دولت و اپوزیسیون در افغانستان
گزارنده به دری: عزیز آریانفر گزارنده به دری: عزیز آریانفر

پروفیسور داکتر ولادیمیر بویکو

 

 

گوشه های تاریک تاریخ جنبش روشنفکری افغانستان

(سرگذشت آموزنده داکتر محمد حیدر انور- چپگرای ملی)

 

بر گرفته از کتاب: دولت و اپوزیسیون در افغانستان

در سال های دهه1930– اوایل سال های دهه1940 جامعه افغانی زیر تاثیر اندیشه های لیبرال-دموکراتیک و به پیمانه بارها کمتر- ایده های چپگرا بوده است. با این هم، بسته بودن و محدود ماندن سیاسی و مدیریتی آن و ضعف نیروهای اپوزیسیون آن، که پس از شکست اوایل سال های1930  دیگر به خود نیامده بود، کماکان پابر جا بود. و اگر جریان لیبرال میهن پرست (امانیست ها و متحدان آن ها) هنوز بخشی از صفوف و رهبری خود را به بهای مهاجرت به اروپا و برخی کشورهای همسایه (ترکیه، ایران، و...)، حفظ نموده یودند، پتانسیل اعتراضی جناح چپ، حتا در مقایسه با عصر رادیکال- رمانتیک سال های  1919-1920 کاهش یافته بود.

 

شکست و ناکامی اکسپدیسیون مشترک افغانی- شوروی سال 1929 و لغزش های راهبردی کمینترن در افغانستان در اوایل سال های دهه1930 عملا این کشور را از برنامه های سیاسی و ایدئولوژیک رهبری شوروی کنار زده بود- حتا امانیست ها ناگزیر به جستجوی پشتی بانان دیگر در سیمای آلمان و شریکان آن برآمدند. حال چه رسد به چشم انداز جناح چپ ایدئولوژی و سیاست که با فاکت ها و پدیده های بیخی تصادفی تعیین می شد.

 

اما از جایی که دیدگاه های چپ دمکراتیک و چپ رادیکال در آن هنگام از تاثیر گذار ترین گرایش های باوری و سیاسی بودند، در پهلوی گرایش های لیبرال و ناسیونال سوسیالیستی، نمی توانستند بر افغانستان تاثیر خود را نگذارند. این اندیشه ها در سرنوشت های افراد، خانواده ها، و...بازتاب یافته اند.

 

نمونه برجسته در زمینه خانواده محمد حیدر انور و فیلیس انور- همسرش، محصول منحصر به فرد شرایط شخصی و سیاسی است، که بازتابدهنده مسیرهای پیچ در پیچ اندیشه های چپگرایانه در یکی از «کلاسیک ترین» کشورهای خاور زمین است.

 

محمد انور حیدر (1914-1993)- فرزند خانواده نادار تاجیک- عرب، از اقلیت تباری و مذهبی (شیعه)،[1] از کودکی بی مهری های زندگی در افغانستان نیمه فئودالی را احساس می نمود. او پس از فارغ شدن در سال 1933 از لیسه حبیبیه، با دریافت کمک هزینه تحصیلی برای تحصیل در ایالات متحده، دانشگاه کلمبیا را به پایان برد و سپس از دانشگاه جان هاپکینز فارغ گردید- جایی که او دکترای خود را دریافت کرد. انور در ایالات متحده با یک دوشیزه امریکایی ازدواج نمود و در سال 1941 با خانواده به میهن بازگشت و در وزارت آموزش و پرورش (معارف) تدریس در یکی از لیسه های کابل آغاز به کار کرد.

 

با این حال، دیدگاه های دموکراتیک حیدر انور و همسرش- فیلیس که نمی خواست چادر بپوشد و با رفتارهای آزاد خود (دوچرخه سواری، شنا در هوای آزاد و...) مردم کابل را شوکه کرده بود، زن و شوهر را وادار به مهاجرت از افغانستان گردانید. در اواخر سال 1943 تهدید واقعی دستگیری و زندانی شدن آن ها پدید آمد. چیزی که رییس خانواده به وضوح به هاشم خان- صدر اعظم خودکامه اعلام داشت.

