دربارۀ مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده
لنین لنین

 

 

 

 

 

 

 

 

عنوان مطلب

شمارۀ صفحه

پیشگفتار

2

از چه باید آغاز کرد؟

5

چرا سوسیال دمکراسی بایستی مبارزه‌ای قاطع و بی مهابا را به سوسیالیست رولوسیونرها اعلام کند؟

11

ماجراجوئی انقلابی

14

رویدادهای نو و مسائل کهنه

21

 

 

 

 

جزوۀ حاضر در اواخر حکومت پهلوی توسط «گروه انقلابیون م - ل» تهیه و پس از انقلاب 1357 توسط «طرفدار سازمان پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر» تکثیر گشت. قبل از تجدید انتشار این جزوه، مقالات لنین مورد بررسی قرار گرفتند و اصلاحاتی در ترجمۀ آنها انجام شد اما متن پیشگفتار را به همان شکلی که در ابتدا نوشته شده بود در جزوۀ حاضر آوردیم.

امیدواریم که جزوۀ حاضر کمکی باشد به انقلابیون کمونیست جهت ارتقاء آگاهی طبقاتی پرولتری.

 

 

 

 

 

 

پیشگفتار

 

 

در جزوۀ حاضر چند مقالۀ کوتاه از آموزگار بزرگ پرولتاریا، لنین کبیر چاپ می گردند. لنین در این مقالات اشتباهات اساسی مشی خرده بورژوائی مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده را با موشکافی خاص خود بیرون ریخته، آنها را به باد انتقاد اصولی گرفته و راه صحیح پرولتاریائی را نشان می دهد.

در چند سال اخیر در میان پاره‌ای از مبارزین ایران تئوریهائی نظیر آنچه که لنین به آن عنوان «ماجراجوئی انقلابی» می داد رواج پیدا نمود. مبارزۀ چریکی زمانی در ایران آغاز گردید که جنبش انقلابی مردم میهن ما سرکوب خونین پانزدهم خرداد را پشت سر گذارده بود. در سالهای پس از پانزدهم خرداد عدم کارآیی و قابلیت سیاسی سازمانهای گذشته برای خیلی از کسانی که دست اندرکار مبارزه با رژیم بودند روشن تر می شد و مسئلۀ سازماندهی مجدد و مسئلۀ بریدن از جریانات راست و لیبرالی گذشته به صورت یک ضرورت طرح می گردید. پارلمانتاریسم و تئوریهای آشتی و مسالمت طبقاتی چه در دوران قبل و چه بعد از 28 مرداد بی ثمری و شکست خود را بطور آشکاری نشان داده بود و در درون محافل مبارزه جوی سیاسی ایران مسئلۀ بکار بردن قهر انقلابی و تصفیه حساب با تئوریهای مسالمت جویانۀ حزب توده و جبهۀ ملی خود را به صورت موضع گیری و عدم اعتماد به جریانات راست مزبور و راه آنها متبلور می نمود. در عین حال این گرایش به چپ منحصر به اینگونه محافل نمی گردید. در سطح عمومی جنبش دمکراتیک و ضد امپریالیستی مردم نیز این گرایش به چشم می خورد و عملا خود را در خودجوشی پانزدهم خرداد نشان داد. این مسئله نیز سمت گیری چپ محافل مبارزه جو را تشدید می نمود و حرکت آنان را به طرف قبول بکار بردن قهر انقلابی تسریع می کرد. مسئله بدین گونه مطرح بود که آیا باید هنوز در چنبرۀ جریانات راست و رفرمیست گذشته محبوس ماند و یا اینکه قهر انقلابی را در مقابل قهر ضدانقلاب قرار داد و ارتجاع پهلوی را به ضرب آن سرنگون ساخت. پاسخ همۀ انقلابیون راستین پاسخ دوم بود. برای انقلابیون – چه آنانی که بعداً به روشنی به مشی چریکی گرویدند و چه آنان که سمت درست بسیج سیاسی و تشکل توده‌های مردم و آگاه نمودن آنها به ضرورت بکار بردن قهر انقلابی را در پیش گرفتند – یک مسئله مشخص و روشن بود و آن اینکه می بایست برانداختن رژیم شاه و قطع کامل نفوذ امپریالیسم در دستور کار باشد و انجام این کار با متدها و ابزار و سازمانهای رفرمیستی آنزمانی امکان پذیر نیست و چاره‌ای دیگر می باید اندیشید. مبارزۀ عظیم ضد رویزیونیستی در سطح جهانی علیه دار و دستۀ خروشچف – برژنف و توضیح و پافشاری جنبش کمونیستی جهانی بر روی ضرورت انقلاب قهرآمیز، تأثیرات بسیاری در تسریع این گرایش داشت. پیروزی مبارزۀ مسلحانه در کوبا نیز در تسریع این گرایش بی تأثیر نبود، هر چند که این یکی اگر از یکسو تأثیر مثبت داشته و گرایش به قهر را تقویت می نمود لیکن از سوی دیگر تأثیر منفی تمایل به مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده را نیز به همراه خود آورد. عدم توانائی بسیاری از انقلابیون در نفوذ بین توده‌ها و جلب آنها به مبارزۀ سیاسی، دشواری ایجاد حزب پرولتاریا در زیر برق سرنیزۀ رژیم وابسته و فاشیستی شاه و تأثیرات منفی پیروزی مبارزۀ مسلحانه در کوبا و همچنین جریان داشتن مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده در یک سری از کشورهای آمریکای لاتین، انعکاس نامطلوب خود را در ذهن مبارزه جو و متعرض برخی از محافل و گروههای روشنفکری گذارد و آنان به عوض جستجوی راهها و اسالیب معینی که بتوان با تکیه بر آنها مشکلات تماس با طبقۀ کارگر و سایر زحمتکشان را حل نمود، به یکباره گناه عدم توانائی خود را به گردن طبقۀ کارگر و دیگر توده‌های خلق نهادند و سرانجام به دام تئوریهای نادرست و فوق العاده انحرافی رژی دبره و اینگونه مفسران انقلاب کوبا افتادند. در اینجا بود که مشی چریکی پایه‌های تئوریک خود را با چاشنی عدم توانائی تودۀ کارگران و تمکین مطلق آنان به فرهنگ ارتجاعی، آمیخته نمود و برای از بین بردن این به اصطلاح عدم توانائی توده و نشان دادن توانائی مبارزه به آنان، احکام اساسی مارکسیسم – لنینیسم در مورد نقش توده‌ها، قابلیت آنان، حزب پرولتاریا و اهمیت آن و همچنین تجارب انقلابات پیروزمند تحت رهبری پرولتاریا را به زیر علامت سؤال کشید و بجای آنان، نقش چریک، قابلیت سازمانهای چریکی و اهمیت آنها را نشاند. به تصور آنکه در جریان بکار بردن قهر مسلحانۀ چریکی، پرولتاریا به خودآگاهی طبقاتی رسیده و در میدان مبارزۀ طبقاتی گامهای فراتری خواهد نهاد، همۀ انرژی و مجاهدت انقلابیون چریک صرف عملیات مسلحانۀ تیمهای چریکی جدا از توده گردید و کار سیاسی که بخصوص در این اواخر خیلی از آن سخن رانده می شد، در نهایت خود به توضیح چگونگی انجام این یا آن عملیات مسلحانۀ جدا از توده و اینکه عملیات مزبور در پشتیبانی از این یا آن اعتصاب و ... می باشد منجر شد.

آموزشهای انقلابی رهبران پرولتاریا همواره مؤید این نظر بوده‌اند که طبقۀ کارگر انقلابی ترین طبقه می باشد و مبارزۀ او با زندگی اش آغاز می گردد. طبقۀ کارگر اما زمانی قادر است رسالت تاریخی خود را جامۀ عمل بپوشاند و خود و سراسر بشریت را از زیر سیطره و حاکمیت طبقات مرتجع برهاند که فرماندۀ حقیقی و واقعی خود یعنی حزب کمونیست را داشته باشد و تا زمانی که این مهم در کشوری تحقق نیافته است، تمامی کوششها و فعالیتهای کمونیستها می باید به تحقق این وظیفۀ مرکزی خدمت کنند. در عین حال اما حزب کمونیست از درون کوششها و مجاهدتهای معینی سربرمی آورد. برای این کار می بایستی وحدت تشکلهای مارکسیستی – لنینیستی را در یک سازمان متشکل و یکپارچه تحقق بخشید و عناصر پیشرو طبقۀ کارگر را متشکل و سازماندهی نمود تا بتوان تئوری انقلابی مارکسیسم – لنینیسم را فرا راه جنبش کارگری قرار داد.

انتقال دانش انقلابی مارکسیسم – لنینیسم به میان کارگران و از این طریق آگاه ساختن آنان به ثمر بخش ترین مبارزه، وظیفۀ تخطی ناپذیر کمونیستها می باشد. این امر در شرایط سخت مبارزۀ طبقاتی و بخصوص در زیر چتر خونین استبداد رژیم پهلوی، این عامل امپریالیسم آمریکا به غایت دشوار بوده و توان فراوانی را طلب می کند. اما آنچه که تعیین کننده است دشوار بودن یا کمتر دشوار بودن (چون در هیچ حالتی حتی در دمکراسی بورژوائی نیز فعالیت کمونیستها اگر چه به اصطلاح آزاد است، منتهی سهل نیست) مسئلۀ اساسی نیست و درجۀ دشوار بودن انجام این وظیفه، سنگینی باری را که بر دوش کمونیستها است سبک نمی سازد. در میهن ما و علی الخصوص در چند سال اخیر که طبقۀ کارگر وطن ما مجدداً پر دامنه تر بپا خاسته است و پرچم به خون آغشتۀ مبارزۀ طبقاتی را حمل می کند، کمونیستها باید سنگینی این وظیفه را بر دوش خود بیشتر احساس نمایند. به علاوه موجود بودن یا نبودن جنبشهای عظیم توده‌ای و اعتصابی کارگران نیز به هیچ وجه از درجۀ اهمیت این وظیفه نمی کاهد. زیرا در شرایطی که تضادهای اجتماعی شدت می یابند، و در لحظاتی که هم نباید به انتظارش نشست و هم نمی توان تاریخ اش را پیشگوئی کرد، قطعاً خود توده‌های کارگر به خیابان خواهند ریخت و به مبارزۀ گسترده تر برخواهند خاست – همچنان که امروز شاهد آن هستیم – و در این زمان می باید در پیشاپیش توده‌های بپا خاسته بود و نه از کناره، شاهد مبارزات آنها شد. آنچه که باید مورد نظر باشد نه آن چیزی است که خودش بخودی خود و خارج از ارادۀ ما به وقوع می پیوندد، بلکه سازمان دادن، متشکل ساختن و به راه انداختن سیل عظیم مبارزۀ توده‌ای آگاه و ارتجاع برانداز است و اینکار را هرگز نمی توان به وسیلۀ عملیات چریکی انجام داد. برای اینکار باید به میان طبقۀ کارگر رفت و در مبارزه‌اش شرکت مستقیم و فعال نمود، باید با کار سیاسی منظم و تربیت کننده جوانب مختلف رژیم طبقات حاکمۀ وابسته به امپریالیسم را برایشان روشن ساخت، باید روابط طبقاتی موجود در جامعه را برایشان توضیح داد، باید شناخت آنان را از امپریالیسم و انواع رویزیونیسم ارتقاء بخشید و به ضرورت مبارزه علیه آنها آگاهشان ساخت، باید دورنمای درخشان سوسیالیسم و کمونیسم را به آنان نشان داد و خلاصه اینکه باید آنها را به مارکسیسم - لنینیسم مسلح ساخت و تشکل سیاسی شان داد. آیا این هزارها بار ثمر بخش تر نخواهد بود که به عوض سازمان دادن عملیات منفرد چریکی جدا از توده، دست به ساختن هسته‌های کمونیستی در میان کارگران زده شود و از این طریق عناصر پیشرو پرولتاریا جلب و متشکل گردند؟ و آیا کارآئی این هسته‌های کمونیستی در بین کارگران در امر تبلیغ و ترویج سیاسی و پیشبرد مبارزۀ توده‌ای، هزاران بار بیشتر از تأثیر این یا آن عمل چریکی جدا از توده نخواهد بود؟ آیا این هزاران بار ثمر بخش تر نخواهد بود که به عوض از بیرون ناظر اعتصابات کارگری شدن و احتمالا در پشتیبانی از آن اعلامیه‌ای که در خطوط اصلی توضیح چگونگی فلان انفجار است را صادر کردن، خود دست به تشکیل اتحادیه‌های مخفی کارگری بزنیم؟ اتحادیه‌هایی که قطعاً حوزۀ تأثیر آنان در پیشبرد مبارزۀ دمکراتیک و روزمرۀ کارگران هزاران بار بیشتر از واحدهای چریکی است؟

امروزه علاوه بر آموزشهای کبیر رهبران پرولتاریا و علاوه بر تجارب تاریخی در سطح جهانی، تجربۀ تلخ چندین سال مبارزۀ چریکی جدا از توده در ایران نیز نشان دهندۀ بی ثمری مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده و شکست کامل چنین راهی است. و ما هزارها بار حق داشتیم و داریم که مشی چریکی را نادرست ارزیابی می کردیم و می کنیم زیرا این مشی «... بهترین نیروها را از مبرم ترین وظایف سازمانی و تبلیغی منحرف می کند، ارتباط بین انقلابیون با تودۀ طبقات انقلابی خلق را متلاشی می سازد و چه بین انقلابیون و چه میان مردم تصورات کاملا معکوسی از وظایف و متدهای مبارزه علیه حکومت مطلقه را به وجود می آورد.» (لنین – طرح قطعنامه دربارۀ ترور برای کنگرۀ دوم).

هر جمعبندی دیگری از مشی مسلحانۀ جدا از توده به اعتقاد ما نادرست بوده و به هیچ وجه مشکل گشای حتی یکی از معضلات کنونی مبارزۀ کمونیستهای ایران نخواهد بود. ما بر آن هستیم که تئوری مارکسیستی - لنینیستی می بایستی چراغ راهنمای انقلابیون ایران گردد، و نه دستور العملهای غیر پرولتری و در واقع ضد پرولتری رژی دبره و سایرینی از این قبیل، حتی اگر به دیدۀ برخی، آموزشهای کبیر آموزگاران پرولتاریا «دگم» و «بیجان» جلوه کند.

و اینرا نیز بگوئیم که مخالفت اصولی ما با مشی چریکی به هیچ عنوان مانع از آن نخواهد بود که در مقابل عظمت جانبازی، صداقت و فداکاری انقلابیون چریک – نه آن عده‌ای که امروزه به زیر چنبرۀ دار و دستۀ ارتجاعی کمیتۀ مرکزی حزب توده رفته‌اند و یا جمعی که با پشت پا زدن به تمام سنن انقلابی و تجارب گذشته به زیر علم ژندۀ «مبارزه با دیکتاتوری» خزیده‌اند – سر تعظیم فرود نیاوریم و از قاطعیت مبارزۀ بی امانشان علیه رژیم پهلوی و امپریالیسم نیاموزیم.

در سالهای اخیر از طرف دار و دستۀ ضد خلقی کمیتۀ مرکزی حزب توده، این جاسوسان ابر قدرت روس، در مخالفت با مشی چریکی بسیار گفته و نوشته شده است. جوهر اصلی این گفته‌ها و نوشته‌ها و اشک تمساح ریختن ها، تبلیغ تئوری سازش و آشتی طبقاتی است که به وسیلۀ پیامهای رادیوئی گذشته و غیره نیز تکمیل گشته‌اند. ما در این نوشتۀ کوتاه قصد آن را نداریم که بطور مفصل به انگیزه‌ها و علل این توطئۀ شوم دار و دستۀ کمیتۀ مرکزی حزب توده اشاره کنیم و فقط همینقدر می گوئیم که این عوامل و سرسپردگان کرملین قصد ننگین جا باز کردن در جنبش ما را دارند تا از این طریق جنبش ما را ملعبۀ دست اربابان روسی شان کنند. و باز وارد این بحث با «سازمان چریکهای فدائی خلق» نمی گردیم که موضع شان در قبال رویزیونیسم خروشچفی و سوسیال امپریالیسم روس و همچنین بررسی شان از دار و دستۀ وابسته و ارتجاعی کمیتۀ مرکزی حزب توده تا چه اندازه نادرست است و خوانندگان را به جزوۀ این سازمان در مورد اعدام عباس شهریاری خائن و بررسی ما از آن جزوه مندرج در «پیکار خلق» شمارۀ 2، رجوع می دهیم تا خود تصویر روشن به دست آورند. فقط همین را بگوئیم که عدم موضع قاطع در قبال رویزیونیسم و سوسیال امپریالیسم و همچنین دار و دستۀ خائن کمیتۀ مرکزی حزب توده خطرات بسیاری را برای جنبش ما به همراه خواهد داشت و در سال پیش دیدیم که به همین علت آن دار و دستۀ ضد خلقی، چگونه بخشی از «سازمان چریکهای فدائی خلق» را بلعید.

سخن کوتاه کنیم و یکبار دیگر تأکید نمائیم که مرکزی ترین وظیفۀ جنبش کمونیستی ما، ایجاد حزب طراز نوین طبقۀ کارگر است، حزبی که اتحاد کارگران و دهقانان را عملی سازد و جبهۀ واحد خلق را پدید آورد، حزبی که به ضرب ارتش مسلح توده‌ای، رژیم کمپرادور – وابستۀ پهلوی، این سگ زنجیری امپریالیسم آمریکا را بر اندازد و بر خرابه‌های آن، جمهوری دمکراتیک خلق را بنا سازد و راه میهن ما را به سوی سوسیالیسم و کمونیسم بگشاید. برای انجام چنین وظیفه‌ای باید به تئوری مارکسیسم - لنینیسم مسلح بود و نه به تئوریهای التقاطی خرده بورژوائی و از این جمله مشی مبارزۀ مسلحانۀ جدا از توده.

 

 

از چه باید آغاز کرد؟

 

 

«چه باید کرد؟» این سؤالی است که در سالهای اخیر با نیروی مخوفی به سوسیال دمکراتهای روسیه، فشار می آورد. مسئله بر سر انتخاب راه نیست (آنطور که در اواخر سالهای 80 و اوایل سالهای 90 مطرح بود) بلکه مسئله بر سر این است که ما کدام گامهای عملی را در راه شناخته شده برداریم و چگونه این گامها را برداریم. مسئله بر سر سیستم و نقشۀ عملی است. باید اذعان داشت که ما هنوز این مسئله یعنی ماهیت و شیوۀ مبارزه را حل نکرده‌ایم، مسئله‌ای اساسی برای حزبی که فعالیت عملی دارد، و هنوز هم باعث طرح اختلاف نظرهای جدی می شود و افشا کنندۀ عدم ثبات ایدئولوژیک و نوسانات رقت انگیز می باشد.

از یک سو گرایش اکونومیستی، که می خواهد کار سیاسی، تبلیغاتی و تشکیلاتی را محدود کند، هنوز نمرده است. از سوی دیگر همچنان مانند گذشته التقاط گرایی بی پرنسیپ با غرور خودنمایی می کند، نظریه‌ای که خود را با هر «جریان» جدید مطابقت می دهد بدون اینکه توان تفاوت قائل شدن بین خواسته‌های فوری و وظایف اساسی و خواستهای دائمی جنبش در کل را، داشته باشد. همانطور که می دانیم این روند در رابوچیه دئیلو[1] پناه خود را یافته است. آخرین اعلام «برنامه» توسط این نشریه، یک مقاله پرطمطراق تحت عنوان مجلل «نقطه عطف تاریخی» (شماره 6 از مجله لیستوک رابوچیه دئیلو[2]) مشخصاً تحلیل ما را از ماهیت آن بیشتر تأیید می کند. همین دیروز بود که به «اکونومیسم» چشمک می زدند، از اینکه رابوچایا میسل[3] قاطعانه محکوم شود، عصبانی می شدند و فرمول پلخانف را دربارۀ مبارزه علیه استبداد، ملایم تر می کردند. ولی امروز از سخنان لیبکنشت نقل قول می آورند:«اگر اوضاع در عرض 24 ساعت تغییر یابد، تاکتیک را هم باید در عرض 24 ساعت تغییر داد.» حالا دیگر از یک سازمان مبارز استوار، برای حملات مستقیم، برای شبیخون ناگهانی علیه حکومت استبدادی حرف می زنند، از یک «ترویج وسیع انقلابی سیاسی در بین توده‌ها» (حالا چقدر با انرژی شده‌ایم – هم انقلابی هم سیاسی!). از «دعوت بلاانقطاع به تظاهرات خیابانی»، از «تشکیل اجتماعات خیابانی، با خصلت مشخص سیاسی» (بفرمائید!) و غیره و غیره ... سخن می گویند.

اصولا ما می بایستی ابراز خوشحالی کنیم از اینکه رابوچیه دئیلو با این سرعت برنامه پیشنهادی ما را که در شماره اول ایسکرا درج شده است[4]، قبول کرده. برنامه‌ای که ایجاد یک تشکیلات محکم حزبی را در نظر دارد که وظیفۀ آن نه فقط مبارزه برای به دست آوردن آزادیهای نسبی است بلکه، فتح برج ستم حکومت استبدادی نیز، وظیفه اوست. اما کمبود هر گونه نظریه محکم از طرف این افراد تمام خوشحالی انسان را از او می گیرد.

رابوچیه دئیلو کاملا به ناحق به لیبکنشت استناد می کند. در عرض 24 ساعت می توان تاکتیک تبلیغ را در یک مسئلۀ مشخص و یا تاکتیک پیشبرد بخشی از وظایف حزبی را تغییر داد. اما در عرض 24 ساعت و یا حتی در عرض 24 ماه، تنها کسانی می توانند نظریات خود را در مورد اینکه آیا اصولا، همیشه و حتماً یک تشکیلات مبارز و تبلیغ سیاسی در بین توده‌ها ضروری است تغییر دهند که دارای هیچ گونه اصولی نباشند. خنده آور است اگر در این رابطه، به متفاوت بودن موقعیت و به وجود آمدن یک دورۀ نوین تکیه کرد. ایجاد یک تشکیلات مبارز و هدایت تبلیغات سیاسی در هر موقعیتی، حتی اگر این موقعیت «مسالمت آمیز» باشد، در هر دوره‌ای حتی اگر، این دورۀ «افول روحیۀ انقلابی» باشد، کاملا ضروری است، به علاوه دقیقاً در چنین دوره‌ها و تحت چنین شرایطی است که چنین کاری ضروری می باشد، چرا که در زمان انفجار و شروع مبارزه، دیگر دیر خواهد بود که یک چنین سازمانی به وجود آورد. حزب باید در حالت آماده باش باشد تا بتواند فوراً دست به عمل بزند. «در 24 ساعت تاکتیک را تغییر دادن»! درست است ولی برای اینکه بتوان تاکتیک را تغییر داد، باید ابتدا دارای تاکتیکی بود. در صورت فقدان سازمان محکمی که در مبارزه سیاسی و در هر گونه شرایط و در هر دوره، پخته و آبدیده باشد، راجع به نقشۀ منظم فعالیتی، که با اصول متین و روشن و بدون انحراف عملی شود، (و تنها آنست که شایستگی داشتن نام تاکتیک را دارد) حتی سخنی هم نمی تواند در میان باشد. بگذارید مسئله را بررسی کنیم؛ گفته می شود که «موقعیت تاریخی» حزب ما را در مقابل یک سؤال «کاملا نو» قرار داده است: مسئله ترور. دیروز مسئلۀ سازمان سیاسی و تبلیغ «کاملا نو» بود و امروز مسئله ترور، آیا تعجب آور نیست زمانی که بشنوی افرادی که تا این حد اصول خود را فراموش کرده اند، چگونه دربارۀ تغییرات ریشه‌ای تاکتیک سخن می گویند؟

خوشبختانه رابوچیه دئیلو، در اشتباه است. مسئله ترور به هیچ وجه مسئله نویی نیست و تنها کافی است بطور خیلی کوتاه نظرات تأکید شدۀ سوسیال دمکراسی روس، یادآوری گردد. اصولا ما هیچگاه ترور را رد نکرده­ایم و نمی توانیم رد کنیم، ترور یک عمل مبارزاتی است که می تواند در مقطعی از نبرد، با در نظر گرفتن موقعیت نیروها در شرایطی مشخص، کاملا درست و حتی لازم باشد. اما نکته مهم در اینجا است که امروزه، ترور، به هیچ وجه به عنوان شکلی هماهنگ با مبارزۀ ارتش پیکارجو، که به کل سیستم مبارزاتی بستگی دارد، پیشنهاد نمی شود بلکه به عنوان یک وسیلۀ ضربتی مستقل و مجزا از هر ارتشی مطرح می گردد. در زمان کمبود یک سازمان مرکزی و در حالتی که تشکیلات انقلابی محلی ضعیف هستند، ترور نمی تواند چیز دیگری غیر از آنچه اشاره شد باشد. به همین دلیل، قاطعانه اعلام می داریم که این شیوۀ مبارزه در تحت شرایط ذکر شده، بی جا و بی مورد است و فعالترین مبارزین را از مهم ترین و واقعی ترین وظیفه شان نسبت به مجموعۀ جنبش، بازمی دارد و بجای اغتشاش سازمانی نیروهای حکومت، باعث اغتشاش سازمانی نیروهای انقلابی می گردد.

کافیست فقط حوادث اخیر را به یاد بیاوریم. جلوی چشم هایمان تودۀ وسیع کارگران شهری و «مردم عادی» شهرها به مبارزه روی آوردند، اما انقلابیون دارای یک ستاد رهبری کننده و سازمان دهنده نبودند. آیا تحت چنین شرایطی این خطر موجود نیست که با روی آوردن مبارزترین انقلابیون به ترور، آن بخشهایی از مبارزه که تنها و تنها به آن می توان امید جدی داشت، ضعیف گردد؟ آیا این خطر موجود نیست که ارتباط سازمانهای انقلابی با تودۀ ناراضی، معترض و دارای روحیۀ مبارزاتی اما پراکنده‌ای که ضعفشان درست در پراکندگی آنهاست قطع شود؟ در حالیکه این ارتباط با توده، تنها ضامن پیروزی ماست. ما این فکر را به خود راه نمی دهیم که هیچگونه ارزشی برای عملیات قهرمانانۀ فردی قائل نباشیم، اما این وظیفۀ ماست که با تمام نیرو، سرمست ترور شدن را و ترور را به عنوان مهم ترین و اصلی ترین وظیفۀ مبارزه دیدن، موضوعی که امروز خیلی ها بدان تمایل نشان می دهند، به عنوان خطری اعلام کنیم. ترور هرگز نمی تواند شکل مبارزاتی روزانه گردد؛ در بهترین حالات خود، ترور فقط می تواند به عنوان یکی از شیوه‌ها در حمله قطعی، مورد استفاده قرار گیرد. سؤالی که مطرح است، این است که آیا در لحظۀ کنونی ما می توانیم مردم را برای چنین حمله‌ای فراخوانیم؟ ظاهراً رابوچیه دئیلو خیال می کند می توانیم. به هر حال اعلام می کند «گروههای ضربتی را تشکیل دهید!» اما این باز هم بیشتر ناشی از شور و شوق می باشد و نه استدلال. تودۀ اصلی جنگندۀ ما از داوطلبان و شورشیان تشکیل شده است. نیروی منظم ما تشکیل شده است از بخشهای کوچک و کم تعدادی که خود این بخشها هنوز هم بسیج نشده‌اند، با هم ارتباط ندارند و تربیت نشده‌اند که نوعی گروه منظم بسازند، تا چه رسد به گروههای ضربتی. برای هر کس که توان تشخیص مجموعۀ شرایط مبارزۀ ما را دارد، بدون اینکه این شرایط را با هر نقطه «چرخش» تاریخی سیر حوادث فراموش کند باید روشن باشد که در تحت چنین شرایطی، شعار فعلی ما نباید «پیش به سوی حمله» بلکه باید «محاصرۀ قلعۀ دشمن را سازمان دهید» باشد. به بیان دیگر، نزدیک ترین وظیفۀ حزب ما نباید این باشد که تمام نیروهای موجود را حالا برای حمله بسیج کند بلکه وظیفۀ حزب ما باید بطور اعم در این درخواست مطرح باشد که یک سازمان انقلابی به وجود بیاورد که قادر باشد تمام قوا را گرد آورد و نهضت را نه تنها اسماً، بلکه حقیقتاً رهبری نماید. سازمانی که باید همیشه برای پشتیبانی از هر اعتراض و طغیانی، حاضر و آماده بوده و از آن برای ازدیاد و تقویت نیروهای جنگی که به درد نبرد قطعی بخورند استفاده نماید.

درسهای حوادث فوریه و مارس[5]، به حدی مؤثر بودند که اکنون دیگر به ندرت می توان علیه این نتیجه گیریها اعتراض نمود. امروز دیگر چیزی که ما احتیاج داریم راه حل اصولی نبوده، بلکه حل عملی مسئله است. تنها کافی نیست که برای کسی روشن باشد که چه نوع سازمانی و برای چه کاری تشکیل می شود بلکه لازم است فوراً چنان نقشۀ مشخصی برای سازمان طرح نمود تا آنکه از جهات مختلف، دست به ایجاد آن زد. نظر به اهمیت فوری مسئله، ما تصمیم داریم از جانب خود نقشه‌ای را به رفقا تقدیم کنیم که در رساله‌ای که برای چاپ آماده می شود مفصل تر شرح داده شده است[6]. ما معتقدیم که نقطه حرکت فعالیت ما، اولین قدم عملی برای ایجاد تشکیلات مورد نظر و سررشته‌ای که اگر دنبال شود به ما آن توانایی را می بخشد که بتوانیم این سازمان را مستمراً پیشرفت داده و بر عمق و وسعت آن بیافزائیم، تشکیلات یک روزنامه سیاسی برای سراسر روسیه است. یک روزنامه چیزی است که ما بیش از هر چیز به آن نیازمندیم؛ بدون آن ما هرگز نخواهیم توانست وظیفۀ اصلی و دائمی و عمومی سوسیال دمکراسی که تبلیغ و ترویج همه جانبه است را انجام دهیم، خصوصاً زمانی که علاقه به سیاست و مسائل سوسیالیسم در بین وسیع ترین اقشار مردم بیدار می شود. هرگز به اندازۀ امروز این احتیاج احساس نشده است که تبلیغات پراکنده به شکل حرکت های فردی، اعلامیه‌های محلی، جزوه‌ها و غیره را به کمک انتشار یک روزنامۀ منظم دوره‌ای متشکل و تقویت کنیم. بدون اغراق می توان گفت که تناوب منظم در چاپ (و پخش) روزنامه می تواند ملاک و معیار دقیق و مشخصی باشد که ما چگونه انقلابی ترین و ضروری ترین فعالیت مبارزاتی مان را سازمان داده‌ایم. از طرف دیگر روزنامۀ ما باید برای سراسر روسیه باشد. اگر ما موفق نشویم، و تا زمانی که موفق نشویم فعالیتهایمان را برای نفوذ و تأثیر گذاری در بین مردم و دولت به وسیلۀ چاپ و انتشار روزنامه ادغام کنیم، این یک خیالبافی خواهد بود که به ادغام چیزهای پیچیده تر، مشکل تر و قطعی تر فکر کنیم. قبل از هر چیز، جنبش ما از ضعف ایدئولوژیکی رنج می برد، همچنین از ضعف های عملی و سازماندهی، از حالت پراکندگی، از اینکه اکثر سوسیال دمکراتها به کارهای محلی که درک و چشم انداز آنها را محدود می کند مشغول هستند، امری که دامنۀ کار و فعالیت، مهارت و کاردانی آنها را در پنهان کاری و آمادگی نیز محدود میکند. دقیقاً در این حالت پراکندگی است که باید ریشه را در بی ثباتی و تمام آن تزلزل هائی که در بالا گفته شد جستجو کرد. اولین قدم در جهت حذف و از بین بردن این نقطۀ ضعف و تبدیل جنبش های محلی متفاوت به یک جنبش واحد سراسری روسیه، باید بنیانگذاری یک روزنامه برای سراسر روسیه باشد. در انتها، ما حتماً به یک روزنامۀ سیاسی احتیاج داریم. بدون یک ارگان سیاسی نمی توان امروز در اروپا، جنبشی را یافت که شایستۀ نام سیاسی باشد. بدون داشتن چنین ارگانی انجام وظیفۀ ما مبنی بر متمرکز نمودن تمام عناصر سیاسی ناراضی و معترض که بتوان با کمک آنها جنبش انقلابی پرولتری را بارور کرد مطلقاً غیرممکن است. ما اولین قدم را برداشته‌ایم، در بین طبقۀ کارگر خواست افشاء وضعیت «اقتصادی» کارخانه‌ها را بیدار کرده‌ایم؛ حالا باید قدم بعدی را برداریم یعنی در تمام اقشار نسبتاً آگاه خلق، خواست افشاء مسائل سیاسی را بیدار کنیم. نباید از این جهت که صداهای اعتراض سیاسی امروز اینقدر ضعیف، کم و مردد هستند، نا امید شد. دلیل آن به هیچ وجه در این نهفته نیست که مردم، بطور جمعی به استبداد پلیسی تن درداده‌اند، بلکه علت در این است که افرادی که توانایی و آمادگی آنرا دارند تا بدی اوضاع را افشاء کنند، دارای هیچگونه تریبونی نیستند تا از این تریبون برای مردم صحبت کنند، هیچ شنوندۀ مشتاق و امیدوارکننده‌ای وجود ندارد، آنها هیچ جا در بین مردم آن نیرویی را نمی یابند که ارزش آن را داشته باشد تا با پشتیبانی از آن علیه «قدرقدرتی» حکومت روس شکایت کنند. اما اینک تمام اینها با سرعت سرسام آوری تغییر می کند. یک چنین نیرویی وجود دارد. این نیرو پرولتاریای انقلابی است که آمادگی خود را ثابت کرده، که نه فقط به دعوت برای شرکت در مبارزۀ سیاسی گوش داده و از آن پشتیبانی می کند بلکه با کمال شجاعت در این نبرد درگیر می شود. این امکان اکنون دیگر برای ما موجود است و ما موظفیم که یک تریبون به وجود آوریم که به وسیلۀ آن تمام خلق بتواند حکومت تزاری را افشاء کند. یک چنین تریبونی باید روزنامۀ سوسیال دمکراتیک باشد. برعکس دیگر طبقات و اقشار جامعه روس، در درون طبقه کارگر، علاقه دائمی برای کسب دانش سیاسی و تقاضای عظیمی (نه فقط در دوره‌های تشدید نا آرامی) برای مطبوعات غیرقانونی و مخفی موجود است. زمانی که چنین تقاضای توده‌ای آشکار است و هنگامی که تربیت رهبران مجرب انقلابی شروع شده است و با توجه به آن تجمع طبقۀ کارگر در مناطق کارگری شهرهای بزرگ و در بخشهای کارگری در محل کارخانه، عملا امکان کامل کنترل موقعیت را می دهد، یافتن یک روزنامۀ سیاسی، مسئله‌ای است که برای پرولتاریا در این موقعیت کاملا قابل قبول و جذب است. به وسیلۀ پرولتاریا بمثابۀ رابط ، این روزنامه می تواند در صفوف خرده بورژوازی شهری، کارگاههای خانگی، دهات و دهقانان رخنه کرده و تبدیل به یک روزنامۀ سیاسی مردمی شود.

نقش روزنامه، به هیچ وجه فقط به پخش ایده‌ها، به تربیت سیاسی و جذب متحدان سیاسی، محدود نمی شود. روزنامه فقط یک مروج عمومی و مبلغ عمومی نیست، بلکه سازمان دهندۀ عمومی نیز می باشد. از این حیث آنرا می توان با چوب بستی در اطراف عمارت در حال ساختمان مقایسه نمود. این چوب بست، طرح عمارت را نشان می دهد. رابطه بین سازندگان مختلف را تسهیل و به آنها کمک می کند که کار را تقسیم نموده و نتایج عمومی را که به وسیلۀ کار متشکل شان به وجود آمده است از نظر بگذرانند. با کمک روزنامه و در ارتباط با آن، به خودی خود یک سازمان مستحکمی به وجود خواهد آمد که توجه آن نه فقط به کار محلی، بلکه به کار منظم عمومی نیز خواهد بود. سازمانی که اعضایش را به آن عادت می دهد که حوادث سیاسی را، با دقت خاصی تعقیب نمایند و اهمیت و تأثیر این حوادث را در اقشار مختلف مردم به درستی ارزیابی کرده و متدهای لازمی را تدوین نمایند تا به وسیلۀ آن حزب انقلابی بتواند بر روی این اتفاقات تأثیر نهد. وظایف فنی کار، تأمین ساختن منظم مواد اولیه برای روزنامه و پخش و توزیع منظم آن، شبکه‌ای از مأموران محلی حزب متحد را ضروری می سازد که مرتباً با هم در تماس باشند، به موقعیت عمومی جریانات آگاهی داشته باشند، به انجام وظایف جزئی منظم شان در کار سرتاسری روسیه عادت کنند و توانایی هایشان را در سازماندهی فعالیتهای انقلابی گوناگون بیازمایند. این شبکه از مأموران*، استخوان بندی آنچنان سازمانی را تشکیل می دهند که ما بدان احتیاج داریم، به اندازۀ کافی بزرگ که بتواند سراسر کشور را دربر گیرد، به اندازه کافی وسیع و همه جانبه که بتواند یک تقسیم کار دقیق و منظمی را به پیش برد، به اندازه کافی پابرجا تا بتواند تحت هر شرایط و با هر تغییر وضعیت غیرمنتظره‌ای فعالیت خود را بدون اشتباه انجام دهد، که از یک طرف از جنگ آشکار با دشمن که از لحاظ نیرو، تفوق کامل داشته و تمام قوای خود را در یک نقطه جمع نموده است، اجتناب کرده و از طرف دیگر، از عدم چالاکی دشمن استفاده کند و در آنجا و در آن لحظه‌ای که از همه کمتر انتظار می رود به وی حمله ور گردد. امروز ما وظیفه نسبتاً سبکی برعهده داریم و آن پشتیبانی از تظاهرات دانشجویایی در خیابانهای شهرهای بزرگ است. فردا احتمالا وظیفۀ سنگین تری را برعهده خواهیم داشت. برای مثال، پشتیبانی از جنبش بیکاران یک ناحیه مشخص، پس فردا باید آماده باشیم تا در یک شورش دهقانی، نقش انقلابی بازی کنیم. امروز ما باید از تشدید موقعیت سیاسی که حکومت با لشکرکشی علیه زمستواها ایجاد کرده استفاده کنیم، فردا ما باید از طغیان مردم علیه این یا آن نوکر تزاری که خیلی پر رو شده است، پشتیبانی کنیم و به وسیله بایکوت، به وسیله تظاهرات و غیره کمک کنیم، تا به او آنچنان درس عبرتی داده شود که خود را به یک عقب نشینی علنی مجبور ببیند. یک چنین درجه‌ای از آمادگی مبارزاتی، تنها به وسیلۀ کار لاینقطع یک گروه منظم امکان پذیر است و اگر ما نیروهایمان را برای انتشار یک روزنامۀ عمومی بسیج کنیم و متحد نمائیم، این کار نه فقط لایق ترین مروجین را تربیت کرده، بلکه ماهرترین سازمان دهندگان را، مستعدترین رهبران سیاسی حزب را نیز که قادرند در زمان لازم بهترین شعار را برای مبارزه نهائی انتخاب کنند و مبارزه را رهبری نمایند، به میدان عمل می راند.

در آخر چند کلمه‌ای برای جلوگیری از سوء تفاهم احتمالی لازم است. ما تمام مدت از تدارک منظم و با نقشه حرف زدیم، اما به هیچ وجه به این وسیله نمی خواستیم اظهار کنیم که حکومت مطلقه می تواند فقط به وسیله محاصره دائمی و یا یک حملۀ سازمان یافته سرنگون شود، یک چنین نظریه‌ای، جزم اندیشانه و بی معنی خواهد بود. برعکس خیلی امکان دارد و از نظر تاریخی هم محتمل است که استبداد تحت فشار انفجارهای ناگهانی یا اغتشاش غیرقابل پیش بینی که آن را دائماً از تمام جهات تهدید می نماید، سرنگون شود.

اما هیچ حزب سیاسی که می خواهد از ماجراجویی پرهیز کند، نمی تواند برنامۀ عمل خود را بر مبنای پیش بینی انفجارها و اغتشاشات پایه گذاری کند، ما باید راه خودمان را در پیش گیریم، کار منظم خود را بطور صحیح انجام دهیم و هر چقدر کمتر بر حوادث غیرمترقبه حساب کنیم، به همان اندازه احتمال اینکه توسط «تغییرات تاریخی» غافلگیر شویم کمتر است.

 

ایسکرا، شمارۀ 4

مه 1901

مجموعه آثار لنین، جلد 5

 

توضیحات

 

1- رابوچیه دئیلو (هدف کارگری) مجلۀ ارگان اکونومیست ها بود. این مجله به توسط اتحادیۀ سوسیال دمکراتهای روس در خارجه از آوریل 1899 تا فوریۀ سال 1902 در ژنو انتشار می یافت.

2- لیستوک رابوچیه دئیلو (ضمیمه رابوچیه دئیلو) – بین ژوئن تا ژوئیۀ 1901 هشت شماره از آن در ژنو منتشر شد.

3- رابوچایا میسل (تفکر کارگری) – نشریۀ اکونومیستی که ارگان اتحادیۀ سوسیال دمکراتهای روس در خارجه بود و بین اکتبر 1897 تا دسامبر 1902 انتشار می یافت.

4- در اینجا استناد به مقاله «وظایف فوری جنبش ما» است که در شماره 1 ایسکرا در دسامبر 1900 انتشار یافته بود.

5- منظور تظاهرات سیاسی، میتینگ ها و اعتصابات کارگران و دانشجویان در فوریه و مارس سال 1901 است که در شهرهای مختلف روسیه اتفاق افتادند و حکومت تزاری اقدام به سرکوب بیرحمانۀ آنها نمود. انگیزۀ شروع تظاهرات و اعتصابات فراخواندن تعدادی از دانشجویان دانشگاه کیف به ارتش به عنوان مجازات شرکت آنها در یک میتینگ دانشجوئی بود.

6- منظور لنین کتاب «چه باید کرد؟» است.

 

 

چرا سوسیال دمکراسی بایستی مبارزه­ای قاطع و بی مهابا

را به سوسیالیست رولوسیونرها اعلام کند؟

 

 

1- زیرا جریانی که در تفکر اجتماعی ما تحت عنوان «سوسیالیست رولوسیونر» معروف است، از یگانه تئوری سوسیالیسم انقلابی که امروز وجود دارد، یعنی مارکسیسم، در حقیقت منحرف می شود و هم اکنون منحرف شده است. این جریان در ارتباط با انشعاب بزرگ سوسیال دمکراسی بین المللی به جناح اپورتونیستی (یا «برنشتینی») و جناح انقلابی، موضع کاملا ناروشن، غیرمجاز و دو رویانه­ای مابین دو صندلی اتخاذ نموده است. این جریان تنها و تنها بر پایۀ انتقاد بورژوا - اپورتونیستی از مارکسیسم، آن را «ناپایدار» خوانده (وستنیک روسکوی رولوتسی، شمارۀ 2، صفحۀ 62) و اعلام می دارد که می خواهد مارکسیسم را از نو و به سبک خود مورد «تجدیدنظر» قرار دهد، مع الوصف برای انجام این وعدۀ تهدیدآمیز خویش، هیچ کاری انجام نداده است.

2- زیرا جریان سوسیالیست رولوسیونر در مقابل آن سمتگیری مسلط بر تفکر اجتماعی و سیاسی روسیه که آنرا می بایست نارودنیسم لیبرال نامید، بطور استمداد ناپذیری تسلیم شده است. سوسیالیست رولوسیونرها که اشتباهات نارودنایا ولیا[1] و بطور کلی تمام سوسیالیسم قدیمی روس را تکرار می کنند، قادر نیستند که سستی کامل این جریان و تضادهای درونی آنرا ببینند و سهمیۀ مستقل خویش را برای تفکر انقلابی روس در سطح افزودن چند تا گنده گوئی انقلابی به همان وصیت نامۀ خاک گرفتۀ خِرد لیبرالی - نارودنیکی، محدود می کنند. مارکسیسم روس برای اولین بار پایه­های تئوریک جریان نارودنیسم لیبرال را به لرزه درآورد و محتوی طبقاتی بورژوائی و خرده بورژوائی آنرا آشکار ساخت و علیه آن اعلان جنگ داد، کاری که همچنان ادامه می دهد، بدون اینکه از گرویدن یک عدۀ زیادی از مارکسیستهای منقد (= اپورتونیست) به جرگۀ مخالفان، واهمه­ای به خود راه دهد. معذالک رفتار و برخورد سوسیالیست رولوسیونرها در کلیۀ زمینه­های این منازعه (در بهترین حالت) خصمانه - خنثی بوده و هست، آنها باز هم بین دو صندلی نشسته­اند – مابین مارکسیسم روس (آنها از آن فقط تکه پاره­هائی را برداشته­اند) و جریان شبه سوسیالیستی نارودنیسم لیبرال.

3- زیرا که سوسیالیست رولوسیونرها در نتیجۀ عدم اصولیت کامل خویش در مسائل بین المللی سوسیالیسم و مسائل مربوط به سوسیالیسم در روسیه که در بالا بدان اشاره شد، تنها اصل واقعاً انقلابی، یعنی مبارزۀ طبقاتی را نمی فهمند و یا بدان اعتقاد ندارند. آنها نمی فهمند که در روسیۀ کنونی فقط حزبی می تواند واقعاً انقلابی و حقیقتاً سوسیالیستی باشد که سوسیالیسم را با جنبش کارگری روسیه که با رشد سرمایه داری در روسیه همواره نیروی بیشتر و ابعاد وسیع تری به خود می گیرد، ترکیب کند. موضع سوسیالیست رولوسیونرها در قبال جنبش کارگری روسیه همیشه مانند ناظری سطحی بین بوده و زمانی که به عنوان مثال این جنبش (در اثر رشد اعجاب انگیز خود) به بیماری «اکونومیسم» گرفتار آمد، آن وقت سوسیالیست رولوسیونرها از یکسو از اشتباهات کسانی که کار نو و مشکلی را برای بیداری و تهییج تودۀ کارگران انجام می دادند، احساس مسرت کرده و از دیگر سو به لای چرخهای مارکسیسم انقلابی که علیه این «اکونومیسم» مبارزه می نمود و آنرا ظفرمندانه به پایان رسانید، چوب می گذاشتند. موضع دو گانه در مورد جنبش کارگری، سوسیالیست رولوسیونرها را ناچاراً به انفراد عملی از این جنبش کشانید و در نتیجۀ این انفراد، حزب سوسیالیست رولوسیونرها هر نوع پایگاه اجتماعی خود را از دست داد. او هیچ نوع تکیه گاهی در بین طبقات اجتماعی ندارد، برای اینکه به دستجات روشنفکر متزلزل و ناپایداری که سردرگمی و بی پرنسیپی خود را «همه جانبه گری» می نامند، نمی توان طبقه نام نهاد.

4- زیرا حزب سوسیالیست رولوسیونرها از آن جهت که به ایدئولوژی سوسیالیستی برخوردی تحدید گرانه دارد و می خواهد در یک زمان و به یک میزان به روشنفکران، پرولتاریا و دهقانان اتکاء نماید، بالاجبار (چه بخواهد چه نخواهد) راه را برای به زنجیر کشاندن سیاسی و ایدئولوژیک پرولتاریای روس توسط دمکراسی بورژوائی روس هموار می سازد. تحقیر تئوری، برخورد متزلزل و ناپایدار نسبت به ایدئولوژی سوسیالیستی، ضرورتاً به مفهوم در خدمت ایدئولوژی بورژوازی قرار گرفتن است. روشنفکران و دهقانان روس به عنوان اقشار اجتماعی قابل مقایسه با طبقۀ کارگر، فقط می توانند تکیه گاه جنبش بورژوا - دمکراتیک باشند. این نه فقط اندیشه­ای است که بالاجبار از تمام آموزش ما نتیجه می شود (بر این پایه، به عنوان مثال تولید کنندۀ خرده پا فقط تا آنجائی انقلابی است که با جامعۀ اقتصاد کالائی و سرمایه داری کاملا قطع رابطه کند و خود را در موضع پرولتاریا قرار دهد)، خیر، این همچنین یک واقعیت است که هم اکنون شروع نموده خود را به منصۀ ظهور گذارد. اما در لحظۀ انقلاب سیاسی و در روز بعد از این انقلاب، این واقعیت جبراً خود را با نیروئی به مراتب بیشتر نشان خواهد داد. سوسیالیست رولوسیونریسم آن شکل از تظاهر ناپایداری ایدئولوژیک خرده بورژوازی و ساده کردن خرده بورژوا مآبانۀ سوسیالیسم است که سوسیال دمکراسی باید همواره علیه آن مبارزۀ قاطع را به پیش برد و خواهد برد.

5- زیرا خواستهای عملی برنامه­ای که سوسیالیست رولوسیونرها هم اکنون – نمی خواهم بگویم ارائه داده­اند، اما به هر حال طرح ریزی کرده­اند – کاملا روشن نشان می دهند که عدم اصولیت این جریان چه خسارت عظیمی در عمل بجای می گذارد. به عنوان مثال برنامۀ حداقل ارضی که در شمارۀ 8 رولوسیونا روسیا[2] طرح گردیده (شاید صحیح تر بود اینطور گفته شود: در لای بلای تزهای کج و معوج جریان نارودنیسم ما پراکنده است) اولا هم در میان دهقانان که به آنان سوسیالیستی کردن زمین و خاک را به عنوان «حداقل» وعده می دهد و هم در طبقۀ کارگر که در آن تصورات کاملا غلطی از خصلت واقعی جنبش دهقانی به وجود می آورد، تولید سردرگمی می کند. این وعده و وعیدهای بی سر و ته فقط حزب انقلابی را بطور اعم و آموزش سوسیالیسم علمی دربارۀ اجتماعی کردن تمام وسائل تولید بمثابۀ هدف غائی ما را بطور اخص، خلع سلاح می کند. دوماً: سوسیالیست رولوسیونرها با پشتیبانی و توسعۀ تعاونی های دهقانی در برنامۀ حداقل، بطور کامل زمینۀ مبارزۀ انقلابی را ترک گفته و به اصطلاح سوسیالیسم خود را تا سطح رفرمیسم بی پایۀ خرده بورژوازی تنزل می دهند. سوماً: سوسیالیست رولوسیونرها با مخالفت خود با خواستهای سوسیال دمکراتها مبنی بر از بین بردن تمام زنجیرهای قرون وسطائی که کمون روستایی ما را در خود پیچیده، موژیک [دهقان] را به سهیمه­اش [از زمین] بسته، آزادی وی را از بین برده و لاجرم حقارت او را به عنوان عضوی از جامعۀ وابسته به زمین اش سبب می گردند، به اندازۀ کافی نشان دادند که آنها نتوانستند خود را در مقابل آموزشهای ارتجاعی جریان نارودنیسم روسیه محافظت نمایند.

6- زیرا سوسیالیست رولوسیونرها در برنامۀ خود تروریسم را داخل می کنند و آنرا در شکل کنونی خود بمثابۀ وسیله­ای برای مبارزۀ سیاسی، ترویج می نمایند و به این وسیله آنها ارتباط لاینقطع کار سوسیالیستی با تودۀ طبقۀ انقلابی را از بین می برند و بدین ترتیب سنگین ترین صدمات را به جنبش وارد می آورند. همچنین قسمهای مطنطن و سوگندهای مکرر در مکرر نمی تواند واقعیت انکار ناپذیر موجود را انکار کند که تروریسم امروزی آنطور که سوسیالیست رولوسیونرها امروزه آنرا بکار می برند و ترویج می نمایند، در هیچ رابطه­ای با کار در میان توده، برای توده و با توده قرار نمی گیرد؛ که سازمان دادن عملیات تروریستی به وسیلۀ حزب، نیروهای سازمانی از نظر کمی به غایت اندک ما را از وظایف سنگین و در مجموع انجام نپذیرفتۀ خویش که همانا سازمان دادن یک حزب کارگری انقلابی است، منحرف می سازد؛ که تروریسم سوسیالیست رولوسیونرها در عمل چیز دیگری نیست غیر از نبرد منفردانه، که تجربۀ تاریخی آنرا کاملا مردود شمرده است. فریادهای ترویج ترور که سوسیالیست رولوسیونرهای ما آنرا توسعه می دهند حتی سوسیالیستهای خارجه را کم کم نگران می کند. این تبلیغات اما در تودۀ کارگران روس تخم تخیلات مضر از نوع اینکه تروریسم «افراد را برخلاف ارادۀ خود مجبور می نماید که سیاسی فکر کنند»(رولوسیونایا روسیا، شمارۀ 7 ص 4)، که تروریسم «بهتر از ماهها ترویجات شفاهی قادر است نظر ... هزاران نفر را دربارۀ انقلابیون و مفهوم[!!] فعالیت آنها تغییر دهد»، که تروریسم گویا قادر است «به متزلزلین، به سرخوردگان و به نیروهائی که در اثر نتیجۀ حزن آور تظاهراتها مردد و هراسان شده­اند، نیروی تازه ببخشد»(همانجا) و نظایر اینها می کارد. این تخیلات مضر فقط می تواند به سرخوردگی سریع و به تضعیف کاری بیانجامد که تهاجم توده به حکومت مطلقه را تدارک می بیند.

 

مطابق با دستنویس

نوشته شده اواخر ژوئن – ژوئیۀ 1902

منتشر شده برای اولین بار در سال 1923

در روزنامۀ «پروژکتور» (نور افکن)، شمارۀ 14

مجموعه آثار لنین، جلد 6

 

توضیحات

 

1- نارودنایا ولیا (ارادۀ خلق) – سازمان مخفی سیاسی ای بود که در اوت 1879 در نتیجۀ انشعاب در انجمن مخفی زملیا ای ولیا (زمین و آزادی) به وجود آمد و اعضای آن تاکتیک ترور فردی را دنبال می کردند.

اندکی پس از قتل تزار الکساندر دوم (13 مارس 1881) به وسیلۀ اعضای نارودنایا ولیا این سازمان به دست حکومت تزاری منکوب گردید.

و.ای. لنین برنامۀ تخیلی و غلط این سازمان و تاکتیک ترور فردی آنها را به باد انتقاد می گرفت اما احترام عظیمی برای مبارزات قهرمانانه­ای که اعضای نارودنایا ولیا علیه تزاریسم انجام می دادند، قائل بود. لنین همچنین به فنون پنهان کاری آنها و سازمان شدیداً متمرکز آنها ارج بسیار می نهاد.

2- رولوسیونا روسیا (روسیۀ انقلابی) – یک روزنامۀ غیرقانونی سوسیالیست رولوسیونرها. از اواخر سال 1900 در روسیه توسط اتحادیۀ سوسیالیست رولوسیونرها منتشر گشت (شمارۀ 1 با تاریخ سال 1900، در حقیقت در ژانویۀ 1901 چاپ شد)؛ از ژانویۀ 1902 تا دسامبر 1905 در خارجه (ژنو) به عنوان ارگان رسمی حزب سوسیالیست رولوسیونرها منتشر شد.

 

 

ماجراجوئی انقلابی *

 

1

 

ما در زمانی طوفانی به سر می بریم، زمانی که تاریخ روسیه با گامهایی عظیم به پیش می رود و هر سال گاهی بیش از ده سال دوران آرامش اهمیت دارد. نتایج نیم قرن دوران بعد از رفرم جمع بندی می شوند و زیربنای ساختمان اجتماعی و سیاسی ای که سرنوشت سراسر کشور را برای مدت زمان بس طولانی تعیین خواهد کرد، گذارده می شود. جنبش انقلابی با سرعتی شگفت انگیز به رشد خود ادامه می دهد و «گرایشات ما» نیز با سرعت عجیبی شکفته (و پژمرده) می شوند. گرایشاتی که در سیستم طبقاتی کشور سرمایه داری سریع الرشدی چون روسیه عمیقاً ریشه دارند، تقریباً بلافاصله جایگاه واقعی خود را اشغال کرده و طبقات مربوط به خود را می یابند. یک نمونۀ آن تحول آقای استرووه است که کارگران انقلابی در همین یک سال و نیم پیش پیشنهاد «از چهره پاره کردن» نقاب مارکسیستی او را نمودند و او اکنون با ابتکار خود بدون این نقاب به عنوان رهبر (یا خدمتگزار؟) زمینداران لیبرال که به ثبات و واقع بینی خود می بالند، به میدان آمده است. گرایشات بیانگر سستی سنتی عقاید لایه­های میانی نامعین روشنفکران برعکس می کوشند اعلاناتی را جانشین نزدیکی با طبقات معینی سازند که بر حسب هر چه خروشان تر بودن حوادث، پر سر و صداتر باشند. «ما حداقل صدایی شرورانه خواهیم داشت»[1] – اینست شعار بسیاری از افراد با روحیۀ انقلابی که دارای هیچ تکیه گاه تئوریک و اجتماعی نیستند و با طوفان حوادث گرفتار شده­اند.

سوسیالیست رولوسیونرها که چهره شان همواره روشن تر نمایان می شود نیز بدین گرایشات «پر سر و صدا» تعلق دارند. و اکنون هنگام آن رسیده است که پرولتاریا نگاهی دقیق بر این چهره بیاندازد و بر خود روشن سازد که طبیعت واقعی این افراد چیست، افرادی که هر چه برایشان محسوس تر می گردد که بدون پیوند نزدیک با طبقۀ واقعاً انقلابی جامعه نمی توانند به صورت یک گرایش جداگانه وجود داشته باشند، با اصرار بیشتری در جلب دوستی پرولتاریا می کوشند.

سه عامل بیش از همه به نمایان شدن چهرۀ واقعی سوسیالیست رولوسیونرها کمک کرده­اند. نخست، شکاف بین سوسیال دمکراسی انقلابی و اپورتونیستها که زیر پرچم «انتقاد از مارکسیسم» سر بلند کرده­اند. دوم قتل سیپیاگین توسط بالماشوف و نوسان جدید در برخی انقلابیون بسوی ترور. سوم و بالاخره اصلی ترین، جنبش اخیر دهقانان است که آنهایی را که بر طبق عادت میان دو صندلی می نشینند و هیچگونه برنامه­ای ندارند مجبور کرده است که پس از وقوع رویداد با چیزی شبیه به شبه برنامه به پیش آیند. ما اکنون به بررسی این سه عوامل می پردازیم، البته با توجه به اینکه در یک مقالۀ روزنامه­ای فقط قادریم مختصراً نکات اساسی استدلالها را طرح نمائیم و به احتمال قوی در آینده در مقاله­ای مجله­ای یا در یک جزوه به این مسئله بازخواهیم گشت.[2]

سوسیالیست رولوسیونرها در شمارۀ دوم وستنیک روسکوی رولوتسی و آن هم با مقالۀ بدون امضائی تحت عنوان «پیشرفت جهان و بحران سوسیالیسم» بود که بیانیۀ اصول تئوریک خود را اعلام نمودند. ما مطالعۀ این مقاله را به تمام کسانی که مایلند تصویر روشنی از بی اصولی محض و نوسان تئوریک (و همچنین از هنر استتار آن در پشت سیلی از لفاظی) به دست آورند جداً توصیه می کنیم. تمام محتوی این مقالۀ پرطمطراق را می توان در چند کلمه بازگو کرد: سوسیالیسم به یک نیروی جهانی تبدیل شده است، سوسیالیسم (= مارکسیسم) اکنون در نتیجۀ نبرد انقلابیون («ارتدکسها») علیه اپورتونیستها («منقدین») شکاف برداشته است. ما سوسیالیست رولوسیونرها «قطعاً» هیچگاه با اپورتونیسم همدردی نکرده­ایم، اما از پیدایش «انتقاد»ی که ما را از قید دگم آزاد ساخته است شادمانه پایکوبی می کنیم؛ ما نیز در جهت تجدیدنظر در این دگم کار می نمائیم – و اگر چه هنوز از طریق انتقاد (بجز انتقاد بورژوا اپورتونیستی) چیزی برای عرضه نداریم و اگر چه تا بحال مطلقاً هیچ چیز را مورد تجدیدنظر قرار نداده­ایم، با این حال، همین آزادی ما از هر تئوری بایستی به حساب افتخارات ما گذارده شود. این بایستی حتی بیشتر به حساب افتخارات ما گذارده شود زیرا ما به عنوان افرادی آزاد از قید هر تئوری، بطور جدی خواهان وحدت همگان هستیم و به شدت تمام مشاجرات مربوط به اصول تئوریک را محکوم می کنیم. وستنیک روسکوی رولوتسی(شمارۀ 2، صفحۀ 127) بطور بسیار جدی به ما اطمینان می دهد که «یک سازمان جدی انقلابی»، «باید از توجه به حل مسائل مورد اختلاف تئوری اجتماعی که همواره منجر به نفاق می گردد، دست بکشد، اگر چه این موضوع نباید باعث بازداشتن تئوریسین ها از یافتن راه حل آنها گردد» – و یا به زبان ساده تر: بگذار نویسندگان بنویسند و خوانندگان بخوانند[3]، ولی تا زمانی که دیگران درگیر مشاجرات اند در مورد جای خالی آزاد شده شادمانی خواهیم کرد.

البته نیازی نیست که به تحلیل جدی این تئوری منحرف شدن از سوسیالیسم (در صورت وقوع مشاجرات) بپردازیم. به نظر ما، بحران سوسیالیسم هر سوسیالیستی که حداقلی از جدییت داشته باشد را به ویژه موظف می کند که توجه خود را به تئوری دو چندان نماید، قاطعانه تر یک موضع کاملا معین اتخاذ نماید و خط فاصل دقیق تری میان خود و عناصر متزلزل و غیرقابل اعتماد بکشد. ولی بنابر عقیدۀ سوسیالیست رولوسیونرها، از آنجایی که «حتی در میان آلمانیها» انشعاب و اغتشاش اتفاق می افتد، پس برای ما روسها باید به خواست خدا از اینکه خود نمی دانیم به کجا رانده می شویم، به خود ببالیم. به عقیدۀ ما یک جریان انقلابی در صورت فقدان تئوری، ضرورت موجودیت خود را از دست می دهد و دیر یا زود بطور اجتناب ناپذیر محکوم به ورشکستگی سیاسی است. اما به عقیدۀ سوسیالیست رولوسیونرها، فقدان تئوری چیز خوب، درست و بخصوص «برای وحدت» مناسب است. همانطوری که دیده می شود ما نمی توانیم با آنها به توافق برسیم، زیرا به زبانهای متفاوتی سخن می گوییم. یک امید باقی است: شاید آقای استرووه آنها را به سر عقل آورد، کسی که او نیز (البته کمی جدی تر) دربارۀ از میان برداشتن دگم صحبت کرده و معتقد است که کار «ما» (نظیر هر کار بورژوایی که به پرولتاریا متوسل می شود) متحد ساختن است نه نفاق افکنی. آیا سوسیالیست رولوسیونرها با کمک آقای استرووه پی نخواهند برد که مفهوم واقعی موضع شان در مورد آزادی از سوسیالیسم بخاطر وحدت، و وحدت بر مبنای آزادی از سوسیالیسم چیست؟

به نکتۀ دوم، مسئلۀ تروریسم بپردازیم.

سوسیالیست رولوسیونرها در دفاع شان از ترور که تجربۀ جنبش انقلابی روسیه به وضوح بی ثمری آنرا ثابت نموده است، برافروخته تلاش دارند توضیح دهند که تروریسم را فقط در پیوستگی آن با کار در میان توده­ها می پذیرند و لذا مباحثات سوسیال دمکراتهای روسیه در رد اثر بخشی این شیوۀ مبارزه (که برای مدت زمانی طولانی رد شده است) به آنها مربوط نمی شود. در اینجا داستانی که بسیار شبیه به نظر آنها دربارۀ «انتقاد» است تکرار می گردد. سوسیالیست رولوسیونرها فریاد می زنند که ما اپورتونیست نیستیم و در همان حال دگم سوسیالیسم پرولتاریایی را فقط بر اساس انتقاد اپورتونیستی محض و نه چیز دیگری، به بایگانی می سپارند. سوسیالیست رولوسیونرها به ما اطمینان می دهند که اشتباهات تروریستها را تکرار ننموده و توجه را از کار در میان توده­ها منحرف نمی کنیم، و در همان حال با حرارت زیادی اعمالی از قبیل قتل سیپیاگین توسط بالماشوف را به حزب توصیه می کنند، اگر چه هر کس به خوبی می داند و می بیند که این عمل به هیچ وجه در ارتباط با توده­ها نبوده و به سبب شیوه­ای که این عمل مطابق با آن انجام شد نمی توانست هم باشد و اینکه اشخاصی هم که این عمل را انجام دادند نه بر روی عمل مشخص یا پشتیبانی از جانب توده­ها حساب می کردند و نه بدان امیدوار بودند. سوسیالیست رولوسیونرها کوته بینانه درک نمی کنند که تمایل آنها به تروریسم رابطۀ بسیار نزدیکی با این واقعیت دارد که آنها از همان آغاز از جنبش کارگری جدا بوده و هنوز هم جدا هستند، بدون آنکه حتی سعی نمایند به حزب طبقۀ انقلابی که مبارزۀ طبقاتی اش را پیش می راند تبدیل شوند. حرارت زیاد از حد در سوگند خوردن غالباً سبب آن می شود که شخص مواظب باشد و دربارۀ آنچه که این همه چاشنی تند و تیز لازم دارد شک و تردید کند. هنگامی که من اطمینان بخشی های سوسیالیست رولوسیونرها را مبنی بر اینکه:«ما با ترور کار در میان توده­ها را عقب نمی زنیم» می خوانم، معمولا به این فکر می کنم که آیا این سوگندها آنها را خسته نمی کند؟ این اطمینان بخشی ها از جانب همان کسانی است که از جنبش کارگری سوسیال دمکراتیک که توده­ها را واقعاً بپا می دارد کنار کشیده­اند و به کنار کشیدن از آن ادامه می دهند؛ کسانی که به تکه پاره­هائی از هر نوع تئوری چنگ می اندازند.

جزوۀ منتشر شده توسط «حزب سوسیالیست رولوسیونر» در سوم آوریل 1902 می تواند به عنوان تصویری عالی از آنچه در بالا گفته شد در نظر گرفته شود. این زنده ترین مأخذی است که به رهبران اصلی نزدیک بوده و معتبرترین مأخذ به شمار می آید. «طرح مسئلۀ مبارزۀ تروریستی» در این جزوه برمبنای شهادت با ارزش رولوتسیونایا روسیا (شمارۀ 7، صفحۀ 24) «با نظرات حزب کاملا منطبق» است.*

جزوۀ سوم آوریل با دقت قابل ملاحظه­ای از طرح «جدیدترین» دلایل تروریستها پیروی می کند. پیش از هر چیز این کلمات به چشم می خورند:«ما دعوت به تروریسم را نه بجای کار در میان توده­ها، بلکه بخاطر آن و همراه با آن کار پیشنهاد می نمائیم». این کلمات به ویژه به این سبب چشم را متوجه خود می سازند که با حروفی سه برابر بزرگتر از بقیۀ متن چاپ شده­اند (شیوه­ای که البته رولوتسیونایا روسیا نیز تکرار کرده است). گویا به همین سادگی است که کافی باشد شخص فقط «نه بجای، بلکه همراه با» را با حروف برجسته چاپ کند و بپندارد تمام بحث سوسیال دمکراتها و تمام آموزشهای تاریخ فوراً فرو خواهند ریخت! اما با کمی زحمت برای مطالعۀ تمام جزوه، انسان خواهد دید که این اطمینان بخشی های با حروف برجسته، بی جهت نام توده­ها را به میان می کشد. زمانی که «کارگران از تاریکی برهند» و «موج عظیم همگانی دروازه­های آهنین را درهم شکنند»، «افسوس!»(به معنی تحت اللفظی اش «افسوس!») «هنوز خیلی دور است و فکر کردن دربارۀ شمار قربانیان آینده وحشتناک است!». آیا کلمات «افسوس، هنوز خیلی دور است» بیانگر ناتوانی کامل در درک جنبش توده­ای و ناباوری بدان نیست؟ آیا مقصود از این استدلال استهزاء عمدی این واقعیت که زحمتکشان هم اکنون شروع به برخاستن نموده­اند نیست؟ و بالاخره حتی اگر این استدلال مبتذل که در حقیقت چرند و بیهوده گویی بیش نیست درست می بود، باز آنچه که از آن با برجستگی خاصی بیرون می آمد بیهودگی تروریسم بود، زیرا بدون کارگران تمامی بمبها بی قدرتند، آشکارا بی قدرتند.

به ادامه­اش توجه کنید:«هر ضربۀ تروریستی بخشی از نیروی حکومت مطلقه را گرفته و تمام این نیرو[!] را به سمت مبارزین آزادی منتقل[!] می سازد». «و اگر ترور بطور سیستماتیک[!] انجام گیرد، واضح است که بالاخره کفۀ ترازو در طرف ما سنگین تر خواهد شد». آری، آری بر همگان روشن است که ما در اینجا با یکی از بزرگترین خیال پردازیهای تروریستها در ناهنجارترین شکل آن روبرو هستیم: قتل سیاسی به خودی خود «نیرو منتقل می سازد»! بدین ترتیب از یکسو با تئوری انتقال نیرو مواجه هستیم و از سوی دیگر با «نه بجای، بلکه همراه با» ... آیا این سوگند خوردنها آنها را خسته نمی کند؟

ولی اینها تازه فقط شکوفه­ها هستند. میوه­ها در پیش اند. حزب سوسیالیست رولوسیونرها می پرسد «ضربت را باید بر چه کسانی وارد ساخت؟ و پاسخ می دهد: به وزرا و نه به تزار، زیرا «تزار نخواهد گذاشت کار به افراط بکشد»(!! این را دیگر از کجا فهمیده­اند؟؟) و گذشته از این «آسانتر نیز هست»(این کاملا آن چیزی است که آنها می گویند!):«هیچ وزیری نمی تواند خود را در قصری همانند یک قلعه پنهان نماید». و این استدلال با سخن زیرین که ضروریست به عنوان نمونه­ای از «تئوری» سوسیالیست رولوسیونرها جاودانه شود پایان می پذیرد:«حکومت مطلقه بر ضد تجمع مردم سرباز دارد؛ بر ضد سازمانهای انقلابی پلیس مخفی و آشکارا را؛ ولی چه چیز وی را ... [منظور از «وی» کیست؟ حکومت مطلقه؟ نویسنده ندانسته حکومت مطلقه را با وزیری که ضربه زدن بر او ساده تر می باشد یکسان دانسته است!] ... از چنگ افراد یا گروههای کوچکی که پیوسته و حتی بدون اطلاع یکدیگر[!!] آمادۀ حمله می شوند و حمله می کنند، نجات خواهد داد؟ هیچ نیرویی در مبارزه با افراد نامرئی سودمند نیست. بنابراین، وظیفۀ ما روشن است: نابود کردن هر یک از افراد ظالم حکومت مطلقه با یگانه وسیله­ای که حکومت مطلقه برایمان باقی گذاشته است[!] – مرگ». سوسیالیست رولوسیونرها هر مقدار کاغذ را با اطمینان دهی در مورد اینکه آنها با تبلیغ تروریسم، در کار در میان توده­ها کوتاهی نمی کنند و آنرا بی سازمان نمی سازند، سیاه نمایند، موفق نخواهند شد با عبارت پردازی این واقعیت را نفی کنند که روحیات تروریستهای امروزی در جزوه­ای که از آن نقل کردیم به درستی منعکس شده است. تئوری انتقال نیرو مکمل خود را در تئوری نامرئی بودن می یابد، تئوری ای که نه تنها تمام تجربیات گذشته بلکه هر گونه فکر سلیم انسانی را وارونه می گرداند. اینکه «تجمع مردم» یگانه «امید» انقلاب است؛ اینکه تنها آن سازمان انقلابی که این تجمع را (در عمل و نه در حرف) رهبری می نماید، قادر به مبارزه با پلیس است – همه اینها از بدیهیات هستند. خجالت آور است اگر مجبور باشیم اینها را ثابت کنیم. و فقط کسانی که همه چیز را فراموش کرده­اند و مطلقاً هیچ چیز نیاموخته­اند، می توانند نتیجه­ای «عکس» را بگیرند و به این بلاهت افسانه آمیز برسند که حکومت مطلقه می تواند از چنگ توده به وسیلۀ سربازان و از چنگ سازمانهای انقلابی به وسیلۀ پلیس «نجات» یابد، ولی هیچ راه نجاتی برای او از دست تک روانی که وزرا را شکار می کنند وجود ندارد!

این ادعای افسانه آمیز، که ما معتقدیم رسوا خواهد شد، به هیچ وجه یک دعوی مضحک ساده نیست. خیر، کاملا آموزنده است، زیرا با کشیده شدن به یک یاوه، اشتباه اساسی تروریستها را که در آن با «اکونومیستها» مشترک اند (شاید اکنون دیگر بایستی گفت: با نمایندگان سابق مرحوم «اکونومیسم؟») برملا می سازد. این اشتباه همان گونه که ما بارها نشان داده­ایم عبارتست از عدم درک کمبود اساسی جنبش ما. به دلیل رشد بسیار سریع جنبش، رهبران از توده­ها عقب مانده­اند، سازمانهای انقلابی به سطح فعالیتهای انقلابی پرولتاریا نرسیده­اند و قادر به حرکت در پیشاپیش و رهبری توده­ها نشده­اند. اینکه چنین عدم تطابقی وجود دارد نمی تواند از جانب هیچ شخص با وجدانی که حتی آشنایی مختصری با جنبش دارد مورد تردید قرار گیرد. و چون اینچنین است، پس واضح است که تروریستهای امروزی در واقع «اکونومیستهای» پشت و رو شده­ای هستند که در راهی همانقدر احمقانه، منتها در قطب مخالف می افتند. در زمانی که انقلابیون از نظر نیرو و وسایل جهت رهبری توده­های بپاخاسته در مضیقه­اند، فراخواندن به تروریسم که به شکل سازماندهی ضربه زدن به وزرا توسط تک روها و گروههای بی اطلاع از یکدیگر انجام می شود، نه تنها به معنای قطع کار در میان توده­هاست، بلکه همچنین تلاش در جهت وارد نمودن بی سازمانی صرف در این کار را معنی می دهد.

در جزوۀ سوم آوریل می خوانیم که ما انقلابیون «عادت کرده­ایم با ترس و لرز در یک تجمعی ازدحام نمائیم و حتی روحیۀ نوین و دلیرانه­ای که از دو سه سال پیش ظاهر گشته است، تاکنون بیشتر احساسات توده را برانگیخته است تا افراد را». این کلمات، بخش بزرگی از حقیقت بطور غیرعمدی بیان شده­ای را دربر دارند. و همین حقیقت است که تو دهنی خرد کننده­ای به مبلغین تروریسم می زند. از این حقیقت هر سوسیالیست متفکری چنین نتیجه می گیرد: باید مصممانه تر، بی باکانه تر و منظم تر بمثابۀ تجمع عمل کرد. اما سوسیالیست رولوسیونرها به این نتیجه می رسند که:«تیراندازی کن، ای فرد نامرئی، زیرا تجمع مردم، افسوس، هنوز خیلی مانده به این جریان برسد و گذشته از این، سربازها برعلیه این تجمع اند». آقایان، این دیگر اوج نابخردی است!

در جزوه تئوری تروریسم تهییج کننده نیز از نظر دور نمانده است. به ما گفته می شود که «هر نبرد تن به تن یک قهرمان در همگی ما روحیۀ مبارزه و شجاعت را برمی انگیزد»، ولی ما از گذشته می دانیم و در زمان کنونی می بینیم که فقط اشکال نوین جنبش توده­ای یا بیداری قشرهای جدیدی از توده­ها به مبارزۀ مستقل است که واقعاً روحیۀ مبارزه و شجاعت را در همگان برمی انگیزد. نبردهای تن به تن در هر حال، تا آنجا که به صورت نبردهای تن به تن اعمال شده توسط بالماشوف ها باقی بمانند، بطور مستقیم فقط هیجان زودگذری را برمی انگیزند، در حالی که بطور غیر مستقیم منجر به بی تفاوتی و انتظار غیر فعال برای نبرد تن به تن بعدی می گردند. به ما باز هم اطمینان داده می شود که «هر جرقۀ تروریسم ذهن را روشن می سازد»، چیزی که ما متأسفانه در مورد حزب سوسیالیست رولوسیونرهای واعظ تروریسم مشاهده نکرده­ایم. به ما تئوری کار بزرگ و کار خرد عرضه می شود:«کسی که دارای نیروی بیشتر، امکانات بیشتر و عزمی راسخ تر است نباید با کارهای خرد[!] خود را قانع کند؛ او باید کاری بزرگ بیابد و خود را وقف آن نماید – تبلیغ تروریسم در میان توده­ها[!]، تدارک عملیات بغرنج ... [تئوری نامرئی بودن افراد از هم اکنون فراموش شده است!] ... مخاطره آمیز تروریستی». واقعاً که چه ذکاوت شگفت آوری. نثار نمودن جان یک انقلابی به منظور انتقام جوئی از سیپیاگین فرومایه­ای که بجای او پله وه فرومایه می آید – این کاری بزرگ است. اما مثلا آماده نمودن توده­ها به منظور تظاهرات مسلحانه – این کاری خرد است. رولوتسیونایا روسیا دقیقاً همین نکته را در شمارۀ 8 وقتی که اعلام می دارد، دربارۀ تظاهرات مسلحانه «به عنوان کاری برای آینده دور نامعلومی نوشتن و سخن گفتن آسان است»، «ولی تاکنون تمام این صحبتها تنها دارای ماهیت تئوریک صرف بوده­اند»، تشریح می کند. چقدر خوب به این زبان مردمانی که از قید معتقدات محکم سوسیالیستی و تجربۀ سنگین هر نوع جنبش توده­ای آزادند، آشنا هستیم. آنها نتایج پر سر و صدا و بلاواسطه قابل لمس را با عملی بودن اشتباه می گیرند. برای آنها تقاضای پافشاری بر موضع طبقاتی و حفظ خصلت توده­ای جنبش «مبهم» و «تئوری پردازی» است. در نظر آنها قاطعیت عبارتست از تبعیت برده وار از هر چرخش روحیات و ... و در نتیجۀ آن، درماندگی اجتناب ناپذیر در قبال هر تحول و تغییر. تظاهرات آغاز می گردند – و عباراتی خونخوارانه، صحبتهایی دربارۀ آغاز پایان، بر زبان اینگونه افراد جاری می شوند. تظاهرات متوقف می گردند – دستهایشان را با درماندگی به پایین می اندازند و پیش از آنکه فرصت کهنه کردن یک جفت کفش را کرده باشند، فریاد برمی آورند:«افسوس که مردم هنوز خیلی عقب هستند ...». دنائت جدیدی به وسیلۀ قلدران تزاری انجام می شود – و آنها طلب می کنند که وسیلۀ «مشخصی» به آنها نشان داده شود که بتواند به عنوان پاسخی جامع به این دنائت باشد، وسیله­ای که فوراً «انتقال نیرو» را میسر گرداند، و خود مغرورانه قول این انتقال را می دهند! این افراد درک نمی کنند که تنها همین قول «انتقال» نیرو، ماجراجوئی سیاسی است و اینکه ماجراجوئی آنها از بی اصولیتی آنها ناشی می گردد.

سوسیال دمکراتها همواره علیه ماجراجوئی هشدار خواهند داد و پندارهای باطلی را که ناگزیر به نومیدی کامل می انجامند بی رحمانه افشا خواهد کرد. ما باید بخاطر داشته باشیم که یک حزب انقلابی فقط در صورتی شایستگی عنوان خود را خواهد داشت که جنبش یک طبقۀ انقلابی را در عمل رهبری کند. ما باید بخاطر داشته باشیم که هر جنبش خلقی اشکال بسیار متنوعی را به خود می گیرد، پیوسته اشکال جدیدی را پدید می آورد و اشکال قدیمی را به دور می اندازد و تغییراتی در آنها وارد می کند یا ترکیبهای جدیدی از اشکال کهنه و نو به وجود می آورد. وظیفۀ ماست که فعالانه در این پروسۀ یافتن و پرداختن وسایل و روشهای نوین مبارزه درگیر شویم. زمانی که جنبش دانشجویی شدت گرفت، ما بدون آنکه اشکال تظاهرات را پیشگویی کنیم، بدون آنکه به عنوان نتیجۀ آن یک انتقال فوری نیرو، بیداری ذهنی و یا نامرئی بودن ویژه­ای را قول دهیم، کارگران را به یاری دانشجویان فراخواندیم (ایسکرا، شمارۀ 2). زمانی که تظاهرات پای گرفتند، ما سازماندهی آنها و مسلح نمودن توده­ها را طلب نمودیم و وظیفۀ تدارک قیام خلق را طرح ساختیم. بدون نفی قهر و تروریسم در اصول، ما خواستار کار در جهت تدارک آن اشکالی از قهر شدیم که درگیری مستقیم توده­ها را منظور دارد و این درگیری را تضمین نماید. ما دشواری این وظیفه را نادیده نمی گیریم، اما بدون واهمه از مخالفتهایی از اینگونه که این مسئلۀ «آیندۀ دور نامعلوم» می باشد، برای تحقق آن با سرسختی و با عزمی راسخ کار می کنیم. بله آقایان، ما معتقد به اشکال آیندۀ جنبش و نه فقط به اشکال گذشتۀ آن هستیم. ما کار طولانی و دشوار را برای آنچه که آینده­ای دارد بر تکرار «سهل» آنچه که به وسیلۀ گذشته محکوم شده است، ترجیح می دهیم. ما همواره کسانی را که در گفتار از جنگ علیه دگم­های مبتذل دم می زنند ولی در عمل هیچ چیزی جز تئوریهای زیان آور و بید خورده­ای چون تئوری انتقال نیرو، تفاوت بین کار بزرگ و کار خرد، و البته تئوری نبرد تن به تن، برای ارائه کردن ندارند، افشا خواهیم کرد. شبنامۀ سوم آوریل اینطور خاتمه می یابد:«همانگونه که زمانی سرداران در صحنه­های جنگ اقوام، نتیجه را در نبرد تن به تن روشن می ساختند، تروریستها نیز در نبردی تن به تن با حکومت مطلقه، آزادی را برای روسیه به دست خواهند آورد». تجدیدچاپ چنین عباراتی برای رد آنها کافی است.

هر کس که واقعاً کار انقلابی خود را در پیوستگی با مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا انجام می دهد، نیک می داند، مشاهده و احساس می کند که چه انبوهی از خواسته­های مستقیم و بلاواسطۀ پرولتاریا (و بخشهایی از مردم که قادر به پشتیبانی از پرولتاریا هستند) ارضاء نشده باقی مانده‌اند. او می داند که در نقاط فراوان، در نواحی وسیعی، کارگران عملا برای درگیری در مبارزه بی تابی می کنند، لیکن شوق آنها به سبب کمبود نوشته جات توضیحی، کمبود رهبران و فقدان نیرو و وسیله در سازمانهای انقلابی، به هدر می رود. و ما – اینطور به نظر می رسد – در همان دور تسلسل لعنتی که بسان سرنوشتی شوم برای مدتی طولانی بر انقلاب روسیه سنگینی کرده است، دور می زنیم. از یکسو شور و شوق انقلابی توده­ها که به اندازۀ کافی روشن و متشکل نشده­اند، به هدر می رود و از سوی دیگر، گلولۀ «افراد نامرئی»ای که ایمان خود را به امکان مارش منظم و فعالیت همدوش با توده­ها از دست داده­اند، بی نتیجه می ماند.

ولی رفقا، این وضع اسفناک را هنوز می توان بهبود بخشید! از دست دادن ایمان به یک آرمان واقعی تنها استثنائی نادر است نه یک قاعده. تمایل به اعمال تروریستی حالتی گذرا است. سوسیال دمکراتها بایستی صفوف خود را باز هم فشرده تر کنند و ما، سازمان رزمندۀ انقلابیون و قهرمانی توده­ای پرولتاریای روسیه را در یک مجموعۀ واحد ترکیب خواهیم نمود!

 

ایسکرا، شمارۀ 23

اول اوت 1902

مجموعه آثار لنین، جلد 6

 

توضیحات

 

1- “At least we make an infernal noise.” جمله­ای که توسط رپتیلوف، شخصیتی در اثر کمدی مشهور گریبویدوف“Wit Works Woe”  ، پردۀ 4، صحنۀ 4، بیان شده است.

2- تصمیم لنین مبنی بر بازگشتن به این مسئله و پرداختن مفصل تر به استدلالات علیه دیدگاههای برنامه­ای و تاکتیکهای سوسیالیست رولوسیونرها، تحقق پیدا نکرد. آثار زیر مواد اولیه برای جزوۀ مورد نظر را دربر دارند:«مستخرجه از یک مقاله برعلیه سوسیالیست رولوسیونرها» - (دسامبر 1902) (صفحات 86-285 جلد 6 مجموعه آثار لنین)، «طرح یک مقاله برعلیه سوسیالیست رولوسیونرها» - (بهار 1903) (مراجعه نمایید به پرولتارسکایا رولوتسیا، 1939، شمارۀ 1، صفحات 28-22)، و «طرح یک جزوه برعلیه سوسیالیست رولوسیونرها» - (نیمۀ اول ژوئیۀ 1903) (مراجعه نمایید به صفحات 63-462 جلد 6 مجموعه آثار لنین).

3- “Let the writers do the writing and the readers do the reading” - این جمله از آثار متفرقۀ م.ی.سالتیکوف - شچدرین، اثر اول، گرفته شده است.

 

 

رویدادهای نو و مسائل کهنه

 

 

تمام علائم «آرامش» کوتاهی که در شش تا نه ماه گذشته جنبش انقلابی ما را از تکامل سریع و توفانی گذشته خویش متمایز ساخته است، ظاهراً به پایان می رسد. هر چند این «آرامش» کوتاه بود و هر چند هر ناظر با تجربه و هشیار آشکارا می توانست مشاهده کند که فقدان ابراز آشکار شورش توده‌ای کارگران (در یک مدت زمان کوتاه) به هیچ وجه به معنای پایان یافتن رشد این شورش در سطح و عمق نیست، در میان روشنفکران ما که در پندار انقلابی هستند ولی غالباً نه دارای ارتباط محکم با طبقه کارگر بوده و نه پایه محکم و مشخص معتقدات سوسیالیستی دارند، از یکسو صداهای عجز و عدم اعتقاد به جنبش توده‌ای پرولتاریائی، و از سوی دیگر صداهای موافق با تجدید تاکتیک قدیمی قتلهای سیاسی فردی بمثابه یک شیوه هم اکنون ضروری مبارزه سیاسی که از کنار آن نمی توان گذشت، طنین انداخته است. در چندین ماهی که از تظاهرات فصل پیشین گذشته است «حزبی» به نام «سوسیالیست رولوسیونر» به وجود آمده است که درباره تأثیر مأیوس کننده تظاهرات هیاهو به راه انداخته و می گوید «متأسفانه خلق به این زودیها برنخواهد خاست»، البته این ساده است که از تسلیح توده­ها گفت و نوشت، اما اکنون بایستی به «مقاومت انفرادی» دست زد و نباید اجازه داد که با اشارات توخالی به همان وظیفه قدیمی (که برای روشنفکری که از هر گونه باور «دگماتیکی» به جنبش کارگری آزاد است بسیار خسته کننده و «غیرقابل تهییج» می باشد!)، همان تبلیغ در میان توده­های پرولتاریا و سازماندهی تعرض توده‌ای، از زیر بار ضرورت فوری ترور انفرادی شانه خالی کرد.

دفعتاً در رستف کنار دن اعتصابی که در نظر اول خیلی معمولی و «روزمره» به نظر می آید بر پا شده و به حوادثی منجر می گردد که بطور چشمگیری تمام حماقتها و تمام مضرات کوشش انجام شده از جانب اس ارها، که نارودنایا ولیا را با تمام اشتباهات تئوریک و تاکتیکی اش احیا سازند، نشان می دهد. اعتصاب که با تقاضاهای خالص اقتصادی شروع شده و هزاران کارگر را دربر می گرفت علیرغم شرکت ناچیز نیروهای انقلابی سازمان یافته در آن، به سرعت به یک رویداد سیاسی تکامل یافت. توده­های خلق که به شهادت برخی از شرکت کنندگان به 20 تا 30 هزار نفر بالغ می شدند، جلسات سیاسی ای ترتیب داده که جدی بودن و استعداد سازمان پذیری آنان شگفت برمی انگیخت، در این جلسات اعلامیه­های سوسیال دمکراتیک قرائت گردیده و با شور و شوق درباره آن بحث می شد، در این جلسات نطقهای سیاسی ایراد شده و بین نمایندگان کاملا تصادفی و ناآگاه زحمتکش خلق در مورد حقیقت الفبای سوسیالیسم و مبارزه سیاسی جر و بحث درمی گیرد، جلساتی که در آنان درس عملی و «موضوعی» جهت ارتباط و تماس با سربازان داده می شود. مقامات دولتی و پلیس آشفته شده (شاید تا اندازه‌ای در اثر عدم اطمینان به سربازان؟) و نمی توانند از این جلوگیرند که در طی چند روز میتینگهای توده‌ای سیاسی که روسیه هنوز به خود ندیده است در زیر آسمان باز برگزار گردند. و بالاخره زمانی که از ارتش استمداد می شود، جمعیت در مقابل آن به سختی مقاومت کرده، و قتل یکی از رفقا در روز بعد موجب تظاهرات سیاسی دیگری بر تابوت وی می شود ... به علاوه اس ارها احتمالا مطلب را در پرتوی نور دیگری می بینند؛ از موضع ایشان «مناسب تر» می بود اگر شش رفیق مقتول در رستف جان خود را در راه ضربه زدن به این یا آن پلیس ستمگر می نهادند.

ولی ما بر آنیم که تنها جنبشهای توده‌ای که با رشد آگاهی سیاسی و فعالیت انقلابی طبقه کارگر در پیوند هستند، لایق دریافت لقب اعمال واقعاً انقلابی بوده و قادرند کسانی را که برای انقلاب روس واقعاً مبارزه می کنند، تقویت نمایند. ما کاری به «مقاومت انفرادی» که بی اندازه خودستایی می کند و با توده فقط در بیانیه­های عریض و طویل و اطلاعیه­های چاپی در مورد احکام اجرا شده در ارتباط است، نداریم. ما مقاومت واقعی جمعیت را مشاهده می کنیم و عدم سازماندهی، تدارک بد، خودبخودی بودن این مقاومت بخاطر ما می آورد که چقدر احمقانه است اگر شخص به نیروی انقلابی خود پربها دهد و چه جنایتکارانه است اگر در انجام وظیفه بهتر سازمان دادن و مهیا ساختن توده‌هایی که در مقابل چشم مان مبارزه می کنند، اهمال شود. نباید به وسیله تیر اندازی بهانه برای شورش و موضوع تبلیغ و انعکاس سیاسی ایجاد کرد، بلکه باید آن مصالحی را فرا گرفت، تنظیم کرد، بکار برد و به دست گرفت که زندگی روس به اندازه کافی به دست می دهد. اینست تنها وظیفه شایسته یک انقلابی. اس ارها به تأثیر «تبلیغی» قتلهای سیاسی که درباره آن در اطاق پذیرائی لیبرالها و قهوه خانه‌های عمومی زیاد پچ پچ می شود، سخت می نازند. برای آنها کاری ندارد (زیرا هیچ گونه دگم تنگ یا تئوری نیم بند سوسیالیستی بر دوش آنها سنگینی نمی کند!) که برانگیختن هیجانات و جنجالهای سیاسی را جانشین (یا حدالقل مکمل) تربیت سیاسی پرولتاریا سازند. ولی ما بر آنیم که عمل واقعاً و جداً «تبلیغ کننده» (تهییج کننده) و نه تنها تهییج کننده، بلکه (آنچه به مراتب مهم تر است) تربیت کننده، تنها آن وقایعی است که توده خود در آن فعالانه شرکت داشته و محصول روحیات اوست و نه آنچه که با «قصد خاص» از طرف این یا آن سازمان به روی صحنه می آید. ما بر آنیم که صدها شاه کشی گاه آن تأثیر مهیج و تربیت کننده‌ای را ندارد که شرکت دهها هزار کارگر در جلساتی که منافع اساسی آنها و ارتباط سیاست با این منافع در آن مطرح می شوند، دارد و این شرکت در مبارزه است که قشرهای تازه و هنوز «دست نخورده» پرولتاریا را برای کسب آگاهی سیاسی بیشتر و مبارزه انقلابی وسیعتر بیدار می سازد. با ما از ایجاد بی نظمی در دستگاه حکومتی حرف می زنند (حکومتی که مجبور است آقای پله وه را جانشین آقای سیپیاگین کرده و فرومایه ترین رذلها را به خدمت خود «برگزیند»)، اما ما بر آنیم که با قربانی کردن یک انقلابی، حتی در ازای ده نفر رذل، تنها در صفوف خویش بی نظمی به وجود می آوریم. صفوفی که حتی با نیروی موجود آنقدر فقیر است که قادر به انجام تمام کارهائی که کارگران از آنها «درخواست می کنند»، نمی باشد. ما بر آنیم که دولت فقط هنگامی واقعاً دچار بی نظمی می شود که توده‌های وسیع حقیقتاً متشکل شده، با مبارزه خود دولت را تا آنجا رسانند که قدرت اندیشیدن را از دست دهد؛ زمانی که بر حق بودن خواستهای طرح شده از جانب رهبران طبقه کارگر برای مردم کوچه و بازار و حتی بخشی از دسته جاتی که برای «آرام ساختن» گمارده شده‌اند روشن شده باشد؛ زمانی که تزلزل مقامات دولتی به اقدامات نظامی ای علیه دهها هزار انسان بیانجامد، که خود آنها هیچگونه امکان واقعی برای تجسم اینکه این اقدامات نظامی به کجا منتهی می شوند نداشته باشند؛ هنگامی که جمعیت ببینند و احساس نمایند که کسانی که در عرصه پیکار بر خاک افتاده‌اند، رفقای وی و بخشی از خودش می باشند، و این کینه‌ای جدید و آرزوی پیکار مصمم تری را در سینه آنها انباشته می کند. اینجا دیگر نه چند فرد رذل، بلکه تمام رژیم فعلی بمثابه دشمن خلق به میدان می آید، گذشته از ژاندارمها و دادگاهها که قیامهای توده ای همیشه با آنها روبرو هستند، مقامات محلی و مقامات سن پترزبورگ، پلیس، ارتش و قزاقها نیز علیه خلق وارد عمل می شوند.

آری، قیام. هر چند که آغاز این جنبش اعتصابی در یک شهرستان دور افتاده از یک جنبش «واقعی» دور به نظر رسد، ولی ادامه و پایان آن بطور غیر ارادی فکر یک قیام را به وجود می آورد. روزمره بودن انگیزه اعتصابات، ناچیز بودن درخواستهای کارگران، بخصوص قدرت عظیم همبستگی پرولتاریا را که بلافاصله متوجه شد مبارزه کارگران راه آهن امر مشترک او می باشد و همچنین توانائی وی را در پذیرش ایده‌های سیاسی و آمادگی اش را در نبردی رودررو علیه قوای نظامی برای دفاع از یک زندگی آزاد، برای دفاع از یک رشد آزاد، که هم اکنون به امر اساسی مشترک تمام کارگران متفکر تبدیل شده است، به خوبی روشن می سازد. و کمیته دن که ما اعلامیه‌اش را بطور کامل در پائین چاپ می کنیم هزار بار حق داشت، هنگامی که «به تمام اهالی» اعلام داشت که اعتصاب رستف قدم اول جهت قیام عمومی کارگران روس برای احقاق آزادی سیاسی می باشد[1]. به هنگام چنین رویدادهائی است که حقیقتاً با چشمهایمان مشاهده می کنیم که چگونه قیام مسلحانه توده‌ای علیه حکومت مطلقه نه تنها بمثابه ایده در مغزها و برنامه‌های انقلابیون، بلکه همچنین بمثابه قدم ناگزیر، بعدی و عملا طبیعی خود جنبش، بمثابه نتیجه رشد شورش، رشد تجربه و جسارت توده‌ها، توده‌هائی که از واقعیت روس چنین درسهای پر ارزش و یک چنین تربیت عالی ای دریافت می دارند، تکامل می یابد.

من گفتم قدم ناگزیر و طبیعی و بلافاصله آنرا مشروط می سازم: تنها زمانی که به خود اجازه ندهیم حتی یک وجب هم از وظیفه‌ای که در برابر ما قرار داشته و خود را هر چه بیشتر به ما تحمیل می کند، یعنی از وظیفه کمک به توده‌های به پا خاسته، برای اینکه آنها جسورتر و مصمم تر برخیزند، از وظیفه تحویل دادن نه دو، بلکه دهها سخنور و رهبر به آنان، از وظیفه به وجود آوردن یک سازمان واقعاً مبارز که قادر به هدایت توده‌ها باشد، و نه به اصطلاح «سازمان مبارزی» که فقط تک روان نایاب را هدایت می کند (اگر بکند)، انحراف حاصل کنیم.

درست است که این وظیفه مشکل می باشد ولی ما می توانیم کاملا به خود حق دهیم که کلمات مارکس را که در این اواخر بسیار زیاد و به ناحق نقل می شوند تغییر داده و بگوئیم «هر قدم جنبش واقعی مهم تر از یک دوجین» سوء قصدها و مقاومتهای انفرادی، مهم تر از صدها سازمان و «احزابی» که تنها از روشنفکران تشکیل شده باشند است.[2]

محکومیت تظاهرات کنندگان به زندان، در کنار مبارزات رستف، در سرلوحه واقعیتهای سیاسی اخیر قرار دارد. دولت تصمیم گرفته است از تمام وسایل ارعاب، از شلاق زدن تا خدمت اجباری استفاده نماید. و چه پاسخ عالی کارگران به او دادند – ما در زیر سخنرانیهای آنان را در برابر دادگاه خواهیم آورد[3] – چه آموزنده است این پاسخ برای تمام کسانی که درباره اثر مأیوس کننده تظاهرات فریاد می کردند، کسانی که ادامه فعالیت در این راه را تشویق نمی کردند تا مقاومت فردی خودستا را موعظه کنند! این سخنان، که از قلب پرولتاریا برمی خیزد، توضیح مبرز وقایعی همچون رستف و در عین حال بیانیه هایی عالی می باشند (می گفتم یک «بیانیه علنی» اگر این اصطلاح ویژه پلیس نمی بود) سخنانی که با خود در فعالیت طولانی و دشوار جهت پیشبرد گامهای «واقعی» جنبش جرأت و شهامت بی اندازه همراه می آورند. چیزی که در این سخنان قابل توجه است توضیح ساده، دقیق و اصابت کننده اینستکه چگونه سیر واقعیات روزمره «فشار، فقر، بردگی، تحقیر و استثمار» کارگران که در جامعه مدرن روزانه میلیونها بار تکرار می شوند، به بیداری آگاهی، به رشد «عصیان» و به آشکار شدن انقلابی این عصیان منجر می گردد (من واژه‌هائی را که مجبور به بکار بردن آنها بودم تا سخنان کارگران نیژنی - نووگورود را مشخص نمایم در گیومه گذاردم، چونکه اینها همان کلمات معروف مارکس در آخرین صفحه جلد اول سرمایه می باشند که نزد «منقدان»، اپورتونیستها، رویزیونیستها و غیره اینقدر کوششهای پر سر و صدا و بی نتیجه ایجاد کرده است تا نظریات سوسیال دمکراتها را رد کرده و آنان را دروغگو قلمداد نمایند).

درست به دلیل اینکه این سخنان از طرف کارگران معمولی، کارگرانی که دارای سطح آگاهی پیشرفته‌ای هم نبوده‌اند، ایراد گردیده است، درست به دلیل اینکه آنها نه به عنوان اعضای یک سازمان، بلکه به عنوان افرادی از میان توده صحبت کرده‌اند، درست به دلیل اینکه آنها نه به اعتقادات شخصی خود، بلکه به واقعیات زندگی هر پرولتر و یا نیمه پرولتر در روسیه استناد نموده‌اند، درست به همین دلیل این نتیجه گیری آنان:«به این دلیل ما آگاهانه در تظاهرات بر ضد رژیم مطلقه شرکت نمودیم»، یک چنین اثر تشجیع کننده‌ای بر جای می گذارد. روزمره بودن و «عمومیت داشتن» واقعیاتی که آنها از آن این نتیجه را گرفته‌اند، ضامن آنست که هزارها، دهها هزار و صدها هزار نفر می توانند به چنین نتیجه گیری برسند و بطور حتم خواهند رسید، اگر ما بتوانیم تأثیر سیستماتیک، اصولی و همه جانبه انقلابی (سوسیال دمکراتیک) را بر آنها ادامه داده، بسط و تحکیم بخشیم. چهار کارگر نیژنی نووگورود گفتند، ما آماده‌ایم که در مبارزه علیه بردگی سیاسی و اقتصادی به زندان رویم، چون نسیم آزادی را استنشاق نموده‌ایم. هزاران نفری که در رستف آزادی تجمع سیاسی را با مبارزه برای چند روز به دست آورده و یک سری حملات نظامی علیه توده‌های بی سلاح خلق را درهم شکسته بودند، به آنها پاسخ دادند: ما آماده‌ایم به کام مرگ رویم.

با این نشان تو پیروز خواهی شد، این تنها چیزی است که برای ما باقی می ماند تا به کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارند، بگوئیم.

 

نوشته شده توسط لنین

ایسکرا، شمارۀ 29

یکم دسامبر 1902

 

توضیحات

 

1- اعلامیه کمیته دن حزب سوسیال دمکرات کارگر روسیه، «به تمام اهالی» که نخستین بار در تاریخ 6 نوامبر 1902 منتشر شده بود، در ایسکرای شماره 29 در تاریخ یکم دسامبر 1902 تجدید چاپ شد.

2- لنین در اینجا به جمله‌ای که کارل مارکس در نامه‌اش به ویلهلم براکه در 5 مه 1875 استناد می کند که در آن نوشته شده بود:«هر قدم جنبش واقعی از دهها برنامه مهم تر است.»

3- لنین در اینجا به سخنرانیهایی استناد می کند که توسط کارگران نیژنی - نووگورود در دادگاه در تاریخ 28-31 اکتبر(10-13 نوامبر) 1902 اقامه شد. محاکمه کارگران به دلیل شرکت در تظاهرات اول و پنجم (14 و 18) مه 1902 انجام شد. سخنرانیها در ابتدا به صورت اعلامیه جداگانه توسط کمیته نیژنی - نووگورود حزب سوسیال دمکرات کارگر روسیه منتشر شدند و بعدها در ایسکرا (شماره 29، یکم دسامبر 1902) تحت عنوان «کارگران نیژنی - نووگورود در دادگاه» تجدید چاپ شدند.

 

 

 

*************

کمونیستهای انقلابی

http://www.k-en.com

  info@k-en.com

 



* این کاملا واضح است که این مأموران تنها در ارتباط نزدیک با کمیته‌های محلی (گروهها، هسته‌های مطالعاتی) حزب ما می توانند کارشان را انجام دهند. بطور کلی تمام طرح ما زمانی می تواند پیاده شود که مورد حمایت فعالانۀ کمیته‌هایی که مکرراً خواهان متحد ساختن حزب بوده‌اند قرار گیرد. کمیته‌هایی که مطمئن هستیم که این اتحاد را به وجود خواهند آورد. اگر امروز نه، فردا! اگر از یک طریق نه، از طریق دیگری!

* این مقاله شامل دو بخش است. بخش دوم مربوط به برنامه ارضی سوسیالیست رولوسیونرها می باشد که در این جزوه ترجمه و آورده نشده است.

* البته رولوتسیونایا روسیا در اینجا هم به بند بازی خاصی می پردازد. از یکسو «کاملا منطبق است» و از سوی دیگر، اشاره به «مبالغه» می باشد. از یکسو رولوتسیونایا روسیا اعلام می دارد که این جزوه از جانب فقط «یک گروه» از سوسیالیست رولوسیونرها است و از سوی دیگر این یک واقعیت است که جزوه دارای امضای «از انتشارات حزب سوسیالیست رولوسیونر» می باشد. علاوه بر این، شعار همین رولوتسیونایا روسیا یعنی «حق با مبارزه به دست می آید» تکرار می شود. ما متوجه هستیم که رولوتسیونایا روسیا برایش ناگوار است که به این نکته حساس بپردازد ولی معتقدیم که جداً ناشایست است که در مواردی نظیر این به قایم موشک بازی پرداخته شود. برای سوسیال دمکراسی انقلابی وجود اکونومیسم نیز ناگوار بود ولی بدون کوچکترین کوششی جهت گمراه نمودن کسی، آنرا آشکارا افشا نمود.






July 28th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب