امام صادق(ع) برهان عرفان- عرفان برهان
اشاره
این نوشته بخشی از یک نوشته ی بلند است که طرح یک کتاب باعنوان(امام صادق(ع)،عرفانِ برهان-برهانِ عرفان) می باشد.اصل طرح کتاب پیشنهاد دوست و برادر عزیز ما، دانشور حوزه ودانشگاه، جناب آقای سیداحمد حسینی حنیف، بود. بنابر این، این نوشته بخشی از آن طرح نیک و پرخیر و برکت است و ازحضرت حق مسئلت دارم که توفیق به سامان رساندن آن را به این کمترین بنده اش عنایت فرماید.
مقدمه
سخن ازاو است! او که قرآن صادق می باشد وصادق سبحان.
او که! انسان را انیس است، انس را الفت، الفت را رفعت و رفعت را شریعت.
همو که شریعت از او طریقت آموخت و طریقت از او شریعه در پیش گرفت و به حقیقت رسید.
سخن از اوست! او که عرفان را برهان است و برهان را عرفان.
او که! خداوندگاران عقل، درمحضر او عقل را شهد نقل نوشاندند .
از او حکایتی روایت بایدکرد که شارحان شریعت، درمکتب او نقل را عقال عقل بستند و عقل را میهمان نقل کردند و عقل و نقل را میهمان قرآن کردند و سفره حکمت گستراندند و مائده معرفت بخشیدند تا در باغ جان شان برهان جوانه زند و عرفان شکوفه بندد و قرآن به گل نشیند.
سخن از او باید گفت، هموکه نامش شیرازه ی ادیان است وکلامش مبیّن قرآن.
آری سخن از جعفرصادق(ع) است که گل باغ مصطفی، قریه العین مرتضی، عصمت زهرا، حلم حسن، علم حسین، عشق زین العابدین وشهود باقرالعلوم است.
در باره او چه می توان گفت؟
مگر قلم را یارای آن هست که شرح زلف پریشانش سراید؟
مگر عقل راجرئت آن هست که وجود عینی اورا رسم وکنهش را عَلم کند؟
کدام خردمندی را می یابید که بتواند از او سخن بگوید وعذر تقصیر برآستانش پیش کش نکند؟
مگر نه این است که شیخ اکبر محيي الدين عربي، پیشوای شهود پیشگان، شهد نوش شراب روی یار، در باره ی او چنین می سراید، و با چنان سرودنی می خواهد حمام روح بگیرد تا جانش آیینه گردان رخ نگار گردد:
مطلع شمس
«صلوات خدا و ملايك و حمله عرش و جميع خلقش در زمين و آسمان، بر استاد عالم و سند وجود، مرتقاي معارج و منتهاي صعود، بحر مواج ازلي و سراج وهاج ابدي، ناقد خزاين معرف و علوم، عقول و نهايت فهوم ، عالم اسما و دليل طرق آسمان، وجود جامع حقيقي و عروه وثقاي وثيقي، برزخ و برازخ و جامع اضداد، نور هدايت ارشاد خدا و مستمع قرآن از قايلش ، كاشف اسرار مسايلش، مطلع شمس ابد، جعفر بن محمد، عليه صلوات الله الملك الاحد.» (رساله امامت، علامه حسن حسن زاده املی، ص 187.)
ساغرنوش درگاه صادق
این قاضي عبدالرحمن، است که در مبحث امامت كتاب «المواقف» مي گويد: «ابو يزيد، سقاي خانه جعفر صادق عليه السلام بود» (همان ، ص 187.)
مناقب فراتر از شرح بیان
سيد شبلنجي شافعي در كتاب «نورالابصار» در احوال امام صادق عليه السلام مي گويد:
« مناقب او چنان بسيار است كه كس نمي تواند آنها را به شمارش آورد و هر نويسنده اي اگر چه تيز راي و فهميده باشد در كتابت آنها حيران مي شود. جماعتي از بزرگان و اعيان ائمه، مانند: يحيي بن سعيد و ابن جريح و مالك بن انس و ثوري و ابن عيينه و ابو حنيفه و ابو ايوب سجستاني و ديگران از او روايت كرده اند» (همان ، ص 192.)
«شعبه بن حجاج و عبدالله بن عمر و روح بن قاسم و سليمان بن بلال و اسماعيل بن جعفر و حاتم بن اسماعيل و عبدالعزيز بن مختار و وهب بن خالد و ابراهيم بن طهمان و حسن صالح و عمر بن دينار و احمد بن حنبل و محمد بن حسن از كساني هستند كه از محضر علم و فضل آن حضرت (امام صادق عليه السلام) استفاده كرده اند .ابو يزيد بسطامي (طيفور) نيز سقاي خانه او بوده كه مدت سيزده سال، در خدمت ايشان به سر مي برده است.
ابو جعفر طوسي، مي گويد: ابراهيم بن ادهم و مالك بن دينار از غلامان اويند» «همچنين ، ابو سعيد، يحيي بن سعيد قطان و محمد بن اسحاق، صاحب كتاب المغازي والسير و نيز غير آنان كه در كتب فريقين، مانند فهرست شيخ طوسي و نورالابصار شبلنجي و صواعق ابن حجر و ينابيع الموده شيخ سليمان و خلاصه علامه و... نامشان مذكور است ، از اين گروه مي باشند»همان.»
البته غیر از آنان که در بالا گزارش شد که نوعا از عرفا و اهل سنت بودند، كساني نيز بوده اند كه از اصحاب امام (ع ) بوده و از ايشان علم و دانش آموخته اند و به فوزي عظيم نايل شده و ديگران را نيز بهره ها رسانيده اند؛ مانند ابان بن تغلب و اسحاق بن اعين شيباني و برادرش زراره و نيز صفوان بن مهران جمال و عبدالله بن ابي يعفور و عمران بن عبدالله قمي و فضيل بن يسار بصري و فيض بن مختار كوفي و ليث بن بختري و محمد بن مسلم و معاذبن كثير و معلي بن خنيس و ابو منذر، هشام بن محمد سائب كلبي، و يونس ظبيان كوفي و مؤمن طاق.
چونان جبرئيل در بين ملائك
قاضي شهيد نورالله - نورالله مرقده - در مجلس ششم از كتاب مجالس المؤمنين مي گويد:
مولي نورالدين، جعفر بدخشي رحمه الله عليه در كتاب الاحباب گفته است :
«سلطان طيفور، معروف به بو يزيد بسطامي قدس سره كه در مصاحبت بسياري از مشايخ بوده و سپس به خدمت امام صادق عليه السلام رسيده و از ايشان فيض برده است، گفت : اگر صادق عليه السلام را نمي يافتم، در حال كفر مي مردم، كه او در اولياء، چون جبريل است در ملايك، و هدايت او، نهايت سالكان است.» (رساله امامت ، ص 188.)
چشمي مانند او رانديد
«مالك بن انس كه يكي از ائمه مذاهب چهارگانه ی اهل تسنن است مي گويد:
« من كراراً به حضور امام صادق (عليه السلام) مي رسيدم او را پيوسته در يكي از سه حال مي ديدم: يا نماز مي گزارد و يا روزه دار بود و قرآن مي خواند و هرگز چشمي مانند او را نديده وگوشي نظير آن را نشنيده وهرگز بر قلب انساني برتر از جعفر بن محمد از نظردانش و عبادت و پرهيزگاري خطور نكرده است»(الإمام الصادق به نقل از التهذيب ج2ص104.).
«درعظمت علمي وشخصيت فر هنگي او همین كافي است كه او درمدت دوران امامت خود توانست چهار هزار عالم برجسته تربيت كند كه هركدام شخصيتي بزرگ وعالمي كم نظير بودند»( ارشاد مفيد ص389.).
«حسن بن علي وشّاء، كه از استادان حديث مي باشد، مي گويد: «من درمسجد كوفه نهصد استاد حديث مشاهده كردم كه هركدام از جعفر بن محمّد حديث نقل مي كردند.»(. رجال نجاشي ج1/139، شماره ترجمه 79.»
حضرت امام صادق به روایت فریدالدین عطار نیشابوری
در این گزارش که امام صادق به روایت عا رف نامی فریدالدین عطار نیشابوری است، به این بحث نمی پردازیم که فرق بین عرفان وتصوف چیست؟یا این سخن که«عارف کیست و باصوفی چه فرق دارد؟»
همچنین به مسائل دیگری پیرامون امام صادق وعرفان ومناظرات امام صادق با صوفیان عصرش وآن بحث پرچالش که آیا امام موئسس عرفان است ویا معارض عرفان آیا مخالف فلسفه وعرفان می باشد یا نه. به این نوع مباحث نمی پردازیم آن بحث های مرد افکن را وامی نهیم به فرصت دیگر واگر خدا توفیق داد همه را در آن کتاب معهود به بحث می نشینیم وخورشید برهان برآن طلوع داده و میوه عرفان بر می چینیم و شهد حقیقت می نوشیم انشاء الله.
عطار نیشابوری، اثرگرانسنگ خود تذکره الاولیاء را که گزارش حیات شهد نوشان عرفان و روایت حکایت سالکان هفت شهرعشق است، با امام صادق آغاز می کند وطبق سنت ادبی با برائت استهلال می فهماند که امام صادق امام و پیشوای سالکان شهر عشق است و پیر معتکفان خانقای روی یار وساغر نوشان خمخانه چشم دلدار.
فریدالدین عطارنیشابوری درتذکره الاولیاء، باشیوایی بیان و رسایی کلام و عذوبت الفاظ، از امام صادق چنین حکایت می کند:
ذکر ابن محمد، امام صادق(ع)
«آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صدیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیاء، آن جگرگوشه انبیاء، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق : جعفرالصادق رضی الله عنه.
اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی تکلف به کمال بود، و قدوه جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهیآن را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی نظیر بود، و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت. ومن آن نمیدانم كه كسی در خیال باطل مانده است، آن می دانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد ایمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بیت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کرده اند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و یک بیت این است:
لو کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثقلان انی رافض
که فرموده است یعنی : اگر دوستی آل محمد رفض است گو جمله جن و انس گواهی دهید به رفض من؛ و اگر آل و اصحاب رسول دانستن از اصول ایمان نیست، بسی فضولی که به کار نمیآید، میدانی. اگر این نیز بدانی زیان ندارد، بلکه انصاف آن است که چون پادشاه دنیا و آخرت محمد ا میدانی وزرا او را به جای خود میباید شناخت، و صحابه را به جای خود، و فرزندان او را به جای خود میباید شناهخت تا سنی پاک باشی و با هیچ کس از پیوستگان پادشاهت کار نبود. چنانکه از ابو حنیفه رضی الله عنه پرسیدند: از پیوستگان پیغامبر صلی الله علیه که کدام فاضلتر؟
گفت: از پیران صدیق و فاروق و از جوانان عثمان و علی و اززنان عایشه از دختران فاطمه رضی الله عنهم اجمعین.
نقل است که منصور خلیفه شبی وزیر را گفت: برو صادق را بیار تا بکشم. وزیر گفت: او در گوشه ای نشسته است و عزلت گرفته و به عبادت مشغول شده و دست از ملک کوتاه کرده و امیرالمومنین را از وی رنجی نه. از کشتن وی چه فایده بود؟
هرچند گفت سودی نداشت. وزیر برفت بطلب صادق.
منصور غلامان را گفت: چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم شما او را بکشید.
وزیر صادق را درآورد. منصور در حال برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشانید و خود نیز به دوزانو پیش اوو بنشست. غلامان را عجب آمد. پس منصور گفت: چه حاجت داری؟
صادق گفت: آنکه مرا پیش خود نخوانی و به طاعت خدای بگذاری.
پس دستوری داد و به اعزازی تمام روانه کرد. درحال لرزه بر منصور افتاد و دواج بر سر در کشید و بیهوش شد.
گویند سه نماز از وی فوت شد. چون باز هوش آمد وزیر پرسید: که آن چه حال بود؟
گفت: چون صادق از در درآمد اژدهایی دیدم که با او بود که لبی به زبر صفه نهاد ولبی به زیر صفه؛ و مرا گفت به زبان حال اگر تو او را بیازاری تو را با این صفه فروبرم. و من از بیم اژدها ندانستم که چه میگویم. از وی عذر خواستم و چنین بیهوش شدم.
نقل است که یکبار داود طایی پیش صادق آمد و گفت: ای پسر رسول خدای!مرا پندی ده که دلم سیاه شده است.
گفت: یا باسلیمان! تو زاهد زمانه ای. تو را به پند من چه حاجت است.
گفت: ای فرزند پیغمبر! شما را بر همه خلایق فضل است و پند دادن همه بر تو واجب است.
گفت: یا ابا سلیمان! من از آن میترسم که به قیامت جد من دست در من زند که حق متابعت من نگزاردی؟ این کار به نسبت صحیح و به نسبت قوی نیست. این کار به معاملت شایسته حضرت حق بود.
داوود بگریست و گفت: بار خدایا! آنکه معجون طینت او از آب نبوت است و ترکیب طبیعت او از اصل برهان و حجت، جدش رسول است و مادرش بتول است، او بدین حیرانی است. داوود که باشد که به معامله خود معجب شود.
نقل است که با موالی خود روزی نشسته بود. ایشان را گفت: بیایید تا بیعت کنیم و عهد بندیم که هر که از میان ما در قیامت رستگاری یابد همه را شفاعت کند.
ایشان گفتند: یا ابن رسول الله تو را به شفاعت ما چه حاجت که جدتو شفیع جمله خلایق است؟
صادق گفت: من بدین افعال خودم شرم دارم که به قیامت در روی جد خود نگرم.
نقل است که جعفر صادق مدتی خلوت گرفت و بیرون نیامد. سفیان ثوری به درخانه وی آمد و گفت: مردمان از فواید انفاس تو محروم اند چرا عزلت گرفته ای؟
صادق جوابداد:كه اکنون چنین روی دارد: فسد الزمان و تغیرالاخوان.
و این دو بیت را بخواند:
ذهب الوفاء ذهاب امس الداهب |
والناس بین مخایل و مآرب |
نقل است که صادق را دیدند که خزی گرانمایه پوشیده بود. گفتند: یا ابن رسول الله هذا من زی اهل بیتک.
دست آن کس بگرفت و در آستین کشید. پلاسی پوشیده بود که دست را خلیده میکرد. گفت: هذا للحق و هذا للخلق.
نقل است که صادق را گفتند: همه هنرها داری. زهد و کرم باطن و قرةالعین خاندانی؛ ولکن پس متکبری.
گفت: من متکبر نیم، لیکن کبر کبریایی است، که من چون از سر کبر خود برخاستم کبریای او بیامد و به جای کبر من بنشست. به کبر خود کبریایی نشاید کرد اما به کبریای او کبر شاید کرد.
نقل است که صادق از ابو حنینفه پرسید که: عاقل کیست؟
گفت: آنکه تمییز کند میان خیر و شر.
صادق گفت: بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آنکه او را بزنند و آنکه او را علف دهند.
ابوحنیفه گفت: نزدیک تو عاقل کیست.
گفت: آنکه تمییز کند میان دو خیر و شر تا از دو خیر خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر خیر الشرین برگزیند.
نقل است که همیانی زر از یکی برده بودند. آنکس در صادق آویخت که: تو بردی. و او را نشناخت.
صادق گفت: چند بود.
گفت: هزار دینار.
او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. پس از آن، آن مرد زر خود بازیافت. زر صادق باز برد و گفت: غلط کرده بودم.
صادق گفت: ماهرچه دادیم باز نگیریم.
بعد از آن مرد از یکی پرسید: كه او کیست؟
گفتند: جعفر صادق.
آن مرد خجل شد و برفت. نقل است که صادق روزی تنها در راهی میرفت الله الله میگفت. سوخته ای بر عقب او میر فت و بر موافقت او الله الله میگفت.
صادق گفت: الله! جبه ندارم. الله جامه ندارم!
در حال دستی جامه ای زیبا حاضر شد. جعفر درپوشید.
آن سوخته پیش رفت و گفت: ای خواجه! در الله گفتن با تو شریک بودم، آن کهنه خود به من ده.
صادق را خوش آمد و آن کهنه به او داد.
نقل است که یکی پیش صادق آمد و گفت: خدای را به من بنمای.
گفت: آخر نشنیده ای که موسی را گفتند لن ترانی. گفت: آری! اما این ملّّّت محمّد است که یکی فریاد میکند رای قلبی ربی، دیگری نعره میزند که لم اعبد رباً لم ارة.
صادق گفت: او را ببندید و در دجله اندازید. او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. باز برانداخت. گفت: یا ابن رسول الله!الغیاث، الغیاث.
صادق گفت: ای آب! فرو برش.
فرو برد، باز آورد. گفت! یابن رسول الله! الغیاث، الغیاث.
گفت: فرو بر.
همچنین چند کرت آب را میگفت که فرو بر، فرو میبرد. چون برمی آورد میگفت: یاابن رسول الله! الغیاث، الغیاث. چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع کرد این نوبت که آب او را برآورد گفت: الهی الغیاث، الغیاث.
صادق گفت: او را برآرید.
برآوردند و ساعتی بگذشت تا باز قرار آمد. پس گفت: حق را بدیدی.
گفت: تا دست در غیری میزدم در حجاب میبودم. چون به کلی پناه بدو بردم و مضطر شدم روزنه ای در درون دلم گشاده شد؛ آنجا فرونگریستم. آنچه میجستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود که امن یجیب المضطر اذا دعاه.
صادق گفت: تا صادق میگفتی کاذب بودی. اکنون آن روزنه را نگاه دارد که جهان خدای بدانجا فروست.
و گفت: هر که گوید خدای بر چیزست یا در چیزست و یا از چیزست او کافر بود.
و گفت: هرآن معصیت بنده را به حق نزدیک گرداند که اول آن ترس بود و آخر آن عذر.
و گفت: هر آن طاعت که اول آن امن بود و آخر آن عجب آن طاعت بنده را ا زخدای دور گرداند مطیع با عجب عاصی است وعاصی با عذر مطیع زیرا که در این معنی بنده را به حق نزدیک گرداند
از وی پرسیدند: درویش صابر فاضلتر یا توانگر شاکر. گفت: درویش صابر که توانگر را دل به کیسه بود و درویش را با خدای.
و گفت عبادت جز به توبه راست نیاید که حق تعالی توبه مقدم گردانید برعبادت.
کما قال الله تعالی التائبون العابدون.
و گفت: ذکر توبه در وقت ذکر خدای غافل ماندن است از ذکر. و خدای را یاد کردن به حقیقت آن بود که فراموش کند در جنب خدای جمله اشیا را به جهت آنکه خدای او را عوض بود از جمله اشیاء.
و گفت: در معنی این آیت: یختص برحمته من یشاء. خاص گردانم به رحمت خویش هرکه را خواهم واسطه و علل واسباب از میان برداشته است تا بدانند که عطاء محض است.
و گفت: مومن آن است که ایستاده است با نفس خویش و عارف آن است که ایستاده است با خداوند خویش.
و گفت: هرکه مجاهده کند به نفس برای نفس به کرامات برسد و هرکه مجاهده کند با نفس برای خداوند برسد به خداوند.
و گفت: الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بی الهام بود از علامت راندگان است.
و گفت: مکر خدای در بنده نهانتر است از رفتن مورچه در سنگ سیاه به شب تاریک.
و گفت: عشق جنون الهی است نه مذموم است نه محمود. وگفت سر معاینه آنگاه مرا مسلم شد كه رقم دیوانگی بر من كشیدند
و گفت: از نیکبختی مرد است که خصم او خردمند است. و گفت از صحبت پنج كس حذر كنید،یكی از دروغگوی كه همیشه با وی در غرور باشی؛ دوم احمق که آن وقت که سود تو خواهد زیان تو بود و نداند؛ سوم بخیل که بهترین وقتی از تو ببرد؛ چهارم بددل که در وقت حاجت تو را ضایع گذارد؛ پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد و به کمتر از یک لقمه. گفتند: آن چیست کمتر از یک لقمه؟ گفت: طمع در آن.
و گفت: حق تعالی را در دنیا بهشت است و دوزخ است. بهشت عافیت است و دوزخ بلاست. عافیت آن است که کارخود را خدای گذاری و دوزخ آن است که کار خدای با نفس خویش گذاری.
و گفت: من لم یکن له سر فهو مضر. اگر صحبت اعدا مضر بودی اولیا را به آسیه ضرری رسیدی از فرعون، و اگر صحبت اولیا نافع بودی اعدا را منفعتی رسیدی از زن نوح و زن لوط را، ولکن بیش از قبضی و بسطی نبود. و سخن او بسیار است، تاسیس چند کلمه گفتیم و ختم کردیم».(برگرفته از تذکرة الاولیا ، تألیف حضرت فریدالدین عطار نیشابوری)
امام صادق دراشعار عطار
چنان که خوانندگان عزیز در روایت عطار از امام صادق در تذکره الاولیاء، ملاحظه فرمودند، حضرت شیخ فریدالدین عطارنیشابوری، امام صادق را مجمع الجزایر علوم اولین وآخرین می داند و همه ی شهد نوشان خانقای تجرید و سرخوشان وادی تفرید را معتکف کوی صادق می خواند.
چنین حکایت و روایت ازامام صادق باخامه شرین عطار در تذکره الاولیاء، وتصویر پیغمبرگونه از امام صادق دراشعار و منظومه های بلند عطار، ممکن است شبهه شیعه بودند عطار را در ذهن باز تاب دهد و خیال خانه را رنگ دیگر زند و رهزن برهان شود وغبار راه عرفان.
اما، سنی بودن عطار، چون خورشید شهره افاق است و شرق شناسان و طریقت پیمایان و تصوف گرایان و محققین اسلامی غیرمسلمان، در سنی بودند فریدالدین عطار اجماع دارند.
امام صادق، امام اهل تجرید
عطاردر الهی نامه، امام صادق را امام اهل تجرید می داند که تجرید از مقامات دست نیافتنی در عرفان است و از هزاران سالک تفریدی یکی اگر به مقام تجرید دست یابند باید گفت که معجزه رخ داده است:
مگر پرسید آن درویش حالی
بصدق از جعفر صادق سؤالی
که از چیست این همه کارت شب و روز
جوابش داد آن شمع دل افروز
که چون کارم یکی دیگر نمیکرد
کسی روزی من چون من نمیخورد
چو کار من مرا بایست کردن
فکندم کاهلی کردن ز گردن
چو رزق من مرا افتاد ز آغاز
مرا نه حرص باقی ماند و نه آز
نمیدانم که تو با خود بس آئی
ز چندین تفرقه کی واپس آئی
سه پهلوست آرزوهای من و تو
تو میخواهی که گردد چار پهلو
چو کعبه یک جهت شو گر زمائی
بسان کعبتین آخر چرائی
همه کار تو بازی مینماید
نمازت نانمازی مینماید
نمازی کان بغفلت کرده ی تو
بهای آن نیابی گِرده ی تو
ساغرنوشی و سربداری
عطار، منصور حلاج آن سربدار اناالحق گورا ازساغرنوشان خانقاء توحید امام صادق می خواند ومعتقد است که حلاج ساغرنوشیش درخمخانه ی تجرید امام صادق چنان پیاپی بود که هستیش را از او برگرفت و او را پر از حق نمود و انالحق گفتند منصور به اختیار نبود بلکه خود خدابود که از لبان منصور اناالحق می گفت:
چه شد منصور مأمور شریعت
بمعنی دید اسرار حقیقت
مرید جعفر صادق به جان بود
ثنای حضرتش ورد زبان بود
سجود درگه آن شاه کردی
سر خود خاک آن درگاه کردی
ز جعفر دید انوار معانی
بر او شد کشف اسرار نهانی
ز سر وحدت حق گشت آگاه
وجود خویشتن برداشت از راه
به کلی گشت فانی در ره حق
زبانش گشت گویا در اناالحق
حقیقت گشت روئیده ز دریا
چرا افتاد از دریا بدنیا
شناسا شد بنور خویش آنگاه
بسوی بحر وحدت یافت او راه
نور حقیقت
عطار، وقتی اثر بی مانند خود «مظهرالعجایب» را آغاز می کند یکی از خاصان درگاه حق را که بر آستان حضرت دوست شفیع قرار می دهد، امام صادق می باشد. نیایش عطار و شفیع قراردادن امام صادق از زبان عطار بسیار شیرین وخواندنی است:
بحقّ آدم و نوح و سلیمان
بحقّ شیث با موسیّ عمران
بحقّ خضر و با الیاس و یعقوب
بحقّ ارمیا با هود وایّوب
بحقّ دانیال ادریس و یحیی
به اسمعیل و اسحق و به عیسی
بحقّ یونس ابراهیم امجد
بصدق آن شعیب پاک و اسعد
بحقّ اولیاء ما تقدم
بحقّ انبیاء دیده پرنم
بحقّ مصطفی و آل یسین
بحقّ مرتضی آن نور تلقین
بحقّ جمله فرزندان پاکش
بحقّ عابدان خاک راهش
بحقّ پیروان آل حیدر
بحقّ جانشینان مطهّر
بحقّ شیعهٔ شبّیر و شبّر
بآب دیدهٔ عابد بشب تر
بحقّ باقر آن دریای رحمت
بحقّ صادق آن نور حقیقت
بحقّ کاظم آن بحر تحمّل
بحقّ آن رضا کان توکّل
بحقّ آن تقی چون باب معصوم
بحقّ آن نقیّ کشته مظلوم
بحقّ عسکری آن تاج ایمان
بحقّ مهدی آن هادی ایمان
جعفر صادق، امام خاص و عام
از نظر عطار، امام جعفر صادق، سرخیل پاکان و امام همه ی امت اسلامی و راهبر و رهبر جمله ی اولیاء می باشد:
راه حق راه علی دان ای پسر
این بود ره گر بدانی سر بسر
جعفر صادق امام خاص و عام
چون ندانستی چه گویم والسلام
او جمیع اولیاء را راهبر
از معارف گفته او بیحدّ ومر
ای چو عطارت هزاران خوشه چین
کشتزار معنیت را در یقین
ای چو عطّارت هزاران بنده بیش
دشمنانت را رسد بر سینه ریش
ای ز تو روشن شده اسرار دین
دشمنان باشند با ما گو بکین
لیک از مظهر سخنها گویمت
در عجایبهای عرفان جویمت
زین سخن حاسد اگر دلگیر شد
همچو خرّ لاغر ما پیر شد ( عطار- مظهرالعجایب- در نعت اولادمرتضی علیهم السلام که قرةالعین رسولند)
مقتدای اقطاب و اوتاد
عطار، در کتاب مظهرالعجایب داستان بسیار شرین از آتش رفتن جناب ابوذر در حضور حضرت مولی الموالی علیه و آله السلام را روایت می کند و در این حکایت، امام صادق، مقتدای عارف بزرگ چون بایزید است:
راویم این نکته را از شیخ دین
آنکه او را بود خود علم الیقین
شیخ دین و پیشوای اهل دید
بایزید آن حکمت حق را کلید
گفت با من جعفر صادق امام
آنکه بد در علم دین حاذق تمام
گشت روزی دُرفشان آن مقتدا
گفت پیشم پیر بسطامی بیا
یک زمان از هر سخن خاموش کن
آنچه میگوید زبانم کوش کن
****
هرکه با آل پیمبر صاف نیست
کار او جز گمرهی و لاف نیست
راه حق میرو تو همچون بایزید
زانکه او با جعفر صادق رسید
او مرید جعفر صادق بُده است
بر تمام علم دین حاذق بُده است
هر که او گنج معانی را بدید
جام عرفان اوز دست شه کشید
در منظومه فکری و مذهب سلوکی عطار، امام صادق، عاشقان را پیشوای صادق است و مذاهب اسلامی را شریعت:
جعفر صادق شد او کرسی نشین
زآنکه داند علم حق را او یقین
جعفر صادق بکرسی برنشست
زآنکه حق بر او در شرعش نبست
شرع احمدبین که صادق دیده است
چار مذهب اندر او گردیده است
چارمذهب دان در او خود تو بیک
تا نیفتی اندر این معنی بشک
کرد جعفر عاشقان را راه بین
در طریقت راه عاشق را گزین
علم عاشق جملهٔ عالم گرفت
رفت ودین عیسی مریم گرفت
فریدالدین عطار، امام صادق را تجسم کمالات رسول اعظم و مظهر شجاعت و شهسواری مولا علی می داند.
باتوجه به این ویژگی های کمالات برین انسانی ی امام صادق است که او امام صادق را امام و مقتدای خود می داند:
بشنو از گفتار فرزند نبی
آنکه از جان بوده پیوند نبی
آن امامی کو بحقّ این راه رفت
از جهان او با دل آگاه رفت
آن امامی کو چو جدّش پاک بود
کی چو بابش خود ز دشمن باک بود
آن امامی کو زجدّ میراث یافت
علم باطن روی خود از غیر تافت
آنکه او را من همی دانم امام
غیر مهر او ندانم والسلام
در ولایت معنی اسرار داشت
در هدایت جان هشت و چار داشت
جعفر صادق امام خاص و عام
مقتدای خلق و معنی کلام
دایم آن سلطان دین در خانه بود
کز درش خلق جهان بیگانه بود
یک شبی داود دید انوار او
موج میزد بحر دل ز اسرار او
یک شبی داود طائی پیر راه
آستان بوسید و آمد پیش شاه
کرد او چون بر امام دین سلام
گفت ای در دین احمد بانظام
چون توئی هادی ارباب قبول
باب تو شاه است و جدّ تو رسول
تو مرا ای بحر عرفان پند ده
بحر معرفت
جعفر صادق ز خواب و خور گذشت
در درون جنّت او را جای گشت
شیخ طائی چون ازو دریافت دین
جان او شد تازه از مآء معین
صادق آمد بحر و تو چون آب جو
باش تو از بحر معنی آب جو
آب چبود آب بحر معرفت
حق شناسی کردن از ذات و صفت
چون تو از ذات وصفت عارف شدی
از ظهورش عاقبت واقف شدی
عرفان ناب، طریق عترت است
اکنون بخش های ازابیات عطار را بطور گزینشی برمی خوانیم که عطار در این ابیات اصول راه ورسم سلوک را بیان می کند و بعد از تمهیدات بسیار شیوا و قویم، چندین مطلب عمیق را مبرهن می سازد1- عطار، مولوی بلخی رومی را یکی از سالکانی بر می شمارد که راه و رسم سلوک را در مکتب امام جعفر صادق فراگرفته و اگر می بینیم که نای نی جان مولانا، شوری در جان افکنده و جهان را پر آواز ساخته استف علتش همان تجلی علمی امام صادق، در جان مولانا است.
2 – عطار بعد از شرح بسیار رسا و شیوا ازاصول اساسی سلوک برهانی و سیر عرفانی، فرق های بنیادینی بین عرفان مبتنی بر کشف و شهود های جاهلانه وعرفان ناب محمدی براساس برهان قرآنی را بیان نموده است.
3- عطار، توجه دارد که ممکن است کسانی از این تمهید رسا و مبرهن او، مبنی بر این که عرفان واقعی فقط از طریق عترت رسول اعظم ممکن است و لا غیر، چنین برداشت کند که عطار دارد اندیشه های شیعی را برمی گزیند. لذا خود عطار بابیان شیرین وعاری از هرگونه کژتابی، نفاق شیعه وسنی رارد می کند:
عارفی واقف ز اصل هر علوم
بعد من پیدا شود گوید به روم
گر تو مست وحدتی زو گوش کن
جام عرفان را ز دستش نوش کن
او بنوشد او بپوشد از یقین
از کف سلطان معنی شمس دین
از همان جامی که من نوشیدهام
وز همان خرقه که من پوشیدهام
رهرو راه نبی او را بدان
پس ز احمق سرّ ما را کن نهان
جمله را از شرع سر پوشی بساز
تا نباشی از بیانش در گداز
هرکه معنی دان شود انسان شود
زندهٔ جاوید از قرآن شود
هرکه او در شرع محکم ایستاد
پیش او عیسی بن مریم ایستاد
رو شریعت را چو حیدر در جهان
تا تو گردی در طریقت راه دان
تو بدان معنی قرآن فی المثل
تو مکن بر قول هر مفتی عمل
مفتی و قاضی وعامی گمرهند
همچو مردار اوفتاده در چهاند
پیش ایشان جاه باشد بس عزیز
خود نباشد در شریعت شان تمیز
در ریادارند علم شرع را
خود ندانستند اصل و فرع را
رو تو خود را با شریعت راست کن
تو گناهت را ز حق درخواست کن
در شریعت حیله و تزویر نیست
هرکسی اندر شریعت پیر نیست
در شریعت در طریقت پیر جوی
پیر پر معنی و پر تأثیر جوی
پیر آن را دان که دایم با خداست
با طریق مصطفی و مرتضی است
****
رو بمعنی راه بر در کوی او
رو بسوی شاه خود چون جوی او
ای برادر راه نادانی مرو
خویشتن را پیش دانا کن گرو
ای برادر علم معنی دانش است
زآن ترا در کوی تقوی خواهش است
ای برادر رو بعلم دین بکوش
جام عرفان از علوم دین بنوش
علم دین باشد چو باده پاک و صاف
هرمکدّر را باو نبود مصاف
علم دین بخشد جهان را روشنی
تو ندیدی روشنی در گلخنی
***
علم دینم حیدر کرّار گفت
او مرا در لو کشف اسرار گفت
هرکه دارد دین او علم آن اوست
نعمت جنّت همه برخوان اوست
هر که پیرو شد باو دیندار شد
در حقیقت واقف اسرار شد
هرکه راه او رود ره یابد او
جای در منزلگه شه یابد او
هرکه با ما همرهست از ما بود
هرکه بی ما باشد او رسوا بود
هر که ما را دید او از ما بود
گفتن او ربّنا الاعلی بود
هرکه او قول نبی راگوش کرد
جام شرع از دین جعفر نوش کرد
من طریق جعفری دارم بیاب
خوردم از ساقی کوثر این شراب
چونکه دین من ترا معلوم شد
بغض و کین من ز تو مفهوم شد
خودترا میراث باشد بغض و کین
زآنکه داری دین مروان لعین
ای منافق رافضی ما را مدان
زآنکه ما داریم حبّ خاندان
هرکه رفض من کند ملعون بود
همچو سگ دایم سرش در خون بود
هر که رفض من کند سگ زان بتر
جای دارد عاقبت اندر سقر
عمر و قاضی چون مرا دشمن گرفت
مسخ گردید و ره گلخن گرفت
هر که معلون گشت او شمری بود
بیشک او قاضی ابوعمروی بود
گفت سنّیم من و تو رافضی
ای منافق چیست بر گو رافضی
او نبُد سنّی منافق بود او
چون برون از دین صادق بود او
هست رفض ارحبّ آل مصطفی
گر نباشی رافضی بر گو بیا
رو تو ای عطّار از بیدین گریز
زآنکه بیدین با تو باشد در ستیز
***
بندگی و چاه باید حبس نیز
تا شوی در مصر چون یوسف عزیز
گرچو جعفر آمدی صادق بباش
ور چو معشوق آمدی عاشق بباش
چون حسن شو هم بعلم و هم بکار
تا حسن آئی تونیز اندر شمار
September 12th, 2012
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
- مترجم: پیامفصلهایی از کتاب «نقابزدایی از چهرهٔ اقتصاد: از قدرت و آز تا همدردی و منفعت عامه»
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل دهم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل نهم) ــ ۲
- مترجم: پیامفصلهایی از کتاب: «نقابزدایی از چهرهٔ اقتصاد: از قدرت و آز تا همدردی و منفعت عامه»
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست سرمایه اثر کارل مارکس (فصل نهم) ــ ۱
- انتشارات تهران ترجمه سومین رمان خالد حسینی با عنوان «و کوهها طنین انداختند» منتشر شد
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل هشتم)
- خسرو باقریپیر پرنیاناندیش
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل هفتم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل ششم)
- بر گردان از انور میرستاریکتاب بلژیک و بمب
- عزیزه عنایت مروری براثرگرانبهای نمک درشعر فارسی !
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصل پنجم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصلهای سوم و چهارم)
- برگردان از متن فرانسه: م. پیگیرچکیدهٔ جلد نخست «سرمایه»، اثر کارل مارکس (فصلهای اول و دوم)
- ناصر اصغریدر سالگرد قتل تروتسكی، معرفی یك شاهكار
- برگردان، تلخیص و تحلیل از داکتر خلیل ودادخوشحالخان ختک آغازگر ادبیات ملی شعری ( پشتو)
- جميله پلوشهحقوق زن در گذرتاريخ
- ناصر اصغریلنین: معرفی یك كتاب
- Sumaia Frotan افغانی
- اسدالله شفاییماموریت سقوط
- پوهندوی شیما«غفوری»رنگها و برداشت های من
- لنیندربارۀ مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده
- امیر کشفیبرتراند راسل در مقام فیلسوف
- ترجمه محسن فریدنی و ا. صادقینشریات و تشکیلات کارگری
- نگارش از: نذیر ظفرپرستو های شاعرانه
- لنیننامه به کمونیستهای : آلمان ، اتریش و لهستان
- مجموعه آثار لنینبه جمهوریهای شوروی قفقاز
- مجموعه آثار لنین، جلد ۲۴، ص ۵۴-۴۲نامههایی دربارۀ تاکتیکها [1]
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)امنیت ملی
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)پلیسان نواحی مطمئین ترین حافظان جان ومال مردم (محافظت عامه)
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح پلیس:همکار شاروال درتنظیم شهرها(نظم عامه)
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) قوای مسلح- فصل دوم - پلیس ترافیک
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) قوای مسلح- بخش دوم (پلیس وسارندوی)
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل هجده همقوای مسلح
- گزیدۀ مقالات از ولادیمیر ایلیچ لنیندر برخورد به خرده بورژوازی
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل چهاردهم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) فصل سیزدهم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت) فصل نهم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح فصل هشتم
- کمونیستهای انقلابیقهرمانان فریب و اشتباهات بلشویکها [1]
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل ششم و فصل هفتمقوای مسلح
- اثر جان پرکینزاعترافات جنايتكار اقتصادي
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل چهارم و فصل پنجم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل سوم (قوای مسلح)
- برگردان: شيرين روشارمارکس و قرن بيست و يکم
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)فصل دوم قوای مسلح
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح
- پراودای. ج. تسره تلی و مبارزۀ طبقاتی
- کمیتۀ از زندان تا تبعیدمدخلی بر جلد یک سرمایه
- ک. کائوتسکی نیروهای محرکه و چشم اندازهای انقلاب روسیه
- شاپور احمديبادهپيمايي با اژدها در تموز
- دگر وال انجینر نصرالله( نصرت)قوای مسلح
- شاپور احمديشعر بيقهرمان
- محمدنبی عظیمی نگاهی به برگردان دوباره کتاب تلک خرس
- شاپور احمديگزيدهي هفتگانه
- پيام پرتوىفلسطين و اسراييل- تجزيه و تحليل از نگاه چپ
- برگردان از عارف عرفانکتاب افغانستان درعقب پرده دود
- شاپور احمديدر حاشیهی متن الف
- امان معاشرروحنامه
- شاپور احمدياندامهاي نقرهاي ما چند نفر
- برگردان- محمدعارف عرفانافغانستان درعقب پردۀ دوُد)بخش ششم)
- شاپور احمديبندهاي پيشكشي فرشتهها
- برگردان- محمدعارف عرفان افغانستان درعقب پردۀ دوُد
- برگردان از عارف عرفانافغا نستان درعقب پرده دود-پی دی اف چهارم
- برگردان از عارف عرفانافغانستان درعقب پرده دود
- شاپور احمديدر پوكههاي زمهرير
- برگردان از عارف عرفانافغانستان درعقب پردۀ دود-دوم
- برگردان از عارف عرفانافغانستان عقب پردۀ دود-اول
- برگردان شاپور احمدیروبن داريو
- پوهندوی شیما غفوریمن و «لبخند شیطان»
- سید محمد اشرف فروغ سگ ها می جنگند
- شاپور احمديگاهي خاطرهي عشقي اندوهناك از زمانهاي اكنون
- امان معاشرافغانستان تخته خیز استعمار
- امان معاشر«ابرها بر شانه»
- امان معاشرسرزمین دسایس
- اسدالله جعفری امام صادق،برهان عرفان- عرفان برهان
- شیرین نظیری فعال حقوق زندخت غروب مجموعه شعر ازبانوعزیزه عنایت
- محمد عالم افتخارموفقیت بزرگ تازه برای کتاب و تئوری گوهر اصیل آدمی
- سلیمان راوشسکوت فرهنگیان { بخش 5}
- امان معاشراندمه ها اثر خلیل حیفی از چاپ برآمد
- شاپور احمديديوها و دلبندگونيپوشم
- داکتر عزیز فاریابینیمی نگاه به ( گلزمین وفا )- مجموعۀ اشعار شادروان استاد سید محمد ( دروگر )
- سلیمان راوشسکوت فرهنگیان
- محمد عوض نبی زادهجلداول کتاب مجموعه ی مقالات
- گزارنده: عزیز آریانفرخاستگاه و پرورشگاه تاجیک ها
- برگردان: ا. م. شیریدوره استالین بگواهی آمار و ارقام بخش چهارم (آخر)
- بقلم دکتر محمود صفریانسفر نامه ی دنیای ارواح پرتوی دیگری از فانوس خرد
- نگاه گر: صدیق رهپو طرزینگاهی به خاطرات محمود طرزی
- نوشته گنادی زیوگانوفدوره استالین بگواهی آمار و ارقام(بخش سوّم)
- نوشته گنادی زیوگانوفدوره استالین بگواهی آمار و ارقام
- ماریا دارومجموعه ء از اشعار دلنشین شاعر جوان محترم « نذیر ظفر » تحت عنوان « شب یلدا » تازه از طبع برآمد
- اثراستثنائی عبیدالله «حبیب»
- سلیمان راوشخُراسان (خوراسان)فصل سوم کتاب نام و ننگ
- عزیز آریانفرنگاهی به کتاب «میراث ایران»ِ ریچارد نلسون فرای
- امان معاشرمعرفی کتاب
- سلیمان راوشخُراسان (خوراسان)بخش دوم
- مصلح سلجوقینگاهی کوتاه به مجموعۀ شعر حسین وفا سلجوقی
- رضا اغنمیسفرنامه دنیای ارواح
- سلیمان راوشخُراسان (خوراسان) فصل سوم کتاب نام و ننگ
- گزارنده عزيز آريانفركتاب تذكر الانقلاب
- صدیق رهپو طرزیآخرین اثر محمود طرزی
- کوچی مسافردروغهای شاخدار
- دوکتور سید احمد جهشدر بارهء کتاب گوهر اصیل آدمی و نظریات محترمه ماریا دارو
- از قلم : ماریا دارونگاهی بر کتاب «گوهر اصیل آدمی» و فهم و هضم آن
- تهیه و نگارش: میر عبدالواحد سادات افغانستان در چنبره یی جيو اکونومی امريکا قسمت پنجم
- لیلا فرجامیرودخانه ای که از ماه می گذرد
- محمود فاضلی بیرجندیآشنایی با برگردانی تازه از یک کتاب
- سلیمان کبیر نوریجایزه ای بالاتر از « نوبل» و « اسکار»... برای کتاب گوهر اصیل آدمی
- میرعبدالواحد ساداتافغانستان در چنبره یی جيو اکونومی امريکابخش چهارم
- تهیه و نگارش: میرعبدالواحد ساداتافغانستان در چنبرۀ جیو اکونومی امریکا
- پروفیسر عبدالواسع لطیفیپا برهنه باز کشت
- فهیمی تجدید تعریف و شناخت انسان در اثر« گوهر اصیل آدمی »
- Translated from Dari by Mir Hekmatuallah SadatAfghanistan: The Land of Epics and Tragedy
- نویسنده اسپندکوهیمشوره های دوستانه
- داکتر سرگی کورگینیان بعد از سرمایه داری مانیفستِ جُنبشِ «ماهیتِ زمان»
- امان معاشرافغانستان اؤزبیکلري خلق قؤشیقلري
- گلن ال. کارلسازمان سیا به روایت بازجوی سیا-11
- میرعنایت الله ساداتآشنایی با سایه روشن
- غلام نبی اوسپرین ــ یورشدافغانستان د ادبیاتو ځلانده« غمي »
- برتراند راسلشناخت ما از جهان بیرونی
- جين هيرشفيلدلابهلاي تيغههاي زمردين
- نوشتۀ ر.رخشانیسرچشمه های مدرنیته
- قیوم بشیرقزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان
- بنیاد عبدالرحمان برومندکشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷
- برگردان شاپور احمديروبن داريو
- اثر جان پرکینزاعترافات جنایتکار اقتصادی
- امیلیا اسپارتکمکثی کوتاه در مورد کتاب «گردنبند مروارید»
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیزم عقلانی و سقوط کمونیسم»قسمت پایانی
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیزم عقلانی و سقوط کمونیسم»قسمت سوّم
- ترجمه از فرانسه به فارسی توسط حمید محوینقد مارکسیسم دربارۀ نظریۀ روانکاوی
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیزم عقلانی و سقوط کمونیسم»قسمت دوم
- برگردان: ا. م. شیریفصلی از کتاب «پیراهن سیاهان و سرخها: فاشیسم عقلانی و سقوط کمونیسم»
- سید نبیل شمیمناله های پناهجویان
- نوشتۀ ایو میشو سنجه های زیبایی شناسی و داوری سلیقه
- نجیبه آرش عجایب هفتگانهء جهان در سده های میانه
- فريدون گيلانیدر باره سه کتاب آخرم
- رضا اغنمیوصیت نامه خدا
- نگارش: ش. بامدادکودکان درجنگ
- مشعل حریردر شگفتی یک گمنام
- گزینۀ نبشته های نیلاب موج سلامگردنبند مروارید
- عبدالحسیب شریفیچاپ و انتشار دو مجموعهي شعر و يك مجموعهي داستان در تخار
- محمداسحاق فیاضیاد گل سرخ
- بزرگترین چالش در مقابل بشریتآینده طلایی
- دکتر عبدالحسین زرین کوبدوقرن سکوت
- سراج الدین ادیب«کتابخانه سیار با صدها آثار کلیدی ماندگار »
- محمود صفریانکتاب وصیت نامه خدا
- حمید محوینقدی دربارۀ : «بادام های زمینی» اثر رضا بی شتاب
- محمد اسحاق ثنا رومان پا برهنه باز گشت
- سلیمان کبیر نورییک پیغام ملی و وطنی و یک دعوت تاریخی و انسانی
- عزیز آریانفرپیرامون کتاب دولت و اپوزیسیون در افغانستان از 1919 تا 1953
- مترجم : حمید محویسومین جنگ جهانی آماده می شود: هدف، ایران
- مترجم : حمید محویسومین جنگ جهانی آماده می شود : هدف ایران
- نوشته هوشنگ معین زادهوصیت نامه خدا
- مترجم : حمید محویتأملاتی در باره ی تاریخ مسیحیت نخستین
- گزارنده به دری: عزیز آریانفردولت و اپوزیسیون در افغانستان
- عبدالو کیل کوچی کتاب ، یادی ازسر زمین شمالی قدیم
- نیلاب موج سلام« پرندگان بیبال » در آبهای سیال
- محمد یعقوب هادییادداشت های «تصویری ازگوانتانامو» تبرئه جنایات مشابه
- شباهنگ رادجنگ و اوضاع افغانستان
- آشیل بخاراییکتابی ؛ همسنگ آثار رهبران کبیر تحولات تاریخ
- سلیمان راوشسه واکنش - تکاوران تیزپوی خرد در خراسان
- نویسنده:عبدالسلام ضعیفعبور از خط سرخ [در گوانتامامو ]
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش پایانی
- ایرینا کورشونوفنیلوفر و آتش
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش پنجم
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش چهارم
- نوشته: گوالیم رابرتس قوهء فکری کودک تانرا بلند ببرید
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرنبرد افغانی استالین
- گزارنده : عزیز آریانفراسناد محرم تازه افشا شده بایگانی های شوروی پیشین در باره افغانستان بخش دوم
- گزارنده : عزیز آریانفراسناد محرم بایگانی های شوروی در باره افغانستان
- ی.بیدار سر نوشت خانواده در جوامع غربی
- امان معاشرراز هستی
- میر عبدالواحد ساداتآشنایی با «مکاتیب افغانی»
- مـتـرجـــم: ابراهیم شیریاستالین و تجدد بخش سوم
- شمس حیدریاردو وسیاست در سه دهه اخیر به زبان انگلیسی
- دکتر بیژن باراننقد کتاب: آنتالوژی صدای اعتراض قلم- تابستان 2009 ایران
- مسعود حنیفخانه وخانواده ،کانون خوشبختی وسعادت
- گنادی زیوگانفاستالین و تجدّد بخش دوّم
- ژرژ پولیتزرفلسفۀ عصر روشنایی و تفکر مدرن
- گنادی زیوگانف استالین و تجدّد
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرمهمان ناخوانده در کابل
- گزارنده به دری: عزیز آریانفربحران اعتماد سال های 1940-1941 در آسیای میانه
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرعملیات «امان الله» و «تبت»
- گزارنده: عزیز آریانفرماجرای پیر شامی [گیلانی]
- گزارنده: عزیز آریانفرواپسین پیروزی نادر خان
- گزارنده: عزیز آریانفرخون های تازه بر زمین نوار قبایل «آزاد»
- نویسنده : مهرالدین مشید "گذرگاۀ بسته" * فریادی در دل سنگین تاریخ
- گزارنده: عزیز آریانفراشغال کابل از سوی قبایل مرزی [هند بریتانیایی] و به پادشاهی رسیدن نادر
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرسرنگونی امان الله خان
- گزارنده: عزیز آریانفرانتقام نافرجام کمینترن در «دهلیز افغانستان»و سرنگونی امان الله خان
- میم -میهن فدا(( جنگ های کابل (( زرافهء قشنگ
- میم -میهن فداجنگ های کابل (( زرافهء قشنگ((
- عزیز آریانفربر گرفته از کتاب نبرد افغانی استالین: سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان و قبایل پشتون
- خلیل الله عالم جنگ قصابان نبرد نابرابر
- نویسنده : دکتورغلام حیدریقینسخنی چندپیرامون کتاب « لیلی ومجنون »اثرابوبکریقین (قسمت سوم)
- دوکتورغلام حیدریقینسخنی چندپیرامون کتاب « لیلی ومجنون » اثرابوبکریقین ) قسمت دوم(
- نویسنده : دکتورغلام حیدریقینسخنی چندپیرامون کتاب « لیلی ومجنون » اثرابوبکریقین
- گزارنده: عزیز آریانفرنبرد افغانی استالین(سیاست قدرت های بزرگ در افغانستان وقبایل پشتون)
- نویسنده : پیکارجونکاتی چند پیرامون کتاب « تولدی دیگر»
- میرزا آقا عسگری (مانی)«ظهور»، کتابی برای برونرفت از خرافات
- دوکتور خلیل الله وداد بارشزمامداری امیر حبیب الله کلکانی
- نویسنده : سید عبدالقدوس سیدکتاب جنگ های کابل ۱۳۷۱ – ۱۳۷۵ خورشیدی زیر چاپ رفت
- امان معاشر اعیادمغان
- شریفیچند کوچه دورتر
- ابراهیم سهارکتاب سرنوشت غم انگیز درافغانستان
- امان معاشر بیدلستان و گلدسته
- از دکتر شعاع الدین شفا *ظهور، حکایت من و امام زمان
- رضا اغنمیبشارت
- امان معاشرشگوفه های احساس
- صدیق رهپو طرزینگاهی به کتاب آینده افغانستان
- محمد نبی عظیمیسگ شریر همسایه
- گزارنده به دری: عزیز آریانفر امير امان الله و آسياي ميانه شوروي
- ص.وفانگاهی کوتاه بر يکی دو اثر وکار کردهايی احمد فريد طهماس
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرتاریخ در سیما ها:هنگامه انور پاشا درآسیای میانه و بازتاب آن در افغانستان
- بهرام معصومى كشور ايران، كشور كوروش و داراست
- فضل الرحیم رحیمنام عتیق رحیمی ، در فهرست برنده گان صدوپنچ سال فعالیت جایزه ادبی گنکور فرانسه
- فاطمه سعيدی (مادر شايگان)برای فرزندان من اشک تمساح نريزيد!
- صبورالله ســياه سـنگ"آوای مــاندگار زنان"
- فضل الرحیم رحیم جادوگران و مداریان
- هوشنگ معین زادهظهور
- امان معاشر خاطرات یک کارتونیست
- گزارنده به دری: آریانفر «جمهوری هراتٍ» عبدالرحیم خان [نایب سالار]
- گزارنده به دری: عزیز آریانفر«کابلستانٍ» بچه سقاء (جنوری– اکتبر سال 1929)مشی سیاست داخلی و خارجی
- ديپلوم انجنير عبدالقادر مسعودمژده به علاقه مندان کتاب
- صدیق رهپو طرزیکتابشناسی«محمود طرزی»
- نو شته نذ یر ظفرتاریخ مطبو عات افغانستان یا ضرورت ژور نا لیستان
- محمدنبي عظيمي واهمه های زميني (بخش فرجامین)
- گزارنده به دری: عزیز آریانفر نخستین نبرد سپاهیان شوروی در افغانستان در سال 1929
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش 24)
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرمبارزه دیپلماتیک قدرت ها در افغانستان در سال های 1919- 1921
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش 23)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش 22)
- صدیق رهپو طرزی«طرزی و سراج الاخبار»
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش بيست ويکم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش بيستم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش نزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هژدهم)
- نوشته: محمد اسحاق فياض پشتونستان چالش سياسي افغانستان و پاكستان
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هفدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش شانزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش پانزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش چهاردهم)
- مشعلازســـُـکر تا صَـــــحو
- م.نبی.عظیمی نام وننگ
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش سيزدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش دوازدهم)
- محمدنبي عظيمي واهمه های زميني (بخش يازدهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش دهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش نهم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هشتم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش هفتم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش ششم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش پنجم)
- محمدنبي عظيمي واهمه های زميني (بخش چهارم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش سوم)
- محمدنبي عظيميواهمه های زميني (بخش دوم)
- خالد اشککم بود والی شوم
- محمدنبي عظيميواهمه های زمینی
- مشعلازسايه های هول تا واهمه های زميني
- بیرنگ کوهدامنی سایه ناظمی ، حافظ ، شاملو وفروغ درسایه های هول
- نوآم چامسکیاندر بایستنی های امپراتوری قدرت و اعتبار
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- دکتر محمد هاشم فقیریتاریخ در ادبیات
- سليمان راوشنام و ننگ
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- داکترغلام حيدر« يقين »سخنی چندپیرامون کتاب « تخمیس غزلیات حافظ » اثرالحاج ابوبکریقین
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمد عوض نبی زا دهرمان گودی پران باز, بازگوئی گوشهء ازظلم وستم بر مردم هزاره
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميســــــــــایه های هــَـــــــول
- محمدنبي عظيميسايه های هول
- محمدنبي عظيميکنزالمهملات والاکاذيب ( بخش هفتم و پاياني)
- محمدنبي عظيميازســـُـکر تا صَـــــحو
- سیامک زینلیخاک حاصلخیز برای کشت انواع تروریسم
- محمدنبي عظيميازســـُـکر تا صَـــــحو
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- ويرايش، تهيه وبرگردان (ناهيد) نگاهي به کتاب جنگ بدون مرز، استعمار جدید جهان
- مشعـلتاجـيکـان در قـرن بـيستـم
- ارسالي فريدون يماسرنوشت غم انگيز در افغانستان
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- مترجم: غفار عريفجنگ هاى خاندان بوش؟!
- نويسنده: غفار عريفبه آّن به چه عنوانى بايد قضاوت كرد!؟
- فرزاد بهنامدر تاريكي راه مي رويم
- عبدالولي منگلد افغانستان په ادبي کتابتون کې يوه بله شعري ټولګه ورزياته شوه
- احمد وحید صادقی نگرشی کوتاهی بر گوشه های از زنده گی و اندیشه های فلسفی – عرفانی مولانا جلال الدین محمدبلخی
- محمدنبي عظيمينگاهی به مجموعه ؛ داستانی : رازهای قلعهء قرمز
- سلیم سلیمیچند حرفی در باره پايان رمان « سايه های هول
- فرزاد کنزالمهملات والکاذیب
- محمدنبي عظيمي"نیم نگاهی بر ائتلاف های تنظیمی در افغانستان"
- محمدنبي عظيميواهمه های زمیني
- اکرام کمالدر اشراق نيلوفر
- چند کتاب تازه از میرزاآقا عسگری (مانی)
- کمانگيربخشی از خاطرات جنرال تامی فرانکس : فرمانده پيشين نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان
- جواد نصرياندو قرن با مطبوعات فارسي زبان خارج از كشور در قاره آسيا