 

محمد حیدر موفق به رفتن از کشور به بهانه درمان گردید. مگر، همسرش را تنها پس از گذراندن مراتب گرفتن طلاق چونان شرط لغو تابعیت افغانستان گذاشتند تا کشور را ترک گوید![2]

 

این رویداد، کارمندان سفارت امریکا در کابل به ریاست ک. وان انگرت را که حتا وزارت خارجه امریکا قادر به کمک به او در زمینه نبود، رویاروی بن بست حقوقی قرار داد. علل اصلی این رویداد تراژیک تقریبا زنجیره گون تنها دیدگاه های سیاسی انور بود.[3]

 

بر پایه گزارش سفارت افغانستان در واشنگتن، که انور و همسر وی را کمونیست معرفی نموده بود، اف. بی. آی. آن دو را مورد پیگرد قرار داده بود. در پنجره های آپارتمان آن ها راستگرایان بومی شعارهای ضد کمونیستی نوشته بودند. تنها دریافت تابعیت ایالات متحده و پس از آن کار موفق او و دوریی جویی او از سیاست، این درامه را پایان بخشید.

 

انور در آوان جوانی با آثاری ادبی یی که در آن هنگام در افغانستان ممنوع بود، آشنا شده بود: او از جمله رمان ژان کریستف رولان را که در آن عظمت و بزرگ منشی  انسان متناسب با تمایل وی به بازیافت حقیقت پیمایش می شد و جزوه های ضد مذهبی تی پین- یکی از پوبلیسیست های (publicists) امریکایی دوره انقلاب امریکا را که ایده های رستاخیز (رنسانس) را تبلیغ می کرد؛ خوانده بود.

 

راستش، اوضاعی که او با این آثار آشنایی یافته بود، بسیار کنجکاوی بر انگیز و دلچسپ است. در روزهای ماه جنوری سال 1929، پس از افتادن کابل به دست هواداران بچه سقاء، محمد انور که در آن هنگام از شاگردان لیسه حبیبه بود، و از شرکت کنندگان در نبردها به هواداری از امانیه، با  رهزنی برخورد که کتاب های انگلیسی را به دور پرتاب می کرد و می انداخت. او با گرفتن کتاب ها در آینده صاحب یک کتابخانه کامل شد که در آن افزون بر کتاب های رولان و تی پین، کتاب های «کودکی» اثر لئون تولستوی، «دیوید کاپرفیلد»- اثر چارلز دیکنز، سروده های رابیندرنات تاگور- سخنور نامدار هندی، داستان های کوتاه رادیارد کیپلینگ (R. Kipling)، و حتا کتاب درسی یی در علم اخترشناسی (نجوم) هم بودند.

 

بسنده بود که به خواننده و دارنده این آثار [آن هم به کسی که همسر فرنگی داشت-گ.]، حتا با لیبرال ترین معیارها و محک های زندگی در افغانستان آن برهه، بر چسپ کفر و الحاد زده شود![4]

 

تصادفی هم نبود که او نام «انور» (روشن، روشنگر، روشن بین) را چونان نام خانوادگی خود برگزیده بود. دستیابی به جایگاه برازنده در امریکا به او مزاحمت نمی کرد پیامدهای ناشی از بحران اقتصادی سال های دهه1930 را نبیند- پدیدار شدن نژاد پرستی و مبارزه اتحادیه های صنفی برای حقوق کارگران.

 

اما، بیش از همه، او را بی تفاوتی کشورهای اردوگاه لیبرال و سوسیال دموکراتیک در قبال رویدادهای اسپانیا می آزارد. تنها وضعیت دانشجوی خارجی بودن او را از پیوستن داوطلبانه به تیپ  آبرهام لینکلن و شرکت در حمایت از جمهوری اسپانیا باز داشت.

