تاريخ مذ هب اسماعيليه
استاد صباح
اسماعيليه، يكى از فرق شيعه كه در اواسط قرن 2ق/8م پديدار گشت و سپس به شاخهها و گروههايى چند منقسم شد. اسماعيليان، همچون شيعيان امامى، امامت را به نص مىدانستند، اما درباره سلسله امامان پس از امام صادق ، با ديگر پيروان آن امام دچار اختلاف گشتند. اين فرقه نام خود را از اسماعيل فرزند امام جعفر صادق گرفته است. اسماعيليان و نخستين تشكلهاى فرقهاى: با رحلت امام جعفر صادق در 148ق/765م، پيروان آن حضرت از ميان شيعيان امامى به گروههايى منقسم شدند كه دو گروه از آنها را مىتوان به عنوان نخستين گروههاى اسماعيلى شناخت. طبق برخى روايات، امام صادق ابتدا فرزند ار شد خود اسماعيل را به جانشينى برگزيده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولى طبق روايت اكثر منابع، اسماعيل چند سال قبل از پدر، وفات يافته بوده است. يكى از دو گروه مورد بحث، مرگ اسماعيل را انكار كردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. اين گروه را اسماعيليه خالصه يا واقفه ناميدهاند . گروه دوم از اسماعيليان نخستين، مرگ اسماعيل بن جعفر در زمان پدرش را پذيرفته بودند و پس از وفات امام صادق ، فرزند ارشد اسماعيل، محمد را به امامت شناختند. اين گروه به «مباركيه» معروف شدند. معاصران اسماعيليان نخستين، غالبا آنان را باطنيه ي ملاحده يا قرامطه خطاب مىكردند، ولى خود اسماعيليان نخستين نهضتشان را «دعوت» يا «دعوت هاديه» مىناميدند. اسماعيل و محمد بن اسماعيل: اطلاعات موجود درباره اسماعيل بسيار محدود است. منابع اسماعيلى مطالب مشروح و دقيقى درباره شرح حال او ذكر نمىكنند. از سوى ديگر، منابع اثنا عشرى كه به اسماعيل اشاره دارند، به علت جانبدارى از امامت حضرت موسى كاظم ، نسبت به اسماعيل، منابعى بىطرف شناخته نمىشوند. تاريخ ولادت اسماعيل نامعلوم است، ولى گفته شده كه وى حدود 25 سال از برادر ناتنيش امام موسى كاظم بزرگتر بوده است. تاريخ وفات اسماعيل نيز روشن نيست؛ مىتوا ن گفت كه وفات او بين سالهاى 132ـ145ق اتفاق افتاده است. درباره محمد بن اسماعيل، هفتمين امام اسماعيليه، نيز اطلاعات چندانى در دست نيست. محمد فرزند ارشد اسماعيل بوده كه بنا بر روايات، هنگام فوت پدر 26 سال داشته است و تولد او به احتمال قوى بايد در حدود سال 120ق/738م واقع شده باشد. وى اندكى پس از 148ق/765م كه اكثر شيعيان امامى حضرت موسى كاظم را به امامت شناختند، از محل سكناى خانوادگى خود مدينه به عراق مهاجرت كرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همين سبب به «مكتوم» اشتهار يافت. اين مهاجرت مبدأ «دوره ستر» در تاريخ اسماعيليان نخستين است كه تا هنگام تأسيس خلافت فاطميان و ظهور امام اسماعيلى به طول انجاميده است.
سلسله امامان نزد اسماعيليان نخستين: به نظر مىرسد كه با وفات محمد بن اسماعيل، مباركيه به دو شاخه منشعب شدهاند و تنها گروه بسيار كوچكى تداوم امامت را در اخلاف محمد بن اسماعيل پذيرفتند. گروه ديگر، شامل اكثر مباركيه، مرگ محمد بن اسماعيل را انكار كردند و در انتظار رجعت وى به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. اين گروه بعدها به طور اخص به نام قرامطه شهرت يافتند. در فهرست امامان كه بعدا مورد قبول اسماعيليان فاطمى قرار گرفت، حضرت على مقام مهمترى به عنوان «اساس الامامه» يافت و در نتيجه، فهرست با نام امام حسن آغاز مىگرديد و نام اسماعيل بن جعفر نيز همواره به عنوان ششمين امام در فهرست جاى داشت. اين ترتيب براى شمارش نخستين امامان اسماعيليه، هنوز مورد قبول اسماعيليان مستعلوى است، حال آنكه اسماعيليان نزارى كه معتقد به برابرى و يكسان بودن مقام تمام امامان هستند، فهرست خود را با نام حضرت على آغاز مىكنند و سپس امام حسين را به عنوان دومين امام خود مىآورند. نزاريان نام امام حسن را در فهرست خود ذكر نمىكنند. از تاريخ بعدى اين گروههاى اسماعيلى نخستين كه مركزشان در كوفه بود و اعضاى معدودى داشتند، تا زمانى كه اسماعيليان با برپايى نهضت واحد اندكى پس از اواسط قرن 3 ق/9م ناگهان در صحنه تاريخ اسلام ظاهر گرديدند، اطلاعات قابل ملاحظهاى در دست نيست. به نظر مىرسد كه طى اين يك قرن، رهبرانى در خفا و به استمرار براى ايجاد يك نهضت واحد و پويا در ميان گروههاى اسماعيلى نخستين فعاليت داشتهاند. اين رهبران احتمالا امامان همان دستهاى بودهاند كه با مرگ محمد بن اسماعيل از مباركيه منشعب شده، و تداوم امامت را پذيرفته بودند. كوششهاى پنهانى اين رهبران، عاقبت پس از نزديك به يك قرن در حدود سال 260ق/874م به نتيجه رسيد و از همان موقع شبكهاى از داعيان اسماعيلى ناگهان در بلاد مختلف اسلامى پديدار گشتند و فعاليت گستردهاى را براى بسط دعوت اسماعيليه آغاز كردند. در آن تاريخ دعوت اسماعيليه همچنان تحت هدايت رهبرى مركزى مستقر در سلميه قرار داشته، و هويت واقعى اين رهبران نيز هنوز به گونههاى مختلف كتمان مىشده است. براى جلب حمايت بيشترين شمار از اسماعيليان نخستين، رهبران مركزى اسماعيليه تا مدتها به نام محمد بن اسماعيل دعوت مىكردند كه اعتقاد به امامت و مهدويت وى نظريه اصلى مباركيه و مهمترين گروه منشعب از آنها بوده است. به عبارت ديگر، نظر به اينكه اكثر اسماعيليان نخستين در انتظار رجعت محمد بن اسماعيل به عنوان مهدى و گسترش حكومت عدل او بودهاند، رهبران مركزى نيز بر همين نظريه تأكيد داشته، و نهضت واحد اسماعيليه را در قرن 3ق بر اساس همين نظريه درباره امامت استوار كرده بودند. گسترش سريع دعوت در سده 3ق/9م: بر اساس منابع، نكات اصلى دعوت اسماعيليه در قرن 3ق را مىتوان بدين شرح خلاصه كرد: در 261ق/875م، حمدان قرمط فرزند اشعث كه از اهالى سواد كوفه بوده، دعوت اسماعيليه را در نواحى اطراف كوفه و ساير نقاط جنوب عراق آغاز، و سازماندهى كرده، و داعيانى نيز براى نواحى مهم آن منطقه معين كرده است. حمدان به زودى پيروان زيادى پيدا كرد كه به قرامطه (جمع قرمطى، منسوب به قرمط) اشتهار يافتهاند. در اندك مدتى واژه قرامطه به گروههاى اسماعيلى ديگر بلاد نيز كه ارتباطى با حمدان قرمط نداشتهاند، اطلاق شد. اندكى بعد، معتضد خليفه عباسى، سياست قاطعترى در مقابل اسماعيليان اتخاذ كرد و با سركوبى شديد شورشهاى بعدى آنان در طول سالهاى 287ـ289ق/900ـ902م از پيروزى احتمالى قيام اسماعيليه در عراق جلوگيرى كرد. دعوت در يمن كه همواره يكى از پايگاههاى مهم اسماعيليه بوده، و از ابتدا ارتباطات نزديكى با رهبران مركزى نهضت داشته است، توسط دو داعى به نامهاى ابن حوشب، معروف به منصور اليمن و على بن فضل بنيان گذارده شد كه از 270ق دعوت اسماعيليه را به طور علنى در آنجا ترويج نمودند. دعوت به تدريج از يمن به مناطق مجاور، مانند يمامه، در شبه جزيره عربستان نيز بسط يافت . دعوت اسماعيليه در سرزمين بربرهاى شمال افريقا نيز اشاعه پيدا كرد و مقدمات تأسيس خلافت فاطميان فراهم گرديد. در حدود سال 281ق/894م دعوت اسماعيليه در منطقه بحرين در شرق عربستان آغاز گرديد و ابو سعيد جنابى از جانب حمدان به بحرين فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهى و رهبرى كند. ابو سعيد سرانجام موفق شد كه تا 286ق/899م، قسمت اعظم بحرين را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلى را در آنجا بنيان نهد. اندكى پس از 260 ق دعوت اسماعيليه در قسمتهايى از مركز و شمال غربى ، منطقهاى كه اعراب آن را جبال مىخواندند، آغاز گرديد و سپس به خراسان و ماوراء النهر نيز بسط يافت. در ناحيه رى كه مركز دعوت در جبال بوده، داعى خلف حلاج آغازگر نهضت اسماعيليه شد. پس از خلف پسرش احمد رئيس دعوت در جبال شد و سپس دستيار اصلى احمد به نام غياث از اهل كلين، به رياست دعوت در جبال رسيد. در خراسان و نيز ماوراء النهر، پس از فعاليتهاى مقدماتى غياث، دعوت در آخرين دهه قرن 3ق رسما توسط داعى ابو عبدالله خادم افتتاح شد. داعى بعدى در خراسان و مناطق مجاور، امير حسين بن على مرورودى بود كه خود به طبقه اشراف تعلق داشت. داعى امير حسين محمد بن احمد نسفى را به جانشينى خود برگزيد. نسفى همچنين نخستين مؤلف و فيلسوف اسماعيلى بود كه تفكر مذهبى اين فرقه را با نوعى فلسفه نو افلاطونى رايج در جهان اسلام در هم آميخت. انديشههاى مذهبى و اصول عقايد اسماعيليان نخستين: اسماعيليان نخستين بين ظاهر و باطن نوشتههاى مقدس و احكام شرعى تمايز قائل مىشدند و اعتقاد داشتند كه هر معناى ظاهرى و لفظى منعكس كننده يك معناى باطنى و حقيقى است. در نتيجه، در نظام مذهبى اسماعيليه، معناى ظاهرى و باطنى قرآن مجيد و شرع مقدس اسلام نيز از يكديگر كاملا متمايز بوده است. بنا بر عقيده اسماعيليان نخستين، ظاهر دين تغيير كرده ولى باطن دين تغيير ناپذير مىمانده است. با اهميت خاصى كه اسماعيليان براى باطن و حقايق مكتوم در باطن دين قائل بودند، به «باطنيه» شهرت يافتند. اسماعيليان نخستين معتقد بودند كه تاريخ مذهبى بشر از 7 دوره تشكيل مىشده، و هر دوره را يك پيامبر شارع آغاز مىكرده است. آنها پيامبران شارع را ناطق مىناميدند. در اصل، شريعت هر دوره منعكس كننده پيام ظاهرى ناطق آن دوره بوده است. در 6 دوره اول تاريخ، «نطقا» ، يعنى همان پيامبران اولوالعزم عبارت بودند از آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى (ع) و محمد (ص). هر يك از اين نطقا براى تأويل و تعبير حقايق نهفته در باطن شريعت آن دوره جانشينى داشته است كه اسماعيليان وى را وصى، اساس، يا صامت مىخواندهاند. در هر دوره، بعد از وصى آن دوره، امام وجود داشته است و وظيفه اصلى آنان حراست از معانى ظاهرى و باطنى شريعت آن دوره بوده است. هفتمين امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدى ارتقا مىيافته كه با آوردن شريعتى نو، شريعت ناطق دوره قبل را نسخ مىكرده است. اين الگو تنها در دوره هفتم، يعنى آخرين دوره تاريخ، تغيير مىكرده است. بر پايه اعتقادات اسماعيليان نخستين، هفتمين امام در ششمين دوره، يعنى دوره حضرت محمد (ص) و اسلام، محمد بن اسماعيل بوده كه اسماعيليان مرگش را انكار كرده، و در انتظار ظهورش به عنوان قائم و مهدى بودهاند. وظيفه اصلى محمد بن اسماعيل به عنوان آخرين ناطق و اساس، بيان و وصف كامل معانى باطنى و حقايق مكتوم در تمام شريعتهاى قبلى بوده است. محمد بن اسماعيل به عنوان قائم و آخرين ناطق، حكومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنياى جسمانى برچيده خواهد شد. تدريجا اسماعيليان فاطمى با پذيرفتن امامت اعقاب محمد بن اسماعيل شمار امامان خود را در دوره اسلام از 7 فزونى دادند در نتيجه اين اصلاحات، اسماعيليان فاطمى ديگر نقش خاصى براى محمد بن اسماعيل به عنوان قائم متصور نشدند و او را صرفا به عنوان هفتمين امام خود شناختند.
بخش دوم: اسماعيليان در دوره فاطمى (تا487ق) در اين دوره اسماعيليان خلافت و دولت مستقل و نيرومندى از خود يافتند و دعوت و تفكر و ادبيات اسماعيليه را به اوج شكوفايى رسانيدند. در همين دوره بود كه داعيان اسماعيلى رسالههاى بسيارى تأليف كردند. پس از انتقال مركز حكومت فاطميان از افريقيه به مصر، فاطميان به طور كلى در زمينه ترويج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نيز نقش مهمى ايفا كردند . رابطه دعوت فاطمى با گروههاى قرمطى: تنها در زمان چهارمين خليفه فاطمى المعزا لدين الله فاطميان از صلح و امنيت داخلى كافى برخوردار شدند تا بتوانند سياست توسعه طلبانهاى را براى بسط حدود قلمرو خود در سر زمينهاى شرق دنياى اسلام دنبال كنند. در تعقيب اين سياست كه با تصرف مصر و سپس حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفى براى جلب حمايت جوامع قرمطى سرزمينهاى شرقى انجام داد و به ويژه برخى از نظريات آنها را رسما وارد تعاليم دعوت اسماعيليان فاطمى كرد. معز فاطمى از يك سو اميد داشت كه بتواند از نيروى قرمطيان در پيشبرد سياستهاى توسعه طلبانهاش استفاده كند، و از سوى ديگر از نفوذ برخى از عقايد قرمطى در ميان اسماعيليان فاطمى سرزمينهاى شرقى دنياى اسلام بيمناك بود. اكنون روشن شده است كه معز فاطمى خود آثارى در اصول عقايد اسماعيليه تأليف كرده، و همه رسالات قاضى نعمان مشهورترين فقيه فاطمى، را نيز به دقت مطالعه مىكرده، و در حقيقت اصلاحاتى در تعاليم اسماعيليان فاطمى وارد كرده بوده است. كوششهاى معز فاطمى براى جلب حمايت قرمطيان موفقيت آميز بود. در نتيجه، اكثر قرمطيان خراسان و سيستان و مكران به جناح اسماعيليان فاطمى پيوستند. گسترش روى به شرق دعوت فاطمى: با انتقال مقر دولت فاطميان به مصر، اسماعيليان مغرب به عنوان يك اقليت تحت فشار قرار گرفتند و در407ق پس از به حكومت رسيدن معز ابن باديس زيرى در افريقيه، اكثريت سنى مذهب افريقيه، اين اقليت را در قيروان و ديگر نقاط افريقيه قتل عام كردند و تا چندى پيش از 440 ق كه بنى زيرى براى هميشه در خطبه نام عباسيان را جايگزين فاطميان كردند، ديگر تقريبا هيچ گروه اسماعيلى در افريقيه باقى نمانده بود. حتى مصر پايگاه دوم فاطميان نيز مأمنى دائمى براى اسماعيليان نبود و در زمان مستنصر هشتمين خليفه فاطمى، صحنه بحرانهاى سياسى و نظامى و اقتصادى متعددى شد كه آغازگر انحطاط دولت فاطميان بود، در حالى كه در همين زمان، خلافت فاطمى به موفقيتهاى مهم در مناطق شرقى دست يافته، و حتى توانسته بود در كوتاه زمانى عراق را نيز تحت سيطره خود گيرد. معروفترين داعى فاطمى در آن زمان در سرزمينهاى شرقى، حميد الدين احمد بن عبدالله كرمانى (د 411 ق) فيلسوفى برجسته بود كه با زبانها و اصول عقايد مسيحيان و يهوديان، و مكتوبات مقدس آنان آشنايى كامل داشت و در مناظرات بين اديان، متكلمى توانا بود. از ديگر داعيان مهم فاطمى در اين دوره ناصر خسرو (دح481ق) شاعر و فيلسوف و سياح معروف است كه به مقام والايى در سلسله مراتب دعوت رسيد و دعوت فاطمى را در خراسان رهبرى كرد . ناصر خسرو كه دعوت را از مقر اوليه فعاليتش در بلخ به نيشابور و ديگر نواحى خراسان گسترش داد، براى مدتى نيز به طبرستان رفت و در طبرستان و ديگر نواحى ديلم، جماعتى پر شمار را به مذهب اسماعيلى درآورد كه آنها نيز امامت مستنصر فاطمى را پذيرفتند. در يمن، پس از مرگ ابن حوشب، فعاليتهاى دعوت، به طور محدود ادامه داشت. در 429ق داعى على بن محمد صليحى كه با مركز دعوت اسماعيليه در قاهره در تماس بود، در منطقه كوهستانى مسار خروج كرد و سلسله اسماعيلى صليحيون را بنيان نهاد. صليحيون كه رياست دعوت اسماعيليه را در يمن بر عهده داشتند، حدود يك قرن، تا 532ق، بر بخشهاى مهمى از آن سرزمين به نيابت از فاطميان حكومت كردند و اقتدار خود را تا اندازهاى به مناطق مجاور، مانند عمان و حضر موت و بحرين نيز بسط دادند. صليحيون نقش مؤثرى در بسط دعوت اسماعيليه به هندوستان نيز ايفا كردهاند. جماعت اسماعيلى جديدى در كجرات پيدا گشت كه در قرون بعدى پايگاه اصلى اسماعيليان مستعلوىـ طيبى (بهرهها) گرديد كه هنوز در آنجا حائز اهميتند. خلافت عباسى و ستيز با اسماعيليه: در اثر فعاليتهاى حميد الدين كرمانى و ديگر داعيان فاطمى، شمارى از امراى عرب در عراق كه به تشيع گرايش داشتند، مانند معتمد الدوله قرواش عقيلى حاكم موصل و كوفه و مدائن، به مذهب اسماعيلى گرويدند. اين موفقيتهاى دعوت فاطمى حتى در نزديكى مقر حكومت عباسيان، خصومت خليفه عباسى قادر را بيش از پيش برانگيخت؛ وى در 402 ق شمارى از علماى سنى و شيعى را به بغداد فراخواند و از آنان خواست تا در بيانيهاى رسما نسب علوى خلفاى فاطمى را باطل اعلام كنند. افزون بر آن، به درخواست خليفه عباسى شمارى از متكلمان، از جمله على بن سعيد اصطخرى به تأليف رسالاتى در رد اسماعيليه پرداختند. موفقيتهاى دعوت اسماعيليه در زمان مستنصر موج جديدى از واكنشهاى ضد اسماعيلى را از جانب عباسيان و سلجوقيان سنى مذهب برانگيخت؛ چنانكه برخى از سلسلههاى محلى مانند قراخانيان ماوراء النهر، به قلع و قمع اسماعيليان پرداختند. در همين زمينه، در 444ق، خليفه عباسى قائم، سندى ديگرى را تنظيم كرد كه به امضاى شمارى از علما و فقهاى عصر رسيد و مجددا نسب علوى فاطميان را ادعايى بىاساس و باطل اعلام كرد. اسماعيليان در ايران، با دشمنى سرسختانه خواجه نظام الملك، وزير مقتدر سلجوقى رو به رو شدند. نظام الملك كه از بسط نهضت اسماعيليه در حيطه قلمرو سلاجقه آگاه و بيمناك بود، فصل مهمى از كتاب خود، سياستنامه را به رد اسماعيليه اختصاص داد. عباسيان نيز همچنان تأليف رسالات ضد اسماعيلى را تشويق مىكردند و در ميان اين نوع آثار مهمترين اثر را ابوحامد غزالى به درخواست خليفه عباسى مستظهر به نام فضائح الباطنيه تنظيم كرد.
تعاليم مذهبى و جهانشناسى اسماعيليان فاطمى: اسماعيليان فاطمى به طور كلى چارچوب تعاليم اعتقادى اسماعيليان نخستين را حفظ كردند و همانند اسلاف خود بين ظاهر و باطن دين تمايز قائل بودند؛ ولى بر خلاف اسماعيليان نخستين كه تأكيد بر باطن و حقايق مكتوم در آن داشتند، اسماعيليان فاطمى ظاهر و باطن را مكمل يكديگر مىدانستند و مراعات تعادل بين آن دو را واجب مىشمردند. از اين رو، نزد اسماعيليان فاطمى دسترسى به «حقيقت» بدون «شريعت» امكان پذير نبود و حقايق نيز هميشه با شرايع يا ظواهر دين مرتبط بودند در نتيجه، دعوت فاطمى رسما مواضع اباحى قرامطه را كه تأكيد بر باطن داشتند، و ظاهر (شريعت) را نفى مىكردند، باطل مىدانست. علماى فاطمى آثار بسيارى در زمينههاى علوم ظاهرى و علوم باطنى، و علم تأويل تأليف كردند، ولى اسماعليان فاطمى به علم تفسير هيچگونه توجهى نداشتند و در آن زمينه تنها به تعاليم امامان خود اكتفا مىكردند. فقه اسماعيليه، تشابهات بسيارى با فقه اماميه دارد، ولى اختلافاتى نيز بين اين دو مذهب شيعى، خاصه در زمينههاى توارث و نحوه اجراى بعضى از فرايض دينى، پديدار گشته است. اسماعيليان فاطمى بينش ادوارى اسماعيليان نخستين را درباره تاريخ مذهبى بشر حفظ كردند، ولى به علت آنكه فاطميان مدعى امامت بودند، به تدريج تغييراتى در نظريه اسلاف خود در زمينه امامت پديد آوردند. به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاريخ، يعنى دوره اسلام، شمار امامان آن دوره را مورد تجديدنظر قرار دادند، به طورى كه تداوم نامحدود در امامت و وجود بيش از 7 امام در دوره اسلام امكانپذير گردد. اسماعيليان فاطمى معتقد بودند كه در آخرالزمان يكى از امامان اسماعيلى از اعقاب محمد بن اسماعيل و مستنصر فاطمى به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرين دوره تاريخ بشر خواهد بود همانطور كه پيشتر ياد شد، داعى نسفى مبتكر نوعى جهان شناسى نوافلاطوني ـ اسماعيلى (قرمطى) بود اين جهان شناسى بعدا توسط ابو يعقوب سجستانى تكامل يافت و از قرن 4 ق/10 م مورد پذيرش تمام گروههاى قرمطى سرزمينهاى شرقى واقع شد. در اين جهان شناسى نوافلاطوني ـ اسماعيلى، پروردگار كه هستى بخش عالم و مبدع همه چيزهاست، متعالى و ناشناختنى است. موضع كلامى درباره صفات الهى در اينجا ضد تشبيهى و ضد تعطيلى بوده است. فلسفه نوافلاطونى در رسائل اخوان الصفا نيز به وضوح انعكاس يافته است. ارتباط گروه مؤلفان موسوم به اخوان الصفا (ه م) و مجموعه 52 رساله معروف آنها با نهضت اسماعيليه اكنون ديگر قابل ترديد نيست. جهان شناسى اخوان الصفا نيز همانند نظامهاى نسفى و ديگر داعيان قرمطى آن زمان، مبتنى بر فلسفه نو افلاطونى بوده است. رسائل اخوان الصفا هيچ گونه تأثيرى بر ادبيات دوره فاطمى بر جا نگذاشت و مؤلفان اسماعيلى آن دوره نيز اشارهاى به اين اثر عظيم ندا رند؛ ولى از حدود دو قرن بعد از زمان تأليف، اين رسائل اهميت ويژهاى در آثار اسماعيليان طيبى در يمن پيدا كرد. آغاز افتراقات و پايان خلافت فاطمى: پس از مرگ خليفه مستنصر، افضل پسر بدر الجمالى كه در مقام وزارت، اقتدارى تمام داشت، توانست به قصد مستحكم ساختن موقعيت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را كه نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم كند و در عوض جوانترين برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب المستعلى بالله جايگزين وى سازد. افضل به سرعت مقامات عالى رتبه دولت و دعوت فاطميان را وادار كرد تا با مستعلى بيعت كنند و او را به جانشينى مستنصر بشناسند. اين اقدام بىسابقه، نهضت اسماعيليه را با بحران شديدى مواجه ساخت و اسماعيليان كه تا آن زمان نهضت واحدى را تشكيل مىدادند، به زودى به دو شاخه اصلى مستعلويه و نزاريه منقسم شدند. در اواخر سال 488 ق نزار همراه يكى از پسرانش به دستور مستعلى در زندان به قتل رسيد. افتراق در جماعت اسماعيليه به دو شاخه كه از همان ابتدا رقباى متخاصم يكديگر شدند، به تضعيف كلى و غير قابل جبران دعوت اسماعيليه انجاميد. اكثر اسماعيليان مصر و تمامى جماعت اسماعيلى يمن و گجرات و بسيارى از اسماعيليان شام امامت مستعلى را پذيرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعيليان شام و تمامى اسماعيليان عراق و ايران و احتمالا بدخشان و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمين امام خود و جانشين به حق پدرش قبول كردند. در قرون بعدى، مستعلويان و نزاريان به ترتيب در قسمتهاى غربى و شرقى دنياى اسلام به بسط دعوتهاى مستقل خود پرداختند و مسيرهاى مذهبي ـ سياسى كاملا مجزايى را طى كردند. در اين ميان، اكثر اسماعيليان در مصر و بسيارى در شام و تمامى جماعت اسماعيلى در يمن مستعلى را به جانشينى مستنصر قبول كرده بودند. با قتل جانشين مستعلى، الآمر باحكام الله در 524 ق مستعلويان با بحران جديدى مواجه شدند كه منجر به انشعاب مستعلويه به دو شاخه حافظيه و طيبيه گرديد. آمر چند ماه پيش از مرگش صاحب فرزندى به نام طيب شده بود كه تنها پسر او بوده است، اما در وقايع پس از مرگ آمر، عملا نامى از طيب در ميان نيست. برادرزاده آمر، ابو الميمون عبدالمجيد كه عضو ارشد خانواده فاطميان، و مدعى قدرت بود، پس از يك سال كشمكش با مخالفان، بر مسند حكومت قرار گرفت. او كه ابتدا با عنوان وليعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در ربيع الآخر 526، مدعى خلافت و امامت شد و لقب الحافظ لدين الله را براى خود برگزيد. امامت حافظ مورد تأييد رسمى مركز دعوت مستعلويه در قاهره قرار گرفت و اكثر اسماعيليان مستعلوى در مصر و شام، و گروهى از مستعلويان يمن كه حافظ و جانشينانش را به عنوان امامان خود شناختند، با نامهاى حافظيه و مجيديه اشتهار يافتند. از طرف ديگر، گروههايى از مستعلويان مصر و شام، و شمار كثيرى از مستعلويان يمن ادعاهاى حافظ را باطل دانستند و امامت طيب را پذيرفتند كه ابتدا با نام آمريه، و پس از تأسيس دعوت مستقل طيبى در يمن، به طيبيه شهرت يافتند.
بخش سوم: اسماعيليه پس از افتراق نزارى ـ مستعلوى .دعوت ناپايدار مستعلوىـ حافظى: سلسله فاطميان رسما در محرم 567/سپتامبر 1171 به دست صلاح الدين ايوبى، منقرض شد و صلاح الدين بىدرنگ مذهب اهل سنت را به مصر بازگردانيد؛ وى اسماعيليان آن ديار را سخت قلع و قمع كرد و تشكيلات مركزى دعوت حافظى برچيده شد و عاضد آخرين خليفه فاطمى نيز چند روز پس از شكست، در پى بيمارى كوتاهى درگذشت. تا حدود يك قرن پس از مرگ او، شمارى از اخلاف وى مدعى امامت حافظيه بودند و هر چند گاه يك بار حركت و شورشى را در مصر سازمان مىدادند؛ ولى از آن پس بساط مذهب اسماعيليه و سازمان پنهان دعوت آن ملا از مصر برچيده شد و در همان زمان، در شام نيز اثرى از اسماعيليان حافظى يافت نمىشد. دعوت حافظيه در يمن نيز پيروانى پيدا كرده، و براى مدتى از حمايت رسمى بعضى از حكام و امراى محلى آن گوشه از جنوب عربستان، خاصه بنىزريع و همدانيان برخوردار شده بود، ولى با انقراض اين حكومتها در يمن و با ظهور صلاح الدين ايوبى، دعوت حافظيه و پيروانش در آن ديار نيز دوامى نيافت. در هند به نظر نمىرسد كه حافظيان هرگز توانسته بوده باشند پايگاهى به دست آورند و مستعلويان هند كه با صليحيون روابط نزديك خود را حفظ كرده بودند، مانند آنها، كلا به جناح طيبى دعوت مستعلويه پيوسته بودند. با توجه به از بين رفتن كامل جماعت حافظى در بلاد اسلامى، از آثار اسماعيليان مستعلوىـحافظى هيچ گونه نمونهاى بر جاى نمانده است. پايگيرى و دوام دعوت مستعلوىـ طيبى: دعوت مستعلوىـ طيبى پايگاه اصلى و هميشگى خود را در يمن و سپس در شبه قاره هندوستان پيدا كرد. به هنگام انشعاب حافظى ـ طيبى در دعوت مستعلويه پس از مرگ آمر، ملكه سيده كه زمام امور دولت صليحى در يمن را به دست داشت، اسماعيليان مستعلوىـطيبى معتقدند كه امامت آنها در اعقاب طيب كه همچنان در استتار ماندهاند، تداوم يافته است و سرانجام، در پايان دوره فعلى ستر در تاريخ مذهبى بشر، يكى از همين امامان ظهور خواهد كرد و آغازگر دوره كشف خواهد گرديد. در زمينه اصول عقايد و تفكر، مستعلويان طيبى ادامه دهنده تعاليم و سنن اسماعيليان فاطمى بودهاند. براى ظاهر و باطن دين و احكام شرعى اهميت يكسانى قائل بودهاند، ولى طيبيان اصلاحاتى نيز در تعاليم مذهبي ـ فلسفى خود وارد نمودند كه به نظام حقايق آنها ويژگيهاى خاصى مىبخشيد. از هنگام ورود نخستين داعيان اسماعيلى به گجرات جماعت اسماعيلى در غرب شبه قاره هند به تدريج گسترش يافت و اين جماعت از هنديان اسماعيلى كه عمدتا اصل و نسب بومى داشتند، به زودى با نام «بهره» شهرت يافتند. جماعت طيبى خود از انشعابات فرقهاى مصون نماند و با مرگ داعى مطلق داوود بن عجب شاه، مستعلويان طيبى بر سر جانشينى وى اختلاف پيدا كردند و به دو شاخه داووديه و سليمانيه منشعب شدند. اكنون كل جمعيت داوودى جهان در حدود نيم ميليون نفر است كه چهار پنجم آنها در هندوستان سكنى دارند. جمعيت سليمانيان در يمن نيز، در حال حاضر حدود 70 هزار نفر است كه عمدتا در نواحى شمالى، خاصه حراز و مرز عربستان سعودى، متمركز هستند. گروههاى كوچكى از بهرههاى سليمانى نيز در هندوستان، خاصه شهرهاى بمبئى، بروده، احمدآباد و حيدرآباد يافت مىشوند. در دوره 171 ساله الموت، اسماعيليان نزارى توانستند با رهبريهاى اوليه حسن صباح، دعوت مستقل خود را كه ديگر هيچگونه ارتباطى با قاهره و حكومت فاطمى و دعوت مستعلويه نداشت، بنيان گذارى كنند و در نواحى مختلف، بخصوص ايران و عراق و شام، بسط دهند. در زمينه تفكر و نظام نظرى، نزاريان كمتر از مستعلويان ادامه دهنده سنن و تفكر اسماعيليان فاطمى بودند . در واقع، اسماعيليان نزارى خراسان كه از فارسى به عنوان زبان مذهبى خود نيز استفاده مىكردند، رفته رفته با آثار دوره فاطمى بيگانه شدند. به رغم فشارها و حملات ممتد سلجوقيان به قلاع و پايگاههاى نزاريان، دعوت نزاريه با موفقيت كم و بيش در شهرها و نواحى كوهستانى پارس اشاعه مى گرديد و دامنه نفوذ آن گاه تا اصفهان، مقر حكومت سلجوقيان گسترش مىيافت.
حسن صباح كه مؤسس دولت و دعوت مستقل نزاريه بود و سياستها و شيوههاى كلى مبارزاتى نزاريان را شخصا طراحى مىكرد، متفكر برجستهاى نيز بود و آثار مهمى در زمينه تعاليم اين شاخه از اسماعيليه تأليف كرده بود. حسن صباح خود رسالهاى به زبان فارسى به نام فصول اربعه تأليف كرده بود كه اكنون ناياب است. نزاريه پس از سقوط الموت: امامت و كل جماعت اسماعيليان نزارى به دست مغولان منهدم نگرديد؛ بلكه گروههاى پراكندهاى از نزاريه همچنان در ديلم و قهستان باقى ماندند و شمار بسيارى از نزاريان خراسانى كه از تيغ مغول رهايى يافته بودند، نيز به نواحى مجاور در افغانستان و سند مهاجرت كردند. جماعت نزاريه براى حفظ بقاى خود مجبور بوده است تا به شديدترين وجهى تقيه كند و به تدريج هويت واقعى خود را در پوشش ظاهرى تصوف كتمان نمايد . با مرگ شمس الدين محمد، بيست و هشتمين امام نزارى كه در حدود 710 ق اتفاق افتاد، اولين انشعاب در جماعت نزاريه پديدار گشت. مؤمن شاه و قاسم شاه، فرزندان شمس الدين محمد بر سر جانشينى پدر اختلاف پيدا كردند و امامت هر يك از آنها مورد پذيرش گروههايى از نزاريان قرار گرفت و در نتيجه جماعت نزاريه به دو شاخه مؤمن شاهى (يا محمد شاهى) و قسم شاهى منقسم گرديد. اكنون جماعت چند ميليونى اسماعيليان نزارىـقاسم شاهى عمدتا در كشورهاى آسيايى، مانند هند، پاكستان، بنگلادش، چين (در ياركند و كاشغر) ، افغانستان، ايران، سوريه و تاجيكستان (خاصه بدخشان) ، و در كشورهاى افريقايى، چون كنيا و تانزانيا، به صورت اقليتهاى كوچك مذهبى پراكنده هستند. در شبه قاره هند خوجههاى نزارى عمدتا در نواحى سند، كاچ ، گجرات و بمبئى زندگى مىكنند و گروههاى ديگرى از نزاريان قاسم شاهى در نواحى چترال ، گلگيت و هونزا در شمال جمو و كشمير، و شمال غرب پاكستان يافت مىشوند كه در منطقه با نام محلى مولايى شهرت دارند. فزون بر آن، از حدود سال 1970 م، شمار بسيارى از خوجههاى نزارى از هند و پاكستان و نيز افريقا به كشورهاى غربى، خاصه امريكاى شمالى و انگلستان مهاجرت كردهاند در نتيجه، اسماعيليان نزارى پيرو آقاخان اكنون متعلق به يك جامعه بين المللى و بسيار پراكنده با نژادها و زبانهاى مختلفند كه تنها از لحاظ اصول عقايد مذهبى و ميراث تاريخى فرقهاى صاحب وجوه مشتركى هستند. در مذهب اسماعيليه يك رشته تطورات و انشعاباتى رخ داد و فرقههاى جديدى پديد آمد كه اكنون به بررسى آنها مىپردازيم: آنان گروهى بودند كه به امامت اسماعيل گرويده و مرگ او را انكار كرده، گفتند او زنده و غايب است و روزى ظهور خواهد كرد.و در توجيه عمل امام صادق عليه السلام كه جنازه اسماعيل را تشيع و تدفين كرد، گفتند اينها همگى جنبه ظاهرى داشت و مقصود اين بود كه بدخواهان به گمان اينكه او مرده است در صدد سوء قصد به جان او برنيابند، چنانكه عارف تامر نويسنده اسماعيلى در كتاب الامامة في الاسلام (ص 180) گفته است، امام صادق در سال 138 ادعا كرد كه فرزندش اسماعيل در گذشته است و گروهى را در حضور نماينده رسمى منصور بر آن شاهد گرفت .او مىخواست امر را بر مأموران حكومت مشتبه سازد، زيرا اسماعيل تعاليمى را بر ضد حكومت منتشر مىكرد، و مورد تعقيب بود، ولى اسماعيل از مدينه به بصره رفت و در سال 145 در گذشت. اين گروه بر مدعاى خود چنين استدلال مىكردند كه اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق عليه السلام بود، و امامت نيز حق بزرگترين فرزند امام است، و از طرفى امام صادق قبلا او را به جانشينى خود برگزيده بود. مفيد در نقد اين استدلال گفته است: اصل ياد شده در جايى است كه فرزند بزرگ امام پس از در گذشت امام زنده باشد، تا آنكه اسماعيل قبل از درگذشت پدر از دنيا رفت، و جنازه او در انظار همگان تشييع و تدفين گرديد، و حتى امام صادق عليه السلام دستور داد تا چند نوبت تابوت را روى زمين نهادند و كفن از روى چهرهاش برگرفته به صورت او مىنگريست، تا كسى در مرگ او دچار شك و ترديد نشود. و درباره نصب او به عنوان امام از طرف امام صادق عليه السلام نيز روايتى نقل نشده است و شايد منشأ اين توهم يكى همان بوده است كه بيان گرديد (بزرگترين فرزند امام بود)، و ديگرى نيز تكريم ويژهاى بود كه حضرت درباره او ابراز مىكرد. ب: مباركيه: آنان كسانىاند كه به مرگ اسماعيل اعتراف كردند، ولى در مسئله امامت بر اين عقيده شدند كه منصب امامت از اسماعيل به فرزندش محمد منتقل گرديده است، زيرا مقام امامت جز در امام حسن و امام حسين در دو برادر جمع نمىگردد، و در اينكه چه كسى مقام امامت را به محمد بن اسماعيل تفويض كرد، اختلاف كردند، برخى آن را به امام صادق عليه السلام نسبت دادند، و برخى ديگر به اسماعيل (قبل از مرگش)، و از آنجا كه رهبر اين گروه مبارك نام داشت، اين فرقه به مباركيه شهرت يافتند.عقيده آنان بر اين بود كه خط امامت در فرزندان محمد بن اسماعيل ادامه خواهد يافت.محمد بن اسماعيل حدود 198 در گذشت. ج: قرمطيه: پس از گذشت زمانى (به گفته مورخان حوالى سال 260 هجرى) از مباركيه شاخهاى منشعب شد كه به قرمطيه شهرت يافت.آنان در مورد مرگ محمد بن اسماعيل با مباركيه مخالفت نموده، گفتند: محمد بن اسماعيل زنده و هفتمين و آخرين امام است، و امر امامت بر عدد هفت استوار گرديده است، و گرچه در آغاز اسماعيل امام بود، در مسئله امامت او بداء حاصل شد و امامت به فرزندش محمد منتقل گرديد، چنانكه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «ما بدأ لله في شىء كما بدأ له فى اسماعيل» . در هيچ امرى بر خدا بدا حاصل نشد مانند آنچه در مورد اسماعيل رخ داد. از آنجا كه رهبر اين گروه فردى به نام حمدان قرمط بود، به قرمطيه شهرت يافتند. مرحوم مفيد در رد اين استدلال گفته است: «بداء در اين روايت مربوط به منصب امامت نيست، زيرا روايت شده است كه در نبوت و امامت بداء راه ندارد.اين مطلب مورد اجماع اماميه است.بداء در اين روايت مربوط به مرگ اسماعيل است، چنانكه در حديث ديگر از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: خدا در دو نوبت (كه اسماعيل بيمار شد) مرگ را بر او نوشت (اجل غير مختوم) و من از خدا در خواست كردم تا وى را از مرگ نجات دهد، خداوند دعاى مرا پذيرفت و او را سلامتى بخشيد» .
1 ـ مستعليه و بهره در بحبوحه قدرت فاطميان، خليفه زمام تمام امور را شخصا در دست داشت و بر قواى سهگانه، يعنى اداره امور مملكت، سلسله مراتب دينى و سپاه نظارت مىكرد.از زمان مرگ الحاكم امراى نظامى روز به روز بر قدرت خود در برابر امراى كشورى و شخصى خليفه مىافزودند.در سال 467 ه هنگامى كه بدر الجمالى، فرمانده سپاه عكا، به دعوت خليفه با لشكريان خود به سوى مصر حركت كرد تا زمام امور را در دست گيرد، پس از فرونشاندن شورشهاى داخلى به تدريج بر تمام كشور سيادت يافت و خليفه عناوين رؤساى قواى سه گانه مملكت را يكجا به وى اعطا كرد.بدر، امير الجيوش، داعى الدعاة (رئيس سلسله مراتب دينى) و وزير دولت فاطمى گشت.از اين زمان به بعد فرمانرواى واقعى مصر امير الجيوش بود.به زودى اين مقام به صورت يك منصب موروثى در آمد، و پسر و نوه بدر الجمالى، جانشين وى گشتند.در سال 487 افضل پسر بدر الجمالى جانشين پدر شد.در هنگام مرگ المستنصر، كه چند ماه بعد اتفاق افتاد، امير الجيوش با مسئله انتخاب خليفه جديد مواجه شد.در يك طرف «نزار» پسر «المستنصر» قرار داشت كه جوانى بود برومند و قبلا به ولايتعهدى المستنصر برگزيده شده بود، و در طرف ديگر برادر نزار «مستعلى» جاى داشت كه جوانى بود بىياور و پشتيبان، و در نتيجه اگر به خلافت مىرسيد كاملا متكى به حامى نير ومند خويش امير الجيوش مىگشت.با ملاحظه چنين وضعى «افضل» دختر خود را به عقد ازدواج مستعلى در آورد و چون المستنصر مرد، داماد خود را به خلافت برگزيد. آن گروه از اسماعيليه كه پس از المستنصر، المستعلى بالله را خليفه و جانشين او دانستند، در مصر و يمن و مغرب افريقا، «مستعليه» ، و در هند، «بهره» خوانده مىشوند. كلمه بهره (بوهره) يا بهاره از اصل گجراتى«~ (Bohora) ~»يا از ريشه هندى«~ (Vohra) ~»يعنى تجارت گرفته شده است، زيرا نخستين پذيرندگان مذهب اسماعيلى در گجرات بازرگانان بودند .البته جمع كثيرى از بهرههاى سنى هم هستند كه كشاورزند و اين نامگذارى شامل ايشان نمىشود، مگر اينكه بگوييم چنانكه قبلا اسماعيلى مذهب بودند و بعد سنى شدند، ابتدا بازرگان بودند كه بعد كشاورز گشتند. درباره نخستين داعى فاطمى كه از مصر به هند آمد و جماعت بهره را به اسلام و مذهب اسماعيلى در آورد، اقوال مختلفى گفته شده است.قول مشهور آن است كه وى عبد الله نام داشته و به امر المستنصر بالله به هند سفر كرده و در سال 460 ه در بندر كامباى در جنوب هند فرود آمده است.عبد الله همه عمر را در كامباى گذراند و همانجا در گذشت، هنگام ظهور دعوت اسماعيلى در ايالت گجرات و جنوب هند، شاهان هند و از خاندان «چالوكيه» در آن نواحى حكومت مىكردند و ظاهرا در برا بر مبلغان مسلمان سخت گيرى نمىكردند.از اين رو بهرههاى نو مسلمان تا حدود سه صد سال در آسودگى به سر مىبردند، ولى وقتى دولت هندوان منقرض شد و متعصبان سنى زمام امور منطقه را در دست گرفتند، كار را بر بهره تنگ كردند، و به طورى كه جمع كثيرى از بهره سنى شدند.به عقيده بهره، ابو القاسم الطيب بعد از مرگ پدرش الآمر بامر الله مستور شده و با غيبت او مركزيت دعوت فاطمى به يمن و سپس هند انتقال يافته است.به اعتقاد آنان امام در بالاترين مقام روحانى و صاحب ولايت مطلقه در جهان است.خادمان او بيست و شش نفرند كه بيست و پنج تن داراى مقام حجت و يك نفر داعى بلاغ است.اگر ارام مستور باشد، اين اشخاص نيز با او در پرده استتار به سر مىبرند و مقام بعد از ايشان كه داعى مطلق است، نايب امام و صاحب اختيار دعوت و پيشواى ولايت خواهد بود.داعى مطلق را ملاجى (جناب ملا) يا ملا صاحب نيز مىگويند.
2 ـ بهره داودى و سليمانى پس از وفات داوود بن عجب شاه، بيست و ششمين داعى مطلق، بهره به دو گروه داودى و سليمانى تقسيم شدند.گروه نخست داود برهان الدين را داعى مطلق دانستند، و گروه دوم سليمان بن حسن را برگزيدند.اين دو داعى در احمد آباد گجرات در گذشتند و مدفن هر دو زيارتگاه همه بهرههاست.بعد از آن داعيان مطلق سليمانيه در يمن سكونت كردند، اما نماينده ايشان به نام «منصوب» در هند اقامت دارد. تعداد بهره اسماعيلى در سراسر جهان حدود بيست هزار نفر است كه حدود هزار نفرشان بهره سليمانى و بقيه داودى هستند.دو گروه مزبور جز در داعى مطلق در ساير مسايل عقيدتى و عبادى يكسانند.اين جماعت عموما تاجر و ثروتمندند، ولى در پاكستان و سريلانكا و افريقاى شرقى بعضى از آنان به خدمات دولتى و قضايى و فرهنگى مىپردازند. بهره به حج و نماز و روزه و جهاد و ساير فروع دين كاملا معتقدند و براى زيارت روضه مطهر رسول الله صلى الله عليه و آله و مرقد امامان معصوم عليهم السلام ـ تا امام ششم ـ به مدينه و عراق مىروند.قبور امامان و داعيان اسماعيلى را نيز زيارت مىكنند.رسوم ازدواج و ولادت و فوت و اعياد مذهبى ايشان مخلوطى است از سنن هندويى و رسوم شيعيان اثنا عشرى . 3 ـ نزاريه پس از آنكه المستعلى پس از مرگ المستنصر به حكومت رسيد، نزار به اسكندريه گريخت و به مخالفت با مستعلى قيام كرد، ولى به زودى دستگير شد و به قتل رسيد. هواداران او از به رسميت شناختن خليفه جديد (مستعلى) سرباز زدند و هواخواهى خود را از نزار و فرزندان او اعلام كردند و ارتباط خود را با اسماعيليه فاطميه در قاهره قطع كردند . فرقه نزاريه نخست در خراسان توسط حسن صباح در قلعههاى الموت دست به فعاليتى گسترده زد و پس از حمله مغول به آنجا قلع و قمع گرديد، و پس از آن در سال 1255 هجرى آقاخان محلاتى كه از نزاريه بود در ناحيه كرمان بر ضد محمد شاه قاجار قيام كرد، ولى شكست خورد و به بمبئى در هندوستان گريخت و دعوت نزارى را به امامت خود منتشر ساخت و از آن پس نزاريه به آقاخانيه شهرت يافتهاند، و مخالفانشان در هند آنان را خوجه يا خجاس مىنامند. حسن صباح و دعوت جديد آيين مستعليه را دعوت جديد، و آيين نزاريه را كه توسط حسن صباح ترويج گرديد، دعوت جديد مىنامند.در اين جا مناسب است مختصرى درباره آن سخن بگوييم: حسن صباح كه ايرانى بود، در آغاز پيرو آيين شيعه اثنا عشرى بود، ولى در هفده سالگى تحت تأثير برخى از مبلغان اسماعيلى به، آيين گرويد و در سال 471 به قاهره رفت و حدود يك سال و نيم در آنجا اقامت گزيد، ولى پس از مطرح شدن حكومت مستعلى، وى كه طرفدار نزار بود، از مصر به مغرب تبعيد گرديد و در سال 472 وارد اسكندريه شد.و از آنجا به سوريه و حلب و سر انجام در سال 473 به اصفهان رسيد و در آن زمان 27 سال داشت.وى به قيام بر ضد سلجوقيان دست زد و تحت تعقيب آنان قرار گرفت.بدين جهت راه زندگى مخفيانه را برگزيد و سرانجام سرزمين كوهستانى ديلم و دژ تسخير ناپذير الموت را به عنوان پناهگاه امنى براى خود و همراهيانش انتخاب كرد و در سال 483 بدانجا وارد شد.
امامت در دعوت جديد مسئله امامت در دعوت جديد با سه ويژگى همراه بود: 1 ـ ويژگى مذهبى و آن، اينكه راه شناخت خدا و در نتيجه راه نجات انسان در شناخت امام خلاصه مىشود. 2 ـ جنبه اجتماعى و آن، اينكه امام، خليفه فاطمى نيست، بلكه غايب است.به گفته مورخان، او به هنگام مرگ به جانشينان خود گفت: «تا زمانى كه امام خود رهبرى دولتش را به عهده بگيرد آن را نگاه داريد» .اين آموزش از قديم براى توده مردم فهميدنى بود، زيرا از آن، برقرارى عدالت اجتماعى تداعى مىشد.در حقيقت حسن صباح و يارانش كوشش كردند انديشه اسماعيلى را به آموزش انقلابى قرمطيان پيشين تغيير دهند.آموزش حسن صباح با بدبختيهاى تودههاى مردم همدردى داشت و با خلفاى فاطمى پيوند نداشت. 3 ـ جنبه سياسى، يعنى محكوم كردن همه گمراهان و آموزگاران دروغين آنها (به زعم آنان) بود.اين آموزش در عمل پيروان حسن صباح را در مبارزه با دشمنان مذهبى، سياسى و طبقاتى مسلح مىنمود.اعتقاد به اينكه تنها اسماعيليان راه درست را مىروند، برترى بر دشمن را به آنان تلقين مىكرد.در مرز سدههاى 5 و 6 هجرى تبليغات فاطمى در خراسان چنين ويژگى مبارزه جويى نداشت، و اين يكى ديگر از موارد اختلاف دعوت جديد و دعوت قديم است. پس از مرگ حسن صباح در 518 هجرى يكى از شاگردانش به نام كيا بزرگ رودبارى به جاى او نشست و پس از او فرزندش حسن ملقب به «على ذكره السلام» پادشاه چهارم الموتى روش حسن صباح را كه نزارى بود برگردانيد و به باطنيه پيوست.
January 1st, 2005
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
اسماعيليه، يكى از فرق شيعه كه در اواسط قرن 2ق/8م پديدار گشت و سپس به شاخهها و گروههايى چند منقسم شد. اسماعيليان، همچون شيعيان امامى، امامت را به نص مىدانستند، اما درباره سلسله امامان پس از امام صادق ، با ديگر پيروان آن امام دچار اختلاف گشتند. اين فرقه نام خود را از اسماعيل فرزند امام جعفر صادق گرفته است. اسماعيليان و نخستين تشكلهاى فرقهاى: با رحلت امام جعفر صادق در 148ق/765م، پيروان آن حضرت از ميان شيعيان امامى به گروههايى منقسم شدند كه دو گروه از آنها را مىتوان به عنوان نخستين گروههاى اسماعيلى شناخت. طبق برخى روايات، امام صادق ابتدا فرزند ار شد خود اسماعيل را به جانشينى برگزيده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولى طبق روايت اكثر منابع، اسماعيل چند سال قبل از پدر، وفات يافته بوده است. يكى از دو گروه مورد بحث، مرگ اسماعيل را انكار كردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. اين گروه را اسماعيليه خالصه يا واقفه ناميدهاند . گروه دوم از اسماعيليان نخستين، مرگ اسماعيل بن جعفر در زمان پدرش را پذيرفته بودند و پس از وفات امام صادق ، فرزند ارشد اسماعيل، محمد را به امامت شناختند. اين گروه به «مباركيه» معروف شدند. معاصران اسماعيليان نخستين، غالبا آنان را باطنيه ي ملاحده يا قرامطه خطاب مىكردند، ولى خود اسماعيليان نخستين نهضتشان را «دعوت» يا «دعوت هاديه» مىناميدند. اسماعيل و محمد بن اسماعيل: اطلاعات موجود درباره اسماعيل بسيار محدود است. منابع اسماعيلى مطالب مشروح و دقيقى درباره شرح حال او ذكر نمىكنند. از سوى ديگر، منابع اثنا عشرى كه به اسماعيل اشاره دارند، به علت جانبدارى از امامت حضرت موسى كاظم ، نسبت به اسماعيل، منابعى بىطرف شناخته نمىشوند. تاريخ ولادت اسماعيل نامعلوم است، ولى گفته شده كه وى حدود 25 سال از برادر ناتنيش امام موسى كاظم بزرگتر بوده است. تاريخ وفات اسماعيل نيز روشن نيست؛ مىتوا ن گفت كه وفات او بين سالهاى 132ـ145ق اتفاق افتاده است. درباره محمد بن اسماعيل، هفتمين امام اسماعيليه، نيز اطلاعات چندانى در دست نيست. محمد فرزند ارشد اسماعيل بوده كه بنا بر روايات، هنگام فوت پدر 26 سال داشته است و تولد او به احتمال قوى بايد در حدود سال 120ق/738م واقع شده باشد. وى اندكى پس از 148ق/765م كه اكثر شيعيان امامى حضرت موسى كاظم را به امامت شناختند، از محل سكناى خانوادگى خود مدينه به عراق مهاجرت كرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همين سبب به «مكتوم» اشتهار يافت. اين مهاجرت مبدأ «دوره ستر» در تاريخ اسماعيليان نخستين است كه تا هنگام تأسيس خلافت فاطميان و ظهور امام اسماعيلى به طول انجاميده است.
سلسله امامان نزد اسماعيليان نخستين: به نظر مىرسد كه با وفات محمد بن اسماعيل، مباركيه به دو شاخه منشعب شدهاند و تنها گروه بسيار كوچكى تداوم امامت را در اخلاف محمد بن اسماعيل پذيرفتند. گروه ديگر، شامل اكثر مباركيه، مرگ محمد بن اسماعيل را انكار كردند و در انتظار رجعت وى به عنوان امام قائم و مهدى موعود باقى ماندند. اين گروه بعدها به طور اخص به نام قرامطه شهرت يافتند. در فهرست امامان كه بعدا مورد قبول اسماعيليان فاطمى قرار گرفت، حضرت على مقام مهمترى به عنوان «اساس الامامه» يافت و در نتيجه، فهرست با نام امام حسن آغاز مىگرديد و نام اسماعيل بن جعفر نيز همواره به عنوان ششمين امام در فهرست جاى داشت. اين ترتيب براى شمارش نخستين امامان اسماعيليه، هنوز مورد قبول اسماعيليان مستعلوى است، حال آنكه اسماعيليان نزارى كه معتقد به برابرى و يكسان بودن مقام تمام امامان هستند، فهرست خود را با نام حضرت على آغاز مىكنند و سپس امام حسين را به عنوان دومين امام خود مىآورند. نزاريان نام امام حسن را در فهرست خود ذكر نمىكنند. از تاريخ بعدى اين گروههاى اسماعيلى نخستين كه مركزشان در كوفه بود و اعضاى معدودى داشتند، تا زمانى كه اسماعيليان با برپايى نهضت واحد اندكى پس از اواسط قرن 3 ق/9م ناگهان در صحنه تاريخ اسلام ظاهر گرديدند، اطلاعات قابل ملاحظهاى در دست نيست. به نظر مىرسد كه طى اين يك قرن، رهبرانى در خفا و به استمرار براى ايجاد يك نهضت واحد و پويا در ميان گروههاى اسماعيلى نخستين فعاليت داشتهاند. اين رهبران احتمالا امامان همان دستهاى بودهاند كه با مرگ محمد بن اسماعيل از مباركيه منشعب شده، و تداوم امامت را پذيرفته بودند. كوششهاى پنهانى اين رهبران، عاقبت پس از نزديك به يك قرن در حدود سال 260ق/874م به نتيجه رسيد و از همان موقع شبكهاى از داعيان اسماعيلى ناگهان در بلاد مختلف اسلامى پديدار گشتند و فعاليت گستردهاى را براى بسط دعوت اسماعيليه آغاز كردند. در آن تاريخ دعوت اسماعيليه همچنان تحت هدايت رهبرى مركزى مستقر در سلميه قرار داشته، و هويت واقعى اين رهبران نيز هنوز به گونههاى مختلف كتمان مىشده است. براى جلب حمايت بيشترين شمار از اسماعيليان نخستين، رهبران مركزى اسماعيليه تا مدتها به نام محمد بن اسماعيل دعوت مىكردند كه اعتقاد به امامت و مهدويت وى نظريه اصلى مباركيه و مهمترين گروه منشعب از آنها بوده است. به عبارت ديگر، نظر به اينكه اكثر اسماعيليان نخستين در انتظار رجعت محمد بن اسماعيل به عنوان مهدى و گسترش حكومت عدل او بودهاند، رهبران مركزى نيز بر همين نظريه تأكيد داشته، و نهضت واحد اسماعيليه را در قرن 3ق بر اساس همين نظريه درباره امامت استوار كرده بودند. گسترش سريع دعوت در سده 3ق/9م: بر اساس منابع، نكات اصلى دعوت اسماعيليه در قرن 3ق را مىتوان بدين شرح خلاصه كرد: در 261ق/875م، حمدان قرمط فرزند اشعث كه از اهالى سواد كوفه بوده، دعوت اسماعيليه را در نواحى اطراف كوفه و ساير نقاط جنوب عراق آغاز، و سازماندهى كرده، و داعيانى نيز براى نواحى مهم آن منطقه معين كرده است. حمدان به زودى پيروان زيادى پيدا كرد كه به قرامطه (جمع قرمطى، منسوب به قرمط) اشتهار يافتهاند. در اندك مدتى واژه قرامطه به گروههاى اسماعيلى ديگر بلاد نيز كه ارتباطى با حمدان قرمط نداشتهاند، اطلاق شد. اندكى بعد، معتضد خليفه عباسى، سياست قاطعترى در مقابل اسماعيليان اتخاذ كرد و با سركوبى شديد شورشهاى بعدى آنان در طول سالهاى 287ـ289ق/900ـ902م از پيروزى احتمالى قيام اسماعيليه در عراق جلوگيرى كرد. دعوت در يمن كه همواره يكى از پايگاههاى مهم اسماعيليه بوده، و از ابتدا ارتباطات نزديكى با رهبران مركزى نهضت داشته است، توسط دو داعى به نامهاى ابن حوشب، معروف به منصور اليمن و على بن فضل بنيان گذارده شد كه از 270ق دعوت اسماعيليه را به طور علنى در آنجا ترويج نمودند. دعوت به تدريج از يمن به مناطق مجاور، مانند يمامه، در شبه جزيره عربستان نيز بسط يافت . دعوت اسماعيليه در سرزمين بربرهاى شمال افريقا نيز اشاعه پيدا كرد و مقدمات تأسيس خلافت فاطميان فراهم گرديد. در حدود سال 281ق/894م دعوت اسماعيليه در منطقه بحرين در شرق عربستان آغاز گرديد و ابو سعيد جنابى از جانب حمدان به بحرين فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهى و رهبرى كند. ابو سعيد سرانجام موفق شد كه تا 286ق/899م، قسمت اعظم بحرين را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلى را در آنجا بنيان نهد. اندكى پس از 260 ق دعوت اسماعيليه در قسمتهايى از مركز و شمال غربى ، منطقهاى كه اعراب آن را جبال مىخواندند، آغاز گرديد و سپس به خراسان و ماوراء النهر نيز بسط يافت. در ناحيه رى كه مركز دعوت در جبال بوده، داعى خلف حلاج آغازگر نهضت اسماعيليه شد. پس از خلف پسرش احمد رئيس دعوت در جبال شد و سپس دستيار اصلى احمد به نام غياث از اهل كلين، به رياست دعوت در جبال رسيد. در خراسان و نيز ماوراء النهر، پس از فعاليتهاى مقدماتى غياث، دعوت در آخرين دهه قرن 3ق رسما توسط داعى ابو عبدالله خادم افتتاح شد. داعى بعدى در خراسان و مناطق مجاور، امير حسين بن على مرورودى بود كه خود به طبقه اشراف تعلق داشت. داعى امير حسين محمد بن احمد نسفى را به جانشينى خود برگزيد. نسفى همچنين نخستين مؤلف و فيلسوف اسماعيلى بود كه تفكر مذهبى اين فرقه را با نوعى فلسفه نو افلاطونى رايج در جهان اسلام در هم آميخت. انديشههاى مذهبى و اصول عقايد اسماعيليان نخستين: اسماعيليان نخستين بين ظاهر و باطن نوشتههاى مقدس و احكام شرعى تمايز قائل مىشدند و اعتقاد داشتند كه هر معناى ظاهرى و لفظى منعكس كننده يك معناى باطنى و حقيقى است. در نتيجه، در نظام مذهبى اسماعيليه، معناى ظاهرى و باطنى قرآن مجيد و شرع مقدس اسلام نيز از يكديگر كاملا متمايز بوده است. بنا بر عقيده اسماعيليان نخستين، ظاهر دين تغيير كرده ولى باطن دين تغيير ناپذير مىمانده است. با اهميت خاصى كه اسماعيليان براى باطن و حقايق مكتوم در باطن دين قائل بودند، به «باطنيه» شهرت يافتند. اسماعيليان نخستين معتقد بودند كه تاريخ مذهبى بشر از 7 دوره تشكيل مىشده، و هر دوره را يك پيامبر شارع آغاز مىكرده است. آنها پيامبران شارع را ناطق مىناميدند. در اصل، شريعت هر دوره منعكس كننده پيام ظاهرى ناطق آن دوره بوده است. در 6 دوره اول تاريخ، «نطقا» ، يعنى همان پيامبران اولوالعزم عبارت بودند از آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى (ع) و محمد (ص). هر يك از اين نطقا براى تأويل و تعبير حقايق نهفته در باطن شريعت آن دوره جانشينى داشته است كه اسماعيليان وى را وصى، اساس، يا صامت مىخواندهاند. در هر دوره، بعد از وصى آن دوره، امام وجود داشته است و وظيفه اصلى آنان حراست از معانى ظاهرى و باطنى شريعت آن دوره بوده است. هفتمين امام هر دوره به مقام ناطق دوره بعدى ارتقا مىيافته كه با آوردن شريعتى نو، شريعت ناطق دوره قبل را نسخ مىكرده است. اين الگو تنها در دوره هفتم، يعنى آخرين دوره تاريخ، تغيير مىكرده است. بر پايه اعتقادات اسماعيليان نخستين، هفتمين امام در ششمين دوره، يعنى دوره حضرت محمد (ص) و اسلام، محمد بن اسماعيل بوده كه اسماعيليان مرگش را انكار كرده، و در انتظار ظهورش به عنوان قائم و مهدى بودهاند. وظيفه اصلى محمد بن اسماعيل به عنوان آخرين ناطق و اساس، بيان و وصف كامل معانى باطنى و حقايق مكتوم در تمام شريعتهاى قبلى بوده است. محمد بن اسماعيل به عنوان قائم و آخرين ناطق، حكومت عدل را در پهنه جهان خواهد گسترد و سپس دنياى جسمانى برچيده خواهد شد. تدريجا اسماعيليان فاطمى با پذيرفتن امامت اعقاب محمد بن اسماعيل شمار امامان خود را در دوره اسلام از 7 فزونى دادند در نتيجه اين اصلاحات، اسماعيليان فاطمى ديگر نقش خاصى براى محمد بن اسماعيل به عنوان قائم متصور نشدند و او را صرفا به عنوان هفتمين امام خود شناختند.
بخش دوم: اسماعيليان در دوره فاطمى (تا487ق) در اين دوره اسماعيليان خلافت و دولت مستقل و نيرومندى از خود يافتند و دعوت و تفكر و ادبيات اسماعيليه را به اوج شكوفايى رسانيدند. در همين دوره بود كه داعيان اسماعيلى رسالههاى بسيارى تأليف كردند. پس از انتقال مركز حكومت فاطميان از افريقيه به مصر، فاطميان به طور كلى در زمينه ترويج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نيز نقش مهمى ايفا كردند . رابطه دعوت فاطمى با گروههاى قرمطى: تنها در زمان چهارمين خليفه فاطمى المعزا لدين الله فاطميان از صلح و امنيت داخلى كافى برخوردار شدند تا بتوانند سياست توسعه طلبانهاى را براى بسط حدود قلمرو خود در سر زمينهاى شرق دنياى اسلام دنبال كنند. در تعقيب اين سياست كه با تصرف مصر و سپس حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفى براى جلب حمايت جوامع قرمطى سرزمينهاى شرقى انجام داد و به ويژه برخى از نظريات آنها را رسما وارد تعاليم دعوت اسماعيليان فاطمى كرد. معز فاطمى از يك سو اميد داشت كه بتواند از نيروى قرمطيان در پيشبرد سياستهاى توسعه طلبانهاش استفاده كند، و از سوى ديگر از نفوذ برخى از عقايد قرمطى در ميان اسماعيليان فاطمى سرزمينهاى شرقى دنياى اسلام بيمناك بود. اكنون روشن شده است كه معز فاطمى خود آثارى در اصول عقايد اسماعيليه تأليف كرده، و همه رسالات قاضى نعمان مشهورترين فقيه فاطمى، را نيز به دقت مطالعه مىكرده، و در حقيقت اصلاحاتى در تعاليم اسماعيليان فاطمى وارد كرده بوده است. كوششهاى معز فاطمى براى جلب حمايت قرمطيان موفقيت آميز بود. در نتيجه، اكثر قرمطيان خراسان و سيستان و مكران به جناح اسماعيليان فاطمى پيوستند. گسترش روى به شرق دعوت فاطمى: با انتقال مقر دولت فاطميان به مصر، اسماعيليان مغرب به عنوان يك اقليت تحت فشار قرار گرفتند و در407ق پس از به حكومت رسيدن معز ابن باديس زيرى در افريقيه، اكثريت سنى مذهب افريقيه، اين اقليت را در قيروان و ديگر نقاط افريقيه قتل عام كردند و تا چندى پيش از 440 ق كه بنى زيرى براى هميشه در خطبه نام عباسيان را جايگزين فاطميان كردند، ديگر تقريبا هيچ گروه اسماعيلى در افريقيه باقى نمانده بود. حتى مصر پايگاه دوم فاطميان نيز مأمنى دائمى براى اسماعيليان نبود و در زمان مستنصر هشتمين خليفه فاطمى، صحنه بحرانهاى سياسى و نظامى و اقتصادى متعددى شد كه آغازگر انحطاط دولت فاطميان بود، در حالى كه در همين زمان، خلافت فاطمى به موفقيتهاى مهم در مناطق شرقى دست يافته، و حتى توانسته بود در كوتاه زمانى عراق را نيز تحت سيطره خود گيرد. معروفترين داعى فاطمى در آن زمان در سرزمينهاى شرقى، حميد الدين احمد بن عبدالله كرمانى (د 411 ق) فيلسوفى برجسته بود كه با زبانها و اصول عقايد مسيحيان و يهوديان، و مكتوبات مقدس آنان آشنايى كامل داشت و در مناظرات بين اديان، متكلمى توانا بود. از ديگر داعيان مهم فاطمى در اين دوره ناصر خسرو (دح481ق) شاعر و فيلسوف و سياح معروف است كه به مقام والايى در سلسله مراتب دعوت رسيد و دعوت فاطمى را در خراسان رهبرى كرد . ناصر خسرو كه دعوت را از مقر اوليه فعاليتش در بلخ به نيشابور و ديگر نواحى خراسان گسترش داد، براى مدتى نيز به طبرستان رفت و در طبرستان و ديگر نواحى ديلم، جماعتى پر شمار را به مذهب اسماعيلى درآورد كه آنها نيز امامت مستنصر فاطمى را پذيرفتند. در يمن، پس از مرگ ابن حوشب، فعاليتهاى دعوت، به طور محدود ادامه داشت. در 429ق داعى على بن محمد صليحى كه با مركز دعوت اسماعيليه در قاهره در تماس بود، در منطقه كوهستانى مسار خروج كرد و سلسله اسماعيلى صليحيون را بنيان نهاد. صليحيون كه رياست دعوت اسماعيليه را در يمن بر عهده داشتند، حدود يك قرن، تا 532ق، بر بخشهاى مهمى از آن سرزمين به نيابت از فاطميان حكومت كردند و اقتدار خود را تا اندازهاى به مناطق مجاور، مانند عمان و حضر موت و بحرين نيز بسط دادند. صليحيون نقش مؤثرى در بسط دعوت اسماعيليه به هندوستان نيز ايفا كردهاند. جماعت اسماعيلى جديدى در كجرات پيدا گشت كه در قرون بعدى پايگاه اصلى اسماعيليان مستعلوىـ طيبى (بهرهها) گرديد كه هنوز در آنجا حائز اهميتند. خلافت عباسى و ستيز با اسماعيليه: در اثر فعاليتهاى حميد الدين كرمانى و ديگر داعيان فاطمى، شمارى از امراى عرب در عراق كه به تشيع گرايش داشتند، مانند معتمد الدوله قرواش عقيلى حاكم موصل و كوفه و مدائن، به مذهب اسماعيلى گرويدند. اين موفقيتهاى دعوت فاطمى حتى در نزديكى مقر حكومت عباسيان، خصومت خليفه عباسى قادر را بيش از پيش برانگيخت؛ وى در 402 ق شمارى از علماى سنى و شيعى را به بغداد فراخواند و از آنان خواست تا در بيانيهاى رسما نسب علوى خلفاى فاطمى را باطل اعلام كنند. افزون بر آن، به درخواست خليفه عباسى شمارى از متكلمان، از جمله على بن سعيد اصطخرى به تأليف رسالاتى در رد اسماعيليه پرداختند. موفقيتهاى دعوت اسماعيليه در زمان مستنصر موج جديدى از واكنشهاى ضد اسماعيلى را از جانب عباسيان و سلجوقيان سنى مذهب برانگيخت؛ چنانكه برخى از سلسلههاى محلى مانند قراخانيان ماوراء النهر، به قلع و قمع اسماعيليان پرداختند. در همين زمينه، در 444ق، خليفه عباسى قائم، سندى ديگرى را تنظيم كرد كه به امضاى شمارى از علما و فقهاى عصر رسيد و مجددا نسب علوى فاطميان را ادعايى بىاساس و باطل اعلام كرد. اسماعيليان در ايران، با دشمنى سرسختانه خواجه نظام الملك، وزير مقتدر سلجوقى رو به رو شدند. نظام الملك كه از بسط نهضت اسماعيليه در حيطه قلمرو سلاجقه آگاه و بيمناك بود، فصل مهمى از كتاب خود، سياستنامه را به رد اسماعيليه اختصاص داد. عباسيان نيز همچنان تأليف رسالات ضد اسماعيلى را تشويق مىكردند و در ميان اين نوع آثار مهمترين اثر را ابوحامد غزالى به درخواست خليفه عباسى مستظهر به نام فضائح الباطنيه تنظيم كرد.
تعاليم مذهبى و جهانشناسى اسماعيليان فاطمى: اسماعيليان فاطمى به طور كلى چارچوب تعاليم اعتقادى اسماعيليان نخستين را حفظ كردند و همانند اسلاف خود بين ظاهر و باطن دين تمايز قائل بودند؛ ولى بر خلاف اسماعيليان نخستين كه تأكيد بر باطن و حقايق مكتوم در آن داشتند، اسماعيليان فاطمى ظاهر و باطن را مكمل يكديگر مىدانستند و مراعات تعادل بين آن دو را واجب مىشمردند. از اين رو، نزد اسماعيليان فاطمى دسترسى به «حقيقت» بدون «شريعت» امكان پذير نبود و حقايق نيز هميشه با شرايع يا ظواهر دين مرتبط بودند در نتيجه، دعوت فاطمى رسما مواضع اباحى قرامطه را كه تأكيد بر باطن داشتند، و ظاهر (شريعت) را نفى مىكردند، باطل مىدانست. علماى فاطمى آثار بسيارى در زمينههاى علوم ظاهرى و علوم باطنى، و علم تأويل تأليف كردند، ولى اسماعليان فاطمى به علم تفسير هيچگونه توجهى نداشتند و در آن زمينه تنها به تعاليم امامان خود اكتفا مىكردند. فقه اسماعيليه، تشابهات بسيارى با فقه اماميه دارد، ولى اختلافاتى نيز بين اين دو مذهب شيعى، خاصه در زمينههاى توارث و نحوه اجراى بعضى از فرايض دينى، پديدار گشته است. اسماعيليان فاطمى بينش ادوارى اسماعيليان نخستين را درباره تاريخ مذهبى بشر حفظ كردند، ولى به علت آنكه فاطميان مدعى امامت بودند، به تدريج تغييراتى در نظريه اسلاف خود در زمينه امامت پديد آوردند. به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاريخ، يعنى دوره اسلام، شمار امامان آن دوره را مورد تجديدنظر قرار دادند، به طورى كه تداوم نامحدود در امامت و وجود بيش از 7 امام در دوره اسلام امكانپذير گردد. اسماعيليان فاطمى معتقد بودند كه در آخرالزمان يكى از امامان اسماعيلى از اعقاب محمد بن اسماعيل و مستنصر فاطمى به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرين دوره تاريخ بشر خواهد بود همانطور كه پيشتر ياد شد، داعى نسفى مبتكر نوعى جهان شناسى نوافلاطوني ـ اسماعيلى (قرمطى) بود اين جهان شناسى بعدا توسط ابو يعقوب سجستانى تكامل يافت و از قرن 4 ق/10 م مورد پذيرش تمام گروههاى قرمطى سرزمينهاى شرقى واقع شد. در اين جهان شناسى نوافلاطوني ـ اسماعيلى، پروردگار كه هستى بخش عالم و مبدع همه چيزهاست، متعالى و ناشناختنى است. موضع كلامى درباره صفات الهى در اينجا ضد تشبيهى و ضد تعطيلى بوده است. فلسفه نوافلاطونى در رسائل اخوان الصفا نيز به وضوح انعكاس يافته است. ارتباط گروه مؤلفان موسوم به اخوان الصفا (ه م) و مجموعه 52 رساله معروف آنها با نهضت اسماعيليه اكنون ديگر قابل ترديد نيست. جهان شناسى اخوان الصفا نيز همانند نظامهاى نسفى و ديگر داعيان قرمطى آن زمان، مبتنى بر فلسفه نو افلاطونى بوده است. رسائل اخوان الصفا هيچ گونه تأثيرى بر ادبيات دوره فاطمى بر جا نگذاشت و مؤلفان اسماعيلى آن دوره نيز اشارهاى به اين اثر عظيم ندا رند؛ ولى از حدود دو قرن بعد از زمان تأليف، اين رسائل اهميت ويژهاى در آثار اسماعيليان طيبى در يمن پيدا كرد. آغاز افتراقات و پايان خلافت فاطمى: پس از مرگ خليفه مستنصر، افضل پسر بدر الجمالى كه در مقام وزارت، اقتدارى تمام داشت، توانست به قصد مستحكم ساختن موقعيت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را كه نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم كند و در عوض جوانترين برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب المستعلى بالله جايگزين وى سازد. افضل به سرعت مقامات عالى رتبه دولت و دعوت فاطميان را وادار كرد تا با مستعلى بيعت كنند و او را به جانشينى مستنصر بشناسند. اين اقدام بىسابقه، نهضت اسماعيليه را با بحران شديدى مواجه ساخت و اسماعيليان كه تا آن زمان نهضت واحدى را تشكيل مىدادند، به زودى به دو شاخه اصلى مستعلويه و نزاريه منقسم شدند. در اواخر سال 488 ق نزار همراه يكى از پسرانش به دستور مستعلى در زندان به قتل رسيد. افتراق در جماعت اسماعيليه به دو شاخه كه از همان ابتدا رقباى متخاصم يكديگر شدند، به تضعيف كلى و غير قابل جبران دعوت اسماعيليه انجاميد. اكثر اسماعيليان مصر و تمامى جماعت اسماعيلى يمن و گجرات و بسيارى از اسماعيليان شام امامت مستعلى را پذيرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعيليان شام و تمامى اسماعيليان عراق و ايران و احتمالا بدخشان و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمين امام خود و جانشين به حق پدرش قبول كردند. در قرون بعدى، مستعلويان و نزاريان به ترتيب در قسمتهاى غربى و شرقى دنياى اسلام به بسط دعوتهاى مستقل خود پرداختند و مسيرهاى مذهبي ـ سياسى كاملا مجزايى را طى كردند. در اين ميان، اكثر اسماعيليان در مصر و بسيارى در شام و تمامى جماعت اسماعيلى در يمن مستعلى را به جانشينى مستنصر قبول كرده بودند. با قتل جانشين مستعلى، الآمر باحكام الله در 524 ق مستعلويان با بحران جديدى مواجه شدند كه منجر به انشعاب مستعلويه به دو شاخه حافظيه و طيبيه گرديد. آمر چند ماه پيش از مرگش صاحب فرزندى به نام طيب شده بود كه تنها پسر او بوده است، اما در وقايع پس از مرگ آمر، عملا نامى از طيب در ميان نيست. برادرزاده آمر، ابو الميمون عبدالمجيد كه عضو ارشد خانواده فاطميان، و مدعى قدرت بود، پس از يك سال كشمكش با مخالفان، بر مسند حكومت قرار گرفت. او كه ابتدا با عنوان وليعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در ربيع الآخر 526، مدعى خلافت و امامت شد و لقب الحافظ لدين الله را براى خود برگزيد. امامت حافظ مورد تأييد رسمى مركز دعوت مستعلويه در قاهره قرار گرفت و اكثر اسماعيليان مستعلوى در مصر و شام، و گروهى از مستعلويان يمن كه حافظ و جانشينانش را به عنوان امامان خود شناختند، با نامهاى حافظيه و مجيديه اشتهار يافتند. از طرف ديگر، گروههايى از مستعلويان مصر و شام، و شمار كثيرى از مستعلويان يمن ادعاهاى حافظ را باطل دانستند و امامت طيب را پذيرفتند كه ابتدا با نام آمريه، و پس از تأسيس دعوت مستقل طيبى در يمن، به طيبيه شهرت يافتند.
بخش سوم: اسماعيليه پس از افتراق نزارى ـ مستعلوى .دعوت ناپايدار مستعلوىـ حافظى: سلسله فاطميان رسما در محرم 567/سپتامبر 1171 به دست صلاح الدين ايوبى، منقرض شد و صلاح الدين بىدرنگ مذهب اهل سنت را به مصر بازگردانيد؛ وى اسماعيليان آن ديار را سخت قلع و قمع كرد و تشكيلات مركزى دعوت حافظى برچيده شد و عاضد آخرين خليفه فاطمى نيز چند روز پس از شكست، در پى بيمارى كوتاهى درگذشت. تا حدود يك قرن پس از مرگ او، شمارى از اخلاف وى مدعى امامت حافظيه بودند و هر چند گاه يك بار حركت و شورشى را در مصر سازمان مىدادند؛ ولى از آن پس بساط مذهب اسماعيليه و سازمان پنهان دعوت آن ملا از مصر برچيده شد و در همان زمان، در شام نيز اثرى از اسماعيليان حافظى يافت نمىشد. دعوت حافظيه در يمن نيز پيروانى پيدا كرده، و براى مدتى از حمايت رسمى بعضى از حكام و امراى محلى آن گوشه از جنوب عربستان، خاصه بنىزريع و همدانيان برخوردار شده بود، ولى با انقراض اين حكومتها در يمن و با ظهور صلاح الدين ايوبى، دعوت حافظيه و پيروانش در آن ديار نيز دوامى نيافت. در هند به نظر نمىرسد كه حافظيان هرگز توانسته بوده باشند پايگاهى به دست آورند و مستعلويان هند كه با صليحيون روابط نزديك خود را حفظ كرده بودند، مانند آنها، كلا به جناح طيبى دعوت مستعلويه پيوسته بودند. با توجه به از بين رفتن كامل جماعت حافظى در بلاد اسلامى، از آثار اسماعيليان مستعلوىـحافظى هيچ گونه نمونهاى بر جاى نمانده است. پايگيرى و دوام دعوت مستعلوىـ طيبى: دعوت مستعلوىـ طيبى پايگاه اصلى و هميشگى خود را در يمن و سپس در شبه قاره هندوستان پيدا كرد. به هنگام انشعاب حافظى ـ طيبى در دعوت مستعلويه پس از مرگ آمر، ملكه سيده كه زمام امور دولت صليحى در يمن را به دست داشت، اسماعيليان مستعلوىـطيبى معتقدند كه امامت آنها در اعقاب طيب كه همچنان در استتار ماندهاند، تداوم يافته است و سرانجام، در پايان دوره فعلى ستر در تاريخ مذهبى بشر، يكى از همين امامان ظهور خواهد كرد و آغازگر دوره كشف خواهد گرديد. در زمينه اصول عقايد و تفكر، مستعلويان طيبى ادامه دهنده تعاليم و سنن اسماعيليان فاطمى بودهاند. براى ظاهر و باطن دين و احكام شرعى اهميت يكسانى قائل بودهاند، ولى طيبيان اصلاحاتى نيز در تعاليم مذهبي ـ فلسفى خود وارد نمودند كه به نظام حقايق آنها ويژگيهاى خاصى مىبخشيد. از هنگام ورود نخستين داعيان اسماعيلى به گجرات جماعت اسماعيلى در غرب شبه قاره هند به تدريج گسترش يافت و اين جماعت از هنديان اسماعيلى كه عمدتا اصل و نسب بومى داشتند، به زودى با نام «بهره» شهرت يافتند. جماعت طيبى خود از انشعابات فرقهاى مصون نماند و با مرگ داعى مطلق داوود بن عجب شاه، مستعلويان طيبى بر سر جانشينى وى اختلاف پيدا كردند و به دو شاخه داووديه و سليمانيه منشعب شدند. اكنون كل جمعيت داوودى جهان در حدود نيم ميليون نفر است كه چهار پنجم آنها در هندوستان سكنى دارند. جمعيت سليمانيان در يمن نيز، در حال حاضر حدود 70 هزار نفر است كه عمدتا در نواحى شمالى، خاصه حراز و مرز عربستان سعودى، متمركز هستند. گروههاى كوچكى از بهرههاى سليمانى نيز در هندوستان، خاصه شهرهاى بمبئى، بروده، احمدآباد و حيدرآباد يافت مىشوند. در دوره 171 ساله الموت، اسماعيليان نزارى توانستند با رهبريهاى اوليه حسن صباح، دعوت مستقل خود را كه ديگر هيچگونه ارتباطى با قاهره و حكومت فاطمى و دعوت مستعلويه نداشت، بنيان گذارى كنند و در نواحى مختلف، بخصوص ايران و عراق و شام، بسط دهند. در زمينه تفكر و نظام نظرى، نزاريان كمتر از مستعلويان ادامه دهنده سنن و تفكر اسماعيليان فاطمى بودند . در واقع، اسماعيليان نزارى خراسان كه از فارسى به عنوان زبان مذهبى خود نيز استفاده مىكردند، رفته رفته با آثار دوره فاطمى بيگانه شدند. به رغم فشارها و حملات ممتد سلجوقيان به قلاع و پايگاههاى نزاريان، دعوت نزاريه با موفقيت كم و بيش در شهرها و نواحى كوهستانى پارس اشاعه مى گرديد و دامنه نفوذ آن گاه تا اصفهان، مقر حكومت سلجوقيان گسترش مىيافت.
حسن صباح كه مؤسس دولت و دعوت مستقل نزاريه بود و سياستها و شيوههاى كلى مبارزاتى نزاريان را شخصا طراحى مىكرد، متفكر برجستهاى نيز بود و آثار مهمى در زمينه تعاليم اين شاخه از اسماعيليه تأليف كرده بود. حسن صباح خود رسالهاى به زبان فارسى به نام فصول اربعه تأليف كرده بود كه اكنون ناياب است. نزاريه پس از سقوط الموت: امامت و كل جماعت اسماعيليان نزارى به دست مغولان منهدم نگرديد؛ بلكه گروههاى پراكندهاى از نزاريه همچنان در ديلم و قهستان باقى ماندند و شمار بسيارى از نزاريان خراسانى كه از تيغ مغول رهايى يافته بودند، نيز به نواحى مجاور در افغانستان و سند مهاجرت كردند. جماعت نزاريه براى حفظ بقاى خود مجبور بوده است تا به شديدترين وجهى تقيه كند و به تدريج هويت واقعى خود را در پوشش ظاهرى تصوف كتمان نمايد . با مرگ شمس الدين محمد، بيست و هشتمين امام نزارى كه در حدود 710 ق اتفاق افتاد، اولين انشعاب در جماعت نزاريه پديدار گشت. مؤمن شاه و قاسم شاه، فرزندان شمس الدين محمد بر سر جانشينى پدر اختلاف پيدا كردند و امامت هر يك از آنها مورد پذيرش گروههايى از نزاريان قرار گرفت و در نتيجه جماعت نزاريه به دو شاخه مؤمن شاهى (يا محمد شاهى) و قسم شاهى منقسم گرديد. اكنون جماعت چند ميليونى اسماعيليان نزارىـقاسم شاهى عمدتا در كشورهاى آسيايى، مانند هند، پاكستان، بنگلادش، چين (در ياركند و كاشغر) ، افغانستان، ايران، سوريه و تاجيكستان (خاصه بدخشان) ، و در كشورهاى افريقايى، چون كنيا و تانزانيا، به صورت اقليتهاى كوچك مذهبى پراكنده هستند. در شبه قاره هند خوجههاى نزارى عمدتا در نواحى سند، كاچ ، گجرات و بمبئى زندگى مىكنند و گروههاى ديگرى از نزاريان قاسم شاهى در نواحى چترال ، گلگيت و هونزا در شمال جمو و كشمير، و شمال غرب پاكستان يافت مىشوند كه در منطقه با نام محلى مولايى شهرت دارند. فزون بر آن، از حدود سال 1970 م، شمار بسيارى از خوجههاى نزارى از هند و پاكستان و نيز افريقا به كشورهاى غربى، خاصه امريكاى شمالى و انگلستان مهاجرت كردهاند در نتيجه، اسماعيليان نزارى پيرو آقاخان اكنون متعلق به يك جامعه بين المللى و بسيار پراكنده با نژادها و زبانهاى مختلفند كه تنها از لحاظ اصول عقايد مذهبى و ميراث تاريخى فرقهاى صاحب وجوه مشتركى هستند. در مذهب اسماعيليه يك رشته تطورات و انشعاباتى رخ داد و فرقههاى جديدى پديد آمد كه اكنون به بررسى آنها مىپردازيم: آنان گروهى بودند كه به امامت اسماعيل گرويده و مرگ او را انكار كرده، گفتند او زنده و غايب است و روزى ظهور خواهد كرد.و در توجيه عمل امام صادق عليه السلام كه جنازه اسماعيل را تشيع و تدفين كرد، گفتند اينها همگى جنبه ظاهرى داشت و مقصود اين بود كه بدخواهان به گمان اينكه او مرده است در صدد سوء قصد به جان او برنيابند، چنانكه عارف تامر نويسنده اسماعيلى در كتاب الامامة في الاسلام (ص 180) گفته است، امام صادق در سال 138 ادعا كرد كه فرزندش اسماعيل در گذشته است و گروهى را در حضور نماينده رسمى منصور بر آن شاهد گرفت .او مىخواست امر را بر مأموران حكومت مشتبه سازد، زيرا اسماعيل تعاليمى را بر ضد حكومت منتشر مىكرد، و مورد تعقيب بود، ولى اسماعيل از مدينه به بصره رفت و در سال 145 در گذشت. اين گروه بر مدعاى خود چنين استدلال مىكردند كه اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق عليه السلام بود، و امامت نيز حق بزرگترين فرزند امام است، و از طرفى امام صادق قبلا او را به جانشينى خود برگزيده بود. مفيد در نقد اين استدلال گفته است: اصل ياد شده در جايى است كه فرزند بزرگ امام پس از در گذشت امام زنده باشد، تا آنكه اسماعيل قبل از درگذشت پدر از دنيا رفت، و جنازه او در انظار همگان تشييع و تدفين گرديد، و حتى امام صادق عليه السلام دستور داد تا چند نوبت تابوت را روى زمين نهادند و كفن از روى چهرهاش برگرفته به صورت او مىنگريست، تا كسى در مرگ او دچار شك و ترديد نشود. و درباره نصب او به عنوان امام از طرف امام صادق عليه السلام نيز روايتى نقل نشده است و شايد منشأ اين توهم يكى همان بوده است كه بيان گرديد (بزرگترين فرزند امام بود)، و ديگرى نيز تكريم ويژهاى بود كه حضرت درباره او ابراز مىكرد. ب: مباركيه: آنان كسانىاند كه به مرگ اسماعيل اعتراف كردند، ولى در مسئله امامت بر اين عقيده شدند كه منصب امامت از اسماعيل به فرزندش محمد منتقل گرديده است، زيرا مقام امامت جز در امام حسن و امام حسين در دو برادر جمع نمىگردد، و در اينكه چه كسى مقام امامت را به محمد بن اسماعيل تفويض كرد، اختلاف كردند، برخى آن را به امام صادق عليه السلام نسبت دادند، و برخى ديگر به اسماعيل (قبل از مرگش)، و از آنجا كه رهبر اين گروه مبارك نام داشت، اين فرقه به مباركيه شهرت يافتند.عقيده آنان بر اين بود كه خط امامت در فرزندان محمد بن اسماعيل ادامه خواهد يافت.محمد بن اسماعيل حدود 198 در گذشت. ج: قرمطيه: پس از گذشت زمانى (به گفته مورخان حوالى سال 260 هجرى) از مباركيه شاخهاى منشعب شد كه به قرمطيه شهرت يافت.آنان در مورد مرگ محمد بن اسماعيل با مباركيه مخالفت نموده، گفتند: محمد بن اسماعيل زنده و هفتمين و آخرين امام است، و امر امامت بر عدد هفت استوار گرديده است، و گرچه در آغاز اسماعيل امام بود، در مسئله امامت او بداء حاصل شد و امامت به فرزندش محمد منتقل گرديد، چنانكه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «ما بدأ لله في شىء كما بدأ له فى اسماعيل» . در هيچ امرى بر خدا بدا حاصل نشد مانند آنچه در مورد اسماعيل رخ داد. از آنجا كه رهبر اين گروه فردى به نام حمدان قرمط بود، به قرمطيه شهرت يافتند. مرحوم مفيد در رد اين استدلال گفته است: «بداء در اين روايت مربوط به منصب امامت نيست، زيرا روايت شده است كه در نبوت و امامت بداء راه ندارد.اين مطلب مورد اجماع اماميه است.بداء در اين روايت مربوط به مرگ اسماعيل است، چنانكه در حديث ديگر از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: خدا در دو نوبت (كه اسماعيل بيمار شد) مرگ را بر او نوشت (اجل غير مختوم) و من از خدا در خواست كردم تا وى را از مرگ نجات دهد، خداوند دعاى مرا پذيرفت و او را سلامتى بخشيد» .
1 ـ مستعليه و بهره در بحبوحه قدرت فاطميان، خليفه زمام تمام امور را شخصا در دست داشت و بر قواى سهگانه، يعنى اداره امور مملكت، سلسله مراتب دينى و سپاه نظارت مىكرد.از زمان مرگ الحاكم امراى نظامى روز به روز بر قدرت خود در برابر امراى كشورى و شخصى خليفه مىافزودند.در سال 467 ه هنگامى كه بدر الجمالى، فرمانده سپاه عكا، به دعوت خليفه با لشكريان خود به سوى مصر حركت كرد تا زمام امور را در دست گيرد، پس از فرونشاندن شورشهاى داخلى به تدريج بر تمام كشور سيادت يافت و خليفه عناوين رؤساى قواى سه گانه مملكت را يكجا به وى اعطا كرد.بدر، امير الجيوش، داعى الدعاة (رئيس سلسله مراتب دينى) و وزير دولت فاطمى گشت.از اين زمان به بعد فرمانرواى واقعى مصر امير الجيوش بود.به زودى اين مقام به صورت يك منصب موروثى در آمد، و پسر و نوه بدر الجمالى، جانشين وى گشتند.در سال 487 افضل پسر بدر الجمالى جانشين پدر شد.در هنگام مرگ المستنصر، كه چند ماه بعد اتفاق افتاد، امير الجيوش با مسئله انتخاب خليفه جديد مواجه شد.در يك طرف «نزار» پسر «المستنصر» قرار داشت كه جوانى بود برومند و قبلا به ولايتعهدى المستنصر برگزيده شده بود، و در طرف ديگر برادر نزار «مستعلى» جاى داشت كه جوانى بود بىياور و پشتيبان، و در نتيجه اگر به خلافت مىرسيد كاملا متكى به حامى نير ومند خويش امير الجيوش مىگشت.با ملاحظه چنين وضعى «افضل» دختر خود را به عقد ازدواج مستعلى در آورد و چون المستنصر مرد، داماد خود را به خلافت برگزيد. آن گروه از اسماعيليه كه پس از المستنصر، المستعلى بالله را خليفه و جانشين او دانستند، در مصر و يمن و مغرب افريقا، «مستعليه» ، و در هند، «بهره» خوانده مىشوند. كلمه بهره (بوهره) يا بهاره از اصل گجراتى«~ (Bohora) ~»يا از ريشه هندى«~ (Vohra) ~»يعنى تجارت گرفته شده است، زيرا نخستين پذيرندگان مذهب اسماعيلى در گجرات بازرگانان بودند .البته جمع كثيرى از بهرههاى سنى هم هستند كه كشاورزند و اين نامگذارى شامل ايشان نمىشود، مگر اينكه بگوييم چنانكه قبلا اسماعيلى مذهب بودند و بعد سنى شدند، ابتدا بازرگان بودند كه بعد كشاورز گشتند. درباره نخستين داعى فاطمى كه از مصر به هند آمد و جماعت بهره را به اسلام و مذهب اسماعيلى در آورد، اقوال مختلفى گفته شده است.قول مشهور آن است كه وى عبد الله نام داشته و به امر المستنصر بالله به هند سفر كرده و در سال 460 ه در بندر كامباى در جنوب هند فرود آمده است.عبد الله همه عمر را در كامباى گذراند و همانجا در گذشت، هنگام ظهور دعوت اسماعيلى در ايالت گجرات و جنوب هند، شاهان هند و از خاندان «چالوكيه» در آن نواحى حكومت مىكردند و ظاهرا در برا بر مبلغان مسلمان سخت گيرى نمىكردند.از اين رو بهرههاى نو مسلمان تا حدود سه صد سال در آسودگى به سر مىبردند، ولى وقتى دولت هندوان منقرض شد و متعصبان سنى زمام امور منطقه را در دست گرفتند، كار را بر بهره تنگ كردند، و به طورى كه جمع كثيرى از بهره سنى شدند.به عقيده بهره، ابو القاسم الطيب بعد از مرگ پدرش الآمر بامر الله مستور شده و با غيبت او مركزيت دعوت فاطمى به يمن و سپس هند انتقال يافته است.به اعتقاد آنان امام در بالاترين مقام روحانى و صاحب ولايت مطلقه در جهان است.خادمان او بيست و شش نفرند كه بيست و پنج تن داراى مقام حجت و يك نفر داعى بلاغ است.اگر ارام مستور باشد، اين اشخاص نيز با او در پرده استتار به سر مىبرند و مقام بعد از ايشان كه داعى مطلق است، نايب امام و صاحب اختيار دعوت و پيشواى ولايت خواهد بود.داعى مطلق را ملاجى (جناب ملا) يا ملا صاحب نيز مىگويند.
2 ـ بهره داودى و سليمانى پس از وفات داوود بن عجب شاه، بيست و ششمين داعى مطلق، بهره به دو گروه داودى و سليمانى تقسيم شدند.گروه نخست داود برهان الدين را داعى مطلق دانستند، و گروه دوم سليمان بن حسن را برگزيدند.اين دو داعى در احمد آباد گجرات در گذشتند و مدفن هر دو زيارتگاه همه بهرههاست.بعد از آن داعيان مطلق سليمانيه در يمن سكونت كردند، اما نماينده ايشان به نام «منصوب» در هند اقامت دارد. تعداد بهره اسماعيلى در سراسر جهان حدود بيست هزار نفر است كه حدود هزار نفرشان بهره سليمانى و بقيه داودى هستند.دو گروه مزبور جز در داعى مطلق در ساير مسايل عقيدتى و عبادى يكسانند.اين جماعت عموما تاجر و ثروتمندند، ولى در پاكستان و سريلانكا و افريقاى شرقى بعضى از آنان به خدمات دولتى و قضايى و فرهنگى مىپردازند. بهره به حج و نماز و روزه و جهاد و ساير فروع دين كاملا معتقدند و براى زيارت روضه مطهر رسول الله صلى الله عليه و آله و مرقد امامان معصوم عليهم السلام ـ تا امام ششم ـ به مدينه و عراق مىروند.قبور امامان و داعيان اسماعيلى را نيز زيارت مىكنند.رسوم ازدواج و ولادت و فوت و اعياد مذهبى ايشان مخلوطى است از سنن هندويى و رسوم شيعيان اثنا عشرى . 3 ـ نزاريه پس از آنكه المستعلى پس از مرگ المستنصر به حكومت رسيد، نزار به اسكندريه گريخت و به مخالفت با مستعلى قيام كرد، ولى به زودى دستگير شد و به قتل رسيد. هواداران او از به رسميت شناختن خليفه جديد (مستعلى) سرباز زدند و هواخواهى خود را از نزار و فرزندان او اعلام كردند و ارتباط خود را با اسماعيليه فاطميه در قاهره قطع كردند . فرقه نزاريه نخست در خراسان توسط حسن صباح در قلعههاى الموت دست به فعاليتى گسترده زد و پس از حمله مغول به آنجا قلع و قمع گرديد، و پس از آن در سال 1255 هجرى آقاخان محلاتى كه از نزاريه بود در ناحيه كرمان بر ضد محمد شاه قاجار قيام كرد، ولى شكست خورد و به بمبئى در هندوستان گريخت و دعوت نزارى را به امامت خود منتشر ساخت و از آن پس نزاريه به آقاخانيه شهرت يافتهاند، و مخالفانشان در هند آنان را خوجه يا خجاس مىنامند. حسن صباح و دعوت جديد آيين مستعليه را دعوت جديد، و آيين نزاريه را كه توسط حسن صباح ترويج گرديد، دعوت جديد مىنامند.در اين جا مناسب است مختصرى درباره آن سخن بگوييم: حسن صباح كه ايرانى بود، در آغاز پيرو آيين شيعه اثنا عشرى بود، ولى در هفده سالگى تحت تأثير برخى از مبلغان اسماعيلى به، آيين گرويد و در سال 471 به قاهره رفت و حدود يك سال و نيم در آنجا اقامت گزيد، ولى پس از مطرح شدن حكومت مستعلى، وى كه طرفدار نزار بود، از مصر به مغرب تبعيد گرديد و در سال 472 وارد اسكندريه شد.و از آنجا به سوريه و حلب و سر انجام در سال 473 به اصفهان رسيد و در آن زمان 27 سال داشت.وى به قيام بر ضد سلجوقيان دست زد و تحت تعقيب آنان قرار گرفت.بدين جهت راه زندگى مخفيانه را برگزيد و سرانجام سرزمين كوهستانى ديلم و دژ تسخير ناپذير الموت را به عنوان پناهگاه امنى براى خود و همراهيانش انتخاب كرد و در سال 483 بدانجا وارد شد.
امامت در دعوت جديد مسئله امامت در دعوت جديد با سه ويژگى همراه بود: 1 ـ ويژگى مذهبى و آن، اينكه راه شناخت خدا و در نتيجه راه نجات انسان در شناخت امام خلاصه مىشود. 2 ـ جنبه اجتماعى و آن، اينكه امام، خليفه فاطمى نيست، بلكه غايب است.به گفته مورخان، او به هنگام مرگ به جانشينان خود گفت: «تا زمانى كه امام خود رهبرى دولتش را به عهده بگيرد آن را نگاه داريد» .اين آموزش از قديم براى توده مردم فهميدنى بود، زيرا از آن، برقرارى عدالت اجتماعى تداعى مىشد.در حقيقت حسن صباح و يارانش كوشش كردند انديشه اسماعيلى را به آموزش انقلابى قرمطيان پيشين تغيير دهند.آموزش حسن صباح با بدبختيهاى تودههاى مردم همدردى داشت و با خلفاى فاطمى پيوند نداشت. 3 ـ جنبه سياسى، يعنى محكوم كردن همه گمراهان و آموزگاران دروغين آنها (به زعم آنان) بود.اين آموزش در عمل پيروان حسن صباح را در مبارزه با دشمنان مذهبى، سياسى و طبقاتى مسلح مىنمود.اعتقاد به اينكه تنها اسماعيليان راه درست را مىروند، برترى بر دشمن را به آنان تلقين مىكرد.در مرز سدههاى 5 و 6 هجرى تبليغات فاطمى در خراسان چنين ويژگى مبارزه جويى نداشت، و اين يكى ديگر از موارد اختلاف دعوت جديد و دعوت قديم است. پس از مرگ حسن صباح در 518 هجرى يكى از شاگردانش به نام كيا بزرگ رودبارى به جاى او نشست و پس از او فرزندش حسن ملقب به «على ذكره السلام» پادشاه چهارم الموتى روش حسن صباح را كه نزارى بود برگردانيد و به باطنيه پيوست.
January 1st, 2005
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
مسایل تاریخی
- علی رستمینقش پیش نهاده هایی تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت درتأسیس وافول حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادجهاد و جنگ در افغانستان قبل از آمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد
- سیداحسان واعظیبخش دوم نقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- سیداحسان واعظینقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- داکتر حمیدالله مفیدفرود دو ستاره درخشان از کهکشان اندیشه وخرد
- علی رستمی ببرک کارمل بااندیشه عدالت خواهانه به خاموشی رفت
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرآریایی ها یا تورک ها؟
- عبدالو کیل کوچی دسامبردر آیینهء تاریخ
- عبدالو کیل کوچیمحمود بریالی ابر مرد جنبش چپ وترقی خواه افغانستان
- محمد عوض نبی زادهنا یب سالارمحمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند وغزنیگک
- خلیل وداد چگونه س.د.ج.ا. به س.خ. ج.ا. تعویض شد
- مترجم: ا. م. شیریانقلاب اکتبر! استالین. نوسازی- کودتای لیبرالی
- نویسنده: نجیب سرغندوی نهضت خدایی خدمتگاری و نقش آن دربیداری پشتونها
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرتوران
- حسن پیمانامیرتیمورموئسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی قسمت-6
- حزب کارایران(توفان)انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود
- ظهو رالدين دبرېالي انقلاب دکاليزې په وېاړ
- زمان هوتکبمناسبت هفدهمین سالشهادت داکترنجیب الله
- رحمت اله رواندشهید داکتر نجیب اله داوولسم تلین په یاد
- جلال بايانی کاوشگرشـــهيد داکتر نجيب الله
- جلال بايانی کاوشگرهفده سال قبل درقلب افغانستان کابل حماسه تاريخ رخ داد
- نصیراحمد – مهمند پیړی،پیړی زغم او پیچ دی وګالل شی
- داکتر حبیب منګل دافغانستان دخپلواکۍ غورزنګ ته لنډه کتنه
- نویسنده : مهرالدین مشیدروزی که زمامداران ناکاره در سایۀ آن صرف احساس فربهی کرده اند
- حسن پیمانامیرتیمور موئسس سبک اصیل هنر معماریوحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی5
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادحقایقِ تلخِ جنگِ 1979-1991 افغانستان از زبان نظامیان شوروی پیشین
- عبدالوکیل کوچی نگاه مختصری به تاریخ کوشانی ها
- انجنیر فضل احمد افغان شاه امان الله غازی و خط سیاه دیورند
- میر عنایت الله سادات معضلۀدیورند
- تتبع ونگارش؛تلخیص وترجمه: ازحسن پیمانامیر تیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آ سیای وسطی قسمت(4)
- امان معاشر؛ خبرنگار آزادهشت ثور آوردن مجاهدین رو بزوال از کوه ها به قدرت جنرال دستم
- ا. م. شیریزادروز لنین، روز شرمندگی ما
- عتیق الله مولویزادهاز دین پروری، تا دین فروشی!!
- حسن پیمان امیرتیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنک ومدنیت آسیای وسطی قسمت 3
- نوشته کریم پوپل تاریخ نوروز کهن
- نجم کاويانیيادی از نوروز در کابل قديم
- تتبع ونگارش-ترجمه وتلخیص: ازحسن پیمانامیرتیمور موسس سبک اصیل هنرمعماری وحامی فرهنگ ومدنیت اسیای وسطی-2-
- دوکتور امین برین زوریدوکتور امین برین زوری
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادیهودیت در افغانستان
- ارسالی صمیمیبازگشت «لنین» به «خجند»
- حسن پیمانشمۀ ازخدمات وکارنامه های امیرتیموردرأئینۀ تأریخ
- سلیمان راوشجشن سده
- حسن پیمانتأریخ وخدمات زنده ومشهود امپراتوری تیموریان محال است به فراموشی سپرده شود
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادمناسبات سابق دولت افغانستان و اتحاد شوروی آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی به افغانستان
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- عتیق الله مولوی زادهزندگی از کاخ تا کا نتینر!
- سرلوڅ مرادزیبرتانوي هند او برتانوي پنجاب دواړه، د پښتنو د ویښتیا ضد !
- سرلوڅ مرادزیډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- نویسنده : مهرالدین مشیدبالاخره امریکایی ها سر به بالین بیمار نظامیان پاکستانی این بازوی زرهی تروریزم جهانی نهادند
- عبدالوکیل کوچید سامبر نقطه عطف درتاریخ جنبش داد خواهانه مردم افغانستان
- سرلوڅ مرادزی ډیورڼد کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون دوهمه برخه
- انجنیر فضل احمد افغانخط سیاۀ دیورند مولود دسایس انګلیس و روسیه
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- فرزاد رمضاني بونششناسايي يا عدم شناسايي ديورند؟
- انجینر محمود صافی دافغانستان دتاریخ ځلانده ستوری احمد خان « احمد شاه بابا » درانی کال
- سید ذا کر شاه ( ســــــــــادات) (( د ډیورند کرښې غندل یا د پاکستان ســـــــره دښمنی))
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او څرګند دریځونه
- بیداربمناسبت کنفرانس بین المللی لندن و عدم پذیرش دیورند خط فاصل
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- عزیز آریانفرنیاز تاریخی به بازگشت به توافقات ژنو
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- سرلوڅ مرادزید ډیورند کرښې پریکړه به، لروبر افغانان خپله کوي
- ارسالی صمیمیبرگی از تاریخ جنگ جهانی دوم/ چگونه مسکو تسلیم آلمان ها نشد
- میر عنایت الله سادات نگاهی به تاریخ آریانا
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بخش آخر
- جلال بايانیبزرگ مردان تاریخ
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش دوازدهم
- شبيراحمد طالب وزيران اوخاطرې
- رسول پويانجايگاه هرات در مدنيت خراسان
- محمدنبی عظیمیسفر دیگر به جلال آباد
- عزیزه عنایت خامۀ درفرا راه آزادی !
- نصیراحمد - مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو دشهیدانواوغازیانوپه یاد
- دوکتور جلال بايانی « روح شاه غازی امان الله شاد و پر نور باد »
- انجنیر ظهو رالدین اندیشپراو دا
- محمدنبی عظیمیتعرض متقابل قوای مسلح افغانستان
- نوشته کریم پوپل اشغال و تاراج کابل از زمان تاسیس الی امروز
- سلیمان راوششهروندان شهر (جندان)
- محمدنبی عظیمی درحاشیه تعرض متقابل
- رسول پویاننقش استعمار در تخریب تمدن خراسان
- رسول پویانخراسان بعد از فروپاشی امپراتوری تيموريان
- رسول پویان ریشه های خراسان کهن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش هشــــــــــــــــتم
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخـــش هفتـــــــــــــم
- ا. م. شیریپراودا در ۱۰۰ سالگی: زنده و رزمنده
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- عبدالحی نزهت افزودن دشواری کارعاقلانه نیست
- فوادشاه امان الله خان غازى از نظر احمد شاه مسعود كى بود؟
- انجنېر ظهو رالدین اندېشپر فا شیزم د بري ورځ یعنی دامپرېا لیزم دنیمی تنی ښخول په شوري سوسېا لیستي هېواد کی
- نویسنده : مهرالدین مشید نباید بیش از این بهایی برای ویرانی این سرزمین پرداخت
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش ششم
- نوشته صوفی کریم فیضانی حملات اعراب در افغانستان
- انجنیر ظهورالدین اندیشد افغا نستان د خلک دمو کراتیک گوند داد شهیدا نو او اتلانو دسور گوند ټولو غړو ته له پو رته نه تر کښته پو رې
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بقیه بخش پنجم
- نبی حیدری معلم جنک یا صلح
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بقیه بخش چهارم
- تهیه وترتیب:میرمحمدشاه رفیعیچهره امروزی تپه مرنجان ورازهای تاریخی آن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد -- 4
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد - 3-
- سلیمان راوشتندیس های بامیان مجسمه های بودا نیستند
- حسن پیمانبیادبودسلسال وشهمامه تندیسهای بودا دو همبزم ودو همسنگ
- حسن پیمانافشارخونین وقتلهای زنجیره یی انگیزۀ اتحادخلقهای تحت استبداد
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد
- رحمت اله رواند روسانو يرغل او وتل دواړه تېروتني وې
- احمدولي بدخشياداي ديني به قربانيان فاجعة افشار
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- عتیق گلشمه ازجنایات بعضی گروه های ماوئیستها درافغانستان
- محمد نبی عظیمیچرا از مرگ می ترسید ؟
- جمعه خان صوفيلر وبر دوه افغان که يو افغان؟ (يوولسمه او آخري برخه)
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (اتمه برخه)
- عبدالو کیل کوچی فرخنده باد چهل وهفتمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- حمید محویتآتر بی نوایان
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادآمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- تهیه کننده : عبدالقدیر میرزاییسقوطِ یک امپراتوری!
- محمد عارف عرفان رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی
- حمید محویدر بارۀ [کشته شدن پلخانوف(؟)]
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- صدیق رهپو طرزیما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (پنځمه برخه)
- داکترآریننام ببرک کارمل جاویدانه است زیرا توده های مردم آنرا ستوده اند
- عبدالو کیل کوچیپنجمین سالگرد وفات محمود بریالی را گرامی میداریم
- صدیق رهپو طرزیدیورند: سر و صدا برای هیچ
- محمدنبی عظیمیسپیده ها این جا آرام انــد
- محمد عوضازمكتب مبارزهء رفيق ببرك كارمل بياموزيم
- علی رستمیببرک کارمل ستارهء درخشان مبارزِ عدالتخواهء کشور
- عبدالو کیل کوچیببرک کارمل بزرگ مرد تاریخ
- دوکتور نثار احمد صدیقینام ببرک کارمل جاودان و روانش شاد باد
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟(٢ مه برخه)
- عزیز آریانفرچگونه دهلیز واخان ایجاد و به زور به افغانستان داده شد
- جمعه خان صوفيلر و بر: دوه افغان که يو افغان؟
- انجنېر ظهورالدين اندېشبه افتخار سالګرد انقلاب پېروزمند و زنجير شکن سوسياليستی اکتبر
- گزارشگر از انگلیسی به پارسی: صدیق رهپو طرزیده اسطوره در مورد افغانستان
- انجنېر ظهورالدين انديشبمناسبت سالمرګ انقلابی دلير وانديشمند خلل ناپذير
- از کریم پوپل روش سیاسی دولتها وملیتهای افغانستان در طول تاریخ
- عدالتدشمن هرگز وارد شهر لنين نخواهد شد!
- عبدالو کیل کوچی ماندگاران تاریخ
- نصیراحمد – مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو
- سليمان راوش به پیشواز 28 ـ اسد
- انجنېر ظهورالدين اندېشدافغانستان دخلکو دملی_ازادی بخښونکي انقلاب دکاليزی په وياړ
- گزارنده: عزیز آریانفرمقاله دوم نقش دولت «کیرپاند» در با هم آمیزی فرهنگ های آسیای میانه
- عزیز آریانفرشاهنشاهی پنج صد ساله تاجیکی- ایرانی کیرپاند در مرزهای باختری چین
- حامدعلمیرساله روزشمار وقایع افغانستان از سال 1747 الی اخیر سال 2010
- نوشته کریم پوپلظهور وزوال اردوهای افغانستان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دوازدهم وپایانی
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش 11
- گزارشگر از زبان انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دهم
- سرلوڅ مرادزیلندن کې ډيورند جرګه د پنجاب پر سر کلک ګوزار
- تهیه کننده:امان معاشر نامه ی خواجه حافظ شیرازی برای امیر تیمور
- عبدالصمد ازهرخود کشی یا قتل بخش نهم
- محمدنبی عظیمی لحظاتی با ازهر بزرگوار
- محمدنبی عظیمی آیا روزی تاریخ حــــرب کشور ما نوشته خواهد شد؟
- عبدالصمد ازهر اسرار مرگ میوندوال بخش نهم
- ازهر عبدالصمداسرار مرگ میوندوال بخش هشتم
- محمد همایون سرخابی شهر غلغله در ماتم نبود بودای بزرگش هنوز میگرید
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوالبخش هفتم
- محمدنبی عظیمیتا لحظهء انــــتقال مسؤولیت
- گزارش از انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش ششم
- اسدالله جعفریآیاافشار باردیگر تکرار خواهد شد؟
- سید عبدالقدوس «سید»جنگ افشار
- خلیل الله سکندریواقعیت های پنهان در ماجرا های عیان افغانستان
- محمد همایون سرخابی نگاه مختصری پیرامون زندگی پرافتخار ظهیرالدین محمد بابر
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش پنجم
- محمد عالم افتخارسید جمال الدین افغانی ؛ اَبَر انسانی که از نو باید شناخت !
- سرلوڅ مرادزی پاچاخان د بهرنیو پوهانو په نظر کې
- صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دور تیموریان
- میرعنایت الله سادات نظری بر موافقتنامه ای دیورند
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا قتل؟ بخش چهارم
- نویسنده : مهرالدین مشیدامریکا و بازی بزرگ در کشوری که دشنۀ مقاومت گلوی هر مهاجمی را شگافته است
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ بخش های دوم و سوم
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزاد آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- ا. م. شیریبمناسبت زادروز استالین
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ
- نویسنده: ولادیمیر پلاستون ببرک کارمل تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود باور داشت
- ع.رستمی ببرک کارمل نماد وحدت!
- ر. حسنهفته اول دسامبر یاد آور روز های فقدان دو شخصیت مبارز نستوه کشور
- نوشته از ع. بصیر دهزادبخاطر 14چهاردهمین سالگرد وفات شادروان ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی گرامی وجاویدان باد نام وخاطره تابناک زنده یاد ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی چهارمین سالروز وفات زنده یاد محمود بریالی را گرامی میداریم
- احمدشاه سرخابییادی از جاودان یاد ببرک کارمل و برادر و همرزم فقید ش محمود بریالی!
- سرورددیورند کرښه دتکړه پوهانو وځیړ نو ته ضرورت لري
- عزیز آریانفردرنگی بر سر نام کشور ما- افغانستان
- عزیز آریانفرراز نهانی نامه دوست محمد خان به نیکلای یکم- امپراتور روسیه
- عزیز آریانفرآیین نامه داخلی انقلابیون جوان افغان (جوانان افغان)
- شباهنگ راددر یادمان کمونیست رزمنده «ارنستو چه گوارا»
- دکتر بیژن بارانکوچ آریاییها از شمال خزر
- سرلوڅ مرادزی د تاریخ پاڼه : کوز پښتانه او د افغانستان خپلواکي
- سليمان راوش تجاوزانگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ
- اکادمیسن دستگیر پنجشیریحملات بر نیروهای چپ و پیامد های آن
- عزیز آریانفرگستره «اروآسیای میانه بزرگ»
- احسان لمر یادی از خانوادهء ناظر صفر
- داکتر . و .ع . خاکسترفراز های از زند ه گی یهودان در افغانستان
- نوشته صدیق رهپو طرزیتمدن «سند ـ هلمند» آغاز گر تاریخ ما
- انجنیر زلمی نصرت مهمندافغانستان د«جواهر لعل نهرو»له نظره!
- لیکونکی : نجم الدین « سعیدی »دعلامه دوکتورمحمد سعید « سعید افغانی»د «۲۵» تلین په ویاړ !
- سيد احسان " واعظی"تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان
- آصفه صبابه مناسبت سی امین سال شهادت شاد روان محمدطاهربدخشی
- عبدالوکیل کوچیفرخنده باد چهل و پنجمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- مرادزیستر پاچا خان : ملي هویت ، خپلواکي ، ملي ژبه او تعلیم
- علی رستمی چهل وپنجمین سالکرد حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن را گرامی داشت !
- داود کرنزی بمناسبت سومین سالگرد وفات رفیق بریالی
- یعقوب هادینام و نیکوئی های رفیق ببرک کارمل جاودان باد
- سید احسان واعظی شخصیت نام اوری که باتاریخ زیست
- ترجمه و تحشیه از خلیل وداداز انقلاب اکتوبر تا انقلاب ثور
- سيد احسان " واعظی"تمدن هاي آرياناي كهن و خر اسان باستان
- احسان واعظی جايگاه والا و ارزشمند فيض محمد کاتب هزاره دربازتاب رويدادهای سياسی و تاريخ نگاری کشور
- رحمت اله رواند سنبلی نهمه نیټه د پښتنو اوبلوڅو د پیوستون د ورځی په یاد
- مرادزئ د وږي ۹ مه د پښتونستان ورځ
- نوشته : میرمحمد شاه "رفیعی"آرزوهای فراموش ناشده شهدای به خون خفته
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- پژوهش: ظاهردقیق ماسترعلوم سیاسیحکومت مجاهدین(!)وبرکناری نقابهای تقدس آنان
- محمد عوض نبی زا د ه سی ومین سالروز شهادت علامه محمد اسمعیل مبلغ فرخنده و گرامی باد
- دکتورخلیل وداد (بارش)خاطرات مهندس هُلندی فان لوتسنبورگ ماس
- محمد عوض نبی زا دهدرويش علي خان هزاره اولین نایب الحکومهءهرات دردولت درانیها
- میرعبدالواحد ساداتسخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
- محمد عوض نبی زا ده بنیادعلیخان هزاره مبارزهمیشه درسنگرو یکی ازمدافعین راستین استقلال کشور
- محمد عوض نبی زا دهشیرمحمدخان هزاره جنگاورقهرمان و یکی از فاتحین اصلی معرکهءمیوند
- ترجمه و تحشیهء دکتور خلیل وداد نخستین مداخلهء نظامی شوروی به افغانستان
- سیدحسن رشاددو یاد و دو خاطره
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرافغانستان در مراحل نخست توسعه مستقل (سال های دهه 1920)
- محمد عوض نبی زا ده میر یزدان بخش بهسودی نماد ازایمان و مقاومت ،قربانی توطیه و پیمان شکنی
- محمد عوض نبی زا د ه یکصد وپا نزدهمین سا لیا د شهادت میرمحمدعظیم بیگ سه پای
- نسیم جویا جویاــ پرچم شجاعت و نبرد مردم افغانستان به خاطر ازادی,عدالت وترقی
- محمد عوض نبی زا دهچهل و سومین سا لگرد وفات زنده یاد برات علی تا ج یکی ازپیشآهنگان ، نهضت مشروطه خواه و دموکرات گرامی باد
- محمد عوض نبی زا دهیکصدوپنجمین سال تولد فرقه مشرفتح محمد خان میر زاد یکی از پیش قراولان جنبش مشروطیت کشور فرخنده باد!
- محمد عوض نبی زا دهبیست و ششمین سا لیا د وفات محمد ابراهیم گا و سواریکی ازپیشگامان نهضت دهقا نی وضد استبداد گرامی با د!
- جنرال محمد یاسین امیریهشتاد سال از تولد ببرک کارمل شخصیت استثنایی تاریخ معاصرکشورمی گذرد
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبي زاده نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟(قسمت ششم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- مشعلشخصيتي که با تاريخ عمر خواهد کرد
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت پنجم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت چهارم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبی زاده یادی ازمبارزقهرمان عبدالخالق شهید
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ )قسمت سوم (
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت دوم )
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی جوانمرد لک بخش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- نصرت شاد يادي از “ مولانا “ ملانصرالدين !
- محمدعوض نبی زاده معرفی مختصریکعده ازمبارزین شاخص مردم هزاره درجنبیشهای ضد استبدادی و استعماری
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ويرايش وگردآورنده جانبازنبردنخستين سلطنت يک زن ازسلاله غزنويان در جهان اسلام
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ظريفيبه بها نهء هشتا دهفتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان
- آتوسا سلطان زاده فيلسوفاني كه پيامبر شدند !
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- دوکتور.م. پکتیا وا ل بمنا سبت هشتا دو هفت مین سا لګر د استر دا د استقلا ل ملی افغانستا ن
- محمدعوض نبی زاده هزاره جات یا هزارستان ازدیدگاه ونظر مورخین
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- نصرت شاد توماس هابس متفكر و فلسفه سياسي دولت
- عليشاد لربچه ژان ژاك روسو
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- عليشاد لربچه زنون ؛ اهل كيتون
- نوشتهء: زمری کاسی شناسنامهء يکتن ازمشروطه خواهان، يک مبارز گمنـــام و افشای يک ترورسياسی ديگر؛
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشوردرمورد هفت وهشت ثور
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پر شوردر مورد هفت وهشت ثور
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشور در مورد هفت و هشت ثور(بخش شـشم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشور در مورد هفت وهشت ثور بخش چهارم
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر مورد هفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- سراج الدین ادیبروز جهانی کارگر وتشکیل سازمان بینالمللی کار
- سراج الدین ادیب جهان در آیینه ء رویداد های تاریخ (اول تا 31 می )
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمدوليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- کريم حقوقابونصر فارابي ارسطوی شرق
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش نخست
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رضا شادابهویت قومی هزاره ها و سادات هزاره
- ارسالي آرش فروزی با مبارز آتشين راه نجات مردم داکتر محمودی آشنا شويم
- سراج .اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخ
- دوکتورمحمد شعيب مجددیمسابقه تير اندازی در زمان تيموريان هرات
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش نخست
- اسکاریحسن صباح وجنبش اسماعيليه
- دستگيرصادقيغارت ميراثهای فرهنگي و تاريخي
- صباحچگونه ابوریحان بیرونی قاره آمريکا را کشف کرد؟
- داکتر وفاهوشی مین مردی که تاريخ را رقم زد
- صباحاولين سفير زن درتاريخ کابل زمين
- صباحگوشه ي ا ززندگي جاودانه مرد خراسان
- استادصباحابوالفضل بيهقی مورخ امپراتوري غزنويان
- سراج الدين اديببمناسبت 86 مین سال استقلال افغانستان
- تهيه و تدوين از بصيرشررتاريخ ، آزادي ،صلح واستقلا ل
- عينيسيرتاريخي فاجعه ملي ومجرمين جنگي
- رسالتروزا زن بحث انگيزتاريخ
- استادصباحميمنه د راورا ق تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحچهل سال اسماعیلیه بعد از وفات حسن صباح
- استادصباحتاريخ عمومي اسماعیلیه هاواوضاع خراسا ن
- نبشهءايشرداسالاحمدالله هندوی افغانستانیم؟!
- تهيه و ترتيب از اشرف بهروزفشرده اي از تاريخ فرانسه
- انجنيرغلام سخي ارزگانيبه بهانه يي گرامي داشت از روز جهاني مادر
- ارسالي جواد نصريانزن در آنسوي تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحيعقوب ليث صفاري مرد خرد وپيکا ر
- ارسالي صيقلرويدادها ي تاريخي
- ارسالي بنفشه ميتراآخرين تغييرات سياسي جهان در دهه پسين سده دوهزار عيسايي
- ارسالي فرحت شکوهمندگفتار بزرگان
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- ارسالي بنفشه ميترامجموعه ای از دانستنی ها
- گردآورنده وتلخيص استادصباحسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحگسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر
- نسرین مفیدردپای زن افغان در تاریخ
- نسرين مفيدهشتم مارچ روز جهاني زن در پهنای تاريخ
- ارسالي محبوب شاملعقايد اسماعيليه
- ارسالي ميلاد بهزادتاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد با ستا ن
- ارسالي نسترن نيلابمروري برآيين کا تو ليک
- ارسالي شامل سالارد رمورد زرتشت و زرتشتیا ن چه میدانیم؟
- ارسالي فريدون کيومرثمهاتما گاندی منجی صلح وپيام آورآزادي
- ارسالي بکتاش نهيردرباره اصطلاح شيعه
- استاد صباحکمي ازحقا يق ناگفته وتاريخي سرزمين خراسان
- ارسالي جواد نصريانتاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله
- ارسالي اميد برهاناهل حديث و حنابله
- ارسالي جواد نصريانوهابيت چگونه بوجودآمد؟
- استاد صباحتاريخ مذ هب اسماعيليه
- ارسالي دانش آرزوتاریخ اروپا
- ارسالي اميد آهنگربابل درکجا واقع بود؟
- ارسالي جواد نصريانپنج دهه از تصویب اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگذرد
- ارسالي اميد آهنگرامپراتوری اسکندر چه وسعت داشت ؟
- ارسالي عمران مهربانچه نيرويي ملتها را به حرکت در مي آورد؟
- ارسالي ميلاد دوستچه کسی می تواند تاریخ بنو یسد؟
- ارسالي مشهيد مهوشبِنِدِتو كروچه
- ارسالي اميد آزموننظرمن در باره تاريخ
- ارسالي مشهيد اميلسا ما نيان
- ارسالي داکتر بصيرجنگ نفت
- ارسالي احمد منصور آگاهنهروآزاده مرد آزادي
- ارسالي وليد نصرياندرتاريخ ا مريکا چه گذشته است؟
- استاد صباحلحظه يي دردهليزهاي تاريخ
- ارسالي سالار هوشمندبه بها نه، سالروز ترور مهاتما گاندی
- ارسالي داکتربصيرتاريخ و هويت ملي ما
- ارسالي شامل صباحلحظه يي با تاريخ
- دستگير صادقيگراميداشت از مبارزات قهرمانانهً مردم با شهامت افغانستان در حفظ استقلال کشور