سازمان سیا در برخی موارد برای پیشبرد نقشههای اطلاعاتی خود از زنان زیبا استفاده میکرد.
کتاب "بازجو" نوشته "گلن ال. کارل" که خود از بازجویان سازمان سیا بوده روایتی از سازمان سیا و عملکرد آن در قبال مضنونین به عملیات های به اصطلاح تروریستی است.
این کتاب داستانی از مهمترین مأموریت نویسنده در طی دوران بیست و سه ساله خدمتش به عنوان عضوی از سرویس مخفی سازمان سیا به شمار میرود.
کتاب بازجو که داستان ناراحتی و ترس و سردرگمی است، ارایه کننده نگاهی تکان دهنده و ترسناک از دنیای جاسوسی مرکز حقوق بشر جهان! است.
کارل به مدت بیست و سه سال به عنوان یکی از اعضای سرویس مخفی سازمان سیا مشغول بود که در سال 2007 و هنگامی که پست معاونت افسر اطلاعات ملی در امور تهدیدات فراملی را برعهده داشت، بازنشسته شد و اکنون در واشنگتن زندگی میکند.
* آمریکا از مدتها قبل از 11 سپتامبر با سازمان القاعده درگیر بود
از سال 1997 الی 2001 کار من روی هدفهای افغان بود. تا آن جا که به سازمان سیا مربوط میشد، این امر به معنی تلاش برای دستگیری یا در نهایت کشتن "اسامه بن لادن" رئیس سازمان القاعده و تضعیف یا از بین بردن سازمان القاعده بود. در طول این سالها، سازمان سیا بطور اساسی فشار بر بنلادن و سازمانش را افزایش داده بود. تنشها و مانورهای مرگبار بطور مرتبط افزایش یافتند بدون این که این درگیریها مورد توجه عموم قرار گیرند. سازمان سیا از رئیسش "جورج تنت" گرفته تا افراد پایینتر، تمرکز فراوانی بر تهدیدی گذاشته بودند که از سوی اسامه بن لادن ایجاد شده بود. همینطور دولت "بیل کلینتون" [رئیس جمهور آمریکا در دهه 1990] نیز به خطراتی که سازمان القاعده به همراه داشت، پی برده بود.
* اعلان جنگ آمریکا علیه القاعده در دسامبر 1998
در سال 1998، بن لادن در فتوایی "از همه مسلمانان خواسته بود که به خدا ایمان داشته و به اجر خدا بخاطر اطاعت از دستوراتش امیدوار باشند و آمریکاییها را بکشند و اموال آنها در هر جا و هر زمان که یک آمریکایی مییابند، به تاراج ببرند". اواخر همان سال، سازمان القاعده سفارتخانههای ما در "نایروبی" کنیا و "دارالسلام" تانزانیا را منفجر کرد ضمن این که توانستیم حملاتی مشابه به سفارت و پرسنل آمریکا در "تیرانا" آلبانی را ناکام بگذاریم. در دسامبر 1998، جورج تنت پیامی به همه افسران سازمان سیا که در امور ضدتروریسم کار میکردند، فرستاده و علیه القاعده "اعلان جنگ" کرد. او به دنبال کسب مجوز و اختیار لازم رفت تا سازمان سیا بتواند اقدامات تهاجمیتری در پیش گیرد مانند استفاده در صورت لزوم از قوای مرگبار علیه القاعده. او توانست این مجوزها را کسب کند. در اواخر سال 1999 من روی پروژه بمبگذاری هزاره [نقشه بمبگذاری در آغاز هزاره جدید] کار میکردم. یکی از افسران هوشیار اداره گمرکات آمریکا و بعد از آن پلیس فدرال آمریکا [افبیآی] توانستند طرحی را برای منفجر کردن بمب در میدان "تایمز" نیویورک در شب سال نو متوقف سازند.
* در ابتدا تهدیدات تروریستی را به صورت موضوعات پیوسته به هم نمیدیدیم
در آن زمان من نیز مانند خیلیهای دیگر نظرم این بود که این تهدیدات تروریستی موضوعاتی پراکنده و مجموعهای ناپیوستهای در میان انبوه موارد و چالشهایی هستند که ارتباطی به هم ندارند. من هم همچون دیگران به عوض درک تمایزات به نگاهی دو بعدی به موضوع بسنده کرده بودم، نگاه کوتهبینانهای که همه جوامع اسلامی را با همه تفاوتهای آشکارشان و خطراتی که برای ایالات متحده آمریکا به همراه دارند، از یک زاویه دید مینگرد.
اما بعد از پانزده سال مشاهده و فعالیت و انجام مأموریت درباره پروندههای تروریستی برایم مشخص شد تروریستهای اسلامگرا تهدیدی جدی و یکپارچه برای ایالات متحده آمریکا و غرب هستند و اسامه بنلادن و القاعده عنصر اصلی و کلید مشکلات ما است، این درکی بود که در بیشتر همکارانم در بخش مدیریت عملیات سازمان سیا نیز وجود داشت.
- رعد و برقها و برگهای در حال رشد
اول سپتامبر سال 2001 بود. من و یک رابط تماس قرار گذاشته بودم که برای ناهار همدیگر را در مرکز خریدی که پای برجهای مرکز تجارت جهانی قرار داشت، ملاقات کنیم. یکی از روزهای زیبای اول پاییز بود. رطوبت کم بود و درجه هوا بسیار معتدل بود. ما نشستیم در حالی که هزاران نفر دور و برمان جمع بودند. از بالای شانههای خانم رابط تصویر "کارولین داون جانسون" خواننده معروف سبک "کانتری" را دیدم که در یک خط به همراه 40 الی 50 نفر زن و مرد دیگر مشغول اجرای برنامه است. جانسون در آن موقع این قطعه را فریاد میزد "هرگز فکر نمیکردم چنین چیزی ببینم!"
* استفاده سازمان سیا از زنان زیبا برای پیشبرد نقشههای اطلاعاتی
من و رابطی که با من در تماس بود درباره یک پرونده تروریستی که مشغول کار روی آن بودیم، گفتوگو کردیم. لازم بود رابطهای با مردی ایجاد کنیم که خود را در یک چارچوب مشخص حفظ کرده بود و نمیگذاشت کسی با او رابطه برقرار سازد و هر تلاشی که از سوی افراد خارج از محفل نزدیکانش برای نزدیک شدن به او صورت میگرفت را رد میکرد. اما من سه چیز درباره او میدانستم که مرا مطمئن میکرد او بالاخره به راه خواهد آمد: اول این که او هر روز میدوید، دوم این که بسیاری از اوقات فراغت خود را صرف تعقیب دخترها میپرداخت و این که او هیچ وقت درباره این پرسه زدنش به هیچ یک از کسانی که با آنها کار میکردند، چیزی نگفته بود. رابط من یک خانم جوان زیبارو و فریبنده بود. مردها وقتی از کنار ما رد میشدند، سرشان را بر میگرداند تا او را ورانداز کنند. لباس زیبایی به تن کرده بود. دامن خاکستری و بلوز و جوراب سفید. لباسهایش خیلی مناسب بدنش بود و جورابهایش نیز بلند بودند. صاف مینشست و نگاه نافذی داشت. وقتی که با او صحبت میکردم، لبخند ملیحی از گوشه لبانش پیدا بود. خیلی توجه مرا جلب کرد و سعی کردم حس خود را کنترل کنم.
خانم رابط تماس نگاهی از سر شوخ طبعی به من انداخت و گفت: البته این کار را میکنم. من میتوانم از خودم مراقبت کنم. کار جالبی خواهد بود. همه شما مردها قابل پیشبینی هستید.
به رابط تماس گفتم که کی و کجا مرد مورد نظر ما ورزش روزانهاش را انجام میدهد و کار را به گونهای برایش ترتیب دادیم که با شلوارک و تیشرت تنگ در همان مسیر مشابه هر روز اقدام به دویدن کند. به او گفتم که کجای مسیر توقف کرده و نفسی تازه کند. او گفت: فهمیدم. کار آسانی خواهد بود. خبرت میکنم!
* روز حملات 11 سپتامبر مشغول چانیزنی برای دریافت حقوق عقبماندهام بودم
قول و قرارم با خانم رابط تمام شد و او تاکسی گرفت تا به زندگی عادی خود بازگردد. وقتی او را دیدم که از آن میدان بزرگ عبور میکند و خیلی با اعتماد به نفس راه میرود و بلوز سفید رنگش در زیر نور آفتاب میدرخشد، لبخندی بر لبانم جاری شد. حدود صدمتری از من دور شده بود که ناگهان ایستاد و دو لا شد تا چیزی را از زمین بردارد و بعد از آن برای چند لحظه سر جایش متوقف ماند. بالاخره پشت دیوار جمعیت مردان و زنانی که به هر سویی در حرکت بودند، از دید خارج شد. من به واشنگتن بازگشتم و نسبت به عملیات خوشبین بودم و مطمئن بودم که بطور محرمانه در حال کنترل اتفاقات هستم.
ده روز بعد در اداره بودم و با تلفن مشغول صحبت با بخش مالی دفتر بودم که حملات به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون و سقوط پرواز شماره 93 بوقوع پیوستند. حدود هشت هفته بود که حقوق نگرفته بودم. خودم موقعی متوجه شدم که همه چکهای حقوقی من برگشت خوردند. وقتی یکی از همکارانم سری به داخل دفتر من انداخت و گفت که کسی هواپیمایی را به مرکز تجارت جهانی زده است، میز کارم را ترک نکردم تا همچون بقیه همکارانم مشغول تماشای صحنههای حمله از تلویزیونی شوم که در دفتر روبرویی قرار داشت. در آن لحظه چیزی نمیتوانست مانع از تشر زدنهای من به بخش مالی بخاطر تأخیر در پرداختهایم شود.
وقتی که دومین هواپیما نیز به ساختمان تجارت جهانی برخورد کرد، هنوز پشت میزم بودم. بعد از آن یکی خبر داد که مقابل وزارت امور خارجه نیز یک بمب منفجر شده که البته بعدها معلوم شد که غلط بوده است. افسر امور مالی که مشغول صحبت با او بودم به من گفت با توجه به اوضاع آشفتهای که این حملات به بار آورده، نمیتواند برایم کاری بکند.
* روز حملات 11 سپتامبر به ما دستور تخلیه ساختمان دفتر را دادند
همسرم "سالی" فاصله نزدیکتری به محل حمله داشت. یک باغبان آمده بود تا تعدادی از شاخههای بزرگی را که تا به سقف خانه ما رسیده و در حال خراب کردن آن بود، کوتاه کند. مدتی از رفتن باغبان نگذشته بود که سالی چای صبحانه خود را دم کرد. روی پلههای حیاط خلوت پشت خانه نشسته بود و از استکانش جرعهای چای مینوشید راضی از این که توانسته بود یک قلم از کارهای که در فهرست کارهای منزل بودند را کم کند. فهرست کارهایی که انگار تمامی نداشتند. صبح زیبایی بود. آفتاب روشن و هوایی خنک و خشک.
صدای سنگینی از بالای سقف خانهها گذشت. این صدا برایش عجیب بود. پیش خود فکر کرد "احتمالا یکی این نزدیکیها دارد خانهای را خراب میکند". دقایقی بعد صدای آژیرها از همه جا به پا خاست. آژیر ماشین آتشنشانی، خودروهای پلیس. کسی چه میدانست چه شده است. اکنون اوضاع عجیبتر از قبل بود. انگار خبری شده بود. به آشپزخانه رفت و رادیو را روشن کرد (ما هنوز در خانه خود تلویزیون نداشتیم چرا که تا آن موقع همه وسایلمان را پس از جابجایی منزل جابجا نکرده بودیم) و درباره حملات به برجهای مرکز تجارت جهانی خبردار شد. تلفن را برداشت تا به من زنگ زده و ماجرا را بگوید. به سالی گفتم: میدانم. نمیتوانم حرفی بزنم. نمیتوانم چیزی بگویم. به تازگی دستور آمده که فوراً ساختمان محل کارمان را ترک کنیم.
سالی فریادی زد و گفت: برو کنار جدول! برو کنار جدول خیابان!
سپس گوشی را گذاشت بدون این که صبر کند تا بفهمد من حرفش را شنیدهام یا خیر. اما من شنیده بود. توصیه خوبی بود.
سالی متوجه شد صدای انفجاری که شنیده بود صدای برخورد هواپیما با قسمت غربی ساختمان پنتاگون [وزارت دفاع آمریکا] بود و آن همه صدای آژیر هم صدای نیروهای امداد و واکنش بود که از هر سو به سمت محل حادثه در حرکت بودند.
* روز 11 سپتامبر برای خرید تلویزیون رفتم
از خیابانهای فرعی منطقه ویرجینای شمالی به سمت خانه راندم در حالی که خیابانها از خودرو خالی شده بودند. تنها خودرویی بودم که در خیابان در حرکت بود. سر هر چهار راه ایست میکردم تا به گزارش "دن راثر" گوش دهم. راثر نیز هنگام سقوط برجها در سکوت و بهت فرو رفته بود. تلاش داشتم قبل از این که عبور از خیابانها بخاطر فرار مردمی که از وسط شهر میگریزند، غیر ممکن شود خودم را به خانه برسانم.
مقابل ساختمان شرکت فروشگاههای الکترونیکی "سیرکت سیتی" Circuit City توقف کردم و مصمم بودم که نگذارم تروریستها زندگی مرا تحت شعاع خود قرار دهند. فروشگاه خالی بود. همه فروشندهها در اطراف یکی از دهها تلویزیونی که روی دیوار فروشگاه نصب بود، جمع شده بودند و مشغول تماشای خراب شدن منهتن و گزارشهای تلویزیونی از ساقط شدن هواپیمایی در منطقه پنسیلوانیا و به زمین نشانده شدن همه هواپیماها در سراسر کشور و گزارشهای مربوط به هرج و مرج در واشنگتن بودند. به سراغ یک خانم فروشنده جوان رفتم و گفتم: امکان دارد چند دستگاه تلویزیون به من نشان دهید؟
بیتحرک و خیره ماند و بعد به خود آمده و گفت: آه! بله البته. برای همین کار اینجا هستم. اینطور نیست؟
ما همه تلویزیونهایی که بر دیوار نصب بود بررسی کردیم. همه آنها مشغول گزارش دادن حملات تروریستی بودند. بعد از پنج دقیقه در حالی که دور بر ما پر شده بود از دهها تصویر متحرک از دود و ترس و شایعه، مجبور بودم که اعتراف کنم تلاشم برای خونسرد و عادی نشان دادن خودم کاری بیهوده است. در حالی که غم از چهره خانم فروشنده معلوم بود، از او تشکر کردم و به سمت خودروی خودم که تنها ماشین موجود در پارکینگ بود، رفتم.
* 11 سپتامبر 2001 روز تولد هشت سالگی پسرم بود
وقتی که بالاخره به خانه رسیدم، من و همسرم رفتیم و مانند دیگران بچههایمان را از مدرسه به خانه آوردیم و به انتظار اتفاقات آن روز نشستیم و به اخبارش گوش فرا دادیم. من به کاری که در خانه داشتم یعنی رنگ کردن خانه جدید رسیدگی کردم در حالی که رادیو روشن بود. پیش خود فکر میکردم که " نمیگذارم این آدمهای عوضی زندگی مرا مختل کنند."
روز 11 سپتامبر هشتمین سالگرد تولد پسرمان "اسپنسر" بود. او گفت: آنها جشن تولد من را خراب کردند.
همان شب در حالی که ما به تماشای اخبار نشسته بودیم، پسرم روی کف سالن نشسته بود و با استفاده از بلوکهای اسباببازی خود ساختمانی شبیه برج تجارت جهانی ساخت و بعد از آن با هواپیمای اسباببازی خود به آن برجهای پلاستیکی ضربه زد.
* 11 سپتامبر آمریکا را دچار وضع آشفتهای کرده بود
با حملات 11 سپتامبر، کشور به وضعیت آشفتهای افتاده بود. یک هفته بعد چندین نامه حاوی میکروب سیاه زخم به طور همزمان به تعدادی از دفاتر خبری ارسال شد. مقامات کشور و مردم گمان میکردند که این نامهها نیز از سوی القاعده ارسال شده است. دیگر معلوم شده بود که دولت آمریکا برای حمله به افغانستان آماده میشود. اما زندگی عادی به نوعی در جریان بود. فرزندانمان یعنی اسپنسر و "مارگوت" را به موزه هوا و فضایی که در نزدیکی خانه ما بود بردم در آنجا و از کنارمان نیروهای پلیس و افرادی عبور کردند که لباس سفید متخصصین بیوشیمی به تن داشتند. من چیزی به بچهها نگفتم و بعدها فهمیدم که در داخل ساختمان نشانههایی از میکروب سیاه زخم پیدا شده بود. این بخشی از حملاتی بود که با استفاده از میکروب سیاه زخم صورت گرفته بود و همه گمان میکردند که دنبالهای از حملات 11 سپتامبر است.
* مشغله زیاد عضویت در سیا زندگی مشترک مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد
اما نکتهای که انرژی من را بیش از هرچیز از بین میبرد و تمرکزم را بر کار تضعیف میکرد، ضعف و افت ترسآور و گیج کننده همسرم بود به طوری که ترسیدم مبادا مجنون شده باشد.
خانه و زندگیام ماهها پیش از حملات 11 سپتامبر دچار آشفتگی شده بود و من تلاش داشتم علت آن را بفهمم. نمیدانستم چه اتفاقی برای همسرم "سالی" پیش آمده، چرا و باید چه کار کرد. او آدمی پرخاشگر، دم دمی مزاج و بیش از حد حساس شده بود. زیاد میخوابید و اصلاً دوست نداشت از رختخواب بیرون بیاید. با این حال، همیشه احساس خستگی و بیتوانی میکرد. هرکاری که کردم اشتباه بود. او از عدم حضور من عصبانی بود و از هر کلمه من عصبی میشد و موقعی که در خانه بودم نیز از حضورم ناراحت بود. او کم کم دست از امورات روزمره زندگی مانند ظرفها، خرید از خواروبار فروشی و درست کردن ناهار مدرسه بچهها دست کشید. وقتی هم دست به این کارها میزد از دست من عصبانی میشد. با من بیرون نمیرفت یا با هم نزد دوستان یا به سینما نمیرفتیم. او از ملاقات با دوستان خودش هم خودداری میکرد. زندگیام را داشتم از دست میدادم. پیش خودم فرض کردم که رفتارش با من احتمالاً بخاطر نوع کار من است. کار من به عنوان افسر موردی [بازجو] در سازمان سیا محدودیتهای فراوانی در زندگی زناشویی و مشترکمان ایجاد کرده بود.
* فکر میکردم اگر از اداره دیرتر بیایم مسئله کمتری در منزل خواهم داشت
اغلب اوقات ساعتها کار میکردم و موقعی به خانه میآمدم بچههایم خواب بودند اما سالی روی مبل خوابش میبرد یا این که روی تخت دراز کشیده بود. اگر با او صحبت میکردم، مرا سرزنش میکرد یا این که به طور غیرقابل کنترلی احساساتی میشد. سرش گیج میرفت، غمگین میشد، گریه میکرد یا به صورت خیلی شدید و غیرمنطقی عصبانی میشد. تلاش کردم بچهها را با حفظ رفتار عادی خود از این حالت مادرشان دور نگه دارم. تلاش کردم همه چیز را عادی نگهدارم. کارم در این مورد خوب بود. بچهها شاد باقی ماندند و اعتمادشان به گفتههای من حفظ شد. اما وضعیت به حدی رسید که من هر شب که بعد از کارم پشت درب منزل میرسیدم، ضربان قلبم بالا میرفت و صداهایی که در گوشم میپیچید به همان اندازه بیشتر میشدند بطوری که دیگر چیزی نمیتوانستم بشنوم. پشت در منزل به این فکر میکردم که امشب چه بحران و مسئلهای پشت این در در انتظارم است؟ خودم را مقصر میدانستم و فکر میکردم اگر دیرتر به منزل بیایم مسئله کمتری در خانه پیش خواهد آمد. اما البته نمیتوانستم این کار را بکنم هر چقدر هم کارم زیاد بود مجبور بودم برای تا دیروقت ماندن خود در اداره توضیح بدهم. میبایست از بچهها مراقبت میکردم و برایشان هم پدر باشم و هم مادر. میبایست خانه را برایشان مکانی دوست داشتنی، امن و خوشحال نگه میداشتم و کار هم میکردم.
از نظر حرفهای سالی روزگاری از طراحان موفق مد در شهر پاریس بود. موهای طلایی، چشمان آبی و حالت ظریف و زنانه اما با ارادهای داشت. او در شوهای لباسی که در پاریس ترتیب میداد، شرکت میکرد و یا با هم در سواحل ایالت "مین" Maine به کانوسواری میپرداختیم.
یکی از علتهای ازدواج من با سالی این بود که وقتی به طور مستقیم به چشمانم نگاه میکرد، همه چیز را همیشه از نگاهش میخواندم. من کسی را میخواستم که مرا به چالش بکشاند و در عین حال از من حمایت کند. از این رو سقوط او و افول ما به سمت آن چه که به جنون شباهت داشت مرا دیوانه میکرد. به نظرم رسید که باید با یک روانشناس صحبت کنم تا بدانم چه اتفاقی افتاده و باید چه کار کنم. برای مدتهای طولانی تلاش کردم خودم از پس کارهایم برآیم. حس خوب گذشته را از دست داده بودم و شرایط برایم فلج کننده شده بود.
* اولین نفر بودم که وارد محل کار میشدم و آخرین نفر که خارج میشدم
در ابتدا اشتباهاتم در کار ناچیز بودند. من اغلب تا ساعات بامداد حدود ساعت 3 صبح کار میکردم. تا آنجا که توان داشتم و استعدادم اجازه میداد، کار میکردم. منابع را دریافت میکردم، اطلاعات مهم را توزیع میکردم و تا آن جا که همتایان غیراطلاعاتی من میتوانستند مشاهده کنند، زندگی حرفهایام با همه مسئولیتها و نیازهایش، یک زندگی عادیای بود. در طول این مدت جایزههای متعددی بخاطر انجام استثنایی کارها دریافت کردم. به قدری در کارم غرق شده بودم که هیچ وقت پیش از آن فکرش را نمیکردم و بیش از آن چه که در توانم بود، خدمات ارایه میکردم. مصمم بودم تا از همه تواناییهایم استفاده کنم و نگذارم هیچ یک از مشکلات شخصیام مانع از کارم شود. هر موقع در درون خود بخاطر بحران خانه یا کارم احساس سختی میکردم، لبخند میزدم، میخندیدم و با تلاش بیشتری بر کارم تمرکز میکردم و آن را به نحو احسن انجام میدادم. من به خوبی بلد بودم مسایل را با هم قاطی نکنم. یعنی این که میتوانستم لحظهای به فکر مسایل شخصی باشم و لحظه بعد به کارم فکر کنم و لحظه بعد به زندگی اجتماعی و در هر یک از آنها ذهنم را به گونهای در هر مورد متمرکز سازم که دیگر مسایل را از ذهنم خارج کنم.
میتوانستم همانطور که گزارش مربوط به پیامهای محرمانه دریافتی را انجام میدهم، گوشی هم در گوشم باشد و به "شانیا تواین" و "جو کاکر" گوش فرا دهم. موسیقی موجب میشد سروصداهایی که حواسم را پرت میکرد به گوشم نرسد و من بتوانم با تمرکز بیشتری کار کرده و خود را خوشحال کنم. البته تمام مدت و تا موقعی که به خانه میرفتم در دفتر کارم تنها بودم و مسئولیت امنیت آنجا نیز با من بود و با سیستمهای متعدد، قفلها و ابزارهای متعدد مراقبتی برای جلوگیری از ورود غریبهها به دفتر، سرو کار داشتم. در طول 15 سال گذشته من این کار آنقدر انجام داده بودم که اوضاع برایم عادی شده بود.
* دفتر کارمان دارای مراحل متعدد و تدابیر سخت امنیتی بود
بیشتر اوقات اولین نفری بودم که حدود ساعت 7 صبح وارد دفتر بخش خودمان میشد در حالی که چهار ساعت پیش از آن آنجا را ترک کرده بودم. آخرین نفر خارج شده و اولین نفر ورود کننده. صبح که میشد تدابیر امنیتی را یکی بعد از دیگری و در مراحل عکس شب پیش باز میکردم. قفل دفتر خود را میگشودم و وارد میشدم. یک روز صبح همه این مراحل امنیتی را طی کرده و به بخش امنیتی دفتر خودم رسیدم. دفتر بسته بود اما فهمیدم که کلید ترکیبی از قبل چرخیده بود اما چفت قفل کاملا در جای خود نچرخیده بود. من فراموش کرده بودم هنگام خروج از دفتر کلید را کامل بچرخانم. با وجود آن که شمار زیادی از تدابیر امنیتی دیگر را رعایت کرده بودم و از میزان تدابیر امنیتی کم نشده بود اما من پروسه امنیتی را نقض کرده بودم. از دست خودم عصبانی شدم و اشتباهم را به افسر امنیتی دفتر گزارش دادم و اخطاریه رسمی نقض مسایل امنیتی را دریافت کردم.
* کوچکترین غفلت در بستن در دفتر با اخطار نقض امنیتی مواجه میشد
با وجود همه توانایی در تداخل ندادن مشکلات با هم و تمرکزی که در کار به خرج میدادم، حواسم پرت شده بود، دچار استرس شده و کم آورده بودم. بدشانس هم بودم. یک بار دیگر و مدتی نه چندان بعد مسئلهای دوبارهای در بستن در دفتر پیش آمد. یکی از سنسورهای در به خوبی جا نخورد و به افسر امنیتی تماس گرفتم که او را در جریان مشکل بگذارم. آنها نیز نتوانستند آن سنسور را فعال کنند. بعد از آن به دفتر اصلی امنیتی ستاد خبر دادم تا آنها را در جریان بگذارم. همه سیستمهای دیگر فعال بودند. نگهبانی برای آنجا گذاشته شد. اما با این حال سیستم نقص داشت. اندکی بیش از دو ساعتی که در مقابل در و در راهرو ایستادیم، من و افسران امنیتی متوجه شدیم که بیش از این کاری از دستمان بر نمیآید و امنیت دفتر بیش از این تقویت نمیشود و من نیز موضوع را به همه مقامات ذی ربط اطلاع داده بودم. به خانه رفتم اما بخاطر این کار نیز اخطار دومی بابت نقض مسایل امنیتی دریافت کردم.
چند ماه بعد نیز میبایست درب دیگری را در بخش دیگری از دفتر قفل میکردم. تا پیش از این هرگز مجبور به این کار نبودم. افسران بخشی که من در آنجا کار میکردم به ندرت به این بخش از دفتر میرفتند. اما در آن روز بخصوص من مسئول بستن آن در بودم. خیلی نگران بودم که تدابیر امنیتی نقض نشود چرا که من هیچ گاه در کارم اخطار امنیتی دریافت نکرده بودم. از یکی از افسران ارشد که از دوستانم بود و معاون شعبهای بود که من در آنجا کار میکردم خواستم که به من در بستن در کمک کند. میخواستم که خیلی جانب احتیاط را رعایت کرده باشم. ما در را با هم بستیم و مطمئن شدیم که سیستم امن است و هر دوی ما نام خود را در فهرست امنیتی روز نوشتیم.
اما هر دو اشتباه کرده بودیم چرا که آن در یک قفل اضافی داشت و هر دوی ما از آن خبر نداشتیم و بستن آن را از دست داده بودیم. به هر حال سئولیت کار با ما بود. بار دیگر نقصی در سیستم امنیتی ایجاد نشده بود اما هر دوی ما اخطار رسمی نقض امنیتی دریافت کردیم.
* بالاخره فهمیدم مشکل همسرم بخاطر مصرف الکل است
در این مرحله بود که من بخاطر بستن در دفتر به شدت حساس و مضطرب شدم و این امر مشکلاتی را برایم به همراه آورده بود. هر نقض بیشتر امنیتی میتوانست از نظر حرفهای برای من فاجعهبار باشد. من هرگز درباره این مشکلات با سالی صحبت نکردم. او و من به اندازه کافی در مشکلات خودمان غرق بودیم. ترسم این بود که این مسایل بیش از پیش همسرم را مضطرب کند یا او از این مسایل استفاده کرده و بر سرکوفتها و عصبانیتهایش بیفزاید. اخلاقی که من تلاش داشتم خود را با آن سازگار ساخته و یا آن را درک کنم. پیش خود فکر کردم که این خودم هستم که باید این مسایل را حل کنم.
به کارم در همان ساعت نامتعارف ادامه دادم ولی هنوز در عمق وجودم با این مشکل درگیر بودم که چطور میتوانم به خود و سالی کمک کنم. برخی اوقات به سرم میزد اگر خودم را غرق کارم کنم، زندگیام رنگ آرامش به خود میگیرد. تلاش کردم توجه بیشتری به مسایل و تدابیر امنیتی دفتر خود داشته باشم.
بعداً یک روز که در خانه بودم مسئله برایم روشن شد. یک شب که مشغول آویزان کردن کت و شلوارم در کمد لباسها بودم متوجه بطری نیمه خالی شراب در گوشهای از گنجه لباسها و لای کتابها و کفشها شدم. روی میزان شراب علامت زدم و بطری را سرجایش گذاشتم. این کار کمکی به من نکرد چرا که روز بعد کل بطری با بطری دیگری جایگزین شده بود و آن بطری نیز تا نیمه خالی شده بود. از این که متوجه نشده بودم چه خبر است حس بدی به من دست داد. همسرم همه مصرف مشروبات الکلی خود را پنهانی انجام میداد. احساس گناه کردم. دوست خانوادگیام "مایکل دوکاکیس" موقعی که برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1988 آمریکا تلاش میکرد بخاطر آگاه نبودن به اعتیاد همسرش به مواد مخدر مورد سرزنش و انتقاد شدید قرار گرفت. او را به سردی و بیتوجهی به خانواده متهم کردند. چطور این مرد با این همه زیرکی و فراست تا آن اندازه ناآگاه از مسایل خانوادگیاش مانده بود؟ اما اکنون من او را درک میکردم. خود من نیز ناآگاه بودم.
January 1st, 2012
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
- مترجم: پیامفصلهایی از کتاب «نقابزدایی از چهرهٔ اقتصاد: از قدرت و آز تا همدردی و منفعت عامه»
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل دهم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل نهم) ــ ۲
- مترجم: پیامفصلهایی از کتاب: «نقابزدایی از چهرهٔ اقتصاد: از قدرت و آز تا همدردی و منفعت عامه»
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست سرمایه اثر کارل مارکس (فصل نهم) ــ ۱
- انتشارات تهران ترجمه سومین رمان خالد حسینی با عنوان «و کوهها طنین انداختند» منتشر شد
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل هشتم)
- خسرو باقریپیر پرنیاناندیش
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل هفتم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل ششم)
- بر گردان از انور میرستاریکتاب بلژیک و بمب
- عزیزه عنایت مروری براثرگرانبهای نمک درشعر فارسی !
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل پنجم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصلهای سوم و چهارم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصلهای اول و دوم)
- ناصر اصغریدر سالگرد قتل تروتسكی، معرفی یك شاهكار
- برگردان، تلخیص و تحلیل از داکتر خلیل ودادخوشحالخان ختک آغازگر ادبیات ملی شعری ( پشتو)
- جميله پلوشهحقوق زن در گذرتاريخ
- ناصر اصغریلنین: معرفی یك كتاب
- Sumaia Frotan افغانی
- اسدالله شفاییماموریت سقوط
- پوهندوی شیما«غفوری»رنگها و برداشت های من
- لنیندربارۀ مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده
- امیر کشفیبرتراند راسل در مقام فیلسوف
- ترجمه محسن فریدنی و ا. صادقینشریات و تشکیلات کارگری
- نگارش از: نذیر ظفرپرستو های شاعرانه
- لنیننامه به کمونیستهای : آلمان ، اتریش و لهستان
- مجموعه آثار لنینبه جمهوریهای شوروی قفقاز
- مجموعه آثار لنین، جلد ۲۴، ص ۵۴-۴۲نامههایی دربارۀ تاکتیکها [1]
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)امنیت ملی
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)پلیسان نواحی مطمئین ترین حافظان جان ومال مردم (محافظت عامه)
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح پلیس:همکار شاروال درتنظیم شهرها(نظم عامه)
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) قوای مسلح- فصل دوم - پلیس ترافیک
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) قوای مسلح- بخش دوم (پلیس وسارندوی)
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل هجده همقوای مسلح
- گزیدۀ مقالات از ولادیمیر ایلیچ لنیندر برخورد به خرده بورژوازی
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل چهاردهم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) فصل سیزدهم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) فصل نهم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح فصل هشتم
- کمونیستهای انقلابیقهرمانان فریب و اشتباهات بلشویکها [1]
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل ششم و فصل هفتمقوای مسلح
- اثر جان پرکینزاعترافات جنايتكار اقتصادي
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل چهارم و فصل پنجم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل سوم (قوای مسلح)
- برگردان: شيرين روشارمارکس و قرن بيست و يکم
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل دوم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح
- پراودای. ج. تسره تلی و مبارزۀ طبقاتی
- کمیتۀ از زندان تا تبعیدمدخلی بر جلد یک سرمایه
- ک. کائوتسکی نیروهای محرکه و چشم اندازهای انقلاب روسیه
- شاپور احمديبادهپيمايي با اژدها در تموز
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح
- شاپور احمديشعر بيقهرمان
- محمدنبی عظیمی نگاهی به برگردان دوباره کتاب تلک خرس
- شاپور احمديگزيدهي هفتگانه
- پيام پرتوىفلسطين و اسراييل- تجزيه و تحليل از نگاه چپ
- برگردان از عارف عرفانکتاب افغانستان درعقب پرده دود
- شاپور احمديدر حاشیهی متن الف
- امان معاشرروحنامه
- شاپور احمدياندامهاي نقرهاي ما چند نفر
- برگردان- محمدعارف عرفانافغانستان درعقب پردۀ دوُد)بخش ششم)
- شاپور احمديبندهاي پيشكشي فرشتهها
- برگردان- محمدعارف عرفان افغانستان درعقب پردۀ دوُد
- برگردان از عارف عرفانافغا نستان درعقب پرده دود-پی دی اف چهارم
- برگردان از عارف عرفانافغانستان درعقب پرده دود
- شاپور احمديدر پوكههاي زمهرير
- برگردان از عارف عرفانافغانستان درعقب پردۀ دود-دوم
- برگردان از عارف عرفانافغانستان عقب پردۀ دود-اول
- برگردان شاپور احمدیروبن داريو
- پوهندوی شیما غفوریمن و «لبخند شیطان»
- سید محمد اشرف فروغ سگ ها می جنگند
- شاپور احمديگاهي خاطرهي عشقي اندوهناك از زمانهاي اكنون
- امان معاشرافغانستان تخته خیز استعمار
- امان معاشر«ابرها بر شانه»
- امان معاشرسرزمین دسایس
- اسدالله جعفری امام صادق،برهان عرفان- عرفان برهان
- شیرین نظیری فعال حقوق زندخت غروب مجموعه شعر ازبانوعزیزه عنایت
- محمد عالم افتخارموفقیت بزرگ تازه برای کتاب و تئوری گوهر اصیل آدمی
- سلیمان راوشسکوت فرهنگیان { بخش 5}
- امان معاشراندمه ها اثر خلیل حیفی از چاپ برآمد
- شاپور احمديديوها و دلبندگونيپوشم
- داکتر عزیز فاریابینیمی نگاه به ( گلزمین وفا )- مجموعۀ اشعار شادروان استاد سید محمد ( دروگر )
- سلیمان راوشسکوت فرهنگیان
- محمد عوض نبی زادهجلداول کتاب مجموعه ی مقالات
- گزارنده: عزیز آریانفرخاستگاه و پرورشگاه تاجیک ها
- برگردان: ا. م. شیریدوره استالین بگواهی آمار و ارقام بخش چهارم (آخر)
- بقلم دکتر محمود صفریانسفر نامه ی دنیای ارواح پرتوی دیگری از فانوس خرد
- نگاه گر: صدیق رهپو طرزینگاهی به خاطرات محمود طرزی
- نوشته گنادی زیوگانوفدوره استالین بگواهی آمار و ارقام(بخش سوّم)
- نوشته گنادی زیوگانوفدوره استالین بگواهی آمار و ارقام
- ماریا دارومجموعه ء از اشعار دلنشین شاعر جوان محترم « نذیر ظفر » تحت عنوان « شب یلدا » تازه از طبع برآمد
- اثراستثنائی عبیدالله «حبیب»
- سلیمان راوشخُراسان (خوراسان)فصل سوم کتاب نام و ننگ
- عزیز آریانفرنگاهی به کتاب «میراث ایران»ِ ریچارد نلسون فرای
- امان معاشرمعرفی کتاب
- سلیمان راوشخُراسان (خوراسان)بخش دوم
- مصلح سلجوقینگاهی کوتاه به مجموعۀ شعر حسین وفا سلجوقی
- رضا اغنمیسفرنامه دنیای ارواح
- سلیمان راوشخُراسان (خوراسان) فصل سوم کتاب نام و ننگ
- گزارنده عزيز آريانفركتاب تذكر الانقلاب
- صدیق رهپو طرزیآخرین اثر محمود طرزی
- کوچی مسافردروغهای شاخدار
- دوکتور سید احمد جهشدر بارهء کتاب گوهر اصیل آدمی و نظریات محترمه ماریا دارو
- از قلم : ماریا دارونگاهی بر کتاب «گوهر اصیل آدمی» و فهم و هضم آن
- تهیه و نگارش: میر عبدالواحد سادات افغانستان در چنبره یی جيو اکونومی امريکا قسمت پنجم
- لیلا فرجامیرودخانه ای که از ماه می گذرد
- محمود فاضلی بیرجندیآشنایی با برگردانی تازه از یک کتاب
- سلیمان کبیر نوریجایزه ای بالاتر از « نوبل» و « اسکار»... برای کتاب گوهر اصیل آدمی
- میرعبدالواحد ساداتافغانستان در چنبره یی جيو اکونومی امريکابخش چهارم
- تهیه و نگارش: میرعبدالواحد ساداتافغانستان در چنبرۀ جیو اکونومی امریکا
- پروفیسر عبدالواسع لطیفیپا برهنه باز کشت
- فهیمی تجدید تعریف و شناخت انسان در اثر« گوهر اصیل آدمی »
- Translated from Dari by Mir Hekmatuallah SadatAfghanistan: The Land of Epics and Tragedy
- نویسنده اسپندکوهیمشوره های دوستانه
- داکتر سرگی کورگینیان بعد از سرمایه داری مانیفستِ جُنبشِ «ماهیتِ زمان»
- امان معاشرافغانستان اؤزبیکلري خلق قؤشیقلري
- گلن ال. کارلسازمان سیا به روایت بازجوی سیا-11
- میرعنایت الله ساداتآشنایی با سایه روشن
- غلام نبی اوسپرین ــ یورشدافغانستان د ادبیاتو ځلانده« غمي »
- برتراند راسلشناخت ما از جهان بیرونی
- جين هيرشفيلدلابهلاي تيغههاي زمردين
- نوشتۀ ر.رخشانیسرچشمه های مدرنیته
- قیوم بشیرقزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان
- بنیاد عبدالرحمان برومندکشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷
- برگردان شاپور احمديروبن داريو
- اثر جان پرکینزاعترافات جنایتکار اقتصادی
- امیلیا اسپارتکمکثی کوتاه در مورد کتاب «گردنبند مروارید»
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیزم عقلانی و سقوط کمونیسم»قسمت پایانی
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیزم عقلانی و سقوط کمونیسم»قسمت سوّم
- ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محوینقد مارکسیسم دربارۀ نظریۀ روانکاوی
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیزم عقلانی و سقوط کمونیسم»قسمت دوم
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیسم عقلانی و سقوط کمونیسم»
- سید نبیل شمیمناله های پناهجویان
- نوشتۀ ایو میشو سنجه های زیبایی شناسی و داوری سلیقه
- نجیبه آرش عجایب هفتگانهء جهان در سده های میانه
- فريدون گيلانیدر باره سه کتاب آخرم
- رضا اغنمیوصیت نامه خدا
- نگارش: ش. بامدادکودکان درجنگ
- مشعل حریردر شگفتی یک گمنام
- گزینۀ نبشته های نیلاب موج سلامگردنبند مروارید
- عبدالحسیب شریفیچاپ و انتشار دو مجموعهي شعر و يك مجموعهي داستان در تخار
- محمداسحاق فیاضیاد گل سرخ
- بزرگترین چالش در مقابل بشریتآینده طلایی
- دکتر عبدالحسین زرین کوبدوقرن سکوت
- سراج الدین ادیب«کتابخانه سیار با صدها آثار کلیدی ماندگار »
- محمود صفریانکتاب وصیت نامه خدا
- حمید محوینقدی دربارۀ : «بادام های زمینی» اثر رضا بی شتاب
- محمد اسحاق ثنا رومان پا برهنه باز گشت
- سلیمان کبیر نورییک پیغام ملی و وطنی و یک دعوت تاریخی و انسانی
- عزیز آریانفرپیرامون کتاب دولت و اپوزیسیون در افغانستان از 1919 تا 1953
- مترجم : حمید محویسومین جنگ جهانی آماده می شود: هدف، ایران
- مترجم : حمید محویسومین جنگ جهانی آماده می شود : هدف ایران
- نوشته هوشنگ معین زادهوصیت نامه خدا
- مترجم : حمید محویتأملاتی در باره ی تاریخ مسیحیت نخستین
- گزارنده به دری: عزیز آریانفردولت و اپوزیسیون در افغانستان
- عبدالو کیل کوچی کتاب ، یادی ازسر زمین شمالی قدیم
- نیلاب موج سلام« پرندگان بیبال » در آبهای سیال
- محمد یعقوب هادییادداشت های «تصویری ازگوانتانامو» تبرئه جنایات مشابه
- شباهنگ رادجنگ و اوضاع افغانستان
- آشیل بخاراییکتابی ؛ همسنگ آثار رهبران کبیر تحولات تاریخ
- سلیمان راوشسه واکنش - تکاوران تیزپوی خرد در خراسان
- نویسنده:عبدالسلام ضعیفعبور از خط سرخ [در گوانتامامو ]
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش پایانی
- ایرینا کورشونوفنیلوفر و آتش
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش پنجم
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش چهارم
- نوشته: گوالیم رابرتس قوهء فکری کودک تانرا بلند ببرید
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرنبرد افغانی استالین
- گزارنده : عزیز آریانفراسناد محرم تازه افشا شده بایگانی های شوروی پیشین در باره افغانستان بخش دوم
- گزارنده : عزیز آریانفراسناد محرم بایگانی های شوروی در باره افغانستان
- ی.بیدار سر نوشت خانواده در جوامع غربی
- امان معاشرراز هستی
- میر عبدالواحد ساداتآشنایی با «مکاتیب افغانی»
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش سوم
- شمس حیدریاردو وسیاست در سه دهه اخیر به زبان انگلیسی
- دکتر بیژن باراننقد کتاب: آنتالوژی صدای اعتراض قلم- تابستان 2009 ایران
- مسعود حنیفخانه وخانواده ،کانون خوشبختی وسعادت
- گنادی زیوگانفاستالین و تجدّد بخش دوّم
- ژرژ پولیتزرفلسفۀ عصر روشنایی و تفکر مدرن
- گنادی زیوگانف استالین و تجدّد
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرمهمان ناخوانده در کابل
- گزارنده به دری: عزیز آریانفربحران اعتماد سال های 1940-1941 در آسیای میانه
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرعملیات «امان الله» و «تبت»
- گزارنده: عزیز آریانفرماجرای پیر شامی [گیلانی]
- گزارنده: عزیز آریانفرواپسین پیروزی نادر خان
- گزارنده: عزیز آریانفرخون های تازه بر زمین نوار قبایل «آزاد»
- نویسنده : مهرالدین مشید "گذرگاۀ بسته" * فریادی در دل سنگین تاریخ
- گزارنده: عزیز آریانفراشغال کابل از سوی قبایل مرزی [هند بریتانیایی] و به پادشاهی رسیدن نادر
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرسرنگونی امان الله خان
- گزارنده: عزیز آریانفرانتقام نافرجام کمینترن در «دهلیز افغانستان»و سرنگونی امان الله خان
- میم -میهن فدا(( جنگ های کابل (( زرافهء قشنگ
- میم -میهن فداجنگ های کابل (( زرافهء قشنگ((
- عزیز آریانفربر گرفته از کتاب نبرد افغانی استالین: سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون
- خلیل الله عالم جنگ قصابان نبرد نابرابر
- نویسنده : دکتورغلام حیدریقینسخنی چندپیرامون کتاب « لیلی ومجنون »اثرابوبکریقین (قسمت سوم)
- دوکتورغلام حیدریقینسخنی چندپیرامون کتاب « لیلی ومجنون » اثرابوبکریقین ) قسمت دوم(
- نویسنده : دکتورغلام حیدریقینسخنی چندپیرامون کتاب « لیلی ومجنون » اثرابوبکریقین
- گزارنده: عزیز آریانفرنبرد افغانی استالین(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان وقبایل پشتون)
- نویسنده : پیکارجونکاتی چند پیرامون کتاب « تولدی دیگر»
- میرزا آقا عسگری (مانی)«ظهور»، کتابی برای برونرفت از خرافات
- دوکتور خلیل الله وداد بارشزمامداری امیر حبیب الله کلکانی
- نویسنده : سید عبدالقدوس سیدکتاب جنگ های کابل ۱۳۷۱ – ۱۳۷۵ خورشیدی زیر چاپ رفت
- امان معاشر اعیادمغان
- شریفیچند کوچه دورتر
- ابراهیم سهارکتاب سرنوشت غم انگیز درافغانستان
- امان معاشر بیدلستان و گلدسته
- از دکتر شعاع الدین شفا *ظهور، حکایت من و امام زمان
- رضا اغنمیبشارت
- امان معاشرشگوفه های احساس
- صدیق رهپو طرزینگاهی به کتاب آینده افغانستان
- محمد نبی عظیمیسگ شریر همسایه
- گزارنده به دری: عزیز آریانفر امير امان الله و آسياي ميانه شوروي
- ص.وفانگاهی کوتاه بر يکی دو اثر وکار کردهايی احمد فريد طهماس
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرتاریخ در سیما ها:هنگامه انور پاشا درآسیای میانه و بازتاب آن در افغانستان
- بهرام معصومى كشور ايران، كشور كوروش و داراست
- فضل الرحیم رحیمنام عتیق رحیمی ، در فهرست برنده گان صدوپنچ سال فعالیت جایزه ادبی گنکور فرانسه
- فاطمه سعيدی (مادر شايگان)برای فرزندان من اشک تمساح نريزيد!
- صبورالله ســياه سـنگ"آوای مــاندگار زنان"
- فضل الرحیم رحیم جادوگران و مداریان
- هوشنگ معین زادهظهور
- امان معاشر خاطرات یک کارتونیست
- گزارنده به دری: آریانفر «جمهوری هراتٍ» عبدالرحیم خان [نایب سالار]
- گزارنده به دری: عزیز آریانفر«کابلستانٍ» بچه سقاء (جنوری– اکتبر سال 1929)مشی سیاست داخلی و خارجی
- ديپلوم انجنير عبدالقادر مسعودمژده به علاقه مندان کتاب
- صدیق رهپو طرزیکتابشناسی«محمود طرزی»
- نو شته نذ یر ظفرتاریخ مطبو عات افغانستان یا ضرورت ژور نا لیستان
- محمدنبي عظيمي واهمه های زميني (بخش فرجامین)
- گزارنده به دری: عزیز آریانفر نخستین نبرد سپاهیان شوروی در افغانستان در سال 1929
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش 24)
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرمبارزه دیپلماتیک قدرت ها در افغانستان در سال های 1919- 1921
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش 23)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش 22)
- صدیق رهپو طرزی«طرزی و سراج الاخبار»
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش بيست ويکم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش بيستم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش نزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هژدهم)
- نوشته: محمد اسحاق فياض پشتونستان چالش سياسي افغانستان و پاكستان
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هفدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش شانزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش پانزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش چهاردهم)
- مشعلازســـُـکر تا صَـــــحو
- م.نبی.عظیمی نام وننگ
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش سيزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش دوازدهم)
- محمدنبي عظيمي واهمه های زميني (بخش يازدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش دهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش نهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هشتم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هفتم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش ششم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش پنجم)
- محمدنبي عظيمي واهمه های زميني (بخش چهارم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش سوم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش دوم)
- خالد اشککم بود والی شوم
- محمدنبي عظيميواهمه های زمینی
- مشعلازسايه های هول تا واهمه های زميني
- بیرنگ کوهدامنی سایه ناظمی ، حافظ ، شاملو وفروغ درسایه های هول
- نوآم چامسکیاندر بایستنی های امپراتوری قدرت و اعتبار
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- دکتر محمد هاشم فقیریتاریخ در ادبیات
- سليمان راوشنام و ننگ
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- داکترغلام حيدر« يقين »سخنی چندپیرامون کتاب « تخمیس غزلیات حافظ » اثرالحاج ابوبکریقین
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمد عوض نبی زا دهرمان گودی پران باز, بازگوئی گوشهء ازظلم وستم بر مردم هزاره
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميسايه های هول
- محمدنبي عظيميکنزالمهملات والاکاذيب ( بخش هفتم و پاياني)
- محمدنبي عظيميازســـُـکر تا صَـــــحو
- سیامک زینلیخاک حاصلخیز برای کشت انواع تروریسم
- محمدنبي عظيميازســـُـکر تا صَـــــحو
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- ويرايش، تهيه وبرگردان (ناهيد) نگاهي به کتاب جنگ بدون مرز، استعمار جدید جهان
- مشعـلتاجـيکـان در قـرن بـيستـم
- ارسالي فريدون يماسرنوشت غم انگيز در افغانستان
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- نويسنده: غفار عريفبه آّن به چه عنوانى بايد قضاوت كرد!؟
- فرزاد بهنامدر تاريكي راه مي رويم
- عبدالولي منگلد افغانستان په ادبي کتابتون کې يوه بله شعري ټولګه ورزياته شوه
- احمد وحید صادقی نگرشی کوتاهی بر گوشه های از زنده گی و اندیشه های فلسفی – عرفانی مولانا جلال الدین محمدبلخی
- محمدنبي عظيمينگاهی به مجموعه ؛ داستانی : رازهای قلعهء قرمز
- سلیم سلیمیچند حرفی در باره پايان رمان « سايه های هول
- فرزاد کنزالمهملات والکاذیب
- محمدنبي عظيمي"نیم نگاهی بر ائتلاف های تنظیمی در افغانستان"
- محمدنبي عظيميواهمه های زمیني
- اکرام کمالدر اشراق نيلوفر
- چند کتاب تازه از میرزاآقا عسگری (مانی)
- کمانگيربخشی از خاطرات جنرال تامی فرانکس : فرمانده پيشين نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان
- جواد نصرياندو قرن با مطبوعات فارسي زبان خارج از كشور در قاره آسيا