 

در محیط های دانشگاهی امریکا زن و شوهر جوان با کمونیست ها آشنا شده بودند. هر چند هم تنها فیلیس- همسرش به گونه رسمی عضو لیگ جوانان کمونیست گردیده بود. حیدر، مانند بسیاری از دانشجویان آسیایی زیر تاثیر پیشرفت هایی که در آسیای میانه شوروی پیشین رخ داده بود، رفته بود. اما او نه ماتریالیسم دیالکتیک و نه مارکسیسم را نمی پذیرفت. دیدگاه های او بیشتر دارای بار چپگرایی ملی گرایانه بودند.[5]

 

یادداشت: از کسانی که روانشاد داکتر حیدر انور می شناسند، از جمله بازماندگان و وابستگان و همکاران شان، خواهشمندم اگر اطلاعاتی در باره ایشان داشته باشند، از سر مهر به :

Aziz.arianfar@googlemail.com

 و یا: Aziz59@mail.ru

 

بفرستند.

برای دریافت متن کامل کتاب نگاه شود به:

www.arianfar.com

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] . به گمان غالب- از سیدهای قزلباش کابل- گ.

[2] . به گواهی آر. فرای- خاورشناس برجسته امریکایی، که در سال های جنگ جهانی دوم کار اطلاعاتی و استاد مهمان در لیسه حبیبیه کابل را همزمان پیش می برد، همو او و همکارانش کمک کردند تا همسر انور افغانستان را ترک کنند- آن ها را با یک خودرو پنهانی به مرز هند و افغانستان رساندند، تا جایی که آن ها قادر به گریز و ادامه سفر شدند و سرانجام خود را به امریکا رساندند.

Frye, Richard N. Greater Iran: A 20th-century Odyssey. Mazda Publishers, 2005.  P. 57

 

[3] . حیدر انور با مهاجرت در سال 1943 به ایالات متحده، پیروزمندانه از نردبان مدارج علمی بالا رفت. او معاون مدیر علمی شرکت «پپسی کو» (پپسی کولا) گردید. به او در این زمینه تحصیل در رشته بیو شیمی و درجه علمی به دست آورده از دانشگاه جان هاپکینز کمک کرد.

 

حیدر انور در آستانه بازنشستگی، به نوشتن خاطرات خود پرداخت که به سال 1981 به چاپ رسید. خاطراتی که در آن باره فراز و نشیب های زندگانی و سرنوشت خود سخن گفت و به ویژه تلاش ورزید قانونمندی رویدادهای اپریل 1978 در افغانستان (کودتای نظامی به رهبری افسران وابسته به حزب دمکراتیک خلق) را به اثبات برساند. چاپ دوم آن در سال 2005 به نشر رسید.

  Memories of Afghanistan by M H Anwar. Authorhouse. 2005

در این کتاب از نسخه الکترونیکی بخشی از کتاب بهره گرفته شده است:

 Http:// www.memoriesofafghanistan.net/abouttheauthor.html

 

[4] . Anwar M.H. Memories of Afghanistan. Carlton Press, N.Y., 1981. - P. 97 - 98

 

 

[5] . انور تنها یک بار، در اوایل سال های دهه1980 تلاش ورزیده بود به سیاست باز گردد. پس از کودتای اپریل 1978 در افغانستان، او با رهبران جدید افغانستان دیدار نمود. به سال 1982، او حتا از  آموزشگاه خود- لیسه حبیبیه بازدید کرد. اما با در گرفتن جنگ داخلی در افغانستان، پرونده کار آن ها در افغانستان بسته شد. با آن که فیلیس بارها در پشتیبانی از رژیم نو افغانستان در صفحات نشریات تروتسکیستی چیزهایی می نوشت و حتا از پشت تریبون دانشگاه هاروارد سخنرانی هایی می کرد.


August 15th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب