وهابيت چگونه بوجودآمد؟
ارسالي جواد نصريان
(معرفي بنياد گرايا ن)
«وهابيان» پيروان محمد بن عبدالوهاب بن سليمان تميمى نجدى (1115 - 1206) هستند او پير و مكتب ابن تيميه و شاگرد او ابن قيم الجوزى بود كه عقايد جديدى را در جزيرة العرب بنياد نهاد. نام اين فرقه از نام پدر او عبدالوهاب گرفته شده و لقب وهّابى را دشمنان اين فرقه به آنان دادهاند و صحيح اين است كه ايشان را «محمّديه» در نسبتبه شيخ محمّد پيشواى اين فرقه بناميم. شيخ محمّد در شهر عينيه از بلاد نجد تولد يافت، پدرش در آن شهر قاضى بود و از كودكى به مطالعه كتب تفسير و حديث و عقايد مىپرداخت. فقه حنبلى را نزد پدر خود كه از علماى حنابله بود بياموخت. محمّد در سفرى كه به حجبيت اللّه الحرام رفت بعد از مناسك به مدينه رفت و در آن جا استغاثه و استعانت مردم را از پيغمبر(ص) در پيش قبر او انكار كرد و گفت: اين عمل بر خلاف توحيد است و استعانت و حاجتخواستن فقط بايد از خداوند باشد. سپس به نجد بازگشت و از آن جا به بصره و شام رفت و به مطالعه كتب ابن تيميه و ابن قيم پرداخت. ابن تيميه ابوالعباس احمد بن عبدالحليم حرّانى از بزرگترين علماى حنبلى قرن هفتم و هشتم هجرى بود و چون عقايدش مخالف افكار علماى معاصرش بود تكفير شده به زندان افتاد و عاقبت از جور مغولان مهاجم از شام به قاهره گريخت. ولى به سال 712 به دمشق برگشت و به سال 728 در قلعه دمشق درگذشت. ابن تيميه با اين كه خود و پدرش از علماى حنبلى به شمار مىرفتند مقيد به تبعيت از مذهب فقهى احمد بن حنبل نبود و در مسائل كلامى در توحيد غلو مىكرد. سرانجام ابن تيميه در زندان دمشق درگذشت. شمس الدين ابو عبداللّه محمد معروف به ابن قيم الجوزى (691 - 751) شاگرد ابن تيميه بود و مانند استاد خود از آراء و افكار مذكور دفاع مىكرد و به اتهام بدعت گذارى در اسلام به زندان افتاد. محمد بن عبدالوهاب در مسافرتهاى خود ظاهرا به خراسان نيز سفر كرده است و در قديمترين كتابى كه در مورد مسافرت وى به آنجا سخن رفته است، كتاب «تحفة العالم» تاليف سيد عبداللطيف تسترى (شوشترى) است. اين كتاب در سال 1216 در حدود ده سال پس از وفات محمد بن عبدالوهاب مصادف با حمله وهابيان به كربلا و نجف تاليف يافته است و در آن كتاب سفر او را به اصفهان ذكر كرده است. نويسنده «ناسخ التواريخ» در مجلّد مربوط به قاجاريه در شرح حال محمد بن عبدالوهاب چنين گفته است. «وى از عرب باديه بود و به بصره سفر كرد و در نزد يكى از علماى آن شهر كه شيخ محمد مجموعى بود علم دين آموخت و در اصفهان متوقف شد و در نزد علماى آن ديار به تحصيل علم و ادب و فقه پرداخت. شيخ محمّد در شهر عينيه رانده شد و در سال 1106 به درعيه از نواحى معروف نجد رهسپار گرديد. امير درعيه كه محمد بن سعود نام داشت مقدم او را گرامى شمرد و سخنان وى را به مصلحت مقام خود دانست و به شيخ محمد وعده مساعدت و يارى در اشاعه عقايدش داد. شيخ محمد درعيه را موطن خويش قرار داد، و به مردم آن سامان تفسير قرآن بياموخت و به اصول مذهب خود آشنا ساخت. چون عدّهاى به مذهب وى گرويدند، آنان را عليه مردم نجد فرمان جهاد داد و ايشان به يارى محمد بن سعود بر نجد و قبايل ساكن در آن حدود غلبه كردند، و شهر رياض را فتح كردند و از آن به بعد آل سعود آنجا را پايتختخود قرار دادند. شيخ محمّد اداره امور مردم را به عهده عبدالعزيز پسر محمد بن سعود واگذار كرد و خود به عبادت و تدريس پرداخت تا در سال 1206 رخت از جهان بربست. شيخ مفهوم توحيد و لا اله الاّ اللّه را طورى قرار مىداد كه جز معتقدان به اين عقيده موحد ديگرى باقى نمىماند. وى چنين گويد: لا اله الاّ اللّه نفى است و اثبات. قسمت اوّل لا اله دلالتبر نفى جميع معبودات مىكند و قسمت دوم الاّ اللّه عبادت را براى خدايى كه شريك ندارد ثابت مىنمايد. همچنين گويد: مهمترين چيزى كه خداوند بر آن امر فرموده «توحيد» است كه مقصود از آن منحصر ساختن عبادت به خدا مى باشد و زشتترين چيزى كه خداوند از آن نهى فرموده، شرك است. محمد جواد مغنيه در كتاب «هذى هى الوها بيه» ، طبع بيروت باستناد به كتب محمد بن عبدالوهاب و آثار ديگر «وهابيان» مىنويسد: به نظر وهابيها هيچ انسانى نه موّحد است و نه مسلمان مگر اين كه امور معينى را ترك نمايد كه از جمله آنها اين چند مورد است:
1- بوسيله هيچ يك از انبياء و اولياى خدا به خداوند تعالى توسل نجويد و هر گاه چنين كند و بگويد: اى خدا توسط پيامبرت محمد به تو متوسل هستم كه من را مشمول رحمتخود قرار دهى، چنين كسى به راه مشركان رفته و عقيدهاش شرك است. 2- به قصد زيارت به قبر پيغمبر(ص) نزديك نشود و بر آن دست نگذارد و در آن جا دعا نخواند و نماز نگذارد و بر آن بنا و مسجد نسازد و براى آن نذر نكند. 3- از پيغمبر طلب شفاعت نكند اگر چه خداوند حق شفاعت را به پيغمبر(ص) اسلام عطا كرده است وليكن از طلب آن نهى فرموده است. بر مسلمان جايز است كه بگويد: يا اللّه اشفع لى محمدا، يعنى محمد(ص) را شفيع من قرار ده ولى روانيستبگويد: يا محمد اشفع لى عند اللّه، يعنى اى محمّد (ص) نزد خدا براى من شفاعت كن. كسى كه از پيامبر طلب شفاعت كند مانند اين است كه از بتان شفاعتخواسته باشد. 4- بايد هرگز به پيغمبر سوگند نخورد و او را ندا و «يا محمدا» نكند و آن حضرت را با لفظ «سيدنا» توصيف نكند و الفاظى از قبيل: بحق محمد، يا محمد، سيدنا محمد(ص) بر زبان جارى نسازد. 5 - نذر براى غير خدا و پناه بردن و استغاثه به غير خداوند شرك است. 6- زيارت قبور و ساختن گنبد و بنا بر آنها و تزيين قبور و سنگ و كتيبه نهادن بر آن، و چراغ و شمع گذاشتن بر آن شرك است. همه مسلمانان معتقدند كه هر كس شهادتين گويد مسلمان محسوب مىشود و خون و مالش محفوظ است امّا «وهابيه» گويند: قول بدون عمل ارزش و اعتبارى ندارد و بنابراين هر كس شهادتين را بخواند ولى از مردگان استعانتبطلبد چنين كسى كافر و مشرك خواهد بود و خون و مال او حلال مىباشد. «وهابيان» به پيروى از ابن تيميه به ظاهر آيات و اخبار عمل مىكنند و قايل به تاويل و توجيه نيستند، و به استناد ظاهر پارهاى از احاديث و آيات براى بارى تعالى اثبات جهت مىكنند و او را مانند «مجسمه» داراى اعضا و جوارح مىدانند. آنان نخستين پيغمبر را نوح و خاتم ايشان را حضرت محمد(ص) بن عبداللّه دانند. در سرزمين ايشان زيارت قبور وجود ندارد و تمام قبرها با خاك يكسان است و روضه منوره پيغمبر(ص) را كه تا به حال باقى مىباشد طورى قرار دادهاند كه كسى نمىتواند بدان نزديك شود و قبر مطهر ابدا ديده نمىشود. مذهب وهابى اكنون در عربستان سعودى مذهب رسمى است و فتاوى علماى آن مذهب از طرف دولت اجرا مىشود. «وهابيان» در فروع مذهب تابع امام احمد حنبل هستند و بر هيچ يك از پيروان مذاهب چارگانه مثل: حنفى، شافعى، حنبلى، مالكى ايراد نمىگيرند ولى پيروان ديگر مذاهب را از قبيل: «شيعه» و «زيديه» و «غلاة» را مورد طعن قرار مىدهند. «وهابيه» در سال 1216 هجرى قمرى بعد از خراب كردن قبور بقيع، به كربلا و نجف حمله كردند و حرم حضرت امام حسين را غارت نمودند و قريب چهار هزار تن از مردم شيعه آن شهر را بكشتند. ايشان بر آن بودند كه گنبد رسول(ص) خدا را نيز خراب كنند و با خاك يكسان نمايند ولى از بيم اعتراض ديگر مسلمانان از اين كار خوددارى كردند. گويند: محمد بن عبدالوهاب بر سر قبر رسول(ص) خدا مىرفت و با عصاى چماق گونه خود بر قبر آن حضرت مىكوفت و مىگفت: يا محمد، قم ان كنتحيّا «يعنى اى محمد(ص) اگر زندهاى برخيز» و با اين عمل مىخواستبه پيروان خود نشان دهد كه پيغمبر(ص) زنده نيست و نبايد از او حاجتخواست. با تبليغات متعدد عقايد «وهابيان» در افريقا و هند رواج فراوان يافته است چنان كه در زنگبار بسيارى از مسلمانان به اين مذهب گراييدهاند. در هندوستان پيشواى اين فرقه سيد احمد خان (1817 - 1898) ملقب به (زخژ) بود كه در سال 1822 ميلادى در سفر حجخود مذهب وهابى را پذيرفت و در پنجاب به دعوت پرداخت و دولتى شبيه به حكومت «وهابيان» به وجود آورد و كارش بالا گرفتبه حدى كه شمال هند را تهديد مىكرد. وى به علما و واعظان دين در آن نواحى حمله مىبرد و به هر كس كه مذهب او را نمىپذيرفت اعلان جهاد مىداد، و هند را «دار الفكر» ناميد. سرانجام امپراطورى انگليس براى رفع اغتشاش توانستسيد احمد خان را به جاى خود بنشاند. در الجزاير امام سنّوسى براى حجبه مكّه رفت و دعوت «وهابيه» را بشنيد و آن را بپذيرفت و پس از بازگشتبه موطن خود در انتشار آن كوشيد. در يمن شخصى به نام امام شوكانى (درگذشته در 1250) برخاست و آن عقايد را در آنجا رواج داد. شيخ محمد عبده در مصر به دو نكته كه اساس مذهب «وهابيه» را تشكيل مىداد توجه كرد كه يكى مبارزه با بدعتهاست و ديگرى باز بودن باب اجتهاد. وى را در اين راه، شاگرد و دوست صديقش، سيد محمد رشيد رضا صاحب مجله المنار يارى مىكرد. عقايد «وهابيان» در افكار و آثار شيخ محمود شكرى آلوسى نيز تاثير كرد. آثار محمد بن عبدالوهاب، كتاب التوحيد، كشف الشبهات، تفسير الشهاده لا اله الاّ اللّه، فضل الاسلام، نصيحت المسلمين و مفيد المستفيد است. كشف الارتياب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب. فتنه ابن تيميه خاموش شده بود، و انديشههاى او و شاگردش ابن القيم مىرفت كه در لابلاى كتابها دفن شود، كه ناگهان چهار قرن بعد، اين افكار مجددا جان تازهاى به خود گرفت و توسط محمد بن عبد الوهاب احياء گرديد. محمد بن عبد الوهاب در سال 1115 در شهر«عيينة»وا قع در صحراى«نجد»عربستان چشم به جهان گشود و در سال 1206 يا 1207 ديده از جهان فرو بست. پدرش عبد الوهاب از علماى حنبلى و مورد احترام مردم شهر خود (عيينه) بود. فرزند عبد الوهاب پس از به پايان رساندن دروس مقدمات، زادگاهش را ترك گفت و به مدينه مهاجرت كرد و پس از اقامت كوتاهى در مدينه به بصره و سپس به بغداد و در هر يك از اين شهرها مدتى چند اقامت گزيد تا آنجا كه به شهر«قم»نيز آمد و سرانجام تصميم گرفت كه به زادگاه خود برگردد و پس از بازگشت، هشت ماه از مردم دورى گزيد، و سپس مردم را به آيين جديدى فرا خواند. در بسيارى از كتابهاى عربى، مسافرت شيخ به شهرهاى مختلف و اقامت او در آن مناطق آمده است. و قديمىترين كتاب فارسى كه در آن نامى از محمد بن عبد الوهاب و پارهاى از عقايد او به ميان آمده است، كتاب«ذيل تحفة العالم»نوشته«عبد اللطيف شوشترى»است . وى سالها در هند اقامت داشت و با محمد بن عبد الوهاب معاصر بود. كتاب فارسى ديگرى كه از اين مردم نام برده، كتاب مآثر سلطانيه تاليف عبد الرزاق دنبلى ت (1067) - م (1242) است كه توقف طولانى شيخ را در اصفهان براى فراگيرى فقه و اصول متذكر شده است (3) سومين كتاب فارسى كه از او نام برده كتاب سفرنامه ميرزا ابو طالب اصفهانى است كه او نيز با شيخ معاصر بوده و مسافرت او به اصفهان و اكثر بلاد ايران و خراسان تا سر حد غزنين را آورده است.غالب بيوگرافى نويسان، درباره محمد بن عبد الوهاب يادآور ميشوند كه از همان دوران جوانى سخنان زنندهاى از او شنيده مىشد، و پدر او كه مرد صالحى بود، نيز انحراف او را پيشبينى ميكرد. شيخ در جوانى غالبا به مطالعه زندگى نامه كسانى كه مدعى نبوت شده بودند مانند مسيلمه كذاب و سجاج و اسود عنسى و طليحه اسدى علاقه خاصى داشت . اگر اين گزارش درستباشد، حاكى از آن است كه او از همان آغاز، سوداى رهبرى را در سر مىپرورانده و سرانجام اين سودا در دعوت وهابيگرى جلوه كرد، و از اين طريق به تكفير تمام فرق اسلامى پرداخته و ديگران را جاهل و نادان و مشرك و بدعت گذار ناميده و اين سيره همه بدعت گذاران و فرقه سازان است. انتقال به«حريمله» پدر محمد بن عبد الوهاب از محل اصلى خود به نام عيينه به بخش حريمله منتقل شد و در آنجا زيست تا در سال 1143 مرگ او فرا رسيد. او از فرزند خود راضى نبود و پيوسته او را سرزنش ميكرد. حتى برادرش سليمان بن عبد الوهاب از مخالفان سر سخت وى بود و بعدها كتابى در رد انديشههاى او نوشت. وقتى پدر فوت كرد، او محيط را براى اظهار عقايد خود بى مانع ديد، ولى با هجوم عمومى مردم حريمله روبرو شد و نزديك بود كه خونش را بريزند. ناچار از آنجا به زادگاه خود عيينه باز گشت، پس از ورود به زادگاهش با امير آنجا به نام عثمان بن معمر پيمان بست كه هر يك از آن دو، بازوى ديگرى باشد و امير اجازه دهد او عقايد خود را بى پرده مطرح كند. شايد نتيجه آن، اين باشد كه امير بر همه امير نشينهاى منطقه نجد كه عيينيه نيز يكى از آنهاست تسلط يابد. آنگاه براى اينكه پيوند محمد بن عبد الوهاب با امير استوارتر گردد، وى خواهر امير را گرفت و پس از بستن عقد، و وعده همكارى صميمانه، شيخ به امير گفت:اميد استخدا نجد و اعراب نجد را به تو ببخشد! بدينگونه پيمانى ميان شيخ و امير بسته شد كه در حقيقت داد و ستدى بيش نبود . شيخ، منطقه را به امير بخشيد، در حالى كه نه از تقواى او آگاهى صحيح داشت و نه از سرانجام كار او!پس از اين پيمان نخستين اثر آن اين شد كه قبر زيد بن الخطاب، برادر خليفه دوم، با خاك يكسان گشت زيرا از ديد شيخ، بناى بر قبور بدعتى بود كه بايد از ميان مىرفت، ولى همين كار، واكنشهايى در منطقه ايجاد كرد و امير احساء و قطيف به نام سليمان حميرى، به امير عينيه (عثمان بن معمر) فرمان داد كه هر چه زودتر اين فتنه را بخواباند و شيخ را به قتل برساند امير عيينيه ناچار شد كه عذر شيخ را بخواهد تا او عيينيه را ترك كند. در اين موقع شيخ منطقه سومى را به نام«درعيه»برگزيد و در سال 1160 به آنجا منتقل شد. اين بخش همان زادگاه مسيلمه كذاب بود. شيخ پس از آمدن به درعيه با امير منطقه محمد بن سعود، نياى خاندان سعودى، تماس گرفت و هما ن پيمانى كه با امير عيينيه بسته بود، با محمد بن سعود بست، و همان طور كه منطقه را با عربهاى ساكن آن، به عثمان بن معمر فروخته بود، اين بار به ابن سعود فروخت. ناگفته پيداست جنگها و نبردهاى آنان با كفار و مشركان نبود. حملات آنان در يك قرن و نيم تنها به قبائل اسلامى و كشورهاى همجوار بود كه همگى گوينده«لا اله الا الله، محمد رسول الله»بودند و پيوسته خدا را عبادت ميكردند و فرائض را به جاى مىآوردند. اما چرا مردم از نظر محمد بن عبد الوهاب كافر و مشرك بودند؟دليل آن اين است كه بر قبور صالحان سايبانى ساخته و به زيارت قبر پيامبر مىآمدند و به ارواح مقدسه توسل مىجستند!! ابن سعود از پيمان خود با شيخ فوق العاده خوشحال بود، ولى دو چيز را با او مطرح كرد:
1- اگر ما تو را يارى كرديم و كشورها را گشوديم ميترسيم ما را ترك كنى و در نقطه ديگرى سكنى گزينى! 2- ما در فصل رسيدن ميوهها از مردم درعيه ماليات مىگيريم. مىترسيم كه تو ماليات را تحريم كنى! شيخ در پاسخ گفتار ابن مسعود گفت:من هرگز تو را با ديگرى عوض نخواهم كرد و خدا در فتوحاتى كه نصيب ما خواهد كرد، غنائمى قرار خواهد داد كه تو را از اين ماليات ناچيز بى نياز خواهد ساخت (8) سپس براى تحكيم روابط ميان دو خانواده، امير درعيه دختر شيخ را به ازدواج فرزند خود عبد العزيز در آورد، و از اين طريق رابطه زناشوئى ميان دو خانواده برقرار شد و تا كنون نيز اين رابطه در شعاع گستردهاى محفوظ مانده است. موحدى جز من و جز چند نجدى نيست .پيمان شيخ با«محمد بن سعود»به مرور زمان استحكام بيشترى يافت. نخستين برنامهاى كه شيخ براى محاربه با كفار!ريخت، گرفتن انتقام از امير«عيينة»به نام«عثمان بن معمر»بود، زيرا وى به اشاره امير«احساء»و«قطيف»كه در منطقه از مقام برترى برخورددار بود، پيمان خود را شكست. انديشه انتقام هنگامى قوت گرفت كه شيخ آگاه شد وى با امير«احساء»مكاتبات سرى دارد، و در صدد خيانتبه شيخ مىباشد، از اين جهت دو نفر از جانب شيخ به نامهاى«احمد بن راشد»و«ابراهيم بن زيد»اعزام شدند كه امير عيينه را ترور كنند. هر دو نفر پس از ورود به منطقه او را در حال خواندن نماز جمعه ترور كردند، و اين مطلبى است كه هم اكنون سعوديها به آن اقرار دارند، و در كتابى كه اخيرا به عنوان«رسائل محمد بن عبد الوهاب»به نظارت عبد العزيز بن باز مفتى عربستان سعودى منتشر شده چنين آمده است: «عثمان بن معمر مشرك و كافر بود و مسلمانان وقتى از كفر و شرك او آگاه شدند، تصميم گرفتند كه او را بكشند. » از اين جهت در ماه رجب 1163 وقتى او از نماز جمعه فارغ گشت، هنوز از مصلى خارج نشده بود كه او را به قتل رساندند. سه روز پس از قتل او، خود شيخ وارد عيينه شد و براى آنان حاكمى به نام«مشارى بن معمر»تعيين كرد . اين نخستين خونى بود كه بوسيله ايادى شيخ، در منطقه ريخته شد. و در حقيقت نخستين كافرى! كه به دست آنان كشته شد، مردى بود كه در سنگر عبادت، اقامه نماز مىكرد!و هنوز دقايقى از اين نماز نگذشته بود كه به خون خود در غلطيد. او جرمى جز اين نداشت كه حاضر به خضوع در برابر شيخ نشده بود. ترور امير عيينه به اتهام كفر و شرك، حاكى از عقيده شيخ درباره همه مردم نجد، بلكه تمام مسلمانان است، زيرا جز گروه معدودى در«درعية»همه مردم نجد و همه مسلمانان با امير«عيينه»هم عقيده بودند. اگر انگيزه قتل او، كفر و شرك او بود، مىبايست همه را به اين جرم بكشند. اتفاقا كليه لشكر كشىها و نبردهاى شيخ با طوائف نجد و قبائل منطقه روى اين اصل بود. و در حقيقت همه مسلمانان جهان جز شيخ و اتباع او كافر و مشرك بودند! نظامى كه شيخ در عيينه به وجود آورد و اميرى را كه براى مردم آنجا نصب كرد، نتوانست رضايت مردم را جلب كند. سرانجام بر او شوريدند.
وقتى خبر به شيخ و محمد بن سعود رسيد، فورا با گروهى بر عيينه حمله و همه شهر را با خاك يكسان كردند، تا آنجا كه درختها را سوزاندند، و چاهها را پر كردند و مردها را كشتند و زنان را اسير كردند و به نواميس مردم تجاوز نمودند و فزونتر از آن نيز جناياتى كردند كه قلم از بيان آن شرم دارد و اين شهر تا به امروز، به صورت ويرانهاى باقى مانده است. به عقيده شيخ، اين عذابى بود كه خدا براى آنان فرستاد . كشتن امير عيينه و لشكر كشى مجدد و ويران كردن شهر و كشتن مردان و اسير كردن زنان، رعب و وحشتى در منطقه بوجود آورد، و شيخ و محمد بن مسعود را بر توسعه حكومت تشويق كرد. از اين جهت محمد بن عبد الوهاب نامههايى به مردم نجد نوشت، و آنان را به مذهب توحيد!!!دعوت كرد. آنان كه آئين او را مىپذيرفتند، در امن و امان بودند. ولى آنان كه مذهب او را رد مىكردند، پيوسته مورد هجوم اتباع شيخ بودند، و ساليان درازى نبرد ميان نجد و احساء برقرار بود. حملات وحشيانه اتباع شيخ، گروهى را بر آن داشت كه پرده از اعمال شيخ بردارند. و جهان را متوجه جنايات وى سازند. برادر شيخ (سليمان بن عبد الوهاب) در كتاب خود به نام«الصواعق الالهية»به شيخ و اتباعش چنين خطاب مىكند: «شما به كوچكترين چيز، بلكه با كوچكترين ظن و گمان مردم را تكفير مىكنيد. شما كسانى را كه آشكارا معترف به اسلامند، كافر مىشماريد. حتى آنان را كه در تكفير اين گروه توقف مىكنند، نيز كافر مىدانيد». دعوت شيخ به آيين توحيد و تظاهر به مبارزه با شرك، در آغاز كار بسيار جالب و فريبنده بود و افرادى كه از دور ناظر بر دعوت شيخ بودند، مجذوب آوازه دعوت او شده، حتى سيد محمد بن اسماعيل كه يكى از امراى يمن بود، در يك قصيده طولانى شيخ را ستود كه مطلع آن چنين است: سلام على نجد و من حل في نجد و ان كان تسليمي على البعد لا يجدى! درود بر نجد و كسانى كه در آنند هر چند درود من از دور، سودى ندارد ولى هنگامى كه خبر كشتارها و حملات وحشيانه وهابيان به وى رسيد، از قصيدهاى كه در مدح او سروده بود، پشيمان شد و قصيده ديگرى در نكوهش او سرود كه مطلع آن چنين است: رجعت عن القول الذي قلت فى نجد فقد صح لي عنه خلاف الذي عندي! از سخنى كه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، زيرا خلاف آنچه كه در گذشته فكر ميكردم، براى من ثابتشد. شاعر يمنى به قصيده دوم اكتفاء نكرد و اين قصيده را شرح كرد و نام آن را«محو الحوبة في شرح ابيات التوبة»نهاد. تكفير مسلمين، يگانه شعار محمد بن عبد الوهاب! آيين وهابيت، آيين نفاق افكن و تفرقه آفرينى است كه از روز نخست چنين پيامدى را بدنبال داشت.
محمد بن عبد الوهاب در خطبههاى نماز جمعه مىگفت هر كس به پيامبر متوسل شود، كافر شده است، و عجيب اين كه برادرش سليمان سختبا او مبارزه مىكرد. روزى به برادرش گفت:اركان اسلام چند است؟گفت:پنج تا (شهادتين، بپا داشتن نماز، و پرداختن زكات، فريضه حج، روزه رمضان) . برادر گفت:تو ركنى را نيز بر آن افزودهاى، و آن اينكه هر كس از تو پيروى نكند مسلمان نيست و اين نيز ركن ششم است . روزى به برادر خود گفت:خدا در هر شب از شبهاى ماه رمضان چند نفر را از آتش دوزخ آزاد مىكند؟گفت:در هر شب صد هزار نفر، و در شب آخر ماه رمضان به اندازه همه كسانى كه در آن ماه آزاد کرده، يكجا آزاد مىفرمايد. برادر گفت:پيروان تو به يك دهم اين مقدار نيز نرسيده است، پس اين مسلمانانى كه خدا آنها را آزاد مىكند، كجا هستند؟تو كه مسلمانان را در خود و اتباع خود محصور ساختهاى!شيخ در پاسخ برادر ماند و چيزى نگفت. كار نزاع ميان دو برادر به جايى رسيد كه سليمان بر جان خود ترسيد و در عيه را به قصد مدينه ترك گفت و در آنجا رسالهاى بر رد برادر نوشت و برايش فرستاد. متاسفانه رساله مؤثر واقع نشد، بلكه كتابهاى ديگرى نيز كه علماى حنبلى و ديگران نوشتند، در او مؤثر نيفتاد. شعار وهابيان: تكفير مسلمانان جهان كفر چو منى گزاف و آسان نبود محكمتر از ايمان من، ايمان نبود در دهر يكى چو من، و آنهم كافر پس در همه دهر، يك مسلمان نبود!
از روزى كه احمد بن تيميه مكتب خود را پى ريزى كرد، تلويحا و تصريحا خود و اتباع خود را موحد و مسلمان دانسته و ديگر طوائف را كافر و مشرك مىشمرد. برخى از اعمال مسلمانان از قبيل توسل به پيامبر و سفر براى زيارت قبر وى و جشن گرفتن در مواليد را شرك و بدعت توصيف مىكرد و مفاد آن اين بود كه مرتكبين اين اعمال، مشرك بوده و طبعا كافر نيز خواهند بود. پس از ابن تيميه (كاسه ليس) سفره او محمد بن عبد الوهاب همين شعار را تكرار كرد و در رساله«اربع قواعد»در قاعده چهارم مىگويد: «مشركان زمان ما بدتر از مشركان گذشتهاند، زيرا مشركان گذشته، در حال رفاه، شرك مىورزيدند، اما در حال سختى به خداى يگانه پناه مىبردند و خالصانه، تنها او را مىخواندند، اما اينان در هر دو حال به پيامبر متوسل شده و مىورزند»!! . و در رساله ديگر مىگويد: «توحيدى كه مشركان زمان ما آن را انكار كردهاند، توحيد در عبادت است» . ما در تحليل عقايد وهابيت توحيد و شرك را به صورت منطقى تعريف كرده و حد و مرز آن را بيان خواهيم كرد و روشن خواهيم ساخت كه اگر معيارى را كه اين دو نفر براى توحيد و شرك ترسيم مىكنند، صحيح باشد، هرگز در روى زمين نميتوان موحدى يافت و اساس اشتباه هر دو نفر اين است كه براى عبادت حد صحيحى قائل نشده و هر نوع توسل به اسباب را پرستش سبب خواندهاند، و ميان تعلق به سبب، و عبادت سبب فرقى قائل نشدهاند. شعار وهابيان در تكفير مسلمانان به قدرى افراطى و شور است كه به اصطلاح«حتى خان هم فهميده»تا آنجا كه يكى از طرفداران آنان مانند آلوسى صاحب تاريخ نجد، بر آنان خرده گرفته و مىگويد: «سعود بن عبد العزيز به اطراف لشكركشى كرد و بزرگان عرب در برابر او سر فرود آوردند ولى متاسفانه او مردم را از زيارت خانه خدا باز داشت و بر خليفه عثمانى خروج كرد و مخالفان خود را تكفير نمود و در قسمتى از احكام شدت عمل به خرج داد و درباره برخى از اعمال مسلمين با ديدى ظاهر بينانه قضاوت كرد و آنان را متهم به شرك ساخت، در حالى كه اسلام، آيين سهل و آسان است، نه آيين سخت، آنچنان كه علماى نجد انديشيدهاند و پيوسته بر مسلمانان منطقه يورش برده و اموال آنان را به عنوان جهاد فى سبيل الله غارت مىكنند».
همان طور كه گفته شد اساس وهابيت را ايجاد تفرقه و دو دستگى ميان مسلمانان تشكيل مىدهد و اين ايده تا آغاز زمامدارى عبد العزيز (1304 ه - ) باقى بود، ولى پس از اشغال حجاز به دست او و تماس وهابيان با ملل مختلف اسلامى، موضع آنان به تدريج دگرگون گرديد، زيرا وهابيان پيش از اشغال حرمين در صحراها و باديهها زندگى مىكردند، و با گروههاى معدود تماس داشتند، واقعا فكر مىكردند كه اسلام واقعى همان است كه فرزند عبد الوهاب به آنان آموخته است و جز آنان در جهان مسلمانى نيست، و پس از تسلط بر حرمين شريفين و گسترش تماسها، فكر خشونتبه تدريج كاهش يافتخصوصا پس از مرگ عبد العزيز و روى كار آمدن فرزندان او مانند سعود، و فيصل، كه مدتها در اروپا و امريكا زندگى كرده بودند، فكر خشونت و تكفير مسلمين - به دست فراموشى سپرده شده و تصميم گرفتند كه دامنه تبليغات را گسترده سازند. ولى موضع آنان نسبتبه شيعه تغيير نكرد، بلكه پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران و اينک که اکثريت شعيه در عراق از موقف خوبي در حيات سياسي کشور شان برخوردار بوده و دير نخواهد بود که حرف آخر را در تعيين سياست های دولت عراق بيان دارند ، موضع آنان سختتر شده است، زيرا پيوسته از آن ميترسند كه موج انقلاب به سرزمين آنان برسد و توده مستضعف بر آنان بشورند و اركان سلطنت را متزلزل سازند و لذا ماه و يا هفتهاى نمىگذرد كه جزوهاى، رسالهاى، نشريهاى و يا كتابى بر ضد شيعه ننويسند و پيوسته همان دروغهاى شاخدارى را كه در ده قرن گذشته پشتسر شيعه گفته شده، تكرار مىكنند.
January 1st, 2005
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
(معرفي بنياد گرايا ن)
«وهابيان» پيروان محمد بن عبدالوهاب بن سليمان تميمى نجدى (1115 - 1206) هستند او پير و مكتب ابن تيميه و شاگرد او ابن قيم الجوزى بود كه عقايد جديدى را در جزيرة العرب بنياد نهاد. نام اين فرقه از نام پدر او عبدالوهاب گرفته شده و لقب وهّابى را دشمنان اين فرقه به آنان دادهاند و صحيح اين است كه ايشان را «محمّديه» در نسبتبه شيخ محمّد پيشواى اين فرقه بناميم. شيخ محمّد در شهر عينيه از بلاد نجد تولد يافت، پدرش در آن شهر قاضى بود و از كودكى به مطالعه كتب تفسير و حديث و عقايد مىپرداخت. فقه حنبلى را نزد پدر خود كه از علماى حنابله بود بياموخت. محمّد در سفرى كه به حجبيت اللّه الحرام رفت بعد از مناسك به مدينه رفت و در آن جا استغاثه و استعانت مردم را از پيغمبر(ص) در پيش قبر او انكار كرد و گفت: اين عمل بر خلاف توحيد است و استعانت و حاجتخواستن فقط بايد از خداوند باشد. سپس به نجد بازگشت و از آن جا به بصره و شام رفت و به مطالعه كتب ابن تيميه و ابن قيم پرداخت. ابن تيميه ابوالعباس احمد بن عبدالحليم حرّانى از بزرگترين علماى حنبلى قرن هفتم و هشتم هجرى بود و چون عقايدش مخالف افكار علماى معاصرش بود تكفير شده به زندان افتاد و عاقبت از جور مغولان مهاجم از شام به قاهره گريخت. ولى به سال 712 به دمشق برگشت و به سال 728 در قلعه دمشق درگذشت. ابن تيميه با اين كه خود و پدرش از علماى حنبلى به شمار مىرفتند مقيد به تبعيت از مذهب فقهى احمد بن حنبل نبود و در مسائل كلامى در توحيد غلو مىكرد. سرانجام ابن تيميه در زندان دمشق درگذشت. شمس الدين ابو عبداللّه محمد معروف به ابن قيم الجوزى (691 - 751) شاگرد ابن تيميه بود و مانند استاد خود از آراء و افكار مذكور دفاع مىكرد و به اتهام بدعت گذارى در اسلام به زندان افتاد. محمد بن عبدالوهاب در مسافرتهاى خود ظاهرا به خراسان نيز سفر كرده است و در قديمترين كتابى كه در مورد مسافرت وى به آنجا سخن رفته است، كتاب «تحفة العالم» تاليف سيد عبداللطيف تسترى (شوشترى) است. اين كتاب در سال 1216 در حدود ده سال پس از وفات محمد بن عبدالوهاب مصادف با حمله وهابيان به كربلا و نجف تاليف يافته است و در آن كتاب سفر او را به اصفهان ذكر كرده است. نويسنده «ناسخ التواريخ» در مجلّد مربوط به قاجاريه در شرح حال محمد بن عبدالوهاب چنين گفته است. «وى از عرب باديه بود و به بصره سفر كرد و در نزد يكى از علماى آن شهر كه شيخ محمد مجموعى بود علم دين آموخت و در اصفهان متوقف شد و در نزد علماى آن ديار به تحصيل علم و ادب و فقه پرداخت. شيخ محمّد در شهر عينيه رانده شد و در سال 1106 به درعيه از نواحى معروف نجد رهسپار گرديد. امير درعيه كه محمد بن سعود نام داشت مقدم او را گرامى شمرد و سخنان وى را به مصلحت مقام خود دانست و به شيخ محمد وعده مساعدت و يارى در اشاعه عقايدش داد. شيخ محمد درعيه را موطن خويش قرار داد، و به مردم آن سامان تفسير قرآن بياموخت و به اصول مذهب خود آشنا ساخت. چون عدّهاى به مذهب وى گرويدند، آنان را عليه مردم نجد فرمان جهاد داد و ايشان به يارى محمد بن سعود بر نجد و قبايل ساكن در آن حدود غلبه كردند، و شهر رياض را فتح كردند و از آن به بعد آل سعود آنجا را پايتختخود قرار دادند. شيخ محمّد اداره امور مردم را به عهده عبدالعزيز پسر محمد بن سعود واگذار كرد و خود به عبادت و تدريس پرداخت تا در سال 1206 رخت از جهان بربست. شيخ مفهوم توحيد و لا اله الاّ اللّه را طورى قرار مىداد كه جز معتقدان به اين عقيده موحد ديگرى باقى نمىماند. وى چنين گويد: لا اله الاّ اللّه نفى است و اثبات. قسمت اوّل لا اله دلالتبر نفى جميع معبودات مىكند و قسمت دوم الاّ اللّه عبادت را براى خدايى كه شريك ندارد ثابت مىنمايد. همچنين گويد: مهمترين چيزى كه خداوند بر آن امر فرموده «توحيد» است كه مقصود از آن منحصر ساختن عبادت به خدا مى باشد و زشتترين چيزى كه خداوند از آن نهى فرموده، شرك است. محمد جواد مغنيه در كتاب «هذى هى الوها بيه» ، طبع بيروت باستناد به كتب محمد بن عبدالوهاب و آثار ديگر «وهابيان» مىنويسد: به نظر وهابيها هيچ انسانى نه موّحد است و نه مسلمان مگر اين كه امور معينى را ترك نمايد كه از جمله آنها اين چند مورد است:
1- بوسيله هيچ يك از انبياء و اولياى خدا به خداوند تعالى توسل نجويد و هر گاه چنين كند و بگويد: اى خدا توسط پيامبرت محمد به تو متوسل هستم كه من را مشمول رحمتخود قرار دهى، چنين كسى به راه مشركان رفته و عقيدهاش شرك است. 2- به قصد زيارت به قبر پيغمبر(ص) نزديك نشود و بر آن دست نگذارد و در آن جا دعا نخواند و نماز نگذارد و بر آن بنا و مسجد نسازد و براى آن نذر نكند. 3- از پيغمبر طلب شفاعت نكند اگر چه خداوند حق شفاعت را به پيغمبر(ص) اسلام عطا كرده است وليكن از طلب آن نهى فرموده است. بر مسلمان جايز است كه بگويد: يا اللّه اشفع لى محمدا، يعنى محمد(ص) را شفيع من قرار ده ولى روانيستبگويد: يا محمد اشفع لى عند اللّه، يعنى اى محمّد (ص) نزد خدا براى من شفاعت كن. كسى كه از پيامبر طلب شفاعت كند مانند اين است كه از بتان شفاعتخواسته باشد. 4- بايد هرگز به پيغمبر سوگند نخورد و او را ندا و «يا محمدا» نكند و آن حضرت را با لفظ «سيدنا» توصيف نكند و الفاظى از قبيل: بحق محمد، يا محمد، سيدنا محمد(ص) بر زبان جارى نسازد. 5 - نذر براى غير خدا و پناه بردن و استغاثه به غير خداوند شرك است. 6- زيارت قبور و ساختن گنبد و بنا بر آنها و تزيين قبور و سنگ و كتيبه نهادن بر آن، و چراغ و شمع گذاشتن بر آن شرك است. همه مسلمانان معتقدند كه هر كس شهادتين گويد مسلمان محسوب مىشود و خون و مالش محفوظ است امّا «وهابيه» گويند: قول بدون عمل ارزش و اعتبارى ندارد و بنابراين هر كس شهادتين را بخواند ولى از مردگان استعانتبطلبد چنين كسى كافر و مشرك خواهد بود و خون و مال او حلال مىباشد. «وهابيان» به پيروى از ابن تيميه به ظاهر آيات و اخبار عمل مىكنند و قايل به تاويل و توجيه نيستند، و به استناد ظاهر پارهاى از احاديث و آيات براى بارى تعالى اثبات جهت مىكنند و او را مانند «مجسمه» داراى اعضا و جوارح مىدانند. آنان نخستين پيغمبر را نوح و خاتم ايشان را حضرت محمد(ص) بن عبداللّه دانند. در سرزمين ايشان زيارت قبور وجود ندارد و تمام قبرها با خاك يكسان است و روضه منوره پيغمبر(ص) را كه تا به حال باقى مىباشد طورى قرار دادهاند كه كسى نمىتواند بدان نزديك شود و قبر مطهر ابدا ديده نمىشود. مذهب وهابى اكنون در عربستان سعودى مذهب رسمى است و فتاوى علماى آن مذهب از طرف دولت اجرا مىشود. «وهابيان» در فروع مذهب تابع امام احمد حنبل هستند و بر هيچ يك از پيروان مذاهب چارگانه مثل: حنفى، شافعى، حنبلى، مالكى ايراد نمىگيرند ولى پيروان ديگر مذاهب را از قبيل: «شيعه» و «زيديه» و «غلاة» را مورد طعن قرار مىدهند. «وهابيه» در سال 1216 هجرى قمرى بعد از خراب كردن قبور بقيع، به كربلا و نجف حمله كردند و حرم حضرت امام حسين را غارت نمودند و قريب چهار هزار تن از مردم شيعه آن شهر را بكشتند. ايشان بر آن بودند كه گنبد رسول(ص) خدا را نيز خراب كنند و با خاك يكسان نمايند ولى از بيم اعتراض ديگر مسلمانان از اين كار خوددارى كردند. گويند: محمد بن عبدالوهاب بر سر قبر رسول(ص) خدا مىرفت و با عصاى چماق گونه خود بر قبر آن حضرت مىكوفت و مىگفت: يا محمد، قم ان كنتحيّا «يعنى اى محمد(ص) اگر زندهاى برخيز» و با اين عمل مىخواستبه پيروان خود نشان دهد كه پيغمبر(ص) زنده نيست و نبايد از او حاجتخواست. با تبليغات متعدد عقايد «وهابيان» در افريقا و هند رواج فراوان يافته است چنان كه در زنگبار بسيارى از مسلمانان به اين مذهب گراييدهاند. در هندوستان پيشواى اين فرقه سيد احمد خان (1817 - 1898) ملقب به (زخژ) بود كه در سال 1822 ميلادى در سفر حجخود مذهب وهابى را پذيرفت و در پنجاب به دعوت پرداخت و دولتى شبيه به حكومت «وهابيان» به وجود آورد و كارش بالا گرفتبه حدى كه شمال هند را تهديد مىكرد. وى به علما و واعظان دين در آن نواحى حمله مىبرد و به هر كس كه مذهب او را نمىپذيرفت اعلان جهاد مىداد، و هند را «دار الفكر» ناميد. سرانجام امپراطورى انگليس براى رفع اغتشاش توانستسيد احمد خان را به جاى خود بنشاند. در الجزاير امام سنّوسى براى حجبه مكّه رفت و دعوت «وهابيه» را بشنيد و آن را بپذيرفت و پس از بازگشتبه موطن خود در انتشار آن كوشيد. در يمن شخصى به نام امام شوكانى (درگذشته در 1250) برخاست و آن عقايد را در آنجا رواج داد. شيخ محمد عبده در مصر به دو نكته كه اساس مذهب «وهابيه» را تشكيل مىداد توجه كرد كه يكى مبارزه با بدعتهاست و ديگرى باز بودن باب اجتهاد. وى را در اين راه، شاگرد و دوست صديقش، سيد محمد رشيد رضا صاحب مجله المنار يارى مىكرد. عقايد «وهابيان» در افكار و آثار شيخ محمود شكرى آلوسى نيز تاثير كرد. آثار محمد بن عبدالوهاب، كتاب التوحيد، كشف الشبهات، تفسير الشهاده لا اله الاّ اللّه، فضل الاسلام، نصيحت المسلمين و مفيد المستفيد است. كشف الارتياب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب. فتنه ابن تيميه خاموش شده بود، و انديشههاى او و شاگردش ابن القيم مىرفت كه در لابلاى كتابها دفن شود، كه ناگهان چهار قرن بعد، اين افكار مجددا جان تازهاى به خود گرفت و توسط محمد بن عبد الوهاب احياء گرديد. محمد بن عبد الوهاب در سال 1115 در شهر«عيينة»وا قع در صحراى«نجد»عربستان چشم به جهان گشود و در سال 1206 يا 1207 ديده از جهان فرو بست. پدرش عبد الوهاب از علماى حنبلى و مورد احترام مردم شهر خود (عيينه) بود. فرزند عبد الوهاب پس از به پايان رساندن دروس مقدمات، زادگاهش را ترك گفت و به مدينه مهاجرت كرد و پس از اقامت كوتاهى در مدينه به بصره و سپس به بغداد و در هر يك از اين شهرها مدتى چند اقامت گزيد تا آنجا كه به شهر«قم»نيز آمد و سرانجام تصميم گرفت كه به زادگاه خود برگردد و پس از بازگشت، هشت ماه از مردم دورى گزيد، و سپس مردم را به آيين جديدى فرا خواند. در بسيارى از كتابهاى عربى، مسافرت شيخ به شهرهاى مختلف و اقامت او در آن مناطق آمده است. و قديمىترين كتاب فارسى كه در آن نامى از محمد بن عبد الوهاب و پارهاى از عقايد او به ميان آمده است، كتاب«ذيل تحفة العالم»نوشته«عبد اللطيف شوشترى»است . وى سالها در هند اقامت داشت و با محمد بن عبد الوهاب معاصر بود. كتاب فارسى ديگرى كه از اين مردم نام برده، كتاب مآثر سلطانيه تاليف عبد الرزاق دنبلى ت (1067) - م (1242) است كه توقف طولانى شيخ را در اصفهان براى فراگيرى فقه و اصول متذكر شده است (3) سومين كتاب فارسى كه از او نام برده كتاب سفرنامه ميرزا ابو طالب اصفهانى است كه او نيز با شيخ معاصر بوده و مسافرت او به اصفهان و اكثر بلاد ايران و خراسان تا سر حد غزنين را آورده است.غالب بيوگرافى نويسان، درباره محمد بن عبد الوهاب يادآور ميشوند كه از همان دوران جوانى سخنان زنندهاى از او شنيده مىشد، و پدر او كه مرد صالحى بود، نيز انحراف او را پيشبينى ميكرد. شيخ در جوانى غالبا به مطالعه زندگى نامه كسانى كه مدعى نبوت شده بودند مانند مسيلمه كذاب و سجاج و اسود عنسى و طليحه اسدى علاقه خاصى داشت . اگر اين گزارش درستباشد، حاكى از آن است كه او از همان آغاز، سوداى رهبرى را در سر مىپرورانده و سرانجام اين سودا در دعوت وهابيگرى جلوه كرد، و از اين طريق به تكفير تمام فرق اسلامى پرداخته و ديگران را جاهل و نادان و مشرك و بدعت گذار ناميده و اين سيره همه بدعت گذاران و فرقه سازان است. انتقال به«حريمله» پدر محمد بن عبد الوهاب از محل اصلى خود به نام عيينه به بخش حريمله منتقل شد و در آنجا زيست تا در سال 1143 مرگ او فرا رسيد. او از فرزند خود راضى نبود و پيوسته او را سرزنش ميكرد. حتى برادرش سليمان بن عبد الوهاب از مخالفان سر سخت وى بود و بعدها كتابى در رد انديشههاى او نوشت. وقتى پدر فوت كرد، او محيط را براى اظهار عقايد خود بى مانع ديد، ولى با هجوم عمومى مردم حريمله روبرو شد و نزديك بود كه خونش را بريزند. ناچار از آنجا به زادگاه خود عيينه باز گشت، پس از ورود به زادگاهش با امير آنجا به نام عثمان بن معمر پيمان بست كه هر يك از آن دو، بازوى ديگرى باشد و امير اجازه دهد او عقايد خود را بى پرده مطرح كند. شايد نتيجه آن، اين باشد كه امير بر همه امير نشينهاى منطقه نجد كه عيينيه نيز يكى از آنهاست تسلط يابد. آنگاه براى اينكه پيوند محمد بن عبد الوهاب با امير استوارتر گردد، وى خواهر امير را گرفت و پس از بستن عقد، و وعده همكارى صميمانه، شيخ به امير گفت:اميد استخدا نجد و اعراب نجد را به تو ببخشد! بدينگونه پيمانى ميان شيخ و امير بسته شد كه در حقيقت داد و ستدى بيش نبود . شيخ، منطقه را به امير بخشيد، در حالى كه نه از تقواى او آگاهى صحيح داشت و نه از سرانجام كار او!پس از اين پيمان نخستين اثر آن اين شد كه قبر زيد بن الخطاب، برادر خليفه دوم، با خاك يكسان گشت زيرا از ديد شيخ، بناى بر قبور بدعتى بود كه بايد از ميان مىرفت، ولى همين كار، واكنشهايى در منطقه ايجاد كرد و امير احساء و قطيف به نام سليمان حميرى، به امير عينيه (عثمان بن معمر) فرمان داد كه هر چه زودتر اين فتنه را بخواباند و شيخ را به قتل برساند امير عيينيه ناچار شد كه عذر شيخ را بخواهد تا او عيينيه را ترك كند. در اين موقع شيخ منطقه سومى را به نام«درعيه»برگزيد و در سال 1160 به آنجا منتقل شد. اين بخش همان زادگاه مسيلمه كذاب بود. شيخ پس از آمدن به درعيه با امير منطقه محمد بن سعود، نياى خاندان سعودى، تماس گرفت و هما ن پيمانى كه با امير عيينيه بسته بود، با محمد بن سعود بست، و همان طور كه منطقه را با عربهاى ساكن آن، به عثمان بن معمر فروخته بود، اين بار به ابن سعود فروخت. ناگفته پيداست جنگها و نبردهاى آنان با كفار و مشركان نبود. حملات آنان در يك قرن و نيم تنها به قبائل اسلامى و كشورهاى همجوار بود كه همگى گوينده«لا اله الا الله، محمد رسول الله»بودند و پيوسته خدا را عبادت ميكردند و فرائض را به جاى مىآوردند. اما چرا مردم از نظر محمد بن عبد الوهاب كافر و مشرك بودند؟دليل آن اين است كه بر قبور صالحان سايبانى ساخته و به زيارت قبر پيامبر مىآمدند و به ارواح مقدسه توسل مىجستند!! ابن سعود از پيمان خود با شيخ فوق العاده خوشحال بود، ولى دو چيز را با او مطرح كرد:
1- اگر ما تو را يارى كرديم و كشورها را گشوديم ميترسيم ما را ترك كنى و در نقطه ديگرى سكنى گزينى! 2- ما در فصل رسيدن ميوهها از مردم درعيه ماليات مىگيريم. مىترسيم كه تو ماليات را تحريم كنى! شيخ در پاسخ گفتار ابن مسعود گفت:من هرگز تو را با ديگرى عوض نخواهم كرد و خدا در فتوحاتى كه نصيب ما خواهد كرد، غنائمى قرار خواهد داد كه تو را از اين ماليات ناچيز بى نياز خواهد ساخت (8) سپس براى تحكيم روابط ميان دو خانواده، امير درعيه دختر شيخ را به ازدواج فرزند خود عبد العزيز در آورد، و از اين طريق رابطه زناشوئى ميان دو خانواده برقرار شد و تا كنون نيز اين رابطه در شعاع گستردهاى محفوظ مانده است. موحدى جز من و جز چند نجدى نيست .پيمان شيخ با«محمد بن سعود»به مرور زمان استحكام بيشترى يافت. نخستين برنامهاى كه شيخ براى محاربه با كفار!ريخت، گرفتن انتقام از امير«عيينة»به نام«عثمان بن معمر»بود، زيرا وى به اشاره امير«احساء»و«قطيف»كه در منطقه از مقام برترى برخورددار بود، پيمان خود را شكست. انديشه انتقام هنگامى قوت گرفت كه شيخ آگاه شد وى با امير«احساء»مكاتبات سرى دارد، و در صدد خيانتبه شيخ مىباشد، از اين جهت دو نفر از جانب شيخ به نامهاى«احمد بن راشد»و«ابراهيم بن زيد»اعزام شدند كه امير عيينه را ترور كنند. هر دو نفر پس از ورود به منطقه او را در حال خواندن نماز جمعه ترور كردند، و اين مطلبى است كه هم اكنون سعوديها به آن اقرار دارند، و در كتابى كه اخيرا به عنوان«رسائل محمد بن عبد الوهاب»به نظارت عبد العزيز بن باز مفتى عربستان سعودى منتشر شده چنين آمده است: «عثمان بن معمر مشرك و كافر بود و مسلمانان وقتى از كفر و شرك او آگاه شدند، تصميم گرفتند كه او را بكشند. » از اين جهت در ماه رجب 1163 وقتى او از نماز جمعه فارغ گشت، هنوز از مصلى خارج نشده بود كه او را به قتل رساندند. سه روز پس از قتل او، خود شيخ وارد عيينه شد و براى آنان حاكمى به نام«مشارى بن معمر»تعيين كرد . اين نخستين خونى بود كه بوسيله ايادى شيخ، در منطقه ريخته شد. و در حقيقت نخستين كافرى! كه به دست آنان كشته شد، مردى بود كه در سنگر عبادت، اقامه نماز مىكرد!و هنوز دقايقى از اين نماز نگذشته بود كه به خون خود در غلطيد. او جرمى جز اين نداشت كه حاضر به خضوع در برابر شيخ نشده بود. ترور امير عيينه به اتهام كفر و شرك، حاكى از عقيده شيخ درباره همه مردم نجد، بلكه تمام مسلمانان است، زيرا جز گروه معدودى در«درعية»همه مردم نجد و همه مسلمانان با امير«عيينه»هم عقيده بودند. اگر انگيزه قتل او، كفر و شرك او بود، مىبايست همه را به اين جرم بكشند. اتفاقا كليه لشكر كشىها و نبردهاى شيخ با طوائف نجد و قبائل منطقه روى اين اصل بود. و در حقيقت همه مسلمانان جهان جز شيخ و اتباع او كافر و مشرك بودند! نظامى كه شيخ در عيينه به وجود آورد و اميرى را كه براى مردم آنجا نصب كرد، نتوانست رضايت مردم را جلب كند. سرانجام بر او شوريدند.
وقتى خبر به شيخ و محمد بن سعود رسيد، فورا با گروهى بر عيينه حمله و همه شهر را با خاك يكسان كردند، تا آنجا كه درختها را سوزاندند، و چاهها را پر كردند و مردها را كشتند و زنان را اسير كردند و به نواميس مردم تجاوز نمودند و فزونتر از آن نيز جناياتى كردند كه قلم از بيان آن شرم دارد و اين شهر تا به امروز، به صورت ويرانهاى باقى مانده است. به عقيده شيخ، اين عذابى بود كه خدا براى آنان فرستاد . كشتن امير عيينه و لشكر كشى مجدد و ويران كردن شهر و كشتن مردان و اسير كردن زنان، رعب و وحشتى در منطقه بوجود آورد، و شيخ و محمد بن مسعود را بر توسعه حكومت تشويق كرد. از اين جهت محمد بن عبد الوهاب نامههايى به مردم نجد نوشت، و آنان را به مذهب توحيد!!!دعوت كرد. آنان كه آئين او را مىپذيرفتند، در امن و امان بودند. ولى آنان كه مذهب او را رد مىكردند، پيوسته مورد هجوم اتباع شيخ بودند، و ساليان درازى نبرد ميان نجد و احساء برقرار بود. حملات وحشيانه اتباع شيخ، گروهى را بر آن داشت كه پرده از اعمال شيخ بردارند. و جهان را متوجه جنايات وى سازند. برادر شيخ (سليمان بن عبد الوهاب) در كتاب خود به نام«الصواعق الالهية»به شيخ و اتباعش چنين خطاب مىكند: «شما به كوچكترين چيز، بلكه با كوچكترين ظن و گمان مردم را تكفير مىكنيد. شما كسانى را كه آشكارا معترف به اسلامند، كافر مىشماريد. حتى آنان را كه در تكفير اين گروه توقف مىكنند، نيز كافر مىدانيد». دعوت شيخ به آيين توحيد و تظاهر به مبارزه با شرك، در آغاز كار بسيار جالب و فريبنده بود و افرادى كه از دور ناظر بر دعوت شيخ بودند، مجذوب آوازه دعوت او شده، حتى سيد محمد بن اسماعيل كه يكى از امراى يمن بود، در يك قصيده طولانى شيخ را ستود كه مطلع آن چنين است: سلام على نجد و من حل في نجد و ان كان تسليمي على البعد لا يجدى! درود بر نجد و كسانى كه در آنند هر چند درود من از دور، سودى ندارد ولى هنگامى كه خبر كشتارها و حملات وحشيانه وهابيان به وى رسيد، از قصيدهاى كه در مدح او سروده بود، پشيمان شد و قصيده ديگرى در نكوهش او سرود كه مطلع آن چنين است: رجعت عن القول الذي قلت فى نجد فقد صح لي عنه خلاف الذي عندي! از سخنى كه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، زيرا خلاف آنچه كه در گذشته فكر ميكردم، براى من ثابتشد. شاعر يمنى به قصيده دوم اكتفاء نكرد و اين قصيده را شرح كرد و نام آن را«محو الحوبة في شرح ابيات التوبة»نهاد. تكفير مسلمين، يگانه شعار محمد بن عبد الوهاب! آيين وهابيت، آيين نفاق افكن و تفرقه آفرينى است كه از روز نخست چنين پيامدى را بدنبال داشت.
محمد بن عبد الوهاب در خطبههاى نماز جمعه مىگفت هر كس به پيامبر متوسل شود، كافر شده است، و عجيب اين كه برادرش سليمان سختبا او مبارزه مىكرد. روزى به برادرش گفت:اركان اسلام چند است؟گفت:پنج تا (شهادتين، بپا داشتن نماز، و پرداختن زكات، فريضه حج، روزه رمضان) . برادر گفت:تو ركنى را نيز بر آن افزودهاى، و آن اينكه هر كس از تو پيروى نكند مسلمان نيست و اين نيز ركن ششم است . روزى به برادر خود گفت:خدا در هر شب از شبهاى ماه رمضان چند نفر را از آتش دوزخ آزاد مىكند؟گفت:در هر شب صد هزار نفر، و در شب آخر ماه رمضان به اندازه همه كسانى كه در آن ماه آزاد کرده، يكجا آزاد مىفرمايد. برادر گفت:پيروان تو به يك دهم اين مقدار نيز نرسيده است، پس اين مسلمانانى كه خدا آنها را آزاد مىكند، كجا هستند؟تو كه مسلمانان را در خود و اتباع خود محصور ساختهاى!شيخ در پاسخ برادر ماند و چيزى نگفت. كار نزاع ميان دو برادر به جايى رسيد كه سليمان بر جان خود ترسيد و در عيه را به قصد مدينه ترك گفت و در آنجا رسالهاى بر رد برادر نوشت و برايش فرستاد. متاسفانه رساله مؤثر واقع نشد، بلكه كتابهاى ديگرى نيز كه علماى حنبلى و ديگران نوشتند، در او مؤثر نيفتاد. شعار وهابيان: تكفير مسلمانان جهان كفر چو منى گزاف و آسان نبود محكمتر از ايمان من، ايمان نبود در دهر يكى چو من، و آنهم كافر پس در همه دهر، يك مسلمان نبود!
از روزى كه احمد بن تيميه مكتب خود را پى ريزى كرد، تلويحا و تصريحا خود و اتباع خود را موحد و مسلمان دانسته و ديگر طوائف را كافر و مشرك مىشمرد. برخى از اعمال مسلمانان از قبيل توسل به پيامبر و سفر براى زيارت قبر وى و جشن گرفتن در مواليد را شرك و بدعت توصيف مىكرد و مفاد آن اين بود كه مرتكبين اين اعمال، مشرك بوده و طبعا كافر نيز خواهند بود. پس از ابن تيميه (كاسه ليس) سفره او محمد بن عبد الوهاب همين شعار را تكرار كرد و در رساله«اربع قواعد»در قاعده چهارم مىگويد: «مشركان زمان ما بدتر از مشركان گذشتهاند، زيرا مشركان گذشته، در حال رفاه، شرك مىورزيدند، اما در حال سختى به خداى يگانه پناه مىبردند و خالصانه، تنها او را مىخواندند، اما اينان در هر دو حال به پيامبر متوسل شده و مىورزند»!! . و در رساله ديگر مىگويد: «توحيدى كه مشركان زمان ما آن را انكار كردهاند، توحيد در عبادت است» . ما در تحليل عقايد وهابيت توحيد و شرك را به صورت منطقى تعريف كرده و حد و مرز آن را بيان خواهيم كرد و روشن خواهيم ساخت كه اگر معيارى را كه اين دو نفر براى توحيد و شرك ترسيم مىكنند، صحيح باشد، هرگز در روى زمين نميتوان موحدى يافت و اساس اشتباه هر دو نفر اين است كه براى عبادت حد صحيحى قائل نشده و هر نوع توسل به اسباب را پرستش سبب خواندهاند، و ميان تعلق به سبب، و عبادت سبب فرقى قائل نشدهاند. شعار وهابيان در تكفير مسلمانان به قدرى افراطى و شور است كه به اصطلاح«حتى خان هم فهميده»تا آنجا كه يكى از طرفداران آنان مانند آلوسى صاحب تاريخ نجد، بر آنان خرده گرفته و مىگويد: «سعود بن عبد العزيز به اطراف لشكركشى كرد و بزرگان عرب در برابر او سر فرود آوردند ولى متاسفانه او مردم را از زيارت خانه خدا باز داشت و بر خليفه عثمانى خروج كرد و مخالفان خود را تكفير نمود و در قسمتى از احكام شدت عمل به خرج داد و درباره برخى از اعمال مسلمين با ديدى ظاهر بينانه قضاوت كرد و آنان را متهم به شرك ساخت، در حالى كه اسلام، آيين سهل و آسان است، نه آيين سخت، آنچنان كه علماى نجد انديشيدهاند و پيوسته بر مسلمانان منطقه يورش برده و اموال آنان را به عنوان جهاد فى سبيل الله غارت مىكنند».
همان طور كه گفته شد اساس وهابيت را ايجاد تفرقه و دو دستگى ميان مسلمانان تشكيل مىدهد و اين ايده تا آغاز زمامدارى عبد العزيز (1304 ه - ) باقى بود، ولى پس از اشغال حجاز به دست او و تماس وهابيان با ملل مختلف اسلامى، موضع آنان به تدريج دگرگون گرديد، زيرا وهابيان پيش از اشغال حرمين در صحراها و باديهها زندگى مىكردند، و با گروههاى معدود تماس داشتند، واقعا فكر مىكردند كه اسلام واقعى همان است كه فرزند عبد الوهاب به آنان آموخته است و جز آنان در جهان مسلمانى نيست، و پس از تسلط بر حرمين شريفين و گسترش تماسها، فكر خشونتبه تدريج كاهش يافتخصوصا پس از مرگ عبد العزيز و روى كار آمدن فرزندان او مانند سعود، و فيصل، كه مدتها در اروپا و امريكا زندگى كرده بودند، فكر خشونت و تكفير مسلمين - به دست فراموشى سپرده شده و تصميم گرفتند كه دامنه تبليغات را گسترده سازند. ولى موضع آنان نسبتبه شيعه تغيير نكرد، بلكه پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران و اينک که اکثريت شعيه در عراق از موقف خوبي در حيات سياسي کشور شان برخوردار بوده و دير نخواهد بود که حرف آخر را در تعيين سياست های دولت عراق بيان دارند ، موضع آنان سختتر شده است، زيرا پيوسته از آن ميترسند كه موج انقلاب به سرزمين آنان برسد و توده مستضعف بر آنان بشورند و اركان سلطنت را متزلزل سازند و لذا ماه و يا هفتهاى نمىگذرد كه جزوهاى، رسالهاى، نشريهاى و يا كتابى بر ضد شيعه ننويسند و پيوسته همان دروغهاى شاخدارى را كه در ده قرن گذشته پشتسر شيعه گفته شده، تكرار مىكنند.
January 1st, 2005
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
مسایل تاریخی
- علی رستمینقش پیش نهاده هایی تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت درتأسیس وافول حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادجهاد و جنگ در افغانستان قبل از آمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد
- سیداحسان واعظیبخش دوم نقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- سیداحسان واعظینقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- داکتر حمیدالله مفیدفرود دو ستاره درخشان از کهکشان اندیشه وخرد
- علی رستمی ببرک کارمل بااندیشه عدالت خواهانه به خاموشی رفت
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرآریایی ها یا تورک ها؟
- عبدالو کیل کوچی دسامبردر آیینهء تاریخ
- عبدالو کیل کوچیمحمود بریالی ابر مرد جنبش چپ وترقی خواه افغانستان
- محمد عوض نبی زادهنا یب سالارمحمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند وغزنیگک
- خلیل وداد چگونه س.د.ج.ا. به س.خ. ج.ا. تعویض شد
- مترجم: ا. م. شیریانقلاب اکتبر! استالین. نوسازی- کودتای لیبرالی
- نویسنده: نجیب سرغندوی نهضت خدایی خدمتگاری و نقش آن دربیداری پشتونها
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرتوران
- حسن پیمانامیرتیمورموئسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی قسمت-6
- حزب کارایران(توفان)انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود
- ظهو رالدين دبرېالي انقلاب دکاليزې په وېاړ
- زمان هوتکبمناسبت هفدهمین سالشهادت داکترنجیب الله
- رحمت اله رواندشهید داکتر نجیب اله داوولسم تلین په یاد
- جلال بايانی کاوشگرشـــهيد داکتر نجيب الله
- جلال بايانی کاوشگرهفده سال قبل درقلب افغانستان کابل حماسه تاريخ رخ داد
- نصیراحمد – مهمند پیړی،پیړی زغم او پیچ دی وګالل شی
- داکتر حبیب منګل دافغانستان دخپلواکۍ غورزنګ ته لنډه کتنه
- نویسنده : مهرالدین مشیدروزی که زمامداران ناکاره در سایۀ آن صرف احساس فربهی کرده اند
- حسن پیمانامیرتیمور موئسس سبک اصیل هنر معماریوحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی5
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادحقایقِ تلخِ جنگِ 1979-1991 افغانستان از زبان نظامیان شوروی پیشین
- عبدالوکیل کوچی نگاه مختصری به تاریخ کوشانی ها
- انجنیر فضل احمد افغان شاه امان الله غازی و خط سیاه دیورند
- میر عنایت الله سادات معضلۀدیورند
- تتبع ونگارش؛تلخیص وترجمه: ازحسن پیمانامیر تیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آ سیای وسطی قسمت(4)
- امان معاشر؛ خبرنگار آزادهشت ثور آوردن مجاهدین رو بزوال از کوه ها به قدرت جنرال دستم
- ا. م. شیریزادروز لنین، روز شرمندگی ما
- عتیق الله مولویزادهاز دین پروری، تا دین فروشی!!
- حسن پیمان امیرتیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنک ومدنیت آسیای وسطی قسمت 3
- نوشته کریم پوپل تاریخ نوروز کهن
- نجم کاويانیيادی از نوروز در کابل قديم
- تتبع ونگارش-ترجمه وتلخیص: ازحسن پیمانامیرتیمور موسس سبک اصیل هنرمعماری وحامی فرهنگ ومدنیت اسیای وسطی-2-
- دوکتور امین برین زوریدوکتور امین برین زوری
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادیهودیت در افغانستان
- ارسالی صمیمیبازگشت «لنین» به «خجند»
- حسن پیمانشمۀ ازخدمات وکارنامه های امیرتیموردرأئینۀ تأریخ
- سلیمان راوشجشن سده
- حسن پیمانتأریخ وخدمات زنده ومشهود امپراتوری تیموریان محال است به فراموشی سپرده شود
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادمناسبات سابق دولت افغانستان و اتحاد شوروی آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی به افغانستان
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- عتیق الله مولوی زادهزندگی از کاخ تا کا نتینر!
- سرلوڅ مرادزیبرتانوي هند او برتانوي پنجاب دواړه، د پښتنو د ویښتیا ضد !
- سرلوڅ مرادزیډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- نویسنده : مهرالدین مشیدبالاخره امریکایی ها سر به بالین بیمار نظامیان پاکستانی این بازوی زرهی تروریزم جهانی نهادند
- عبدالوکیل کوچید سامبر نقطه عطف درتاریخ جنبش داد خواهانه مردم افغانستان
- سرلوڅ مرادزی ډیورڼد کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون دوهمه برخه
- انجنیر فضل احمد افغانخط سیاۀ دیورند مولود دسایس انګلیس و روسیه
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- فرزاد رمضاني بونششناسايي يا عدم شناسايي ديورند؟
- انجینر محمود صافی دافغانستان دتاریخ ځلانده ستوری احمد خان « احمد شاه بابا » درانی کال
- سید ذا کر شاه ( ســــــــــادات) (( د ډیورند کرښې غندل یا د پاکستان ســـــــره دښمنی))
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او څرګند دریځونه
- بیداربمناسبت کنفرانس بین المللی لندن و عدم پذیرش دیورند خط فاصل
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- عزیز آریانفرنیاز تاریخی به بازگشت به توافقات ژنو
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- سرلوڅ مرادزید ډیورند کرښې پریکړه به، لروبر افغانان خپله کوي
- ارسالی صمیمیبرگی از تاریخ جنگ جهانی دوم/ چگونه مسکو تسلیم آلمان ها نشد
- میر عنایت الله سادات نگاهی به تاریخ آریانا
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بخش آخر
- جلال بايانیبزرگ مردان تاریخ
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش دوازدهم
- شبيراحمد طالب وزيران اوخاطرې
- رسول پويانجايگاه هرات در مدنيت خراسان
- محمدنبی عظیمیسفر دیگر به جلال آباد
- عزیزه عنایت خامۀ درفرا راه آزادی !
- نصیراحمد - مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو دشهیدانواوغازیانوپه یاد
- دوکتور جلال بايانی « روح شاه غازی امان الله شاد و پر نور باد »
- انجنیر ظهو رالدین اندیشپراو دا
- محمدنبی عظیمیتعرض متقابل قوای مسلح افغانستان
- نوشته کریم پوپل اشغال و تاراج کابل از زمان تاسیس الی امروز
- سلیمان راوششهروندان شهر (جندان)
- محمدنبی عظیمی درحاشیه تعرض متقابل
- رسول پویاننقش استعمار در تخریب تمدن خراسان
- رسول پویانخراسان بعد از فروپاشی امپراتوری تيموريان
- رسول پویان ریشه های خراسان کهن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش هشــــــــــــــــتم
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخـــش هفتـــــــــــــم
- ا. م. شیریپراودا در ۱۰۰ سالگی: زنده و رزمنده
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- عبدالحی نزهت افزودن دشواری کارعاقلانه نیست
- فوادشاه امان الله خان غازى از نظر احمد شاه مسعود كى بود؟
- انجنېر ظهو رالدین اندېشپر فا شیزم د بري ورځ یعنی دامپرېا لیزم دنیمی تنی ښخول په شوري سوسېا لیستي هېواد کی
- نویسنده : مهرالدین مشید نباید بیش از این بهایی برای ویرانی این سرزمین پرداخت
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش ششم
- نوشته صوفی کریم فیضانی حملات اعراب در افغانستان
- انجنیر ظهورالدین اندیشد افغا نستان د خلک دمو کراتیک گوند داد شهیدا نو او اتلانو دسور گوند ټولو غړو ته له پو رته نه تر کښته پو رې
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بقیه بخش پنجم
- نبی حیدری معلم جنک یا صلح
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بقیه بخش چهارم
- تهیه وترتیب:میرمحمدشاه رفیعیچهره امروزی تپه مرنجان ورازهای تاریخی آن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد -- 4
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد - 3-
- سلیمان راوشتندیس های بامیان مجسمه های بودا نیستند
- حسن پیمانبیادبودسلسال وشهمامه تندیسهای بودا دو همبزم ودو همسنگ
- حسن پیمانافشارخونین وقتلهای زنجیره یی انگیزۀ اتحادخلقهای تحت استبداد
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد
- رحمت اله رواند روسانو يرغل او وتل دواړه تېروتني وې
- احمدولي بدخشياداي ديني به قربانيان فاجعة افشار
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- عتیق گلشمه ازجنایات بعضی گروه های ماوئیستها درافغانستان
- محمد نبی عظیمیچرا از مرگ می ترسید ؟
- جمعه خان صوفيلر وبر دوه افغان که يو افغان؟ (يوولسمه او آخري برخه)
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (اتمه برخه)
- عبدالو کیل کوچی فرخنده باد چهل وهفتمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- حمید محویتآتر بی نوایان
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادآمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- تهیه کننده : عبدالقدیر میرزاییسقوطِ یک امپراتوری!
- محمد عارف عرفان رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی
- حمید محویدر بارۀ [کشته شدن پلخانوف(؟)]
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- صدیق رهپو طرزیما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (پنځمه برخه)
- داکترآریننام ببرک کارمل جاویدانه است زیرا توده های مردم آنرا ستوده اند
- عبدالو کیل کوچیپنجمین سالگرد وفات محمود بریالی را گرامی میداریم
- صدیق رهپو طرزیدیورند: سر و صدا برای هیچ
- محمدنبی عظیمیسپیده ها این جا آرام انــد
- محمد عوضازمكتب مبارزهء رفيق ببرك كارمل بياموزيم
- علی رستمیببرک کارمل ستارهء درخشان مبارزِ عدالتخواهء کشور
- عبدالو کیل کوچیببرک کارمل بزرگ مرد تاریخ
- دوکتور نثار احمد صدیقینام ببرک کارمل جاودان و روانش شاد باد
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟(٢ مه برخه)
- عزیز آریانفرچگونه دهلیز واخان ایجاد و به زور به افغانستان داده شد
- جمعه خان صوفيلر و بر: دوه افغان که يو افغان؟
- انجنېر ظهورالدين اندېشبه افتخار سالګرد انقلاب پېروزمند و زنجير شکن سوسياليستی اکتبر
- گزارشگر از انگلیسی به پارسی: صدیق رهپو طرزیده اسطوره در مورد افغانستان
- انجنېر ظهورالدين انديشبمناسبت سالمرګ انقلابی دلير وانديشمند خلل ناپذير
- از کریم پوپل روش سیاسی دولتها وملیتهای افغانستان در طول تاریخ
- عدالتدشمن هرگز وارد شهر لنين نخواهد شد!
- عبدالو کیل کوچی ماندگاران تاریخ
- نصیراحمد – مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو
- سليمان راوش به پیشواز 28 ـ اسد
- انجنېر ظهورالدين اندېشدافغانستان دخلکو دملی_ازادی بخښونکي انقلاب دکاليزی په وياړ
- گزارنده: عزیز آریانفرمقاله دوم نقش دولت «کیرپاند» در با هم آمیزی فرهنگ های آسیای میانه
- عزیز آریانفرشاهنشاهی پنج صد ساله تاجیکی- ایرانی کیرپاند در مرزهای باختری چین
- حامدعلمیرساله روزشمار وقایع افغانستان از سال 1747 الی اخیر سال 2010
- نوشته کریم پوپلظهور وزوال اردوهای افغانستان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دوازدهم وپایانی
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش 11
- گزارشگر از زبان انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دهم
- سرلوڅ مرادزیلندن کې ډيورند جرګه د پنجاب پر سر کلک ګوزار
- تهیه کننده:امان معاشر نامه ی خواجه حافظ شیرازی برای امیر تیمور
- عبدالصمد ازهرخود کشی یا قتل بخش نهم
- محمدنبی عظیمی لحظاتی با ازهر بزرگوار
- محمدنبی عظیمی آیا روزی تاریخ حــــرب کشور ما نوشته خواهد شد؟
- عبدالصمد ازهر اسرار مرگ میوندوال بخش نهم
- ازهر عبدالصمداسرار مرگ میوندوال بخش هشتم
- محمد همایون سرخابی شهر غلغله در ماتم نبود بودای بزرگش هنوز میگرید
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوالبخش هفتم
- محمدنبی عظیمیتا لحظهء انــــتقال مسؤولیت
- گزارش از انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش ششم
- اسدالله جعفریآیاافشار باردیگر تکرار خواهد شد؟
- سید عبدالقدوس «سید»جنگ افشار
- خلیل الله سکندریواقعیت های پنهان در ماجرا های عیان افغانستان
- محمد همایون سرخابی نگاه مختصری پیرامون زندگی پرافتخار ظهیرالدین محمد بابر
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش پنجم
- محمد عالم افتخارسید جمال الدین افغانی ؛ اَبَر انسانی که از نو باید شناخت !
- سرلوڅ مرادزی پاچاخان د بهرنیو پوهانو په نظر کې
- صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دور تیموریان
- میرعنایت الله سادات نظری بر موافقتنامه ای دیورند
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا قتل؟ بخش چهارم
- نویسنده : مهرالدین مشیدامریکا و بازی بزرگ در کشوری که دشنۀ مقاومت گلوی هر مهاجمی را شگافته است
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ بخش های دوم و سوم
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزاد آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- ا. م. شیریبمناسبت زادروز استالین
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ
- نویسنده: ولادیمیر پلاستون ببرک کارمل تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود باور داشت
- ع.رستمی ببرک کارمل نماد وحدت!
- ر. حسنهفته اول دسامبر یاد آور روز های فقدان دو شخصیت مبارز نستوه کشور
- نوشته از ع. بصیر دهزادبخاطر 14چهاردهمین سالگرد وفات شادروان ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی گرامی وجاویدان باد نام وخاطره تابناک زنده یاد ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی چهارمین سالروز وفات زنده یاد محمود بریالی را گرامی میداریم
- احمدشاه سرخابییادی از جاودان یاد ببرک کارمل و برادر و همرزم فقید ش محمود بریالی!
- سرورددیورند کرښه دتکړه پوهانو وځیړ نو ته ضرورت لري
- عزیز آریانفردرنگی بر سر نام کشور ما- افغانستان
- عزیز آریانفرراز نهانی نامه دوست محمد خان به نیکلای یکم- امپراتور روسیه
- عزیز آریانفرآیین نامه داخلی انقلابیون جوان افغان (جوانان افغان)
- شباهنگ راددر یادمان کمونیست رزمنده «ارنستو چه گوارا»
- دکتر بیژن بارانکوچ آریاییها از شمال خزر
- سرلوڅ مرادزی د تاریخ پاڼه : کوز پښتانه او د افغانستان خپلواکي
- سليمان راوش تجاوزانگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ
- اکادمیسن دستگیر پنجشیریحملات بر نیروهای چپ و پیامد های آن
- عزیز آریانفرگستره «اروآسیای میانه بزرگ»
- احسان لمر یادی از خانوادهء ناظر صفر
- داکتر . و .ع . خاکسترفراز های از زند ه گی یهودان در افغانستان
- نوشته صدیق رهپو طرزیتمدن «سند ـ هلمند» آغاز گر تاریخ ما
- انجنیر زلمی نصرت مهمندافغانستان د«جواهر لعل نهرو»له نظره!
- لیکونکی : نجم الدین « سعیدی »دعلامه دوکتورمحمد سعید « سعید افغانی»د «۲۵» تلین په ویاړ !
- سيد احسان " واعظی"تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان
- آصفه صبابه مناسبت سی امین سال شهادت شاد روان محمدطاهربدخشی
- عبدالوکیل کوچیفرخنده باد چهل و پنجمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- مرادزیستر پاچا خان : ملي هویت ، خپلواکي ، ملي ژبه او تعلیم
- علی رستمی چهل وپنجمین سالکرد حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن را گرامی داشت !
- داود کرنزی بمناسبت سومین سالگرد وفات رفیق بریالی
- یعقوب هادینام و نیکوئی های رفیق ببرک کارمل جاودان باد
- سید احسان واعظی شخصیت نام اوری که باتاریخ زیست
- ترجمه و تحشیه از خلیل وداداز انقلاب اکتوبر تا انقلاب ثور
- سيد احسان " واعظی"تمدن هاي آرياناي كهن و خر اسان باستان
- احسان واعظی جايگاه والا و ارزشمند فيض محمد کاتب هزاره دربازتاب رويدادهای سياسی و تاريخ نگاری کشور
- رحمت اله رواند سنبلی نهمه نیټه د پښتنو اوبلوڅو د پیوستون د ورځی په یاد
- مرادزئ د وږي ۹ مه د پښتونستان ورځ
- نوشته : میرمحمد شاه "رفیعی"آرزوهای فراموش ناشده شهدای به خون خفته
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- پژوهش: ظاهردقیق ماسترعلوم سیاسیحکومت مجاهدین(!)وبرکناری نقابهای تقدس آنان
- محمد عوض نبی زا د ه سی ومین سالروز شهادت علامه محمد اسمعیل مبلغ فرخنده و گرامی باد
- دکتورخلیل وداد (بارش)خاطرات مهندس هُلندی فان لوتسنبورگ ماس
- محمد عوض نبی زا دهدرويش علي خان هزاره اولین نایب الحکومهءهرات دردولت درانیها
- میرعبدالواحد ساداتسخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
- محمد عوض نبی زا ده بنیادعلیخان هزاره مبارزهمیشه درسنگرو یکی ازمدافعین راستین استقلال کشور
- محمد عوض نبی زا دهشیرمحمدخان هزاره جنگاورقهرمان و یکی از فاتحین اصلی معرکهءمیوند
- ترجمه و تحشیهء دکتور خلیل وداد نخستین مداخلهء نظامی شوروی به افغانستان
- سیدحسن رشاددو یاد و دو خاطره
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرافغانستان در مراحل نخست توسعه مستقل (سال های دهه 1920)
- محمد عوض نبی زا ده میر یزدان بخش بهسودی نماد ازایمان و مقاومت ،قربانی توطیه و پیمان شکنی
- محمد عوض نبی زا د ه یکصد وپا نزدهمین سا لیا د شهادت میرمحمدعظیم بیگ سه پای
- نسیم جویا جویاــ پرچم شجاعت و نبرد مردم افغانستان به خاطر ازادی,عدالت وترقی
- محمد عوض نبی زا دهچهل و سومین سا لگرد وفات زنده یاد برات علی تا ج یکی ازپیشآهنگان ، نهضت مشروطه خواه و دموکرات گرامی باد
- محمد عوض نبی زا دهیکصدوپنجمین سال تولد فرقه مشرفتح محمد خان میر زاد یکی از پیش قراولان جنبش مشروطیت کشور فرخنده باد!
- محمد عوض نبی زا دهبیست و ششمین سا لیا د وفات محمد ابراهیم گا و سواریکی ازپیشگامان نهضت دهقا نی وضد استبداد گرامی با د!
- جنرال محمد یاسین امیریهشتاد سال از تولد ببرک کارمل شخصیت استثنایی تاریخ معاصرکشورمی گذرد
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبي زاده نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟(قسمت ششم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- مشعلشخصيتي که با تاريخ عمر خواهد کرد
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت پنجم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت چهارم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبی زاده یادی ازمبارزقهرمان عبدالخالق شهید
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ )قسمت سوم (
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت دوم )
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی جوانمرد لک بخش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- نصرت شاد يادي از “ مولانا “ ملانصرالدين !
- محمدعوض نبی زاده معرفی مختصریکعده ازمبارزین شاخص مردم هزاره درجنبیشهای ضد استبدادی و استعماری
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ويرايش وگردآورنده جانبازنبردنخستين سلطنت يک زن ازسلاله غزنويان در جهان اسلام
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ظريفيبه بها نهء هشتا دهفتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان
- آتوسا سلطان زاده فيلسوفاني كه پيامبر شدند !
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- دوکتور.م. پکتیا وا ل بمنا سبت هشتا دو هفت مین سا لګر د استر دا د استقلا ل ملی افغانستا ن
- محمدعوض نبی زاده هزاره جات یا هزارستان ازدیدگاه ونظر مورخین
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- نصرت شاد توماس هابس متفكر و فلسفه سياسي دولت
- عليشاد لربچه ژان ژاك روسو
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- عليشاد لربچه زنون ؛ اهل كيتون
- نوشتهء: زمری کاسی شناسنامهء يکتن ازمشروطه خواهان، يک مبارز گمنـــام و افشای يک ترورسياسی ديگر؛
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشوردرمورد هفت وهشت ثور
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پر شوردر مورد هفت وهشت ثور
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشور در مورد هفت و هشت ثور(بخش شـشم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشور در مورد هفت وهشت ثور بخش چهارم
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر مورد هفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- سراج الدین ادیبروز جهانی کارگر وتشکیل سازمان بینالمللی کار
- سراج الدین ادیب جهان در آیینه ء رویداد های تاریخ (اول تا 31 می )
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمدوليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- کريم حقوقابونصر فارابي ارسطوی شرق
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش نخست
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رضا شادابهویت قومی هزاره ها و سادات هزاره
- ارسالي آرش فروزی با مبارز آتشين راه نجات مردم داکتر محمودی آشنا شويم
- سراج .اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخ
- دوکتورمحمد شعيب مجددیمسابقه تير اندازی در زمان تيموريان هرات
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش نخست
- اسکاریحسن صباح وجنبش اسماعيليه
- دستگيرصادقيغارت ميراثهای فرهنگي و تاريخي
- صباحچگونه ابوریحان بیرونی قاره آمريکا را کشف کرد؟
- داکتر وفاهوشی مین مردی که تاريخ را رقم زد
- صباحاولين سفير زن درتاريخ کابل زمين
- صباحگوشه ي ا ززندگي جاودانه مرد خراسان
- استادصباحابوالفضل بيهقی مورخ امپراتوري غزنويان
- سراج الدين اديببمناسبت 86 مین سال استقلال افغانستان
- تهيه و تدوين از بصيرشررتاريخ ، آزادي ،صلح واستقلا ل
- عينيسيرتاريخي فاجعه ملي ومجرمين جنگي
- رسالتروزا زن بحث انگيزتاريخ
- استادصباحميمنه د راورا ق تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحچهل سال اسماعیلیه بعد از وفات حسن صباح
- استادصباحتاريخ عمومي اسماعیلیه هاواوضاع خراسا ن
- نبشهءايشرداسالاحمدالله هندوی افغانستانیم؟!
- تهيه و ترتيب از اشرف بهروزفشرده اي از تاريخ فرانسه
- انجنيرغلام سخي ارزگانيبه بهانه يي گرامي داشت از روز جهاني مادر
- ارسالي جواد نصريانزن در آنسوي تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحيعقوب ليث صفاري مرد خرد وپيکا ر
- ارسالي صيقلرويدادها ي تاريخي
- ارسالي بنفشه ميتراآخرين تغييرات سياسي جهان در دهه پسين سده دوهزار عيسايي
- ارسالي فرحت شکوهمندگفتار بزرگان
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- ارسالي بنفشه ميترامجموعه ای از دانستنی ها
- گردآورنده وتلخيص استادصباحسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحگسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر
- نسرین مفیدردپای زن افغان در تاریخ
- نسرين مفيدهشتم مارچ روز جهاني زن در پهنای تاريخ
- ارسالي محبوب شاملعقايد اسماعيليه
- ارسالي ميلاد بهزادتاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد با ستا ن
- ارسالي نسترن نيلابمروري برآيين کا تو ليک
- ارسالي شامل سالارد رمورد زرتشت و زرتشتیا ن چه میدانیم؟
- ارسالي فريدون کيومرثمهاتما گاندی منجی صلح وپيام آورآزادي
- ارسالي بکتاش نهيردرباره اصطلاح شيعه
- استاد صباحکمي ازحقا يق ناگفته وتاريخي سرزمين خراسان
- ارسالي جواد نصريانتاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله
- ارسالي اميد برهاناهل حديث و حنابله
- ارسالي جواد نصريانوهابيت چگونه بوجودآمد؟
- استاد صباحتاريخ مذ هب اسماعيليه
- ارسالي دانش آرزوتاریخ اروپا
- ارسالي اميد آهنگربابل درکجا واقع بود؟
- ارسالي جواد نصريانپنج دهه از تصویب اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگذرد
- ارسالي اميد آهنگرامپراتوری اسکندر چه وسعت داشت ؟
- ارسالي عمران مهربانچه نيرويي ملتها را به حرکت در مي آورد؟
- ارسالي ميلاد دوستچه کسی می تواند تاریخ بنو یسد؟
- ارسالي مشهيد مهوشبِنِدِتو كروچه
- ارسالي اميد آزموننظرمن در باره تاريخ
- ارسالي مشهيد اميلسا ما نيان
- ارسالي داکتر بصيرجنگ نفت
- ارسالي احمد منصور آگاهنهروآزاده مرد آزادي
- ارسالي وليد نصرياندرتاريخ ا مريکا چه گذشته است؟
- استاد صباحلحظه يي دردهليزهاي تاريخ
- ارسالي سالار هوشمندبه بها نه، سالروز ترور مهاتما گاندی
- ارسالي داکتربصيرتاريخ و هويت ملي ما
- ارسالي شامل صباحلحظه يي با تاريخ
- دستگير صادقيگراميداشت از مبارزات قهرمانانهً مردم با شهامت افغانستان در حفظ استقلال کشور