لحظه يي با تاريخ
ارسالي شامل صباح
حسن صباح دژ الموت ها براسماعيليه ومروري بر تاريخ آنان
دژالموت که حسن صباح آن را به عنوان ستاد فرماندهی و پایگاه مرکزی خود برگزید.برصخرهای بلند.در کوهستانی قرار داشت که دست یافتن به آن بسیار مشکل بود.به گفته {زکریای رازی قزوینی}صاحب کتاب{آثار البلاد و اخبار العباد}دژ الموت در آن دزران ناحیه پر درختی بود و اهل دیلم که به جنگجویی و دلاوری معروف بودند.درآنجا زندگی می کردند.بنا به گفته{ یاقوت حموی}صاحب کتاب {معجم البلدان}به دلیل این که دژ الموت بین راه قزوین و کرانه دریای خزر واقع بود.کلید دروازه دیلمان محسوب می شد.الموت امروزه نام یکی از بخشهای کوهستانی شمال شهرستان قزوین است.
این بخش از شمال به کوهستان مازندران واز جنوب به طالقان و از مشرق به گردنه ای معروف به {شیر بشم}و از مغرب به چهار ناحیه و رودبار محمد زمان خانی و خشکه رودبار محدود است.{حمد الله مستوفی}در اثر برخود{نزهه القلوب}طول و عرض جغرافیایی قلعه الموت را تعیین کرده است و می نویسد:{طولش از جزیره خالدات 85 درجه و 37 دقیقه و عرض آن از خط استوا36 درجه و 21 دقیقه است.{عطا ملک جوینی}کوهی را که قلعه الموت بر فراز آن ساخته شده به شتری که زانو زده و گردن خود را بر زمین نهاده.تشبیه کرده است.واژه الموت از دو جز ترکیب شده است:جز اول{اله}وجز دوم{اموت}.واژه{اله}هنوز در زبان مردم رودبار الموت و همسایگان آنان یعنی اهالی گیلان و مازندران زنده و به معنی عقاب است.اغلب کشاورزان الموتی برای نفرین به مرغانی که به زراعت آنان آسیب می رسانند.می گویند:{اله تره بزنه}یعنی{عقاب تو را بزند.}علاوه بر این.در ترکیب بعضی از نامهای محلی این واژه به چشم می خورد؛از جمله{اله نشین بند}یعنی بند عقاب نشین که تپه بلندی در نزدیکی زوارک در بالای رودبار الموت است.در متون قدیمی از جمله کتاب{التفهیم فی صناعه التنجیم}اثر{ابو ریحان بیرونی}{اله}به معنی عقاب آمده است.جز دوم این ترکیب یعنی{اموت}را بیشتر مورخان ا مصدر آموختن دانسته اند.می گویند زمانی یکی از امیران دیلم هنگام شکار.
عقابی را به پرواز در آورد.عقاب بر آن صخره بلند نشست و امیر آن مقام را شایسته ساختن دژی دید و قلعه ای مستحکم بر آن بلندی بنا کرد.به این دلیل نام دژ را{آله آموخت}گذاشت که به مرور زمان و بر اثر کثرت استعمال به الموت تبدیل شد.دژ الموت به قول حمد الله مستوفی در عهد{متوکل عباسی}و به دست الداعی الی الحق{حسن ابن زید}که رهبر زیدیه در شمال ایران بود بنا شد.عطا ملک جوینی که به همراه لشکریان مغول به دژ الموت وارد شده و کتابخانه معروف آن را مطالعه و بررسی کرده است.درباره الموت می گوید:{ملوک دیلم را که ارجستان{آل جستان}گفتندی.یکی از ایشان در سنه سته و اربعین و ماتین بر این کوه عمارتی آغاز کرد و ملوک دیلم را بدان افتخار بودست و شیعه اسماعیلیه را استظهار بدان
.{ از خلال منابع تاریخی بر می آید که دژ الموت در سده دوم هجری قمری بنا شده و در زمان حسن صباح قلعه ای مستحکم و آباد بوده است.قلعه الموت پس از علویان مازندران که بنا کننده آن بودند به تصرف مرد آویج و آل زیار و پس از آن آل بویه درآمد و پس از آن آل بویه سلجوقیان آن را تصرف کردند.در زمان رسیدن حسن صباح به الموت قلعه الموت در دست {علوی مهدی}بود که از طرف سلطان ملکشاه سمت امارت قلعه را داشت.{حسین قائنی}،از داعیان زیرک حسن صباح،مامور نفوذ به قلعه الموت شد.وی با علوی مهدی رییس سربازان سلجوقی طرح دوستی ریخت و آنجا را به مذهب اسماعیلی دعوت کرد.
زمانی که علوی مهدی فرمانده قلعه با خبر شد که عده ای از نگهبانان و سربازان تحت فرمان او به اسماعیلیان ملحق شده اند،حیله ای اندیشید تا خود را از خطر شورش آنان در امان نگه دارد.او در ظاهر،دعوت حسین قائنی را پذیرفت تا اسماعیلیان را کاملا شناسایی کند.علوی مهدی با این حیله سربازانی را که دعوت اسماعیلیان را پذیرفته بودند شناخت و ایشان را به بهانه های گوناگون از دژ بیرون فرستاد و دروازه قلعه را محکم بست و گفت:{دژ از آن سلطان است و بیگانه را به درون آن راه نیست.}در عین حال اوضاع مناطق اطراف دژ و اثر عمیق تبلیغات داعیان اسماعیلی بر مردم ساکن در اطراف دژ و حتی سربازان داخل دژ بر علوی مهدی پوشیده نبود.پس از گفتگو و وساظت حسین قائنی رانده شده گان دوباره به دژ وارد شدند ولی کاملا واضح بود که دیگر از علوی مهدی اطاعت نمی کردند.پس از گذشت چند روز از این مساله حسن صباح در شب چهارشنبه ششم رجب 483 ه.ق به همراه عده ای از طرفدارانش با نام مستعار{دهخدا}وارد دژ شد و پس از چند روز علوی مهدی را کار بر کنار کرد.علوی مهدی که توان مقابله و مقاومت را در خود نمی دید از دژ بیرون رفت و قلعه الموت بدون خونریزی به تصرف حسن صباح براتی بدین مضمون به عهده رئیس مظفر،امیر اسماعیلی دژ گردکوه در سمنان نوشت:{رئیس مظفر حفظه الله مبلغ سه هزار دینار بهای دژ الموت به مهدی رساند.{
مهدی علوی هنگام خروج از قلعه الموت برات را گرفت ولی پیش خود فکر کرد که چه طور امکان دارد مردی مثل رئیس مظفر که در دستگاه سلجوقی دارای جاه و مقام است به نامه و برات یک نفر شورشی ضد حکومت و اسماعیلی مذهب اعتنا کند.او غافل از این بود که رئیس مظفر مدتها پیش از این دعوت حسن صباح را پذیرفته و به کیش اسماعیلیان در آمده است.علوی مهدی در پی گرفتن و نقد کردن برات بر نیامد تا این که پس از مدتی تنگدست شد و برای امتحان برات را نزد رئیس مظفر برد و او هم {در حال خط ببوسید و زر بداد.{
پیروان حسن صباح یک تصادف محض را در تاریخ به حساب کرامات او گذاشتند و آن این است که واژه{الموت}{اله-اموت}ال،ه،الف،م،و،ت-1-30-5-1-40-6-400 به حساب ابجد با سال ورود حسن به دژ یعنی 483 ق برابر است.
حسن صباح پس از تصرف قلعه الموت قبل از انجام هر کار استحکامات قلعه را تعمیر و بازسازی کرد و به تدارک امکانات زندگی در آنجا پرداخت.او برای حل مشکل آب که مساله ای حیاتی در مقابله با محاصره بود دستور داد از کوه مجاور{اندجرود}جوی آبی بکشند و آب را به الموت بیاورند.همچنین به فرمان او آب انبارهای بسیار بزرگ که آثار آن هنوز هم باقی مانده است در دل سنگ کندند و آب را ذخیره کردند.کندن چاه آبی در دل صخره نیز آغاز شد.پس از استحکام دژ اسلحه و آذوقه فراوان به قلعه بردند و برای مقابله با حمله و محاصره سپاه سلجوقی که دیر یا زود انجام می گرفت آماده شدند.در آن روزها فقط هفتاد تن در دژ اقامت داشتند.وقتی حکومت سلجوقی به محل اقامت حسن صباح پی برد دستور نابودی او را صادر کرد ولی قدرت حسن صباح را دست کم گرفت و به قوای محلی دستور داد به قلعه حمله کنند و حسن و پیروانش را نابود سازند.{امیر یورنتاش}که الموت و رودبار را به عنوان اقطاع از ملکشاه گرفته بود به الموت حمله کرد.حمله یورنتاش اولین حمله از سری حملات پایان ناپذیر سلاطین سلجوقی به الموت و سایر قلاع اسماعیلی بود که به دلیل مقاومت سرسختانه اسماعیلیان با شکست مواجه شد.یورنتاش پی در پی به دژالموت تاخت و چون از تصرف آن مایوس شد به مردم عادی و کشاورزان اطراف قلعه حمله کرد و به غارت و کشتار آنان پرداخت.ساکنان قلعه الموت مردانه با محاصره کنندگان می جنگیدند ولی اندک اندک به دلیل کاهش میزان خواربار و آذوقه کار بر ایشان سخت شد و هر فرد تنها آن قدر غذا می خورد که توان ایستادن بر باروی دژ را داشته باشد.حسن صباح برای تقویت روحیه اسماعیلیان ساکن دژ به آنان گفت:{از خدمت امام مستنصر با الله،{به من}خبر رسید که رفیقان از این موضع انتقال نکنند که اقبال در این مقام به ایشان روی آورد.{
به دلیل این که یورنتاش اقطاع دار الموت و رودبار در سرکوب کردن حسن صباح و یارانش کاری از پیش نبرده بود در اوائل سال 485 ق ارسلان تاش از فرماندهان بزرگ سپاه سلجوقی با لشکری بی رحم مامور دفع اسماعیلیان و تسخیر دژ الموت شد.ارسلان تاش قلعه را کاملا در محاصره گرفت و کار را بر دژنشینان سخت تر کرد.حسن صباح در یکی از شبهای سخت محاصره پیکی نزد {دهدار بوعلی} فرستاد و درخواست نیروی کمکی کرد. دهدار بوعلی از داعیان فعال اسماعیلی بود وعده زیادی را در قزوین،طالقان و کوهپایه ری دعوت کرده و به مذهب اسماعیلی در آورده بود.اوبا سیصد نفر از افراد زبده،با سلاح و آذوقه کافی برای یاری حسن صباح حرکت کرد . آنها در تاریکی شب خود را به پای الموت رساندند و به کمک ساکنان قلعه و همراهی مردم محل که از ظلم و تعدی سپاه سلجوقی به تنگ آمده بودند،به لشکریان ارسلان تاش شبیخون زدند و جمعی را کشتند و مابقی را منهزم کردند. اسماعیلیان غنایم فراوان از اسلحه گرفته تا اطعمه و اشربه،غلات و حتی لباس به دست آوردند و آنها را به قلعه الموت انتقال دادند. این اولین پیروزی ساکنان دژ الموت بر سپاه سلجوقی و آغاز راهی سخت و طولانی بود.
پس از این پیروزی،حسن صباح با یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده تمام قلعه های حوزه رودبار الموت را تصرف کرد و حسین قائنی را که از داعیان ورزیده و سیاستمدار بود،به قهستان در جنوب خراسان فرستاد.قائنی توانست کنترل مجموعهای از قلاع قهستان را بر اساس همان الگوی حسن صباح در تصرف دژ الموت،به دست بگیرد و این منطقه را به یکی از نقاط مهم دعوت اسماعیلیه در دل خراسان بزرگ که مراکز مهم حکومت سلجوقیان بود تبدیل کند.
در شرایطی که حسن صباح در حال تثبیت قدرت نوپای خود در الموت بود،المستنص با الله،امام اسماعیلیان، در سال 487 ق در گذشت و احمد مستعلی به کمک قدرت و نفوذ امیر الجیوش بدر الجمالی بر تخت خلافت تکیه زد{495-487 ق}و به این ترتیب، جنگ بین نزار و مستعلی در گرفت. نزار به اسکندریه رفت و از هواخواهان خویش کمک طلبید و با نیرویی که مستعلی برای سرکوبی او اعزام کرده بود،جنگید ولی شکست خورد و اسیر شد.نزار را با غل و زنجیر به قاهره بردند و زندانی کردند. بعد از این نیزدیگر نامی از او برده نشد ولی اسماعیلیان ایران و در راس آنان حسن صباح از اسم و شهرت نزار به عنوان جانشین بر حق مستنصر استفاده کردند ونهضت عظیمی به نام {نزاریان}پدید آوردند. حسن صباح با زیرکی خاص خود،از نزارو مساله نص نزار به مثابه دست آویزی برای اعلام استقلال عمل خویش استفاده کرد.نزار عملا وجود نداشت و کاری از دست او بر نمی آمد ولی از نام او در بین اسماعیلیان بهره برداری می شد و این همان چیزی بود که حسن صباح می خواست.
حسن صباح به عنوان حجت اعظم رابط میان پیروان وامام اسماعیلی شد و توانست اندیشه های خویش را به جای نظر امام که عامه اسماعیلیان بدو معتقد بودند،جلوه دهد.به این ترتیب،موضوع امامت دست کم برای مدت حیات وی حل شد و از این زمان به بعد،اسماعیلیان ایران به نزاری معروف شدند.
حسن صباح معتقد بود که تنها عقل برای شناخت واجب الوجود و حقایق دین کافی نیست زیرا همه عقلای عالم درعقل شریک هستند و اگر حکم عقل دراین ابواب کافی بود،نمی بایست اختلافی بین آنها به وجود آید.پس به دلیل این که حکم عقل ی نیست،به ناچار مردم به وجود امام و راهنما نیازمندند.حسن صباح می گفت که مردم باید در هر زمان به تعلیم امام زمان متعلم و متدین باشند.وی در برابر مخالفین که به عقیده او اعتراض می کردند،این پرسش را وسیله غلبه قرار می داد:{خرد بس یا نه؟}؛یعنی این که اگر عقل و خرد در خدا شناسی کافی است،هر کس که عقل و خردی دارد، معترض را بر او انکاری نمی رسد. پس ا گر پاسخ می دادند که خرد کافی نیست،آن وقت جواب می شنیدند که پس معلمی لازم می آید و آن معلم،امام زمان است و چون و جوب تعلیم را اثبات می کرد. در واقع اثبات امامت نزار به هر وسیله ممکن، اصل اساسی و مهم اعتقادی اسماعیلیان ایران شد؛زیرا بر حق بودن خود را در اثبات این امر می دیدند و با مخالفان ایت مساله مثل {ملک افضل}و{امر بن مستعلی}به سختی برخورد می کردند. حسن صباح به دلیل سخت گیری در اجرای قوانین شرع مقدس اسلام و ایجاد کانون مقاومت در برابر استبداد خشن و افسار گسیخته ترکمانان سلجوقی، موفق شد در جریان دعوت جدید که مستقل از فاطمیان عمل می کرد، افرادی را به مذهب اسماعیلیان نزاری در آورد؛ از جمله {دهدار ابوالغنائم} درودگر اصفهانی که به الموت رفت و در آنجا ساکن شد.{ابوالفتوح حسن بن عبد الملک الحمدانی}،خواهرزاده حسن صباح، تا سنین پیری به فتوی وتدریس بنا بر روش اهل سنت و جماعت روزگار می گذراند و شاگردانی را تربیت نیز کرده بود. او حتی عده ای از مردم قزوین را به تهمت الحاد به دست امرا و حکام قزوین اعدام کرد. ابوالفتوح در اواخر عمر قبول مذهب اسماعیلی نزاری کرد و پس از این که علمای قزوین بر کفر و الحاد او فتوی دادند، از شهر گریخت و به الموت رفت و از بزرگان آن طایفه شد.{مسعود زور آبادی}از علمای بزرگ خراسان و شاگرد {خواجه ابوالمعالی جوینی} امام الحرمین نیز در پیری قبول مذهب نزاری کرد و به قلعه طبس گیلکی در قهستان رفت. همان طور که گفتیم، حسن صباح مدتی در دستگاه دولت سلجوقی خدمت کرده و به فراست پی برده بود که نقاط آسیب پذیر این حکومت شخص ملکشاه و خواجه نظام الملک هستند و نابودی یکی از این دو تن ضربه ای مهلکی بر ارکان دولت سلجوقی وارد می سازد. ملکشاه، سمبل سلطنت و قدرت امرای نظامی و روسای قبایل بود و خواجه نظام الملک محور وزارت و نماینده اشراف اهل قلم بود که به همراه پسران، دامادها و افراد تربیت شده خود در مدارس نظامیه تمام امور را قبضه کرده و مملکت را به میل خود اداره می کرد .
افراد و اقوام خواجه نظام الملک که به یاری نفوذ و قدرت او به جاه و مقام رسیده بودند، به پشتیبانی او مرتکب ستمگریها و زیاده رویهای فراوان می شدند و مردم را اذیت و آزار می کردند. تا این که یکی از اهالی {مرو} از مظالم نواده خواجه فرزند {جمال الدین بن نظام الملک} که حاکم مرو بود، به ملکشاه شکایت کرد. ملکشاه که از نفوذ بیش از حد خواجه نظام الملک در ارکان حکومت سلجوقی بیمناک بود،ماموری نزد خواجه نظام الملک فرستاد و به او پیغام داد:
}مگر با من در ملک شریک هستی که بی مشورت من هر تصرف که خواهی می کنی و ولایات و اقطاع به فرزندان خود می دهی؟ ببینی که فرمان دهم دستار از سرت بردارند.{
پیام آورندگان که از مخالفان خواجه نظام الملک بودند، پاسخ او را با اضافات و شاخ و برگ فراوان به گوش سلطان رساندند و او هم سخت غضبناک شد و{تاج الملک ابوالغنایم قمی} را به جای خواجه نظام الملک به وزارت منصوب کرد.
در واقع، خواجه نظام الملک بزرگترین، باهوش ترین و سرسخت ترین دشمن اسماعیلیان نزاری بود و دشمنی میان او و حسن صباح، علاوه برمسائل سیاسی و اختلافات مذهبی، به روابط این دو در دوران خدمت حسن صباح در دولت سلجوقی بر می گشت. نزاریان و پیشوای آنان، حسن صباح، نیز اندیشه نابود کردن خواجه نظام الملک را در سر داشتند. درباره انگیزه آنان عده ای از مورخان قتل {طاهر نجار} را که به تهمت کشتن موذن ساوه ای و با اصرار خواجه نظام الملک انجام گرفت، بهانه و محرک اصلی می دانند. گروهی دیگر از مورخان اعدام {شرف ال ابور بود و دین طوسی} را به دستور خواجه نظام الملک بهانه انتقا م جویی از خواجه معرفی می کنند. شرف الدین طوسی که استاد سابق مدرسه نظامیه نیشابور بود و به مذهب اسماعیلیه ایمان آورده بود،در نیشابور اقامت داشت و طی مدت زمان کمی موفق شده بود عده زیادی را به آیین اسماعیلیه در آورد. فعالیت شرف الدین به وسیله {جلال الدوله}، حاکم نیشابور، به اطلاع خواجه نظام الملک رسید و او هم دستور بازداشت و محاکمه استاد شرف الدین را صادر کرد. حاکم نیشابور شرف الدین را دستگیر و شکنجه کرد تا وی نام همراهان و پیروان خود را فاش کنئ ولی بی فایده بود. سرانجام شرف الدین را در مقابل مدرسه نظامیه به دار زدند.
خبر اعدام شرف الدین پس از چند روز در قلعه الموت به حسن صباح رسید. وی که به شدت خشمگین و بی تحمل شده بود، تصمیم به قتل خواجه نظام الملک گرفت. از این زمان پای فدائیان اسماعیلی به تاریخ باز می شود و لرزه بر اندام تمامی مخالفان آنان می اندازد. حسن صباح گروه فدائیان را به منظور کسب سلطه سیاسی و مقابله با اقدامات سیاسی- نظامی دستگاه سلجوقی پدید آورد و گاه حتی آنها را جانشین داعیان و مبلغان می ساخت. وی به تجربه دریافته بود که کار کرد وشمشیر فدایی در زمان و مکان معین کاری می کند که فصاحت، بلاغت و سخنان بهترین داعی اسماعیلی از پس آن بر نمی آید. در این زمان، ملکشاه سلجوقی به قصد ملاقات با {المقتدی با الله}، خلیفه عباسی، عازم بغداد بود و در این سفر، خواجه نظام الملک را- که دیگر مقامی نداشت- همراه خود برد.{بو طاهر ارانی} یکی از اولین فدائیان الموت که مامور کشتن خواجه نظام الملک شده بود، در لباس درویشی دوره گرد اردوی سلطان را سایه به سایه تعقیب می کرد و منتظر فرصت مناسبی بود. اردوی ملکشاه در راه خود به سمت بغداد، وارد{صحنه} در نزدیکی شهر کرمانشاه شد. ملکشاه و خواجه نظام الملک برای شکار از اردو خارج شدند و بو طاهر ارانی نیز در گوشه ای از اردوگاه در انتظار بازگشت شکار خود نشست.
بلافاصله پس از بازگشت سلطان و خواجه نظام الملک، بوطاهر ارانی به بهانه دادن عرض حال و شکوائیه،از صف محافظان و فرزندان خواجه نظام الملک عبور کرئ و در یک حرکت غافلگیرانه کارد خود را کشید و به طرفه العینی، چندین ضربه کاری بر خواجه وارد کرد. اطرافیان خواجه نظام الملک بوطاهر را در دم به قتل رساندندو خواجه نظام الملک نیز یک روز پس از این حادثه در دوازدهم رمضان سال 485 ق در گذشت.می گویند زمانی که خبر قتل خواجه نظام الملک در الموت به حسن صباح رسید، بسیار خوشحال شد و گفت:{قتل هذا الشیطان اول السعاده.}:قتل این شیطان آغاز سعادت است.
این ترور سیاسی سرآغاز حملات خونینی بود که اسماعیلیان نزاری به رهبری حسن صباح انجام دادند. در این جنگ ترسناک که در هر جا امکان وقوع داشت، سلاطین، امرا،سرکردگان و حتی آن دسه از فقیهان و عالمان دینی که به عقاید اسماعیلیان حمله و آنان را تکفیر می کردند و قتل و سرکوب آنها را واجب می شمردند، در معرض ضربات خنجر فدائیان اعزامی از الموت قرار گرفتند. یکی از این افراد ابومسلم رازی بود که در زمان سفر حسن صباح به الموت و پس از بازگشت از مصر برای دستگیری او سعی بسیار کرده بود و در سال 488 ق به دست فدائیان کشته شد. در این زمان، رئیس ابوالفضل لبنانی میزبان حسن صباح در اصفهان خود را به الموت رساند و در زمره نزدیکان او قرار گرفت. روزی حسن صباح به رئیس ابوالفضلگفت:{ای رئیس، ماخولیا مرا بود یا تو را؟ آش معطر و زعفران مرا می بایست یا تو را؟ دیدی که چون دو یار مساعد یافتم، چگونه به سخن خود عمل کردم.{
سلطنت ملکشاه بدون خواجه نظام الملک مدت زیادی طول نکشید.وی چهل روز پس از مرگ خواجه نظام الملک در گذشت. علت مرگ ملکشاه را تبی دانسته اند که پس از افراط در خوردن گوشت شکار و استحمام دچار آن شد. ولی مورخان نزدیک به عهد ملکشاه مرگ او را بر اثر مسمومیت می دانند. مولف گمنام کتاب{مجمل التواریخ و القصص}که اثر خود را در 520 ق نوشته است، در مورد مرگ ملکشاه می گوید،{دارو دادندش}{علی بن زید بیهقی} مولف کتاب {تاریخ بیهقی} که اثر خود را در زمان سلجوقیان تالیف کرده است، می گوید:{او را زهر داده اند بر دست خادمی.{
پس از مرگ ملکشاه و خواجه نظام الملک، همچنان که یگانگی سلطان و وزیر باعث آن همه شکوه و عظمت امپراتوری سلجوقی شده بود، رقابت پسران ملکشاه با یکدیگر امپراتوری بزرگ سلجوقی را رو به تجزیه و ضعف برد. جنگ و جدال بین {برکیارق}،{محمد}و برادر تنی وی{سنجر} و سایر اعضای خاندان سلجوقی که مدعی سلطنت بودند، بارها تکرار شد.
هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ قدرت بین سلجوقیان به حسن صباح فرصت می داد تا مراکز جدیدی را تصرف کند و قلمرو نفوذ خود را توسعه دهد. از جمله مکانهایی که حسن صباح با استفاده از این فرصت تصرف کرد، دژ لمسر{لمبسر}بود. این دژ قبل از دوران اسلامی نیز برپا و آباد بوده است. قلعه لمسر امروزه در 16 کیلومتری شاهرود و در شمال شرقی قزوین واقع است و فقط صد و چهل متر از سطح شاهرود ارتفاع دارد. طول قلعه یکصد و هشتاد گز و عرض آن شصت گز است.
پس از قتل خواجه نظام الملک و ملکشاه دو تن از امیران محلی به نام {رساموج}و{لامسالار} نسبت به حسن صباح اظهار انتقاد کردند ولی قلعه لمسر{یا لمبسر}را به اسماعیلیان تحویل ندادند. پس از چندی، آنها عصیان کردند و تصمیم گرفتند قلعه را به {امیر علی نوشتگین}از امرای سلجوقی تحویل دهند. حسن صباح که به وسیله جاسوسان خود از قصد آنان خبردار شده بود، پس از مذاکره با رساموج پذیرفت که آنها قلعه را برای خود نگه دارند و چیزی هم به اسماعیلیان ندهد ولی آن نقطه حساس سوق الجیشی را به سلاجقه نیز تسلیم نکنند؛ زیرا با این کار، الموت که ستاد فرماندهی حسن صباح بود، در معرض خطر جدی قرار می گرفت. وقتی حسن صباح پافشاری رساموج و لامسالار را در طریق عصیان دید،{کیا بزرگ امید}،{کیا جعفر}،{کیا بوعلی}و{کیا گرشاسف} را به همراه عده ای از فدائیان کارد زن و کمند انداز که مبارزانی بی باک بودند و از اسماعیلیان مومن به شمار می رفتند، مامور تصرف دژ لمسر{لمبسر}کرد. این گروه در شب بیستم صفر 489 ق به طور ناگهانی به قلعه حمله بردند و تمام افرادی را که قصد مقاومت داشتند،به همراه دو امیر قلعه به قتل رساندند و بدون دادن تلفات این دژ مهم و استراتژیک را تصرف کردند.
در آن زمان جز چند خانه و حصاری که بر بالای تپه ای قرار داشت، چیزی در دژ دیده نمی شد. به دستور حسن صباح از نینه رود{که شاخه ای از شاهرود است} نهری به طول دو فرسخ و نیم در د سنگ کندند و به این طریق، آب دژ را تامین کردند. در دژ لمسر{یا لمبسر}آسیابهایی برای تامین آرد، باغهای متعدد، آب انبار و مخازن ذخیره یخ ساتند. سپس، حسن صباح مردم اطراف دژ را نیز مطیع ساخت و {کا بزرگ امید رودباری} را به ریاست و حکومت قلعه منصوب کرد.
حسن صباح در زمان جنگ قدرت میان سلجوقیان، زیر پوشش حمایت از برکیار و نابود کردن تعدادی از مخالفان او و آزادی نسبی که بر اثر آن برای اسماعیلیان نزاری ایجاد شده بود، فرصتی یافت تا موقعیت دفاعی خود را بیش از پیش استحکام بخشد. او به تصرف دژهای اطراف الموت پرداخت و بیش از پنجاه قلعه بزرگ و کوچک را در دره الموت رودبار، اشکور، طارم، دیلمان، قهستان و دامغان تسخیر کرد. البته حسن صباح در صدد تصرف قلاع و دژهایی بر می آمد که در میان کوههای بلند و دره های صعب العبور قرار گرفته بودند و توان مقاومت در برابر سیل تهاجمات سپاه سلجوقی را داشتند.
یکی از مهمترین قلعه هایی که خارج از حوزه الموت به تصرف اسماعیلی در آمد، دژ گرد کوه در نزدیکی
در بیست و ششم ماه ربیع الثانی سال 518ق حسن صباح بیمار شد. این بیماری بیشتر ناشی از فعالیت زیاد و کهولت سن بود. وی نزدیک به صد سال زندگی کرده بود و مرگ و تسلیم شدن بسیاری از دشمنان خود و ضعف و پراکندگی امپراتوری سلجوقی را به چشم دیده بود. حسن در ابتدا می خواست به بیماری اعتنا نکند ولی از آنجا که مرگ قانون لایتغیر طبیعت است و برای همگان حق است و با آن جدال نمی توان کرد، جانشین خود {کیا بزرگ امید رودباری}را که از مدتها پیش انتخاب کرده بود، از دژ لمبسر به الموت فراخواند او را رسماً به جای خود منصوب کرد. دهدار{بو علی اردستانی}مسئول امر دعوت و تبلیغ و امور دیوان را در دست راست و{حسن آدم قصرانی}را در دست چپ وکیا با جعفر را که متصدی امور سپاهیان بود، روبه روی خود نشاند و وصیعت کرد آنها با نظر کیا برزگ امید تا ظهور امام، امور اسماعیلیان نزاری را اداره کنند. دوران اقامت حسن صباح در الموت از زمان ورود تا مرگش در518 ق، سی و پنج سال طول کشید. می گویند در طی این مدت فقط دو بار بر بام خانه خود رفت و باقی اوقات را به مطالعه و تدوین مبانی عقیدتی قیام خود و رسیگی به امور مختلف پیروانش صرف کرد.
September 25th, 2004
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
حسن صباح دژ الموت ها براسماعيليه ومروري بر تاريخ آنان
دژالموت که حسن صباح آن را به عنوان ستاد فرماندهی و پایگاه مرکزی خود برگزید.برصخرهای بلند.در کوهستانی قرار داشت که دست یافتن به آن بسیار مشکل بود.به گفته {زکریای رازی قزوینی}صاحب کتاب{آثار البلاد و اخبار العباد}دژ الموت در آن دزران ناحیه پر درختی بود و اهل دیلم که به جنگجویی و دلاوری معروف بودند.درآنجا زندگی می کردند.بنا به گفته{ یاقوت حموی}صاحب کتاب {معجم البلدان}به دلیل این که دژ الموت بین راه قزوین و کرانه دریای خزر واقع بود.کلید دروازه دیلمان محسوب می شد.الموت امروزه نام یکی از بخشهای کوهستانی شمال شهرستان قزوین است.
این بخش از شمال به کوهستان مازندران واز جنوب به طالقان و از مشرق به گردنه ای معروف به {شیر بشم}و از مغرب به چهار ناحیه و رودبار محمد زمان خانی و خشکه رودبار محدود است.{حمد الله مستوفی}در اثر برخود{نزهه القلوب}طول و عرض جغرافیایی قلعه الموت را تعیین کرده است و می نویسد:{طولش از جزیره خالدات 85 درجه و 37 دقیقه و عرض آن از خط استوا36 درجه و 21 دقیقه است.{عطا ملک جوینی}کوهی را که قلعه الموت بر فراز آن ساخته شده به شتری که زانو زده و گردن خود را بر زمین نهاده.تشبیه کرده است.واژه الموت از دو جز ترکیب شده است:جز اول{اله}وجز دوم{اموت}.واژه{اله}هنوز در زبان مردم رودبار الموت و همسایگان آنان یعنی اهالی گیلان و مازندران زنده و به معنی عقاب است.اغلب کشاورزان الموتی برای نفرین به مرغانی که به زراعت آنان آسیب می رسانند.می گویند:{اله تره بزنه}یعنی{عقاب تو را بزند.}علاوه بر این.در ترکیب بعضی از نامهای محلی این واژه به چشم می خورد؛از جمله{اله نشین بند}یعنی بند عقاب نشین که تپه بلندی در نزدیکی زوارک در بالای رودبار الموت است.در متون قدیمی از جمله کتاب{التفهیم فی صناعه التنجیم}اثر{ابو ریحان بیرونی}{اله}به معنی عقاب آمده است.جز دوم این ترکیب یعنی{اموت}را بیشتر مورخان ا مصدر آموختن دانسته اند.می گویند زمانی یکی از امیران دیلم هنگام شکار.
عقابی را به پرواز در آورد.عقاب بر آن صخره بلند نشست و امیر آن مقام را شایسته ساختن دژی دید و قلعه ای مستحکم بر آن بلندی بنا کرد.به این دلیل نام دژ را{آله آموخت}گذاشت که به مرور زمان و بر اثر کثرت استعمال به الموت تبدیل شد.دژ الموت به قول حمد الله مستوفی در عهد{متوکل عباسی}و به دست الداعی الی الحق{حسن ابن زید}که رهبر زیدیه در شمال ایران بود بنا شد.عطا ملک جوینی که به همراه لشکریان مغول به دژ الموت وارد شده و کتابخانه معروف آن را مطالعه و بررسی کرده است.درباره الموت می گوید:{ملوک دیلم را که ارجستان{آل جستان}گفتندی.یکی از ایشان در سنه سته و اربعین و ماتین بر این کوه عمارتی آغاز کرد و ملوک دیلم را بدان افتخار بودست و شیعه اسماعیلیه را استظهار بدان
.{ از خلال منابع تاریخی بر می آید که دژ الموت در سده دوم هجری قمری بنا شده و در زمان حسن صباح قلعه ای مستحکم و آباد بوده است.قلعه الموت پس از علویان مازندران که بنا کننده آن بودند به تصرف مرد آویج و آل زیار و پس از آن آل بویه درآمد و پس از آن آل بویه سلجوقیان آن را تصرف کردند.در زمان رسیدن حسن صباح به الموت قلعه الموت در دست {علوی مهدی}بود که از طرف سلطان ملکشاه سمت امارت قلعه را داشت.{حسین قائنی}،از داعیان زیرک حسن صباح،مامور نفوذ به قلعه الموت شد.وی با علوی مهدی رییس سربازان سلجوقی طرح دوستی ریخت و آنجا را به مذهب اسماعیلی دعوت کرد.
زمانی که علوی مهدی فرمانده قلعه با خبر شد که عده ای از نگهبانان و سربازان تحت فرمان او به اسماعیلیان ملحق شده اند،حیله ای اندیشید تا خود را از خطر شورش آنان در امان نگه دارد.او در ظاهر،دعوت حسین قائنی را پذیرفت تا اسماعیلیان را کاملا شناسایی کند.علوی مهدی با این حیله سربازانی را که دعوت اسماعیلیان را پذیرفته بودند شناخت و ایشان را به بهانه های گوناگون از دژ بیرون فرستاد و دروازه قلعه را محکم بست و گفت:{دژ از آن سلطان است و بیگانه را به درون آن راه نیست.}در عین حال اوضاع مناطق اطراف دژ و اثر عمیق تبلیغات داعیان اسماعیلی بر مردم ساکن در اطراف دژ و حتی سربازان داخل دژ بر علوی مهدی پوشیده نبود.پس از گفتگو و وساظت حسین قائنی رانده شده گان دوباره به دژ وارد شدند ولی کاملا واضح بود که دیگر از علوی مهدی اطاعت نمی کردند.پس از گذشت چند روز از این مساله حسن صباح در شب چهارشنبه ششم رجب 483 ه.ق به همراه عده ای از طرفدارانش با نام مستعار{دهخدا}وارد دژ شد و پس از چند روز علوی مهدی را کار بر کنار کرد.علوی مهدی که توان مقابله و مقاومت را در خود نمی دید از دژ بیرون رفت و قلعه الموت بدون خونریزی به تصرف حسن صباح براتی بدین مضمون به عهده رئیس مظفر،امیر اسماعیلی دژ گردکوه در سمنان نوشت:{رئیس مظفر حفظه الله مبلغ سه هزار دینار بهای دژ الموت به مهدی رساند.{
مهدی علوی هنگام خروج از قلعه الموت برات را گرفت ولی پیش خود فکر کرد که چه طور امکان دارد مردی مثل رئیس مظفر که در دستگاه سلجوقی دارای جاه و مقام است به نامه و برات یک نفر شورشی ضد حکومت و اسماعیلی مذهب اعتنا کند.او غافل از این بود که رئیس مظفر مدتها پیش از این دعوت حسن صباح را پذیرفته و به کیش اسماعیلیان در آمده است.علوی مهدی در پی گرفتن و نقد کردن برات بر نیامد تا این که پس از مدتی تنگدست شد و برای امتحان برات را نزد رئیس مظفر برد و او هم {در حال خط ببوسید و زر بداد.{
پیروان حسن صباح یک تصادف محض را در تاریخ به حساب کرامات او گذاشتند و آن این است که واژه{الموت}{اله-اموت}ال،ه،الف،م،و،ت-1-30-5-1-40-6-400 به حساب ابجد با سال ورود حسن به دژ یعنی 483 ق برابر است.
حسن صباح پس از تصرف قلعه الموت قبل از انجام هر کار استحکامات قلعه را تعمیر و بازسازی کرد و به تدارک امکانات زندگی در آنجا پرداخت.او برای حل مشکل آب که مساله ای حیاتی در مقابله با محاصره بود دستور داد از کوه مجاور{اندجرود}جوی آبی بکشند و آب را به الموت بیاورند.همچنین به فرمان او آب انبارهای بسیار بزرگ که آثار آن هنوز هم باقی مانده است در دل سنگ کندند و آب را ذخیره کردند.کندن چاه آبی در دل صخره نیز آغاز شد.پس از استحکام دژ اسلحه و آذوقه فراوان به قلعه بردند و برای مقابله با حمله و محاصره سپاه سلجوقی که دیر یا زود انجام می گرفت آماده شدند.در آن روزها فقط هفتاد تن در دژ اقامت داشتند.وقتی حکومت سلجوقی به محل اقامت حسن صباح پی برد دستور نابودی او را صادر کرد ولی قدرت حسن صباح را دست کم گرفت و به قوای محلی دستور داد به قلعه حمله کنند و حسن و پیروانش را نابود سازند.{امیر یورنتاش}که الموت و رودبار را به عنوان اقطاع از ملکشاه گرفته بود به الموت حمله کرد.حمله یورنتاش اولین حمله از سری حملات پایان ناپذیر سلاطین سلجوقی به الموت و سایر قلاع اسماعیلی بود که به دلیل مقاومت سرسختانه اسماعیلیان با شکست مواجه شد.یورنتاش پی در پی به دژالموت تاخت و چون از تصرف آن مایوس شد به مردم عادی و کشاورزان اطراف قلعه حمله کرد و به غارت و کشتار آنان پرداخت.ساکنان قلعه الموت مردانه با محاصره کنندگان می جنگیدند ولی اندک اندک به دلیل کاهش میزان خواربار و آذوقه کار بر ایشان سخت شد و هر فرد تنها آن قدر غذا می خورد که توان ایستادن بر باروی دژ را داشته باشد.حسن صباح برای تقویت روحیه اسماعیلیان ساکن دژ به آنان گفت:{از خدمت امام مستنصر با الله،{به من}خبر رسید که رفیقان از این موضع انتقال نکنند که اقبال در این مقام به ایشان روی آورد.{
به دلیل این که یورنتاش اقطاع دار الموت و رودبار در سرکوب کردن حسن صباح و یارانش کاری از پیش نبرده بود در اوائل سال 485 ق ارسلان تاش از فرماندهان بزرگ سپاه سلجوقی با لشکری بی رحم مامور دفع اسماعیلیان و تسخیر دژ الموت شد.ارسلان تاش قلعه را کاملا در محاصره گرفت و کار را بر دژنشینان سخت تر کرد.حسن صباح در یکی از شبهای سخت محاصره پیکی نزد {دهدار بوعلی} فرستاد و درخواست نیروی کمکی کرد. دهدار بوعلی از داعیان فعال اسماعیلی بود وعده زیادی را در قزوین،طالقان و کوهپایه ری دعوت کرده و به مذهب اسماعیلی در آورده بود.اوبا سیصد نفر از افراد زبده،با سلاح و آذوقه کافی برای یاری حسن صباح حرکت کرد . آنها در تاریکی شب خود را به پای الموت رساندند و به کمک ساکنان قلعه و همراهی مردم محل که از ظلم و تعدی سپاه سلجوقی به تنگ آمده بودند،به لشکریان ارسلان تاش شبیخون زدند و جمعی را کشتند و مابقی را منهزم کردند. اسماعیلیان غنایم فراوان از اسلحه گرفته تا اطعمه و اشربه،غلات و حتی لباس به دست آوردند و آنها را به قلعه الموت انتقال دادند. این اولین پیروزی ساکنان دژ الموت بر سپاه سلجوقی و آغاز راهی سخت و طولانی بود.
پس از این پیروزی،حسن صباح با یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده تمام قلعه های حوزه رودبار الموت را تصرف کرد و حسین قائنی را که از داعیان ورزیده و سیاستمدار بود،به قهستان در جنوب خراسان فرستاد.قائنی توانست کنترل مجموعهای از قلاع قهستان را بر اساس همان الگوی حسن صباح در تصرف دژ الموت،به دست بگیرد و این منطقه را به یکی از نقاط مهم دعوت اسماعیلیه در دل خراسان بزرگ که مراکز مهم حکومت سلجوقیان بود تبدیل کند.
در شرایطی که حسن صباح در حال تثبیت قدرت نوپای خود در الموت بود،المستنص با الله،امام اسماعیلیان، در سال 487 ق در گذشت و احمد مستعلی به کمک قدرت و نفوذ امیر الجیوش بدر الجمالی بر تخت خلافت تکیه زد{495-487 ق}و به این ترتیب، جنگ بین نزار و مستعلی در گرفت. نزار به اسکندریه رفت و از هواخواهان خویش کمک طلبید و با نیرویی که مستعلی برای سرکوبی او اعزام کرده بود،جنگید ولی شکست خورد و اسیر شد.نزار را با غل و زنجیر به قاهره بردند و زندانی کردند. بعد از این نیزدیگر نامی از او برده نشد ولی اسماعیلیان ایران و در راس آنان حسن صباح از اسم و شهرت نزار به عنوان جانشین بر حق مستنصر استفاده کردند ونهضت عظیمی به نام {نزاریان}پدید آوردند. حسن صباح با زیرکی خاص خود،از نزارو مساله نص نزار به مثابه دست آویزی برای اعلام استقلال عمل خویش استفاده کرد.نزار عملا وجود نداشت و کاری از دست او بر نمی آمد ولی از نام او در بین اسماعیلیان بهره برداری می شد و این همان چیزی بود که حسن صباح می خواست.
حسن صباح به عنوان حجت اعظم رابط میان پیروان وامام اسماعیلی شد و توانست اندیشه های خویش را به جای نظر امام که عامه اسماعیلیان بدو معتقد بودند،جلوه دهد.به این ترتیب،موضوع امامت دست کم برای مدت حیات وی حل شد و از این زمان به بعد،اسماعیلیان ایران به نزاری معروف شدند.
حسن صباح معتقد بود که تنها عقل برای شناخت واجب الوجود و حقایق دین کافی نیست زیرا همه عقلای عالم درعقل شریک هستند و اگر حکم عقل دراین ابواب کافی بود،نمی بایست اختلافی بین آنها به وجود آید.پس به دلیل این که حکم عقل ی نیست،به ناچار مردم به وجود امام و راهنما نیازمندند.حسن صباح می گفت که مردم باید در هر زمان به تعلیم امام زمان متعلم و متدین باشند.وی در برابر مخالفین که به عقیده او اعتراض می کردند،این پرسش را وسیله غلبه قرار می داد:{خرد بس یا نه؟}؛یعنی این که اگر عقل و خرد در خدا شناسی کافی است،هر کس که عقل و خردی دارد، معترض را بر او انکاری نمی رسد. پس ا گر پاسخ می دادند که خرد کافی نیست،آن وقت جواب می شنیدند که پس معلمی لازم می آید و آن معلم،امام زمان است و چون و جوب تعلیم را اثبات می کرد. در واقع اثبات امامت نزار به هر وسیله ممکن، اصل اساسی و مهم اعتقادی اسماعیلیان ایران شد؛زیرا بر حق بودن خود را در اثبات این امر می دیدند و با مخالفان ایت مساله مثل {ملک افضل}و{امر بن مستعلی}به سختی برخورد می کردند. حسن صباح به دلیل سخت گیری در اجرای قوانین شرع مقدس اسلام و ایجاد کانون مقاومت در برابر استبداد خشن و افسار گسیخته ترکمانان سلجوقی، موفق شد در جریان دعوت جدید که مستقل از فاطمیان عمل می کرد، افرادی را به مذهب اسماعیلیان نزاری در آورد؛ از جمله {دهدار ابوالغنائم} درودگر اصفهانی که به الموت رفت و در آنجا ساکن شد.{ابوالفتوح حسن بن عبد الملک الحمدانی}،خواهرزاده حسن صباح، تا سنین پیری به فتوی وتدریس بنا بر روش اهل سنت و جماعت روزگار می گذراند و شاگردانی را تربیت نیز کرده بود. او حتی عده ای از مردم قزوین را به تهمت الحاد به دست امرا و حکام قزوین اعدام کرد. ابوالفتوح در اواخر عمر قبول مذهب اسماعیلی نزاری کرد و پس از این که علمای قزوین بر کفر و الحاد او فتوی دادند، از شهر گریخت و به الموت رفت و از بزرگان آن طایفه شد.{مسعود زور آبادی}از علمای بزرگ خراسان و شاگرد {خواجه ابوالمعالی جوینی} امام الحرمین نیز در پیری قبول مذهب نزاری کرد و به قلعه طبس گیلکی در قهستان رفت. همان طور که گفتیم، حسن صباح مدتی در دستگاه دولت سلجوقی خدمت کرده و به فراست پی برده بود که نقاط آسیب پذیر این حکومت شخص ملکشاه و خواجه نظام الملک هستند و نابودی یکی از این دو تن ضربه ای مهلکی بر ارکان دولت سلجوقی وارد می سازد. ملکشاه، سمبل سلطنت و قدرت امرای نظامی و روسای قبایل بود و خواجه نظام الملک محور وزارت و نماینده اشراف اهل قلم بود که به همراه پسران، دامادها و افراد تربیت شده خود در مدارس نظامیه تمام امور را قبضه کرده و مملکت را به میل خود اداره می کرد .
افراد و اقوام خواجه نظام الملک که به یاری نفوذ و قدرت او به جاه و مقام رسیده بودند، به پشتیبانی او مرتکب ستمگریها و زیاده رویهای فراوان می شدند و مردم را اذیت و آزار می کردند. تا این که یکی از اهالی {مرو} از مظالم نواده خواجه فرزند {جمال الدین بن نظام الملک} که حاکم مرو بود، به ملکشاه شکایت کرد. ملکشاه که از نفوذ بیش از حد خواجه نظام الملک در ارکان حکومت سلجوقی بیمناک بود،ماموری نزد خواجه نظام الملک فرستاد و به او پیغام داد:
}مگر با من در ملک شریک هستی که بی مشورت من هر تصرف که خواهی می کنی و ولایات و اقطاع به فرزندان خود می دهی؟ ببینی که فرمان دهم دستار از سرت بردارند.{
پیام آورندگان که از مخالفان خواجه نظام الملک بودند، پاسخ او را با اضافات و شاخ و برگ فراوان به گوش سلطان رساندند و او هم سخت غضبناک شد و{تاج الملک ابوالغنایم قمی} را به جای خواجه نظام الملک به وزارت منصوب کرد.
در واقع، خواجه نظام الملک بزرگترین، باهوش ترین و سرسخت ترین دشمن اسماعیلیان نزاری بود و دشمنی میان او و حسن صباح، علاوه برمسائل سیاسی و اختلافات مذهبی، به روابط این دو در دوران خدمت حسن صباح در دولت سلجوقی بر می گشت. نزاریان و پیشوای آنان، حسن صباح، نیز اندیشه نابود کردن خواجه نظام الملک را در سر داشتند. درباره انگیزه آنان عده ای از مورخان قتل {طاهر نجار} را که به تهمت کشتن موذن ساوه ای و با اصرار خواجه نظام الملک انجام گرفت، بهانه و محرک اصلی می دانند. گروهی دیگر از مورخان اعدام {شرف ال ابور بود و دین طوسی} را به دستور خواجه نظام الملک بهانه انتقا م جویی از خواجه معرفی می کنند. شرف الدین طوسی که استاد سابق مدرسه نظامیه نیشابور بود و به مذهب اسماعیلیه ایمان آورده بود،در نیشابور اقامت داشت و طی مدت زمان کمی موفق شده بود عده زیادی را به آیین اسماعیلیه در آورد. فعالیت شرف الدین به وسیله {جلال الدوله}، حاکم نیشابور، به اطلاع خواجه نظام الملک رسید و او هم دستور بازداشت و محاکمه استاد شرف الدین را صادر کرد. حاکم نیشابور شرف الدین را دستگیر و شکنجه کرد تا وی نام همراهان و پیروان خود را فاش کنئ ولی بی فایده بود. سرانجام شرف الدین را در مقابل مدرسه نظامیه به دار زدند.
خبر اعدام شرف الدین پس از چند روز در قلعه الموت به حسن صباح رسید. وی که به شدت خشمگین و بی تحمل شده بود، تصمیم به قتل خواجه نظام الملک گرفت. از این زمان پای فدائیان اسماعیلی به تاریخ باز می شود و لرزه بر اندام تمامی مخالفان آنان می اندازد. حسن صباح گروه فدائیان را به منظور کسب سلطه سیاسی و مقابله با اقدامات سیاسی- نظامی دستگاه سلجوقی پدید آورد و گاه حتی آنها را جانشین داعیان و مبلغان می ساخت. وی به تجربه دریافته بود که کار کرد وشمشیر فدایی در زمان و مکان معین کاری می کند که فصاحت، بلاغت و سخنان بهترین داعی اسماعیلی از پس آن بر نمی آید. در این زمان، ملکشاه سلجوقی به قصد ملاقات با {المقتدی با الله}، خلیفه عباسی، عازم بغداد بود و در این سفر، خواجه نظام الملک را- که دیگر مقامی نداشت- همراه خود برد.{بو طاهر ارانی} یکی از اولین فدائیان الموت که مامور کشتن خواجه نظام الملک شده بود، در لباس درویشی دوره گرد اردوی سلطان را سایه به سایه تعقیب می کرد و منتظر فرصت مناسبی بود. اردوی ملکشاه در راه خود به سمت بغداد، وارد{صحنه} در نزدیکی شهر کرمانشاه شد. ملکشاه و خواجه نظام الملک برای شکار از اردو خارج شدند و بو طاهر ارانی نیز در گوشه ای از اردوگاه در انتظار بازگشت شکار خود نشست.
بلافاصله پس از بازگشت سلطان و خواجه نظام الملک، بوطاهر ارانی به بهانه دادن عرض حال و شکوائیه،از صف محافظان و فرزندان خواجه نظام الملک عبور کرئ و در یک حرکت غافلگیرانه کارد خود را کشید و به طرفه العینی، چندین ضربه کاری بر خواجه وارد کرد. اطرافیان خواجه نظام الملک بوطاهر را در دم به قتل رساندندو خواجه نظام الملک نیز یک روز پس از این حادثه در دوازدهم رمضان سال 485 ق در گذشت.می گویند زمانی که خبر قتل خواجه نظام الملک در الموت به حسن صباح رسید، بسیار خوشحال شد و گفت:{قتل هذا الشیطان اول السعاده.}:قتل این شیطان آغاز سعادت است.
این ترور سیاسی سرآغاز حملات خونینی بود که اسماعیلیان نزاری به رهبری حسن صباح انجام دادند. در این جنگ ترسناک که در هر جا امکان وقوع داشت، سلاطین، امرا،سرکردگان و حتی آن دسه از فقیهان و عالمان دینی که به عقاید اسماعیلیان حمله و آنان را تکفیر می کردند و قتل و سرکوب آنها را واجب می شمردند، در معرض ضربات خنجر فدائیان اعزامی از الموت قرار گرفتند. یکی از این افراد ابومسلم رازی بود که در زمان سفر حسن صباح به الموت و پس از بازگشت از مصر برای دستگیری او سعی بسیار کرده بود و در سال 488 ق به دست فدائیان کشته شد. در این زمان، رئیس ابوالفضل لبنانی میزبان حسن صباح در اصفهان خود را به الموت رساند و در زمره نزدیکان او قرار گرفت. روزی حسن صباح به رئیس ابوالفضلگفت:{ای رئیس، ماخولیا مرا بود یا تو را؟ آش معطر و زعفران مرا می بایست یا تو را؟ دیدی که چون دو یار مساعد یافتم، چگونه به سخن خود عمل کردم.{
سلطنت ملکشاه بدون خواجه نظام الملک مدت زیادی طول نکشید.وی چهل روز پس از مرگ خواجه نظام الملک در گذشت. علت مرگ ملکشاه را تبی دانسته اند که پس از افراط در خوردن گوشت شکار و استحمام دچار آن شد. ولی مورخان نزدیک به عهد ملکشاه مرگ او را بر اثر مسمومیت می دانند. مولف گمنام کتاب{مجمل التواریخ و القصص}که اثر خود را در 520 ق نوشته است، در مورد مرگ ملکشاه می گوید،{دارو دادندش}{علی بن زید بیهقی} مولف کتاب {تاریخ بیهقی} که اثر خود را در زمان سلجوقیان تالیف کرده است، می گوید:{او را زهر داده اند بر دست خادمی.{
پس از مرگ ملکشاه و خواجه نظام الملک، همچنان که یگانگی سلطان و وزیر باعث آن همه شکوه و عظمت امپراتوری سلجوقی شده بود، رقابت پسران ملکشاه با یکدیگر امپراتوری بزرگ سلجوقی را رو به تجزیه و ضعف برد. جنگ و جدال بین {برکیارق}،{محمد}و برادر تنی وی{سنجر} و سایر اعضای خاندان سلجوقی که مدعی سلطنت بودند، بارها تکرار شد.
هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ قدرت بین سلجوقیان به حسن صباح فرصت می داد تا مراکز جدیدی را تصرف کند و قلمرو نفوذ خود را توسعه دهد. از جمله مکانهایی که حسن صباح با استفاده از این فرصت تصرف کرد، دژ لمسر{لمبسر}بود. این دژ قبل از دوران اسلامی نیز برپا و آباد بوده است. قلعه لمسر امروزه در 16 کیلومتری شاهرود و در شمال شرقی قزوین واقع است و فقط صد و چهل متر از سطح شاهرود ارتفاع دارد. طول قلعه یکصد و هشتاد گز و عرض آن شصت گز است.
پس از قتل خواجه نظام الملک و ملکشاه دو تن از امیران محلی به نام {رساموج}و{لامسالار} نسبت به حسن صباح اظهار انتقاد کردند ولی قلعه لمسر{یا لمبسر}را به اسماعیلیان تحویل ندادند. پس از چندی، آنها عصیان کردند و تصمیم گرفتند قلعه را به {امیر علی نوشتگین}از امرای سلجوقی تحویل دهند. حسن صباح که به وسیله جاسوسان خود از قصد آنان خبردار شده بود، پس از مذاکره با رساموج پذیرفت که آنها قلعه را برای خود نگه دارند و چیزی هم به اسماعیلیان ندهد ولی آن نقطه حساس سوق الجیشی را به سلاجقه نیز تسلیم نکنند؛ زیرا با این کار، الموت که ستاد فرماندهی حسن صباح بود، در معرض خطر جدی قرار می گرفت. وقتی حسن صباح پافشاری رساموج و لامسالار را در طریق عصیان دید،{کیا بزرگ امید}،{کیا جعفر}،{کیا بوعلی}و{کیا گرشاسف} را به همراه عده ای از فدائیان کارد زن و کمند انداز که مبارزانی بی باک بودند و از اسماعیلیان مومن به شمار می رفتند، مامور تصرف دژ لمسر{لمبسر}کرد. این گروه در شب بیستم صفر 489 ق به طور ناگهانی به قلعه حمله بردند و تمام افرادی را که قصد مقاومت داشتند،به همراه دو امیر قلعه به قتل رساندند و بدون دادن تلفات این دژ مهم و استراتژیک را تصرف کردند.
در آن زمان جز چند خانه و حصاری که بر بالای تپه ای قرار داشت، چیزی در دژ دیده نمی شد. به دستور حسن صباح از نینه رود{که شاخه ای از شاهرود است} نهری به طول دو فرسخ و نیم در د سنگ کندند و به این طریق، آب دژ را تامین کردند. در دژ لمسر{یا لمبسر}آسیابهایی برای تامین آرد، باغهای متعدد، آب انبار و مخازن ذخیره یخ ساتند. سپس، حسن صباح مردم اطراف دژ را نیز مطیع ساخت و {کا بزرگ امید رودباری} را به ریاست و حکومت قلعه منصوب کرد.
حسن صباح در زمان جنگ قدرت میان سلجوقیان، زیر پوشش حمایت از برکیار و نابود کردن تعدادی از مخالفان او و آزادی نسبی که بر اثر آن برای اسماعیلیان نزاری ایجاد شده بود، فرصتی یافت تا موقعیت دفاعی خود را بیش از پیش استحکام بخشد. او به تصرف دژهای اطراف الموت پرداخت و بیش از پنجاه قلعه بزرگ و کوچک را در دره الموت رودبار، اشکور، طارم، دیلمان، قهستان و دامغان تسخیر کرد. البته حسن صباح در صدد تصرف قلاع و دژهایی بر می آمد که در میان کوههای بلند و دره های صعب العبور قرار گرفته بودند و توان مقاومت در برابر سیل تهاجمات سپاه سلجوقی را داشتند.
یکی از مهمترین قلعه هایی که خارج از حوزه الموت به تصرف اسماعیلی در آمد، دژ گرد کوه در نزدیکی
در بیست و ششم ماه ربیع الثانی سال 518ق حسن صباح بیمار شد. این بیماری بیشتر ناشی از فعالیت زیاد و کهولت سن بود. وی نزدیک به صد سال زندگی کرده بود و مرگ و تسلیم شدن بسیاری از دشمنان خود و ضعف و پراکندگی امپراتوری سلجوقی را به چشم دیده بود. حسن در ابتدا می خواست به بیماری اعتنا نکند ولی از آنجا که مرگ قانون لایتغیر طبیعت است و برای همگان حق است و با آن جدال نمی توان کرد، جانشین خود {کیا بزرگ امید رودباری}را که از مدتها پیش انتخاب کرده بود، از دژ لمبسر به الموت فراخواند او را رسماً به جای خود منصوب کرد. دهدار{بو علی اردستانی}مسئول امر دعوت و تبلیغ و امور دیوان را در دست راست و{حسن آدم قصرانی}را در دست چپ وکیا با جعفر را که متصدی امور سپاهیان بود، روبه روی خود نشاند و وصیعت کرد آنها با نظر کیا برزگ امید تا ظهور امام، امور اسماعیلیان نزاری را اداره کنند. دوران اقامت حسن صباح در الموت از زمان ورود تا مرگش در518 ق، سی و پنج سال طول کشید. می گویند در طی این مدت فقط دو بار بر بام خانه خود رفت و باقی اوقات را به مطالعه و تدوین مبانی عقیدتی قیام خود و رسیگی به امور مختلف پیروانش صرف کرد.
September 25th, 2004
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
مسایل تاریخی
- علی رستمینقش پیش نهاده هایی تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت درتأسیس وافول حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادجهاد و جنگ در افغانستان قبل از آمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد
- سیداحسان واعظیبخش دوم نقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- سیداحسان واعظینقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- داکتر حمیدالله مفیدفرود دو ستاره درخشان از کهکشان اندیشه وخرد
- علی رستمی ببرک کارمل بااندیشه عدالت خواهانه به خاموشی رفت
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرآریایی ها یا تورک ها؟
- عبدالو کیل کوچی دسامبردر آیینهء تاریخ
- عبدالو کیل کوچیمحمود بریالی ابر مرد جنبش چپ وترقی خواه افغانستان
- محمد عوض نبی زادهنا یب سالارمحمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند وغزنیگک
- خلیل وداد چگونه س.د.ج.ا. به س.خ. ج.ا. تعویض شد
- مترجم: ا. م. شیریانقلاب اکتبر! استالین. نوسازی- کودتای لیبرالی
- نویسنده: نجیب سرغندوی نهضت خدایی خدمتگاری و نقش آن دربیداری پشتونها
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرتوران
- حسن پیمانامیرتیمورموئسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی قسمت-6
- حزب کارایران(توفان)انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود
- ظهو رالدين دبرېالي انقلاب دکاليزې په وېاړ
- زمان هوتکبمناسبت هفدهمین سالشهادت داکترنجیب الله
- رحمت اله رواندشهید داکتر نجیب اله داوولسم تلین په یاد
- جلال بايانی کاوشگرشـــهيد داکتر نجيب الله
- جلال بايانی کاوشگرهفده سال قبل درقلب افغانستان کابل حماسه تاريخ رخ داد
- نصیراحمد – مهمند پیړی،پیړی زغم او پیچ دی وګالل شی
- داکتر حبیب منګل دافغانستان دخپلواکۍ غورزنګ ته لنډه کتنه
- نویسنده : مهرالدین مشیدروزی که زمامداران ناکاره در سایۀ آن صرف احساس فربهی کرده اند
- حسن پیمانامیرتیمور موئسس سبک اصیل هنر معماریوحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی5
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادحقایقِ تلخِ جنگِ 1979-1991 افغانستان از زبان نظامیان شوروی پیشین
- عبدالوکیل کوچی نگاه مختصری به تاریخ کوشانی ها
- انجنیر فضل احمد افغان شاه امان الله غازی و خط سیاه دیورند
- میر عنایت الله سادات معضلۀدیورند
- تتبع ونگارش؛تلخیص وترجمه: ازحسن پیمانامیر تیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آ سیای وسطی قسمت(4)
- امان معاشر؛ خبرنگار آزادهشت ثور آوردن مجاهدین رو بزوال از کوه ها به قدرت جنرال دستم
- ا. م. شیریزادروز لنین، روز شرمندگی ما
- عتیق الله مولویزادهاز دین پروری، تا دین فروشی!!
- حسن پیمان امیرتیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنک ومدنیت آسیای وسطی قسمت 3
- نوشته کریم پوپل تاریخ نوروز کهن
- نجم کاويانیيادی از نوروز در کابل قديم
- تتبع ونگارش-ترجمه وتلخیص: ازحسن پیمانامیرتیمور موسس سبک اصیل هنرمعماری وحامی فرهنگ ومدنیت اسیای وسطی-2-
- دوکتور امین برین زوریدوکتور امین برین زوری
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادیهودیت در افغانستان
- ارسالی صمیمیبازگشت «لنین» به «خجند»
- حسن پیمانشمۀ ازخدمات وکارنامه های امیرتیموردرأئینۀ تأریخ
- سلیمان راوشجشن سده
- حسن پیمانتأریخ وخدمات زنده ومشهود امپراتوری تیموریان محال است به فراموشی سپرده شود
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادمناسبات سابق دولت افغانستان و اتحاد شوروی آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی به افغانستان
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- عتیق الله مولوی زادهزندگی از کاخ تا کا نتینر!
- سرلوڅ مرادزیبرتانوي هند او برتانوي پنجاب دواړه، د پښتنو د ویښتیا ضد !
- سرلوڅ مرادزیډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- نویسنده : مهرالدین مشیدبالاخره امریکایی ها سر به بالین بیمار نظامیان پاکستانی این بازوی زرهی تروریزم جهانی نهادند
- عبدالوکیل کوچید سامبر نقطه عطف درتاریخ جنبش داد خواهانه مردم افغانستان
- سرلوڅ مرادزی ډیورڼد کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون دوهمه برخه
- انجنیر فضل احمد افغانخط سیاۀ دیورند مولود دسایس انګلیس و روسیه
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- فرزاد رمضاني بونششناسايي يا عدم شناسايي ديورند؟
- انجینر محمود صافی دافغانستان دتاریخ ځلانده ستوری احمد خان « احمد شاه بابا » درانی کال
- سید ذا کر شاه ( ســــــــــادات) (( د ډیورند کرښې غندل یا د پاکستان ســـــــره دښمنی))
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او څرګند دریځونه
- بیداربمناسبت کنفرانس بین المللی لندن و عدم پذیرش دیورند خط فاصل
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- عزیز آریانفرنیاز تاریخی به بازگشت به توافقات ژنو
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- سرلوڅ مرادزید ډیورند کرښې پریکړه به، لروبر افغانان خپله کوي
- ارسالی صمیمیبرگی از تاریخ جنگ جهانی دوم/ چگونه مسکو تسلیم آلمان ها نشد
- میر عنایت الله سادات نگاهی به تاریخ آریانا
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بخش آخر
- جلال بايانیبزرگ مردان تاریخ
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش دوازدهم
- شبيراحمد طالب وزيران اوخاطرې
- رسول پويانجايگاه هرات در مدنيت خراسان
- محمدنبی عظیمیسفر دیگر به جلال آباد
- عزیزه عنایت خامۀ درفرا راه آزادی !
- نصیراحمد - مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو دشهیدانواوغازیانوپه یاد
- دوکتور جلال بايانی « روح شاه غازی امان الله شاد و پر نور باد »
- انجنیر ظهو رالدین اندیشپراو دا
- محمدنبی عظیمیتعرض متقابل قوای مسلح افغانستان
- نوشته کریم پوپل اشغال و تاراج کابل از زمان تاسیس الی امروز
- سلیمان راوششهروندان شهر (جندان)
- محمدنبی عظیمی درحاشیه تعرض متقابل
- رسول پویاننقش استعمار در تخریب تمدن خراسان
- رسول پویانخراسان بعد از فروپاشی امپراتوری تيموريان
- رسول پویان ریشه های خراسان کهن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش هشــــــــــــــــتم
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخـــش هفتـــــــــــــم
- ا. م. شیریپراودا در ۱۰۰ سالگی: زنده و رزمنده
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- عبدالحی نزهت افزودن دشواری کارعاقلانه نیست
- فوادشاه امان الله خان غازى از نظر احمد شاه مسعود كى بود؟
- انجنېر ظهو رالدین اندېشپر فا شیزم د بري ورځ یعنی دامپرېا لیزم دنیمی تنی ښخول په شوري سوسېا لیستي هېواد کی
- نویسنده : مهرالدین مشید نباید بیش از این بهایی برای ویرانی این سرزمین پرداخت
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش ششم
- نوشته صوفی کریم فیضانی حملات اعراب در افغانستان
- انجنیر ظهورالدین اندیشد افغا نستان د خلک دمو کراتیک گوند داد شهیدا نو او اتلانو دسور گوند ټولو غړو ته له پو رته نه تر کښته پو رې
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بقیه بخش پنجم
- نبی حیدری معلم جنک یا صلح
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بقیه بخش چهارم
- تهیه وترتیب:میرمحمدشاه رفیعیچهره امروزی تپه مرنجان ورازهای تاریخی آن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد -- 4
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد - 3-
- سلیمان راوشتندیس های بامیان مجسمه های بودا نیستند
- حسن پیمانبیادبودسلسال وشهمامه تندیسهای بودا دو همبزم ودو همسنگ
- حسن پیمانافشارخونین وقتلهای زنجیره یی انگیزۀ اتحادخلقهای تحت استبداد
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد
- رحمت اله رواند روسانو يرغل او وتل دواړه تېروتني وې
- احمدولي بدخشياداي ديني به قربانيان فاجعة افشار
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- عتیق گلشمه ازجنایات بعضی گروه های ماوئیستها درافغانستان
- محمد نبی عظیمیچرا از مرگ می ترسید ؟
- جمعه خان صوفيلر وبر دوه افغان که يو افغان؟ (يوولسمه او آخري برخه)
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (اتمه برخه)
- عبدالو کیل کوچی فرخنده باد چهل وهفتمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- حمید محویتآتر بی نوایان
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادآمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- تهیه کننده : عبدالقدیر میرزاییسقوطِ یک امپراتوری!
- محمد عارف عرفان رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی
- حمید محویدر بارۀ [کشته شدن پلخانوف(؟)]
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- صدیق رهپو طرزیما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (پنځمه برخه)
- داکترآریننام ببرک کارمل جاویدانه است زیرا توده های مردم آنرا ستوده اند
- عبدالو کیل کوچیپنجمین سالگرد وفات محمود بریالی را گرامی میداریم
- صدیق رهپو طرزیدیورند: سر و صدا برای هیچ
- محمدنبی عظیمیسپیده ها این جا آرام انــد
- محمد عوضازمكتب مبارزهء رفيق ببرك كارمل بياموزيم
- علی رستمیببرک کارمل ستارهء درخشان مبارزِ عدالتخواهء کشور
- عبدالو کیل کوچیببرک کارمل بزرگ مرد تاریخ
- دوکتور نثار احمد صدیقینام ببرک کارمل جاودان و روانش شاد باد
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟(٢ مه برخه)
- عزیز آریانفرچگونه دهلیز واخان ایجاد و به زور به افغانستان داده شد
- جمعه خان صوفيلر و بر: دوه افغان که يو افغان؟
- انجنېر ظهورالدين اندېشبه افتخار سالګرد انقلاب پېروزمند و زنجير شکن سوسياليستی اکتبر
- گزارشگر از انگلیسی به پارسی: صدیق رهپو طرزیده اسطوره در مورد افغانستان
- انجنېر ظهورالدين انديشبمناسبت سالمرګ انقلابی دلير وانديشمند خلل ناپذير
- از کریم پوپل روش سیاسی دولتها وملیتهای افغانستان در طول تاریخ
- عدالتدشمن هرگز وارد شهر لنين نخواهد شد!
- عبدالو کیل کوچی ماندگاران تاریخ
- نصیراحمد – مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو
- سليمان راوش به پیشواز 28 ـ اسد
- انجنېر ظهورالدين اندېشدافغانستان دخلکو دملی_ازادی بخښونکي انقلاب دکاليزی په وياړ
- گزارنده: عزیز آریانفرمقاله دوم نقش دولت «کیرپاند» در با هم آمیزی فرهنگ های آسیای میانه
- عزیز آریانفرشاهنشاهی پنج صد ساله تاجیکی- ایرانی کیرپاند در مرزهای باختری چین
- حامدعلمیرساله روزشمار وقایع افغانستان از سال 1747 الی اخیر سال 2010
- نوشته کریم پوپلظهور وزوال اردوهای افغانستان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دوازدهم وپایانی
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش 11
- گزارشگر از زبان انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دهم
- سرلوڅ مرادزیلندن کې ډيورند جرګه د پنجاب پر سر کلک ګوزار
- تهیه کننده:امان معاشر نامه ی خواجه حافظ شیرازی برای امیر تیمور
- عبدالصمد ازهرخود کشی یا قتل بخش نهم
- محمدنبی عظیمی لحظاتی با ازهر بزرگوار
- محمدنبی عظیمی آیا روزی تاریخ حــــرب کشور ما نوشته خواهد شد؟
- عبدالصمد ازهر اسرار مرگ میوندوال بخش نهم
- ازهر عبدالصمداسرار مرگ میوندوال بخش هشتم
- محمد همایون سرخابی شهر غلغله در ماتم نبود بودای بزرگش هنوز میگرید
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوالبخش هفتم
- محمدنبی عظیمیتا لحظهء انــــتقال مسؤولیت
- گزارش از انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش ششم
- اسدالله جعفریآیاافشار باردیگر تکرار خواهد شد؟
- سید عبدالقدوس «سید»جنگ افشار
- خلیل الله سکندریواقعیت های پنهان در ماجرا های عیان افغانستان
- محمد همایون سرخابی نگاه مختصری پیرامون زندگی پرافتخار ظهیرالدین محمد بابر
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش پنجم
- محمد عالم افتخارسید جمال الدین افغانی ؛ اَبَر انسانی که از نو باید شناخت !
- سرلوڅ مرادزی پاچاخان د بهرنیو پوهانو په نظر کې
- صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دور تیموریان
- میرعنایت الله سادات نظری بر موافقتنامه ای دیورند
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا قتل؟ بخش چهارم
- نویسنده : مهرالدین مشیدامریکا و بازی بزرگ در کشوری که دشنۀ مقاومت گلوی هر مهاجمی را شگافته است
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ بخش های دوم و سوم
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزاد آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- ا. م. شیریبمناسبت زادروز استالین
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ
- نویسنده: ولادیمیر پلاستون ببرک کارمل تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود باور داشت
- ع.رستمی ببرک کارمل نماد وحدت!
- ر. حسنهفته اول دسامبر یاد آور روز های فقدان دو شخصیت مبارز نستوه کشور
- نوشته از ع. بصیر دهزادبخاطر 14چهاردهمین سالگرد وفات شادروان ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی گرامی وجاویدان باد نام وخاطره تابناک زنده یاد ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی چهارمین سالروز وفات زنده یاد محمود بریالی را گرامی میداریم
- احمدشاه سرخابییادی از جاودان یاد ببرک کارمل و برادر و همرزم فقید ش محمود بریالی!
- سرورددیورند کرښه دتکړه پوهانو وځیړ نو ته ضرورت لري
- عزیز آریانفردرنگی بر سر نام کشور ما- افغانستان
- عزیز آریانفرراز نهانی نامه دوست محمد خان به نیکلای یکم- امپراتور روسیه
- عزیز آریانفرآیین نامه داخلی انقلابیون جوان افغان (جوانان افغان)
- شباهنگ راددر یادمان کمونیست رزمنده «ارنستو چه گوارا»
- دکتر بیژن بارانکوچ آریاییها از شمال خزر
- سرلوڅ مرادزی د تاریخ پاڼه : کوز پښتانه او د افغانستان خپلواکي
- سليمان راوش تجاوزانگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ
- اکادمیسن دستگیر پنجشیریحملات بر نیروهای چپ و پیامد های آن
- عزیز آریانفرگستره «اروآسیای میانه بزرگ»
- احسان لمر یادی از خانوادهء ناظر صفر
- داکتر . و .ع . خاکسترفراز های از زند ه گی یهودان در افغانستان
- نوشته صدیق رهپو طرزیتمدن «سند ـ هلمند» آغاز گر تاریخ ما
- انجنیر زلمی نصرت مهمندافغانستان د«جواهر لعل نهرو»له نظره!
- لیکونکی : نجم الدین « سعیدی »دعلامه دوکتورمحمد سعید « سعید افغانی»د «۲۵» تلین په ویاړ !
- سيد احسان " واعظی"تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان
- آصفه صبابه مناسبت سی امین سال شهادت شاد روان محمدطاهربدخشی
- عبدالوکیل کوچیفرخنده باد چهل و پنجمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- مرادزیستر پاچا خان : ملي هویت ، خپلواکي ، ملي ژبه او تعلیم
- علی رستمی چهل وپنجمین سالکرد حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن را گرامی داشت !
- داود کرنزی بمناسبت سومین سالگرد وفات رفیق بریالی
- یعقوب هادینام و نیکوئی های رفیق ببرک کارمل جاودان باد
- سید احسان واعظی شخصیت نام اوری که باتاریخ زیست
- ترجمه و تحشیه از خلیل وداداز انقلاب اکتوبر تا انقلاب ثور
- سيد احسان " واعظی"تمدن هاي آرياناي كهن و خر اسان باستان
- احسان واعظی جايگاه والا و ارزشمند فيض محمد کاتب هزاره دربازتاب رويدادهای سياسی و تاريخ نگاری کشور
- رحمت اله رواند سنبلی نهمه نیټه د پښتنو اوبلوڅو د پیوستون د ورځی په یاد
- مرادزئ د وږي ۹ مه د پښتونستان ورځ
- نوشته : میرمحمد شاه "رفیعی"آرزوهای فراموش ناشده شهدای به خون خفته
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- پژوهش: ظاهردقیق ماسترعلوم سیاسیحکومت مجاهدین(!)وبرکناری نقابهای تقدس آنان
- محمد عوض نبی زا د ه سی ومین سالروز شهادت علامه محمد اسمعیل مبلغ فرخنده و گرامی باد
- دکتورخلیل وداد (بارش)خاطرات مهندس هُلندی فان لوتسنبورگ ماس
- محمد عوض نبی زا دهدرويش علي خان هزاره اولین نایب الحکومهءهرات دردولت درانیها
- میرعبدالواحد ساداتسخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
- محمد عوض نبی زا ده بنیادعلیخان هزاره مبارزهمیشه درسنگرو یکی ازمدافعین راستین استقلال کشور
- محمد عوض نبی زا دهشیرمحمدخان هزاره جنگاورقهرمان و یکی از فاتحین اصلی معرکهءمیوند
- ترجمه و تحشیهء دکتور خلیل وداد نخستین مداخلهء نظامی شوروی به افغانستان
- سیدحسن رشاددو یاد و دو خاطره
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرافغانستان در مراحل نخست توسعه مستقل (سال های دهه 1920)
- محمد عوض نبی زا ده میر یزدان بخش بهسودی نماد ازایمان و مقاومت ،قربانی توطیه و پیمان شکنی
- محمد عوض نبی زا د ه یکصد وپا نزدهمین سا لیا د شهادت میرمحمدعظیم بیگ سه پای
- نسیم جویا جویاــ پرچم شجاعت و نبرد مردم افغانستان به خاطر ازادی,عدالت وترقی
- محمد عوض نبی زا دهچهل و سومین سا لگرد وفات زنده یاد برات علی تا ج یکی ازپیشآهنگان ، نهضت مشروطه خواه و دموکرات گرامی باد
- محمد عوض نبی زا دهیکصدوپنجمین سال تولد فرقه مشرفتح محمد خان میر زاد یکی از پیش قراولان جنبش مشروطیت کشور فرخنده باد!
- محمد عوض نبی زا دهبیست و ششمین سا لیا د وفات محمد ابراهیم گا و سواریکی ازپیشگامان نهضت دهقا نی وضد استبداد گرامی با د!
- جنرال محمد یاسین امیریهشتاد سال از تولد ببرک کارمل شخصیت استثنایی تاریخ معاصرکشورمی گذرد
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبي زاده نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟(قسمت ششم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- مشعلشخصيتي که با تاريخ عمر خواهد کرد
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت پنجم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت چهارم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبی زاده یادی ازمبارزقهرمان عبدالخالق شهید
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ )قسمت سوم (
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت دوم )
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی جوانمرد لک بخش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- نصرت شاد يادي از “ مولانا “ ملانصرالدين !
- محمدعوض نبی زاده معرفی مختصریکعده ازمبارزین شاخص مردم هزاره درجنبیشهای ضد استبدادی و استعماری
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ويرايش وگردآورنده جانبازنبردنخستين سلطنت يک زن ازسلاله غزنويان در جهان اسلام
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ظريفيبه بها نهء هشتا دهفتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان
- آتوسا سلطان زاده فيلسوفاني كه پيامبر شدند !
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- دوکتور.م. پکتیا وا ل بمنا سبت هشتا دو هفت مین سا لګر د استر دا د استقلا ل ملی افغانستا ن
- محمدعوض نبی زاده هزاره جات یا هزارستان ازدیدگاه ونظر مورخین
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- نصرت شاد توماس هابس متفكر و فلسفه سياسي دولت
- عليشاد لربچه ژان ژاك روسو
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- عليشاد لربچه زنون ؛ اهل كيتون
- نوشتهء: زمری کاسی شناسنامهء يکتن ازمشروطه خواهان، يک مبارز گمنـــام و افشای يک ترورسياسی ديگر؛
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشوردرمورد هفت وهشت ثور
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پر شوردر مورد هفت وهشت ثور
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشور در مورد هفت و هشت ثور(بخش شـشم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشور در مورد هفت وهشت ثور بخش چهارم
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر مورد هفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- سراج الدین ادیبروز جهانی کارگر وتشکیل سازمان بینالمللی کار
- سراج الدین ادیب جهان در آیینه ء رویداد های تاریخ (اول تا 31 می )
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمدوليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- کريم حقوقابونصر فارابي ارسطوی شرق
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش نخست
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رضا شادابهویت قومی هزاره ها و سادات هزاره
- ارسالي آرش فروزی با مبارز آتشين راه نجات مردم داکتر محمودی آشنا شويم
- سراج .اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخ
- دوکتورمحمد شعيب مجددیمسابقه تير اندازی در زمان تيموريان هرات
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش نخست
- اسکاریحسن صباح وجنبش اسماعيليه
- دستگيرصادقيغارت ميراثهای فرهنگي و تاريخي
- صباحچگونه ابوریحان بیرونی قاره آمريکا را کشف کرد؟
- داکتر وفاهوشی مین مردی که تاريخ را رقم زد
- صباحاولين سفير زن درتاريخ کابل زمين
- صباحگوشه ي ا ززندگي جاودانه مرد خراسان
- استادصباحابوالفضل بيهقی مورخ امپراتوري غزنويان
- سراج الدين اديببمناسبت 86 مین سال استقلال افغانستان
- تهيه و تدوين از بصيرشررتاريخ ، آزادي ،صلح واستقلا ل
- عينيسيرتاريخي فاجعه ملي ومجرمين جنگي
- رسالتروزا زن بحث انگيزتاريخ
- استادصباحميمنه د راورا ق تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحچهل سال اسماعیلیه بعد از وفات حسن صباح
- استادصباحتاريخ عمومي اسماعیلیه هاواوضاع خراسا ن
- نبشهءايشرداسالاحمدالله هندوی افغانستانیم؟!
- تهيه و ترتيب از اشرف بهروزفشرده اي از تاريخ فرانسه
- انجنيرغلام سخي ارزگانيبه بهانه يي گرامي داشت از روز جهاني مادر
- ارسالي جواد نصريانزن در آنسوي تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحيعقوب ليث صفاري مرد خرد وپيکا ر
- ارسالي صيقلرويدادها ي تاريخي
- ارسالي بنفشه ميتراآخرين تغييرات سياسي جهان در دهه پسين سده دوهزار عيسايي
- ارسالي فرحت شکوهمندگفتار بزرگان
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- ارسالي بنفشه ميترامجموعه ای از دانستنی ها
- گردآورنده وتلخيص استادصباحسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحگسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر
- نسرین مفیدردپای زن افغان در تاریخ
- نسرين مفيدهشتم مارچ روز جهاني زن در پهنای تاريخ
- ارسالي محبوب شاملعقايد اسماعيليه
- ارسالي ميلاد بهزادتاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد با ستا ن
- ارسالي نسترن نيلابمروري برآيين کا تو ليک
- ارسالي شامل سالارد رمورد زرتشت و زرتشتیا ن چه میدانیم؟
- ارسالي فريدون کيومرثمهاتما گاندی منجی صلح وپيام آورآزادي
- ارسالي بکتاش نهيردرباره اصطلاح شيعه
- استاد صباحکمي ازحقا يق ناگفته وتاريخي سرزمين خراسان
- ارسالي جواد نصريانتاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله
- ارسالي اميد برهاناهل حديث و حنابله
- ارسالي جواد نصريانوهابيت چگونه بوجودآمد؟
- استاد صباحتاريخ مذ هب اسماعيليه
- ارسالي دانش آرزوتاریخ اروپا
- ارسالي اميد آهنگربابل درکجا واقع بود؟
- ارسالي جواد نصريانپنج دهه از تصویب اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگذرد
- ارسالي اميد آهنگرامپراتوری اسکندر چه وسعت داشت ؟
- ارسالي عمران مهربانچه نيرويي ملتها را به حرکت در مي آورد؟
- ارسالي ميلاد دوستچه کسی می تواند تاریخ بنو یسد؟
- ارسالي مشهيد مهوشبِنِدِتو كروچه
- ارسالي اميد آزموننظرمن در باره تاريخ
- ارسالي مشهيد اميلسا ما نيان
- ارسالي داکتر بصيرجنگ نفت
- ارسالي احمد منصور آگاهنهروآزاده مرد آزادي
- ارسالي وليد نصرياندرتاريخ ا مريکا چه گذشته است؟
- استاد صباحلحظه يي دردهليزهاي تاريخ
- ارسالي سالار هوشمندبه بها نه، سالروز ترور مهاتما گاندی
- ارسالي داکتربصيرتاريخ و هويت ملي ما
- ارسالي شامل صباحلحظه يي با تاريخ
- دستگير صادقيگراميداشت از مبارزات قهرمانانهً مردم با شهامت افغانستان در حفظ استقلال کشور