كتاب تذكر الانقلاب
گزارنده عزيز آريانفر گزارنده عزيز آريانفر

 

 

                                        دانشسراي خاور شناسي فرهنگستان علوم روسيه 

                          

 

     داكتر الكساندر شكيراندو     

                                                                   

 

 

 

 

                        

 

 

 

 

 

نوشته: فيض محمد كاتب هزاره

 

 

 

 

 

 

  

 ناله را هرچند مي‌خواهم كه پنهان‌تر كشم

سينه مي‌گويد كه من تنگ آمدم فرياد كن

                            

پیشگفتار

 

درست به یاد ندارم، شاید زمستان سال 1996 یا 1997 بود که دوست دانشمندم جناب داکتر امین فرهنگ مرا برای اشتراک در کنفرانسی پیرامون مسایل افغانستان به شهر ایزالون آلمان دعوت کرده بودند. در این کنفرانس، دانشمندی به نام ولادیمیر بویکو از اکادمی علوم فدراسیون روسیه نیز برای سخنرانی دعوت شده بود. آقای بویکو در پایان کنفرانس کتابی را که در سیمای مجموعه مقالات زیر نام «افغانستان: مسایل جنگ و صلح» زیر نظر روانشاد پروفیسور داکتر داویدف- از انستیتوت مطالعات اسراییل و خاور نزدیک اکادمی علوم روسیه تدوین گردیده بود، به من هدیه داد.  

من هم، پس از مطالعه کتاب، بی درنگ به برگردان آن دست یازیدم که پسان تر در سال 2001  از سوی بنگاه " نشر اندیشه" در تهران چاپ شد. 

آن چه در این کتاب جالب بود، این بود که در یکی از مقالات جستاری از کتابی زیر نام " یادآوری هایی از قیام" نوشته فیض محمد کاتب، ترجمه الکساندر شکیراندو صورت گرفته بود. با خواندن این مطلب، گو این که به کشف تازه یی دست یافته باشم، از شادی در پوست نمی گنجیدم، زیرا  تا آن هنگام اثری از کاتب با این نام نشان در دسترس نبود. روشن است که خشنود بودم که سر نخ یکی از کتاب  های ناشناخته  وتازه یی از بزرگترین تاریخنگار کشور- کاتب را یافته بودم. با این هم، مشکوک بودم که شاید مترجم در برگردان نام کتاب دچار اشتباه شده باشد و منظور از "تذکر انقلاب" باشد.

 

درست چند ماه پس از این رویداد، همراه با استاد داکتر لطیف ناظمی- دانشمند و سخنور سرشناس کشور به کنفرانسی که به مناسبت بزرگداشت از "دهمین سال خاموشی استاد خلیلی" در لندن برگزار شده بود، راهی انگلیس شدم. در پایان این کنفرانس، شبی با استاد ناظمی و استاد بیرنگ کوهدامنی به خانه روانشاد استاد جاوید– رییس پیشین دانشگاه کابل مهمان شده بودیم. در این شب، موضوع را با استاد در میان گذاشتم. ایشان فرمودند که کتاب مورد نظر صد در صد همان تذکر الانقلاب است و کتاب دیگری نتواند بود. روشن است با شنیدن سخنان استاد، همه امیدهایم در زمینه کشف کتاب تازه یی از کاتب برباد رفتند. مگر به هر رو، بنا به توصیه استاد  جاوید در پی یافتن آقای الکساندر شکیراندو و کتاب ایشان شدم. استاد نگران آن بودند که مبادا در اثر جنگ های کابل و رفتار های طالبان، آثار آرشیف ملی از جمله آثار کاتب از میان رفته باشد.

 

پس از بازگشت به آلمان، شماری از دوستان فرهنگی: آقایان استاد رهنورد زریاب- از مون پلیه فرانسه، هارون یوسفی و بیرنگ کوهدامنی- از لندن و فرید شایان- از شهرکلن آلمان برای اشتراک در کنفرانسی که به مناسبت بزرگداشت از آوازخوان پر آوازه کشور- روانشاد احمد ظاهر از سوی تلویزیون "سیمای فرهنگ" برگزار شده بود، به فرانکفورت آمدند و مدت یک هفته مهمان من بودند.  هنگامی موضوع را با فرید شایان مطرح کردم، گفت:

-      الکساندر شکیراندو دوست بسیار نزدیک من است. هنگامی که در رادیوی مسکو کار می کردم، با هم همکار بودیم. مساله از این قرار است که الکساندر شکیراندو در اوایل سال های دهه هشتاد بنا به توصیه روانشاد پروفیسور رومودین که استاد راهنمای دکترایش بود، در کابل از آرشیو ملی از کتاب تذکر انقلاب مکروفیلمی تهیه نموده و آن را با خود به مسکو آورده بود و کار را روی آن در چهارچوب پروژه رساله دکترای علمی خود آغاز کرد. چون در خواندن آن مشکل داشت، چندین شب پیهم تا نیمه های شب با هم می نشستیم و من از روی دستنویس آن را می خواندم و شکیراندو به روسی ترجمه می کرد. پسان ها پس از پایان ترجمه، سال ها روی آن کار کرد و پس از دفاع از رساله؛ آن را به شکل کتابی چاپ کرد- با مقدمه مفصل و تحاشی و تعلیقات. 

...و افزود:

-      به هر رو، شماره تیلیفونش را برایت می دهم، همرایش تماس بگیر، شاید بتوانی فوتوکاپی یی از اصل کتاب و کتابی را که به روسی نوشته است، به دسترست بگذارد.

 

فشرده سخن، بنده در همان هنگام مقاله یی در زمینه نگاشته و برای چاپ به هفته نامه" امید" به امریکا فرستادم.  مگر،  تنها در در ماه اگوست 2001 بود که موفق شدم به مسکو بروم. هنگامی که شب هنگام به مسکو رسیدم، آقای سخی غیرت– کاردار سفارت افغانستان در مسکو که به پیشوازم به فرودگاه آمده بود، با چشمان اشکبار خبر ناگوار درگذشت استاد جاوید را برایم داد. هرچه بود، بنا به توصیه آن بزرگوار، آقای الکساندر شکیراندو را یافتم و ایشان نیز لطف نموده نه تنها یک جلد از کتاب روسی، بل نیز فوتوکاپی اصل کتاب تذکر الانقلاب را در اختیارم گذاشتند.

پس از بازگشت به فرانکفورت، بی درنگ کار ترجمه مقدمه، تحاشی و تعالیق آقای شکیراندو را آغاز نمودم. چندی گذشت تا برای سخنرانی در "افغان اکادمی" به لندن رفتم. یکی از کسانی که در کنفرانس تشریف آورده بودند، جناب آقای داکتر موسوی– مشاور وزارت تحصیلات عالی بودند که در آن هنگام در دانشگاه آکسفورد کار می کردند. وقتی مساله را با ایشان در میان گذاشتم، گفتند که یک دانشمند امریکایی کتاب شکیراندو را از روسی به انگلیسی برگردان نموده و خود مقدمه مفصلی بر آن نوشته است. ما چندی پیش آن را در دانشگاه آکسفورد چاپ کردیم. دیگر این که من خود چندی پیش از کابل آمده ام، خوشبختانه به آرشیف ملی آسیبی نرسیده و آثار کاتب همه سر جایشان هستند.  من هفته آینده دوباره به کابل می روم، به محض رسیدن، از کابل به شما تیلفون می کنم و می کوشم از اصل کتاب فوتوکاپی گرفته و برای تان بفرستم. تا متن اصلی کتاب با ترجمه آن چه شکیراندو و دانشمند امریکایی نگاشته است، یکجا چاپ شود.

آ

سخنان داکتر موسوی به سان نویدی برایم بود. گذشته از آن، این که داکتر موسوی وعده داد تا ترجمه دری مقدمه امریکایی را به دسترسم بگذارد، برایم سخت خوشایند بود.

به هر رو، پس از بازگشت به فرانکفورت، به فرید شایان تیلفون زدم. قرار شد، متن فوتوکاپی را برایش پست کنم تا از روی آن متن اصلی کتاب را بازنویسی کند و پسان ها  هنگامی که داکتر موسوی فوتوکاپی کتاب را از کابل فرستاد، جاهایی را که در فوتوکاپی دست داشته خوانده نمی شود، از آن بگیرد. خوب، فوتوکاپی کتاب را برایش پست کردم و چندی بعد، شبی برایم تیلفون زد و ضمن اطمینان دادن از رسیدن پارسل، گفت او هم با داکتر موسوی تیلفونی تماس گرفته است و داکتر موسوی برایش وعده داده است تا از روی اصل کتاب در کابل فوتوکاپی تهیه نموده و بفرستد. و افزود : من منتظر تیلفونش از کابل هستم و در آینده نزدیک کار را آغاز خواهم کرد.

دردمندانه، تا همین اکنون که چند سال از آن روز گذشته است، نه آقای شایان و نه آقای داکتر موسوی هیچکدام به وعده های شان روی هر ملحوظ یا مشکلی که بود، نتوانستند وفا نمایند و من ناگزیر ترجمه هایی را که انجام داده بودم، در دسکیتی در بایگانی نگه داشته بودم. تا این که...

سال پار، دیگر هنگامی که خود از فرنگستان به میهن بازگردیده بودم، روزی دوست بزرگوارم- جناب آقای داکتر عصمت الهی برایم زنگ زدند و گفتند قرار است در آینده نزدیک سیمیناری از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ در باره ملا فیض محمد کاتب برگزار گردد، شما نیز عضو کمیسیون هستید، اگر خواسته باشید، می توانید مقاله یی  هم نگاشته و در سیمینار سخنرانی داشته باشید. با اظهار سپاس از ایشان، متاسفانه باتوجه به مسافرتی که در آن هنگام پیش رو داشتم و از آن رو نمی توانسم  در سیمینار اشتراک ورزم،  ماجرا را برایش بازگفتم و پوزش خواستم. با این هم؛ چند روز بعد، آن چه را داشتم برایش دادم تا بتوانند از آن در سیمینار استفاده نمایند.

راستش، می توانستم مدت ها پیش از امروز آن چه را که از کتاب شکیراندو ترجمه کرده بودم، چاپ کنم. تنها اشکالی که در کار بود، این بود که باید برخی از جاهای متن را که از روی متن روسی ترجمه نموده بودم؛ با اصل کتاب مقایسه می کردم. چون رونوشت متن اصلی را برای آقای شایان فرستاده بودم، روشن بود دیگر متن در دسترسم نبود و افسوس خوردن از این که چرا برای خودم از روی آن فوتوکاپی بر نداشته بودم، سودی نداشت.

 

فشرده سخن،  روزی تصمیم گرفتم خود به آرشیف ملی بروم. وقتی با مسوولان  آرشیف  تماس گرفتم، گفتند متاسفانه خود ماشین فوتو کاپی ندارند، و نمی توانند کتاب را بیرون از ساختمان آرشیف اجازه بدهند. تازه اگر ماشین هم می داشتند، تنها با مجوز شخص وزیر اطلاعات و فرهنگ اجازه فوتوکاپی می داشتند.

سر انجام تصمیم گرفتم، آن چه را که ترجمه کرده بودم، به همان شکلی که هست، در سیمای پیوستی در کتاب دست داشته به چاپ برسانم که اینک پیشکش حضور تان می گردد.        

 

 

                                                                      

                                                                             عزیز آریانفر

                                                                         کابل، پاییز 2005

 

 

 

 

               

 

 

 

         ناگفته هایی

                              در باره

                                            کتاب تذکر الانقلاب

                                                                            ملا فیض محمد کاتب هزاره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                        دانشسراي خاور شناسي فرهنگستان علوم روسيه 

                          

 

     داكتر الكساندر شكيراندو     

                                                                    

 

 

 

 

 

 

 

كتاب تذكر الانقلاب

                       

 

 

 

 

 

نوشته: فيض محمد كاتب هزاره

 

 

 

گزارنده عزيز آريانفر

 

 

 

 

 

 

                                                 به نام  بخشنده ديهيم و جاه

 

كتابنامه :

نام                                           :  كتاب  تذكرالانقلاب

نويسنده                                   :   فيض محمد كاتب هزاره

گزارنده به روسي                     : دكتر الكساندر اشكيراندو

نويسنده مقدمه                         : دكتر الكساندر اشكيراندو

مصحح متن روسي                   : دكتر الكساندر اشكيراندو

 تحاشي و تعاليق متن روسي     : دكتر الكساندر اشكيراندو

زير نظر                          : پروفسور دكتر يوري گانكوفسكي ( رييس پيشين بخش افغانستان در دانشسراي خاورشناسي فرهنگستان علوم روسيه)، دكتر گ.ف. گيرس و دكتر و. اي. عيسايف     

ناشر روسي                                : دفتر آثار كشور هاي خاور

چاپ روسي                                : بنگاه انتشارات «علم»

گزارنده به دري                           :  عزيز آريانفر

رون چاپ                                   : يكم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                          ديباچه                    

 

«تذكر الانقلاب» به دست مولف اثر پرآوازه چند جلدي «سراج التواريخ» نوشته شده است و منبع بيمانندي در زمينهء  تاريخ نوين افغانستان است. در اين اثر به تفصيل بر حقايق نا شناخته در گذشته پيرامون رخداد هاي اجتماعی– سياسي در كشور در سال هاي پسين فرمانروايي امير امان اله (كه به سال 1929 در پي يك كودتاي واپسگرا سرنگون گرديد) براي پژوهشگران پرتو افگني مي شود. در شالوده كتاب يادداشت هاي روزانهء مؤلف و گواهيي هاي شهود عيني گذاشته شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                     مقدمه

 

 پژوهشگران تاريخ سال هاي 20- 30 سدهء بيستم (به ويژه پژوهشگران رخدادهاي جوشان و خروشان خانه جنگي سال هاي (1928-1929) افغانستان، منابع افغاني (كه بر تاريخ اين كشور از درون روشنايي بيفگند و از رخدادها به زبان خود افغان ها سخن گويد) بسيار كمی در دسترس دارند. يكي از اين گونه منابع كه تا چندي پيش براي كارشناسان تاريخ افغانستان نا آشنا مانده بود، دست نويس"تذكر الانقلاب" است. اين كتاب به زبان پارسي دري  نگاشته شده است. نويسندهء آن- تاريخ نويس پر آوازهء افغانستان فيض محمد [ كاتب*] است كه در عهد امير حبيب الله  خان ( 1901- 1919)  و امان الله خان  ( 1919-1929) كرسي تاريخ نگار رسمي را داشت.

 

كلمهء انقلاب  از قلب عربي گرفته شده است و به معناي باژگون شدن، وارونه شدن و دگرگون شدن است كه در زبان پارسي دري معاصر به معناي كودتا، تحول، و "دگرگون ساختن" است. اجتماعيون مترقي افغانستاني و پشتون و تاريخ نويسان، رخدادهاي سال هاي 1928-1929 را بيشتر چون شورش يا اغتشاش مي نامند‍. [نگاه شود به منبع 17 ، ص 4 و منبع 14، ص 339].                    

 " تذكرالانقلاب" متفاوت از ديگر آثار بس نامبردار كاتب چون "تحفه الحبيب" و "سراج التواريخ" نه به فرمان امير، بل به ابتكار شخص خود او نگاشته شده است.

 

 اين كتاب بر يكي از دشوار ترين و دراماتيك ترين دوره هاي تاريخ نوين افغانستان– سرنگوني امير اصلاح طلب- امان اله خان و رخداد هاي دورهء فرمانروايي بچهء سقاء روشني مي افگند. اين منبع  كه به دست وقايع نگار، گاهنامه نگار، ناظر، شاهد و اشتراك كنندهء اين رخدادها نوشته شده است، به كارشناسان امكان مي دهد  ژرفتر و رساتر اوضاع پايان سال هاي 20 را بررسي نموده، عوامل بحران حاد اجتماعي سياسي به راه افتاده در افغانستان را برجسته تر سازند.

 

پژوهش تاريخ اجتماعي و سياسي افغانستان در عصر نو و عصر نوين، بيشتر با دشواري هاي بزرگی روبرو است؛ چون نه بر همه دوره ها  و گوشه هاي اين تاريخ با منابع مؤثق دست اول روشني افگنده شده است و منبع شناسي هنوز چونان بخش  نسبتا ضعيف  افگانستيكا (افغانستان شناسي) مانده است. از اين رو، كشانيدن منابع کمتر آشنا یا بیخی ناشناس- بنا به علل گوناگون - براي محافل گستردهء تاريخدانان، به مدار علمي؛ داراي اهميت علمي و عملي بزرگي است. از همين رو است كه اثر دست داشته،  ارزش بسیار دارد.

 

كتاب "تذكر الانقلاب" بر بسياري از مسايل تا كنون ناشناخته توسعهء سياسي دروني افغانستان در سال هاي 1928-1929 مربوط به واژگوني رژيم جوانان افغان به رهبري آن امان الله خان، و به فرمانروايي رسيدن بچه سقاء؛ روشنايي مي افگند. مطالعهء علمي اين مسايل در افغانستان در گذشته در عمل ناممكن بود- چيزي كه در بارهء آن سرنوشت كتاب " افغانستان در مسير تاريخ" [منبع 64]   اثر تاريخ نويس نامدار مترقي غلام محمد غبارگواهي مي دهد كه بي درنگ پس از چاپ به سال 1967 از سوي دولت شاهي ممنوع گرديد. [منبع 64] .           

 

 نگارنده هنگام کار در کابل در سال هاي 1978-1980، تلاش ورزيدم به سفارش و. آ. رومودين [تاريخدان برجسته افغانستان شناس روس*] در بارهء سرنوشت جلد هاي  چهارم و پنجم سراج التواريخ كاتب به كند و كاو بپردازم. روند جستجو ها ما را با شاگرد كاتب– امير محمد اسير كه در سال هاي 20 سدهء بيستم در ليسه حبيبيه درس  مي خواند،آشنا گردانيد. در آن برهه، فيض محمد كاتب ( به سال هاي 1927-1928) به عنوان آموز گار ادبيات در اين ليسه كار مي كرد. در ساليان پسين، امير محمد اسير كه در ميان روشنفكران افغانستان به نام دكتر اسير معروف است، مشاور علمي موزه ملي در كابل بود. به گونه يي كه روشن گرديد، او زندگينامهء آموزگار خود- فيض محمد و وابستگان او را خوب مي دانست.

  

امير محمد اسير، تابستان  سال 1979 در كابل  بر پايهء يادداشت هاي خود به ما در بارهء راه زندگي كاتب روشني افگند. متن اين بازگويي به زبان دري  از سوي نگارنده روي نوار ضبط گرديد. ديدار ما امير محمد اسير را برانگيخت تا با پسر فيض محمد- علي محمد كه در كابل مي زيست، ديدار نمايد. روشن گرديد كه نزد او شماري از يادداشت هاي پدرش از جمله دست نويس" كتاب تذكر الانقلاب" محفوظ مانده است.

 زمستان سال 1980 علي محمد يادداشت ها، دست نويس ها، نامه ها  و ديگر بازمانده هاي پدر خود را  به بايگاني (آرشيو) ملي افغانستان واگذار كرد.  اين گونه،  يك اثر ديگر آخرين واقعه نگار افغانستان كه در زمينه رخداد هاي پرجوش و خروش سال هاي 1928-1929 نگاشته شده بود، در دسترس كارشناسان تاريخ  قرار گرفت. كشانيده شدن دست نويس[ " تازه" *] فيض محمد كاتب (كه تا آن برهه بر كسي روشن نبود ) به مدار علمي، مي تواند هنگام پژوهش  پيرامون مسايل پيچيدهء تاريخ افغانستان در دهه هاي نخست سده ء بيستم بس سودمند برآيد. بهره گيري از آن امكان مي دهد تا تاريخ هاي دقيق را تثبيت، بسياري از جوانب علمي مسايل را تدقيق و نام اشتراك كنندگان رويداد ها را روشن ساخت.

 

 نويسندهء "دست نويس"  آگاهيي ها و مدارك بيوگرافيك [سودمندي *] را  در بارهء  بسياري از اشتراك كنندگان رخدادهايي مورد بررسي، مي دهد.  در" دست نويس " متن نامه هاي مبادله شده  ميان بچهء سقاء و حريفان اصلي او- امان الله خان ، محمد نادر خان و برادران او و رهبران هزاره بازتاب يافته است. همچنان بسياري از  فرمان هايي  كه  بچهء سقاء  (صادر كرده بود) به چاپ رسانيده بود، بازنگاري شده است.  تحليل آناليز قياسي  با ديگر منابع در رابطه با تاريخ  اين دوره نشان مي دهد كه رخداد هاي آورده شده  در برگ هاي دست نويس  اساسا به گونهء عيني داده شده است. منبع،  آگنده و سرشار از تشريحات، تاريخ هاي دقيق رويدادها، نام هاي حقيقي و ترمينولوژي ويژه داراي بار اجتماعي– سياسي و دولتي– اداري است.  در برگ هاي " دست نويس" اطلاعاتي داراي بار اتوبيوگرافيك بازتاب يافته است.

 

 مطالعهء دست نويس كتاب تذكر الانقلاب كمك مي نمايد شناخت روشني در بارهء  اوضاع سياسي داخلي پديد آمده  در افغانستان در دورهء جنگ داخلي سال هاي 1928- 1929   به دست آورد.

 

 در برگردان  كتاب، ما از منابع دست اول افغاني  و شمار آثار ديگر بهره برده ايم. در اين جا  شاينده است  يادآور گرديم كه اسناد رسمي داراي بار سياسي و اقتصادي ( قرار دادها، فرمان ها، دستور ها، احكام مقامات بلند پايهء دولتي و نهاد هاي مركزي) به پيمانهء بايسته  در دسترس پژوهشگران تاريخ آغاز سده بيستم افغانستان نيست. تا كنون اسناد سياسي ... رژيم بچهء سقاء ، فتوا هاي ملا ها و مانند اين هنوز به چاپ نرسيده است (1) كه امكان بدهد به گونهء همه جانبه خصوصيات اصلي ايدئولوژي فئودال- كليريكال، جاي و اهميت آن را در تشكل جريان محافظه كار تفكر اجتماعي افغانستان ارزيابي كرد.   [همچنان *] ما  از برخي مدارك آرشيو [ سردار *] عنايت اله خان - "احكام حضور" ( براي به دست آوردن آگاهي هاي مفصل نگاه شود به [منبع 61] ) بهره گيري كرديم. با آن که هرچند اين مدارك ربط مستقيمي با رخداد هاي مورد پژوهش ندارند، با آن هم بررسي آن ها كمك مي نمايد به تحول ساختار اجتماعي – اقتصادي و سياسي جامعهء افغاني  در دهه هاي نخست  سدهء بيستم پي برد.

 

 در گروه منابع رسمي مي توان  همچنان  جريدهء "حبيب الاسلام" را كه يگانه جريده رسمي در افغانستان در دورهء مورد پژوهش شمرده مي شد، و در صفحات آن  دستور ها، اعلاميه هاي رژيم بچهء سقاء و سخنراني هاي اين امير و هواخواهان نزديك او به چاپ مي رسيد؛ شامل ساخت. سردبير اين جريده در آغاز سيد محمد حسين و سپس برهان الدين كشككي  - رجل محافظه كار ( 1891-1954) بود. ( براي به دست آوردن آگاهي هاي بيشتر نگاه شود به [ منبع 46 ص 85-86] ).

 

به گونه يي كه ش. امامف نشاندهي مي كند "تجزيه و تحليل محتويات  جريده نشان مي دهد كه ناشران  آن با پويايي تلاش مي ورزيدند از ديدگاه اسلام  قانوني بودن رژيم را ثابت بسازند. همچنان آنان  از پرداختن به ياوه سرايي اجتماعي  خوداري نمي كردند." [ منبع 46، ص 85]

 

جريدهء " افغانستان" (2) كه نخستين شمارهء آن تابستان سال 1929 در هند بريتانيايي در شهر لاهور به چاپ رسيد، جهت گیری يكسره ديگري را برگزیده بود. اين جريده كه با هزينهء افغان هايي كه به هند از [ ترس *] پيگرد بچهء سقاءگريخته بودند،  چاپ و در قلمرو افغانستان پخش مي گرديد؛ به شدت  به نكوهش سياست رژيم بچهء سقاء مي پرداخت و [ مردم را ] به سرنگوني رژيم فرا مي خواند. سر دبير جريده - مرتضي احمد خان افغان بود  كه در گذشته جريدهء " تنظيم " را به چاپ مي رسانيد.  تجزيه و تحليل دو سرمقاله كه به قلم خود او نگاشته شده بود، نشان مي دهد كه او آدمي بوده است- فرزانه با قريحه ادبي خوب. او با ديدگاه هاي جناح چپ جنبش جوانان افغان همنوا بود كه آرمان نهايي خود را  برپايي ساختار جمهوري در افغانستان مي شمردند. جريدهء  افغانستان كه در آينده در سیمای ارگان مهاجران افغان در هند درآمد، نقش ارزنده یی را در امر  استحكام نيروهاي فدا كار افغان بازي نمود.

 

جريدهء همانندي از ديدگاه درونمايه به نام "همدردي افغان" به سال 1928 رجل اجتماعي معروف پشتون – شاعر و نويسنده محمد خان مير هلالي بنياد گذاشت. در برگ هاي اين جريده، به تفصيل بر رخداد هاي افغانستان همان دوره روشني افگنده مي شود و همچنان آثار هنري  به ويژه سروده هاي  هلالي با فراخوان هايي دال بر سرنگوني بچه سقاء به چاپ مي رسيدند ( براي به دست آوردن آگاهي هاي بيشتر نگاه شود به : [ منبع 70، ص 292- 298؛ منبع 43، ص 93-94 ] ).

 جاي بزرگي براي پرتوفشاني بر رويدادها در افغانستان در سال هاي 1928-1929 در صفحات  مطبوعات شوروي سپرده شده بود. مسايل مربوط به اوضاع سياست داخلي  در افغانستان در اين دوره،  هم در نشرات موقوتهء مركزي و هم در دیگر نشرات به چاپ رسيدند. ( نگاه شود به : [ منبع 34، شماره هاي تاريخي 06 ، 13، 15، 18 - 20 ، 27 و 30 جنوری و شماره 20 ماه  اپریل 1929؛ منبع 32 شماره هاي  06 ، 10 ،12 ،15 ،17  ،22  ، 23 و 31 جنوری؛ شماره هاي 02، 03 ،06 ، 07، 14، 17، 20 ،22  ،24   و 28 فبروری و شماره هاي 25 سپتامبر و 18 اكتبر سال 1992؛ منبع 35 شماره هاي 12، 15، 19، 24-26، و 29 جنوری؛ شماره هاي 03، 06 ،10 ، 16، 24، 27 و 28 فبروری؛ شماره هاي  05 و 18 اپریل و 08 می 1929؛ منبع 31 ، شماره هاي 27 فبروری، 10و 25 اپریل، 09 می و 24 اكتبر 1929 و نيز  منبع 23 شماره هاي 4259-4472، 4474-4481، 4485-4497، 4499-4536 و 4539-4556] )

 

 افزون بر آن، در تاشكنت مجموعه هاي ويژه و گزيده هاي گزارش هاي مطبوعات– بولتن هاي مطبوعات خاورميانه به چاپ مي رسيد ( نگاه شود براي مثال به : [ منابع 29 و 30] ).

 

 به رخدادهاي اين دورهء دراماتيك تاريخ افغانستان خاطرات و يادداشت هاي بسياري اختصاص داده شده است.  چهار چوب اثر دست داشته اجازه نمي دهد  به ارزيابي همه خاطرات دست داشته اختصاص يافته به اين دوره پرداخت. تنها ياد دهاني مي كنيم كه اين خاطرات  در سال هاي مختلف هم در افغانستان و هم در پاكستان  به چاپ رسيده اند.

 به سال 1960 خاطرات [مارشال*] شاه ولي خان- برادر محمد نادر خان كه قبل بر آن در افغانستان به زبان هاي دري و پشتو چاپ شده بود، به زبان روسي ترجمه و چاپ گرديد. با ستودن اهميت اين خاطرات به عنوان منبع در زمينه تاريخ افغانستان بايسته است يك  جانبه بودن آن ها را  نشاندهي كنيم. شاه ولي  خان اساسا مبارزه نادر خان را به خاطر تخت پادشاهي  شرح مي دهد.  او مانند مولفان ديگر افغان همان زمان امان اله خان را متهم اصلي همه بدبختي ها مي شمارد.[ منبع 11، ص 59-60 ].

 

 در ميان خاطرات كتاب اتوبيوگرافيك رجل معروف پشتون- خان عبدالغفار خان " زما ژوند او جد و جهد" [ 16] به زبان پشتو  دلچسپ است. در اين اثر فاكت هاي در گذشته ناشناخته يي در باره برنامه هاي راستین محمد نادر خان پس از  بازگشت او در بهار 1929 از فرانسه به هند آورده مي شود.

 

همچنان " خاطرات" محمد رحيم شيون– كسي كه ناظر رخدادها بوده است ؛ به دوره مورد بررسي اختصاص يافته است. [ 12] .

 در جريده " جمهوريت" كه در پيشاور  نشر مي شد، خاطرات مل اسعد آبادي زير عنوان "بچه سقاء" به چاپ رسيد [ منبع 38، شماره هاي 9/8  ، 31، 01، 1958]. در  اين شماره ها در باره پس منظر تاريخي به قدرت رسيدن بچه سقاء حكايت مي شود و مدارك بيوگرافيك آورده مي شود. 

 

 به سال 1969 در چند شماره جريده " زيري" ( نگاه شود به : [ منبع 39، شماره هاي 20، و 27 اگوست، 03، 10، 17، 24 سپتامبر، 01، 08، 22، 29  اكتبر و 05 نوامبر 1969] ) در كابل خاطرات محمد دين ژواك به چاپ رسيد- " زور باب او نوي وقت " ("عصركهنه و وقت نو" ). خود مولف  در ساليان جواني شاهد بدبختي و ناداريي بوده كه نصيب و قسمت خلق افغانستان در دوره حكومت بچه سقا شده بود.

 

به سال هاي 1972 -1973  خاطرات  محمد صديق طرزي (3) در مجله "اتحاد ملي " چاپ كابل [  زير نام *] – "دورهء بچهء سقأ"  به نشر رسيد. در اين خاطرات، افزون بر مشاهدات  شخصي نويسنده از كتاب " بحران و نجات"  محي الدين انيس  و همچنان  آثار مولفان شوروي  ( به گونه مثال  اي. م ريسنر و اسناد سياست خارجي شوروي ) بهره گرفته  شده است.

 

ما از كتاب محي الدين انيس- " بحران و نجات"  كه یکراست به شرح رخداد هاي  سال هاي 1928-1929 پرداخته است، بهره  گيري بيشتري كرده ايم.  مولف آن -  ناظر و شاهد  رويداد ها،  در دوره فرمانروايي  امير امان اله خان سردبير  هفته نامه رسمي "انيس" بود. كتاب "بحران و نجات"  با چاپ سنگي ( مشتمل بر مقدمه و نه فصل ) طبع شده است.[ شوربختانه*] در آن نه سال چاپ، و نه شمارگان ( تيراژ ) نوشته شده است. حجم آن288 صفحه است.

 

 د. بالتابايف نخستين پژوهشگر اين اثر مونوگرافيك  نشاندهي مي كند كه اثر  ياد شده يكي از ارزشمند ترين منابع افغاني براي مطالعه تاريخ سياسي  افغانستان در آستانه  و  در دورهء  اغتشاش بچه سقاء  1928-1929 است كه از سوي ارتجاع داخلي سازماندهي  و از سوي  نيرو هاي خارجي پشتيباني مي شد[منبع 42، ص64].

 

آناليز قياسي "بحران و نجات" و كتاب تذكر الانقلاب  نشان مي دهد كه  هر دو اين منابع يك ديگر را تكميل و تصوير كاملي را از وضعي كه در آن برهه در سراسر افغانستان پديد آمده بود، باز سازي مي كنند. فيض محمد  كه در كابل بود، بيشتر  به شرح  رخداد هايي پرداخته است كه در بخش مركزي  و در شمال  كشور روي داده بودند. سرنوشت  انيس در اين  دوره  پرآشوب  به گونهء ديگري  رقم خورده بود. او در اين باره در "بحران و نجات" چنين مي نگارد: "... چون1مولف اين كتاب در اوائل اغتشاش  تا دو ماه  از تسلط سقاء به كابل بود، و بعد از آن فرار نمود و تا اوائل مرحله سوم [ يعني حمله نادر خان]  در سمت جنوبي و [ مشرقي ] بود، لذا  حوادث اين دو سمت  تا جايي كه ذكر گرديد، و فتح كابل از روي مشاهدات است، اما بقيه از روي اطلاعات و معلوماتي است حوادث هر سمت را  از قرار بيانات چندين نفري كه در آن سمت ها بودند، گرفت 1. "[ منبع 17، ص 287].

 

 با ستودن"بحران و نجات"  همچون ارزشمند ترين  منبع  در زمينه تاريخ سال هاي 1928-1929 بايسته است همچنان كاستي هاي آن را نشاندهي كرد.  در اين اثر، عملا نشاني از آناليز  اصلاحات و تحولات[ دوره*] امان اله خان نيست  و تنها نقد اداره دولتي [مطرح *] است [ نگاه شود به منبع 17، ص 4-5].

 

 به همين دوره،  كتاب برهان الدين كشككي - " نادر افغان "  تخصيص يافته است [ 18].  متفاوت با آثار   برشمرده در بالا، اين كتاب  بيشتر پيرامون زندگي و كارنامه محمد نادر خان است. در باره نقش و شخصيت امان اله خان در تاريخ  افغانستان  عملا هيچ چيزي گفته نمي شود.

 

  آثار مولفان شوروي كه در آن دوره در افغانستان بسر مي بردند، گروه جالب و مهمي از منابع را مي سازند ( در ميان آن ها تنها تاريخ نويسان و ژورناليست ها نه، بلكه كارشناسان بسياري بودند ). ما از كتاب هايي اي. شوان، ك. اي. سوكولف– استراخف، آ. اشتوسر، ك. ترپيلف، م. رافايل، اي. اشتاين برگ و ل. نريمانف بهره گيري كرديم ( نگاه شود به : منابع [ 15؛ 09؛ 14؛ 10؛ 06؛ 13؛ 03] ).  در اين آثار كه مبتني بر حوادث روز، به شكل ساده  و عامه فهم نگاشته شده اند، نخستين تلاش ها براي پرداز تصويري از خانه جنگي  در افغانستان در سال هاي 1928-1929 و روشن ساختن علل  اجتماعي- اقتصادي و سياسي سقوط  رژيم امان اله خان انجام پذيرفته است.

 اثر  و.م. پريماكف نيز به همين  موضوع پرداخته است  ( نگاه شود به : [ 4؛5] ).       

 

 در تاريخنگاري ( هيستوري گرافي)  افغانستان اين دوره كم مطالعه گرديده است، چون بخش بيشتر آثار تاريخ نويسان افغاني كه تا سال 1978  به چاپ رسيده اند؛ به مطالعه تاريخ سده هاي ميانه و نو كشور تخصيص يافته اند. آنچه مربوط مي گردد به تاريخ نوين؛ پژوهش هاي علمي نسبتا كمتري در دسترس است. به ويژه در آثاري  كه چگونگي سقوط حكومت جوانان افغان و به قدرت رسيدن نيروهاي محافظه كار  به  رهبري بچه سقاء شرح داده مي شود، هماره تنها شرح كرونولوژيك رخداد ها  را مي يابيم.

  دليل  نبودِ آناليز همه جانبه و عميق اين دوره دراماتيك تاريخ افغانستان در اين آثار، در گام نخست  وضعيت و موقف اجتماعي  مولفان آثار  و هم نيز اين است كه تقريبا همه آن ها در دوره حكومت نادر شاه (1929-1933) هنگامي كه پخش انديشه هاي آزاد پيگرد مي شد و نمايندگان روشنفكران پيشرو وقت افغانستان مورد اختناق قرار مي گرفتند، نگاشته شده اند. اعضاي برجسته جوانان افغان چون عبدالرحمان لودي، تاج محمد پغماني و فيض محمد باروت ساز  با توپ پرانده شدند. غلام محمد ارتي در پيشاور  ترور شد. غبار - رجل برجسته  اجتماعي و تاريخ نويس  ساليان دراز در زندان بسر برد [ منبع 50، ص 120؛ منبع 44 ، ص 23 و 49]. سياست همانندي در قبال عناصر مترقي  و انديشمندان به پيمانه  هاي متفاوت براي  محافل حاكمه افغانستان تا پيروزي انقلاب اپریل 1978 مختص است.

 

چنين بر مي آيد كه به همين علت،  بيشترينه  آثار مولفان افغاني (انيس، كشككي و ديگران) آگنده اند از ذهني گرايي و يكسويه نگري، به رغم آن كه  آنان شاهدان عيني يا اشتراك كنند گان رخداد هاي مورد بررسي بودند.

 

تاريخ نويسان افغاني  باشنده در بيرون از مرز هاي كشور، بي هراس  از اختناق  رژيم شاهي، تلاش ورزيده اند رخداد ها را [ به گونه بايسته *] تجزيه و تحليل نمايند و علل اصليي را كه كشور را به بحران روبرو ساخت؛ روشن بسازند. به گونه مثال،  محمد علي مولف كتاب " افغانستان مترقي". او درست  وضع  تحمل ناپذير دهقانان را كه ناشي از افزايش ماليات و تشديد بهره كشي بود؛ چونان علت مهم رخدادهاي 1928-1929  نشاندهي مي كند [ منبع 72، ص11] .  يا علي شاه كه آثار خود را به سه دهه نخست سده بيست تاريخ افغانستان تخصيص داداه است [منبع 75 و منبع 76].

 

جاي ويژه يي را در تاريخ نویسی افغانستان پژوهش بنيادي مير غلام محمد غبار (1895-1978)– " افغانستان در مسير تاريخ"  مي گيرد. اين مونوگراف تنها به اين علت ارزشمند نيست كه در آن  در بسا از موارد مطالب واقعي، منحصر به فرد و غني كه بر مهمترين  مراحل تاريخ توده هاي افغانستان  روشني مي افگند، گرد آوري شده است. و. آ. رومودين  نشاندهي كرد كه  غبار "رسالت خود را به  بازگويي  در  باره  رخداد هاي گذشته محدود نساخت، بل تلاش ورزيد  مداركي را كه مسايل تكامل كشور را مشخص مي ساختند، با بازنگاري آن ها بر متن تاريخ اجتماعي– اقتصادي، سياسي و در برخي از جا ها تاريخ فرهنگي و ايدئولوژيك  كشور هاي عمده اروپايي  و آسياي نزديك، درك كند".[ منبع 59، ص 6] .

 

تاريخ غبار  كه از آوان باستان آغاز  و تا 1929 را در برمي گيرد، شامل12  فصل است. بخش پاياني فصل 12 آن-  مهمترين منبع براي مطالعه  تاريخ سقوط  رژيم جوانان افغان است. ارزش  علمي  اين بخش  نه تنها در آگنده بودن از  مدارك و اسناد گوناگون، بل نيز در موجوديت شاهدي چون خود مولف معاصر و ناظر بسياري از رخدادهاي سال هاي 1928-1929 افغانستان است. در اين بخش، همچنان از اطلاعات مستند و خاطرات ديگر اشتراك كنندگان  رخدادها بهره گرفته شده است. با آن كه غبار نه همواره اهميت برخي از فاكت هاي  عيني تكامل اجتماعي تعيين كننده اوضاع  سياسي داخلي آن دوره را در نظر داشت، با این هم، او  به گونه بس كاملی براي ما تصوير تاريخ فرمانروايي جوانان افغان را در دوره فرمانروایی بچه سقاء ، پرداز نمود.

 

خدمت بزرگ غبار آن است كه او در اثر خود سيماي  روشني از حلقه گسترده يي از رجال دولتي و اجتماعي  سه دهه نخست سده بيستم پرداخته است. او با تلاش  عيني گرا بودن، از رخداد نگاري سنتي ويژه تاريخ نويسي  درباري - روشني افگني بر شخصيت اميران  و  حواريون آنان دوري گزيد و كوشيد تا نقش  و جايگاه آنان را با ديدن مهمترين وظيفه خود در آن تعيين نمايد "[ منبع 45، ص13]. غبار  نخستين تاريخ نویس افغان بود كه اهميت انقلاب كبير اكتبر را در تاريخ نوين افغانستان بها داد " [ منبع 45، ص 15] .

 

 در بررسي تاریخ نگاری بايسته است  همچنان از اثر ماندگار "پشتانه د تاريخ په رنا كي" (پشتون ها در  روشني تاريخ ) [69] نوشته سيد بهادر شاه ظفر كاكا خيل ( به زبان پشتو)، ياد آوري كرد.  در اين كتاب  بر دورهء سر از سال 550 پيش از ميلاد تا سال 1964 روشني افگنده شده است. اين اثر مواد حقيقي بزرگي را كه در گذشته  براي پژوهشگران  شوروي دسترسي ناپذير بود،  و بر بسياري از مسايل تاريخ افغانستان پرتو مي افگند؛ در بر دارد. در اين اثر  همچنان اصل  و نسب و شجره نامه قبايل پشتون  به تفصيل آورده مي شود[ منبع 69، ص 1265-1399] .

 

از پژوهش هاي دانشمندان شوروي در زمينه دوره  مورد بررسي،  توجه  ويژه يي را  آثار اي. م. ريسنر. ( 1899-1958)- يكي از نخستين خاورشناسان شوروي ( نگاه شود به : [ 51 ؛53 ؛ 54؛ 56] ) بر مي انگيزد. او به سال هاي  1919- 1921 در افغانستان در تركيب هيات ديپلماتيك شوروي  به رهبري ياكف ( يعقوب) ز. سوريتس حضور داشت و در گفتگوهايي كه منجر به امضاي قرار داد دوستانهء  افغانستان-  شوروي  به تاريخ  28 فبروری 1921 در مسكو گرديد؛ اشتراك ورزيد.  اي. م. ريسنر - مولف پژوهشنامه در زمينه مسايل ريشه يي سياست، اقتصاد و تاريخ  افغانستان [  58، ص 199]  است.  او  علل اصلي جنگ داخلي سال هاي 1928-1929 را در افغانستان  روشن ساخت  و  مراحل  اصلي آن را برجسته كرد.

 

 در ميان آثار نگاشته شده در سال هاي پسين، كتاب  و. گ. كارگون  را ياد آور  مي شويم [50] . در اين اثر، بر پايه دايره گسترده يي از منابع آناليز خصوصيات اوضاع  اجتماعي– سياسي در افغانستان در سال هاي  1919-1928،  علل، خصلت و نيروهاي محركه خيزش هاي ضد دولتي داده شده است. همچنان بر  نابساماني ها و آشوب ها در كشور  در پي به قدرت  رسيدن بچه سقاء  و رخداد هاي سال هاي 1929-1933 روشني افگنده شده است.

 

 دستاورد كارهاي  كارشناسان شوروي  در زمينه مطالعه مشخصات توسعه اجتماعي– اقتصادي، سياسي و فرهنگي افغانستان در دهه هاي نخست سده بيستم، به شمول رخدادهاي جنگ داخلي سال هاي 1928-1929 در اثر گروهي " تاريخ افغانستان" . [ 48، ص 224-241] تعميم يافته است. ( 4)

 

 آنچه مربوط است به تاريخنویسی باختريان در زمينه دوره مورد بررسي، در  اين جا در گام نخست  از آثار مولفاني چون  و. فريزر– تايتلر، وارتان گريگوريان، آر. نيوئل، ل. پاولادا و  آر. ت. استيوارت[ 73؛ 74؛ 78؛ 79؛ 80] ياد آوري مي كنيم.  دردمندانه  براي اين آثار  يك نارسايي چشمگير مختص است: نبود آناليز  اجتماعي- طبقاتي  رخدادهاي 1919-1929. مولفان در گام نخست توجه خود را پيش از همه به تشريح و مشخص ساختن درگیری ميان قبايل پشتون استان هاي خاوري و  حكومت متمركز مي سازند.  اشتراك گسترده  توده هاي دهقاني  و اقليت هاي تباری  افغانستان  در رخداد هاي 1928  به گونه بسنده  باز نشده است.

 

 

                                                زندگي و كارنامه كاتب                                  

 نام فيض محمد [ كاتب*] براي كارشناسان تاريخ افغانستان ،پيش از همه چونان مولف اثر بزرگ "سراج التواريخ" به خوبي آشنا است. او تاريخ نویس درباري پايان سده نزدهم– آغاز سده بيستم  بود.

اي. م. ريسنر و اي. م. ريسك- كارمندان  هيات ديپلماتيك شوروي  به رهبري یاکف (يعقوب) ز. سوريتس (كه چهاردهم دسامبر 1919  به كابل رسيدند) در خاطرات خود گزارش مي دهند كه در آن زمان افغانستان و پايتخت آن هنوز سيماي قرون وسطايي داشت. در دربار امير سررشته همه كار ها در دست رييس در بارة [وزير دربار] شاهي ( ايشيك آقاسي ) بود. همچنان در كاخ- مهتران، آشپز باشيان، فراشباشيان، منجم باشيان، قصه گويان و افسانه سرايان كار مي كردند.  امير يك وقايع نگار نيز داشت كه تاريخ دولت افغانستان را تدوين مي كرد و به شرح مهمترين رخدادهاي روان در كشور در آن برهه مي پرداخت.  اين وقايع نگار همو فيض محمد بود.

 

در باريابي ها و مراسم تشريفاتي كه در رابطه با آمدن ميسيون (مأموريت) شوروي برپا مي شد، نه تنها  كارمندان بلند پايه افغانستان، بل نيز فيض محمد حضور داشت كه همواره در مراسم اشتراك مي ورزيد. در ظاهر او، در كت و شلوار و رفتار و كردارش چيزي ديده نمي شد كه او را از ديگران متمايز بسازد و جلب توجه نمايد. همراه با آن  او مترصد تيزبيني بود، مي توانست هر آنچه را  كه در پيرامونش رخ مي دهد، به خاطر بسپارد و چنين بر مي آمد  كه او پيوسته  در سايه رخداد ها قرار دارد. در روند سال هاي بسيار اين رويداد نگار مجرب، در تراز بالاي حرفه يي يادداشت هاي منظمي از رخداد هاي روان برمي داشت. [ 59،ص128]

 

يكي از انگشت شمار معاصران ما كه از نزديك با  كاتب آشنا بود، امير محمد اسير است. او  در نخستين ديدار با نويسنده [(اشكيراندو)*]د ر ماه مه 1979 حاضر شد بي درنگ بدون آمادگي به تفصيل در باره آموزگار خود سخن بگويد. با رويكرد  به آن كه او در درازاي سال ها اطلاعاتي را در باره زندگينامه كاتب گرد آوري و بسياري از تاريخ هاي زندگي او را تثبيت نموده است، خواست به گونه مقدماتي يادداشت هاي خود را باز آزمايد و پيشنهاد كرد يك روز بعد ديدار نماييم. اسير با توصيف كاتب گفت كه او در خاطره  شاگردان به سان آموزگاري  بس مهربان و دلسوز  باز مانده است كه با شاگردانش  برخورد خوب داشت - چونان آدمي شاد و سرشار و سرخوش و با ظرافت بود، كه شوخي و طنز را دوست داشت و خود استاد بذله گويي بود............ و هجو كه شوخي  را دوست داشت و خود در اين كار استاد بود.

 

در دومين ديدار، اسير  در باره زندگي كاتب و آثارش حكايت كرد. ( 5). بازگويي هاي او را ما  به اطلاعات بر گرفته از اثر دانشمند افغاني- غرجستاني زير نام " فشرده يي  از زندگي فيض محمد" افزوديم.

 فيض محمد پسر سعيد محمد  به سال 1279 ( 1862/1863)  در روستاي زرد سنگ  قره باغ غزني در خانواده دهقاني وابسته به خاندان محمد خواجه هزاره زاده شد( 6). كودكي را در سرزمين خاستگاهش بسر رسانيد، در همان جا آموزش هاي نخستين را نزد ملاهاي محل در مساجد به دست آورد و زبان عربي آموخت.  خويشاوندان و همبستگانش  بيشتر  فيض محمد را چونان  نوجواني مستعد و آموزش ديده به عنوان نماينده خود هنگامي كه لزوم  سرو كار داشتن با اداره حكومتي پديد مي آمد، بر مي گزيدند. فيض محمد 18 سال در سرزمين زادگاهش بسر برد.

 

 او در پي برخورد مذهبي كه به سال 1297 ( 1880) رخ نمود، همراه با پدر و شماري از خويشاوندانش ناگزير به ناهور كوچيدند. [ 65، ص2]‌. به زودي  در همان سال براي ادامه آموزش به قندهار رفت و در آن شهر  تا سال 1303 ( 1886) زيست. به سال  1304( 1887) به لاهور رفت و يك سال به تحصيل ادامه داد. او پس از تحصيل در لاهور به پيشاور  رفت- جايي كه زبان هاي اردو و انگليسي را فرا گرفت. او همچنان زبان پشتو را مي دانست و به گونه بنيادي با ادبيات زبان هاي دري و عربي آشنا بود.

 

 به سال 1305 (1887/1888) كاتب از پيشاور به جلال آباد برگشت.  در جلال آباد كسي  از كارمندان امير عبدالرحمان خان (1880-1901) او را به كابل دعوت كرد. در باره آن كه او  از سال 1305 تا 1319 ( 1887/1888- 1901)  در كجا زيست و به چه كاري سرگرم بود؛ هيچ چيزي روشن نيست.

غرجستاني  سال هاي آموزش او را به دو دوره تقسيم مي كند.  در دوره نخست سال هاي 1285- 1297(1869-1880)  را در  قره باغ غزني، سال هاي 1298-1303( 1880-1886) را در قندهار و سال هاي 1304-1305 ( 1887-1888) را در لاهور و در دوره دوم سال هاي 1305-1310 (1888-1893)  را در كابل  به آموزش گذرانيد.  طي ساليان آموزش  در روند نزديك به بيست سال او حكمت(7)، كلام (8)، تاريخ،  ادبيات عربي، حساب(9)، نجوم، جفر (10) و شمار ديگري از علوم اسلامي را فرا گرفت. از اين رو تصادفي نيست كه در ميان شهريان  كابل، كاتب چونان آدم  دانشمند -داراي شناخت عميق در شريعت و تاريخ و ادب شهرت يافت. همچنان او را به عنوان كسي مي شناختند كه با اختر شناسي و پيشگويي آشنا بود- كسي كه در تدوين  و ترتيب طالع شناسي از روي ستارگان و رمل مجرب بود. [( شايد منظور از دانستن حساب ابجد و رمل باشد.)* ]. كاتب به ياري دانشوري، شيوه زندگي منزوي  و جهانگردي كه چيزهاي شگفتي برانگيزي بسياري را در سرزمين هاي دوردست ديده است، چونانِ آدم فوق العاده شهرت داشت. ميان مردم اين شايعه وجود داشت كه كاتب به سحر نيز اشتغال دارد و با نيروهاي ماوراي طبيعي هم آشنايي دارد. ( به تفصيل نگاه شود به [ 59، ص 130]). به گونه يي كه در سراج التواريخ نشاندهي مي گردد،  فيض محمد را آموزگار او ملا محمد سروري اسحاق زايي به امير حبيب اله خان ( 1901-1919) معرفي كرد. چون بسيار خوش خط بود، حبيب اله خان به او دستور داد چند دست نويس ( نسخه خطي ) را بازنويسي كند.( 11). سپس به او دستور داده شد، تاريخ افغانستان را  بنگارد.

 

در جلد دوم اين اثر، اطلاعاتي آورده مي شود گواه بر بالاروي كاتب از نردبان خدمتي از بازنويس كتاب ها و  نامه نگار (كاتب) تا تاريخ نگار- رويداد نگار رسمي دربار و افزايش مستمري او آورده مي شود. [ 21]. همراه با آن وضعيت اجتماعي كاتب نسبتا پايين باقي مي ماند.  اشراف افغان و درباريان نسبت به او رفتار تحقيرآميز داشتند. او زير نظارت بس خشن امير حبيب اله خان كار مي كرد. بنا به خاطرات باشندگان قديمي كابل، امير به رويداد نگار خود  وظايف بس دشوار  مي سپرد و بخش هاي نوشته شده را  به موعد معينه باز خواست مي كرد. در صورت انجام ندادن وظيفه در موعد، كاتب نه تنها  به جريمه نقدي محكوم مي شد، بل نيز  با تنبیه جسمي (لت و كوب) روبرو مي گرديد.

 

 پس از كشته شدن حبيب الله (در فبروری 1919) كاتب در وزارت تحصيلات (معارف) كار مي كرد- جايي كه  سرگرم نونگاري كتابهاي درسي و درسنامه هاي كهنه و آماده سازي و ويرايش كتاب هاي نو  بود. سپس  به عنوان  آموزگار در ليسه "حبيبيه"  گماشته شد.  و. آ . رومودين  تاريخدان افغانستان شناس شوروي كه ساليان دراز به آموزش  سراج التواريخ و مطالعه مسير زندگاني كاتب روزگار بسر مي برد، به نتيجه رسيد كه در سال هاي فرمانروايي امير امان الله، كاتب نماينده روشنفكران اندك شمار افغانستان فئودالي كهن، نه تنها در زندگي نوين ميهن خود جا يافت و  نه تنها براي كاربري دانش  و توانمندي هاي خود در عهدِ اصلاحات جوانان افغان ميدان يافت، بل نيز از اعتماد عميق و احترام جوانان افغان برخوردار بود.

 

روشن نيست وقايع نگار افغان به كدام پيمانه به انديشه هاي جوانان افغان نزديك بود. مگر آنچه روشن است آن ها بر وي تاثير معيني داشتند. در محافل آنان كاتب از وقار و نفوذ بزرگي برخوردار بود. او را به كار هاي دولتي مي كشانيدند.  به گونه مثال، در شماره 16 جريده " انيس" (1926) گزارش داده مي شود: " طبق اطلاع در ناحيه تحت اداره فرماندهي هرات در ميان اهالي ناخشنودي نمايان گرديده است. اعضاي دارالانشاي امير- حسين خان و فيض محمدكاتب به مقصد مطالعه اوضاع به ترمز و از آنجا به هرات  پرواز كردند.[ 63؛ص203].

 

 با آن كه در نامه  تاريخي ماه دلو (جنوری– فبروری 1920) محمود طرزي كه در آرشيو ملي  افغانستان زير شماره 479 نگهداري مي شود، آمده است: " شما كارمند وزارت خارجه هستيد" [ 65؛ ص4] كاتب  البته كارمند  رسمي وزارت نبود و تنها از حق استفاده از منابع بايگاني اين  وزارت بهره مند بود.

 

 چون  سر از 1839 تا پايان زندگاني فيض محمد از قلم جدايي نداشت؛ بايسته است به گونه فشرده  درنگي بر آثار نوشته شده به دست خود او يا بازنگاري شده با خط وي و حفظ  شده تا زمان ما كرد. به گونه يي كه غرجستاني گزارش مي دهد؛ بنا به سنجش او،  فيض محمد طي زندگاني خويش بيش از 6000 صفحه نگاشت و بيش از 8000 صفحه ديگر را بازنگاري نمود. [ 65، ص4].

 

چناني كه در بالا نشاندهي شد، امير حبيب اله خان به كاتب دستور داد تاريخ افغانستان را از آغاز فرمانروايي احمد شاه دراني [ 1747-1773]  تا پايان فرمانروايي امير عبدالرحمان خان يعني از 1160 تا 1319 ( 1747-1901) بنگارد. واريانت(نسخهء) نخست تاريخ افغانستان در دو جلد نگاشته شد و به افتخار حبيب اله خان "تحفه الحبيب" ناميده شد. همين تحفه الحبيب  يكي از نخستين آثار كاتب شمرده مي شود.

 

از جلد يكم آن چنين بر مي آيد كه تا 1320( 1902) تدوين گرديده بود كه در آن به شرح رخدادهاي  فرمانروايي شاهان خاندان سدوزايي 1160-1258 ( 1747-1842) پرداخته مي شود. اين جلد را كه داراي 567 برگ است، غلام قادر كاكري بازنويسي كرد.

 

 جلد دوم "تحفه الحبيب" در 858 صفحه را خود در ماه شوال 1322 (1904) بازنويسي نمود. اندازه هاي صفحات جلد دوم مانند جلد يكم است.  در آن تاريخ افغانستان از زمان فرمانروايي دوست محمد خان تا محمد اعظم خان 1257-1297 (1841-1880) آورده مي شود. رخدادهايي پس از 1297 ( 1880)  در نظر بود در جلد سوم "تحفه الحبيب"  شرح داده شود؛ مگر امير پس از  آشنايي  يافتن با محتواي دو جلد نخست، چاپ آن ها را قدغن كرد.

 

 نويسنده (شكيراندو) موفق گرديد دو جلد "تحفه الحبيب" را در آرشيو ملي در كابل، ببيند. در نگاه نخست آشكارا به چشم مي خورد  كه اين اثر مورد سانسور قرار گرفته است. در حواشي  تقريبا هر صفحه  يادداشت ها و نشاني هايي شده است و بسياري از جمله ها با مداد (پنسل) سرخ نشاني شده است. به ويژه در جلد دوم كه در آن  به دوره فرمانروايي اسلاف حبيب اله خان پرداخته شده بود، ویرایش های  بيشتري به چشم مي خورد.

تحفه الحبيب  پسنداي حبيب اله خان نيامد. براي مثال؛  به گفته اسير، به دليل تاویل نادرست رويداد ها  در برخي از بخش ها ي تحفه الحبيب ؛ به دستور  امير، كاتب را به چوب بستند. چاپ تحفه الحبيب ممنوع شد و به كاتب دستور داده شد  آغاز  به نوشتن  اثر تازه يي زير نام ديگري و هماهنگ با  طرح ديگري نمايد. در آتيه اين اثر  نو زير نام "سراج التواريخ" به چاپ رسيد. كار روي  جلد يكم سراج التواريخ به سال 1325 ( 1907/1908)  پايان يافت . بنا  به مدارك نايل– دانشمند افغاني- بسياري از بند ها  و گاهي هم  بخش هاي كاملي از جلد يكم تحفته الحبيب  به جلد  يكم شامل  سراج التواريخ  ساخته شدند. [ 71،ص 10].

 

پس از آن كه به سال 1909 از سوي دولت امير سازمان زير زميني مشروطه خواهان– هواداران اجراي  اصلاحات كشف گرديد (به گونه مفصل نگاه شود به [ 48، ص 209-210؛ 64، ص 716- 720])، كاتب ناگزير گرديد كار روي سراج التواريخ را متوقف سازد. نام او در شمار كساني كه مظنون به همنوايي با انديشه هاي مشروطه خواهان بودند، افتاد. بسياري از مشروطه خواهان را به زندان افگندند و بر خي را هم تيرباران كردند. كاتب را نيز به زندان شيرپور افگندند [ 41، 18.08.1983]؛ مگر امير  به زودي او را رها كرد.

 

كاتب پس از آزاد شدن، سر از نو كار را روي  سراج التواريخ  ادامه داد.  به سال  1331 ( 1912/ 1913)  جلد هاي يكم و دوم در كابل در يك كتاب در 377 صفحه به چاپ رسيد. در همان سال،  امير حبيب اله خان به كاتب دستور داد آغاز به نوشتن جلد سوم سراج التواريخ  نمايد  و براي او " تنخواهي"  به مبلغ 100 روپيه معين نمود [ 21، ص 868].

 متفاوت با تحفه الحبيب،  سراج التواريخ  بيشتر كنترل و به دقت بخش به بخش ويرايش گرديد. در ميان كساني كه به كنترل  متن اشتغال داشتند، مي توان از– دبير امير عبداللطيف خان ( كه انشاي كتاب را تدقيق مي كرد) و عبدالرووف مدرس ( كه صحت  عبارات استفاده شده در زبان عربي را مي آزمود) ؛ نام برد. نفر سومي در نزد امير از دقت رخداد هاي مطرح شده پاسخگو بود. همو بود كه اجازه چاپ كتاب را صادر كرد. [ 67، ص 27] . از همين رو است كه در سرا ج التواريخ ديدگاه هاي امير و حواريون  نزديك او بيشتر از حتا ديدگاه هاي خود مولف از كار برآمد.

 

 همو به همين دليل،  نمي توان با آ.آ. سيمينف  همنوا نبود كه سراج التواريخ را  " ورسيون (نسخهء) رسمي تاريخ افغانستان" مي خواند [ 60، ص 198].  رمودين  نيز نشاندهي كرد  كه سراج التواريخ  ورسيون  رسمي تاريخ افغانستان است كه در آن نوآوري در عرصه  فرهنگ در دهه هاي نخست  سده بيست هنوز تازه آغاز گرديده بود. اين اثر، به رغم  سرشاري از مواد حقيقي گرد آوري شده  به ويژه  ارائهء مفصل  در رويداد نگاري رخداد هاي  زمانه هاي بعدي در جلد سوم كتاب در مجموع هنوز بيرون از چهارچوب موضوع نگاري معمول براي تاريخ نگاري فئودالي و حلقه مسايل مطرح شده و برخورد با  توضيح و تفسير آن نمي برآيد.  همراه با آن در سراج التواريخ  نه تنها رد پاي سنت هاي رويداد نگاري درباري گذشته ظاهر مي گردد، بل نيز گرايش هاي "مطلق گرايي عرفاني" ديده مي شود كه  در كشوري توسعه يافته بود كه به شدت نيازمند اصلاحات بود [ 59، ص137]. به گونه يي كه و. آ. رومودين عادلانه نشاندهي كرد، چاپ سراج التواريخ مرحله مهمي در تاريخ كتاب نگاري در افغانستان بود [ 57، ص 28].  

 

 مداركي كه در سراج التواريخ آمده است، از ارزش  بزرگي براي پژوهش بسياري از مسايل تاريخ داخلي افغانستان  در سياست خارجي  فرمانروايان آن برخوردار اند. 12

 جلد يكم سراج التواريخ در باره تاريخ افغانستان از احمد شاه دراني تا پايان نخستين جنگ افغان و انگليس – از 1160تا 1259 ( 1747-1843) است ( براي به دست آوردن تفصيلات نگاه شود به [ 60، ص 200-205] ).

در جلد دوم  تاريخ كشور پس از 1259 (1843) تا به پادشاهي رسيدن امير عبدالرحمان خان به سال  1297( 1880) ارائه گرديده است. بر رخداد هاي سده هژدهم بيشتر از روي منابع به چاپ رسيده و آثار تاريخي روشني افگنده مي شود. هنگام تشريح رخدادهاي آغاز سده نزدهم، از اطلاعات شفاهي بهره جويي مي شود.

 

جلد دوم، بيشتر بر پايه اطلاعات شفاهي ترتيب يافته است. فاكت هاي داخلي تاريخ افغانستان به تفصيل در بخش هاي نهايي جلد دوم در باره جنگ دوم افغان و انگليس(1880-1878) و تشريح اوضاع مربوط به به قدرت رسيدن امير عبدالرحمان خان ارائه گرديه است. به گونه يي كه آ. م. رومودين تثبيت كرد، اطلاعات در باره زندگينامه و مراحل آغازين پويايي امير آينده– عبدالرحمان خان عمدتا مبتني اند بر اثر اتوبيوگرافيك امير[1] كه به دليل ترجمه انگليسي آن معروف است و به سال 1900 در لندن به چاپ رسيده است [ 59، ص 135].

 

جلد سوم در باره فرمانروايي امير عبدالرحمان خان است، مگر بازگويي تنها تا سال 1314 (1896/1897) رسانيده مي شود. براي كارشناسان تاريخ افغانستان تا كنون هم روشن نيست كه چرا جلد سوم سراج التواريخ ناتمام مانده است. در نسخه هاي موجود در كتابخانه ها  شرح رويدادها تا ميانه هاي سپتامبر 1896 رسانيده مي شود. در صفحه 1240 متن ناگهان به روي يك جمله ناتمام بريده مي شود، با آن كه كرونولوژي اين جلد ارائه رويدادها را تا يكم اكتبر 1901 يعني تا پايان فرمانروايي امير عبدالرحمان خان در نظر داشته است.

جلد سوم سراج التواريخ عادلانه چونان يكي از مهمترين منابع در زمينه تاريخ سال هاي 1881-1896 افعانستان شمرده مي شود. ارائه رخداد ها بيشتر مبتني است بر اسناد رسمي، بخشي از اطلاعات از حكايات شواهد عيني و اشتراك كنندگان  رخداد هايي گرفته شده كه در ميان آنها خود مولف حضور داشته بود.

 

به گفته غبار ، جلد سوم سراج التواريخ به سال 1333 ( 1914)  در كابل  در مطبعه (" ماشين خانه ")  به چاپ رسيده است  [ 64،ص 685].  به باور و.آ. رومودين  اين تاريخ تنها سال آغاز چاپ كتاب را نشان مي دهد . مگر به گونه يي كه از تاريخ هاي حفظ شده  در متن بخش هاي چاپ شده اين جلد بر مي آيد، چاپ آن تا چندين سال به درازا كشيد و در زمان زندگي امير حبيب الله خان پايان نيافته بود [ 59، ص114]. از كارهاي طباعتي در زمينه چاپ كتاب  چنين بر مي آيد  در ميانه هاي  سال هاي بيست سده بيست  از سر گرفته شد.

آن گونه كه غبار اطلاع مي دهد، امير امان الله خان به محتواي جلد سوم كتاب سراج التواريخ  دلچسبي نشان داد. او با خواندن برگ هايي مربوط به شرح مناسبات  انگليس و افغان در سال هاي دهه هشتاد سده نزدهم ميلادي و تفصيلات در باره اعطاي نشان "ستاره هند" از سوي ملكه ويكتوريا به امير عبدالرحمان خان برآشفت و فرمان داد  نسخه هاي بخش هاي چاپ شده  جلد ناتمام  سوم سراج التواريخ را بسوزانند و رخداد هاي ارائه شده در آن  را سر از نو تشريح نمايند. [ 64، ص685]

 

 روشن نيست كه آيا فرمان امير در مورد سوختاندن بخش هاي چاپ شده جلد سوم سراج التواريخ  تعديل گرديد يا نه؟ بخش چشمگير تيراژ چاپ شده به هر رو، حفظ گرديد و در كتابخانه هاي كشورهاي مختلف دست كم چندين ده نسخه  كتاب هاي حجيم در پوش هاي كارتني مشتمل بر بخش هاي چاپ شده جلد سوم اين اثر موجود است (به تفصيل نگاه شود به [ 59،ص11]).

 

در ميان مواد  به دست آورده شده توسط آرشيو ملي از نزد پسر كاتب– علي محمد چهار دست نويس  به حجم 3267 برگ ، 76 رونوشت فرمان ها، اسناد مختلف و مكاتبات در 447 صفحه [ 71، ص9] موجود است. هنگام  بررسي اين مطالب، دست نويسي به حجم 416 صفحه در باره رخدادهاي سال هاي 1314-1319 ( 1901-1897) يعني پنج سال اخير فرمانروايي امير عبدالرحمان خان [ 71، ص11] ظاهر شد. چنين بر مي آيد  كه اين بخش پاياني  جلد سوم  سراج التواريخ باشد.

 

دانشمند افغاني- حسين نايل بر آنست كه جلد چهارم سراج التوايخ نيز نوشته شده است.  اين جلد احتمالا  در باره  فرمانروايي امير حبيب اله خان است. رويكرد او به اعلاميه يي كه در شماره  24  سال ششم 1334-1335( 1916-1917) جريده سراج الاخبار چاپ شده بود، است كه در آن گفته مي شد: " چون سراج التواريخ عبارت است از يك دوره 4 جلدي، هرگاه در يك مجلد چاپ شود، حجم آن بسيار بزرگ خواهد شد. از اين رو... هدايت داده شده است تا جلد يكم و دوم را يكجا چاپ كنند.  آنچه مربوط مي گردد به مجلد هاي سوم و چهارم آن كه هنوز زير چاپ اند، پس از چاپ آن ها، هرگاه خدا بخواهد، اعلان در باره فروش آن ها خواهيم داد." [ 71، ص 12].

 

 هرگاه  به اين اعلاميه باور داشته باشيم، برخي از بخش هاي جلد چهارم زير چاپ رفته  بودند. به سود اين مطلب فرمان امير امان اله به تاريخ 16  ثور 1299 (1921) گواهي مي دهد. در اين فرمان آمده است كه بر دوش كاتب سر از نو مسووليت بسيار مهم پايان دادن به نوشتن سراج التواريخ و نيز نوشتن  كتاب "تاريخ عصر امانيه" گذاشته شد [ 65، ص 5]  كه در آن در نظر بود رخداد هايي  رو داده در زمان  فرمانروايي امان اله ارائه گردد. چنين بر مي آيد كه شايد اين كتاب جلد پنجم "سراج التواريخ " كه در برخي از پژوهش ها ياد شده است، باشد. [ 24، ص1241].

 

متاسفانه، اكنون  نه جلد چهارم و نه جلد پنجم  در كتابخانه ها موجود نيست. امكان دارد آن ها نزد وابستگان يا خويشاوندان  نزديك كاتب باشند. همراه با آن شاهداني اند  كه متن دست نويس " تاريخ عصر امانيه" را ديده اند؛ چون: دانشمندان افغاني– محمد حسين بهروز13 و شاه علي اكبر شهرستاني. به گفته دانشمند افغاني حسين نايل، شاه علي اكبر شهرستاني اين دست نويس را به سال  1334( 1956) در خانه عبدالوفا غرقه بابري ديده است. عبدالوفا غرقه به شهرستاني گفت كه اين متن را در كتابخانه وزارت معارف گرفته است تا از روي آن رونوشت بردارد. مگر متن دست نويس برگشتانده نشد و ممكن است از افغانستان خارج شده باشد. [ 71، ص15].

 

همزمان با كار روي سراج التواريخ، كاتب، اشتراك فعالي در چاپ جريده "سراج الاخبار افغانيه" مي ورزيد.  اين روزنامه در كابل سر از ماه اكتبر 1911 تا 18 دسامبر 1918  از چاپ برآمد و عمدتا ديدگاه هاي جوانان افغان را بازتاب مي داد. اطلاعاتي در دست است كه كاتب همچنان با  جريده انيس" [ 63،ص 203]، مجله "حي علي الفلاح" و " آيينه عرفان " همكاري داشت[ 71، ص 14]. 

 

در ميان دیگر آثار نوشته شده به دست كاتب،  بايسته است از  "تاريخ حكماي متقدم" نام برد.[2] اين كتاب در دوره كار او در شعبه  تحريريه وزارت معارف، نوشته شده بود. اين اثر در باره حكماي يوناني و ديگر حكماي  عهد قديم  كه نزد مسلمانان  ارجمند اند، است. تاريخ حكماي متقدم 189 برگ دارد. اين كتاب به سال 1302 ( 1924)  در مطبعه وزارت امور خارجه به چاپ رسيده بود.[ 71،ص13].

 

 چنين بر مي آيد كه  در همان سال ها كاتب اثر " فيضي از فيوضات" را نوشت.  در تفاوت از آثار رسمي يي چون " تحفه الحبيب"  و "سراج التواريخ"  در اين كتاب رويداد نويس افغان  ديدگاه شخصي خود را در باره رويداد هاي مورد توضيح ارائه نمود.  بنا به مدارك دانشمند افغاني جلال الدين صديقي  از اين كتاب كه حجم آن بيش  از 209 صفحه بود، تنها يك بخش حفظ گرديده است. – " عهد و ميثاق افغان". اين بخش كاملا در كتاب "تاريخ سياسي افغانستان" نوشته سيد مهدي فرخ [ سفير ايران در كابل در دوره امان اله خان-م.]چاپ تهران ، 1314 ( 1936) آمده است[ 66، ص43].

كاتب در اين بخش  به تفصيل سياست انگليس را در قبال افغانستان كه به گفته او داراي "خصلت شيطاني" است، تجزيه و تحليل مي نمايد. او به شدت امير عبدالرحمان خان را كه در قبال انگليس  مشي  سازشكاري  را پيش گرفته بود، زير تازيانه نقد مي كشد. كاتب  مي نويسد كه در نتيجه مشي عقب نشيني هايي بي چون و چراي او، انگليسي ها  نواحي  بود و باش قبايل كاكر، بنوچي، وزير، مسعود، ختك، اوروكزايي، افريدي، مومند، و باجوري را كولوني {مستعمره} خود شمردند" [66 ،ص 43]  كاتب به تفصيل  عوامل و روند قيام هزاره ها را در سال هاي فرمانروايي امير عبدالرحمان خان كه به خاطر اعمالش  "امير سياه" خوانده مي شد، شرح مي دهد.

چناني كه  جلال الدين صديقي  گزارش مي دهد، كاتب كه آدم محتاط و  دور انديشي بود، به خاطر اجتناب از دردسر و در عين حال به اميد اين كه كتاب محفوظ خواهد ماند، آن را به خارج انتقال داد.[ 66،ص45]. به گونه يي همانندي كاتب با اثر اتنوگرافيك "نسبت نامه طوائف افاغنه و تعداد نفوس ايشان" كه در آن او به توصيف 178 قبيله و طائفه افغاني پرداخت؛ برخورد نمود. اين اثر از سوي رويداد نويس افغان (كاتب) چونان ضميمه يي به سراج التواريخ  آماده ساخته شده بود؛ مگر بنا به عللي  به آنجا شامل ساخته نشد. كاتب آن را به ميرزا عبدالمحمد  مودب السلطنه  اصفهاني سپرد14، كه به او امير امان اله خان وظيفه داده بود تاريخ هفت جلدي را زير نام "امان التواريخ" بنويسد. در آتيه اين اثر [كاتب-م]  چونان ضميمه در جلد پنجم "امان التواريخ" شامل گردانيده شد.  به گفته مايل هروي  جلد هاي يكم، چهارم، و هفتم اين كتاب را خود كاتب رونويسي كرده بود[ 67، ص46].  همچنان كتاب "فكرت الشريعه"  نيز به قلم كاتب  نگاشته شده است.  مطابق نامه نوشته شده به تاريخ 15 جوزا  1300 ( 1922) كاتب از امير  امان اله خان دستور يافت اين كتاب را زير نظر ملا عبدالواسع آخند زاده  بنويسد [ 71، ص15]. از عنوان كتاب بر مي آيد  كه  در اين كتاب مسايل مذهبي به بررسي گرفته شده است.

 

 حسين نايل دادگرانه  نشاندهي مي كند كه خدمت عظيم كاتب آن است كه او نه تنها كتاب هايي را نوشت، بل در اوقات فراغت به خط نستعليق به باز نويسي كتاب ها و دست نويسي هاي نادر مي پرداخت. به بركت اين كار  كه به خودي خود نمونه هنر خوش نويسي شمرده مي شود،  كتاب هايي بسياري از خطر نابودي نجات يافتند[ 71،ص 17].  در ميان آن ها : " دستورالعمل آگاهي"- مجموعه دستور هاي پادشاه اورنگزيب( 1658-1707) است. كاتب بازنويسي اين مجموعه را به تاريخ 29 ماه رجب 1311 (1894) در جلال آباد به پايان رسانيد.  حجم مجموعه 230 صفحه، اندازه صفحه 11x 18  سانتي متر، [ 71، ص17]  بود.

 

 در ماه شعبان 1313 (1896) كاتب بازنويسي ديوان شهاب ترشيزي را كه در ربع چهارم سده هژدهم  در عصر فرمانروايي شاهان سدوزايي- تيمورشاه و محمد شاه- در هرات مي زيست، به پايان برد.( اندازه صفحات اين ديوان 16*24 سانتي متر است ) [ 71،ص17] .

  كتاب "رساله فيوز"  (در باره مواد منفجره)  را كه كاتب به سال 1317 ( 1900)  باز نويسي نمود، در باره كاربرد اين مواد بحث مي نمايد.  در ضميمه واژه نامه  لغات به كار برده شده در كتاب  و توضيح آن ها آورده شده است. [ 67،ص29].

 

در آرشيو ملي ديگر يادداشت ها و مقاله هاي كاتب در باره  مسايل مختلف موجود است. بخشي از آن ها از سوي او در آثار گوناگون بهره گیری شده اند و برخي نااستفاده مانده اند. اين  مواد را به پندار حسين نايل می شود "يادداشت ها و مقاله هاي كاتب" ناميد.[ 71،ص14]. حتا مشخصه كوتاه آثار كتاب كه در بالا آورده شده، گواه بر دلچسپي بزرگ او به تاريخ و ادبيات اند كه او تا روز هاي اخير زندگي خود حفظ نموده بود.

 

 در زمان فرمانروايي كوتاهمدت بچه سقاء ( جنوری- اكتبر 1929)  كه امير امان اله را سرنگون ساخت، كاتب از امور دولتي بركنار نماند. مگر اشتراك  او در آن امور  داراي خصلت اجباري و ناگزيري بود كه  اكثر زندگي رويداد نگار را تهديد مي كرد.

 

 كاتب دركتاب "تذكرالانقلاب" اطلاع مي دهد كه در عهد فرمانروايي بچه سقاء  او با جمع آوري 1000 روپيه تصميم گرفت از كشور كه به "مهد گرگان-آدمخوار" مبدل گرديده بود، بگريزد.[ 19،ص105] مگر موفق نشد. در روند خانه جنگي درگرفته در سال 1929  هزاره ها و وردكي ها از امان اله خان كه در قندهار بسر مي برد؛ حمايت كردند. به رغم آن كه سپاهيان امان اله خان كه در تركيب آن ها دسته هاي هزاره شامل بودند، در نبرد ها بر سر شهر غزني شكست خوردند (در اين حال  بسياري از سران هزاره كشته شدند و سرهاي آنان را به كابل آورده و بر سر بازار چنداول آويختند).[ 64، ص830] ،  در خود هزارستان هزاره ها گذرگاه هاي اصلي را تصرف كردند و در برابر  پيشروي سپاهيان بچه سقاء رويارويي كردند.  بچه سقا براي اين كه هزاره ها را ناگزیر سازد تا به مقاومت پايان دهند و دولت او را به رسميت بشناسند، هياتي را به هزارستان فرستاد كه در تركيب آن هزاره ها و قزلباشان از كابل  شامل بودند.

 

 در كتاب تذكرالانقلاب، كاتب به تفصيل به شرح مسافرت هيات به هزارستان ( كه او خود در آن نه به اختيار، اشتراك ورزيده بود و ناگزير بود از دستور بچه سقاء اطاعت نمايد) مي پردازد. كاتب كه بيمار بود،  با تب بلند معمولا  در .... قرار داشت  مشتمل بر 11  اسپ ...[ 19،ص120].  هنگامي كه مسايل جدي مورد بحث قرار مي گرفتند، او همه كار ها را پنهان از رييس هيات– نورالدين كه به گواهي كاتب خود از بچه سقاء خواهش كرد او را به هزارستان گسيل دارد تا از هزاره ها سوگند به وفاداري و اطاعت از حكومت نو بگيرد و با اين كار به مناصب بلند تر برسد؛ خود حل و فصل مي كرد. به رغم تلاش هاي نورالدين، كاتب كه از نفوذ بزرگ و وقار بالايي در ميان هزاره ها برخوردار بود، توانست به گونه يي كه او تاييد مي كند، نه تنها اقدامات رييس هيات را ( كه هزاره ها او را بازداشت كرده و مي خواستند بكشند يكجا با محمد زمان خان كوهستاني كه وظيفه .... را انجام مي داد)، خنثي بسازد؛ بل نيز هزاره ها را در مبارزه در برابر بچه سقاء برانگیزد. بر اي اين كه بچه سقاء بر او سوء ظن خيانت نكند، او به هزاره ها پيشنهاد كرد او را نيز همراه با نورالدين، ميرآقا، و خليفه غلام حسن "بازداشت"  نمايند و نيز به  سران هزارستان مشوره داد به صورت كتبي شرايط قرارداد خود را با بچه سقاء ارائه نمايند. با اين اميد كه وي با به دست آوردن اين پيام، اعضاي هيات را مجازات نكند. [ 19، ص136] ؛ شرايط قرار داد  مورد نظر را خود كاتب تدوين نمود و پنهاني به سران هزاره داد تا آن ها از نام خود آن را به پيشگاه  بچه سقاء عرض نمايند. كاتب اميدوار بود اين گونه زمان را به درازا بكشاند(وقت گذاري نمايد) (تقريبا دو ماه) كه در طي آن وضع در استان هاي جنوبي روشن شود. مگر پس از بازگشت از هزارستان به كابل، كاتب نتوانست  به هر حال  از مجازات بگريزد. حميداله كه با دسته خود از هزاره ها در كتل اوني شكست خورده بود، دستور داد نورالدين، مير آقا و كاتب را به حد مرگ به چوب ببندند و اجساد آنان را به دروازه هاي خانه ها آويزان كنند.

 

 كاتب به تفصيل قضيهء مجازات اعدام را شرح مي دهد، مگر او توانست زنده بماند [ 19،برگ150]. محمد علي كه نيز چونان عضو هيات به هزارستان رفته بود، به خاطر آن كه  به حميداله در كتل اوني كمك نموده بود؛ از مجازات دور ماند. او جسم خونين كاتب را كه هنوز زنده مانده بود، از صحن قلعه باقر خان – جايي كه مجازات صورت گرفته بود، بيرون كشيد و او را در كرانه..... پنهان كرد- جايي كه از آن  او را يك تاجر چاي به نام سيد عبدالقاسم و عموي او  سلطانعلي بردند [ 19،برگ151].

 

 در دست نويس در باره آن ياد آوري شده است كه رایزن نظامي  سفارت ايران سرهنگ علي خان از رضا شاه توسط تلگراف دستور يافت كه با استفاده از مجاري ديپلماتيك- شيعياني را كه به بدبختي روبرو گرديده اند، كمك كند.  در همين رهرو  براي فيض محمد از سفارت تينچر (محلول ضد عفوني) آوردند [19، ص 151].

 به گونه يي كه ما مي بينيم،  فيض محمد در دفتر يادداشت هاي روزانه اش  در باره آخرين رخدادهاي تراژيك زندگي و ديدگاه هاي سياسي خود و در باره حاد ترين مسايل دوره مورد بررسي حكايت مي كند. همانا در همين بزرگترين خدمت او به عنوان يك رويداد نگار خلاصه مي گردد. همراه با آن بايسته است نشاندهي كرد كه هنگام تجزيه و تحليل برخي از مسايل گرهي توسعه سياسي داخل افغانستان در پايان سال هاي دهه بيست سده بيستم، براي فيض محمد درست همانند ديگر تاريخ نويسان معاصر وي يك جانبه مختص است. به باور وي، علل اصلي ايجاد اوضاع بحراني در كشور در پايان سال هاي دهه بيست عبارت از خود فروشي محافل حاكم، فروپاشي  دستگاه دولت و سوء استفاده هاي كارمندان دولتي بود. كاتب درست مانند غبار و انيس در نظر نگرفت كه فعاليت اصلاح طلبانه امان اله خان ناشي از مقتضيات عيني  جامعه رو به توسعه است. بورژوازي در حال پيدايش و زايش كه اين اصلاحات به سود منافع آن اجرا مي گرديد، مقارن آن زمان هنوز نفوذ سياسي بسنده و مواضع محكم اقتصادي نداشت، از اين رو نتوانست  حمايت موثري از مشي اصلاح طلبانه امان الله خان به عمل بياورد.

 

 آنچه مربوط مي گردد به توده هاي زحمتكشان- آنان  نه تنها سود مستقيم از اصلاحات به دست نياوردند، بل اوضاع اقتصادي آنان به پيمانه چشمگيري خراب تر شد. چون بر شانه هاي آن ها بار سنگين هزينه مربوط به انجام اصلاحات افتاد. در اين رابطه و. م. پريماكف  نوشت: " وضع سنگين مالي كشور، نبود  برنامه ريزي  معقول و استوار كاري در اقتصاد ملي كشور، افزايش روز افزون ماليات همراه با خودسري كارمندان دولت كه به غارت دهقانان مي پرداختند، نمي توانست واكنش را در برابر دولت برنينگيزد." [ 5، ص59]. بر وضعيت توده ها، وضع ماليات نقدي، افزايش عمومي بار مالياتي به صورت مستقيم تأثير منفي بر جا گذاشت. در همين جا باريكه راه اصلاحات قرار داشت و  ضعف عظيم اصلاحات  ريشه در همين جا داشت. [ 53، ص 191]

 

كاتب هنگام شرح رويدادهاي رخ داده در كشور در دوره فرمانروايي بچه سقاء،  بارها بر سرشت ارتجاعي رژيم او  اشاره  مي كند. به پنداشت او، رژيم بچه سقاء افغانستان را در توسعه خود صد سال به عقب راند. او مي نويسد:  " با پنهان شدن پشت سر شعار هاي اسلامي، آن ها ( بچه سقاء و هوادارانش ) چنان كار هاي وحشتناكي مي كردند كه حتا به عقل انسان هم نمي رسد." [ 19، برگ 24] ".

 

چنين بر مي آيد، به همين خاطر، - مؤلف دست نويس - بيشتر بچه سقاء را " دزد " و " بانديست" مي نامد تا " امير حبيب اله ". گاهي  هم كه كاتب او را  [ به استهزا –م.] " امير حبيب اله خان" مي خواند براي اين است كه هر چه بيشتر  به انزجار خود نسبت به او تأكيد ورزد. براي مثال،  با روشنايي افكني پيرامون تشكيل حكومت مي نويسد:

 

   "هر يك از دزدان خونخور به خود القاب بلند بالاي ژنرال، برگد[3]، نائب سالار و كرنيل[4] داده است"[ 19، ص 28 ]

   كاتب، همين گونه از روحاني نماها توصيف منفي يي مي دهد: "متاسفانه افغانستان به دست ملاهاي سفيه افتاده است كه در اصل شياطين اند و به خاطر آن ها نصيب مردمي كه به جنگ كشانيده شده اند، اين همه بدبختي و سيه روزي گرديده است."   [ 19،  برگ 63] .

 

 ميرغلام محمد غبار- شاهد ديگر رويدادها- نيز ديدگاه همانندي را ابراز مي دارد. اين دوره تاريخ افغانستان را او " فاجعه تاريخي" مي نامد. [ 64، ص 834].

 

 اين گونه، دست نويس" كتاب تذكر الانقلاب" نه يك دفتر يادداشت روزانه عادي است كه در آن رخداد هاي جنگ داخلي در افغانستان در سال هاي 1928- 1929 شرح داده شده است. در اين كتاب رويداد نويس افغان  در پايان زندگاني از ته دل مواضع سياسي خود را بيان داشته است- چيزي را كه نمي توانست  در آثار رسمي برشمرده در بالا انجام دهد. همانا در همين يكي از عمده ترين برازندگي هاي دست نويس " کتاب تذكرالانقلاب"است كه چنين بر مي آيد آخرين اثر كاتب باشد.

 

به گفته امير محمد اسير، كاتب سه بار ازدواج كرده بود. از همسر نخست از قره باغ يك پسر به نام عبدالصمد  و يك دختر داشت. اسير نام دختر كاتب را به خاطر نداشت، مگر مي دانست كه او [دختر كاتب]  صاحب پسري به نام محمد حسن شده بود كه  در قره باغ غزني بود و باش داشت. عبدالصمد در آغاز در وزارت بازرگاني كار مي كرد و در ساليان پسين در وزارت دفاع. همسر دوم كاتب دختر خان بابا خان از كابل بود. از او سه پسر مانده بود: ولي محمد، علي محمد و محمد مهدي. ولي محمد بازرگان بود. او در دهلي در هنگام برخورد ها ميان مسلمانان و هندوان كشته شد. علي محمد در ميانه هاي سال هاي 20 در گمرك مزارشريف به عنوان كاتب كار مي كرد و در دهه هفتاد  در كابل مي زيست. او دو همسر داشت:  همسر اول– دختر احمد شاه خان بابا بود. از او دو پسر به دنيا آمد– فدا محمد و اعجاز احمد. فدا محمد در كارخانه نان پزي كابل (سيلو) به حيث كارمند كار مي كرد.  اعجاز احمد در وزارت آب و برق مامور بود.  از همسر دوم علي محمد دو دختر زاده شد: رابعه و پروين. محمد مهدي در كارخانه نساجي پلخمري مامور بود. او دو پسر داشت به نام هاي– عباس و يحيي و دو دختر كه نام دختر بزرگش مستوره بود.

 

 به سال 1930 كاتب براي مداوا به ايران رفت و نزديك به دو سال در آنجا پاييد. [ 65، ص 5] ، با بازگشت به ميهن، چندي در كابل زيست و سرانجام  به روز دوشنبه 16 شوال سال 1349 ( 3 مارچ 1931) درگذشت و در دامنه كوه خواجه صفا روي تپه ميرزا نصير به خاك سپرده شد. 15.

 

بايسته است خاطر نشان كرد كه فعاليت كاتب  تاريخ نويس و وقايع نگار در دوره مهم تاريخ افغانستان صورت پذيرفت، هنگامي كه روند تجدد كشور همپا با توسعه فرهنگ آن با فعاليت هاي محمود طرزي و همراهانش در در اريكهء حكومت روان بود.

 

 به سال 1903  در كابل نخستين ليسه عصري "حبيبيه"  و به سال 1909 ليسه نظامي– "حربيه"  گشايش يافت.  در مكاتب سنتي اسلامي نيز تلاش شد نوسازي قسمي تحصيلات انجام شود. دو چاپخانه ايجاد شده در كابل به سال 1911  با تجهيزات مدرن نيز  به فعاليت هادر عرصه  معارف مساعدت كرد.

 

لايه هاي پيشرو در جامعه  افغاني دلچسپي داغي به تاريخ ميهن خود تبارز دادند. به همين خاطر، فعاليت كاتب نزد تاريخ نگاران مترقي و رجال اجتماعي افغانستان كه او را "بيهقي زمان" ناميدند؛ به گونه يي درخور و شایسته، عالي ارزيابي شد.[ 71، ص7؛ 64 ، ص  685].

 

 در ماه اپریل1983 در كابل كنفرانس علمي يي به مناسبت  سالگرد زاد روز كاتب برگزار گرديد. ( براي به دست آوردن آگاهي هاي بيشتر نگاه شود به : [منبع 36، شماره 24/ 04 / 1983؛ منبع 41 ، شماره 18/ 08/ 1983 ]. اين كنفرانس گواه  روشني بود كه نام كاتب در حلقه هاي مترقي افغانستان فراموش نشده است و فعاليت او به عنوان تاريخ نويس را انسان هاي پيشرو افغانستان معاصر عالي ارزيابي مي كنند.

 

                            

 

 

 

 

 

 

 

 

                           مشخصه نسخه خطي ( دست نويس) كتاب تذكر الانقلاب

   

در ميان  مواد خريداري شده  در زمستان 1980  از سوي آرشيو ملي  از نزد علي محمد– پسر فيض محمد يكي هم نسخه خطي كتاب "تذكر الانقلاب"  كه تا آن زمان ناشناس بود، ديده مي شد.  اين كتاب، چنين بر مي آيد  كه از سوي  كاتب چونان تاريخ  سال هاي 1928 – 1929 افغانستان در نظر گرفته شده بود و به مناسبت رخداد هاي پيجيده و دراماتيك بود: سرنگوني امير امان اله خان و به قدرت رسدن بچه سقاء.

 

نسخه خطي كتاب تذكر الانقلاب به گونه يي كه در بالا نشاندهي شد،  متفاوت از آثار معروف كاتب چون "تحفه الحبيب"  و "سراج التواريخ" نه به دستور امير، بل به ابتكار شخصي خودش نگاشته شده بود.  در آن تذكر يافته است كه چه وقتي نوشته شده است. مگر مي توان گمان برد كه كاتب  دفتر روزانه  از رخدادها داشت كه او خود اشتراك كننده و شاهد آن بود و كتاب از روي رد پا هاي تازهء آن  نگاشته شده بود.

 

 اين نبشته تاريخي، براي تاريخنگاري افغاني غير عادي است چون در مرز دو نوع منابع روايتي قرار دارد: از يك سو، اين نبشته تقویم یا كرونولوژي خونسردانه و غيرجانبدارانه رخداد ها است و از سوي ديگر در آن از گواهي هاي شاهدان ديگر رخدادها نيز بهره گیری شده است.

 در سال هاي پسين زندگاني(پس از بازگشت از هزارستان) كاتب از كار دست شست و گوشه نشيني گزيد.  چنين بر مي آيد كه در اين وقت او تصميم گرفت يادداشت هاي روزانهء خود را تدوين و كتابي را در بارهء  فرمانروايي حبيب اله كلكاني (بچه سقاء)  بنگارد.  بخش هاي ويرايش شده متن كه معمولا بالاي سطرهاي خط زده شده نوشته شده است، اين انديشه را تاييد مي كند.  در حواشي دست نويس، تعليقات يا توضيحات گوناگون وارد شده اند. به رغم آن كه  همه  برگه هاي دست نويس شماره گذاري شده اند، در زاويهء پاييني چپ هر برگ دو، سه كلمهء آغاز برگ بعدي داده مي شود. براي آن كه پيهمآيي برگ هاي دست نويس برهم نخورد.

 در پژوهشنامهءدست داشته، نمي توانيم بيش از اين به شرح متن نسخه خطي بپردازيم، چون تنها مايكروفيلم را در دست داريم.

 

 چون خط كاتب براي ما آشنا است، مي توانيم تاييد نماييم كه دست نويس اثر، خود يك اتوگراف است. در برگ 118 دست نويس آمده است: "سپيده دم 29 ذوالحجه ( 8 ژوئن 1929) نورالدين با اعضاي هيات كه نگارنده ( كاتب) نيز شامل آن بود، از افشار بيرون و به  سوي هزاره جات رهسپار گرديد. [ 19، برگ 118].

 

 با كار روي ترجمهء دست نويس و با مطالعه خصوصيات آن به اين نتيجه رسيديم كه " كتاب تذكر الانقلاب"  در يك نسخه نگاشته شده است.

  با آن كه از زمان آفرینش متن دست نويس، بيش از نيم قرن سپري شده است، زباني كه  متن با آن نگاشته شده است، از زبان دري رایج در افغانستان فرق مي گردد. به باور ما، بيشتر به زبان پارسي ايراني همانند است.  مؤلف به پيمانه گسترده عربيسم ر ا به كار مي بندد– چيزي كه شگفتي برانگيز نيست چون كاتب آدم بس فرهيخته يي بود. در برخي  از جا هاي متن حتا فرازهاي كوتاه به زبان عربي و نيز آياتي از قرآن به مشاهده مي رسد. گاهي در متن" ليگاتورا" يعني پيوسته نگاشتن حروف پيوند ناپذير، به چشم مي خورد. دليل اين كار را مي توان از خصوصيات خط مؤلف متن انگاشت و يا اين كه شايد او  از تند نويسي كار گرفته باشد. براي اين كه در دفتر يادداشت هاي روزانهء خود تا جاي امكان آخرين رويداد ها را ثبت نمايد.

 

 تاريخ ها  به هجري قمري، هجري خورشيدي و ميلادي داده مي شوند. شرح مفصل رخداد هاي روان نه تنها مطابق روز هاي هفته ضبط مي گردد، بل حتا ساعات و دقايق ( به گونه مثال نگاه شود به : [ 19، برگ 15] ) (نيز فراموش نمي شوند).

  دست نويس در 209 برگ با نستعليق ريز نوشته شده است. اندازه هاي برگ ها  17/ 21 سانتي متر است.  هر برگ 23 سطر دارد. متن دست نويس با كلمات عربي زير آغاز مي گردد: الحمد لله.............. [ 19، برگ، 1].

 از ديدگاه ساختاري، متن دست نويس را مي توان  به دو بخش  تقسيم نمود. نخستين بخش آن كه در 42 برگ نگاشته شده است، داراي 25 فصل است و سپس سر از برگ 43 تا 209  رخداد ها مطلقا به شكل دفتر يادداشت هاي روزانه ( روزنامه)  ارائه مي گردد. 

 

 از ديدگاه كرونولوژيك، متن دست نويس رخداد هاي روان را در افغانستان از آغاز دسامبر 1928 تا ميانه هاي 22 ربيع الاول  ( 25 اگوست 1929) در بر مي گيرد  و سپس  متن  ناگهان در نيمه برگ 209 قطع مي گردد.

 در بخش نخست  متن دست نويس در 28 برگ، مولف عوامل عمومي رخداد هايي را كه منجر به قيام  ضد دولتي و غصب قدرت از سوي بچه سقا مي گردد، ارائه مي نمايد. در فصل "عوامل اغتشاش در افغانستان"، كاتب آن جوانب اصلاحات امان الله  خان را بررسي مي نمايد كه " به جاي اطاعت و پذيرش منجر به شورش گرديدند". [ 19 ، برگ 1].

 

 در آغاز  دست نويس، مؤلف همچنان مشخصهء  بس منفي يي  از شخصيت بچهء سقاء  مي دهد كه همراه با آن  ..... و حيله گري او را نشاندهي مي كند. براي مثال، او اطلاع مي دهد كه با تلاش به خاطر آشتي كردن با كوهدامني ها و كوهستاني ها، امان اله خان تصميم گرفت بچهء سقاء و سيد حسين را به سمت نائب سالار بگمارد و براي هر يك از آنان 3000 روپيه بدهد و براي  همدستهء آنان تفنگ هاي هفت تير با مرمي. بچهء سقاء  تصميم گرفت صداقت امير را بيآزمايد. براي اين كار او و سيد حسن به چاريكار كه در 18 كروري شمال كابل  قرار دارد ( نزديك به 54 كيلو متر)، رفتند و از طريق تيلفونچي به امان الله خان زنگ زدند.  بچه سقاء خود را علي احمد خان (والي كابل) جا زده، گفت:  " حالا  هنگامي كه ما با بچهء سقاء معاهده كرديم و او را دستگير نموديم، چه امر مي كنيد ؟ با او چه كنيم؟ "  امان الله  خان در پاسخ بي درنگ  دستور داد  ياغي را بكشيد. بچهء سقأ  با پي بردن به آن كه بر ضد او دسيسه يي طرح گرديده است، گوشي تيلفون را فرونگذاشت و با  به زبان آوردن نام اصلي خود به امان الله خان دشنام داد و از يورش خود به كابل به او هشدار داد. ُ[ 19، برگ 6].

 

 بچهء سقا توانست حتا با شاه ولي خان و شاه محمود خان كه در ماه سپتامبر 1929 كابل را تسخير كردند، نيرنگ بزند.  او هياتي را از ارگ براي  گفتگو در باره تعيين سرنوشت خود گسيل داشت. هنگامي كه آنان در جريان  دو ساعت  سرگرم مذاكره بودند، تا چه تصميمي بگيرند، بچهء سقأ از راه دروازهء شمالي ارگ با نفر هاي خود به كوهدامن رفت.[ 11، ص 94].

 

مؤلف نشاندهي مي كند كه بسياري باشندگان سرشناس كابل كه از مشي اصلاح طلبانهء امير امان الله خان ناخشنود بودند، به بچهء سقأ هنگام حمله صفوف او به كابل ياري رسانيدند. "به روز جمعه 22 قوس 1307( 14 دسامبر 1928 ، 2000 نفر كه 200  نفر آنها  با تفنگ مسلح بودند،  و متباقي  با چماق و تبر راه را بستند، و قلعهء مراد بيگ را واقع در حومهء  بخش شمالي كوه كوتل جايي كه خرس خانه واقع است، و امير مرحوم حبيب اله خان نام آن را به خيرخانه تبديل نمود، گرفتند.  در اين حال، وزيران مخاصم با امير، حضرت شوربازار، سردار محمد عثمان خان، وكيل امير– محمد ولي خان و ديگر آدم هاي  با نفوذ كابل، به بچهء سقاء زمان مناسب حمله به سوي پايتخت را اطلاع دادند  و او را پس از اشغال كابل به كاخ صدراعظم متوفي عبدالقدوس خان دعوت كردند. [ 19 ، برگ8].

 

 بخش دوم متن دست نويس، يكسره در بارهء شرح رخداد هاي تراژيك رخ داده در استان هاي مختلف كشور است. كاتب در روايت خود نشاندهي مي كند كه هنوز پس از چند ماه ترور و خشونت كه فورا پس از تصاحب قدرت از سوي بچهء سقاء‍‍ آغاز گرديده بود، باشندگان  استان هاي شمالي  كه قبلا از حبيب اله حمايت كرده بودند، در برابر او آغاز به خيزش نمودند. براي مثال، عبدالرحمان خان  كه از امان اله خان پشتيباني مي كرد، و با وي در زمينهء بازداشت  حبيب الله و سيد حسين معاهده امضاء نموده بود، به كمك پسر ملك محمد– عطاء محمد و باشندگان تگاب  در كوهدامن و كوهستان كه تكيه گاه بچهء سقا شمرده مي شد، قيام بر پا نمود.  او شورش را تا زمانی ادامه داد كه در ده سبز دستگيرش كردند. به دستور حبيب اله  او را دركابل واسكت بريدند.[ 19، برگ 73].  و هوادار امير امان اله خان -  غلام نبي خان [ چرخي]  كه با دسته هاي قبيلهء اسحاق زايي كه رهبر آن پسر سيف آخند زاده- غلام رسول خان بود و با هزاره ها متحد شده بود، در اوايل ماه مه 1929 حملهء موفقانه يي بر مزارشريف  انجام داد  و آن را تصرف كرد [ 19، برگ 78].  سپس او حاكميت خود را  عملا بر تمام  تركستان افغاني قائم نمود. 

 

كاتب  با تشريح مفصل مبارزه  خانه جنگي بر سر قدرت،  نشان مي دهد كه در آغاز  1929  در كشور اوضاع بس پيچيده يي  پديد آمده بود، هنگامي كه افغانستان عملا هرگاه نه به قلمرو هاي مستقل كه از سوي چندين فرمانروا اداره مي گرديد، حد اقل به زون هاي مخاصم نيمه مستقل تجزيه گرديده بود.

 

پس از بازگشت محمد نادرخان و برادران او- شاه ولي خان و محمد هاشم خان به افغانستان در ماه مارس 1929 از پاریس، اوضاع دركشور بيش از اين پر تنش گرديد. به گفتهء كاتب، اوضاع به نارنجك [ پرتاب شده يي ] انفجار نكرده همانند بود. [19، برگ 54].

 

كاتب، در اثر خود همچنان از تلاش هاي ناكام سرنگوني دولت بچهء سقاء و سوء قصد در برابر او  بازگو مي نمايد. ( نگاه شود به [ 19، برگ 46، 54]). 16.

  به ساني كه در بالا نشاندهي شد،  يكي از  برازندگی هاي متن دست نويس آن است كه مؤلف  نامه های  رد و بدل شده ميان بچهء سقاء و حريفان اصلي او ( عنايت اله خان، محمد نادرخان و برادران او، رهبران هزاره و ديگران) را مي آورد.

 

ویژگی متن دست نويس كتاب تذكر انقلاب آن است  كه كاتب با يادآوري از نام اين يا آن آدم، معمولا به تفصيل  سوانح و مقام او را شرح مي دهد ‌( نگاه شود براي مثال به [19، برگ 17- 18]).

 به اين سان، با آن كه كاتب صرف  رخداد هاي دورهء 1928 – 1929 را شرح مي دهد ، با آن هم  با پرداختن از متن به مسائل حاشيه يي ما را  با عوامل كمتر معروف مربوط به دوره هاي  مختلف تاريخ افغانستان آشنا مي سازد.

 

 از اين ديدگاه،  دست نويس مورد نظر، از كار هاي معاصران كاتب، در گام نخست  محي الدين انيس و مير غلام محمد غبار- جايي كه عمدتا تنها شرح رخدادهاي رو داده در كشور تذكر يافته است؛ فرق مي كند.

 

كاتب با شرح  اوضاع پيچيدهء دروني سياسي در كشور درآن دوره، بار ها پويايي هاي سرويس هاي ويژهء انگليس در ميان باشندگان افغانستان را نشاندهی می کند ( به تفصيل نگاه شود به [ 19، برگ هاي 80 و 93].

 

 بايسته است  نشاندهي كرد كه فعاليت اجنت هاي انگليس در برابر  روسيهء شوروي نيز متوجه بود. براي مثال در ماه می 1929 آوازه هايي پراگنده شدند در بارهء " بمباران  برنامه ريزي شدهء كابل از سوي هفت هواپيماي شوروي". در نتيجه   بچهء سقاء  ترس خورده  17 ماه می  1929  به نمايندهء دايمي شوروي در كابل احتجاج كرد. [ 19، برگ 93].

 جاي بايسته يي در متن به مبارزهء  هزاره ها  در برابر بچهء سقاء داده شده است. در نگاه نخست،  مي تواند  چنين نمايد كه نقش آنان و اهميت آنان در اين مبارزه  گزافه گويي شده باشد.  مگر بايسته است در نظر داشت كه كاتب آن رخدادهايي را  ارایه نموده است كه او با بودن در كابل، خود  مي دانست يا از ديگران شنيده بود. بي ترديد سرنوشت هزاره ها-كه خود كاتب نمايندهء آنان بود-، نمي توانست  گاهنامه (سالنامه) نگار (واقعه نگار) افغان را  در آن زمان بس نگران نسازد. افزون بر آن، بايسته است نشاندهي كرد كه هزاره ها تا آخرين نیرو در برابر  بچةء سقاء رزميدند.  آن ها نه تنها  از زیستگاه خود مردانه پاسداری کردند، بل از امان الله  هنگام نبرد با سپاهيان  بچهء سقاء در نزديكي غزني پشتیبانی نمودند.

 

 مقاومت هزاره ها و اقدامات رزمي، به ويژه  در بهسود و كتل اوني، بچهء سقاء  و هواداران او را  آرام نمي گذاشتند.  تنها هنگامي كه مهمات به پايان رسيد، هزاره ها ناگزير گرديدند سوگند وفاداري ياد كنند. با اين همه، شرط گذاشتند كه در سرزمين آن ها سربازان و حكام بچةء سقاء نباشند[ 17، ص 258].

 

 در پايان متن دست نويس، يك رشته داده هاي آماري آورده شده است كه نشان مي دهد جنگ داخلي سال هاي 1928 – 1929 به چه بهايي گراني براي مردم افغانستان تمام گرديده بود. براي نمونه،- کاتب می نویسد- با جمعبندي هفت ماه فرمانروايي بچهء سقاء‌ كه طي اين دوره براي هر سرباز 140 روپيه داده شده بود و زيان وارده بر باشندگان كابل و روستاهاي پيرامون آن و دژ ها سر به 12 ميليون روپيه مي زد- در كشور 150 هزار نفر كشته شدند [ 19 ، برگ 171]. (17)

   آخرين برگ هاي دست نويس بيشتر در بارهء كارزار  نظامي- سياسي نادر خان  است، مگر شرح رويداد ها به گونه يي كه در بالا نشاندهي شد، تنها تا ميانه هاي 22 ربيع الاول / 25  اگوست ادامه پيدا مي كند، سپس ناگهان قطع مي شود.  این که چرا كاتب شرح رويداد ها را هنوز يك ماه و چند روز فرمانروايي بچهء سقاء را تمام نكرده است، تا كنون روشن نيست.  به گمان ما كاتب  ديگر ياراي آن را نداشت كه اين كار را به پايان ببرد. يكي ازآوند ها آن است كه در آخرين برگ نسخه ( 209)  او طبق معمول روز 22 ربيع الاول / 25 اگوست را برجسته نساخته است.

 

به رغم آن كه  متن دست نويس "كتاب تذكرالانقلاب" به ما به گونهء ناتمام  رسيده است، اهميت آن به عنوان منبع تاريخي بس عظيم است. به ساني كه نيلاب رحيمي  دانشمند افغاني  نشاندهي مي كند "در بارهء  اين دورهء دراماتيك كتاب هاي بسياري نگاشته شده است، مگر هيچكدام از آن ها نمي تواند  با "كتاب تذكرالانقلاب" مقايسه گردد. چون درآن، زندگي واقعي آن زمان به گونه (روشني) پاکي بازتاب یافته است " [ 68، ص 38].

 

مدارک و مطالب بازتاب يافته دركتاب تذكرالانقلاب،  به یاری داشتن بازگزینشی، بر بسياري از مسايل نا آشنای توسعهء سياسي داخلي افغانستان در پايان سال هاي20 سدهء بيستم روشنی می افگند. آناليز پيگيرانهء آن و مقايسهء آن با ديگر منابع امكان مي دهد تصور برجسته يي در بارهء اوضاع سياسي داخلي پديد آمده در افغانستان در دورهء جنگ داخلي سال هاي 1928 – 1929 پيدا كرد.

 

 نويسنده[شكيراندو] از پروفیسور داکتر يوري گانكفسكي[ فقيد] - راهنماي علمي اين اثر، پروفیسور و. آ.  رومودين  فقيد كه پيوسته ياري هاي  ارزشمندي به نويسنده كرده و نيز  گ. ف. گيرس،   داکتر و.گ  كارگون، د. آ. موروزف و همه كارمندان دفتر خاور نزديك و ميانه دانشسراي خاور شناسي فرهنگستان  علوم روسيه كه در آماده سازي اين اثر ياري رسانيده اند، از تهء دل سپاسگزار است.

 

        رويكرد ها و يادداشت ها

       1. بسياري از مواد از اين دست، در ضميمه هاي كتاب اي. م. ريسنر : " افغانستان" آمده است.  در ميان آن ها،  براي مثال، ترجمهء متن كامل فتواي ملاها و علماي استان هاي شمالي بر ضد پادشاه امان اله خان تاريخي 28 دسامبر  1928 (نگاه شود به : [ 53، ص 259- 260]

        2.  در كتابخانهء عامهء دولتي " لنين " مسكو تنها دو شماره جريدهء " افغانستان"– شماره 4 تاريخي 12 ربيع الثاني 1348 ( 17 سپتامبر 1929 ) و شمارهء تاريخي 5 تاريخي 27  ربيع الثاني 1348 ( 2  اكتبر 1929)  موجود است.

        3. محمد صديق طرزي- پسر  محمود طرزي- انديشه پرداز اصلي جنبش جوانان افغان. خود صديق طرزي رجل  بزرگ اجتماعي افغانستان بود. او به سال 1984 درگذشت.

      4. ترجمه كامل به زبان  انگليسي اين پژوهشنامه  گروهي از سوي بنگاه  "پروگرس" مسكو، 1985 به چاپ رسيد. ( به تفصيل نگاه شود  به [ 47، ص 64].

        5.  گزارش امير محمد اسير روي نوار ضبط صوت در بايگاني خانگي نويسنده محفوظ است.

       6.  نام كامل فيض محمد  در آغاز  جلد يكم " سراج التواريخ"  آورده مي شود به شكل زير : " فيض محمد كاتب پسر سعيد محمد مغول، مشهور به هزارهء محمد خواجه".

       7. حكمت ( عربي) – به معناي خردورزي ، دانشوري و نيز به معناي فلسفه.

       8.  كلام ( عربي) – سخن ، بيان ، به معناي تئولوژي، ‌الهيات اسلامي.

        9. حساب ( عربي) - شمار-

        10 . جفر-  فال از روي حروف

     11.  سر از همين زمان او را كاتب  يعني كسي كه با كتابت و نويسندگي سر و كار دارد به معناي منشي ( دبير)  ناميدند. در آتيه اين كلمه بخش جدايي ناپزير  نام كامل او يا نام مستعارش ( تخلصش)  گرديد.

    12.  ديدگاه همانندي را - به گونه مثال- تاريخدان افغان، حسن كاوون كاكر در بررسي تاريخنگاري كتاب خود بيان مي كند و نشاندهي مي كند كه " در ميان آثار چاپ شده به زبان پارسي در بارهء دورهء مورد پژوهش (يعني دورهء فرمانروايي امير  عبدالرحمان  خان ) سراج التواريخ دلچسپ است ". ( نگاه شود  به [ 77، ص 249]. ).

       13.  دكتر حسين بهروز در بررسي (جمعبندي) ادبيات افغانستان كه در راهنماي انسكلوپيدي(دايرة المعارفي) "افغانستان" به چاپ رسيده است و نيز "دايرة المعارف" آريانا" مي نويسد: بزرگترين منبع و اثر تاريخي مهم دورهء فرمانروايي امير حبيب اله خان و دورهء پس از آن سراج التواريخ نوشتهء فيض محمد در پنج جلد است. در جلد پنجم  رخداد هاي زمان فرمانروايي  امير امان اله  خان شرح داده شده است. نسخهء خطي جلد هاي چهارم و پنجم هنوز موجود اند."(نگاه شود به [ 26، ص 369؛ 27 ، ص 635]).

14.  عبدالحميد اصفهاني در نوجواني به قاهره رهسپار شد و در آنجا  به چاپ مجلهء مصور " چهره نامه" پرداخت به زبان پارسي. به سال 1922 به  دعوت  امير امان اله خان  از افغانستان باز ديد كرد ( نگاه شود به [ 77، ص 254].

   15.  تاريخ هاي ديگري هم از مرگ او در دست است. بنا به مدارك عزيزالدين پوپلزايي  او به روز چهارشنبه 16 رمضان 1349/ 4 فبروری 1931  مرد[ 62ٌ ص 9]، و غرجستاني تاريخ 16 شعبان 1349 / 6 جنوری 1931 را مي دهد [ 65 ، ص2]. هنوز جاي دقيق محل دفن كاتب روشن نيست. به گفتهء غرجستاني او  در بالاجوي  دفن است- در چنداول. بنا به مدارك دیگر - در دامنه هاي كوه علي آباد [ 36، شماره 24.04.1983].

       16. در آتيه  يك گروه ديگر كشف و نابود گرديد  كه در پي  آماده ساختن توطئه  بر ضد بچهء سقاء بودند. در اين گروه عبدالحميد خان توخي، پسران امير حبيب اله خان – سردار عبدالمجيد خان و سردار حيات اله خان و نيز سردار محمد عثمان خان، قاضي محمد اكبر خان و وزير حربيهء سابق حبيب اله خان شامل بودند (نگاه شود به : [ 64ٌ ص 828]).

      17. با تجزيه و تحليل اين دوره  در تاريخ افغانستان، بسياري از پژوهشگران به اين نتيجه مي رسند كه شكست امان الله خان  و [ پیروزی] بچهء سقاء كه به تخت نشسته بود، مانع جديي  در راه ترقي بود. " جنگ داخلي درگر فته و فرمانروايي  بچهء سقاء- به گونهء مثال به گفته گريگوريان– افغانستان را به انارشي كشانيد و بسياري  از دستاوردهاي امان الله را برباد داد" ( نگاه شود به : [ 74 ، ص 274].  

 

 

 

 

 

                                                    

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ملا فیض محمد کاتب هزاره

 

 

 

 

 

 

 

                                                         تذکر الانقلاب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                      ترجمه: الکساندر شکیراندو

 

 

 

 

 

 

                                                           تبصره های علمي[5]                                              

 

        1 . محمود طرزي( 1865- 1933)– رهبر فكري" جوانان افغان"- پدر زن امير امان اله خان (1919-1929). محمود بيك طرزي به عنوان سردبير جريدهء " سراج الاخبار افغانيه" كه سر از ماه اكتبر 1911  تا دسامبر 1918 به چاپ مي رسيد، ادبيات شناس– پوبليسيست، با قريحه و روشنگر برجسته معروف است.  با داشتن تصدي كرسي وزير امور خارجه در سال هاي  فرمانروايي امان الله خان، او نقش شاياني را در برپايي مشي مستقل سياست خارجي افغانستان بازي كرد ( به تفصيل نگاه شود به [ 59، ص 55، 88-92-95-107]). 

        2. محمود سامي– افسر تركي، آموزگار آموزشگاه جنگي(" حربيه" ) ( كه به سال 1909 بنياد گذاشته شده بود). اميل رئبيچكا افسر اتريشي كه دست سرنوشت " پاي " او را در آن برهه به افغانستان كشانيده بود، چنين چهره يي از سامي پرداز مي كند: " ... در امر تحصيل افسران آينده يك افسر ترك به نام محمود سامي  دستيابي هاي فراواني دارد. او هنگام خدمت در گارنيزون بغداد  يك آدم را كشت و ناگزير پا به گريز نهاد.  اين افسر هميشه به گونه غير عادي  خوش قلب و  موقر پس از مسافرت هاي فراوان، سرانجام به افغانستان رسيد و پرورشگر وارث تاج و تخت افغانستان – عنايت الله خان گرديد. .... از سوي ديگر او دوستي گرمي با شهزاده ء دوم امان الله خان داشت... محمود سامي در گذشته معلم جمناستيك در يكي از آموزشگاه هاي نظامي تركيه بود و براي نخستين بار تمرينات جمناستيكي را در ارتش افغانستان شامل ساخت.  پسان ها با مشاهده تمرينات شاگردان او متقاعد گرديدم كه جوانان  در جمناستك به  دستاوردهاي درخشاني رسيده اند." [ 7، ص 49-50].  سامي پسان ها  از خدمت رانده شد. ( به تفصيل نگاه شود به [ 49، ص 77]. مقارن با شورش 1928 سامي بر پادگان نظامي مركزي كابل فرمان مي راند؛ نيروهاي انتظامي كابل نيز  زير فرمان او بودند. [ 9، ص 27]. به سال 1930 به اتهام خيانت دولتي اعدام گرديد. 

        3. قرآن سوره 4، آيت 62 ( 59).

        4. چناني كه اي. م. ريسنر نگاشت، در آغاز سدهء بيستم نائب الحكومه "سركرده و مركز اداري استان شمرده مي شد"، مگر ماهيت مكلفيت هاي او متحمل دگرگوني هاي چشمگيري گرديد. از ساتراپ تام اختيار. به مامور حكومت با صلاحيت هاي معين مبدل گرديد كه مطابق نظم " دستور خاص " گورنر جنرال" فعاليت مي كرد. [ 54، ص 173].

         5. واحد پول  در افغانستان  در آغاز سده بيستم روپيه  نقره يي كابلي بود كه برابر با 60 پيسه بود. به سال 1924 روپيه افغاني برابر با 33 كپيك [6] طلايي بود. به سال 1928 حكومت با تلاش در راه بهبودي اوضاع مالي به دامان تورم ويژه يي چنگ انداخت- ارز نو نقره يي را ضرب زد كه در آن نقرهء ناب 47 درصد بود ( در روپيهء قديم كابلي نقره ناب 90 درصد بود) ، و ارزش برابري روپيهء نو را ده درصد بيشتر از ارزش برابري روپيهء كابلي اعلام نمود [ 4 ، ص 109].

      6. بالاي سطر چنين نگاشته شده است: " و هيچ كسي محق بودن خود را ثابت نساخت".

      7. جمال پاشا – رجل نامبردار  " جوانان ترك"  كه در آغاز  سال هاي دههء 20 [ سدهء بيستم-م.] در افغانستان بسر مي برد. او در كار تدوين قوانين نو  اشتراك ورزيد. به سال 1920 زير رهبري او همچنان باز آرايي ارتش افغانستان آغاز گرديد [ 54، ص 170، 176]. [7]    

       8 . به گونه يي كه اقبال علي شاه مي نويسد، در سال هاي اخير فرمانروايي امان الله خان فساد اداري در كشور  به ابعاد بي سابقه يي رسيده بود. " اين سيستم  رشوه ستاني بود كه از بالاتا پايين همهء  اداره دولتي را فرا گرفته بود" [75، ص 139].

       9. منظور از قيام ضد دولتي غلزاييان، منگل و جدران استان هاي جنوبي است. كاتب نتايج تراژيك اين قيام را نشاندهي مي كند، مگرعلت اصلي آن را باز نمي گويد. علت اصلي قيام ناخشنودي گستردهء قبايل از مشي مالياتي  وگمركي حكومت بود.

     10. در  " بحران و نجات " انيس و "  افغانستان در مسير تاريخ " غبار گزارش داده مي شود  كه ملك محسن  نه از سراي خواجه ، بل  از كلكان بود كه به همين علت به ملك محسن كلكاني معروف بود.

     11. به گفته محمد صديق طرزي، نخستين ديدار پچهء سقاء با اجنتوري انگليس  در توتاگي برگزار گرديد. ( نگاه شود به [ 40 ، شماره 10.07.1972]).

     12. در آغاز " ايتاليا" نوشته شده بود، مگر سپس خط زده شده.

     13. به گفته غبار، بچهء سقاء  و سيد حسين  موافقت كردند گفتگو نمايند- هرگاه اين گفتگو در محل باغ عارِق برگزار گردد. [ 43، ص 175].

     14. در نسخهء دست نويس اين اصطلاح به معناي " معاون فرمانده كل " است. او مكلفيت هاي  رياست ستاد ارتش را اجرا مي كرد.

     15. اين گزارش كاتب ترديد برانگيز است.  چناني كه جريده " امان افغان " نوشت، نهم دسامبر 1928 به وزير امور خارجه سفارش زير داده شد: به دامنه يابي شورش در ميان قبايل اجازه ندهید؛ قبايل متردد را  به سوی شاه جذب نمایيد؛ گفتگو هاي ديپلماتيك را با رهبران قبايل شورشي پيش ببريد. [ 30، ص 58-59].  در آغاز  در باره ء مصالحه براي ده روز  موافقت شد، مگر پس از چند روز، اقدامات رزمي پيرامون جلال آباد از سر گرفته شدند.  پس از اين علي احمد خان آنجا فرستاده شد.

    16.  با آن كه علي احمد خان  خويشاوند امان الله خان بود، با آن هم امير به او اعتماد نداشت و در انديشه بود كه او تلاش مي ورزد تخت را بگيرد. [ 69، ص 1078] .

     17. متن كامل  فتواي ملاها و علماي استان هاي شمالي بر ضد امان الله خان تاريخي 28 دسامبر را ببينيد در [ 53، ص 259-260] .  تفصيلات  دلچسبي را ما در كتاب سيد بهادر ظفر كاكا خيل " افغانستان د تاريخ په رنا كي"  يافتيم. او مي نويسد كه در آستانهء صدور فتوا، بچهء سقاء به سيد حسين- كه او را حريف اصلي خود مي پنداشت پیامی فرستاد: " براي سرنگوني  امان  الله خان  لازم  است تا يكي از ما خود را مدعي تخت اعلام نمايد و از مردم بيعت بگيرد. چون تو سيد هستي و اولاد پيغمبر هستي، تو امير شو. من به تو بيعت مي كنم". سپس سيد بهادر  ظفر مي نويسد كه سيد حسين که مانند  ديگر مردم فكر نمي كرد كه همه چيز اين قدر سريع رخ مي دهد، از امير شدن سر باز زد و اعلام نمود او هيچ ملاحظه يي  در باره  بچهء سقاء  ندارد. [ 69، ص 1086].

     18. در حواشي اين يادداشت آمده است: " و به جاي آن كه اين آدم كه مقصر كشتن 400 نفر بيگناه بود، را ..... نمايند، آن ها خلاف شريعت  او را امير خواندند و به راه خطا رفتند." 

    19.  در برههء مورد نظر هواپيماهاي  انگليس بر فراز كابل اوراق پخش نمودند كه در پهلوي اعلاميهء تبليغاتي؛ حاوي  تهديد مستقيم تجاوز بود.

 " به مردم دوست ، دلير و ديندار افغانستان!

  شما خوب مي دانيد كه بر يتانيا از زمان هاي سابق دوست مردم افغانستان بوده و به مردم افغانستان حسن نيت داشته است و هميشه با نگاه دوستانه مي ديده است به ترقي و شگوفايي آنها. بريتانيا، مادامي كه هيات ديپلماتيك آن در كابل و كنسولگري آن  در جلال آباد و قندهار در امنيت باشند،- چون نگهباني و احترام به همه هيات ها بر مبناي تمام سنت هاي مقدس، قوانين مقدس اسلام و عادات بين المللي تاييد مي گردد- در نظر ندارد در امور داخلي شما مداخله نمايد. هرگاه از جانب شما يعني از سوي مردم افغانستان، در برابر کارمندان بریتانیایی و یا ساختمان کنسولگری كدامين اقدامات خشونت آميز اتخاذ گردد، آنگاه ما هشدار مي دهيم  به شما كه حكومت بريتانيا  براي جبران هرگونه خساره رسانيده شده به ماموران و  دارايي هاي آن، همه گونه تدبیر ها را اتخاذ خواهد نمود". [ قلاب 53، ص 236].

      20. حضرت شوربازار (گل آقا) و برادر او شير آقا از خاندان مجددي بودند. گل آقا به سال 1919 تاج بر سر امان الله خان گذاشت. مگر در آتيه همراه  با برادر خود شير آقا  نقش پيشتازي را در تخريب رژيم جوانان افغان بازي كرد. در آتيه آن ها در به قدرت رسيدن نادر خان مساعدت كرد. [ 50، ص 154- 155].

     21. عبدالقدوس  پسر سردار سلطان محمد خان-  برادر  امير دوست محمد خان در حوالي 1845 پا به گيتي نهاد. همراه با عبدالرحمان خان در تبعيد بسر مي برد و پس از بازگشت به ميهن، به سمت معاون والي تركستان محمد اسحاق خان گماشته شد. سپس والي ميمنه شد. به سال 1885 هرات را از ايوب خان گرفت. در آتيه  مكلفيت هاي ايشيك آقاسي  را انجام مي داد و يكي از پرنفوذ ترين سردار هاي افغانستان شمرده مي شد. در زمان فرمانروايي امير حبيب اله خان- دست راست او بود. به سال 1905 به سمت صدراعظم گماشته شد، مگر به تدريج تاثير او و اتوريته اش آغاز به افت كرد و مقارن با سال 1906  عملا از امور دولتي كناره گرفت. مكلفيت هاي او را- علي احمد خان و سردار سليمان خان  اجرا مي كردند. به سال 1916  در نشست هاي مجلس شورا اشتراك ورزيد. در جنگ اول جهاني هوادار بيطرفي بود. به سال 1919 به سمت صدراعظم گماشته شد. در اپریل 1919 در نبرد ها ي جبهه قندهار  اشتراك ورزيد، سپس باز نشسته شد و  لقب او  "سردار اعظم" (صدر اعظم) سمبوليك ماند.  به تاريخ 16  مارچ  1928  [ 28، ص 101] درگذشت. عبدالقدوس خان (اعتماد الدوله) چونان هوادار حفظ سنت هاي فئودالي– مونارشي معروف بود و با نوآوري ها برخورد خصمانه داشت. [ 59، ص 55].

    22. به گفتهء محمد صديق طرزي،  بچه سقاء پس از زخمي شدن به  بيمارستان هيات بريتانيا آورده شد – جايي كه به او بنداژ بستند [ 40، شماره 31.07.1972].

     23.  نهم جدي / 30 دسامبر اطلاعيهء دولتي به چاپ رسيد  كه در آن گفته مي شد   كه به آن كسي كه بچهء سقاء يا سيد حسين را بكشد،  جايزه يي به مبلغ 40 هزار افغاني داده مي شود و به هر كسي كه  كسي از هواداران او را بكشد، 4 هزار افغاني . [ 17، ص 89].

    24.  عبدالاحد- پسر قاضي غلام  در حوالي سال 1880 پا به گيتي گذاشت. داراي لقب "سردار اعلي" بود. هنگام فرمانروايي  امير حبيب اله خان مكلفيت هاي ارض بيگي  و حاكم قطغن را انجام مي داد.  به سال 1919 همراه با برادرش  به اتهام سو ظن در قتل امیر حبیب الله خان دستگیر گردید،  مگر پسانتر آزاد گرديد. در هنگام شورش  قبيلهء منگل به سال هاي 1924-1925  نزد وردكي ها فرستاده شد تا آنجا نظم را برقرار سازد.  در هنگام سفر اروپايي امان الله خان در جريان 4 ما  استاندار استان مشرقي بود. و سپس فرا خوانده شد و  براي ديدار با  امان اله خان به مسکو گسيل گرديد. هنگام فرمانروايي بچهء سقاء به امان الله خان  در برگردانيدن تخت ياري رسانيد. به سال 1930 به عنوان رييس شوراي ملي برگزيده شد. به سالهاي 1934 و 1935 دوباره به اين كرسي بازگردانيده شد. [ 28، ص 93].

      25. در حواشي: " هر دو اين نفر ها از مشي حكومت (امان اله خان) ناخشنود بودند، چون پس از يورش بر ولايت جنوبي به خاطر تلاش به تحريك شورش در ميان قبايل محلي در ماه سنبله حضرت [ شوربازار] و قاضي عبدالرحمان دستگير گرديدند و به زندان افگنده شدند و ملا عبدالرحمان همراه با پسرش ، دامادش و نوه اش اعدام شدند".

      26. شايد عنايت اله خان.

      27.  عبدالعزيز به سال 1876  پا به گيتي گذاشت. به سال 1921  به سمت وزير دربار  گماشته شد و همچنان مكلفيت ايشيك آقاسي ملكي ( كشوري) را انجام مي داد. در دسامبر 1921 به سمت نائب الحكومه  قندهار گماشته شد. به سال هاي 1924-1925 سرپرست وزارت دفاع بود. در ماه ژوئن 1925 به سمت وزير كشور  (داخله) گماشته شد و در ماه نوامبر 1928  سر از نو وزير دفاع شد. امان الله خان را در قندهار همراهي مي كرد در 1925 و سپس همراه با وي به هند رفت. به سال  1925 عضو لويه جرگه بود. در دهه شصت سده بیستم درگذشت [ 28، ص 963].

      28. در حواشي : " به همه كساني كه در ارگ  حضور داشتند".

      29. عنايت الله خان در آستانه ترک کابل،  به سربازان پاسدار ارگ تنخواه شش ماهه را داد. با آن كه او همراه با خود مقادیر بسيار جواهرات  گرانبها  و پول  را برد، با آن هم، به  بچهء سقاء 60 ميليون روپيه رسيد. [ 69، ص 1092].

      30. چوك – ميدان مركزي ، چوك كابل – ميدان مركزي شهر كابل.

     31. آنچه مربوط مي گردد به لقب "غازي" كه بچهء سقاء به خود داده بود، در اينجا به جا است اظهارات معاصر وي محمد صديق طرزي را بياوريم. او در يكي از مقالات خود نوشت: " متناقض ترين چيز آنست كه به بچهء سقاء  لقب " غازي " داده بودند. آخر بنا به سنت، اين لقب به آدم هايي داده مي شود كه  در برابر كافران- دشمنان اسلام مي رزمند. بچهء سقاء مقابل كدام كفار  جنگ كرده بود؟ در دورهء فرمانروايي او- همان مسلماناني كه احكام قرآني را رعايت مي كردند، به زور دختران را به زني مي گرفتند. به عنوان  شاهد مي توانم بگويم كه علاوه بر بي نظمي ها و انارشي، اين حركت نمي توانست اهداف ديگري را دنبال كند". [ 40، شماره 24.07.1972].

    32. در حواشي : " بر خانواده هايِ آنان ، كودكان و دارايي هاي شان."

    33. قرآن، 5 ، 56(51)

    34.  در مجموع كاتب رخداد ها را درست تفسير و تعبير مي كند.  علت مهم تنش در استان هاي " مشرقي" و " جنوبي" فعاليت هاي حكومت انگليس بود.

   35.  به گفته محمد صديق طرزي،  در سال هاي  فرمانروايي امير حبيب اله خان  (1901-1919) علي احمد خان كرسي وزير كشور ( وزير داخله) را به دوش داشت. به رغم مناسبات خصمانه  با حركت مترقي جوانان افغان او ناگزير بود ديدگاه هاي خود را پنهان نمايد. و حتا با جريده سراج الاخبار افغانيه همكاري مي كرد. [ 40، شماره 03.10.1972].

    36. عبدالكريم پسر يعقوب خان  در  ديره دون هندوستان   در مهاجرت بسر مي برد.  چهارم مارس 1917 از ديره دون به نواحي بود و باش قبايل پشتون گریخت . مگر حكومت انگليس او را دوباره برگردانيد. به سال 1924  دو باره از خوست سر برآورد.– جايي كه قبيله منگل را بر ضد حكومت امان الله خان به قيام كشانيد. در ماه جنوری 1925 به هند بازگشت و  در رانگون [ پايتخت نيپال – م ] .  به دست ملي گرايان افغان کشته شد ( نگاه شود به : [ 28 ، ص 97 ؛ 3 ، ص 59]).

     37. منظور از ليسهء " حبيبيه " است كه در كابل به سال  1903 بنياد گذاشته شد و براي تربيه مامورين در نظر گرفته شده بود.

      38.  دكتر عبدالغني  مسلمان هندوستاني تبار سر از 1895  در خدمت امير بود ( براي به دست آوردن  تفصيلات نگاه شود به : [ 48، ص 206، 209-210] ) .

      39.  اين مقايسه  به زبان عربي آورده شده است: ترجمه تحت الالفظي : مانند كسي كه  در حال غرق شدن باشد، و به هر خس و خاشاكي چنگ بيندازد" .

       40.  علي احمد خان در محل چهار باغ  به تاريخ  20 جنوری 1929  اعلام عمارت کرد. او هوا دار  بريتانياي كبير بود و از طريق  فرستادهء انگليس در كابل همفريس درخواست كرد تا از او حمايت مالي و نظامي كند. [ 80، ص 497 – 498].

        41.  [ در اينجا ]   نامي  آورده نمي شود.  جاي كلمه خالي گذاشته شده است. ما " خيانت كرد." را مي نويسيم كه بهتر مفهوم را مي رساند.

         42 . اول  امين الله نوشته شده و سپس به امير الله اصلاح شده است. بنا به مدارك ديگر، پدر بچهء سقاء را كريم الله مي ناميدند. [ 38 ، شماره 31. 01 . 1958]. چنين بر مي آيد كه سردرگمي  در حصه نام پدر بچة سقاء به اين علت رخ داده است كه در ميان مردم  او به نام بچه ء سقاء ( پسر سقاء معروف بود. نام اصلي او هدايت الله بود. 

         43.   چمن حضوري- محل برگزاري رسم گذشت ( مراسم رژه نظامي ) و [ جشن هاي ملي] در كابل .

          44.  افزون بر وزارت بازرگاني، همچنان وزارت هاي معارف ، صحيه و عدليه تنقيض گرديدند.

          45.  در اينجا و در ديگر جا ها ي متن دست نويس  با نشاندهي فسق و فساد به راه انداخته شده از سوي بچهء سقاء و هواداران او  كه زير شعار هاي اسلامي پنهان مي شدند، كاتب مي خواهد باورمندانه نشان بدهد كه رفتار هاي ددمنشانه آنان نه تنها با شريعت بل حتا خلاف موازين زيست باهمي انسان ها مطابقت نداشتند. به گونه مثال، محمد صديق طرزي مي نويسد: كه سيد حسين– نزديكترين هوادار بچهء سقا تنها در مزار شريف  18 بار ازدواج  نموده بود [ 40، شماره 22. 01 . 1973].

         46. نخست نوشته شده بود : " براي يك هزاره ..." و سپس خط زده شده  است.

         47. قرآن ، 5 ، 42( 38).

         48. اندرابي– يكي از محله هاي كابل.

         49. قرآن 2 ، 282.

        50 بالاي سطر نوشته شده است: " از قبيلهء صافي".

     51. ديدگاه همانندي را تاريخدان افغان- محمد علي ابراز مي نمايد. او مي نويسد:"  از ديدگاه تيوريك  بچه سقاء رهبر دولت بود، مگر در عمل هر كدام از نفر هاي او قدرت نامحدودي داشتند و خود را در برابر كسي يا در برابر قانون مسؤول نمي شمرد." [ 72، ص 45].

    52 .  بالاي سطر " : " مگر  پسان ها همه مهاجرانی كه  از امير امان الله پشتيباني مي كردند، به اتهام  دست داشتن در اغتشاش اهالي  پنجاب  در هند دستگير گرديدند."

    53. واريانت نخستين :" چون اطلاعات مؤثق نداشت " خط زده شده است.

    54.  از متن دانسته نمي شود  كه سخن بر سر كدام حضرت است ؟

    55. نخست نوشته شده بود : " به جمال آغا" ، مگر بعد خط زده شده

     56. نخست نوشته شده بود : " امروز شام".

     57. در حاشيه افزوده شده است:  " او گفت كه  او را به مصرف خود  مي گيرد. شامگاه ناوقت حبيب الله با آگاهي يابي  [  از اين امر-م.]  دستور داد  محافظ را بكشند و جسد او را در گودال گور كنند.

    58.  در حواشي  افزود شده است: " سيد عبدالرزاق به گونه يي كه قبلا  گفتيم، دستگير شده بود، به خاطر آن كه به نام امان الله بيرق برافراشته بود، به دستور نائب السلطنه سيد حسين آزاد گرديد چون سيد بود.  مگر [ سپس]  همراه با 400 باشنده كابل  او سوگند وفاداري به امان الله  خان ياد كرد و هر يك از آنان روي متن سوگند به جاي  امضاء شصت خود را گذاشتند كه رنگ خود نويس آن هنوز ديده مي شود. به خاطر چنين رفتاري،  بچه سقاء  دستور داد او را بر سر  چوك همراه با پسر محمد اسماعيل خان پوپلزايي– محمد عيسي خان به دار زدند.  ناظر والي علي احمد خان كه اهالي لوگر را برضد حبيب اله خان خيزانيد و [ آنان را]  به  علي احمد خان متمايل گردانيد، امروز دستور داده شده تا اجساد آنان را سه روز آويزان بمانند".

      59.در حاشيه افزوده شده است: " دارايي چار خويشاوند  پسر سربلندخان - محمد اكبر خان كه از امان الله خان حمايت مي كنند، ضبط  گرديد و برادر وي توقيف گرديد. به گزارش راديو به سراسر جهان اطلاع داده شده كه امروز امان الله خان در راس دسته هاي قبايل دراني، ختك ، غلزايي و [ نيز] . هزاره  ها از قندهار برآمده و به سوي كابل روان گرديد".

   60.  مدارك در باره نصرالله خان  غير دقيق ارائه گرديده است. چناني كه روشن است پس از كشته شدن  امير حبيب اله خان در شب هنگام 20 بر 21 فبروری 1919 در كشور در جريان چند روز دو دولت فرمان مي راند.  برادر امير متوفي- نصرالله خان  كه در آن هنگام در  جلال آباد بسر مي برد، خود را امير خواند. در عين زمان، پسر حبيب اله خان - امان اله خان  كه در غياب پدر جانشين امير در كابل بود ، نيز خود را امير خواند. به "دو  دولتي" تنها هنگامي پايان داده شد كه امان الله خان در سرتا سر افغانستان اعلاميه هايي مبني بر اين كه در صورت به رسميت شناختن او، تلاش خواهد كرد زندگي مردم را بهتر بسازد، تنخواه سربازان و صاحبمنصبان را  افزايش دهد و استقلال افغانستان را احيا مي كند.  با رسيدن نمايندگان امان الله خان به جلال آباد، نصرالله خان و هوادارنش از جمله عنايت الله خان  دستگير گرديدند و تحت الحفظ به كابل فرستاده شدند. [ 61، ص 39] .  به گونه يي ك  اي. رئبچكا گزارش مي دهد " امان اله خان، نصراله خان را مادام العمر  زنداني كرد. حكايت مي كنند كه او از صدور  حكم به جنون نزديك شده بود" .

    61. در  متن : " خط فارسي و عربي".

     62. در بارهء زندگي و فعاليت هاي عنايت الله خان نگاه شود به [ 61 ، ص 36 – 40].

     63. در حاشيه: " شام اين روز  به اتهام  چيدن توطئه  پنهان  بر ضد  امير حبيب اله خان 32 نفر دستگير گرديدند كه در ميان آنان وزيران، اشخاص عالي رتبه و ماموران دورهء فرمانروايي امان الله خان بودند. می گويند كه دستگيري آنان باشندگان استان هاي  شمالي كه آن ها را محمد هاشم خان  رهبري مي نمايد و نيز بر اهالي قندهار كه از امان اله خان پشتيباني مي نمايند، اثر ناگواري برجا گذاشت..."

     64.  در حاشيه آمده است: " امروز نيز به دستور  نائب السلطنه  سيد حسين گوش هاي ملا فلاني را كه بر مردم اهانت  مي كرد  و از آن ها پول مي گرفت، (به ديوار)  ميخ زدند تا براي ديگران عبرت گردد".

     65 . نخست " 23 شعبان " نوشته شده  بود، سپس خط زده شده.

     66. افزوده ها در حواشي: " امروز شام وردكي هايي كه  با خانواده هاي خود  از حبيب الله  خان در كوه ها  پنهان شده بودند، بر آن سپاهيان او كه چند قلعه تهي از سكنه را در راه  غزني آتش زده و به محل شش گاو رسيده بودند، حمله آوردند. آن ها 700 نفر را كشته و زخمي ساختند و اسلحه  و توپ هاي  آنان را گرفتند.  500  نفر از نجراب كه در سپاهيان او شامل بودند، لادرك هستند. مي گويند كه اين حملات  را برادر بزرگ امان اله خان– معين السلطنه  عنايت اله خان رهبري  كرده است.

     67. در ادامه ، نخست نوشته  شده بود : " روشن نيست  كه اين كار چه نتيجه يي مي دهد؟ " اما بعدا خط زده شده است.

      68.  در آغاز نوشته شده بود: " سپاهيان تركستان ، غلام رسول خان اسحاق زايي و ناقلان هزاره".

     69.  ترجمه  جمله نوشته شده  بالاي سطر خط زده شده داده شده است. در آغاز نوشته شده بود : " رييس تنظيميه امير حبيب الله خان ميرزا محمد قاسم كه به خاطر حمايت از امان الله خان ... "

      70 .  در ادامه نوشته شده بود : " روشن نيست كار آن ها به كجا خواهد كشيد؟ " مگر بعداً خط زده شد.

       71.  در آغاز نوشته شده بود: " مي گويند كه امكان دارد كه او به نزديكي غزني رسيده بود، هرگاه جلو او گرفته نمي شد، به شهر داخل مي شد."

      72.  در آغاز نوشته شده بود : " از طريق سه آب وردك گريخت..."  ، مگر بعداً خط زده شد.

       73. بالاي سطر نوشته شده است : " مگر اين گفتگو  ها صرف  حيله هاي تبليغاتي از كار برآمدند".

       74. در آغاز نوشته بود : " معلوم نيست چه چيزي  از اين كار به دست آوردند"، مگر  بعدا خط زده شده  .

       75.  نخست نوشته شده بود: " كريم خان وردك  و برادر  بزرگ امان الله  خان شهزاده  حيات الله خان عضد الدوله را "

        76. در آغاز نوشته شده بود " بنا به اطلاعات  شنيده شده " مگر بعدا خط زده شده است.

        77.  نخست نوشته شده بود : " پنج هواپيما سپاهيان  حبيب اله خان را  كه به غزني فر ستاده شده بودند،  بمباران نمودند و حاكم غزني محمد كريم خان  به كابل گريخت"، مگر بعدا خط زده شده.

          78. در حاشيه افزوده شده است: " اهالي كابل كه به ناسزاگويي پشت سر [ به بچهء سقاء]  عادت كرده بودند، اعلام داشتند:  " ما شما را به عنوان پادشاه مي شناسيم "  و او باور كرد. در اين لحظه يك ريش سفيد برخاست و گفت:  " ما آرزو منديم كه تو وزيران امان الله خان را زنده نگذاري كه ملت را خراب كردند و [ خود] او را و مخصوصا وزير ماليه را. هرگاه او را پارچه پارچه كنند،و  تو گوشت2 او را به من بدهي با اشتهاي زياد آن را خواهم خورد".‌ سپس  حبيب اله خان  گفت: "   من همه آن ها را مي كشم و محمود خان ياور را كه عليه من سؤ قصد  آماده مي كرد،  به زندان مي افگنم. او را نمي كشم.  آنچه مربوط مي گردد به مظالمي كه بر سر شما آمده  و مي آيد،  شما در باره همه آنها  گزارش بدهيد در فرصت مناسب براي شما آرامش كامل تامين مي كنيم."

         79.  در حاشيه ستون آورده شده است: " يكي از سركرده هاي دزدان كشته و بند بند جدا شد. "

         80.  در حاشيه ستون آورده شده است:  " بر سر راه چند روستا را تاراج كردند".

         81 .  نخست نوشته شده بود: " حبيب الله خان كه به گونه يي كه قبلا  اطلاع داده شد، يكجا با سيد حسين برادرش و وزير دفاع به وردك رفته بودند، به ساعت 30/5  شام به ارگ برگشتند. مي گويند كه او چنان عاجل به وردك رفت، چون  شنيد كه پدرش امير اله خان به اسارت افتاده است ، اما او هيچ كاري از دستش برنيامد و يكي از جنرال هاي او كشته شد و بند بند جدا شد. "، مگر بعدا خط زده شد.

        82.  در كتاب "بحران و نجات" اين مسجد به نام " مسجد سرپل " ياد مي گردد. [ 17، ص 105].

        83.  اول نوشته شده بود : " آن ها را با نارنجك كشتند" ،  مگر بعدا خط زده شده.

        84.  كلمهء " هندي" نشان مي دهد كه او از هند مي باشد.

        85.  در ادامه ابتدا  نوشته شده بود : " پدر حبيب اله خان– امير الله سقاء، برادر والي ملك محسن قلعه بيگي سيد احمد خان رتبه غند مشر (سرتيپ)، وزير دفاع و سپهسالار  پردل  خان ..." مگر بعدا خط زده شده.

          86.  نخست نوشته شده بود : "  هنوز زنده است. " ، مگر بعدا خط زده شده .

          87.  در ادامه نوشته  شده بود : "  ... و حالا  ديگر نمي تواند  برود. روشن نيست اين كار به چه خواهد انجاميد و اين اغتشاش  چه به همراه مي آورد؟" ،   مگر بعدا خط زده شده .

          88.  سپس اين جمله آورده شده بود كه بعدا خط زده شده: "  مي گويند كه پدر حبيب الله خان– امير الله خان  از سوي غلام رضا خان ولد عباس خان– پسند خان كه از طائفهء علاء الدين هزارهء غزني بود، دستگير شده بود. او  مشك پر از آبی را بر پشت [ امير الله ] گذاشت  و دستور داد تا وي مانند گذشته با كار كردن به حيث سقاء به سپاهيان  آب برساند. غلام رضا خان  سربازی را گماشت تا  هرگاه  او  يك گام تعلل ورزد، او را قنداق تفنگ پیش نماید"

         89.  اين جمله  بالاي جمله يي كه  خط زده شده است نوشته شده : " معلوم نيست  كه اين حرف راست است يا دروغ". در پهلوي آن در حاشيه  اين ضميمه آمده است كه نتوانستيم  كاملا آن را بخوانيم: " در اين روزحبيب الله خان رسما  ريش سفيدان قبايل كوچي پشتون را دعوت كرد كه با رمه هاي خود به دور و بر كابل آمدند. حبيب اله  با خواندن آنها به عنوان مهمانان عزيز اعلام داشت كه امان الله خان و هزاره ها كافرند....".

          90.  بالاي سطر نوشته شده است: "  قزلباش و سني".

          91. در حاشيه پايين نام هاي  آنان آورده شده است: " محمد نعيم خان هزاره از سپاه دايزنگي، فيض محمد از خاندان محمد خواجه غزني ، كرنيل غلام نبي خان از بهسود".

         92.    سپس جمله خط زده شده است : " هرگاه خدا بخواهد، در باره ء فرستادن آنها به موقع اطلاع داده خواهد شد".

         93.  بعدا كلمهء  " مردان"  خط زده شده است.   .

        94.  سپس جمله يي مي آيد كه خط زده شده است.: " ديده خواهد شد كه اين خونريزي آدم هايي كه مدعي لقب روحاني اند،  به چه خواهد انجاميد؟".

         95.  در آغاز  " فتح محمد خان " نوشته شده بود، مگر سپس خط زده شده .

         96.  بعد از آن  نخست نوشته شده بود :" زن احمد شاه خان" ، مگر بعدا خط زده شده.

          97.  اين نام بالاي نام خط زده شده زير نوشته شده است :  " خواهر علي احمد خان، پسر خوشدلخان، پسر ايشيك آقاسي متوفي شيردلخان".

          98. ملاحظه يي در حاشيه: " 1000 پوند استرلينگ طلايي".

         99 .  قرآن، 4، 62  ( 59).

         100. منظور از  امير پيشين بخارا - مير سيد عالم خان است كه در ماه مارچ 1921 به افغانستان گريخت. او در قلعهء فتو  در نزديكي كابل جا گرفت. حكومت افغانستان  به او سوبسايدي ماهانه مي داد. بنا به مدارك دست داشته، بچهء سقاء با او هنوز پيش از حمله به كابل در تماس گرديد. پس از تصاحب قدرت در افغانستان  او سوبسايدي او را چند بار بلند برد.

         101. در پهلوي اين نام ، نام ديگري آورده مي شود: " سردار امير محمد خان".

          102. اين كلمه بالاي آنچه خط زده شده، نوشته شده است : " نام اصلي اش فاطمه سلطان" .

         103 . هرگاه از روي واريانت مقدماتي داوري نماييم،  در اين صورت منظور از " دختر محمد علي خان " مي باشد.

          104.  سپس جمله يي مي آيد كه خط زده شده است: " مي گويند كه هزاره ها تا بند سلطان عقب نشيني كردند. بخش بزرگ  آنان كشته شدند. مگر روشن نيست  كه اين امر راست است يا دروغ".

          105. سپس جمله خط زده شده است : " [ هزاره ها ] سوگندنامهء وفاداري را فرستادند  تا كشته نشوند و زنده بمانند".

        106 . سپس جمله خط زده شده است: " معلوم نيست كه حق تعالي بر سر اين ملت بدبخت و نادان چه مي آورد؟".

         107.  سپس جمله خط زده شده است: " ظاهرا  در دوشنبه آينده در كوتل اوني جنگ آغاز خواهد گرديد، چون [ هزاره ها] با دانستن سوء استفاده هاي كوهستاني ها و كوهدامني ها در برابر اهالي كابل به آن ها مجال نمي دهند به سرزمين هاي شان رخنه كنند. از اين رو جنگ ناگزير است.

         108.  بنا به مدارك محي الدين انيس،  هيات ولايت مشرقي متشكل از 130 نفر به ولايت جنوبي رفتند  تا برنامهء مشترك اقدامات را تدوين نمايند. در نشست مشترك تصميم گرفته شد به بچهء سقاء پيامی فرستاده شود كه در آن اقدامات او نكوهش  شود و نيز تصميم قبايل پشتون ولايات مشرقي و جنوبي ابراز گرديده بود كه به مبارزه  در برابر او داخل شوند. [17، ص 171، 174].

         109. سپس جمله خط زده شده است: " همراه با آنان سيد حسين به غزني رفت.رفتن او كاملا محتمل است چون در نواحي شمال..." .

        110.  نخست نوشته شده بود: " چهار" ، سپس خط زده شده.

        111. كوچكترين واحد پيمايش وزن نخود بود. [( 24 نخود = يك مثقال، 24 مثقال = 1 خورد، 4 خورد = 1 پاو ، 4 پاو = 1 چارك ، 4 چارك = 1 سير ، 8 سير = 1 من  و 10 من = يك خروار)].

         112.  بالاي جمله نوشته شده است: " مگر هزاره ها  به قيام بر عليه حبيب الله خان[ بچه سقاء ] و حمايت از امان الله خان ادامه دادند".

         113.  نخست نوشته شده بود :  "  از آن نواحي دستهء  به فرماندهي ژنرال محمد غوث خان و دسته هاي قبايل هزاره به وردك رسيدند و راه را در پشت جبهه سپاهيان حبيب الله خان بستند."، مگر سپس خط زده شده.

          114.  قرآن، 6 ، 164 .

          115.  بعد از آن نوشته شده بود: " كه تخت امير را تصاحب كرده بود" ، مگر پسان خط زده شده.

          116.  بعد از آن جمله خط زده شده: " معلوم نيست كه همه اين كار ها به كجا مي انجامد".

          117. در آغاز نوشته شده بود: " از قبيله اندر باشنده شالگر"، مگر بعد خط زده شد.

           118. در آغاز نوشته شده بود : " از 20 تا 25 نفر" ، مگر بعدا خط زده شد.

           119. بالاي  سطر نوشته شده است:" سرانجام روشن گرديد كه همه اين ها دروغ است".

           120. در ادامه  جمله خط زده شده است: " معلوم نيست كه اين راست است يا دروغ".

           121. در حاشيه افزود شده است :  " در اين روز  به كابل والي ملك محسن (كه با تحايف نزد قبيله سليمانخيل فرستاده شده بود)،سپهسالار پردل خان، ياور حبيب الله خان – سيد محمد خان و غند مشر آمدند. ( كلمه غند مشر بالاي سطر نوشته شده است و كلمهء پدر حبيب اله خان– امير الله سقاء خط زده شده است. ). تا اين وقت، آن ها  در [ ناحيه ] غزني به محاصره افتاده بودند، مگر از آنجا بر آمدند. در برخي از محلات كابل  شبنامه هايي پخش گرديده بود كه  در آن ها گفته مي شد به زودي محمد نادر خان مي آيد.".

          122. بالاي سطر  نوشته شده است: " با به دست نياوردن  رشوه به شكل اسلحه و پول آن ها با ناراحتي دوباره جانب جلال آباد راهي شدند. براي خرچ راه براي هر يك از آن ها 20 روپيه پول داده شده بود".

           123.  پس از آن، جمله يي مي آيد كه خط زده شده است:  " سيد حسين  كه به چاريكار  براي دفع حمله دسته هاي هزاره شيخ علي، سرخ پارسا، تركمن ، باميان، يكاولنگ و بلخاب  رفته بود، و براي پيشبرد اقدامات جنگي در غوربند، او را به كابل فرستاد".

            124. اين كلمات  بالاي كلمه هاي خط زده شده نوشته شده است: " و همچنان آوازه هايي پخش گرديدند...".

             125. پس از اين جمله  خط زده شده است: " علاوه بر اين  پرواز، ديگر در لوگر هيچ اقدامات جنگي انجام نشد".

             126. پس از اين، جمله خط زده شده است: " معلوم نيست  همه اين كار ها به چه مي انجامد". بالاي آنها نوشته شده است: " مگر چون حبيب الله خان به ميدان جنگ به وردك رفت، سيد حسين به او يادداشتي فرستاد".

             127. بالاي سطر نوشته شده است:  "شكست خورده بودند".

           128. در آغاز نوشته شده بود: " قبيله منگل بر چرخ حمله كرد"، سپس خط زده شده.

           129. مشخصهء همانندي از وضع پديد آمده  در آن برهه در كابل  را مي توان  در نزد پژوهشگران باختر زمين یافت.  به گونهء مثال وارتان گريگوريان گزارش زیر را از خبرنگار ويژه روزنامهء " ديلي تلگراف" در پيشاور می آورد: " كابل شهري است كه مشخصهء آن خرابكاري هاي همه روزه شهر است. جايي كه باشندگان در هراس پيوسته بسر مي برند، با ترس از اين كه از اين هم ترسناك تر نگردد. شهري كه هيچكس نمي داند چه كسي آن را رهبري مي كند و در هر لحظه چه مي تواند رخ دهد."[ 74، ص 275].گو اين كه اين مفكوره را ادامه داده باشد، جريده "حبل المتين" كه در هند بريتانيايي به چاپ مي رسيد به تاريخ 29 اكتبر 1929 نوشت كه  در افغانستان  در ماه هاي اخير  فرمانروايي بچهء سقاء به آن پيمانه اوضاع وخيم گرديده بود كه مردم آماده بود هر اشغالگر خارجي را با چندين هزار سپاهي،  ناجي خود بشمارد." [ 30 ، ص 19].

            130. بالاي سطر نوشته شده است: " پسر جانداد ، باشنده چرخ و كلنگار".

            131 . سپس جمله خط زده مي شود: " معلوم نيست كه او چه اقدامي خواهد كرد؟"

            132. ماوراالنهر- نام گسترهء ميان رود آمو ( جيحون) و رود  " سيردريا" ( سيحون) در سده هاي ميانه.

            133.  در زمان مورد مطالعه، مستوفيان وضع مستقلي را در ولايات داشتند. در غياب والي مستوفي  معاون وي شمرده مي شد[ 54، ص 172].

           134. در ادامه جمله خط زده شده است: " در باره آن كه شرايط حبيب الله خان پذيرفته شده اند يا نه، پس از به دست آوردن آن ها، نوشته خواهد شد. مگر ظاهرا شرايط او پذيرفته شدند، به خاطر آن كه [ امان اله خان] به پيلوت شال و ....... داد" . در ديگر منابع در باره مبادلهء نامه ميان بچهء سقاء و امان الله خان ياد آوري نمي گردد.

          135.  منظور از حبيب الله خان و  امان الله خان است.

         136. بعد از اين جمله خط زده شده است: " مگر حالا ، هنگامي كه مصالحه به دست آمده است، ممكن است جنگ و خونريزي قطع گردد، مگر...".

      137 . اين جمله بالاي جملهء خط زده شده، نوشته شده است: «پس از آزاد شدن از توقيف، به ظاهر گويا جانب غزني راهي است، به قلعهء دراني رفت».

138. برخورد فيصله كن در ايبك روي داد، جايي كه غلام نبي خان لشكر 4 هزار نفري سيد حسين خان را شكست داد و او را ناگزير به فرار به قطغن ساخت». [64،831]

139. نخست نوشته شده بود: «نظامي ها و ملكي ها».

140. در بالاي سطر نوشته سده است: «بالاخره به كمك پسران مرحوم شيخ پادشاه و رهبر شينواري ها بخشوده شدند و آنها آشتي كردند.

141. در ادامه در ستون خط زده شده است: «امروز از دشت توپ دو موتر باربري با زخمي ها به كابل رسيدند».

142. قرآن 5، 42 (38)

143. قرآن 4، 95 (93)

144. قرآن 4، 62 (59)

145. قرآن 39، 54 (53)

146. فرنسس همفريس- فرستاده انگليس در افغانستان. در آغاز شورش حدود هفت سال در كابل بسر مي برد [15، ص. 55]

147. به باور محي الدين انيس، آوازهء «حملهء روس ها» به وسيلهء خود بچه سقأ و نزديكانش ساخته شده بود. «آنها (بچهء سقأ و جانبدارانش- . ا. شكيراندو) – به گفته محي الدين انيس- مي فهميدند اگر واقعيت را بگويند كه غلام نبي خان در راه است، در آن صورت مردم، كه آرزوي برادركشي را نداشتند، شامل دسته هاي نظامي نمي شوند» [17، ص. 209]. آنچه به نويسنده نسخه رابطه مي گيرد، ذهني گرايي اش در ازريابي برخي حوادث، قرار معلوم، نه تنها مدلول اين است كه «او فرزند زمان خود» بود. در اين رابطه بايد به خاطر داشت كه در مقايسه با اثر رسمي فيض محمد «تحفه الحبيب» و «سراج التواريخ»، كه به صورت دقيق و موبمو ويراستاري گرديده اند، اين نسخه را نويسنده به منظور چاپ ننوشته است، بل به عنوان يادداشت هاي خصوصي اش از ديد يك شاهد حوادث باقي مانده است.

قرار اسناد سياست خارحي اتحاد شوروي، «با وجود فعالتر شدن اعمال ضد شوروي در دورهء حاكميت حبيب الله (بچهء سقأ) از جانب باسماچي هاي بخارا، كه مدت ها پيشتر به افغانستان پناه برده بود، حكومت شوروي با وفاداري به اصول اساسي سياست خارجي اش، از مداخله در جنگ داخلي افغانستان با قاطعيت اجتناب مي كرد و مناسبات واقعي را با حكومت حبيب الله ادامه مي داد» [1،ص. 690].

148. اين پاسخ به تاريخ 9 جوزا در روزنامه «حبيب الاسلام» منتشر شده بود [40، 21.08.1972].

149. قطعه ارگ- در اينجا منظور از گارد است.

150. قرآن 55، 60 (60)

       151. محمد نادر خان پس از بازگشت از فرانسه، اعلام داشت كه او آمده است براي آن كه جنگ داخلي را پايان بخشد و صلح و ارامش را در افغانستان احيا نمايد.  در ديدار با هيات قبايل پشتون نوار مرزي هند، محمد نادر خان نشاندهي كرد كه همه  نيروي خود را به خرج خواهد داد تا بچهء سقاء را سرنگون نمايد و تخت را به امان الله خان برگرداند [ 69، ص 1101] . همين چيز را رهبر معروف پشتون ها- خان عبدالغفار خان تاييد مي نمايد.  " خان عبدالغفار خان مي نويسد- هنگام ديدار وقتي ما تنها مانديم،  حجت در بارهء آيندهء افغانستان شد. نادر خان گفت: " تمام آنچه را كه من مي كنم ، به خاطر امان الله خان است. " [ 16، ص 347].

محمد نادر خان با بهره گيري  از اين حيلهء تبليغاتي، مي توانست حمايت پشتون هاي افغانستان و مسلمانان هند را به دست بیاورد.  افزون بر آن ، او پلان  تصاحب قدرت در افغانستان را آماده داشت . در آتيه با مطرح كردن  انديشهء " دمكراتيسم مونارشي" كه در اساس آن اصل " انتخاب پادشاه- حق  مردم است" قرار داشت، محمد نادر خان از امان الله خان و ديگر مدعيان تخت ....  نقش بزرگي را در مبارزهء نادر خان  بر سر قدرت، كمك انگليس بازي نمود. تصادفي نيست كه جريدهء " حبل المتين" تاريخي 29.01.1929  در اين باره نوشت:  .... حكومت انگليس، با اعتقاد بر اين كه حبيب الله قادر نيست كرسي اعلاي حاكم افغانستان را نگهدارد و براي اين منظور استعدادش را هم ندارد، با دست ديگر نادرخان را از پاريس به افغانستان مي فرستد» [30، ص. 18]

152. سرهنگ لارنس- صاحبمنصب استخبارات انگليس بود. او به عنوان ميستر رُس، خلبان شاو و پير كرم شاه  مشهور بود (تفصيل نگاه شود به: [4، ص.134-138].

153. در ستون: «بالاخره معلوم شد كه او را نكشته است».

154. ظاهراً منظور شهر قندهار است.

155. در ستون: «پسرش نور محمد در غزني توسط سپهسالار پردل خان كشته شد».

156. نخست نوشته شده بود: «با محمد عالم، فرزند عبدالكريم خان».

157. نخست نوشته شده بود: «دو ملا».

158. در اينجا نويسنده نسخه، ظاهراً به اشتباه «احمد علي خان» را «علي احمد خان» آورده است.

159. در بالاي سطر نوشته شده است: «چنان كه در ميان مردم مي گويند».

160. اين تعبير به زبان عربي ترجمه شده است.

161. قرآن 25، 72 (72).

162. در ستون: «و محمد هاشم خان را كه در جلال آباد موافقتنامه يي با قبايل استان هاي مشرقي امضا كرده بود و آماده هجوم به كابل است».

163. منظور امام حسين است.

164. غلام بني خان تصميم گرفت مزار شريف را ترك كند پس از آن كه تلگرامي از جانب غلام صديق خان، وزير امور خارجه امان الله خان از شهر قندهار به دست آورد. در تلگرام به او توصيه شده بود كه افغانستان را ترك كند، زيرا امان الله خان از كشور خارج شده است.هرچند چنان كه محي الدين انيس مي نويسد، در شوراي نظامي اكثر شركت كنندگان به سود ادامهء مبارزه رأي دادند، با وجود آن «در شب دهم جوزا غلام نبي خان با گرفتن هشت لك روپيه و اجناس گوناگون و قالين ها به اندازه يي كه مي شد انتقال داد با نزديكان خود از راه تپه كاشير جانب درياي آمو حركت كرد و روز جمعه از مرز با روسيه گذشت» [17، ص.211].

167. خليفه قزل آيك ( ایاق) رهبر معنوي گروه مهاجراني بود كه در شمال افغانستان سكني گزيده بودند. او جانبدار بچهء سقأ بود و به حكومتش كمك مي كرد [64، ص.817].

168. منظور گارنيزون هرات است. در آغاز سده بيستم تا ده باتالئون (گردان یا کندک) پياده، چند گروه سواره نظام و همچنان تعدادي كندك توپخانه شامل آن بود كه با توپ هايي با آتش سريع مجهز بودند [61، ص. 86].

169. صاحب شرع مقدس- صفت حضرت محمد.

170. منظور شهزاده محمد امين است.

171 ابن سعد سردستهء گروهي بود كه بر ضد امام حسين فرستاده شده بود.

172. كربلا- شهري در عراق كه حدود 100 كيلومتري جنوبغرب بغداد موقعيت داد، زيارتگاه شيعيان. به تاريخ 10 اكتبر سال 680 ميلادي در حومهء كربلا سومين امام شيعيان- امام حسين ابن علي با هوادارانش به شهادت رسيدند. پنجسال پس از این حادثه، كربلا به زيارتگاهي براي پيروان خاندان علي تبديل مي شود. كربلا مركز مراسم سوگواري عاشورا است [22، ص.72].

173. شمر، كسي كه با دست خود امام حسين را شهيد كرد. اين نام در سنت شيعي ايران نماد سنگدلي و قساوت است.

174. خطابي كه تبارزه دهنده احترام و توجهء خاص است.

175.زمان ذكر نشده.

176. از متن روشن نيست سخن بر سر كيست، زيرا خود نورالدين نمي توانست جنگ را با هزاره ها آغاز كند.

177. بر بالاي سطر: « كه آن ها را وفادار به اتحاد و دين مي شمرد و تصور مي كرد كه با وعده دادن پول مي تواند اتحاد آن ها را با نادرخان دچار خدشه سازد».

178. تاريخ 10 جولاي به اشتباه توسط نويسنده نسخه دوبار تكرار مي شود. به همين دليل پس از اين يك روز در ذكر تاريخ ميلادي تفاوت ديده مي شود.

179. يعني گروه هاي قبايل استان شرقي.

180. در اينجا اين لقب مربوط به حبيب الله بچهء سقأ است.

181. اين لقب، ظاهراً به حميد الله تعلق دارد.

182. بر بالاي سطر: «و در كل آن ها حدود 50 هزار بودند».

183. شرح اين سفر را نگاه کنید در [47، ص.127]. نیروگاه برق آبي در جبل السراج در سال 1913 ساخته شده بود [4، ص.76].

184. ابو حنيفه- فقيه مشهور اسلام، بنيانگذار مذهب حنفي. در سال 699 در حومهء كوفه به دنيا آمد و بيشترين بخش زندگي اش را همانجا سپري كرد و در سال 767 درگذشت. مشهورترين آثاري كه به او منسوب اند: «الفقه الاكبر»، و «المسند» [22، ص. 28-29].

185. تمام اين سه عبارت به زبان عربي نوشته شده است.

186. در نسخه، این جا و پس از اين به جاي ماه اگوست به اشتباه، نويسنده ماه نوامبر را مي نويسد.  در تقويم ماهتابي و خورشيدي تفاوتي نيست.

187. نردله- كلمه بازاري به معناي «مأبون» يا «فريبگر».

188. به منظور به دست آوردن بيعت از مردم افغانستان، بچه سقأ تمام انواع حيله ها را به كار مي برد. محي الدين انيس، از جمله، مي نويسد: «بچه سقأ تعدادي افراد را به استان ها مي فرستاد و وظيفه مي داد تعدادي افرادي را پيدا كنند كه خود را به عنوان نمايندهء تبار و تيرهء خود جا بزنند و به كابل بيايند و بيعت تيره و تبار خود را بياورند. هرچند مردم به آنها چنين صلاحيتي نداده بودند، با وجود اين هيأت هاي خودگماشته به پايتخت مي آمدند و به عنوان نمايندگان واقعي پذيرفته مي شدند. و هنگامي كه نمايندگان ديگر مناطق مي آمدند، نظر به دستور داده شده به اين به اصطلاح نمايندگان، آن ها مي گفتند كه بيعت منطقه و مردم شان را به بچهء سقأ آورده اند. به اين ترتيب، اين هيأت هاي دروغين يكديگر شان را فريب مي دادند و در برگشت به خانه تعريف مي كردند كه قبايل ديگر بيعت كرده اند» [17، ص.216].

189. لقب سيد حسين.

190. لقب بچهء سقأ.

191. قرآن 5، 42 (38).

192. قرآن 4، 95 (93).

193. سخنراني بچهء سقأ نگاه شود به: [64، ص. 827).

194. نگاه شود به : تبصره. 100.

195. به گونه يي كه ي. شوآن مي نويسد، در آن هنگام « در كوچهء اصلي كابل، كه نامي ندارد، اين يگانه كافه و مهمانخانه بود» [15، ص. 100].

196. در بالا گفته شده بود كه عرب ها 15 تن بودند و با نوكران شان 25 نفر مي شدند.

197. تاريخ 21 ربيع الاول در متن مستقيم داده شده و به وسيله فيض محمد، چنان كه در صفحات پيشين، جدا نوشته نشده است.

198. در اينجا نسخه به صورت غير منتظره قطع مي شود.

 

 

 

 

 

 

 

  

            

           

                                واژه نامه

عباسي– سكهء  سيمين با ارزش  برابري معادل يك تنگه ( برا بر با بيست كپيك روسي در پايان  سدهء  نوزدهم– آغاز سدهء بيستم).

....عين المال-  مسؤول امور مالي دولتي

علاقه دار – بخشدار

امين  نظام – رييس  ادارهء نظامي

عرض بيگي – رييس  دفتر پذيرش عرايض وزارت دربار

بندر دار – فرماندهء نظام قراول

گادي   كالسكه ( کالیاسکا)

 قاپوچي ( قاپوچي باشي )– فرماندهء قراول

غند– هنگ

غندمشر – سرهنگ

گز- واحد پيمايش درازي كه تقريبا 105 سانتي متر است.

دفعه دار( ضابط) – درجه دار سواره نظام

جرنال = جرنيل – جنرال

ديوان امارت– خزانهء امير اين

دولي– نوعي از كجاوه

ظابط – درجه دار

ادارهء ضبط احوالات– سازمان اطلاعات و امنيت

ايشيك آقاسي– دبير دولتي يكي از دفتر هاي دربار

ايشيك آقاسي ملكي– دبير دولتي ........ كشوري دربار

يا چهار يار[8] – مدد خواستن از چهار خليفه  محمد ( ص) پيامبر [ اسلام].  اين نعره را تنها سنيان به كار مي برند. شيعيان مي گويند : " يا علي مدد".[9]

قلعه بيگي – فرماندهء قلعه

قلعهء ارگ– گارد

قطعهء‌نمونه- يگان نمونه

كدخدا- قريه دار

 كوتوالي = قومانداني= فرماندهي، ادارهء پليس

كوروه– اندازه پيمايش درازي ( برابر با سه كيلومتر)

لك– صد هزار

لوي ناب ( لوي نواب )- نواب بزرگ = گورنر جنرال ( استاندار نظامي )

منزل- مسافه يي كه در يك روز پيموده مي شود، ...... ( معمولا برابر  با دوازده كروه يا 12000 گام اشتر، برابر  با 18 كيلومتر).

مينگ باشي = فرماندهء هزار نفر، در وقت نگارش دست نويس، مينگ باشي بر يك گردان فرمان مي داد كه متشكل از چندين گروهان بود [ 49، ص 9].

مير آخور ( فرماندهء سواره نظام ) -  در دربار شاهان افغان  اين سمت– سمت بالايي به شمار مي رفت.

 مثقال– واحد اندازه گيري  وزن تقريبا  برابر  با     64.4  گرام.

پيسه– پول خرد

پاو- واحد اندازه  گيري وزن برابر با يك چهارم  چارك، يعني 441 گرام.

يادداشت گزارنده:  كوچكترين واحد اندازه گيري سنتي وزن در افغانستان نخود است كه 24 نخود برابر با يك مثقال مي شود.  24 مثقال هم برابر مي شود با  يك خورد. همين گونه، 4 خورد برابر مي شود با يك پاو و چهار پاو هم برابر مي شود با يك چارك. چهار چارك برابر است با يك سير  و 8 سير برابر است با يك من و ده من هم برابر است با يك خروار كه بزرگترين واحد اندازه گيري وزن  به شمار مي رود.

ركاب باشي – فرماندهء دسته.....

سير-  واحد اندازه گيري وزن سنتي برابر با  66 0. 7 كيلوگرام

سيورسات ( سورسات) - .....

..... – همچنان – ماليه يا ......

تومان- واحد پول در افغانستان وقت

1 تومان افغاني– 20 روپيه

فراش باشي  فرش (عربي) = نبات، گياه ، و باشي ( تركي) = سر ؛ به معناي سرباغبان....

فيلس– سكهء كوچك ( برابر با يك هزارم دينار)

فرقه مشر ( پشتو) – فرماندهء پادگان يا فرماندهء حوزهء نظامي

حواله دار– فرماندهء يگان پياده متشكل از هشت نفر

خروار- واحد وزن برابر با   565.28 كيلوگرام

چارك – واحد وزن مساوي با 1.766 كيلوگرام

 چارميخ – نوعي شكنجه  يا اعدام  از طريق بستن دست و پا ها به چيزي

 تحصيلدار– جمع كنندهء ماليات و عوارض

                                                                         

 

                                   تقویم( كرونولوژي)[10]

 22 قوس 1307 هجري خورشيدي / 13 دسامبر 1928 – نخستين يورش بچهء سقاء به كابل

1 شعبان 1347 هجري قمري / 14 جنوری 1929 – تصرف كابل به دست بچهء سقاء

2 شعبان 1347 هجري قمري / 14 جنوری 1929  كناره گيري امان الله خان از تخت به سود عنايت الله خان. رفتن امان الله خان همراه با چند وزير به قندهار.

5 شعبان 1347 هجري قمري / 17  جنوری 1329- كناره گيري عنايت الله خان از تخت.

28 جدي 1307 هجري خورشيدي   / 18 جنوری 1929 – رفتن عنايت الله خان  همراه با خانواده به پيشاور.

12 شعبان  - 11 رمضان / 24 جنوری- 20 فبروری 1929 – بيرونبري شهروندان خارجي از كابل.

12 رمضان  / 4 حوت 1307  هجري خورشيدي / 21 فبروری 1929 - ........ محمد اسلم بلوچ كه باشندگان  كابل را به مبارزه به خاطر دفاع از امير امان الله خان فرا مي خواند.

4 شوال / 16 مارچ– فرمان بچهء سقاء در بارهء خلع سلاح باشندگان كابل.

14 شوال / 26 مارچ 1929 – نبرد باشندگان محلي در ميدان با سپاهيان بچهء سقاء

18 شوال/ 30 مارچ 1929 – يورش پيروزمندانهء  قبايل وزير، جدران، وردك، باشندگان ميدان و ديگر هواداران  امان الله خان بر سپاهيان  حبيب الله خان كه در ميدان و قلعهء دراني موضع گرفته بودند.

20 شوال / 1 اپریل– فرمان بچهء سقاء مبني بر بازداشت همه دسيسه چينان بر ضد وي.

26 شوال / 7 اپریل– سركوب سپاهيان  حبيب الله خان در ناحيةء شينز ( در نزديكي غزني)

27 شوال / 19 حمل / 8 اپریل– ديدار حبيب الله خان با بزرگان ، رهبران قبايل و سرشناسان كابل در كاخ دلكشاه .

28 شوال / 20 حمل 1308 هجري خورشيدي / 9 اپریل– نبرد در روستاي شيخ آباد ميان هواداران امان الله خان و بچهء سقاء.

29 شوال / 21 حمل 10 اپریل– بازداشت حبيب الله و عبدالرسول كه به منظور كشتن بچهء سقاء توطئه چيده بودند.

3 ذوالقعده / 24 حمل / 13 اپریل– نامهء امان الله خان  به آدرس بچهء سقاء با تقاضاي پايان دادن به خونريزي و خراب ساختن دولت.

4 ذوالقعده  / 25 حمل / 14 اپریل بازداشت همه خويشاوندان خانوادهء محمد نادر خان و ضبط خانه هاي شان.

5 ذوالقعده / 26 حمل / 15 اپریل 1929 – پخش ...... در ميان قبايل پشتون استان هاي  خاوري و جنوبي كه محمد نادر خان و برادران او را به بيخدايي متهم مي ساخت.

6 ذوالقعده / 27 حمل/ 16 اپریل– جنگ دسته هاي هزارهء ابوالحسن بهسود ، علاء الدين و جاغوري با سپهسالار حبيب الله خان – پردل خان در ناحيهء شش گاو.

7 ذوالقعده / 28 حمل/ 17 اپریل به دست آوردن فرمان ها و 6000 تفنگ از امان اله خان توسط هزاره هاي بهسود.

11 ذوالقعده / 1 ثور/ 21 اپریل– فراخوان حبيب الله خان از مشران قبايل سليمانخيل [ مبني بر –م.] حمله بر هزاره ها.

12 ذوالقعده . 2 ثور / 22 اپریل– رسيدن پيشاهنگ سپاهيان محمد نادر خان  به خوش؟

14  ذوالقعده / 4 ثور/ 24 اپریل- چاپ ...... حبيب الله [ بچه سقاء ] در بارهء جايزه دادن به خاطر كشتن امان الله خان. چاپ .... حبيب الله كه تاراج قزلباشان و كشتن هزاره ها  را مجاز می شمرد.

 17 ذوالقعده / 7 ثور/ 27 اپریل/ - حملهء دسته ها ي هزاره بر فرزه، شكر دره و استالف.

18 ذوالقعده / 8 ثور/ 28 اپریل– گماشتن محمد صديق خان فرقه مشر به سمت رييس تنظيميهء ولايات جنوبي از سوي بچهء سقاء

20 ذوالقعده / 10 ثور /30  اپریل– كشته شدن قاضي عبدالرحمان خان.

21 ذوالقعده / 11 ثور/ 1 می– شكست دستهء حبيب الله خان از سپاهيان امان الله خان  در شيخ آباد، تكيه و شش گاو.

25 ذوالقعده / 15 ثور/ 5 می– نشست حبيب الله خان با رهبران كوهدامني ها و كوهستاني ها با رييسان بلند رتبهء نظامي و كشوري در بارهء مسالهء اوضاع پديد آمده پيرامون كابل.

29 ذوالقعده / 19 ثور/ 9 می- چاپ اعلاميه در بارهء قواعد رفت و آمد به شهر و گذر ..... از طريق نقاط كنترلي.

4 ذوالحجه / 24 ثور/ 14 می- به اسارت گرفتن جنرال عمر خان و دستهء او از سوي سپاهيان امان الله خان.

9 ذوالحجه / 29 ثور / 19 می– اعلام اين روز از سوي بچهء سقاء به عنوان جشن بر اساس گاهنامهء چاپ شده از سوي او به نام " تقويم حبيب الله".

10 ذوالحجه / 30 ثور / 20 می– آزاد شدن همه اعضاي  خانوادهء محمد نادر خان  از زندان و مسترد شدن همه دارايي هاي ظبط شدهء آنان  به فرمان بچهء سقاء

12 ذوالحجه / 1 جوزا / 22 می– رسيدن نامهء محمد نادر خان با شرايط آمدن او به كابل به دست بچهء سقاء.

 15 ذوالحجه/ 4 جوزا / 25 می- تلاش سوء قصد به جان حبيب الله خان در چمن حضوري . دستور حبيب الله به قزلباش ها مبني بر به دست آوردن سوگند وفاداري از  نزد هزاره ها.

 16  ذوالحجه / 5 جوزا / 26 می – اطلاعيهء راديويي در بارهء رفتن امان اله خان و خانواده اش از  قندهار به بمبي

19 ذوالحجه / 8 جوزا/ 29 می – ديدار پنجاه تن از بزرگان قزلباشان با حبيب الله خان؛ بررسي مسالهء سوگند وفاداري ياد كردن هزاره ها.

21  ذوالحجه / 10 جوزا / 31 می عروسي معين السلطنه حميد الله خان [ برادر کوچک حبیب الله  بچه سقاء ] در كاخ نائب السطنه متوفي  نصرالله خان

22 ذوالحجه / 11 جوزا/ 1  جون– تسليمي قندهار از سوي احمد علي خان به حبيب الله خان

 25  ذوالحجه / 14 جوزا / 4  جون– نامهء محمد نادر خان عنواني حبيب الله با تقاضاي قطع خونريزي  و ترك كابل

30 محرم / 16 سرطان/ 8  جولای– شكست دستهء پنج هزار نفري بچهء سقاء از هزاره ها در كتل اوني.

1 صفر / 17 سرطان / 9  جولای ...... بچهء سقاء كه قبايل پشتون را فرا مي خواند به حمله بر هزاره ها.

4 صفر / 20 سرطان / 11 جولای– بازداشت وزير ماليه امير امان الله خان – مير هاشم و برادر او سيد حبيب به اتهام داشتن رابطه با محمد نادر خان.

6 صفر / 22  سرطان / 13 جولای– شكست سپاهيان بچهء سقاء در ............... از دسته هاي محمد نادر خان و پيشروي آنان تا سرخاب.

9 صفر / 25 سرطان/ 16  جولای – سركوب سپاهيان بچهء سقاء در كتل اوني و قلعهء سفيد از سوي دسته هاي هزاره

10 صفر/ 26 سرطان / 17  جولای– يورش ..... خوگياني به رهبري ملك محمد جان بر دستهء بچهء سقائ در بتخاك.

13 صفر/ 29 سرطان 20  جولای– تصرف گرديز و كتل تيره از سوي دسته هاي محمد نادر خان و نزديك شدن آن ها به شكار قلعه و سرخ آباد.

17 صفر / 2 اسد/ 24  جولای– شكست سربازان بچهء سقاء در جلريز از دسته هاي هزاره

19 صفر / 4 اسد / 26  جولای - سفر  كارمندان سفارتخانه  هاي برخي از كشور ها به جبل السراج.

24 صفر / 9  اسد/ 31  جولای– حملهء دسته هاي هزاره بردستهء نائب سالار محمد صديق " بي بيني" در قلعهء مجيد.

 25 صفر/ 10 اسد / 1 اگوست– فرمان بچهء سقاء به رهبران هزارهء جاغوري، مالستان، مير آدينه، پشته، شير داغ، محمد خواجه [ مبني بر- م. ] گرفتن سوگند وفاداري از هزاره هاي جنگجوي بهسودي.

26 صفر/ 11 اسد/ 2 اگوست- ..... بچهء سقاء با تقاضاي [ اين كه] كلانترهاي شهرها و كدخداهاي روستاها سربازان شكست خورده در ميدان رزم .... پنهان نكنند، بل آنان را به حكومت بسپارند. حملهء .... قبايل كروخيل و هود خيل بر دسته بچهء سقاء در بتخاك

27 صفر/ 12 اسد/ 3 اگوست – دستور بچهء سقاء  كه باشندگان كابل را قدغن مي كرد از باز ديدن سفارت ايران

28 صفر/ 13 اسد / 4 اگوست – دستور بچهء سقاء  [ مبني بر ]  اعمار " تاق نصرت" ( " تاق ظفر/ تاق پيروزي") به افتخار جشن استقلال .

29 صفر / 14 اسد / 5 اگوست - ...... محمد نادر خان  به باشندگان نواحي شمال، كابل، چهاردهي، لوگر، پغمان، ارغنده و ميدان با فراخوان قطع حمايت از بچهء سقاء

3 ربيع الاول/ 17 اسد / 8 اگوست– حملهء قبيلهء ولايت جنوبي و باشندگان تگاب بر سپاهيان بچهء سقاء در منطقهء خوش، دوبندي و شاهمزار

9 ربيع الاول / 23

 اسد / 12 اگوست– حملهء هزاره هاي ناقل به رهبري غلام نبي و فرقه مشر محمد اكليل بر تركمن هاي همكار با بچهء سقاء در تركستان

11 ربيع الاول / 25 اسد / 14 اگوست– تلاش نافرجام نائب سالار محمد صديق " بي بيني" [ مبني بر]  راه اندازي تحريكات در برابر ارباب هاي هزاره ء ـمده در مجلس به سرچشمه

 14 ربيع الاول / 28 اسد/ 17 اگوست– پخش ...... محمد نادر خان  در كابل، چهاردهي و لوگر در ميان هزاره ها و باشندگان وردك با هشدار عنواني حريفان او.

15 ربيع الاول / 29 اسد/ 18 اگوست – اعلام سيد نادر شاه كيان از سوي هزاره ها و تاجيكان قطغن به عنوان رهبر خود، وارد آوردن شكست به سپاهيان بچهء سقاء، پيشروي تا خان آباد، اندراب و غوربند و قطع حركت كاروان ها در راه كابل–مزارشريف.

16 ربيع الاول / 30 اسد / 19 اگوست–پيدا شدن ....... محمد نادر خان در مناطق نشيمني كابل، با اعلام بچهء سقاء به عنوان گناهكار اصلي همهء بدبختي ها و مصائب رخ داده در افغانستان؛ تصرف غوربند از سوي سيد نادر شاه كيان همراه با دسته هاي  هزارهء شيخعلي،

19 ربيع الاول / 2 سنبله/ 22 اگوست – سخنراني بچهء سقاء در برابر هيات رهبران هزاره

 20 ربيع الاول / 3 سنبله / 23 اگوست– قطع اقدامات رزمي قبايل سليمانخيل، اندر، تره كي و عليخيل با هواداران محمد نادر خان به استشارهء حضرت شير آقا.

21 ربيع الاول / 4 سنبله / 24 اگوست– دستور بچهء سقاء [ مبني بر –م.] گسيل 5200 مرد جنگي، هفت توپ 6 پوندي و 5 توپ كوهي به جلال آباد به مقصد بيرون راندن محمد هاشم خان از آنجا. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                             كتابنامه

 منابع:

1.  اسناد سياست خارجي اتحاد شوروي، جلد 12، مسكو، 1967

2.  قرآن، ترجمه و تفسير ايگناتي كراچكفسكي، مسكو، 1963

3.  نريمانف ل. " افغانستان در آتش جنگ داخلي" ، مسكو، 1929

4.  پريماكف و. م. " افغانستان در آتش جنگ" ، ليننگراد، [ 1929]

5.  پريماكف و.م. " جنگ داخلي در افغانستان "–  مجلهء  بلشويك. سال 1929 ، شمارهء 3

6.  رافايل م. " زير درفش اسلام و پرچم ملي بريتانيا " – مجلهء " ستاره" ، شمارهء 3

7.  رئبيچكا اي. ، " سال هاي پرجوش و خروش افغانستان" ، مسكو- ليننگراد ، 1929

8.  رئبچكا اي. ،  " در مهماني امير افغانستان " ، مسكو، 1935

 9. سوكولف – استراخف، " جنگ داخلي در افغانستان در سال هاي  1928-1929" ، مسكو، 1931

10. ترپليف ك. " در افغانستان چه مي گذشت؟ " تركمن شناسي،1930 شمارهء 1

11. [ شاه ولي خان ] ، " خاطرات من" ، مسكو، ترجمهء روسي، 1960

12. شيون محمد رحيم، " خاطرات" ، مسكو، 1967 ( نسخهء دست نويس دانشسراي خاور شناسي فرهنگستان علوم اتحاد شوروي )

13.   اشتاين برگ اي. " نبرد در افغانستان " ، "آموزگار مردم"، 1929، شمارهء سوم

14.  اشتوسر اي. ، " رخداد هاي افغانستان " ، مجلهء "گارد جوان" ، 1929، شمارهء چهارم

15. شاون اي. " جنگ : قيام در افغانستان " ، مسكو، 1930

16. [ خان ] عبدالغفار [ خان ] ، " زما ژوند  او جد و جهد ( زندگي و جد و جهد من)، كابل ، 1983

17.  انيس، محي الدين،" بحران و نجات " ، كابل [ ب. ت.]

18.  كشككي، برهان الدين، " نادر افغان" ، كابل ، 1931

19.  فيض محمد كاتب، نسخهء خطي تذكر الانقلاب ( نسخهء آرشيو ملي افغانستان، استفاده از مكروفلم)

20. فيض محمد، " سراج التواريخ" ، جلد هاي 1-2 ، كابل، 1331 هجري خورشيدي

21.  فيض محمد، سراج التواريخ، جلد سوم، كابل، 1333 [ 1336] هجري خورشيدي

22.  اسلام رهنماي مختصر، مسكو، 1983

23.  كوهتينا ت. اي.، " كتابشناسي افغانستان " ، مسكو، 1965

24.   استوري چ. آ. " ادبيات پارسي".  زندگينامه نگاري و كتابشناسي، ترجمه از  انگليسي، بخش هاي 1-3 ،مسكو 1972.

25.   خينس و. " واحد هاي پيمايش و اوزان كشور هاي مسلمان و برابر هاي آنها در سيستم متريك " ، مسكو، 1970

26.  "  افغانستان "، از انتشارات انجمن  " دائرة المعارف  آريانا" ، كابل، اكتبر، 1955.

27. انجمن " دائرة المعارف آريانا " ، كابل، فبروری 1965.

 28. Adamec L.W. Historical and Political Who’s Who of Afghanistan. Graz, 1975.

 

آثار موقوته:

29.  بولتن  مطبوعات " خاور ميانه " ، تاشكنت، 1929 ، شماره ويژه، شماره هاي 2 ( 10)

30. بولتن مطبوعات  خاور ميانه، تاشكنت 1929-1930 ، شمارهء ويژه، شماره هاي 4-5 ( 12-13)

31.روزنامهء " زنگ"

32. روزنامهء " ايزويستيا " .

33. روزنامهء " ستارهء سرخ "

34. روزنامهء " پراودا "

35. روزنامهء " ترود " ( " زحمت ")

36. انيس، كابل

37. روزنامه " افغانستان" ، لاهور

38.  روزنامهء " جمهوريت" ، پيشاور

39.  روزنامهء " زيري" ، كابل

40.  روزنامهء " اتحاد ملي" ، كابل

41.  روزنامهء " هيواد " ، كابل

 

 

 

پژوهش ها  و مواد درسي:

42.  بالتا بايف د. " منبع كمتر آشنا در بارهء تاريخ افغانستان " بحران و نجات " ، انيس  - آثار دانشمندان جوان و دانشجويان دورهء دكتراي دانشسراي خاور شناسي ازبيكستان ، بخش 1 ، تاشكند ، 1969.

43. گيرس ك. ف. ادبيات مردم تسليم ناپذير، مسكو، 1960.

43 آ -  غبار، " افغانستان در مسير تاريخ" ، غبار، مسكو، 1986.

44. دولتف م.– افغانستان در مسير تاريخ- اثر غبار  چونان منبعي در زمينهء تاريخ نو و نوين افغانستان "، نسخهء تایپي تز نامزدي دكترا، مسكو، 1985.

45.  دولتف  م. " افغانستان در مسير تاريخ– اثر غبار چونان منبعي در زمينهء تاريخ نو و نوين  افغانستان " اتو ريفرات  رسالهء نامزدي دكترا، مسكو، 1985.

46.  امامف ش. " انديشهء اجتماعي  افغانستان در ثلث نخستين سدهء بيستم، مسكو ، 1986.

47.ايرخين يو، تاريخ افغانستان– آسيا و افريقا امروز ، 1983 ، شمارهء سوم

48. تاريخ افغانستان، مسكو، 1982

49. تاريخ نيرو هاي مسلح افغانستان 1747-1977 ، مسكو، 1985

50. كارگون و. گ. " افغاستان در سال هاي بيست – سي سدهء بيستم ( برگ هاي تاريخ سياسي )، مسكو، 1979.

51. ليورينوس  [ ريسنر] " پيكار در افغانستان " – اقتصاد جهاني  و سياست جهاني ، 1992، شمارهء سوم.

52.  ماسي آ. " اسلام ، اوچرك تاريخ ، ترجمه از فرانسه ، مسكو، 1982.

53.  ريسنر اي. م. افغانستان ، مسكو، 1929

54. ريسنر اي. م. افغانستان مستقل ، مسكو ، 1929

55.  ريسنر اي. م.  رخداد ها در افغانستان، مجله "زندگي بين المللي"، 1929، شمارة سوم

56.  ريسنر اي. م. درس هاي خيزش دهقاني در افغانستان، مجله " مسايل كشاورزي" ، مجلهء 1929، شمارهء 5

57.  رومودين و. آ. " منابع سراج التواريخ "– آثار تحريري و مسايل تاريخ فرهنگ توده هاي خاور. محتواي فشردهء  سخنراني هاي پنجسالهء مجمع علمي بخش ادبي دانشسراي خاور شناسي فرهنگستان علوم، می 1969.

58.  رومودين و. آ.، مطالعات افغانستان در اتحاد شوروي– خاور نزديك و ميانه : اقتصاد و تاريخ ، مسكو، 1983

59.  رومودين و. آ. اوچرك هايي در بارهء تاريخ و تاريخ فرهنگ افغانستان، ميانه هاي سدهء نزدهم– ثلث نخست سدهء بيستم، مسكو، 1983

60. سميرنف آ.آ. " سراج التواريخ "– ايزويستياي شعبهء تركستان جامعهء جغرافيايي روسيه، جلد هفتم ، 1925

61.  شاهمرادف س. " احكام حضور" – چونان منبع در بارهء تاريخ افغانستان آغاز سدهء بيستم، مسكو، 1980

62 عزيز الدين  وكيلي پوپلزايي، " تيمور شاه دراني" ، جلد يكم ، كابل ، 1332هجري خورشيدي.

63. كاظم آهنگ، "سير ژورناليسم در افغانستان " ، جلد يكم، كابل، 1970.

64.  غبار، افغانستان در مسير تاريخ، جلد يكم، كابل، 1346 هجري خورشيدي.

65. غرجستاني، فشرده يي از زندگي فيض محمد كاتب، مجلهء كابل ، 1362، هجري خورشيدي، شمارهء 1

66. جلال الدين صديقي، " بازتاب تاريخنگاري تحليلي در كتاب فيضي از فيوضات كاتب"– مجلهء كتاب، كابل، 1362، هجري خورشيدي، شمارهء 1

67.  مايل هروي، " درخشش هنر خطاطي فيض محمد كاتب – كتاب ، كابل، 1362، شماره 1

68. نيلاب رحيمي، نظري به نسخه خطي كتاب تذكر الانقلاب كاتب،كتاب، كابل، 1362، شمارهء 1

69.  سيد بهادر شاه ظفر كاكا خيل، " پختانه د تاريخ په رنا كي " ، پيشاور، [ ب. ت.].

70. الحاج محمد خان مير هلالي، " ننگيالي پشتني" ، پيشاور، 1958

71. حسين نايل، " پژوهشي در بازنمايي و بازشناسي آثار كاتب _ مجلهء كتاب، كابل، 1362،  شمارهء يكم.

72.  Ali M. Progressive Afghanistan. Lahore, 1933.

73.  Frazer Tytler W.K. Afghanistan. L., 1967.

74. Gregorian V. The Emergence of Modern Afghanistan. Politics  of Reform and Modernization, 1880-1946. Stanford, 1969.

75. Ikbal Ali Shah. Modern Afghanistan. L., 1938.

76. Ikbal Ali Shah. The Tragedy of Amanullah. L., 1933.

77. Kakar H.K. Government and Society in Afghanistan. The reign of Amir Abd al-Rahman. Austin, 1979.

78. Newell R. The Politics of Afghanistan. L., [1972].

79. Poullada L. Reform and rebillon in Afghanistan, 1919-1929. Cornwell, 1973.

80. Stewart R.T. The Fire in Afghanistan, 1914-1929.  Faith, Hope and the British Empire. N.Y., 1973.

 

  



 

1.منظور از تاج التواريخ است. به گفته روانشاد استاد خليلي نويسنده اصلي اين كتاب سلطان محمد خان پدر شاعر نامدار پاکستان - فیض..... است . برگرفته ار تقريظي كه استاد خليلي بر ترجمه کتاب  تاریخ روابط  سیاسی افغانستان  به قلم  آقاي لودویک آدمک ترجمه استاد صاحب زاده نوشته اند.-م.

     

 12- در اينجا آقاي اشكيراندو  دو اشتباه گزارشي كرده اند: 1- " حي علي الفلاح " را  " بشتابيد به سوي نعم" برگردان نموده اند كه درستش " بشتابيد به سوي رستگاري" است. 2- " تاريخ حكماي متقدم" را  -" تاريخ حاكمان  متقدم "  برگردان نموده اند. به گمان بسيار يا حكما را با حاكمان يكي پنداشته اند و يا دچار خطاي باصره شده اند.-م. 

13-منظور از بريگادر سر دسته است.-م.

14-منظور از كلنل سرهنگ است.-م.

[5] . آقای الکساندر شکیراندو در روند برگردان کتاب، مواردی را که بایسته پنداشته اند، در متن ترجمه روسی کتاب شماره زده و در پایان کتاب تبصره های خود را آورده اند.  روشن است هرگاه ما موفق می شدیم اصل متن دری کتاب را  بازنویسی می کردیم، آن گاه می توانستیم نیز در همچو موارد در متن شماره گذاری نماییم. در آن صورت، ناگفته پیداست که تبصره ها بهتر درک می گردید.

16- يك روبل = 100 كپيك.- م.

17 . براي به دست آوردن اطلاعات بيشتردر باره جمال پاشا  نگاه شود به  كتاب هاي " تجاوز بي آزرمانه " و " شوروي ها و همسایه های جنوبی شان ایران و افغانستان در سال های 1919- 1921 ...". م.

18- اين نعره تنها هنگامي كه سربازان تازه براي خدمت زير درفش نخستين بار با كاميون هاي نظامي رهسپار پادگان هاي خود مي شوند؛ سر داده مي شود. 

 19- در افغانستان مدد طلبي از حضرت علي خاص شيعيان نبوده، بل در ميان همه مردم عموميت دارد.

 20- همهء تاريخ ها به همان شكل داده شده اند كه  در نسخهء خطي كاتب آمده است.



 


April 30th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب