بحران اعتماد سال های 1940-1941 در آسیای میانه
گزارنده به دری: عزیز آریانفر گزارنده به دری: عزیز آریانفر

 

 

نوشته: داکتر یوری تیخانف

 

 

متن کامل کتاب در :www.arianfar.com

 

نبرد افغانی استالین

(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان،

و

قبایل پشتون)

 

بخش  بیست و نهم

 

با تجزیه و تحلیل مناسبات بین المللی در سال های 1939-1941 در آسیای میانه می توان گفت که آلمان فاشیستی هر چه بود، توانسته بود از پروژه هر چند هم «نافرجام» افغانی خود حتا پس از پرهیز شوروی از مشارکت در این ماجراجویی، بهره برداری نماید.

 

جِو بی باوری متقابل در میان شوروی انگلیس و افغانستان و افزایش تلاش های رایش سوم در راستای پیاده ساختن عملیات «امان الله»، بستر همواری را برای دسایس کشورهای محور در آسیای میانه پهن ساخته بود.

 

بایسته است نشاندهی کرد که نزدیک شدن شوروی و آلمان در اوایل جنگ جهانی دوم، موجب ترسیدن بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای همسایه شوروی گردیده بود. افغانستان [در این گیرو دار-گ.] مستثنی نبود. سرنوشت کشورهای حوزه بالتیک و فنلند موجب نگرانی جدی رهبری افغانستان گردیده بود. دیپلماسی آلمان آگاهانه و ماهرانه از این جو بهره برداری می نمود.

 

در اوایل سال 1940 استیشن رادیویی ایتالیایی- «هیمالیا» در باره تهاجم زود رس شوروی بر افغانستان و هند گزارش داد. به گمان غالب آلمانی ها به عمد چنین نمودند که اطلاعات اغراق آمیز در باره تمرکز سپاهیان شوروی و نیروی هوایی آن در نزدیکی های مرز افغانستان را برای موثق بودن بیشتر آن، همه جهانیان نه از برلین به دست بیاورند.

 

این آوازه ها را به پیمانه چشمگیری تمرکز یگان های نیروی هوایی شوروی در نزدیکی های کوشکا دامن می زدند. شوروی ناگزیر بود برای دفاع از صنایع نفتی باکو از ضربه احتمالی نیروی هوایی فرانسه، نیروی هوایی خود را در منطقه تقویت بخشد. بهار 1940 فرماندهی انگلیس و فرانسه طرح بمباران باکو، باتومی (در گرجستان) و گروزنی (پایتخت چچنستان) را نهایی ساخته بودند. برای انجام این طرح، در نظر بود 90-100 فروند هواپیما را وارد کار زار بسازند. جنرال م. ویگن– فرمانده سپاهیان فرانسه در سوریه، به رهبری خود گزارش داد که مقارن با اوایل ماه جولای1940 آمادگی برای بمباران شوروی پایان خواهد یافت.[1]

 

استالین با آگاهی یابی از گزارش های سازمان های اطلاعاتی در باره تهدید باالقوه «آویزان» بر نواحی جنوبی شوروی، به موقع در باره ایجاد گروهبندی ضربتی نیروی هوایی ارتش سرخ در مرز با ایران و افغانستان تصمیم گرفت. در ماه های جولای- اگست 1940 در ترکستان رزمایشی انجام شد که در روند آن تئاتر اقدامات رزمی «شمالیان» (شوروی ها) و «جنوبیان» (بریتانیایی ها) به نمایش گذاشته شد. برای پشتیبانی گروهبندی چهارم حوزه نظامی آسیای میانه 120 فروند هواپیمای بمب افگن «اس. ب»، 63 فروند جنگنده شکاری  و 15 فروند جنگنده اکتشافی در پایگاه های هوایی مستقر گردیده بودند.[2]  

 

از دیدگاه همه نشانه های کمی و کیفی، این گروهبندی هوایی به پیمانه چشمگیری از نیروی هوایی بریتانیا و افغانستان سر هم برتری داشت. برای مثال، سرعت هواپیماهای اس. ب. از سرعت هواپیماهای فرسوده شکاری بریستول– بولدوگ بالاتر بود. بمب افگن های شوروی نسبت به هواپیماهای «جنوبیان» در ارتفاعات بالایی پرواز می کردند. این گونه، از دیدگاه تیوریک، نیروی هوایی ارتش سرخ بی چون چرا می توانست هند را بمباران نماید. مگر، تنها هرگاه بریتانیای کبیر آغاز به بمباران اهدافی در خاک شوروی می نمود.

 

انگلیس نمی توانست دست به چنین کاری بزند. چون پس از چندی ناگزیر گردیده بود با همه توان برای پس زدن تهاجم آلمان فاشیستی برخیزد. در نتیجه، تابستان 1940 کار فرماندهی بریتانیا به جایی رسیده بود که حتا مجال اندیشیدن به بمباران مناطق نفت خیز شوروی را نداشت. در پیوند با این، یگان های ارتش سرخ در ترکستان پس از چندی به جبهه باختری گسیل گردیدند. به رغم این، «بحران ناباوری» در آسیای میانه تا 22 جون 1941 ادامه یافت.

 

پخش آوازه های گرم در باره تمرکز گروهبندی بزرگ سپاهیان شوروی- گویا برای یورش بر افغانستان و هند، فرماندهی بریتانیا در هند را وادار گردانید تا 600 هزار سپاهی را  در امتداد مرزهای هند و افغانستان متمرکز گرداند. در اواخر1940 حکومت بریتانیا از ترس این که مبادا نیروی هوایی شوروی پیشاور را بمباران نماید، حتا آغاز به برونبری بخشی از باشندگان و بخشی از نهادهای دولتی از این شهر نموده بود.[3]

 

بایسته است یادآوری کرد که هم ستاد کل شوروی و هم ستاد کل بریتانیا در سال های دهه سی سده بیستم طرح های اقدامات رزمی را در گستره افغانستان روی دست داشتند. سناریوی شوروی اقدامات رزمی ممکنه، در نظر داشت که نیروهای مسلح افغانستان و ایران همراه با سپاهیان هند بریتانیایی در برابر نیروهای حوزه نظامی آسیای میانه عمل خواهند نمود. بنا به تصور فرماندهی شوروی، یگان های انگلیسی می توانستند با پشتیبانی نیروی هوایی در جریان دو هفته در نزدیکی مرزهای جمهوری های آسیای میانه متمرکز گردند. در این حال، در ستاد حوزه نظامی آسیای میانه می پنداشتند که انگلیس می تواند تنها در ناحیه مزار شریف [(در پایگاه هوایی دهدای-گ.)]،  نزدیک به چهل فروند هواپیمای جنگی را برای پشتیبانی از سپاهیان افغانی متمرکز بسازد. [4]

 

 در طرح های فرماندهی ارتش سرخ، به ویژه نیروهای جنگجویان قبایل پشتون که شمار آن ها تا پنجاه هزار تفنگدار می رسید، در نظر گرفته می شد. با احتساب لشکرهای قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی، شمار رزمندگان می توانست تا دو صد هزار نفر بالا برود. مگر دسپلین و توانایی رزمی این دسته های غیر منظم،  بالا نبود. از این رو، بنا به ارزیابی های شوروی ها تنها نزدیکی به بیست هزار تفنگدار می توانستند در نبرد ها در آسیای میانه به میدان بیایند.[5]

 

ارتش سرخ می بایستی تهاجم نیروهای متحده انگلیس و افغان را دفع می نمود. در این حال، یگان های حوزه نظامی آسیای میانه قطعا منع گردیده بودند ضد حمله را پیشتر از جنوب هرات و مزار شریف انجام دهند. چون «ارتش فرضی پوششی» بریتانیایی در افغانستان، به باور استراتیژیست های شوروی، در این محور برتری هوایی و زرهی داشتند.

 

مقارن با سال 1939، طرح انگلیسی اقدامات رزمی در افغانستان در برابر ارتش سرخ متجاوز به خاک این کشور، دگردیسی بزرگی را متحمل گردید و هر چه بیشتر و بیشتر جنبه پدافندی گرفت. این گونه، پلان تدوین شده در نیمه دوم سال های دهه بیست سده بیستم از سوی ستاد کل نیروی های امپراتوری بریتانیا، ضد حمله نیرومندی از سوی ارتش انگلیسی- هندی در  برابر سپاهیان شوروی را در نظر داشت. در این حال، در نظر بود کابل را گرفته و پیرامون آن سپاهیان و نیروی هوایی را مستقر گردانید. فرماندهی بریتانیا امیدوار بود که حکومت افغانستان کمک نیرومندی به یگان های انگلیسی در دفع تهاجم دشمن از شمال خواهند کرد.

 

رهبری نیروهای مسلح بریتانیا در هند امکانات خود و نیروی احتمالی حریف را واقعبینانه ارزیابی می کردند. افزون براین، افسران بلندپایه انگلیسی در هند، خطر وارد ساختن سپاهیان خارجی در افغانستان را می دانستند. چون این کار به گونه ناگزیر منجر به آغاز «جهاد» نه تنها در این کشور، بل نیز در نوار شمال باختری هند بریتانیایی می گردید. در پیوند با این، سپاهیان انگلیسی و هندی مطابق پلان 1931 می بایستی تنها به تصرف قندهار و جلال آباد بسنده می نمودند.

 

«پلان موقت 1938 تدافعی صرف بود و پدافند کتل های کهستانی در امتداد مرزهای هند و افغانستان را در بر می گرفت. در هر دو مورد،  انگلیسی ها می پنداشتند که قبایل پشتون فرصت مساعد را از دست نخواهند داد و قیام مسلحانه را در امتداد کرانه های راست رود سند برپا خواهند نمود و حکومت افغانستان نیز در این حال جانب شوروی را خواهد گرفت.[6]

 

هر چه بود، کالبد شکافی طرح های ستادهای شوروی و بریتانیا گواه بر آن اند که هر دو جانب نمی خواستند به نواحی مرکزی افغانستان پیش بروند. فرماندهی ارتش سرخ و سپاهیان انگلیسی- هندی تلاش می ورزیدند گستره حایلی را میان خود در مناطق مرکزی این کشور نگهدارند و این گونه برخوردهای رزمی را به حد اقل آن برسانند. مگر دیدگاه های متحجر و کلیشه یی شکل گرفته امپراتوری ماآبانه، حلقات رهبری را در لندن و مسکو وادار می ساختند تا هر یک حریف دیرین خود را متهم به تمایلات تجاوزکارانه گسترده نمایند. حتا هرگاه چنین چیزی جامه واقعیت هم به بر نمی نمود.  این گونه، در سال 1940 در اوضاعی که هنگامی که دو امپراتوری آمادگی می گرفتند حد اقل به تبادل ضربات هوایی بر یک دیگر بپردازند، حکومت افغانستان می توانست چشم به راه بد ترین روزگار باشد.

هاشم خان و شاه جوان- ظاهر خان، پس از عقد پیمان آلمان و شوروی در 1939 هراس داشتند که بر پایه کدامین سازش میان هیتلر و استالین، کشور شان می تواند سرنوشتی مانند سرنوشت لهستان (پولند) پیدا نماید. از این رو، در اوایل 1940 هاشم خان توانست موافقت و تضمین انگلیس را به دست بیاورد که هرگاه ارتش شوروی از مرزهای افغانستان برای یورش بر هند بگذرد، سپاهیان انگلیسی– هندی به شمار صد هزار نفر وارد افغانستان جنوبی گردند.

 

ظاهر شاه برای بررسی وارد ساختن یگان های انگلیسی به خاک افغانستان، نشست سیاستمداران برجسته افغانی را برگزار نمود. مگر، آن ها تصمیم گرفتند از بریتانیای کبیر تنها تقاضای کمک تسلیحاتی نمایند و از خواستن کمک نظامی در سیمای گسیل سپاهیان صرف نظر کنند. «چون کنون کدام تهدید عینی از جانب شوروی دیده نمی شود».[7]با این هم، بر پایه گزارش های استخبارات شوروی در کابل، آوازه ها در باره لشکرکشی ارتش سرخ بر هند در ماه اپریل 1940 هر چه بود، ظاهر خان را وادار گردانید به شمال کشور برود و سپس طی دو هفته هر شب «طرح دفاع از شمال» را بررسی نماید.[8]

 

حکومت افغانستان به گفته های شوروی ها مبنی بر این که تهدیدی از سوی شوروی برای افغانستان موجود نیست، باور نمی کرد. بازدید مولوتف در ماه نوامبر 1940 از آلمان، در کابل سر درگمی و سراسیمگی راستینی را پدید آورد. میخاییلف– سفیر شوروی به مسکو گزارش داد: «حکومت افغانستان با نگرانی بس بزرگی به بازدید مولوتف از برلین می نگرد. به پنداشت افغان ها، در برلین، شوروی و آلمان با حضور مولوتف جهان را میان خود تقسیم می نمایند و پس از بازگشت مولوتف به مسکو، ارتش سرخ بی درنگ از راه افغانستان بر هند خواهند تاخت».[9]

 

رهبری افغانستان ارزیابی خرد ورزانه و روشنبیانه یی از توانمندی سپاهیان دولتی داشتند و نیک می دانستند که یارای رویارویی در برابر یورش محتمل ارتش سرخ به هند را ندارند. در پیوند با این، در کابل فیصله شد در صورت تجاوز شوروی، در کشور اعلام «جهاد» نمایند. جنگ چریکی افغان ها در آغاز می بایست لشکرکشی به سوی هند از راه افغانستان را کند ساخته و سپس آن را فلج  گرداند.

 

بر پایه گزارش کارپف- رایزن (آتشه) نظامی، حکومت افغانستان تدبیرهایی را روی دست گرفته بود برای آن که دسته های پراگنده مهاجران آسیای میانه یی را در صورت برخورد نظامی با شوروی، سازماندهی نماید. در نیمه نخست 1940 محمد گل خان مومند– وزیر کشور (داخله) از افغانستان شمالی بازدید کرد و گفتگوهایی با رهبران باسماچیان گریزی انجام داد. به آن ها مبالغ هنگفتی پیشکش شد و زمین هایی برای اسکان در ناحیه بغلان داده شد. ترس از یورش شوروی به افغانستان و سخاوتمندی خاندان یحیی خیل، برخی از دسته های باسماچی را در خلم، مزارشریف، خان آباد و کندز جان دو باره یی بخشیدند.[10]

 

مگر این دسته ها بسیار بد مسلح بودند و شمار آن ها برای آن که بتوانند زمان مدیدی جلو تهاجم ممکنه ارتش سرخ را به اعماق خاک افغانستان بگیرند، بسیار کم بود. تنها نیروهای متحده ارتش افغانستان و قبایل پشتون می توانستند به تجاوزگران ممکنه، ضربات جدی وارد بیاورند و پیشروی آن را به سوی هند فلج بسازند.

 

حکومت بریتانیا در هند کارایی «جنگ مقدس» افغان ها را به تجربه تلخ خود نیک دریافته بود و از همین رو، در سمله تصمیم گرفتند نیروهای قبایل را برای دفاع از مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی و افغانستان از تهدیدات فرضی از شمال، جلب نمایند.[11]

 

لشکرهای پشتون ها می بایستی نیروهای ذخیره نیرومند ارتش افغانستان می گردیدند و دفاع از مرزهای هند و افغانستان را به دوش می گرفتند. د. کانینگهام- والی استان مرزی شمال باختری به تاریخ 24 اپریل 1940 به سر اولاف کارو- سکرتر دولتی در امور خارجی هند بریتانیایی نوشت که «پشتون ها می توانند دروازه ها را به روی سپاهیان شوروی ببندند».[12]

 

انگلیسی ها توانستند با گشاده دستی و داد و دهش رشوه های بزرگ، قبایل پشتون را به همکاری با خود بکشانند. برای نمونه، رهبر مومندها- پاچا گل که از سوی انگلیسی ها خریده شده بود، آشکارا اعلام داشت که در صورت تجاوز روسیه در برابر افغانستان، قبیله او با همه نیرو و توان از افغانستان حمایت می کند».[13]

 

انگلیسی ها دست و دلبازی ویژه یی را هنگام خرید افریدی های گذرگاه خیبر به نمایش گذاشتند. اهمیت ویژه راهبردی گذرگاه خیبر انگلیس ها را وادار گردانید تلاش نمایند به هر بهایی که شده افغان ها را به سوی خود بکشانند. سراسر سال 1940 حکومت بریتانیای استان مرزی شمال باختری هدفمندانه بی آن که از بذل و بخشش سکه های زرین و نقره یین صرفه نماید، با سران افریدی سرگرم گفتگو ها بودند که سر انجام توافق نمودند در ازای دریافت مبلغ سرگیج کننده 5/1 میلیون کلدار، لشکرهای خود را در خدمت فرماندهی انگلیس بگذارند.[14]

 

در ماه مارچ 1941 سفارت شوروی در لندن گزارشی را به مسکو در باره اوضاع در مرزهای شمال باختری هند گسیل داشت. در این گزارش در باره افریدی ها آمده بود : «در اواخر ماه مارچ، سران هفت قبیله افریدی به استاندار استان شمال باختری نامه رسمی یی فرستادند  و ابراز آمادگی کردند تا یک صد هزار رزمنده افریدی را در صورت حمله شوروی بر یکی از کشورهای خاور زمین به میدان جنگ بیاورند.[15] این که سران قبایل به چه پیمانه به پیمان خود صادق بودند، دشوار است چیزی گفت. مگر، حکومت بریتانیا هر چه بود می توانست امیدوار باشد که حد اقل بخشی از قبایل مرزی در برابر آن ها دست به قیام نخواهند زد.

 

در آغاز جنگ جهانی دوم، حکومت استعماری هند کوشید تا بار دیگر به یاری کابل بتواند با قبایل مرزی پشتون «آشتی» نماید. هاشم خان با شور و شیدایی به بریتانیای کبیر کمک می نمود تا با پتان ها آشتی نماید. چون در صورت درگرفتن جنگ گسترده در خاور میانه، رویارویی مسلحانه میان پتان ها و ارتش بریتانیا می توانست همزمان افغانستان را از دو «تنها» متحد آن کشور در برابر شوروی محروم بسازد.

 

در اپریل 1940، به مقصد هماهنگی اقدامات باهمی در گستره قبایل پشتون، کمیسیون انگلیسی– افغانی یی ایجاد گردید که ستاد آن در شهر چمن هند بریتانیایی واقع بود. در گزارش میخاییلف– سفیر شوروی در کابل به کمیساریای خلق در امور خارجی آمده بود که «این کمیسیون برای بررسی مسایل به ویژه مهم مربوط با قبایل ساکن در دو سوی مرز هند و افغانستان ایجاد گردیده است».[16]

 

در ماه مارچ 1940 شهبانو حمیرا برای تحکیم موقف یحیی خیل در میان قبایل مرزی از شهر جلال آباد بازدید کرد که به همسران سران رسوخمند قبایل مبالغ هنگفتی را بخشید.[17]

 

بهار 1940 سردار داوود خان- پسر عم و شوهر همشیره ظاهر شاه و فرمانده پادگان کابل (قوماندان قوای مرکز) با مومندها گفتگوهایی های را انجام داد. بر پایه گزارش های رسمی، داوود برای رهایی چهار مرزبان که از سوی جنگجویان این قبیله ربوده شده بودند، به گستره بود و باش مومندها رفته بود. مگر، روشن بود که برای حل چنین رویدادی که برای گستره مرزی هند و افغانستان یک پدیده عادی بود که هر چند گاهی اتفاق می افتاد، حکومت افغانستان فرمانده اردوی شاهی را نمی فرستاد. به گمان غالب، داوود خان پنهانی با مومندها مسایل بس مهمی را به ارزیابی گرفته بود که مربوط بودند به دسته های جنگی قبیله یی.

 

مناسبات میان کابل و قبایل پشتون «افغانی» همواره مستلزم نهایت احتیاط و نرمش و خویشتنداری از سوی نمایندگان دولت بود. روابط میان خاندان یحیی خیل و قبایل پشتون نوار «آزاد» هند بریتانیایی از این هم پیچیده تر بود: پشتون های خاوری به گونه فرمولیته شهروندان انگلیسی شمرده می شدند. از این رو، بدون تشریک مساعی حکومت بریتانیا حکومت افغانستان نمی توانست از قبایل مرزی «بریتانیایی» در صورت تجاوز شوروی کمک  بگیرد. در ماه اپریل 1940 انگلیسی ها به هاشم خان برای جلب نیروهای پتان ها برای دفاع از افغانستان ابراز موافقت نمودند. سر از این دم، ایجاد «ارتش قبیله یی» از پشتون های باشنده دو سوی مرزهای هند و افغانستان آغاز گردید.

 

در ماه اپریل 1940 سپهسالار شاه محمود خان- وزیر حربیه که در میان قبایل مرزی از محبوبیت بزرگی برخوردار بود، بازدید دامنه داری را از استان های جنوبی کشور آغاز نمود. در یکی از گزارش های میخاییلف- سفیر شوروی به کمیساریای خلق در امور خارجی آمده بود که «مقصد شاه محمود خان آن بود تا نمایندگان وزیری ها را دلاسا نماید تا از تلاش های خود مبنی بر بهره برداری از اوضاع مساعد پدید آمده برای گسترش جنگ در برابر انگلیسی ها پرهیز نمایند...»[18]

 

بریتانیای کبیر برای خرید سران قبایل مرزی دو میلیون روپیه (برابر با هشت میلیون افغانی) به دسترس شاه محمود خان گذاشته بود.[19] شاه محمود خان با پخش 6/1میلیون افغانی توانست سران قبایل پشتون را در هر دو سوی خط دیورند متقاعد سازد تا در صورت در گرفتن جنگ میان افغانستان و شوروی، به حکومت افغانستان کمک نمایند. او 4/6 میلیون دیگر را به جیب خود زد. سران قبایل جنوبی وعده دادند که در صورت بروز خطر، پنجاه هزار جنگجو را به دسترس کابل بگذارند.[20]شاه محمود خان سران این ولایت شورشی را وادار ساخت به قرآن سوگند بخورند که به حکومت افغانستان وفادار بمانند.

 

 با این همه، او نتوانست با وزیری ها زبان مشترک بیابد. نمایندگان وزیری ها از شاه محمود خان خواستند تا افزون بر پول به آنان جنگ افزار بدهد. مگر هنگامی که وزیر حربیه کوشید تا وزیری ها را دلاسا نماید تا به خیزش های خود در برابر انگلیسی ها پایان بخشند، آن ها به گونه یی که در گزارش سفارت شوروی به مسکو آمده است، آغاز به تهدید وزیر حربیه نمودند که «در برابر حکومت افغانستان اعلام جهاد خواهند نمود».[21]

 

شاه محمود خان به دشواری توانست موافقت آن ها را به دست بیاورد که دست کم تا فرارسیدن زمستان به اقدامات رزمی در برابر سپاهیان بریتانیایی پایان بخشند و نیز نمایندگان خود را برای ادامه گفتگوها به کابل گسیل دارند.

 

ظاهر شاه و هاشم خان از این چنین دستاوردهای ناچیز گفتگوهای شاه محمود خان و وزیری ها بس ناراضی بودند. به هر رو، حکومت افغانستان نتوانست قبایل وزیرستان را با بریتانیای کبیر آشتی بدهد. افزون بر این، هنگامی که روشن گردید که کابل تلاش می ورزد به انگلیسی ها کمک نماید، ناخشنودی پتان ها از سیاست هوادارانه انگلیس هاشم خان در نوار «آزاد» قبایل هند بریتانیایی از این هم بیشتر افزایش یافت که می توانست به خیزش های تازه یی قبایل مرزی در برابر کابل بینجامد. 

 

سست پیمانی پشتون ها  لرد لینلیستهو- نائب السلطنه هند را وادار گردانید در ماه جون 1940  کاربرد نیروهای تشکل یافته از رزمجویان لشکرهای قبایل استان مرزی شمال باختری را در افغانستان منع نماید. او می ترسید که پتان ها به جای کمک به ظاهر شاه، رژیم هوادار انگلیس را در کابل سرنگون نموده، امان الله خان را بر تخت خواهند آورد.  از این رو، به دسته های رزمی آنان اجازه داده شد تنها در صورتی که هرگاه سپاهیان شوروی از مرزهای شمال باختری هند بریتانیایی بگذرند، می توانند پا به میدان کارزار بگذارند.[22]

 

مگر، از این فیصله ناگزیر گردیدند پس از چندی چشم بپوشند. چون هاشم خان بر آن پافشاری داشت که پتان ها هر چه است باید مشارکت پویایی در امر دفاع از افغانستان در صورت تجاوز شوروی داشته باشند.

 

برای بهبود بخشیدن مناسبات میان کابل و وزیری ها، الله نواز خان- سفیر را که در میان قبایل وزیرستان از محبوبیت برخوردار بود، عاجل از برلین فراخواندند. درست به یاری میانجیگری او، مناسبات میان حکومت افغانستان و پتان ها بهبود یافت.[23]

 

پس از این، شاه محمود خان به تاریخ 12 ماه جولای 1940 به خوست آمد و با نمایندگان قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی به گفت و شنود پرداخت. این بار آن ها موافقت نمودند در صورت درگرفتن جنگ میان شوروی و افغانستان، هفتاد هزار مرد جنگی به دسترس کابل بگذارند. به گونه نهایی، مساله مشارکت لشکرهای پشتون های خاوری در دفاع از افغانستان در برابر تهاجم ممکنه ارتش سرخ در ماه اگست 1940 هنگامی که پنجاه و شش تن از سران قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی برای شرکت در بزرگداشت از جشن استقلال به دعوت هاشم خان کابل آمدند، حل گردید. در میان آن ها سرشناس ترین رهبران جنبش شورشی در برابر بریتانیا نیز بودند. حتا فقیر ایپی هم برای گفتگو با هاشم خان آمده بود.[24]

 

هاشم خان به یاری پیشکش ها و بخشش های «خیره کننده» توانست موافقت سران نوار «آزاد» را در زمینه آتش بس پنج ماهه با سپاهیان انگلیسی به دست بیاورد. انگلیسی ها به نوبه خود وعده سپردند اقدامات سرکوبگرانه پویا را در برابر کوهنشینان شورشی پیش ببرند.[25]

 

بایسته است نشاندهی کرد که این تفاهم در گام نخست به سود پتان ها و کابل بود : چون به هر رو زمستان فرا می رسید و شبیخون های پتان ها بر تاسیسات نیروی هوایی انگلیسی به خاطر خرابی هوا خود به خود کاهش می یافت. در این هنگام انگلیس می توانست بمباران روستاهای پشتون ها را ادامه د هد. کنون دیگر روستاهای کوهی نوار «آزاد» می توانستند در امنیت نسبی بسر برند. سود حکومت افغانستان در آن بود که هم یگان های بریتانیایی و هم دسته های جنگجویان قبایل«آزاد» می توانستند در هنگام «حادثه» به یاری آن بشتابند.

 

کمک به پتان ها برای خاندان نادریه نیازمند صرف وقت زیاد و دادن قربانی های مالی چشمگیر از سوی حکومت افغانستان بود. در ماه اگست 1940 سران قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی به هاشم خان وعده دادند پنجاه هزار جنگجو به دسترس وی بگذارند. این در حالی بود که پیشتر وعده داده بودند هفتاد هزار مرد جنگی به میدان می آورند. به گمان غالب، این رقم در بستگی از امکانات مالی و تامیناتی افغانستان ویرایش گردیده بود.

 

سران پتان ها توانستند موافقت هاشم خان را به دست بیاورند تا در زمان صلح برای هر جنگجوی عادی ماهوار بیست افغانی پرداخت نماید و افزون بر آن برای هر یک آراد و سوخت بدهد و در زمان جنگ برای هر یک پنجاه افغانی تنخواه و مقادیر لازم مهمات داده شود. همچنان برای هر افغان زخمی باید 500  افغانی و برای بازماندگان هر کشته پشتون 1000  افغانی داده شود. به ویژه توافق شده بود که لشکرهای قبایل مرزی از افسران افغانی فرمان ببرند و یا با افسران انگلیسی تعامل و هماهنگی داشته باشند.[26] 

 

روشن است آشتی دادن نیروهای قبایل پشتون با انگلیسی ها برای یک دوره دور و دراز و سپس هم آن ها را زیر کنترل انگلیسی ها در آوردن! حتا در توان چنین سیاستمدار شیاد و زرنگ شرقی چون هاشم خان هم نبود. برای مثال، او نتوانست با فقیر ایپی به رغم حسن نیت و تمایل و مهربانیش نسبت به کابل در زمینه پایان دادن به مبارزه وزیری ها در برابر انگلیس به تفاهم برسد. در ماه اگست 1940 هنگام که فقیر ایپی همراه با دیگر سران پتان ها در کابل بود، بیگمان ناگزیر بود با حکومت افغانستان خوش و بش های نموده و وعده های نیم بندی در زمینه پایان بخشیدن به پیکار مسلحانه و شبیخون های وزیری ها بر دژها و کاروان های نظامی بریتانیایی داده باشد.

 

در گستره قبایل پشتون نیک می دانستند که خاندان یحیی خیل سران آشتی ناپذیر و «هار» را یا از قدرت بر می اندازند و یا از میان می برند. در پیوند با این، فقیر ایپی شیادی را شیادی پاسخ گفت:[27] هر چه بود، او توانست [با دادن وعده های فریبنده] از کابل «بگریزد» و بی درنگ مبارزه خود را در برابر انگلیسی ها با ردیگر از سر بگیرد.  

 

آن گاه هاشم خان و انگلیسی ها کوشیدند با میانجیگری نمایندگان روحانیت مسلمان، فقیر را به جانب خود بکشانند. این بود که حکومت افغانستان در ماه جنوری 1941 هیاتی را متشکل از ملاهای گریخته از ترکستان در سال های جنگ داخلی نزد فقیر ایپی گسیل داشت. آن ها می بایستی فقیر را «نرم» می ساختند تا برای چندی از مبارزه در برابر انگلیسی ها دست بکشد. چون افغانستان و هند گویا در معرض تهاجم شوروی قرار داشتند.[28] فقیر ایپی در کوهات با فرستادگان هاشم خان دیدار نمود. مگر سفر آن ها دستاوردی به همراه نداشت. همچنان تلاش های انگلیسی ها مبنی بر خرید فقیر ایپی با میانجیگری رهبران حزب «جماعت العلما» با شکست رو به رو شد. [29]

 

رهبر محیل وزیری های شورشی، اجنت های بریتانیایی را با سپردن وعده به آن که در ازای مبلغ گزاف به شورش در وزیرستان پایان خواهد بخشید، فریب داد. چه، او با چنگ آوردن پول، به شبیخون در برابر سپاهیان انگلیسی ادامه داد.

 

مقارن با تابستان 1941 باور سران قبایل پشتون به واقعی بودن تهدید شوروی برای افغانستان به پیمانه چشمگیری کاهش یافت. هرگاه بیخی آن را در زمینه از دست نداده بودند. هیچ گونه اقدام تجاوزکارانه یی در برابر این کشور از سوی ارتش سرخ انجام نگرفت و مشی هوادار انگلیس هاشم خان بسیاری از خان ها را وادار ساخت سر به گریبان خود فرو ببرند و خود را فریب خورده احساس نمایند. بگذریم از این که بسیاری از سران پشتون که گویا برای بررسی مسایل نظامی به کابل فرا خوانده شده بودند، گروگان حکومت کابل گردیدند.

 

اوضاع در جنوب افغانستان بار دیگر پر تنش و پر آژنگ گردید. به سال 1941 هاشم خان به جای تقویت پادگان های افغانستان شمالی، آغاز به گسیل سپاهیان دولتی به گستره قبایل پشتون نمود.[30] هاشم خان می خواست از خیزش سراسری قبایل پشتون در مرزهای هند و افغانستان جلوگیری نماید. چون نیک می دانست که خاندان یحیی خیل به چه پیمانه در میان پشتون های خاوری به نامردی بنام هستند. از این رو، کابل تلاش داشت به هر بهایی که شده مگر تا جای امکان بدون کار برد نیروی مسلح به یاری پول های انگلیس، صلح را در مرز با هند بریتانیایی تامین نماید. برای مثال هنگامی که در اپریل 1941 قبایل مومند سر به آشوب برداشتند، حکومت افغانستان شتابان با دستاویز خرید و تطمیع، موافقت پشتون های این قبیله را برای پایان بخشیدن به شورش به دست آورد.[31]

 

هاشم خان بهار سال 1941 در پایتخت افغانستان با نمایندگان مومندها و دیگر قبایل نوار «آزاد» هند بریتانیایی به انجام گفتگوها پرداخت. حسن دال– سفیر ترکیه که در روشنی همه رخدادها در کابل بود، به تاریخ 28 اپریل 1941 در یکی از گفتگوها با میخاییلف – سفیر شوروی به آگاهی او رسانید که هاشم خان «تقریبا همه روزه نمایندگان قبایل گوناگون را می پذیرد و به آنان هدایایی می دهد و موفقانه در پی آشتی دادن آن ها ... [با انگلیسی ها –گ. ] است».[32]

 

حتا مادر ظاهرشاه هم با هیات های پشتون ها دیدارهایی داشت و با آن ها به گفتگو می پرداخت. در اوایل ماه می 1941 این بانو با بیش از بیست تن از نمایندگان مومندها و شینواری ها که «مصرانه می خواستند با انگلیسی ها جنگ را به خاطر پیوستن دو باره نوار قبایل «آزاد» به افغانستان، آغاز نمایند، دیدار نمود. [33]هاشم خان که نیز در دیدار حضور داشت، به رغم پیش کش نمودن هدایایی به آنان، از پذیرش خواست های شان سر باز زد. انگلیس هنوز هم بسیار نیرومند بود و نسبت به متحدان خاوری خود سخاورز و گشاده دست و هاشم خان می خواست با آن کشور مناسبات خوبی داشته باشد.

 

در یک سخن، آماده گیری برای «جهاد» در برابر ارتش سرخ که گویا در تدارک تهاجم به افغانستان بود، در سال 1941 به «جهاد» وارونه و باژگونه مبدل گردید: انگلیسی ها به بهای مساعی سنگینی توانستند به همکاری کابل صلح نسبی را در مرزهای شمال باختری هند حفظ نمایند. آماده گیری افغانستان و بریتانیای کبیر برای دفع تهاجم موهوم شوروی به نزدیک تر شدن بیش از پیش حکومت هاشم خان به انگلیس گردید.

 

به رغم این، آلمان توانست سود به بارها بیشتری از بحران پدید آمده با تکاپوی پویای آن کشور در آسیای میانه در سال های 1940-1941 ببرد: گروهبندی بزرگی از سپاهیان بریتانیایی هر چه بود [به جای نبرد در جبهات دیگر-گ.] برای دفع تجاوز افسانه یی شوروی و حفظ آرامش در گستره قبایل پشتون، در هند ماندند.

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش سیم

سال های پر دلهره

 

هنگامی که در اروپا جنگ جهانی دوم آغاز گردید، در گستره قبایل پشتون سه ماه آزگار آرامش نسبی فرمانفرما بود. کانون های اصلی آشوب در وزیرستان سرکوب گردیده بود مگر فقیر ایپی آمادگی می گرفت مبارزه پر شور در برابر بریتانیای کبیر را از سر بگیرد. او با دسته یی متشکل از 300 رزمجو در گورویخت پنهان گردیده بود و بیش از پیش به تبلیغات ضد بریتانیایی در میان کوهنشینان می پرداخت. [34]

 

مقاومت مسعودها در وزیرستان جنوبی به گونه نهایی در هم کوبیده نشده بود. مگر آن هم بی فروغ شده رو به فروخفتن و خاموش شدن داشت. کماکان افریدی ها و مومندها در مرز شورش بودند.  مگر خیزش های مسلحانه گسترده در مرزهای هند و افغانستان رخ نمی داد. راستش، شمار برخوردهای کوچک مسلحانه با کوهنشینان بی درنگ پس از آغاز جنگ جهانی دوم افزایش یافت. مگر، این کار نبردهای روزمره «مرزهای خونین » بود... با این هم، این نبردها هرچه بیشتر و بیشتر حکومت بریتانیا را که آگاهانه و بیدارانه مترصد همه آن چیزهایی بودند که می توانستند به کدامین شکل اوضاع را در نوار قبایل «آزاد» پشتون پیچیده تر سازند، نگران می ساختند.

 

چندی نگذشته بود که ترسناک ترین کابوس های انگلیسی ها به حقیقیت پیوستند - در اواخر ماه اگست 1939 اوضاع در گستره قبایل پشتون بار دیگر سر از نو به شدت پیچیده شدند. پس از امضای موافقتنامه با متکاف که پشتون های خاوری دادگرانه آن را  چونان خیانت نو حکومت هوادار انگلیس هاشم خان ارزیابی می نمودند، در امتداد «خط دیورند» بار دیگر اوضاع انفجار آمیزی پدید آمد. هواداران امان الله خان با بهره گیری از این وضع، کارزار تبلیغاتی پویایی را در میان قبایل مرزی به راه انداختند و آنان را به آن فرا خواندند تا ظاهر شاه را سرنگون ساخته و به مبارزه در برابر انگلیس ادامه دهند.

 

تکاپوهای امانیست ها در گستره قبایل پشتون با امضای پیمان عدم تعرض میان آلمان و شوروی به تاریخ 23 اگست 1939 مصادف گردید که حکومت هند بریتانیایی را پیش از حد ترسانده بود. در سمله درست می انگاشتند که جنگ جهانی در آستانه فرا رسیدن است و با به خاطر آوردن رخدادها در مرزهای هند و افغانستان هنگام جنگ جهانی اول، بر آن شدند تا شتابان با کابل در باره روی دست گرفتن تدبیرهای باهمی در زمینه برهم زدن پویایی های ضد بریتانیایی در میان قبایل پشتون به تفاهم برسند.

 

به تاریخ 26 اگست 1939، ائوارت- رییس دیپارتمنت استخبارات هند بریتانیایی و مارشال دو لا فورتی- فرمانده نیروی هوایی انگلیس در هند، برای انجام گفتگوها با هاشم خان به کابل آمدند. نقش اصلی در گفتگو با صدر اعظم افغانستان به ائوارت داده شده بود و دو لا فورتی به رغم داشتن رتبه مارشالی، صرف او را همراهی می کرد.

 

رییس استخبارات هند بریتانیایی یکراست و بی پرده در برابر هاشم خان مساله در باره همکاری به مقصد جلوگیری از رخنه اجنت های آلمانی در گستره قبایل پشتون را مطرح کرد. در پاسخ به این پیشنهاد، هاشم خان گفت: «خردمندانه نخواهد بود بپنداریم که در میان قبایل عناصر مخاصم نباشند. مگر لازم است هر آنچه را که ممکن است انجام داد تا جلو تاثیر این وضعیت را بر مناسبات میان دو دولت می گیریم».[35]  

 

هاشم خان وعده های مشخص تری در زمینه نداد. مگر هر دو جانب در باره همکاری در عرصه استخبارات به توافق رسیدند. قرار شد سفیر انگلیس در کابل بر پایه تعامل متقابل، اطلاعات در باره پویایی های خصومت آمیز در مقابل حکومات افغانستان و انگلیس را در گستره قبایل پشتون را شخصا به دسترس به هاشم خان بگذارد.

 

به گمان غالب، پس از این گفتگوها، انگلیسی ها در ماه اگست 1939 در کابل شبکه فوق العاده محرمی را از نمایندگان روحانیون مسلمان استان مرزی شمال باختری ایجاد نمودند. قلی خان که بسیاری از نمایندگان حزب بسیار با نفوذ اسلامی «جماعت العلما» در شمال هند را به همکاری با انگلیس ها جلب نموده بود، به عنوان رییس آن گماشته شد.

 

برای حفظ محرمیت، همه دساتیر استخبارت بریتانیا در هند به شمول دستور در باره ایجاد این ساختار نو شفاهی داده می شد. مگر با این هم، یک رشته اسناد گزارش های مصارفاتی و مالی در باره هزینه های انگلیسی ها برای خرید و تطمیع و مغز شویی اجنت ها در میان ملاهای گستره قبایل پشتون تا کنون بر جا مانده اند. برای مثال، تنها در پیشاور سازمان های اطلاعاتی بریتانیا در آن برهه 59 ملا را خریده بودند که نه تنها وظیفه مخبری داشتند، بل نیز تبلیغات پویایی را در میان باشندگان در برابر آلمان و شوروی پیش می بردند.[36]

 

به ویژه قلی خان توانست موفقیت های چشمگیری در نوار قبایل «آزاد» به دست بیاورد. او با پا در میانی رهبر حزب «جماعت العلما»، بسیاری از ملاهای بسیار با نفوذ و ارجمند در میان پشتون های خاوری را در زمین های مومندها و وزیرستان تطمیع نمود. برای مثال یکی از علمای برجسته مومند را که انگلیس ها در ازای پرداخت سوبسایدی سالانه پنجاه هزار روپیه خریده بودند، پاچا- گل فرزند حاجی صاحب تورانزایی بود که در دوره شورش سال 1935 با پویایی در برابر انگلیسی ها مبارزه می نمود. رهبر دیگر مومندها – ملک پنج گل در ازای مهربانی خود به انگلیسی ها سالانه پنجاه هزار کلدار ( برابر با 250 هزار افغانی) به دست می آورد.[37] انگلیسی ها توانستند با تطمیع پاچاگل و پنج گل اوضاع را در نواحی شمالی استان مرزی شمال باختری با ثبات بسازند. در وزیرستان اجنت های قلی خان ملای با نفوذ- فضل الدین را خریدند که بارها قبل بر این قیام مسعودها را در برابر انگلیسی ها رهبری کرده بود.[38]

 

هر چه بود، خرید بانفوذ ترین بخش روحانیون مسلمان استان مرزی شمال باختری، مواضع حکومت بریتانیا را به پیمانه چشمگیری در نوار قبایل «آزاد» پشتون تحکیم بخشید.

 

دستاویز سنتی دیگر انگلیسی ها برای جلب مهربانی باشندگان بومی نواحی شمال باختری هند بریتانیایی، دادن سوبسایدی به قبایل بود. پس از آغاز جنگ، عملا پول برای این مقاصد به مقادیر بیکرانی پخش می گردید. د. کانینگهام- استاندار استان مرزی شمال باختری شخصا سراسر استان را درنوردید و گفتگوهایی با مالکان قبیله یی انجام داد. نتیجه این دیدارها در یک چیز خلاصه می شد: قبایل در ازای مبالغ گزاف سرگیچ کننده، مهربانی خود را به بریتانیای کبیر تضمین نمودند. پس از پایان جنگ جهانی دوم، هنگامی که مبلغ کل سوبسایدی هایی که به قبایل داده شده بود، سنجیده شد؛ روشن گردید که برای این منظور 35 میلیون روپیه (یک میلیون و پنجاه هزار پوند استرلینگ) هزینه شده بود. این گونه، هزینه انگلیس برای خرید قبایل در سال های جنگ یک افزایش 35 برابری را نشان می داد که دو برابر کل مبلغ مالیات به دست آمده از استان مرزی شمال باختری بود.

 

این مبلغ شامل پرداخت حقوق حصه داران هم می گردید که شمار آن ها در گستره قبایل پشتون به گونه چشمگیری افزایش یافته بود. حکومت بریتانیا با این شیوه، همچنان قبایلی را که نمی خواستند آشکارا از انگلیسی ها پول دریافت نمایند، می خرید. مانند همیشه بخش بیشتر حصه داران از وزیرستان بودند که اوضاع در آن بسیار انفجار آمیز بود. در اواخر 1939 شمار حصه داران وزیری دو بار بیشتر شده  و به ده هزار نفر می رسید.[39]

 

بریتانیایی ها هنوز موفق نگردیده بودند همه تدبیرها را برای تامین صلح در نوار «آزاد» قبایل پشتون پیاده نمایند که در گذرگاه خیبر قیام افریدی ها آغاز گردید. در ماه سپتامبر 1939 در کابل سازمان زیر زمینی امانیست ها کشف گردید که توطئه یی را به مقصد سرنگونی ظاهر شاه تدارک می دید. رهبر امانیست ها- معاون وزیر دربار، غلام حیدر خان بود که به گفته سفیر ایتالیا پ. کوارونی، موافقتنامه حکومت افغانستان با متکاف را «خیانت به قبایل پشتون» می انگاشت.[40]

 

همو، پس از این معامله هاشم خان با انگلیس، حیدر خان رهبری توطئه ضد دولتی را به دوش گرفت که از سوی پلیس مخفی افغانستان کشف گردید. بسیاری از امانیست ها از ترس بازداشت به نوار «آزاد» گریختند. حیدرخان نزد افریدی ها که با آگاهی یابی از سازشنامه میان هاشم خان و متکاف بی درنگ سر به شورش برداشتند، پنهان شد. برای جلوگیری از گسترش شورش و سپس سرکوب آن، سپاهیان افغانی و انگلیس یک ماه آزگار ناگزیر گردیدند عملیاتی را در ناحیه گذرگاه خیبر انجام دهند.[41]

 

در باره این نبردها تا این دم تقریبا چیزی روشن نیست. چون سر از آغاز جنگ جهانی دوم همه اطلاعات در باره اوضاع در گستره قبایل پشتون مهر محرمیت خورده بودند. با این همه، در رسانه های بریتانیایی هر چه بود اطلاعاتی درز کردند در باره آن که نیروهای شورشی به سه هزار نفر می رسند. این جنگجویان آماده می شدند یورش هایی به افغانستان انجام دهند.[42] نفس فاکت که عمده ترین و مستحکم ترین گذرگاه کوهی از افغانستان به هند زمان مدیدی محاصره شده بود و انگلیس ها نتوانسته بودند با نیروی هوایی خود به سرعت آشوب افریدی ها را سرکوب نمایند، گویای چیزهایی بسیاری است.

 

انگلیسی ها در پی سرکوب شورش افریدی ها، ناگزیر گردیدند عاجل عملیات سرکوبگرانه یی را در برابر مسعودهای طایفه شبی خیل انجام دهند. در ماه دسامبر 1939 زمین های آن ها از سوی سپاهیان بریتانیایی به محاصره در آمد که پس از آن بمباران دهکده های مسعود ها آغاز گردید.[43]

 

جنگ در اروپا از بریتانیا می خواست تا همه نیروهای خود را بسیج نماید. از این رو، ستاد کل نیروهای انگلیس شتاب داشت اوضاع را در مرزهای هند و افغانستان با ثبات بگرداند. برای این که امکان بیابد سپاهیان خود را به شمال افریقا گسیل بدارد. م. هاونر- تاریخنویس انگلیسی بسیار دقیق اوضاعی را که فرماندهی بریتانیا در اواخر 1939 در آن گیر افتاده بودند پرداز نموده است: «حضور پیوسته نظامی در مرز شمال باختری هند بریتانیایی و نیازهای دفاع خارجی، همه منابع انسانی و مادی هند را می بلعیدند...»[44] تهدید شورش قبایل مرزی، حکومت انگلیس را ناگزیر گردانید نه تنها گروهبندی بزرگی از سپاهیان خود را در شمال باختری هند بگمارد، بل نیز پیهم به آن جا نیروهای تقویتی گسیل بدارد.

 

در اوایل جنگ، سپاهیان بریتانیایی در سه گروه در امتداد مرزهای هند و افغانستان استقرار یافته بودند:

 

1-   «سپاهیان پوششی»- پادگان های دژهای مرزبانی که در چهارچوب این سپاهیان 11 تیپ (لوای) تقویت شده و پنج هنگ (غند) توپخانه متمرکز گردیده بود.

2-   در پشت جبهه «سپاهیان پوششی» چهار تیپ دیگر با سه هنگ توپخانه موضع گرفته بودند. این ها عبارت بودند از نیروهای ذخیره عملیاتی فرماندهی بریتانیایی.

3-    در صورت قیام سراسری قبایل پشتون در شمال هند، «ذخیره اصلی» ایجاد گردیده بود که در ترکیب آن سه لشکر دیگر، سه تیپ سواره و سه هنگ توپخانه قرار داشت.

 

این گونه، نیمی از کل سپاهیان بریتانیایی در هند در برابر قبایل پشتون گماشته شده بودند. از همین رو، فرماندهی بریتانیا به هر بهایی که شده بود، تصمیم گرفت قیام مسعودها را که بیم آن می رفت که به شورش سراسری قبایل مرزی مبدل گردد، در هم بکوبند.

 

در اوایل دسامبر 1939 سپاهیان بریتانیایی آغاز به تهاجم گسترده یی به وزیرستان جنوبی نمودند. پیش از آغاز جنگ، انگلیسی ها معمولا هیچ گاهی زمستان ها در نوار «آزاد» عملیات نظامی اجرا نمی کردند. مگر کنون دیگر سپاهیان بریتانیایی ناگزیر بودند با نادیده گرفتن هوای خراب در وزیرستان جنوبی بجنگند.

 

مسعودها به تاکتیک معمولی جنگ چریکی رزمایشی رو آوردند. آن ها با پرهیز از درگیر شدن در نبردهای بزرگ به راه های مواصلاتی و تاسیسات پشت جبهه انگلیس ها ضربه وارد می آوردند. همزمان با آن، مسعودها بار دیگر رازماک را محاصره کردند که یک ماه ازگار در محاصره بود.[45] یگان های انگلیسی که تلاش می ورزیدند حلقه محاصره را بشکنانند، در دام های گسترانیده شده از سوی پشتون ها افتاده و تلفات سنگینی دادند. برای مثال به تاریخ 7 دسامبر 1939 کاروان نظامی از رازماک در نزدیکی تنگی چین به دام افتاده و هشتاد کشته داد. درین- اجنت سیاسی انگلیس در وزیرستان جنوبی پس از پایان جنگ در باره این هنگامه چنین نوشت: «این حادثه، بدترین رویداد در سال های اخیر بود... کاروان به تنگی چین تنها پس از یک ماه رسید. با آن که به رازماک نیروهای تقویتی گسیل گردیده بود«.[46] به ویژه درین را آن فاکت رنج می داد که «حکومت انگلستان نیروهای تقویتی نو را هنگامی به وزیرستان فرستاده بود که خود نیاز داشت سپاهیان را به جبهات دیگر در آن سوی دریاها بفرستد».

 

فرماندهی انگلیس برای درهم شکستاندن مقاومت مسعودها به بمباران سراسری روستاهای پشتون نشین در نزدیکی ها رازماک دست یازید- جایی که مرکز اصلی شورش بود. مقارن با فبروری 1940 کانون های اصلی مقاومت مسعودها در هم کوبیده شدند. مگر شورش هنوز هم ادامه داشت. افزون بر این، بمباران های ددمنشانه روستاهای مسعود، چنان تنفری را در میان دیگر قبایل وزیرستان بر انگیختند که برای انگلیسی ها اوضاع از آن هم بدتر گردید.

 

با توجه به این که عملیات های سرکوبگرانه گسترده در برابر قبایل دستاوردهای دلبخواه به همراه نیاوردند، در محافل سیاسی انگلیس کنکاش هایی به راه افتادند در پیرامون این که بریتانیایی کبیر چگونه سیاستی را در نوار «آزاد» قبایل پشتون باید در پیش گیرد. برخی از سیاستمداران هند بریتانیایی در هند پیشنهاد نمودند برای چندی از «سیاست تهاجمی» در برابر پتان ها دست برداشت. چون انگلیس باید همه نیرو و توان خود را برای مبارزه در برابر آلمان فاشیستی متمرکز بسازد.

 

او. برتون– یکی از رجال استعماری هند بریتانیایی، روشن تر از هر جایی آوندهای مخالف اشغال نظامی سرزمین های پشتونی را بازتاب داد: «شماری، هوادار مشی خلع سلاح کامل و زیر اداره در آوردن گستره قبایل در امتداد «خط دیورند» اند. این کار 20-30 میلیون پوند استرلینگ هزینه بر می دارد. باید در روند چندین سال کارزار های نظامی را به راه انداخت که منجر به زیان های انسانی بزرگی خواهد گردید. بخش بزرگ ارتش هند در این عملیات ها درگیر خواهند گردید».[47]

 

در پیوند با این، پیش گیری «مشی تهاجمی» به سخن برتون در اوضاع جنگ جهانی «درد سر» بزرگی خواهد بود. این سیاستمدار انگلیسی پیشنهاد نمود بگذار پشتون ها «آشی را که خود می پزند، خود هم بخورند و در آتشی که خود بر می افروزند، خود بسوزند». او پیشنهاد کرد باید پاسخ هر شبیخون کوهنشینان را با بمباران روستاهای آنان در نوار «آزاد» داد.[48]

 

فرماندهی نیروی هوایی بریتانیا در هند، برای نخستین بار، بر خلاف عملیات های سرکوبگرانه در قبال قبایل مرزی، برآمد نمود که خواستار آن گردید که به همه اقدامات رزمی در مرزهای هند و افغانستان پایان داده شود. چون هر اقدام مسلحانه در وزیرستان می تواند به قیام همه پشتون های استان مرزی شمال باختری بینجامد. ستاد نیروی هوایی با مدلل ساختن موقف خود از رخدادهای سال 1936 به عنوان مثال یاد آوری نمود- هنگامی که کار عملیات کوچکی در برابر فقیر ایپی به کارزار گسترده یی در برابر وزیری ها و مومندها کشید.[49]

 

سیاستمداران مسلمان هند، «سیاست تهاجمی تازه» (نئو فارورد پالیسی) را از این هم تند تر به تازیانه نکوهش بستند. برای مثال، مولانا ظفر علی- عضو مجلس مرکزی قانونگذاری، مساله اقدامات رزمی  سپاهیان انگلیسی در برابر قبایل پشتون را برای بررسی این ارگان با نفوذ پیش کرد. او اعلام داشت: «شبیخون های قبایل، پاسخ آنان به سلب حقوق طبیعی و تاریخی شان در داشتن آزادی است. هرگاه یک دهم آن مبالغی که برای مقاصد نظامی در سرحد به مصرف می رسد، برای ساختن بیمارستان ها، درمانگاه ها و آموزشگاه ها هزینه می شد، جهان مدت ها پیش سیمای دیگری به خود می گرفت».[50]

 

در آینده مولانا ظفر علی به خاطر دستیابی به صلح در استان مرزی شمال باختری به انگلیسی ها پیشنهاد نمود «یک کشور حایلی با سی لک (سه میلیون) باشنده ایجاد شود و به این کشور سوبسایدی های بایسته داده شود و به فقیر ایپی تضمین داده شود که « انگلیس با اسلام دشمنی ندارد» و سپاهیان خود را از نوار «آزاد» بیرون ببرد». به گونه یی که می بینیم، فعالان جنبش رهایی بخش ملی هند، سناریوی خود آرام سازی پتان ها را پیش می کردند. به رغم تفاوت ریشه یی آن از طرح های انگلیسی با ثبات سازی اوضاع در مرزهای هند و افغانستان، همه آن ها نیز در بر دارنده  برونبری ارتش بریتانیا از نواحی کهستانی مرزی با افغانستان بودند.

 

با آوندهای برتون و مخالفان «مشی تهاجمی» ممکن نبود به کنکاش پرداخت. از این رو، در لندن تصمیم «میانگین» ی گرفتند- عملیات نظامی در گستره قبایل پشتون را محدود ساخته و به خلع سلاح پشتون ها پایان داد.این گونه، فرماندهی بریتانیا به گونه غیر مستقیم اعتراف نمود که در صورت تداوم عملیات رزمی در وزیرستان، اوضاع در گستره قبایل پشتون هر آن می تواند از کنترل بیرون شود. ترس از خیزش سراسری قبایل مرزی، بریتانیایی کبیر را وادار ساخت برای چندی دست به عقب نشینی بزند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش های زیر ترجمه:

 

بخش سی و یکم

مهانان ناخوانده در کابل

 

بخش سی و دوم

هند بریتانیایی در تیر رس شبکه اطلاعاتی کشورهای محور

 

بخش سی و سوم

شکت عملیات «آتشخوار»

 

 

بخش سی و چهارم

درد سر اگریمان (اعتماد نامه هنیتگ)

 

بخش سی و پنجم

ببر برای پرش آماده می شود

 

بخش سی و ششم

ضربه درهم کوبنده بر شبکه جاسوسی کشورهای محور در افغانستان

 

بخش سی و هفتم

ناکامی ارتش آلمان  در برپایی پل هوایی میان باکو و وزیرستان

 

بخش سی و هشتم

کابل- 42، بازی در دو جبهه

 

بخش سی و نهم

لشکر کشی نافرجام به بخارا

 

بخش چهلم

اتحاد دیپلمات ها و اطلاعات چیان در جنگ پنهانی در کابل

 

بخش چهل و یکم

خیزش قبایل پشتون و ناکامی رایش سوم در بهره برداری از آن

 

بخش چهل و دوم

اپی لوگ  (پایان سخن) مسکو

 

بخش چهل و سوم

سخن آخر مولف

 

ملاحظات

 



[1] . تاریخ جنگ جهانی دوم، 1939-1945جلد سوم ، مسکو، 1974، ص. 46. 

[2] . گزارش ستاد نیروی هوایی گروهبندی چهارم ارتش تاریخی 7/7/1940// بایگانی دولتی نظامی روسیه، تاریخی 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 808، برگ های 25-26.

[3] . گزارش میخاییلف- سفیر شوروی در کابل به مولوتوف- وزیر خارجه تاریخی 11/10/1940// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1940، پرونده ویژه 22، کارتن 192، پوشه 4، برگ 301.

[4] . همان جا، برگ 2.

[5].  Hauner M. The Soviet Threat to Afghanistan and India 1938-1940 //Modern Asian Studies.Vol. 15. 2, P. 292-293. 

[6] . گزارش اجنتوری در باره افغانستان، تاریخی 27/3/1940، // بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 951، برگ 39.

[7] . گزارش رزدنت استخبارات نظامی شوروی در کابل تاریخی 5/4/1940// بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه1، کارتن 951، برگ 156.

[8] . گزارش سیاسی- اقتصادی در باره افغانستان، سال 1940، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 129.

[9] . همان جا، ص. 445.

[10] Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 149.

[11]. همان جا.

[12] .  فشرده رسانه های هندی و افغانی در سال 1940، //بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، 1940، پرونده ویژه 22، کارتن 193، پوشه 12، برگ 44.  

[13] . کلدار- واحد پول هند برابر با پنج افغانی برابر با نرخ روز وقت.

[14]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 8، برگ 9.

[15] . گزارش میخاییلف- سفیر شوروی در کابل به دیکانازف- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی  تاریخی 15/5/1940، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 192، پوشه 4، برگ 132.

 

[16] . گزارش سیاسی- اقتصادی در باره افغانستان، سال 1940 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 81.

[17] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 228. 

 

[18] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 85.

[19] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 84.

[20] . همان جا.

[21]. Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P.149.

[22] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 85.

[23] . گزارش کارپف- رایزن نظامی شوروی در کابل «در باره سیاست خارجی حکومت افغانستان» تاریخی 15/8/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، فوند 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 195، پوشه 2، برگ 198.

[24] . بایگانی دولتی نظامی روسیه فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 951، برگ های 716- 717.

[25] . گزارش رزدنت استخبارات نظامی شوروی در کابل زیر عنوان «آمدن خان های نوار آزاد به کابل و  سفر دوره یی صدر اعظم در کشور»، تاریخی 31/8/1940 // بایگانی دولتی نظامی روسیه، فوند 25895، پرونده ویژه 1، کارتن 1، پوشه 951، برگ 485. 

[26] .  همان جا.

 [27] . به مصداق «نشاید کوفت آهن جز به آهن»-گ.

[28] . صورت مجلس دیدار میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل، تاریخی 26/1/1941// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071 سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 70.

[29].Jansson E. India, Pakistan or Pakhthunsitan. Uppsala, 1981, P. 121. 

[30] . صورت مجلس دیدار میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل تاریخی 1/5/1941، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 278.

[31] . صورت مجلس گفتگوی میخاییلف- سفیر شوروی در کابل با پیلگر- سفیر آلمان در کابل تاریخی 3/4/1941 // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 176.

[32] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ 185.

[33] . همان جا، برگ 139.

[34]. Warren A. Waziristan, the Faqir of Ipi and the Indian Army. The North- West Frontier Revolt of 1936- 1937. Oxford, 2000.P. 241.   

[35].  Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 91.

[36] . Jansson E. India, Pakistan or Pakhthunsitan. Uppsala, 1981, P.119.

[37] .  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1941، پرونده ویژه 23، کارتن 196، پوشه 4، برگ های 98-206.

[38] . Jansson E. India, Pakistan or Pakhthunsitan. Uppsala, 1981, P. 120.

[39] . Barton W. Indias North- West Frintier. L. 1939. P.269.

[40] . صورت مجلس گفتگوی سئچف- کار دار (شارژ د آفر) شوروی در کابل با کوارونی- سفیر ایتالیا در کابل، تاریخ 29/10/1939.// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1939، پرونده ویژه 21، کارتن 189، پوشه 2، برگ 69.

[41] . گزارش خبرگزاری «رویتر» از پیشاور، تاریخی 15/10/1939، // بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 071، سال 1939، پرونده ویژه 21، کارتن 190، پوشه 17، برگ 36.

...و نیز: Akten zur deutschen auswartigen Politik 1918ß 1945. Siere D. Bd. 8. Bonn, 1969. S. 434

[42] . فشرده نشرات سفارت شوروی در کابل// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 90، سال 1941، پرونده ویژه 8، کارتن49، پوشه 1، برگ 67-68.

[43].  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 56 ب.، سال 1940، پرونده ویژه 14، کارتن 141، پوشه 25، برگ 8..

[44] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 125.

[45] . Mitchell N. Sir Georg Cunningham. Edinburg, 1968. P. 76.

[46] . همان جا.

[47] .  Barton W. Indias North- West Frintier. L. 1939. P. 256-257.

[48] . همان جا ص. 199.

[49] . Hauner M. India in Axis Strategy. Germany, Japan and Indian Nationalists in the Second World War. Stittgart, 1981.P. 1981. P. 128

[50] . فشرده نشرات سفارت شوروی در کابل// بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند 90.، سال 1940، پرونده ویژه 14، کارتن 141، پوشه 141، برگ های 46-47.


February 21st, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب