عقايد اسماعيليه
ارسالي محبوب شامل ارسالي محبوب شامل


آنان بر اين عقيده‏اند كه خداى تعالى به واسطه حقيقتى كه از آن با كلمه «كن» تعبير مى‏شود، دو عالم را آفريد: 1 ـ عالم باطن كه عالم امر و عالم غيب است و مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح و حقايق كلى مى‏باشد و نزديكترين موجود اين عالم به خدا عقل اول است. 2 ـ عالم ظاهر كه عالم خلق و شهادت است و مشتمل بر اجزاى علوى و سفلى و اجسام فلكى و عنصرى است و بزرگترين موجودات اين عالم، به ترتيب، عرش و پس از آن كرسى و پس از آن اجسام ديگر است.اين دو عالم چنانكه از كمال به نقصان تنزل يافته، از نقصان به كمال باز مى‏گردد تا اينكه به امر الهى كه با كلمه «كن» تعبير مى‏شود، منتهى شود، و بدين ترتيب آغاز و انجام سلسله هستى خداست. امام مظهر عالم امر است و حجت او مظهر عقل اول (عقل كلى) است، و پيامبر مظهر نفس كل، يعنى امام اسم است.امام حاكم بر عالم باطن و معلم ديگران است.كسى جز به واسطه او عالم بالله نمى‏گردد، و پيامبر حاكم بر عالم ظاهر است و قوام شريعت به اوست. و هرگز زمان از پيامبر يا شريعت او خالى نخواهد بود، چنانكه از وجود امام و دعوت او نيز خالى نخواهد بود، و امام گاهى پنهان مى‏گردد، ولى دعوت او ظاهر خواهد بود تا اينكه حجت از جانب خدا بر بندگان تمام گردد. در روى زمين يك «ناطق» وجود دارد و او پيامبرى صاحب شريعت است، يعنى پيامبرى كه قانون الهى را كه به وسيله فرشته به او القا مى‏شود ابلاغ مى‏كند.ناطق، مشابه زمينى عقل اول ـ كه دعوت در آسمان را آغاز كرد ـ مى‏باشد. همچنين در روى زمين يك «وصى» موجود است و او امامى است كه وارث بلا فصل پيامبر و كسى است كه بنياد و اساس امامت و نخستين امام هر عصر است. وظيفه مخصوص او به عنوان امين راز نبوت، تأويل است كه ظاهر را به معنى مكتوم، يعنى به اصل آن مى‏رساند.وصى، مشابه عقل دوم مى‏باشد. علاوه بر اين يك امام وجود دارد كه وارث امام اساس است و وظيفه او ايجاد تعادل ميان ظاهر و باطن، كه پيوستگى آنها ضرورى است، مى‏باشد. ادوار نبوت از هفت دور تشكيل مى‏شود و هر مرحله از دوره نبوت، يعنى هر دوره غيبت، به وسيله يك ناطق و يك وصى افتتاح مى‏گردد، و يك يا چند دسته هفتگانه از امامان جانشين آنان مى‏گردد.و سپس آن دوره به وسيله آخرين امام (يعنى قائم) يا امام رستاخيز كه دوران پيشين را خاتمه مى‏ده پايان مى‏پذيرد و او امام «مقيم» است، يعنى پيامبر جديد را برمى‏انگيزد . ادوار شش پيامبر اولوا العزم بدين قرار است: آدم كه امام دورانش شيث بود، نوح كه سام امام دورانش بود، ابراهيم كه امام دورانش اسماعيل بود، موسى كه امام دورانش هارون بود، عيسى كه امام دورانش شمعون بود، محمد صلى الله عليه و آله كه امام دورانش على عليه السلام بود. و ناطق هفتم او همان امام رستاخيز است و او شريعت جديدى نخواهد آورد، بلكه معانى مكتوم منزلات را با انقلاب و تحول كه مقتضى اين كار است آشكار خواهد كرد. از نظر اسماعيليان امامت داراى مراتب چهارگانه زير است:
1 ـ امام مقيم: او كسى است كه پيامبر ناطق را برمى‏انگيزد و اين عالى‏ترين درجه امامت است و آن را «رب الوقت» نيز گويند. 2 ـ امام اساس: او وصى و جانشين پيامبر و امين راز و ياور او است و سلسله امامان مستقر در نسل او تداوم مى‏يابد. 3 ـ امام مستقر: او كسى است كه امام پس از خود را تعيين مى‏كند.راه تعيين امام از نظر اسماعيليان دو چيز است: يكى وراثت، و ديگرى نص امام مستقر. 4 ـ امام مستودع: او به نيابت از امام مستقر به انجام امور امامت قيام مى‏كند و حق تعيين امام پس از خود را ندارد.وى را نائب الامام نيز گويند. يكى از عقايد شاخص اسماعيليان در معارف و احكام دينى، تأويل است.به عقيده آنان شرايع الهى داراى ظاهر و باطن است و باطن آن را جز امام و جانشين او نمى‏داند، و همه آنچه در شرايع آسمانى آمده، مثالها و رموزى است براى حقايق باطنى.مثلا طهارت را به تبرى جستن از مذاهب مخالف باطنيه، و تميم را به فراگيرى دانش از كسى كه به آموختن مأذون است، و نماز را به دعا براى امام، و زكات را به نشر دانش براى مستعدان و مستحقان آن و روزه را به نهان داشتن معرفت از ظاهر گرايان و حج را به كوچ كردن براى كسب دانش تأويل نموده‏اند. اين گونه تأويلات موجب شد كه علماى اسلام، اسماعيليه را خطرى جدى براى عقايد اسلامى به شمار آورند و حتى از قبول آنان به عنوان يكى از فرقه‏هاى اسلامى امتناع ورزند.مرحوم استاد مطهرى در اين باره گفته است: «باطنيه آن قدر در انديشه‏هاى اسلامى بر اساس باطنيگرى دخل و تصرف كرده‏اند كه مى‏توان كه مى‏توان گفت اسلام را قلب كرده‏اند.به همين دليل مسلمين جهان حاضر نيستند آنها را جزء فرق اسلامى به شمار آورند.در حدود سى سال پيش كه «دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه» در قاهره تأسيس شد و مذاهب شيعه اماميه، زيدى، حنفى، شافعى، مالكى، حنبلى هر كدام نماينده داشتند، اسماعيليان خيلى كوشش كردند كه نماينده بفرستند، ولى از طرف ساير مسلمين مورد قبول واقع نشد» . هانرى كوربن در بيان تفاوت ميان عرفان شيعه اثنا عشرى و اسماعيلى مى‏گويد: «عرفان شيعه اثنا عشرى به اقتران و تعادل ظاهر و باطن شرع معتقد است، اما عرفان اسماعيلى همه احكام ظاهرى را داراى معانى مكتوم و حقيقت باطنى مى‏داند.پس چون اين معانى باطنى برتر از معانى ظاهرى احكام است و ترقى روحانى پيروان به درك آن معانى وابسته است، بنابر اين ظاهر شرع به منزله قشرى است كه بايد يك با ر به طور قطع آن را درهم شكست.اين كار همان است كه تأويل اسماعيلى آن را انجام داد. به اين طريق كه احكام شريعت را به حقيقت آن احكام باز گرداند، يعنى به ادراك معنى حقيقى تنزيل يا شريعت رسانيد.بنابر عقيده آنان تكاليف و احكام شريعت براى معتقد پا بر جايى كه بر مبناى معانى روحانى و باطنى رفتار كند محذوف است» . امامت از ديد اسماعيليان اگر بتوان براى مكتب اسماعيليه از ماوراءالنهر و دره سند تا مغرب و در سراسر جهان، انديشه‏اى محورى، ايده‏اى اصلى و مشخصه‏اى روشن تعيين كرد، انديشه امامت اسماعيلى، خاستگاه و پيامدهاى آن در كنار ساير تعاليم آنان همچون خداشناسى، كيهان و جهان‏شناسى، نفس، عقل و معادشناسى، از اهميت ممتازى برخوردار است. هرچند تعاليم آنها از همان آغاز تصورى قابل درك و مرتبط را درباره خداوند، جهان، انسان، معنا و فلسفه تاريخ ارائه مى‏داد اما هم در حيطه عمل و هم در حوزه نظر، نقش و كاركرد مسئله امامت فرازمند بوده است. شايد بتوان گفت اين مسئله در مكتب اسماعيليه، به نخ تسبيحى ماند كه همه تعاليم و آموزه‏ها و ابعاد فعاليت آنان را در پيوندى محكم، جهت‏دهى، منظم، كاربردى و معنادار كرده است . با آن كه مبناى نبوت و امامت هر دو نياز همواره انسان به معلم معصوم و راهنماى مؤيد از جانب خداوند متعال است و در سطحى جايگاه امام بعد از مقام نبوت و ناطق است، اما در سطوحى نقش امام عميق‏تر و جدى‏تر است، به طورى كه در هر يك از دوره‏هاى تاريخ مقدس زندگى بشر و ظهور هر يك از نطقاء، هفت امام آن دوره‏اند كه پرده از حقايق درونى و مهر سر از محتواى باطنى و دل‏انگيز مستور در قرآن، شريعت و كلام ناطق برمى‏دارند. چه، به قول داعى بزرگ سجستانى: «ان دعوة الرسول كانت الى التنزيل والشريعة ودعوة الوصى الى التأويل والحقيقة» . به تعبيرى ديگر، اين مسئله امامت است كه به عنوان جزئى از سلسله نبوت، تاريخ انسان را از ابتدا تا انتها در بر مى‏گيرد و در نهايت امام قائم و حجت مستور اسماعيلى، پيش از پايان جهان و در آستانه رستاخيز جديد، دوره معرفت محض روحانى و آزاد را آغاز مى‏نهد . بر اساس برخى منابع، عقيده اسماعيليه در باره امامت از نظريه «دوره‏اى بودن تاريخ مقدس دينى» آنان تركيب يافته است، كه آن نيز برگرفته از دوره‏هاى پيامبران مختلف الهى است كه قرآن كريم بر آن مهر تأييد زده است. بر پايه اين نظريه«اسماعيليان قديم» معتقد بودند كه تاريخ مقدس بشر در «هفت دوره» ، هر يك با طول زمانى معينى، به پايان مى‏رسد . هر دوره با پيامبرى كه آورنده وحى است و شريعتى دارد، آغاز مى‏شود. در هر يك از اين ادوار كه درمجموع هجده هزار سال به طول انجاميده است، مردمى با سنت‏ها، روش‏ها و طرق معيشت و دين‏هاى مختلف مى‏زيسته‏اند. آدم واضع «دين» در دورما مى‏زيسته است و به همين سبب ما را «آدميان» گويند. هر دورى هزار سال دوام دارد و هر هفت هزار سال قيامت است و هر هفت دور قيامت (چهل و نه هزار سال) قيام قيامت‏هاست. مردم درهريك از ادوار، مطيع دوحكم‏اند: ناموس شريعت و دنيا ناموس قيامت وآخرت. ناموس شريعت نسبت‏هاى آدمى است به‏آدمى وحاكمان‏آن پيامبران‏اند. ناموس قيامت و آخرت، نسبت‏هاى انسان است با خدا و حاكمان آن قائمان قيامت‏اند. مردم در دور نخست از حس و خيال تأثير مى‏پذيرند. پيغمبرى براى ايشان شريعتى وضع مى‏كند، به شكلى كه به فهم آن قادر باشند. سپس اين دوره به پايان مى‏رسد و دوره كمال آغاز مى‏گردد . در اين‏جاست كه امام مى‏آيد و بر همه ادوار قبلى سيطره مى‏يابد و پرده از چهره حقيقت برمى‏گيرد و معارف حسى و وهمى و خيالى صحت معقولات مطلق روحى الهى مى‏يابند و اين باور از تأويل اين سخن «رد الشى‏ء الى اوله» يعنى به معناى حقيقى باطن، پديد آمده است. بر اساس اين نظريه، در شش دوره اول تاريخ بشر، شش ناطق (نطقاء السته) ظهور كرده‏اند . اينان كه پيامبران اولواالعزم نيز خوانده مى‏شوند، عبارت بودند از: حضرت آدم (ع)، نوح (ع)، ابراهيم (ع)، موسى (ع)، عيسى (ع) و حضرت محمد (ص) . در مرتبه‏اى قبل يا همزمان با دوره هر يك از ناطقان شش‏گانه، ائمه مقيم وجود دارند. امام مقيم، حافظ، ياور و برپا دارنده ـ به تعبيرى مربى ناطق ـ آن دوره است. امامان مقيم اين شش دوره عبارت‏اند از: هنيد، هود، تارح، اد، خزيمه و جناب ابوطالب. بر پايه اين نظريه، هريك از شش ناطق نخستين را يك «وصى» روحانى كه «ا ساس» و «صامت» نيز ناميده مى‏شود، جانشين مى‏گردد. اساس كه ممكن است مستقر يا مستودع باشد، معناى رمزى و باطنى پيام نازل گرديده را براى برگزيدگان تعبير مى‏كند. اين اوصيا در شش دوره نخست عبارت بودند از: شيث، سام، اسماعيل، هارون يا يوشع، شمعون الصفا و على، كه اوصيا يا اساس‏هاى مستقر بودند. هابيل براى دوره اول تاريخ مقدس و اسحاق براى دوره سوم، عهده‏دار نقش اساس مستودع بوده‏اند. در پى هر وصى يا اساس صامت، به ترتيب هفت امام مى‏آمدند كه اتما (تكميل‏كنندگان) ناميده مى‏شدند و در هر دوره‏اى يا فقط در دوره ششم، هفتمين امام به مرتبه ناطقى اعتلا مى‏يابد و با خصوصيات ويژه و مسئوليت و تكاليف خاص، پيامبر ناطق بعدى مى‏گردد. در كنار سلسله اصلى هفت امام در هر دوره (امامان مستقر) ممكن است يك تا هفت امام مستودع نيز وجود داشته باشد. امامان در هر دوره به مثابه حافظان و نگهبانان حقيقى كتب مقدس و شريعت، در دفاع از جنبه ظاهر و باطن، ايفاى نقش مى‏كنند. امام هفتم در هر دوره يا فقط در دور ششم كه به مرتبه ناطقى ارتقا مى‏يابد، شريعت ناطق پيشين را نسخ و دوره جديدى را آغاز مى‏كند؛ هر چند در دور هفتم (دور آخر تاريخ عالم) اين تركيب تغييرات و تحولاتى مى‏پذيرد و امام هفتم در اين دوره نقش‏هاى ديگر را نيز ايفا مى‏كند. مبدأ زمانى دور اول تاريخ مقدس بشر كه به دور آدم (ع) (ناطق آن دوره) شناخته شده است، از زمان هبوط جناب آدم (ع) آغاز وتا آغازطوفان نوح (2242 سال بعد ازتولد آدم) ادامه دارد. اين دوره، دوره ظهور و امامان مستقرند. هفت امام مستقر اين دوره عبارت‏اند از : انوش بن شيث، قينان بن انوشن، مهليئل بن قينان، يارد بن مهليئل، اخنوخ بن يارد، متوشالح بن اخنوخ و لامك بن متوشالح. هنيد نامى مربى جناب آدم و امام مقيم اين دوره است.كتاب‏آسمانى متداول‏دراين دوره‏صحف نام‏دارد ومنسوب به‏حضرت‏آدم (ع) است. دوره دوم تاريخ مقدس بشر با مبدأيت طوفان نوح آغاز و تا نبوت ابراهيم (ع) استمرار داشته است. اين دوره نيز دوره ظهور و كشف است و امامان هفت‏گانه آن نيز مستقرند. سلسله امامان مستقر اين دوره نيز همچون دوره اول، به اساس دوره نسبت مى‏رسانند. امامان مستقر اين دوره عبارت اند از: ارفكشاد بن سام، شالخ بن قينان بن ارفكشاد، عابر بن شالخ، فالج بن عابر، رعوا بن فالج، سروج بن رعوا و ناحور بن سروج. از ميان اين سلسله، اسم قينان بن ارفكشاد حذف شده و گفته شده است كه چون قينان، سحر به‏كارمى‏برده است، پدرش اورا شايسته ندانسته وفرزند او، شالخ را به امامت برگزيده است؛ نظير آنچه برخى اسماعيليه درباره انتخاب محمد بن اسماعيل از سوى امام صادق (ع) مى‏گويند (البته نه به علت شايسته نبودن اسماعيل، بلكه به سبب فوت او) . امام مقيم اين دوره هود (ع)، رسول ناطق آن جناب نوح (ع) و اساس دوره نيز سام (ع) است. در دوره سوم تاريخ مقدس بشر، جناب ابراهيم (ع) ناطق، و امام مقيم آن تارح است و اساس دوره دو نفرند: اسماعيل بن ابراهيم (اساس مستقر) و اسحاق بن ابراهيم (اساس مستودع) . سلسله ائمه سبعه يا اتما نيز از نسل هر دو اساس ادامه يافته است، ولى اين دوره، آغاز دوره ستر به شمار مى‏آيد و حالت ستر، تا دوره ششم ادامه دارد. به همين سبب ائمه متم، يا به اساس مستودع پيوند دارند يا به امام مقيم. امامان مستقر اين دوره عبارت‏اند از: قيذار بن اسماعيل، سلامان بن قيذار، بنت بن سلامان، الهميسع بن بنت، يقداد بن الهميسع و اد بن يقداد. و امامان مستودع دوره سوم عبارت‏اند از: يعقوب بن اسحاق، يوسف بن يعقوب، افرايم بن يوسف، رازح بن عيص، ايوب بن‏موص، يونان بن ايوب و شعيب بن صيفون. دوره چهارم تاريخ مقدس كه با ناطقيت جناب موساى كليم (ع) شناخته شده است، به ترتيب داراى دو اساس به نام‏هاى هارون و يوشع بن نون است و نسبت سلسله امامان مستقر به امام مقيم دوره (شخصى به نام «اد» ، مربى موسى) مى‏رسد. هفت امام مستقر اين دوره عبارت‏اند از : عدنان بن اد، معد بن عدنان، نزار بن معد، مضر بن نزار، الياس بن مضر، مدركة بن الياس و خزيمة بن مدركة. امامان مستودع دور چهارم عبارت‏اند از: ايليا بن بسباس، اليسع بن اخطف، صموئيل الرائى، داوود بن بسى، سليمان بن داوود، عمران بن مائان و زكريا بن برخيا. دوره پنجم تاريخ مقدس بشر از نظر اسماعيليان با رسالت ناطق اين دوره، جناب عيساى مسيح آغاز مى‏شود. شخصى به نام زيمه، مربى و حافظ و معرف مسيح است و جناب يحيى و شمعون الصفا، به ترتيب اوصياى عيسى و اساس مستقر دوره به شمار مى‏آيند. تعداد امامان مستقر اين دوره بر خلاف دوره‏هاى گذشته، از هفت امام به چهارده امام ارتقا يافته است، ولى امامان مستودع دوره هفت نفرند. نسبت امامان مستقر نيز همچون دوره گذشته به امام مقيم دوره (خزيمه) مى‏رسد. اين دوره نيز دوره امامت امامان مستودع است. چهارده امام مستقر اين دوره عبارت‏اند از: كنانة بن خزيمه، نضر بن كنانة، مالك بن نظر، فهر بن مالك، غالب بن فهر، لؤى بن غالب، كعب بن لؤى، مرة بن كعب، كلاب بن مرة، قصى بن كلاب، عبد مناف بن قصى، هاشم بن عبد مناف، عبدالمطلب بن هاشم و عبدالله بن عبدالمطلب .
هفت امام مستودع اين دوره عبارت اند از: مرقص يا عبدالمسيح، فيلبس، اسطفاس، هرقل، ارميا، مروة الراهب و بحيرا. مبدأ دوره ششم تاريخ مقدس از نظر اسماعيليان با رسالت حضرت محمد مصطفى (ص) آغاز مى‏شو د . امام مقيم اين دور جناب ابوطالب است واساس ووصى دوره، جناب على‏بن‏ابيطالب (ع) . در اين دوره نيز دو گروه از امامان به انجام وظيفه الهى پرداخته‏اند: امامان مستقر، كه هفت نفرند، و امامان مستودع. امامان مستقر عبارت‏اند از: حسن بن على (ک)، حسين بن على (ک)، على بن الحسين (رض)، محمد بن على (ک)، جعفر بن محمد (رض)، اسماعيل بن جعفر و محمد بن اسماعيل. بر اساس اختلاف انظار ميان برخى انشعابات اسماعيلى، گاه امام على (ک) سر سلسله امامان هفت‏گانه ياد مى‏شود و درنتيجه امام حسن (رض) امام مستودع خواهد بود و گاه امام على (ک) اساس دوره شناخته مى‏شود و آن‏گاه سلسله امامان از امام حسن (رض) آغاز مى‏گردد. گاه اسماعيل بن جعفر از سلسله حذف مى‏شود و در نتيجه امام على (ک) و امام حسن (رض) هر دو در سلسله امامان قرار مى‏گيرند و گاه وجود اسماعيل تغييرى در وضعيت سلسله ايجاد مى‏كند. به هر حال، آنچه مسلم است در اين دوره (دور پيامبرى حضرت محمد (ص)) محمد بن اسماعيل امام هفتم دوره، امام متم، اساس، صامت، وصى و ناطق دوره بعدى (دور هفتم كه دور معادى آخر ناميده مى‏شود) است. گويا بعد از آن كه اكثر شيعيان پيرو امام صادق (رض) به امامت موساى كاظم (رض) دل سپردند، محمد بن اسماعيل (امام هفتم دور ششم) مدينه را ترك كرد و به سوى مشرق روى آورد و در پنهانى زيست. به عقيده اسماعيليان، با پنهان گشتن او «دوره ستر» (11) آغاز شد و پس از ظهورش «ناطق هفتم» و مهدى يا قائم خواهد بود و بر دور معادى آخر حكمرانى خواهد كرد. تنها در او مرتبه ناطق و اساس يكى مى‏شود و نيز اوست كه آخرين امام است. با ظهور امام آخر دوره پايانى جهان آغاز مى‏شود و او شريعت اسلام را نسخ مى‏كند، ولى شريعت جديدى نمى‏آورد و فقط حقايق باطنى نهفته در وراى همه شرايع قبلى را كه تنها نخبگان تا حدى از آن اطلاع داشتند به طور كامل آشكار مى‏سازد. بدين‏ترتيب، در دور واپسين تاريخ مقدس و پيش از آن كه جهان به آخر رسد، حقايق، آزاد از هر رمز و راز، برا ى تمامى جهانيان معلوم مى‏شود و دور معرفت و علم روحانى محض شروع مى‏شود؛ به طورى كه در اين عصر مسيحيايى و مهدوى، ديگر نيازى به ظاهر شرايع نيست و امام ناطق (محمد بن اسماعيل) به عدالت بر جهان فرمان خواهد راند و سپس عالم جسمانى را به پايان مى‏رساند و به داورى روز رستاخيز آدميان مى‏نشيند. در اين حال، وى قائم القيامة امام روز رستاخيز، و دور او پايان زمان و عصر تاريخ بشريت خواهد بود. داعى حميدالدين كرمانى، پس از بيان اين كه خلافت بلافصل پيامبر (ص) به سبب وجود نص و حقانيت على (ک) از آن اوست، از حقانيت اهل بيت در خلافت پس از على سخن به ميان مى‏آورد و مى‏گو يد: در مرتبه بعد كسانى قرار دارند كه در حفظ دعوت علمى و عملى پيامبر و على جانشين آنان شدند. اين كسان همان امامان هستند و هر كدام به تأييدى آسمانى مؤيدند. در اين ميان هر امام هفتمى از قدرت و تأييدى آسمانى و انكارناپذير و تحقيرنشدنى برخوردار و در موازات عددى شريف است و به همين سبب نيز پايان يك «دور صغير» در «دور كبيرى» است كه دور ناطقان و مبعوثان خداوند است. اين هفتمين امام چنان مرتبه‏اى دارد كه اساس (جانشين مبعوث مؤيد كه حظى وافر از بركات قدسى دارد) از آن برخوردار بوده است.
مرتبه اين امام عبارت است از پرداختن به حفظ عبادات ظاهر و باطن، به عنوان وار ث مقام پيامبر (ص) و اساس در اين مهم... . حاصل گزارش دور ششم تاريخ مقدس اين شد كه «دور كبير» اين عصر با ناطقيت حضرت محمد (ص) آغاز شد و ادوار هفت‏گانه صغير اين دور نيز كه با امامت حضرت على (ک) يا حسن بن‏على (ک) آغاز شده بود با امامت محمد بن اسماعيل تتميم يافت و محمد بن اسماعيل به عنوان امام آخرين دور صغير ابتدا به مقام اساس و سپس به مقام ناطق ارتقا يافت و بدين ترتيب آغازگر آخرين دور كبير عالم (دور هفتم) شد و به هر دليل چون پنهان گشت، جامعه اسماعيلى كه از بعد او به وسيله حجج و ابواب و داعيان، همواره با او در ارتباط و در تبليغ دعوت او خواهند كوشيد، منتظرند تا محمد بن اسماعيل بيايد و پايان زمان و عصر تاريخ بشريت را آغاز نهد . ديرى نپاييد كه اسماعيليان بعدى و آنان كه با سمت داعى، حجت يا باب محمد بن اسماعيل، به فعاليت در دعوت مشغول بودند در همين آغاز دور هفتم به سلسله بزرگ‏ترى از دوره‏ها قائل شدند. يعنى آغاز دور هفتم كه به علت پنهان گشتن محمد بن اسماعيل به تأخير افتاده بود و مى‏بايست تا قبل از ظهور محمد بن اسماعيل، مسيرى از دوره‏هاى ستر را كه مبين اشكال و صورت‏هاى مختلف ظاهر و باطن حقيقت بود، سير كند، بر پايه ملاحظات و تفكرات اخترشناسى تبديل به دور عظيمى شد كه خود دربردارنده ادوار مختلف ديگر و نويدبخش دوره‏هاى كشف و تجلى شد كه در آن حقيقت ظهور مى‏كند و ديگر به احكام ظاهرى نياز نيست. بدين ترتيب و با دعوى آشكاراى امامت از جانب عبيدالله (عبدالله) مهدى و ديگر جانشينان او، ضرورت تجديد نظر در عقيده اسماعيليان نخستين درباره مقام محمد بن اسماعيل ـ به عنوان قائم مقام و امام واپسين ـ آشكار شد. بر اساس ادعاى جديد، اسماعيليان فاطمى ضرورتا به وجود بيش از يك سلسله هفت‏گانه از ائمه در دور حضرت محمد (ص) قائل شدند و انتظارات ويژه ظهور قائم را به زمان‏هاى دورترى در آينده فرا بردند. يك نتيجه روشن اين جرح و تعديل در مبانى اعتقادى، آن بود كه امام هفتم، اهميت ومفهوم حيات‏بخش ظهور مسيحايى خود را، كه در مقبوليت و موفقيت نهضت اوليه اسماعيليه نقش قطعى داشت، از دست داد. بدين‏ترتيب، مهدويت محمد بن اسماعيل، به جاى آن كه به نواده معينى از امام جعفر صادق (رض) باز گردد، يك معناى جمعى پيدا كرد و رهبران نهضت كه تا كنون به عنوان «حجت‏هاى» امام مستور (محمد بن اسماعيل) به انجام وظيفه مى‏پرداختند و مردم را به اطاعت از او دعوت مى‏كردند، از مقام حجتى امام قائم منتظر به مرتبه امامت تحول و ترقى يافتند و بدين‏ترتيب به طور ضمنى مهدويت محمد بن اسماعيل نفى شد. بر اساس توسعه جديد در انديشه امامت اسماعيلى، ادوار صغير ا مامان هفت‏گانه كه به‏محمد بن‏اسماعيل ختم مى‏شد، امكان يافت تا عصرحاضر و حتى آينده‏اى بسيار دورتر و پيش‏بينى‏نشده ادامه يابد و آخرين آنها قائم و ناطق تلقى گردد؛ زيرا رجعت محمد بن اسماعيل انكار شده بود. از ادوار صغير بعدى به عنوان تتمه دور ششم ياد مى‏شود. اولين دوره تتميمى ائمه سبعه به صورت امامان مستقر از نسل محمد بن اسماعيل ادامه پيدا كرد. بدين ترتيب، عبدالله بن محمد رضى، احمد بن عبدالله وفى، حسين بن احمد تقى، عبيدالله مهدى، محمد بن على قائم، اسماعيل بن محمد المنصور بالله و معد بن اسماعيل، المعز لدين الله، امامان اين دور شناخته شدند. هر چند از ابتدا از اين دور، به دور ستر نام برده مى‏شد، با قيام عبيدالله مهدى و ادعاى امامت او، دوره كشف و ظهور نام گرفت. يكى ديگر از تحولات در عقيده اسماعيليان كه به نوعى از انديشه‏ها و عقايد پيشين سرچشمه مى‏گرفت و نوعى اصلاح و تجديد نظر در عقايد عبيدالله مهدى به شمار مى‏آمد، اصلاحاتى بود كه از سوى چهارمين امام فاطمى و هفتمين امام در اين دوره، المعز لدين الله، در تعاليم اسماعيليان فاطمى صورت پذيرفت. اين اصلاحات كه بيشتر به منظور تعقيب سياست‏هاى توسعه‏طلبانه فاطميان براى بسط حدود قلمرو در سرزمين‏هاى شرق اسلامى ارزيابى شده است، براى جلب حمايت جوامع قرمطى سرزمين‏هاى شرقى صورت گرفت و شامل اصلاحاتى در تعاليم اسماعيليان فاطمى شد. بر اساس اين اصلاحات، «معز» برخى از نظريات اسماعيليان نخستين دوره قبل از سال 286 ق كه همچنان مورد تأييد قرمطيان قرار داشت) را ديگر بار به رسميت شناخت و محمد بن اسماعيل به عنوان هفتمين امام دوره اسلام، بار ديگر از سوى اسماعيليان فاطمى به عنوان قائم و ناطق شناخته گرديد و اين امر مغاير با تداوم امامت دانسته نشد. اين تداوم بدون انقطاع در امامت، بعدها از طرف قاضى نعمان ـ كه با صراحت به وجود بيش از يك سلسله هفت‏گانه از ائمه در دور ششم تاريخ دينى (دور حضرت محمد (ص)) قائل بود ـ مورد تأييد قرار گرفت . هرچند او در رساله‏اى كه احتمالا در اواخر عمر خود نوشت تصوير متفاوتى از اين عقيده فاطميان عرضه داشت، در پاسخ پرسش‏هاى رسول يكى از جوامع اسماعيليه شرقى درباره قائم و ظهور او توضيح مى‏دهد كه: قائم در اصل سه حد دارد: حد عالم (كون) جسمانى، حد قيامت يا عالم (كون) روحانى، و آن‏گاه حد داورى روز قيامت. در اين توضيحات قاضى نعمان به صورت خاص‏تر، از وجود دو حد جسمانى براى قائم ياد مى‏كند . بنابراين اظهارات، قائم، نخست در پايان دور ششم تاريخ به عنوان امام هفتم دور اسلام ظاهر شد و بر اين اساس، اولين حد جسمانى خود را در شخص محمد بن اسماعيل (ناطق هفتم كه شريعت جديدى را اعلام نكرد) به دست آورد؛ اما چون در دور ستر كامل ظهور كرده بود، شريعت او نيز كه دربردارنده تأويل معانى باطنى شرايع قبلى بود، مخفى و مستور ماند. به همين دليل، قائم خلفايى را براى خويش تعيين و در آنها حد جسمانى ثانوى خود را تحميل كرد. از طريق همين خلفاست كه قائم معناى باطنى احكام را براى مردم آشكار مى‏كند و كارهايى را كه براى او پيش‏بينى شده است به انجام مى‏رساند. در ابتدا خلفا نيز مخفى و مستور بودند، اما آنها با عبيدالله در دور كشف آشكار شدند و اينان تا پايان عالم جسمانى حكومت خواهند كرد و آخرين آنها حجت قائم خواهد بود. پس از آن قائم به حد جديدى خواهد رسيد و در دور روحانى ستارگان، آشكار خواهد شد و پيش از آن كه فراتر رود و با نفس كلى يكى شود بر مردمان داورى خواهد كرد. هر چند در بيان قاضى نعمان ابهاماتى در تبيين و تطبيق وجود دارد، به نظر مى‏رسد كه بتواند توجيه‏گر سلسله امامان اسماعيلى و دوره‏هاى بعدى ظهور و بروز آنان باشد. زيرا بنابه نظرات قاضى نعمان، در دوره فترتى كه از زمان غيبت محمد بن اسماعيل آغاز شده بود دوره اسلام و شريعت آن همچنان تا هنگام ظهور محمد بن اسماعيل امام قائم و ناطق هفتم تداوم مى‏يافته است.
البته كوشش‏هاى معز فاطمى‏براى جلب حمايت قرمطيان تا حدودى موفقيت‏آميز بود. ابو يعقوب سجستانى كه در اوايل عمر به جناح قرمطى تعلق داشت و از تعاليم داعى نسفى پيروى مى‏كرد، در زمان معز فاطمى به فاطميان پيوست و در تمامى آثارى كه پس از به خلافت رسيدن معز تأليف كرد، مدافع مشروعيت و امامت خلفاى فاطمى گرديد. در نتيجه قرمطيان خراسان و سيستان و مكران نيز كه از داعى سجستانى اطاعت مى‏كردند به اسماعيليان فاطمى پيوستند . زيرا به طور روشن اسماعيليان اعلام كردند كه ظاهر و باطن مكمل يكديگرند و دسترسى به «حقيقت» بدون «شريعت» امكان‏پذير نيست و حقايق هميشه با شرايع يا ظواهر دين ارتباط دارد . دومين دوره امامان تتميمى دور ششم، به نحو مستقر و از نسل معز ادامه يافت. اواسط اين دوره آغاز افتراقات جدى و پايان خلافت فاطمى است. سلسله امامت اين دوره با نزار بن معز (العزيز بالله) آغاز شد و بعد از او حسين بن نزار (الحاكم بامرالله) به خلافت رسيد. در زمان خلافت و امامت ششمين خليفه فاطمى (الحاكم بامرالله) عده‏اى از اسماعيليان به رهبرى شخصى به نام درزى، قائل به الوهيت «حاكم» شدند و چون عقايد و انديشه‏هاى درزى همچون جواز ازدواج با محارم، الوهيت حاكم، عقيده به تناسخ، حلول خداوند در انسان و. .. مورد پذيرش مردم مصر قرار نگرفت، او ناچار به ترك مصر و مهاجرت به شام شد. بد ين ترتيب فرقه‏اى به نام «دروزيه» پديد آمد. بعد از «الحاكم بامرالله» ، فرزند او على بن الحسين، «الظاهر تعزيز دين الله» به امامت رسيد و بعد از او فرزند ارشدش معد بن على، «المستنصر بالله» به خلافت رسيد. با مرگ مستنصر بزرگ‏ترين بحران فرقه‏اى در اسماعيليه بروز كرد. افضل پسر بدرالجمالى كه در مقام وزارت، اقتدارى تمام داشت، به قصد مستحكم كردن موقعيت خود، نزار فرزند ارشد مستنصر را كه نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود از حقوق خود محروم كرد و در عوض جوان‏ترين برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب «المستعلى بالله» جايگزين وى ساخت و بدين ترتيب نهضت اسما عيليه كه تا آن زمان نهضت فكرى واحدى را تشكيل مى‏داد به دو شاخه اصلى مستعلويه و نزاريه منقسم شد. اين افتراق به تضعيف كلى و جبران‏ناپذير دعوت اسماعيليه انجاميد. هر چند اسماعيليان مصر و يمن و گجرات و بسيارى از اسماعيليان شام امامت «مستعلى» را پذيرفتند و با اين كار اصل اوليه انديشه اسماعيليه را، كه امامت بعد از حسن و حسين (رض) از برادر به برادر منتقل نمى‏شود و با وجود برادر بزرگ‏تر نوبت به امامت برادر كوچك‏تر نمى‏رسد، مخالفت كردند، گروه بزرگى از اسماعيليان شام و تمامى اسماعيليان عراق و ايران و... به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را نوزدهمين امام خود و جانشين بحق پدرش شناختند. در شاخه مستعلويان، بعد از المستعلى بالله، الآمر باحكام الله به خلافت رسيد و بعد از مرگ او، مستعلويان با بحران جديدى مواجه شدند كه به انشعاب مستعلويه به دو شاخه حافظيه و طيبيه انجاميد. طيبيه منسوب به طيب (تنها فرزند مستعلى) بودند كه فقط چند ماه پيش از مرگ پدر به دنيا آمده بود و امامت و خلافت پدر به او مى‏رسيد.
حافظيه يا مجيديه منسوب به شخصى به نام ابوميمون عبدالمجيد، عضو ارشد خانواده فاطميان و عموزاده «آمر» هستند. عبدالمجيد كه ابتدا با عنوان وليعهد، زمام امور را به دست گرفته بود، پس از چندى مدعى خلافت و امامتند و لقب «الحافظ لدين الله» را براى خود برگزيد . از آن‏جا كه عمو حافظ امامت و خلافت شناخته نشده بود ادعاى وى با اشكالاتى مواجه شد . از اين رو، وى بر آن شد تا براى تبيين مشروعيت امامت و خلافت خود، دست به تنظيم سجلى زند تا بدين وسيله بتواند خود را جانشين بحق آمر قلمداد كند. اين سجل به موارد مختلفى در تاريخ اسلام و فاطميان استناد داشت و به طور ويژه چنين مفادى داشت: همان‏گونه كه حضرت محمد (ص) عموزاده خويش حضرت على (ک) را وصى و جانشين خود قرار داد، آمر نيز خود عموزاده‏اش حافظ را به جانشينى برگزيد. به‏هرحال، بيشتر اسماعيليان مستعلوى درمصر وشام ويمن امام حافظ را پذيرفتند. سلسله امامان حافظى كه از آن پس به‏ناچار به نحو امامان مستودع استمرار يافت تا سال‏هاى 555 ق. به وسيله الظافر بامرالله، الفائز بالله و العاضد لدين الله ادامه يافت؛ ولى در آستانه انقراض فاطميان به دست صلاح‏الدين ايوبى، برخى از آنان به طيبيه پيوستند و تشكيلات دعوت حافظى به وسيله سپاهيان صلاح‏الدين برچيده شد و «عاضد» آخرين امام اين سلسله نيز چند روز پس از شكست، در پى بيمارى كوتاهى درگذشت. دعوت مستعلوى طيبى، پايگاه اصلى و هميشگى خود را در يمن و سپس در شبه‏قاره هندوستان پى‏ريزى كرد. پس از مرگ آمر، ملكه سيده، طيب بن آمر را بيست و يكمين امام اسماعيلى مستعلوى معرفى كرد. بر پايه اعتقادات مستعلويان طيبى، آمر فرزند نوزاد خود طيب را به گروهى از داعيان مورد اعتمادش سپرده بود كه تحت رياست «ابن مدين» بودند. اين داعيان، طيب را دردوره پر آشوب حكومت حافظ، در نقاط امنى پنهان كردند. اسماعيليان مستعلوى طيبى معتقدند كه امامت آنها در اعقاب طيب ـ كه همچنان در استتار مانده‏اند ـ تداوم يافته است و سرانجام، در پايان دوره فعلى ستر در تاريخ مذهبى بشر، يكى از همين امامان ظهور خواهد كرد و آغازگر دوره كشف خواهد گرديد. بدين‏ترتيب، امامت در بخشى از انشعابات اسماعيلى (مستعلوى ـ طيبى) دوره ستر جديدى را آغاز نمود و كار دعوت به عهده داعيان سپرده شد و تا اكنون نيز اين دعوت به وسيله داعيان پى‏گيرى و انجام مى‏شود و اين جمعيت منتظر ظهور امامى از نسل «طيب بن آمر» اند كه از طريق اعقاب فاطمى خود به محمد بن اسماعيل و از طريق او به امام على (ک) و فاطمه (س) نسب مى‏رساند. البته جماعت طيبى نيز از انشعابات فرقه‏اى مصون نماند و با مرگ يكى از داعيان مطلق به نام داود بن عجب شاه در سال 999 ق مستعلويان طيبى بر سر جانشينى وى اختلاف كردند و به دو شاخه «داوديه و سليمانيه» منشعب شدند. اكثر «بهره‏هاى طيبى» هندوستان، داود بن برهان‏الدين را به جانشينى داود بن عجب‏شا ه پذيرفتند و به «داوديه» معروف شدند؛ در حالى كه بيشتر «طيبيان يمن» و گروه كوچكى از بهره‏ها، سليمان بن حسن هندى رابيست و هفتمين داعى مطلق خود شناختند و به «سليمانيه» مشهور شدند. بدين ترتيب، بخشى از سلسله امامت اسماعيليان كه در طول حوادث و پديده‏هاى زمان به انشعابات كوچك‏تر تجزيه شده بود، از سال 546 ق وارد «دوران ستر» شد و از آن پس تا به امروز كار دعوت به وسيله داعيان انجام مى‏پذيرد. سلسله داعيان داودى به صورت تقويمى، با 52 داعى، تا عصر حاضر ادامه يافته است و در حال حاضر داعى مطلق «محمد برهان‏الدين بن طاهر سيف‏الدين» ، به كمك ساير داعيان پيرو ان كه به صورت مستودع هستند، به كار دعوت اسماعيلى مشغول‏اند . سلسله داعيان سليمانى از شاخه مستعلوى، طيبى نيز با 49 اماممطلق كه سلسله نسب آنها به صورت مستقر ادامه يافته است، تا اين زمان با داعويت «شرفى حسين بن حسن مكرمى» ، چراغ دعوت را روشن نگاه داشته و منتظر ظهور قائم از نسل خودند. ما خذ: طوسى قواعد العقائد اسما عيليه
February 21st, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی