نظرمن در باره تاريخ
ارسالي اميد آزمون
آرنولد جوزف توينبى (1889 ـ 1975) يكى از معروفترين و مناقشه برانگيزترين مورخان و مسلماً برجستهترين شارح و نظريهپردازفلسفه نظرى تاريخ در روزگار ما بوده است. توينبى مورخى بسيار پركار بود، و شناختهترين نوشته او مطالعهاىدر تاريخ است كه ده جلد آن در فاصله 1934 تا 1954 انتشار يافت، و نويسنده بعداً دو جلد ديگر نيز به آن افزود، و در جلد آخر، باز سنجيها،كوشيد به ايرادهاى منتقدان پاسخ دهد و، در صورت لزوم، با توجه به انتقادها، مدعياتى را كه پيشتر طرح كرده بود، تا حدى تعديل كند. توينبىدر پس فراز و نشيبهاى تاريخ، تداومى عظيم و زير بنايى مىبيند. واحد مطالعه او تمدنهاى بزرگ است. در مطالعهاى در تاريخ، 26 تمدن درطول تاريخ بشر را بررسى مىكند و نتيجه مىگيرد كه تمدنها با ابراز واكنشها يا پاسخهاى موفقيتآميز و به رهبرى اقليتهاى خلاق و مبتكر پديدمىآيند، و با زوال نيروى خلاقيت و ابتكار در رهبرى، رو به نشيب مىگذارند و سرانجام از هم مىپاشند. ولى او برخلاف مورخ آلمانى،اشپنگلر، مرگ تمدنها را پرهيز ناپذير نمىداند زيرا پاسخهاى مناسب و موفق ممكن است بار ديگر ابراز شوند. معمولاً به او اشكال كردهاند كه چرا اسطورهها و استعارهها را هموزنوقايع عينى در تاريخ گرفته است، چرا در اهميت دين به عنوان عامل تجديد حيات تمدنها به راه افراط رفته است، و چرا تمدنهاى مورد بررسىرا به نحوى برگزيده است كه با پيش فرضهاى نظرى او درباره سير تاريخ سازگار در آيند و در صدد يافتن موارد ابطال كننده فرضيه خويشبرنيامده است، و نهايتاً ارزش داوريهاى اخلاقى را با پژوهش علمى در آميخته است. اما بهرغم اين انتقادها، در مقام علمى توينبى درتاريخنگارى معاصر ترديدى نيست.
***
در كار شرح و توضيح تو کوديدس(2) براى دانشجويان كالج بيليول(3) [در دانشگاهآكسفورد ]بودم كه جنگ عمومى 1914 مرا غافلگير كرد، و ناگهان نورى به قوه فهم من تافت.[فهميدم] كه تجربه ما را در جهانمان در آن زمان، توكوديدس نيز پيشتر در جهان خويش داشتهاست. [ديدم ]كه اكنون كار او را با دركى نو بازخوانى مىكنم ـ معناهايى در الفاظ و احساسهايىدر پس عبارتهاى او درك مىكنم كه تا هنگامى كه به نوبه خود به بحرانى تاريخى برنخورده بودمكه به وى الهام بخشيده بود، از آن آگاه نبودم. چنين به نظر رسيد كه توكوديدس پيشتر اين راهپيموده است. او و نسل او پيش از من و نسل من به آن مرحله از تجربه تاريخى رسيده بودند. درواقع، امروزِ او فرداى من بوده است. ولى اين امر معنايى براى اين گاه شمارى باقى نمىگذاشتكه جهان من «جديد» و جهان وى «باستانى» است. صرفنظر از اينكه گاه شمارى چه مىگفت،معلوم مىشد جهان توكوديدس و جهان من از حيث فلسفى همروزگارند. پس اگر نسبت راستينتمدن يونانى ـ رومى با تمدن غربى چنين بود، آيا امكان نداشت معلوم شود كه نسبت ميانهمه تمدنهاى شناخته شده نيز همان است؟
اين ديدِ از نظر من تازه درباره همروزگارىِ فلسفى همه تمدنها حتا بيشتر تقويت مىشدوقتى در چشمانداز اكتشافات محصول علوم فيزيكى غربى جديد ما قرار مىگرفت. از زمانبرآمدن نمونههاى آن نوع جامعه بشرى كه ما اكنون به آن «تمدن» مىگوييم، پنج يا شش هزارسال مىگذشت كه در مقياس زمانى زمينشناسى و كيهانزايى، نسبت به ظهور نوع آدمى و عمرحيات در اين سياره و خودسياره و منظومه شمسى و كهكشانى كه منظومه شمسى ذره خاكى درآن بيش نيست و كل پهناى عظيم كيهان، مدتى بىنهايت خرد و ناچيز بود. در مقايسه با چنينعظمتهاى زمانى، تمدنهاى برآمده در هزاره دوم قبل از ميلاد مسيح (مانند تمدن يونانى ـرومى) يا در هزاره چهارم قبل از ميلاد (همچون تمدن مصر باستان) يا در نخستين هزاره قبل ازميلاد (مثل تمدن خود ما) در واقع با يكديگر همروزگار بودند.
پس آشكار مىشد كه تاريخ ـ به مفهوم تاريخهاى جوامع بشرىِ معروف به «تمدنها» ـ بهمنزله دهها كوشش موازى و همروزگارى است كه تاكنون صورت گرفته است به منظور تعالىجستن از سطح زندگى اوليه بشرى كه آدمى در آن پس از اينكه به درجه انسانى رسيد، بظاهرصدها هزار سال در رخوت و خواب آلودگى ماند ـ چنانكه حتى امروز در جاهاى دور افتادهاىمانند گينه جديد و تىيرا دِلفوئگو(4) و منتها اليه شمال شرقى سيبريه به اين حالت باقى است.در اين نقاط پيشگامان جسور اهل ساير جوامع بشرى كه، برخلاف اين واپس ماندگان، بتازگى بهراه افتادهاند، هنوز بر سر اين جماعات بدوى فرو نيامده و آنها را بر نينداخته يا جذب نكردهاند.چيزى كه توجه مرا به تفاوت شگفتانگيز جوامع مختلف موجود از نظر سطح فرهنگى جلبكرد آثار پروفسور تگرت(5)، استاد دانشگاه كاليفرنيا بود. اين تفاوتهاى دامنهدار همه در ظرفمدت كوتاه پنج يا شش هزار رساله اخير پديد آمده بودند. پس اينجا نقطه نويدبخشى به دستمىآمد براى تحقيق از نظرگاه زمانى در اسرار عالم.
پس از آن مكث دراز، چه بود آنچه جوامع اندك شمارى را كه گام در راه تمدن نهاده بودند، به سوى مقصد اجتماعى و معنوى نو و هنوز ناشناختهاى به چنين حركت زورمندى در آورده بود؟چه بود آنچه آنها را از خوابآلودگى و رخوتى برانگيخته بود كه اكثر جوامع هرگز از آن بيروننيامده بودند؟
اين پرسش هنوز در ذهن من در جوش و غليان بود كه در تابستان 1920 پروفسور نىميه(6)(مردى كه قبلاً ديدگان مرا بر اروپاى شرقى باز كرده بود) كتاب زوال غرب نوشته اسوالداشپنگلر(7) را به دستم داد. در همان حال كه آن صفحههاى سرشار از درخشش بينشهاى تاريخىرا مىخواندم، در انديشه شدم كه آيا پيش از شكل گرفتن كامل پرسشها ـ تا چه رسد به پاسخهاـ در ذهن من، اشپنگلر طومار تحقيق مرا در هم نپيچيده است؟ يكى از عمدهترين نكات در نظرمن اين بود كه كوچكترين حوزه قابل فهم در بررسيهاى تاريخى، كل هر جامعه است، نهپارههايى از آن، مانند دولتهاى تك مليتى در غرب در عصر جديد يا دولتشهرها در جهان يونانىـ رومى كه به دلخواه مجزا شده بودند. نكته ديگر اين بود كه تاريخهاى همه آن نوع جوامعى كهتمدن ناميده مىشوند، به مفهومى خاص موازى و همروزگارند. اين نكات در نظام فكرىاشپنگلر نيز عمده بود؛ ولى وقتى براى يافتن پاسخ به مسأله تكوين تمدنها به كتاب او رجوعكردم، ديدم هنوز كارى باقى است كه من بايد به انجام رسانم، زيرا به نظر آمد كه اشپنگلر در ايننكته به هيچ وجه روشنگر نيست و بغايت جزم انديش و پيرو موجبيت علّى است. او عقيدهداشت كه تمدنها همه دقيقاً بر طبق يك جدول زمانى ثابت، برمىخيزند و مىبالند و راه زوال درپيش مىگيرند و سرانجام از هم مىپاشند و هيچ توضيحى درباره هيچ يك از اينها داده نمىشد.اين امر صرفاً يكى از قوانين طبيعت به شمار مىرفت كه اشپنگلر به كشف آن نائل شده بود، وچون گفته استاد بود، مىبايست اعتماد كنى و آن را بپذيرى. اين حكم خودسرانه نااميد كنندهشايسته نبوغ درخشان اشپنگلر به نظر نمىرسيد، و من در اينجا متوجه تفاوتى در سنتهاى ملىشدم. [با خود گفتم ]اكنون كه روش آلمانى استنتاج از مقدمات غيرتجربى به جايى نمىرسد،ببينيم به وسيله روش تجربى انگليسى چه مىتوان كرد. بياييم تبيينهاى بديل را با توجه بهواقعيتها بيازماييم و ببينيم از بوته امتحان چگونه بيرون مىآيند.
براى گشودن مشكل نابرابرى فرهنگى ميان جوامع مختلف و موجود بشرى، مورخان غربىسده نوزدهم كه آرزوى علميت در سر داشتند، دو كليد اصلى به دست مىدادند: يكى نژاد وديگرى محيط. اما هيچ يك از دو كليد وقتى به امتحان رسيد، نتوانست آن در بسته را بگشايد.نخست در مورد نظريه نژاد، چه دليلى وجود داشت كه تفاوتهاى فيزيكى نژادى ميان انواعمختلف جنس انسان با تفاوتهاى روحى و معنوى مربوط به حوزه تاريخ همبستگى داشتهباشند؟ به فرض هم كه وجود اين همبستگى مسلّم گرفته مىشد، چگونه بود كه در ميانبنيادگذاران و پدران يكى از تمدنها يا بيشتر، افراد تقريباً همه نژادها پيدا مىشدند؟ تنها نژاد سياهتا آن زمان سهم شايان توجهى [در تمدن] نداشت؛ ولى با در نظر گرفتن مدت كوتاهى كه آزمايشتمدنسازى به راه افتاده بود، اين امر دليل متقنى بر ناتوانى آن نژاد نبود، و قضيه ممكن بود صرفاًاز نبود فرصت يا نبود انگيزه نتيجه شده باشد. در مورد محيط، البته از حيث اوضاع و احوالطبيعى، بين دره سفلاى نيل و دره سفلاى دجله و فرات كه بترتيب گاهواره تمدن مصر و تمدنسومر بودند، مشابهت آشكار وجود داشت؛ ولى اگر آن تمدنها واقعاً به علت آن شرايط طبيعىبرخاسته بودند، چرا در شرايط طبيعى مشابه در دره رود اردن و دره ريوگرانده(8) تمدنى قابلقياس با آنها پديد نيامده بود؟ و چرا تمدن فلات استوايى آنْده [در آمريكاى جنوبى] همتايى دراراضى مرتفع كنيا [در آفريقا] پيدا نكرده بود؟ قاصر ماندن اين تبيينهاى مثلاً علمى و بركنار ازاحساسات شخصى، مرا به جايى رساند كه به اسطورهشناسى روى آورم. قدرى معذب وخجالتزده به برداشتن اين گام كه گويى نوعى واپسگرايى تحريك آميز است، اقدام كردم. شايداگر در آن زمان از نوآوريهاى روانشناسى در مدت جنگ 1914 ـ 18 بىخبر نبودم، اعتماد بنفسبيشترى داشتم. اگر در آن هنگام با كارهاى كارل يونگ(9) آشنايى داشتم، برگهاى به دستمىآوردم. ولى واقعيت اين بود كه اين برگه را در فاوست گوته يافتم كه خوشبختانه در مدرسه درآن نيز مانند آگاممنون آيسخولوس، پايه محكم پيدا كرده بودم.
فاوست گوته با «پيشگفتار در آسمان» آغاز مىگردد كه فرشتگان مقرب در ستايش كمالآفرينش خداوند سرود مىخوانند. ولى به دليل اين كمال، آفريدگار عرصه بيشترى براى خويشباقى نگذاشته است تا قدرت آفرينندگى خود را باز هم به كار اندازد. ممكن بود راهى از اينبنبست پيدا نشود اگر مفيستوفلس(10) (كه درست به همين منظور آفريده شده) در برابر تختخداوند حاضر نشده و او را به چالش نطلبيده بود. مفيستوفلس به آفريدگار مىگويد اگرمىتوانى، دست مرا باز بگذار تا يكى از گزيدهترين آفريدگان تو را به فساد بكشانم. خدا اين توانآزمايى را مىپذيرد و بدين سان فرصت مىيابد تا آفرينندگى خويش را بيشتر به پيش برد. پساينجا برخوردى پيش مىآيد ميان دو شخصيت به صورت چالش و پاسخ ـ و اين آيا همانبرخورد سنگ آتشزنه و فولاد نيست كه اخگر آفرينندگى از آن مىجهد؟
بدان گونه كه گوته طرح كمدى الهى(11) را باز مىنمايد، مفيستوفلس ـ چنانكه خود آنخبيث با كمال انزجار و خشم، پس از اينكه كار از كار گذشته، پى مىبرد ـ اصلاً به قصد فريبخوردن آفريده شده است. با اينهمه، اگر خداوند در پاسخ به چالش شيطان، براستى آفريدگانخويش را به خطر افكنده باشد (كه بايد مسلم فرض كرد) تا فرصتى براى آفريدن چيزى نو به دست آورد، همچنين بايد فرض را بر اين گذاشت كه شيطان همواره با زنده نيست. پس اگر ساز وكار چالش و پاسخ، تكوين و رشد تمدنها را تبيين مىكند كه در غير اين صورت تبيين نشدنى وپيشبينى ناپذير مىماند، همچنين بايد شكست و از هم پاشى آنها را نيز تبيين كند. اكثر بيست وچند تمدن شناخته به ما، به نظر مىرسد شكست خوردند و درماندند؛ و اكثر اين اكثريت بظاهرتا انتهاى راه سراشيبى گام برداشتند كه به انقراض و تلاشى مىانجامد.
كالبد شكافى تمدنهاى مرده، ما را به پيشگويى آينده تمدن خودمان يا ساير تمدنهاى هنوززنده قادر نمىسازد. اشپنگلر مىگويد هيچ دليلى به نظر نمىرسد كه به دنبال يك سلسلهچالشهاى برانگيزاننده، تا بىنهايت يك سلسله پاسخهاى پيروزمندانه به ظهور نرسد. تمدنهاىمرده راههاى مختلفى را از شكست و درماندگى تا انقراض و تلاشى پيمودهاند؛ ولى وقتى اينراهها را مورد بررسى تجربى و مقايسه قرار مىدهيم، برمىخوريم به نوعى همسانى كه اشپنگلربه آن معتقد است. اين امر نبايد مايه شگفتى شود. درماندگى به معناى از دست دادن كنترل است،و اين به نوبه خود به معناى ابراز واكنشهاى نينديشيده و خودبخوى به جاى عمل آزادانه وسنجيده. اعمال آزادانه بىنهايت متغير و يكسره پيشبينىناپذيرند، حال آنكه فرايندهاىخودبخودى همسان و يكنواخت و منظمند.
مختصر بگوييم، الگوى معمول از هم پاشى اجتماعى عبارت است از شكاف برداشتنجامعه در حال از هم پاشيدگى و انقسام آن به يك بخش مركب از پرولتارياى نافرمان وعصيانگر، و بخش ديگرى متشكل از اقليت چيرهگرى كه هر چه مىگذرد تأثير و نفوذ آن كمترمىشود. جريان از همپاشى، آرام و يكنواخت پيش نمىرود؛ راه آن راهى است پر تكان ودستانداز كه بتناوب از هزيمت ـ تجديد نيرو ـ هزيمت مىگذرد. در تجديد نيروى ماقبل آخر،اقليت چيرهگر موفق مىشود با تحميل صلح و آرامشى ناشى از استقرار حكومت فراگير،خودزنى مرگبار جامعه را متوقف كند. در چارچوب حكومت فراگير اقليت چيرهگر، پرولتاريا نيزآيينى فراگير پديد مىآورد، و پس از هزيمت بعدى كه تمدنِ رو به زوال سرانجام منقرضمىشود، آيين فراگير ممكن است همچنان باقى بماند و به صورت پيلهاى در آيد كه در آخر كارتمدنى نوين از آن برخيزد. تاريخ پژوهان جديد غربى با اين پديدهها به شكل «آرامش رومى» و آيين مسيحيت آشنايى كامل دارند. استقرار «آرامش رومى» به دست آوگو ستوس، در آن زمانبه نظر مىرسيد جهان رومى ـ يونانى را پس از چند قرن كوفته شدن زير ضربات جنگهاى دائمو سوء حكومت و انقلاب، سرانجام دوباره بر شالودهاى متين استوار ساخته است. ولى معلومشد تجديد نيرويى كه آوگوستوس به وجود آورده بود، وقفه يا فرجهاى بيش نيست. پس از 250سال آرامش نسبى، در قرن سوم ميلادى امپراتورى [روم] به سقوطى دچار شد كه هرگز پس از آنروى عافيت نديد تا سرانجام در جريان بحران بعدى در سدههاى پنجم و ششم به طور قطعى ازهم پاشيد. سود حقيقى از آرامش موقت رومى، نصيب آيين مسيحيت شد كه با اغتنام فرصت،ريشه دوانيد و شاخ و برگ گسترانيد؛ و آنقدر در برابر تعقيب و آزار ايستادگى كرد تا بالاخرهامپراتورى [روم] كه از درهم پيچيدن طومار آن ناتوان مانده بود، تصميم گرفت آن را با خودشريك گرداند. وقتى حتا اين تدبير در تحكيم و تقويت حكومت و نجات آن از نابودى به جايىنرسيد، كليسا وارث و جانشين امپراتورى شد. همين رابطه ميان تمدنى رو به زوال و آيينىنوخاسته، در ده دوازده مورد ديگر نيز مشاهده مىشود. مثلاً در شرق دور، امپراتورى تسين وهان(13) در نقش امپراتورى روم ظاهر مىشود، و مكتب مهيانا در آيين بودا در نقش آيينمسيحيت.
پس اگر مرگ هر تمدن سبب زايش تمدنى ديگر شود، آيا جستجو براى يافتن هدف بشريتكه در نخستين نگاه كارى اميدبخش و هيجانانگيز به نظر مىرسد، سرانجام تكرار بىحاصل وخسته كننده عمل كافران از آب در نمىآيد؟ حتا بزرگترين متفكران يونانى و بودايى ـ يعنىمثلاً ارسطو و بودا ـ نظريه مسير دَوَرانى يا چرخ تاريخ را آنچنان جدى مىگرفتند و صادقفرض مىكردند كه فكر اثبات آن به خاطرشان نمىرسيد. از سوى ديگر، ناخدا مَريَت(14) هميننظريه را به درودگر ناو جنگى بريتانيايى، مار زنگى(15)، نسبت مىدهد و با همان درجه ازاطمينان آن را گزافهگويى مىداند، و كسى را كه به تشريح آن مىپردازد، شخصيتى مسخره معرفىمىكند. در نظر ما غربيها، نظريه ادوارى تاريخ، اگر بجد گرفته شود، تاريخ را تبديل مىكند به«كتابى بىسر و ته كابلهى آن را نگاشت.(16)« ولى انزجار بتنهايى دليل عدم اعتقاد راحت و آسوده را آشكار نمىسازد. اعتقاد سنتى مسيحى به آتش(12) دوزخ و نفحه صور نيز انزجارآور بود، و با اينحال نسلهاى پياپى مردم به آن اعتقاد داشتند. ما غربيان مصونيت خجسته خويش در برابر اعتقاد يونانى و بودايى به ادوار و اكوار را به سهم يهوديان و زرتشتيان در شكلگيرى جهانبينى خودمديونيم.
پيامبران بنىاسرائيل و يهودا(17) تاريخ را در مكاشفات خويش جريانى مكانيكىنمىديدند. تاريخ [در نظر آنان] اجراى پيشرو و چيره دستانه طرح ايزدى بر صحنه تنگ ايندنياست ـ مشيتى كه اين گوشه از آن برق آسا از پيش چشمان ما مىگذرد، ولى از هر بُعدى فراتراز نيروى بينايى و قوه فهم ماست. اين پيامبران پيش از آيسخولوس به تجربه دريافته بودند كهآموختن با رنج حاصل مىشود ـ كشفى كه ما نيز در روزگار و شرايط خويش به آن رسيدهايم.
پس آيا بايد ديد يهودى ـ زرتشتى از تاريخ را در تقابل با نظرگاه يونانى ـ هندى برگزينيم؟اما چنين گزينش بنيادينى نبايد بزور بر ما تحميل شود، زيرا ممكن است آن دو ديد از بيخ و بن بايكديگر آشتىناپذير نباشند. بايد تصديق كرد كه اگر بناست گردونهاى در مسيرى پيش برود كهراننده تعيين كرده است، بايد با چرخهايى رانده شود كه يكسان و يكنواخت مىچرخند ومىچرخند و از چرخش باز نمىايستند. درست است كه تمدنها برمىخيزند و فرو مىافتند، ووقتى فرو مىافتند خاستگاه تمدنهاى ديگر مىشوند؛ ولى در سراسر آن مدت ممكن است كارىهدفمند راه به سر منزل مقصود بگشايد؛ و در طرح ايزدى، آموزشى كه از رنج ناشى از شكستتمدنها حاصل شود ممكن است بالاترين وسيله پيشرفت باشد. ابراهيم از تمدنى به حال نزعهجرت كرد؛ پيامبران فرزندان تمدن ديگرى رو به فروپاشى بودند؛ مسيحيت زاييده درد و رنججهان فروپاشيده يونانى ـ رومى بود. آيا همانند آن نور معنويت در «آوارگانى» تابيدن خواهدگرفت كه امروز در دنياى ما همتايان يهوديان تبعيد شدهاى هستند كه در آن روزگار و در آن غربتجانسوز در كنار آبهاى بابل، روحشان آنچنان به وحى منور شد؟ پاسخ به اين پرسش هر چهباشد، از سرنوشت هنوز ناشناخته تمدن غربى جهانگير ما خطيرتر است.
1( Arnold J. Toynbee, «My View of History», in Patrick Gardiner (ed.) Theories of History (Glencoe, Illinois: The Free Press,1959), pp. 205 ـ 210.
اين مقاله گزيدهاى از فصل اول كتابى از توينبى به اين نام و نشان است:
Civilization on Trial, Oxford University Press, [8491].
2( Thucydides )174 تا 400 ق م). مورخ آتنى و به عقيده اهل نظر يكى از بزرگترين مورخان همهاعصار.
3. egelloC loillaB .
4. Tierra del Fuego مجمع جزايرى در جنوب امريكاى جنوبى شامل همه جزاير واقع در تنگهماژلان كه بزرگترين جزيره آن به همين نام ميان چيلي و ارجنتاين مشترك است.
5. traggeT .J .F .
6. Sir Lewis Namier )0691 ـ 8881(. مورخ پولندى تبار انگليسى، نويسنده آثارى مهم در زمينهتاريخ قرنهاى هجدهم و نوزدهم و بيستم اروپا. شرحى دلانگيز درباره زنده گى و كارهاى او در كتابفيلسوفان و مورخان، نوشته وِدمهتاآمده است.
7. ب.[tseW eht fo enilceD] sednaldnebA sed gnagretnU ,relgnepS dlawsO .
8. Rio Grande دست كم سه رودخانه به اين نام مىشناسيم: يكى در غرب افريقا، دوم در شرق برازيل،و سوم باز هم رود ديگرى در شرق برازيل. احتمال مىدهيم مقصود نويسنده، اولى باشد.
9. C. G. Jung )1691 ـ 5781(. روانشناس و روانپزشك سويسى، يكى از شاگردان و همكاران فرويدكه بعد راه خود را از او جدا كرد. يكى از موارد اختلاف با استاد اين بود كه يونگ «ليبيدو» (انرژى حياتى يانيروى روانى پيشران) را، برخلاف فرويد كه آن را مظهر غريزه جنسى مىدانست، اراده زندگى و بقا معرفىمىكرد.
01. Mephistopheles. شخصيت شيطان (در برابر خدا) در فاوست.
11. Divina Commedia تلميحى است به اثر بزرگ دانته.
21. Pax Romana (تعبير لاتين). غرض دوره آرامش و صلحى نسبى در جهان حوزه مديترانه از زمانآوگوستوس، قيصر روم (14 ب م ـ 27 ق م) تا سلطنت امپراتور ماركوس اُرليوس (161 ـ 180 ميلادى)است كه به دست آوگوستوس پىريزى شد و دامنه آن به شمال افريقا نيز گسترشيافت. در ايندوره، امپراتورى روم در عين حكومت بر بخشهاى مختلف زير سلطه، به آنها اجازه داد قوانين خود راداشته باشند و در آرامش به سر برند.
31. eripmE naH dna nisT .
41. Frederick Marryat (8481 2971). يكى از افسران نيروى دريايى بريتانيا و نويسنده چند رمان.
51. ekanselttaR SMH .
16. اين جمله در نوشته توينبى چنين است:
4gnihton gniyfingis ,toidi na yb dlot elat a ...
كه (فقط با حذف هيچ كلمه) عيناً از نمايشنامه مكبث اثر شكسپير گرفته شده است.
71. Judah. در عهد عتيق، نام يكى از اسباط (يا قبايل) عبرانى.
December 7th, 2004
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
آرنولد جوزف توينبى (1889 ـ 1975) يكى از معروفترين و مناقشه برانگيزترين مورخان و مسلماً برجستهترين شارح و نظريهپردازفلسفه نظرى تاريخ در روزگار ما بوده است. توينبى مورخى بسيار پركار بود، و شناختهترين نوشته او مطالعهاىدر تاريخ است كه ده جلد آن در فاصله 1934 تا 1954 انتشار يافت، و نويسنده بعداً دو جلد ديگر نيز به آن افزود، و در جلد آخر، باز سنجيها،كوشيد به ايرادهاى منتقدان پاسخ دهد و، در صورت لزوم، با توجه به انتقادها، مدعياتى را كه پيشتر طرح كرده بود، تا حدى تعديل كند. توينبىدر پس فراز و نشيبهاى تاريخ، تداومى عظيم و زير بنايى مىبيند. واحد مطالعه او تمدنهاى بزرگ است. در مطالعهاى در تاريخ، 26 تمدن درطول تاريخ بشر را بررسى مىكند و نتيجه مىگيرد كه تمدنها با ابراز واكنشها يا پاسخهاى موفقيتآميز و به رهبرى اقليتهاى خلاق و مبتكر پديدمىآيند، و با زوال نيروى خلاقيت و ابتكار در رهبرى، رو به نشيب مىگذارند و سرانجام از هم مىپاشند. ولى او برخلاف مورخ آلمانى،اشپنگلر، مرگ تمدنها را پرهيز ناپذير نمىداند زيرا پاسخهاى مناسب و موفق ممكن است بار ديگر ابراز شوند. معمولاً به او اشكال كردهاند كه چرا اسطورهها و استعارهها را هموزنوقايع عينى در تاريخ گرفته است، چرا در اهميت دين به عنوان عامل تجديد حيات تمدنها به راه افراط رفته است، و چرا تمدنهاى مورد بررسىرا به نحوى برگزيده است كه با پيش فرضهاى نظرى او درباره سير تاريخ سازگار در آيند و در صدد يافتن موارد ابطال كننده فرضيه خويشبرنيامده است، و نهايتاً ارزش داوريهاى اخلاقى را با پژوهش علمى در آميخته است. اما بهرغم اين انتقادها، در مقام علمى توينبى درتاريخنگارى معاصر ترديدى نيست.
***
در كار شرح و توضيح تو کوديدس(2) براى دانشجويان كالج بيليول(3) [در دانشگاهآكسفورد ]بودم كه جنگ عمومى 1914 مرا غافلگير كرد، و ناگهان نورى به قوه فهم من تافت.[فهميدم] كه تجربه ما را در جهانمان در آن زمان، توكوديدس نيز پيشتر در جهان خويش داشتهاست. [ديدم ]كه اكنون كار او را با دركى نو بازخوانى مىكنم ـ معناهايى در الفاظ و احساسهايىدر پس عبارتهاى او درك مىكنم كه تا هنگامى كه به نوبه خود به بحرانى تاريخى برنخورده بودمكه به وى الهام بخشيده بود، از آن آگاه نبودم. چنين به نظر رسيد كه توكوديدس پيشتر اين راهپيموده است. او و نسل او پيش از من و نسل من به آن مرحله از تجربه تاريخى رسيده بودند. درواقع، امروزِ او فرداى من بوده است. ولى اين امر معنايى براى اين گاه شمارى باقى نمىگذاشتكه جهان من «جديد» و جهان وى «باستانى» است. صرفنظر از اينكه گاه شمارى چه مىگفت،معلوم مىشد جهان توكوديدس و جهان من از حيث فلسفى همروزگارند. پس اگر نسبت راستينتمدن يونانى ـ رومى با تمدن غربى چنين بود، آيا امكان نداشت معلوم شود كه نسبت ميانهمه تمدنهاى شناخته شده نيز همان است؟
اين ديدِ از نظر من تازه درباره همروزگارىِ فلسفى همه تمدنها حتا بيشتر تقويت مىشدوقتى در چشمانداز اكتشافات محصول علوم فيزيكى غربى جديد ما قرار مىگرفت. از زمانبرآمدن نمونههاى آن نوع جامعه بشرى كه ما اكنون به آن «تمدن» مىگوييم، پنج يا شش هزارسال مىگذشت كه در مقياس زمانى زمينشناسى و كيهانزايى، نسبت به ظهور نوع آدمى و عمرحيات در اين سياره و خودسياره و منظومه شمسى و كهكشانى كه منظومه شمسى ذره خاكى درآن بيش نيست و كل پهناى عظيم كيهان، مدتى بىنهايت خرد و ناچيز بود. در مقايسه با چنينعظمتهاى زمانى، تمدنهاى برآمده در هزاره دوم قبل از ميلاد مسيح (مانند تمدن يونانى ـرومى) يا در هزاره چهارم قبل از ميلاد (همچون تمدن مصر باستان) يا در نخستين هزاره قبل ازميلاد (مثل تمدن خود ما) در واقع با يكديگر همروزگار بودند.
پس آشكار مىشد كه تاريخ ـ به مفهوم تاريخهاى جوامع بشرىِ معروف به «تمدنها» ـ بهمنزله دهها كوشش موازى و همروزگارى است كه تاكنون صورت گرفته است به منظور تعالىجستن از سطح زندگى اوليه بشرى كه آدمى در آن پس از اينكه به درجه انسانى رسيد، بظاهرصدها هزار سال در رخوت و خواب آلودگى ماند ـ چنانكه حتى امروز در جاهاى دور افتادهاىمانند گينه جديد و تىيرا دِلفوئگو(4) و منتها اليه شمال شرقى سيبريه به اين حالت باقى است.در اين نقاط پيشگامان جسور اهل ساير جوامع بشرى كه، برخلاف اين واپس ماندگان، بتازگى بهراه افتادهاند، هنوز بر سر اين جماعات بدوى فرو نيامده و آنها را بر نينداخته يا جذب نكردهاند.چيزى كه توجه مرا به تفاوت شگفتانگيز جوامع مختلف موجود از نظر سطح فرهنگى جلبكرد آثار پروفسور تگرت(5)، استاد دانشگاه كاليفرنيا بود. اين تفاوتهاى دامنهدار همه در ظرفمدت كوتاه پنج يا شش هزار رساله اخير پديد آمده بودند. پس اينجا نقطه نويدبخشى به دستمىآمد براى تحقيق از نظرگاه زمانى در اسرار عالم.
پس از آن مكث دراز، چه بود آنچه جوامع اندك شمارى را كه گام در راه تمدن نهاده بودند، به سوى مقصد اجتماعى و معنوى نو و هنوز ناشناختهاى به چنين حركت زورمندى در آورده بود؟چه بود آنچه آنها را از خوابآلودگى و رخوتى برانگيخته بود كه اكثر جوامع هرگز از آن بيروننيامده بودند؟
اين پرسش هنوز در ذهن من در جوش و غليان بود كه در تابستان 1920 پروفسور نىميه(6)(مردى كه قبلاً ديدگان مرا بر اروپاى شرقى باز كرده بود) كتاب زوال غرب نوشته اسوالداشپنگلر(7) را به دستم داد. در همان حال كه آن صفحههاى سرشار از درخشش بينشهاى تاريخىرا مىخواندم، در انديشه شدم كه آيا پيش از شكل گرفتن كامل پرسشها ـ تا چه رسد به پاسخهاـ در ذهن من، اشپنگلر طومار تحقيق مرا در هم نپيچيده است؟ يكى از عمدهترين نكات در نظرمن اين بود كه كوچكترين حوزه قابل فهم در بررسيهاى تاريخى، كل هر جامعه است، نهپارههايى از آن، مانند دولتهاى تك مليتى در غرب در عصر جديد يا دولتشهرها در جهان يونانىـ رومى كه به دلخواه مجزا شده بودند. نكته ديگر اين بود كه تاريخهاى همه آن نوع جوامعى كهتمدن ناميده مىشوند، به مفهومى خاص موازى و همروزگارند. اين نكات در نظام فكرىاشپنگلر نيز عمده بود؛ ولى وقتى براى يافتن پاسخ به مسأله تكوين تمدنها به كتاب او رجوعكردم، ديدم هنوز كارى باقى است كه من بايد به انجام رسانم، زيرا به نظر آمد كه اشپنگلر در ايننكته به هيچ وجه روشنگر نيست و بغايت جزم انديش و پيرو موجبيت علّى است. او عقيدهداشت كه تمدنها همه دقيقاً بر طبق يك جدول زمانى ثابت، برمىخيزند و مىبالند و راه زوال درپيش مىگيرند و سرانجام از هم مىپاشند و هيچ توضيحى درباره هيچ يك از اينها داده نمىشد.اين امر صرفاً يكى از قوانين طبيعت به شمار مىرفت كه اشپنگلر به كشف آن نائل شده بود، وچون گفته استاد بود، مىبايست اعتماد كنى و آن را بپذيرى. اين حكم خودسرانه نااميد كنندهشايسته نبوغ درخشان اشپنگلر به نظر نمىرسيد، و من در اينجا متوجه تفاوتى در سنتهاى ملىشدم. [با خود گفتم ]اكنون كه روش آلمانى استنتاج از مقدمات غيرتجربى به جايى نمىرسد،ببينيم به وسيله روش تجربى انگليسى چه مىتوان كرد. بياييم تبيينهاى بديل را با توجه بهواقعيتها بيازماييم و ببينيم از بوته امتحان چگونه بيرون مىآيند.
براى گشودن مشكل نابرابرى فرهنگى ميان جوامع مختلف و موجود بشرى، مورخان غربىسده نوزدهم كه آرزوى علميت در سر داشتند، دو كليد اصلى به دست مىدادند: يكى نژاد وديگرى محيط. اما هيچ يك از دو كليد وقتى به امتحان رسيد، نتوانست آن در بسته را بگشايد.نخست در مورد نظريه نژاد، چه دليلى وجود داشت كه تفاوتهاى فيزيكى نژادى ميان انواعمختلف جنس انسان با تفاوتهاى روحى و معنوى مربوط به حوزه تاريخ همبستگى داشتهباشند؟ به فرض هم كه وجود اين همبستگى مسلّم گرفته مىشد، چگونه بود كه در ميانبنيادگذاران و پدران يكى از تمدنها يا بيشتر، افراد تقريباً همه نژادها پيدا مىشدند؟ تنها نژاد سياهتا آن زمان سهم شايان توجهى [در تمدن] نداشت؛ ولى با در نظر گرفتن مدت كوتاهى كه آزمايشتمدنسازى به راه افتاده بود، اين امر دليل متقنى بر ناتوانى آن نژاد نبود، و قضيه ممكن بود صرفاًاز نبود فرصت يا نبود انگيزه نتيجه شده باشد. در مورد محيط، البته از حيث اوضاع و احوالطبيعى، بين دره سفلاى نيل و دره سفلاى دجله و فرات كه بترتيب گاهواره تمدن مصر و تمدنسومر بودند، مشابهت آشكار وجود داشت؛ ولى اگر آن تمدنها واقعاً به علت آن شرايط طبيعىبرخاسته بودند، چرا در شرايط طبيعى مشابه در دره رود اردن و دره ريوگرانده(8) تمدنى قابلقياس با آنها پديد نيامده بود؟ و چرا تمدن فلات استوايى آنْده [در آمريكاى جنوبى] همتايى دراراضى مرتفع كنيا [در آفريقا] پيدا نكرده بود؟ قاصر ماندن اين تبيينهاى مثلاً علمى و بركنار ازاحساسات شخصى، مرا به جايى رساند كه به اسطورهشناسى روى آورم. قدرى معذب وخجالتزده به برداشتن اين گام كه گويى نوعى واپسگرايى تحريك آميز است، اقدام كردم. شايداگر در آن زمان از نوآوريهاى روانشناسى در مدت جنگ 1914 ـ 18 بىخبر نبودم، اعتماد بنفسبيشترى داشتم. اگر در آن هنگام با كارهاى كارل يونگ(9) آشنايى داشتم، برگهاى به دستمىآوردم. ولى واقعيت اين بود كه اين برگه را در فاوست گوته يافتم كه خوشبختانه در مدرسه درآن نيز مانند آگاممنون آيسخولوس، پايه محكم پيدا كرده بودم.
فاوست گوته با «پيشگفتار در آسمان» آغاز مىگردد كه فرشتگان مقرب در ستايش كمالآفرينش خداوند سرود مىخوانند. ولى به دليل اين كمال، آفريدگار عرصه بيشترى براى خويشباقى نگذاشته است تا قدرت آفرينندگى خود را باز هم به كار اندازد. ممكن بود راهى از اينبنبست پيدا نشود اگر مفيستوفلس(10) (كه درست به همين منظور آفريده شده) در برابر تختخداوند حاضر نشده و او را به چالش نطلبيده بود. مفيستوفلس به آفريدگار مىگويد اگرمىتوانى، دست مرا باز بگذار تا يكى از گزيدهترين آفريدگان تو را به فساد بكشانم. خدا اين توانآزمايى را مىپذيرد و بدين سان فرصت مىيابد تا آفرينندگى خويش را بيشتر به پيش برد. پساينجا برخوردى پيش مىآيد ميان دو شخصيت به صورت چالش و پاسخ ـ و اين آيا همانبرخورد سنگ آتشزنه و فولاد نيست كه اخگر آفرينندگى از آن مىجهد؟
بدان گونه كه گوته طرح كمدى الهى(11) را باز مىنمايد، مفيستوفلس ـ چنانكه خود آنخبيث با كمال انزجار و خشم، پس از اينكه كار از كار گذشته، پى مىبرد ـ اصلاً به قصد فريبخوردن آفريده شده است. با اينهمه، اگر خداوند در پاسخ به چالش شيطان، براستى آفريدگانخويش را به خطر افكنده باشد (كه بايد مسلم فرض كرد) تا فرصتى براى آفريدن چيزى نو به دست آورد، همچنين بايد فرض را بر اين گذاشت كه شيطان همواره با زنده نيست. پس اگر ساز وكار چالش و پاسخ، تكوين و رشد تمدنها را تبيين مىكند كه در غير اين صورت تبيين نشدنى وپيشبينى ناپذير مىماند، همچنين بايد شكست و از هم پاشى آنها را نيز تبيين كند. اكثر بيست وچند تمدن شناخته به ما، به نظر مىرسد شكست خوردند و درماندند؛ و اكثر اين اكثريت بظاهرتا انتهاى راه سراشيبى گام برداشتند كه به انقراض و تلاشى مىانجامد.
كالبد شكافى تمدنهاى مرده، ما را به پيشگويى آينده تمدن خودمان يا ساير تمدنهاى هنوززنده قادر نمىسازد. اشپنگلر مىگويد هيچ دليلى به نظر نمىرسد كه به دنبال يك سلسلهچالشهاى برانگيزاننده، تا بىنهايت يك سلسله پاسخهاى پيروزمندانه به ظهور نرسد. تمدنهاىمرده راههاى مختلفى را از شكست و درماندگى تا انقراض و تلاشى پيمودهاند؛ ولى وقتى اينراهها را مورد بررسى تجربى و مقايسه قرار مىدهيم، برمىخوريم به نوعى همسانى كه اشپنگلربه آن معتقد است. اين امر نبايد مايه شگفتى شود. درماندگى به معناى از دست دادن كنترل است،و اين به نوبه خود به معناى ابراز واكنشهاى نينديشيده و خودبخوى به جاى عمل آزادانه وسنجيده. اعمال آزادانه بىنهايت متغير و يكسره پيشبينىناپذيرند، حال آنكه فرايندهاىخودبخودى همسان و يكنواخت و منظمند.
مختصر بگوييم، الگوى معمول از هم پاشى اجتماعى عبارت است از شكاف برداشتنجامعه در حال از هم پاشيدگى و انقسام آن به يك بخش مركب از پرولتارياى نافرمان وعصيانگر، و بخش ديگرى متشكل از اقليت چيرهگرى كه هر چه مىگذرد تأثير و نفوذ آن كمترمىشود. جريان از همپاشى، آرام و يكنواخت پيش نمىرود؛ راه آن راهى است پر تكان ودستانداز كه بتناوب از هزيمت ـ تجديد نيرو ـ هزيمت مىگذرد. در تجديد نيروى ماقبل آخر،اقليت چيرهگر موفق مىشود با تحميل صلح و آرامشى ناشى از استقرار حكومت فراگير،خودزنى مرگبار جامعه را متوقف كند. در چارچوب حكومت فراگير اقليت چيرهگر، پرولتاريا نيزآيينى فراگير پديد مىآورد، و پس از هزيمت بعدى كه تمدنِ رو به زوال سرانجام منقرضمىشود، آيين فراگير ممكن است همچنان باقى بماند و به صورت پيلهاى در آيد كه در آخر كارتمدنى نوين از آن برخيزد. تاريخ پژوهان جديد غربى با اين پديدهها به شكل «آرامش رومى» و آيين مسيحيت آشنايى كامل دارند. استقرار «آرامش رومى» به دست آوگو ستوس، در آن زمانبه نظر مىرسيد جهان رومى ـ يونانى را پس از چند قرن كوفته شدن زير ضربات جنگهاى دائمو سوء حكومت و انقلاب، سرانجام دوباره بر شالودهاى متين استوار ساخته است. ولى معلومشد تجديد نيرويى كه آوگوستوس به وجود آورده بود، وقفه يا فرجهاى بيش نيست. پس از 250سال آرامش نسبى، در قرن سوم ميلادى امپراتورى [روم] به سقوطى دچار شد كه هرگز پس از آنروى عافيت نديد تا سرانجام در جريان بحران بعدى در سدههاى پنجم و ششم به طور قطعى ازهم پاشيد. سود حقيقى از آرامش موقت رومى، نصيب آيين مسيحيت شد كه با اغتنام فرصت،ريشه دوانيد و شاخ و برگ گسترانيد؛ و آنقدر در برابر تعقيب و آزار ايستادگى كرد تا بالاخرهامپراتورى [روم] كه از درهم پيچيدن طومار آن ناتوان مانده بود، تصميم گرفت آن را با خودشريك گرداند. وقتى حتا اين تدبير در تحكيم و تقويت حكومت و نجات آن از نابودى به جايىنرسيد، كليسا وارث و جانشين امپراتورى شد. همين رابطه ميان تمدنى رو به زوال و آيينىنوخاسته، در ده دوازده مورد ديگر نيز مشاهده مىشود. مثلاً در شرق دور، امپراتورى تسين وهان(13) در نقش امپراتورى روم ظاهر مىشود، و مكتب مهيانا در آيين بودا در نقش آيينمسيحيت.
پس اگر مرگ هر تمدن سبب زايش تمدنى ديگر شود، آيا جستجو براى يافتن هدف بشريتكه در نخستين نگاه كارى اميدبخش و هيجانانگيز به نظر مىرسد، سرانجام تكرار بىحاصل وخسته كننده عمل كافران از آب در نمىآيد؟ حتا بزرگترين متفكران يونانى و بودايى ـ يعنىمثلاً ارسطو و بودا ـ نظريه مسير دَوَرانى يا چرخ تاريخ را آنچنان جدى مىگرفتند و صادقفرض مىكردند كه فكر اثبات آن به خاطرشان نمىرسيد. از سوى ديگر، ناخدا مَريَت(14) هميننظريه را به درودگر ناو جنگى بريتانيايى، مار زنگى(15)، نسبت مىدهد و با همان درجه ازاطمينان آن را گزافهگويى مىداند، و كسى را كه به تشريح آن مىپردازد، شخصيتى مسخره معرفىمىكند. در نظر ما غربيها، نظريه ادوارى تاريخ، اگر بجد گرفته شود، تاريخ را تبديل مىكند به«كتابى بىسر و ته كابلهى آن را نگاشت.(16)« ولى انزجار بتنهايى دليل عدم اعتقاد راحت و آسوده را آشكار نمىسازد. اعتقاد سنتى مسيحى به آتش(12) دوزخ و نفحه صور نيز انزجارآور بود، و با اينحال نسلهاى پياپى مردم به آن اعتقاد داشتند. ما غربيان مصونيت خجسته خويش در برابر اعتقاد يونانى و بودايى به ادوار و اكوار را به سهم يهوديان و زرتشتيان در شكلگيرى جهانبينى خودمديونيم.
پيامبران بنىاسرائيل و يهودا(17) تاريخ را در مكاشفات خويش جريانى مكانيكىنمىديدند. تاريخ [در نظر آنان] اجراى پيشرو و چيره دستانه طرح ايزدى بر صحنه تنگ ايندنياست ـ مشيتى كه اين گوشه از آن برق آسا از پيش چشمان ما مىگذرد، ولى از هر بُعدى فراتراز نيروى بينايى و قوه فهم ماست. اين پيامبران پيش از آيسخولوس به تجربه دريافته بودند كهآموختن با رنج حاصل مىشود ـ كشفى كه ما نيز در روزگار و شرايط خويش به آن رسيدهايم.
پس آيا بايد ديد يهودى ـ زرتشتى از تاريخ را در تقابل با نظرگاه يونانى ـ هندى برگزينيم؟اما چنين گزينش بنيادينى نبايد بزور بر ما تحميل شود، زيرا ممكن است آن دو ديد از بيخ و بن بايكديگر آشتىناپذير نباشند. بايد تصديق كرد كه اگر بناست گردونهاى در مسيرى پيش برود كهراننده تعيين كرده است، بايد با چرخهايى رانده شود كه يكسان و يكنواخت مىچرخند ومىچرخند و از چرخش باز نمىايستند. درست است كه تمدنها برمىخيزند و فرو مىافتند، ووقتى فرو مىافتند خاستگاه تمدنهاى ديگر مىشوند؛ ولى در سراسر آن مدت ممكن است كارىهدفمند راه به سر منزل مقصود بگشايد؛ و در طرح ايزدى، آموزشى كه از رنج ناشى از شكستتمدنها حاصل شود ممكن است بالاترين وسيله پيشرفت باشد. ابراهيم از تمدنى به حال نزعهجرت كرد؛ پيامبران فرزندان تمدن ديگرى رو به فروپاشى بودند؛ مسيحيت زاييده درد و رنججهان فروپاشيده يونانى ـ رومى بود. آيا همانند آن نور معنويت در «آوارگانى» تابيدن خواهدگرفت كه امروز در دنياى ما همتايان يهوديان تبعيد شدهاى هستند كه در آن روزگار و در آن غربتجانسوز در كنار آبهاى بابل، روحشان آنچنان به وحى منور شد؟ پاسخ به اين پرسش هر چهباشد، از سرنوشت هنوز ناشناخته تمدن غربى جهانگير ما خطيرتر است.
1( Arnold J. Toynbee, «My View of History», in Patrick Gardiner (ed.) Theories of History (Glencoe, Illinois: The Free Press,1959), pp. 205 ـ 210.
اين مقاله گزيدهاى از فصل اول كتابى از توينبى به اين نام و نشان است:
Civilization on Trial, Oxford University Press, [8491].
2( Thucydides )174 تا 400 ق م). مورخ آتنى و به عقيده اهل نظر يكى از بزرگترين مورخان همهاعصار.
3. egelloC loillaB .
4. Tierra del Fuego مجمع جزايرى در جنوب امريكاى جنوبى شامل همه جزاير واقع در تنگهماژلان كه بزرگترين جزيره آن به همين نام ميان چيلي و ارجنتاين مشترك است.
5. traggeT .J .F .
6. Sir Lewis Namier )0691 ـ 8881(. مورخ پولندى تبار انگليسى، نويسنده آثارى مهم در زمينهتاريخ قرنهاى هجدهم و نوزدهم و بيستم اروپا. شرحى دلانگيز درباره زنده گى و كارهاى او در كتابفيلسوفان و مورخان، نوشته وِدمهتاآمده است.
7. ب.[tseW eht fo enilceD] sednaldnebA sed gnagretnU ,relgnepS dlawsO .
8. Rio Grande دست كم سه رودخانه به اين نام مىشناسيم: يكى در غرب افريقا، دوم در شرق برازيل،و سوم باز هم رود ديگرى در شرق برازيل. احتمال مىدهيم مقصود نويسنده، اولى باشد.
9. C. G. Jung )1691 ـ 5781(. روانشناس و روانپزشك سويسى، يكى از شاگردان و همكاران فرويدكه بعد راه خود را از او جدا كرد. يكى از موارد اختلاف با استاد اين بود كه يونگ «ليبيدو» (انرژى حياتى يانيروى روانى پيشران) را، برخلاف فرويد كه آن را مظهر غريزه جنسى مىدانست، اراده زندگى و بقا معرفىمىكرد.
01. Mephistopheles. شخصيت شيطان (در برابر خدا) در فاوست.
11. Divina Commedia تلميحى است به اثر بزرگ دانته.
21. Pax Romana (تعبير لاتين). غرض دوره آرامش و صلحى نسبى در جهان حوزه مديترانه از زمانآوگوستوس، قيصر روم (14 ب م ـ 27 ق م) تا سلطنت امپراتور ماركوس اُرليوس (161 ـ 180 ميلادى)است كه به دست آوگوستوس پىريزى شد و دامنه آن به شمال افريقا نيز گسترشيافت. در ايندوره، امپراتورى روم در عين حكومت بر بخشهاى مختلف زير سلطه، به آنها اجازه داد قوانين خود راداشته باشند و در آرامش به سر برند.
31. eripmE naH dna nisT .
41. Frederick Marryat (8481 2971). يكى از افسران نيروى دريايى بريتانيا و نويسنده چند رمان.
51. ekanselttaR SMH .
16. اين جمله در نوشته توينبى چنين است:
4gnihton gniyfingis ,toidi na yb dlot elat a ...
كه (فقط با حذف هيچ كلمه) عيناً از نمايشنامه مكبث اثر شكسپير گرفته شده است.
71. Judah. در عهد عتيق، نام يكى از اسباط (يا قبايل) عبرانى.
December 7th, 2004
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
مسایل تاریخی
- علی رستمینقش پیش نهاده هایی تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت درتأسیس وافول حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادجهاد و جنگ در افغانستان قبل از آمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد
- سیداحسان واعظیبخش دوم نقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- سیداحسان واعظینقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- داکتر حمیدالله مفیدفرود دو ستاره درخشان از کهکشان اندیشه وخرد
- علی رستمی ببرک کارمل بااندیشه عدالت خواهانه به خاموشی رفت
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرآریایی ها یا تورک ها؟
- عبدالو کیل کوچی دسامبردر آیینهء تاریخ
- عبدالو کیل کوچیمحمود بریالی ابر مرد جنبش چپ وترقی خواه افغانستان
- محمد عوض نبی زادهنا یب سالارمحمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند وغزنیگک
- خلیل وداد چگونه س.د.ج.ا. به س.خ. ج.ا. تعویض شد
- مترجم: ا. م. شیریانقلاب اکتبر! استالین. نوسازی- کودتای لیبرالی
- نویسنده: نجیب سرغندوی نهضت خدایی خدمتگاری و نقش آن دربیداری پشتونها
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرتوران
- حسن پیمانامیرتیمورموئسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی قسمت-6
- حزب کارایران(توفان)انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود
- ظهو رالدين دبرېالي انقلاب دکاليزې په وېاړ
- زمان هوتکبمناسبت هفدهمین سالشهادت داکترنجیب الله
- رحمت اله رواندشهید داکتر نجیب اله داوولسم تلین په یاد
- جلال بايانی کاوشگرشـــهيد داکتر نجيب الله
- جلال بايانی کاوشگرهفده سال قبل درقلب افغانستان کابل حماسه تاريخ رخ داد
- نصیراحمد – مهمند پیړی،پیړی زغم او پیچ دی وګالل شی
- داکتر حبیب منګل دافغانستان دخپلواکۍ غورزنګ ته لنډه کتنه
- نویسنده : مهرالدین مشیدروزی که زمامداران ناکاره در سایۀ آن صرف احساس فربهی کرده اند
- حسن پیمانامیرتیمور موئسس سبک اصیل هنر معماریوحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی5
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادحقایقِ تلخِ جنگِ 1979-1991 افغانستان از زبان نظامیان شوروی پیشین
- عبدالوکیل کوچی نگاه مختصری به تاریخ کوشانی ها
- انجنیر فضل احمد افغان شاه امان الله غازی و خط سیاه دیورند
- میر عنایت الله سادات معضلۀدیورند
- تتبع ونگارش؛تلخیص وترجمه: ازحسن پیمانامیر تیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آ سیای وسطی قسمت(4)
- امان معاشر؛ خبرنگار آزادهشت ثور آوردن مجاهدین رو بزوال از کوه ها به قدرت جنرال دستم
- ا. م. شیریزادروز لنین، روز شرمندگی ما
- عتیق الله مولویزادهاز دین پروری، تا دین فروشی!!
- حسن پیمان امیرتیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنک ومدنیت آسیای وسطی قسمت 3
- نوشته کریم پوپل تاریخ نوروز کهن
- نجم کاويانیيادی از نوروز در کابل قديم
- تتبع ونگارش-ترجمه وتلخیص: ازحسن پیمانامیرتیمور موسس سبک اصیل هنرمعماری وحامی فرهنگ ومدنیت اسیای وسطی-2-
- دوکتور امین برین زوریدوکتور امین برین زوری
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادیهودیت در افغانستان
- ارسالی صمیمیبازگشت «لنین» به «خجند»
- حسن پیمانشمۀ ازخدمات وکارنامه های امیرتیموردرأئینۀ تأریخ
- سلیمان راوشجشن سده
- حسن پیمانتأریخ وخدمات زنده ومشهود امپراتوری تیموریان محال است به فراموشی سپرده شود
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادمناسبات سابق دولت افغانستان و اتحاد شوروی آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی به افغانستان
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- عتیق الله مولوی زادهزندگی از کاخ تا کا نتینر!
- سرلوڅ مرادزیبرتانوي هند او برتانوي پنجاب دواړه، د پښتنو د ویښتیا ضد !
- سرلوڅ مرادزیډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- نویسنده : مهرالدین مشیدبالاخره امریکایی ها سر به بالین بیمار نظامیان پاکستانی این بازوی زرهی تروریزم جهانی نهادند
- عبدالوکیل کوچید سامبر نقطه عطف درتاریخ جنبش داد خواهانه مردم افغانستان
- سرلوڅ مرادزی ډیورڼد کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون دوهمه برخه
- انجنیر فضل احمد افغانخط سیاۀ دیورند مولود دسایس انګلیس و روسیه
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- فرزاد رمضاني بونششناسايي يا عدم شناسايي ديورند؟
- انجینر محمود صافی دافغانستان دتاریخ ځلانده ستوری احمد خان « احمد شاه بابا » درانی کال
- سید ذا کر شاه ( ســــــــــادات) (( د ډیورند کرښې غندل یا د پاکستان ســـــــره دښمنی))
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او څرګند دریځونه
- بیداربمناسبت کنفرانس بین المللی لندن و عدم پذیرش دیورند خط فاصل
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- عزیز آریانفرنیاز تاریخی به بازگشت به توافقات ژنو
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- سرلوڅ مرادزید ډیورند کرښې پریکړه به، لروبر افغانان خپله کوي
- ارسالی صمیمیبرگی از تاریخ جنگ جهانی دوم/ چگونه مسکو تسلیم آلمان ها نشد
- میر عنایت الله سادات نگاهی به تاریخ آریانا
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بخش آخر
- جلال بايانیبزرگ مردان تاریخ
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش دوازدهم
- شبيراحمد طالب وزيران اوخاطرې
- رسول پويانجايگاه هرات در مدنيت خراسان
- محمدنبی عظیمیسفر دیگر به جلال آباد
- عزیزه عنایت خامۀ درفرا راه آزادی !
- نصیراحمد - مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو دشهیدانواوغازیانوپه یاد
- دوکتور جلال بايانی « روح شاه غازی امان الله شاد و پر نور باد »
- انجنیر ظهو رالدین اندیشپراو دا
- محمدنبی عظیمیتعرض متقابل قوای مسلح افغانستان
- نوشته کریم پوپل اشغال و تاراج کابل از زمان تاسیس الی امروز
- سلیمان راوششهروندان شهر (جندان)
- محمدنبی عظیمی درحاشیه تعرض متقابل
- رسول پویاننقش استعمار در تخریب تمدن خراسان
- رسول پویانخراسان بعد از فروپاشی امپراتوری تيموريان
- رسول پویان ریشه های خراسان کهن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش هشــــــــــــــــتم
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخـــش هفتـــــــــــــم
- ا. م. شیریپراودا در ۱۰۰ سالگی: زنده و رزمنده
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- عبدالحی نزهت افزودن دشواری کارعاقلانه نیست
- فوادشاه امان الله خان غازى از نظر احمد شاه مسعود كى بود؟
- انجنېر ظهو رالدین اندېشپر فا شیزم د بري ورځ یعنی دامپرېا لیزم دنیمی تنی ښخول په شوري سوسېا لیستي هېواد کی
- نویسنده : مهرالدین مشید نباید بیش از این بهایی برای ویرانی این سرزمین پرداخت
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش ششم
- نوشته صوفی کریم فیضانی حملات اعراب در افغانستان
- انجنیر ظهورالدین اندیشد افغا نستان د خلک دمو کراتیک گوند داد شهیدا نو او اتلانو دسور گوند ټولو غړو ته له پو رته نه تر کښته پو رې
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بقیه بخش پنجم
- نبی حیدری معلم جنک یا صلح
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بقیه بخش چهارم
- تهیه وترتیب:میرمحمدشاه رفیعیچهره امروزی تپه مرنجان ورازهای تاریخی آن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد -- 4
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد - 3-
- سلیمان راوشتندیس های بامیان مجسمه های بودا نیستند
- حسن پیمانبیادبودسلسال وشهمامه تندیسهای بودا دو همبزم ودو همسنگ
- حسن پیمانافشارخونین وقتلهای زنجیره یی انگیزۀ اتحادخلقهای تحت استبداد
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد
- رحمت اله رواند روسانو يرغل او وتل دواړه تېروتني وې
- احمدولي بدخشياداي ديني به قربانيان فاجعة افشار
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- عتیق گلشمه ازجنایات بعضی گروه های ماوئیستها درافغانستان
- محمد نبی عظیمیچرا از مرگ می ترسید ؟
- جمعه خان صوفيلر وبر دوه افغان که يو افغان؟ (يوولسمه او آخري برخه)
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (اتمه برخه)
- عبدالو کیل کوچی فرخنده باد چهل وهفتمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- حمید محویتآتر بی نوایان
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادآمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- تهیه کننده : عبدالقدیر میرزاییسقوطِ یک امپراتوری!
- محمد عارف عرفان رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی
- حمید محویدر بارۀ [کشته شدن پلخانوف(؟)]
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- صدیق رهپو طرزیما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (پنځمه برخه)
- داکترآریننام ببرک کارمل جاویدانه است زیرا توده های مردم آنرا ستوده اند
- عبدالو کیل کوچیپنجمین سالگرد وفات محمود بریالی را گرامی میداریم
- صدیق رهپو طرزیدیورند: سر و صدا برای هیچ
- محمدنبی عظیمیسپیده ها این جا آرام انــد
- محمد عوضازمكتب مبارزهء رفيق ببرك كارمل بياموزيم
- علی رستمیببرک کارمل ستارهء درخشان مبارزِ عدالتخواهء کشور
- عبدالو کیل کوچیببرک کارمل بزرگ مرد تاریخ
- دوکتور نثار احمد صدیقینام ببرک کارمل جاودان و روانش شاد باد
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟(٢ مه برخه)
- عزیز آریانفرچگونه دهلیز واخان ایجاد و به زور به افغانستان داده شد
- جمعه خان صوفيلر و بر: دوه افغان که يو افغان؟
- انجنېر ظهورالدين اندېشبه افتخار سالګرد انقلاب پېروزمند و زنجير شکن سوسياليستی اکتبر
- گزارشگر از انگلیسی به پارسی: صدیق رهپو طرزیده اسطوره در مورد افغانستان
- انجنېر ظهورالدين انديشبمناسبت سالمرګ انقلابی دلير وانديشمند خلل ناپذير
- از کریم پوپل روش سیاسی دولتها وملیتهای افغانستان در طول تاریخ
- عدالتدشمن هرگز وارد شهر لنين نخواهد شد!
- عبدالو کیل کوچی ماندگاران تاریخ
- نصیراحمد – مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو
- سليمان راوش به پیشواز 28 ـ اسد
- انجنېر ظهورالدين اندېشدافغانستان دخلکو دملی_ازادی بخښونکي انقلاب دکاليزی په وياړ
- گزارنده: عزیز آریانفرمقاله دوم نقش دولت «کیرپاند» در با هم آمیزی فرهنگ های آسیای میانه
- عزیز آریانفرشاهنشاهی پنج صد ساله تاجیکی- ایرانی کیرپاند در مرزهای باختری چین
- حامدعلمیرساله روزشمار وقایع افغانستان از سال 1747 الی اخیر سال 2010
- نوشته کریم پوپلظهور وزوال اردوهای افغانستان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دوازدهم وپایانی
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش 11
- گزارشگر از زبان انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دهم
- سرلوڅ مرادزیلندن کې ډيورند جرګه د پنجاب پر سر کلک ګوزار
- تهیه کننده:امان معاشر نامه ی خواجه حافظ شیرازی برای امیر تیمور
- عبدالصمد ازهرخود کشی یا قتل بخش نهم
- محمدنبی عظیمی لحظاتی با ازهر بزرگوار
- محمدنبی عظیمی آیا روزی تاریخ حــــرب کشور ما نوشته خواهد شد؟
- عبدالصمد ازهر اسرار مرگ میوندوال بخش نهم
- ازهر عبدالصمداسرار مرگ میوندوال بخش هشتم
- محمد همایون سرخابی شهر غلغله در ماتم نبود بودای بزرگش هنوز میگرید
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوالبخش هفتم
- محمدنبی عظیمیتا لحظهء انــــتقال مسؤولیت
- گزارش از انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش ششم
- اسدالله جعفریآیاافشار باردیگر تکرار خواهد شد؟
- سید عبدالقدوس «سید»جنگ افشار
- خلیل الله سکندریواقعیت های پنهان در ماجرا های عیان افغانستان
- محمد همایون سرخابی نگاه مختصری پیرامون زندگی پرافتخار ظهیرالدین محمد بابر
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش پنجم
- محمد عالم افتخارسید جمال الدین افغانی ؛ اَبَر انسانی که از نو باید شناخت !
- سرلوڅ مرادزی پاچاخان د بهرنیو پوهانو په نظر کې
- صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دور تیموریان
- میرعنایت الله سادات نظری بر موافقتنامه ای دیورند
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا قتل؟ بخش چهارم
- نویسنده : مهرالدین مشیدامریکا و بازی بزرگ در کشوری که دشنۀ مقاومت گلوی هر مهاجمی را شگافته است
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ بخش های دوم و سوم
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزاد آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- ا. م. شیریبمناسبت زادروز استالین
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ
- نویسنده: ولادیمیر پلاستون ببرک کارمل تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود باور داشت
- ع.رستمی ببرک کارمل نماد وحدت!
- ر. حسنهفته اول دسامبر یاد آور روز های فقدان دو شخصیت مبارز نستوه کشور
- نوشته از ع. بصیر دهزادبخاطر 14چهاردهمین سالگرد وفات شادروان ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی گرامی وجاویدان باد نام وخاطره تابناک زنده یاد ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی چهارمین سالروز وفات زنده یاد محمود بریالی را گرامی میداریم
- احمدشاه سرخابییادی از جاودان یاد ببرک کارمل و برادر و همرزم فقید ش محمود بریالی!
- سرورددیورند کرښه دتکړه پوهانو وځیړ نو ته ضرورت لري
- عزیز آریانفردرنگی بر سر نام کشور ما- افغانستان
- عزیز آریانفرراز نهانی نامه دوست محمد خان به نیکلای یکم- امپراتور روسیه
- عزیز آریانفرآیین نامه داخلی انقلابیون جوان افغان (جوانان افغان)
- شباهنگ راددر یادمان کمونیست رزمنده «ارنستو چه گوارا»
- دکتر بیژن بارانکوچ آریاییها از شمال خزر
- سرلوڅ مرادزی د تاریخ پاڼه : کوز پښتانه او د افغانستان خپلواکي
- سليمان راوش تجاوزانگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ
- اکادمیسن دستگیر پنجشیریحملات بر نیروهای چپ و پیامد های آن
- عزیز آریانفرگستره «اروآسیای میانه بزرگ»
- احسان لمر یادی از خانوادهء ناظر صفر
- داکتر . و .ع . خاکسترفراز های از زند ه گی یهودان در افغانستان
- نوشته صدیق رهپو طرزیتمدن «سند ـ هلمند» آغاز گر تاریخ ما
- انجنیر زلمی نصرت مهمندافغانستان د«جواهر لعل نهرو»له نظره!
- لیکونکی : نجم الدین « سعیدی »دعلامه دوکتورمحمد سعید « سعید افغانی»د «۲۵» تلین په ویاړ !
- سيد احسان " واعظی"تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان
- آصفه صبابه مناسبت سی امین سال شهادت شاد روان محمدطاهربدخشی
- عبدالوکیل کوچیفرخنده باد چهل و پنجمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- مرادزیستر پاچا خان : ملي هویت ، خپلواکي ، ملي ژبه او تعلیم
- علی رستمی چهل وپنجمین سالکرد حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن را گرامی داشت !
- داود کرنزی بمناسبت سومین سالگرد وفات رفیق بریالی
- یعقوب هادینام و نیکوئی های رفیق ببرک کارمل جاودان باد
- سید احسان واعظی شخصیت نام اوری که باتاریخ زیست
- ترجمه و تحشیه از خلیل وداداز انقلاب اکتوبر تا انقلاب ثور
- سيد احسان " واعظی"تمدن هاي آرياناي كهن و خر اسان باستان
- احسان واعظی جايگاه والا و ارزشمند فيض محمد کاتب هزاره دربازتاب رويدادهای سياسی و تاريخ نگاری کشور
- رحمت اله رواند سنبلی نهمه نیټه د پښتنو اوبلوڅو د پیوستون د ورځی په یاد
- مرادزئ د وږي ۹ مه د پښتونستان ورځ
- نوشته : میرمحمد شاه "رفیعی"آرزوهای فراموش ناشده شهدای به خون خفته
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- پژوهش: ظاهردقیق ماسترعلوم سیاسیحکومت مجاهدین(!)وبرکناری نقابهای تقدس آنان
- محمد عوض نبی زا د ه سی ومین سالروز شهادت علامه محمد اسمعیل مبلغ فرخنده و گرامی باد
- دکتورخلیل وداد (بارش)خاطرات مهندس هُلندی فان لوتسنبورگ ماس
- محمد عوض نبی زا دهدرويش علي خان هزاره اولین نایب الحکومهءهرات دردولت درانیها
- میرعبدالواحد ساداتسخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
- محمد عوض نبی زا ده بنیادعلیخان هزاره مبارزهمیشه درسنگرو یکی ازمدافعین راستین استقلال کشور
- محمد عوض نبی زا دهشیرمحمدخان هزاره جنگاورقهرمان و یکی از فاتحین اصلی معرکهءمیوند
- ترجمه و تحشیهء دکتور خلیل وداد نخستین مداخلهء نظامی شوروی به افغانستان
- سیدحسن رشاددو یاد و دو خاطره
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرافغانستان در مراحل نخست توسعه مستقل (سال های دهه 1920)
- محمد عوض نبی زا ده میر یزدان بخش بهسودی نماد ازایمان و مقاومت ،قربانی توطیه و پیمان شکنی
- محمد عوض نبی زا د ه یکصد وپا نزدهمین سا لیا د شهادت میرمحمدعظیم بیگ سه پای
- نسیم جویا جویاــ پرچم شجاعت و نبرد مردم افغانستان به خاطر ازادی,عدالت وترقی
- محمد عوض نبی زا دهچهل و سومین سا لگرد وفات زنده یاد برات علی تا ج یکی ازپیشآهنگان ، نهضت مشروطه خواه و دموکرات گرامی باد
- محمد عوض نبی زا دهیکصدوپنجمین سال تولد فرقه مشرفتح محمد خان میر زاد یکی از پیش قراولان جنبش مشروطیت کشور فرخنده باد!
- محمد عوض نبی زا دهبیست و ششمین سا لیا د وفات محمد ابراهیم گا و سواریکی ازپیشگامان نهضت دهقا نی وضد استبداد گرامی با د!
- جنرال محمد یاسین امیریهشتاد سال از تولد ببرک کارمل شخصیت استثنایی تاریخ معاصرکشورمی گذرد
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبي زاده نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟(قسمت ششم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- مشعلشخصيتي که با تاريخ عمر خواهد کرد
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت پنجم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت چهارم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبی زاده یادی ازمبارزقهرمان عبدالخالق شهید
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ )قسمت سوم (
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت دوم )
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی جوانمرد لک بخش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- نصرت شاد يادي از “ مولانا “ ملانصرالدين !
- محمدعوض نبی زاده معرفی مختصریکعده ازمبارزین شاخص مردم هزاره درجنبیشهای ضد استبدادی و استعماری
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ويرايش وگردآورنده جانبازنبردنخستين سلطنت يک زن ازسلاله غزنويان در جهان اسلام
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ظريفيبه بها نهء هشتا دهفتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان
- آتوسا سلطان زاده فيلسوفاني كه پيامبر شدند !
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- دوکتور.م. پکتیا وا ل بمنا سبت هشتا دو هفت مین سا لګر د استر دا د استقلا ل ملی افغانستا ن
- محمدعوض نبی زاده هزاره جات یا هزارستان ازدیدگاه ونظر مورخین
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- نصرت شاد توماس هابس متفكر و فلسفه سياسي دولت
- عليشاد لربچه ژان ژاك روسو
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- عليشاد لربچه زنون ؛ اهل كيتون
- نوشتهء: زمری کاسی شناسنامهء يکتن ازمشروطه خواهان، يک مبارز گمنـــام و افشای يک ترورسياسی ديگر؛
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشوردرمورد هفت وهشت ثور
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پر شوردر مورد هفت وهشت ثور
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشور در مورد هفت و هشت ثور(بخش شـشم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشور در مورد هفت وهشت ثور بخش چهارم
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر مورد هفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- سراج الدین ادیبروز جهانی کارگر وتشکیل سازمان بینالمللی کار
- سراج الدین ادیب جهان در آیینه ء رویداد های تاریخ (اول تا 31 می )
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمدوليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- کريم حقوقابونصر فارابي ارسطوی شرق
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش نخست
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رضا شادابهویت قومی هزاره ها و سادات هزاره
- ارسالي آرش فروزی با مبارز آتشين راه نجات مردم داکتر محمودی آشنا شويم
- سراج .اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخ
- دوکتورمحمد شعيب مجددیمسابقه تير اندازی در زمان تيموريان هرات
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش نخست
- اسکاریحسن صباح وجنبش اسماعيليه
- دستگيرصادقيغارت ميراثهای فرهنگي و تاريخي
- صباحچگونه ابوریحان بیرونی قاره آمريکا را کشف کرد؟
- داکتر وفاهوشی مین مردی که تاريخ را رقم زد
- صباحاولين سفير زن درتاريخ کابل زمين
- صباحگوشه ي ا ززندگي جاودانه مرد خراسان
- استادصباحابوالفضل بيهقی مورخ امپراتوري غزنويان
- سراج الدين اديببمناسبت 86 مین سال استقلال افغانستان
- تهيه و تدوين از بصيرشررتاريخ ، آزادي ،صلح واستقلا ل
- عينيسيرتاريخي فاجعه ملي ومجرمين جنگي
- رسالتروزا زن بحث انگيزتاريخ
- استادصباحميمنه د راورا ق تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحچهل سال اسماعیلیه بعد از وفات حسن صباح
- استادصباحتاريخ عمومي اسماعیلیه هاواوضاع خراسا ن
- نبشهءايشرداسالاحمدالله هندوی افغانستانیم؟!
- تهيه و ترتيب از اشرف بهروزفشرده اي از تاريخ فرانسه
- انجنيرغلام سخي ارزگانيبه بهانه يي گرامي داشت از روز جهاني مادر
- ارسالي جواد نصريانزن در آنسوي تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحيعقوب ليث صفاري مرد خرد وپيکا ر
- ارسالي صيقلرويدادها ي تاريخي
- ارسالي بنفشه ميتراآخرين تغييرات سياسي جهان در دهه پسين سده دوهزار عيسايي
- ارسالي فرحت شکوهمندگفتار بزرگان
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- ارسالي بنفشه ميترامجموعه ای از دانستنی ها
- گردآورنده وتلخيص استادصباحسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحگسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر
- نسرین مفیدردپای زن افغان در تاریخ
- نسرين مفيدهشتم مارچ روز جهاني زن در پهنای تاريخ
- ارسالي محبوب شاملعقايد اسماعيليه
- ارسالي ميلاد بهزادتاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد با ستا ن
- ارسالي نسترن نيلابمروري برآيين کا تو ليک
- ارسالي شامل سالارد رمورد زرتشت و زرتشتیا ن چه میدانیم؟
- ارسالي فريدون کيومرثمهاتما گاندی منجی صلح وپيام آورآزادي
- ارسالي بکتاش نهيردرباره اصطلاح شيعه
- استاد صباحکمي ازحقا يق ناگفته وتاريخي سرزمين خراسان
- ارسالي جواد نصريانتاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله
- ارسالي اميد برهاناهل حديث و حنابله
- ارسالي جواد نصريانوهابيت چگونه بوجودآمد؟
- استاد صباحتاريخ مذ هب اسماعيليه
- ارسالي دانش آرزوتاریخ اروپا
- ارسالي اميد آهنگربابل درکجا واقع بود؟
- ارسالي جواد نصريانپنج دهه از تصویب اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگذرد
- ارسالي اميد آهنگرامپراتوری اسکندر چه وسعت داشت ؟
- ارسالي عمران مهربانچه نيرويي ملتها را به حرکت در مي آورد؟
- ارسالي ميلاد دوستچه کسی می تواند تاریخ بنو یسد؟
- ارسالي مشهيد مهوشبِنِدِتو كروچه
- ارسالي اميد آزموننظرمن در باره تاريخ
- ارسالي مشهيد اميلسا ما نيان
- ارسالي داکتر بصيرجنگ نفت
- ارسالي احمد منصور آگاهنهروآزاده مرد آزادي
- ارسالي وليد نصرياندرتاريخ ا مريکا چه گذشته است؟
- استاد صباحلحظه يي دردهليزهاي تاريخ
- ارسالي سالار هوشمندبه بها نه، سالروز ترور مهاتما گاندی
- ارسالي داکتربصيرتاريخ و هويت ملي ما
- ارسالي شامل صباحلحظه يي با تاريخ
- دستگير صادقيگراميداشت از مبارزات قهرمانانهً مردم با شهامت افغانستان در حفظ استقلال کشور