روزا زن بحث انگيزتاريخ
رسالت
روزا لوكزامبورگ در پنجم ماه مارچ يك هزار و هشتصد و هفتاد و يك ميلادی در شهر كوچك زامسك Zamosc) در پولند بر خشت اين جهان افتاد. روييد، باليد و نوجوانی را ميزبان شد. هنوز شانزدهمين شمع فروزان نكرده بود كه به جنبش انقلابی سرزمينش پيوست. او مبارزه در راه آزادی و عدالت را درست در همان آغازين سكانس های زندگانی كليد زد! پدرش، «الياس لوكزامبورگ»، اقتدار زيادی داشت و فرمانروا بود كانون خانواده را. بعداً روزا حكايت می كرد: «آن زمان ها، در خانه صبح اول وقت به طرف پنجره می خزيدم، آن را به نرمی باز می كردم و بيرون را می نگريستم، چرا كه اكيداً ممنوع بود كه پيش از پدر از خواب برخيزيم.» اما روزا كه در اين روزگار در وارسا می زيست در سايه مادرش، لينا ممنوعيت و اقتدار پدر را نقض كرده و از همان آغازين روزهای باليدن، ابتكار عمل را خود به دست گرفت. «ولی او [پدر روزا] به همسرش، لينا، حكومت بر جان ها را واگذاشته بود... بدين ترتيب، ميان پدر و مادر، گرداگرد روزا در خانه «زامش»، از ابتدا يك اتحاد و يك تقسيم كار وجود داشت. آری اتحاد: زيرا كه پدر و مادر هر دو يهودی بودند، هم اين و هم آن دستخوش يك تحول شده بودند...» باری، زندگانی «روزا لوكزامبورگ» چنان پرفراز و فرود و آن سان به رنگ های همه گرم پهلو می زند كه واكاوی يا بازشگافي سيمای او در چند سطر و در يك مقال آسان نمی نماياند. باز هم نگاهی گذرا و بس فشرده. «روزا» بيش از هر چيز به عنوان يك مبارز سياسی و نظريه پرداز انقلابی چپ مشهور گشته است. اما زندگی و مرگ وی نشان می دهد كه ابعاد وجودی او بسی متنوع تر و فراتر از اين است. هم او روزاست كه در ميانه پيكار بی امان با كژی ها و كاستی ها، عاشقانه های بسيار را نيز سرفصل می سازد!... او به دوستش «لئو بوگيش» می نويسد: «دليل نوشتنم اين است كه من هنوز اين عادت احمقانه را دارم كه بگويم هر آنچه را كه احساس می كنم! روزا، لئو را «فرزند عزيزكرده من»، «شوهرم كه از هر كسی عزيزتر است» و «فرشته من» می خواند. «روزا» با اينكه ترجمان عشق را در «عشق عمومی» می ديد، اما آن هنگام كه در زوريخ برای دوست و حالا همسرش نامه می نويسد، تصريح می كند كه حتماً به نظرت عجيب خواهد آمد و شايد هم خنده دار، كه من اين نامه را برايت بنويسم. در حالی كه ما در ده قدمی يكديگر سكونت داريم و سه بار در روز همديگر را می بينيم وانگهی از آنجا كه من فقط يك زن هستم. اين رمانتيسم، اين نامه نگاری شبانه به شوهر خود، چيست؟ همه عالم ممكن است بخندند اما تو نه. اما تو اين نامه را با جديت و با قلبت بخوان، با هيجان، همان هيجانی كه با آن نامه های مرا در گذشته در ژنيو، می خواندی، زمانی كه هنوز زنت نبودم. باری، سرگذشت غالب آرمانخواهان شامل حال هم او كه «شعله فروزان انقلابش» خوانده اند نيز می شود. طلب عشق و محبت كانون خانواده و عطش اين همه كه در كوران مبارزات بی وقفه اين خلاء در زندگانی فرد مبارز حس می شود. روزا نيز تشنه است! تشنه دوستی و لئو به او آن نمی دهد كه می بايد! نامه ها و نامه ها، پيكار و پيكار. هم عشق عمومی را فرياد می كند و هم عشق به يار و همدم را! خطاب به لئو می نويسد: «ديگر نمی توانم كار بكنم. فكرم دائماً متوجه تو است ... جانم همه به جانب تو پرمی كشد و چشمانم از اشك پر می شوند و شايد كه تو به اين حرف ها بخندی، چه اكنون اشكم در آستينم است.. و همو روزاست كه در اوج پيكار برای بهروزی مردم به اين مرد يخين می گويد كه به يك فضای گرم و محرم نياز دارد. اما چنين فضايی در اين زمان ميان ما چه نادر است!» دلش هوای يار كرده است و به همدم می گويد كه می خواهد به او عشق بورزد تا نسيم گذشته را به ياد آورد! «خود را به بی دست و پايی متهم می سازد كه خواب «فضای لطيف، محرم و آرزويی را می بيند، آنگونه كه بود در زمان نخستين روزها . باری، خلأ عشق و نياز پاك روان در مقطعی از زندگی «شعله فروزان انقلاب می رود تا مثل خوره تمام روح سودايی او را دربرگيرد. چرا تنهايم می گذاری؟ آه كه چقدر برايت ناله و زاری می كنم، اما تو اين طور كه هر روز بيشتر به چشمم می آيد، انگار ديگر مرا به اندازه گذشته دوست نداری، آيا چنين نيست؟» و اوج غليان عاطفی عشق در روزا «كينه در من اوج می گيرد و می خواهم به تو آزار برسانم، تو را جريحه دار كنم، به تو نشان دهم كه به عشقت نيازی ندارم! روزا لوكزامبورگ در سال ۱۸۹۸ راهی آلمان می شود، آلمانی كه در اين مقطع تاريخی كانون جنبش جهانی چپگرايان بود. روزا قلم به دست می گيرد و هم زمان به طور منظم در چندين روزنامه مشغول به كار می شود. او در برخی موارد سردبيری اين روزنامه ها را نيز برعهده گرفته است. روزا حالا به كارزار شده است. سخنرانی پشت سخنرانی، نقد و تبيين خردورزی و آگاهی طبقاتی مخاطبان در دستور كار او قرار می گيرد. حضور روزا، آتش را در محافل سياسی و اجتماعی آلمان فروزان می كند. در ،۱۹۰۴ به جرم «توهين به قيصر آلمان» او را به سه ماه زندان محكوم می كنند. اما هموست كه چون بسياری از پيكارگران در زندان نيز دمی از پای ننشسته و به طور مرتب، دگرگونی های سياسی آلمان، پولند و نيز انقلاب ۱۹۰۵ روسيه را تعقيب می كند. لوكزامبورگ پيرامون اين همه، تحليل های عميق و درخور توجهی را نيز ارائه داده است. روزا بار ها به صراحت گفته است كه برای او چيزی جز وظيفه وجود ندارد! اوچون يك چهره شگفت و يكتا، همچنان تپنده و پرهيجان سخن می گويد. واگويه مان می كند كه تاريخ، ديروز، او را به قتل رساند، امروز به او حق می دهد! سيمای روزا لوكزامبورگ به مثابه يكی از چهره های نامی سوسياليسم، نظريه پرداز ژرف انديش، سياستمداری موشكاف، اقتصاددانی سختگير و تحليلگری روشن بين همچنان مطرح است. «او ملی گرايی افراطی را افشا می كند. اما روزا اسطوره نيست. بت نيست! و ما را نيز با هيچ اسطوره و بتی كاری نيست! روزا در خلوتكده رازهايش واگويه مان كرده است كه در گوشه دنجی از باغ، خود را بيشتر در خانه خويش احساس می كند... تا در يك كنگره حزب... با اين وجود اميد وارم در حين انجام وظيفه در نبرد خيابانی يا در زندان بميرم. اما من در اعماق ضمير خويش، بيشتر به گنجشك ها تعلق دارم تا رفقا. و او تا واپسين دم رزم بر آن بود كه آزادی، همواره، دست كم آزادی كسی است كه ديگر گونه می انديشد. تنها مرور فشرده عناوين بيست و سه سرفصل زندگی و مرگ روزا لوكزامبورگ، ابعاد مختلف و گونه گونی شخصيت وی را خوب هويدايمان می كند. در اينجا به ذكر اين عناوين كه غالباً گفته های روزا در فصول مختلف زندگانی است اشاره می كنم.
فرزند بيمار يك خانواده يهودی ، تحقير شده، آزرده، شورشی، انقلابی، شباهنگام صدايی مرا بيدار كرد... ، من هنوز اين عادت احمقانه را دارم كه بگويم هر آنچه را كه احساس می كنم. ، از چه رو تنهايم می گذاری؟ اين چه زندگی ای بود؟، «آنچه در دل دارم، بر زبان می آرم»، «در يك كلام از اينكه زندگی می كنم خوشحالم»، «بگذار به آزادی عمل كنم»، «ما يك دوران باشكوه را تجربه می كنيم»، «من اجازه نخواهم داد كه رهبری حزب زندگی ام را تامين نمايد»، «من به سختی می توانم در اين هوای عفن و ساكن نفس بكشم»، «خلق و خوی من نيازی به دفاع ندارد»، «سرنگون باد جامعه رسوايی كه چنين دهشت هايی را به بار می آورد»، «و اكنون مرا محكوم كنيد»، «بر اين باورم كه امكان ندارد در برابر آن خاموشی گزيد»، «راستی را كه ديگر از هيچ چيز ترس ندارم»، «من غير از آن چوبی كه پرچم را به آن آويخته اند نيستم.»، «در واقع من اندكی زخم خورده ام...»، «اما، تو چه می خواهی؟ ناليدن طريق بودن من نيست.»، «اين زندگی كه در اينجا می گذرانم، يك دوزخ راستين است!» بايد تاريخ را بدان گونه دريافت كه جريان می يابد»، «بودم، هستم، خواهم بود!»، و دست آخر واگويه ژان ژورس با ياد روزا! گرچه گورها حاشيه جاده را فراگرفته اند، اما جاده به عدالت راه می برد! روزا لوكزامبورگ در بيست و هفتم جنوری ،۱۹۰۵ شاهد تظاهرات بزرگ وارسا است. موطن او حالا به غليان آمده و «روزا» دور ترك اين همه! حالا همسرش لئو، راهی ميدان نبرد وراسا می شود. بدين گونه نشان می دهد كه آن فرد بی ثباتی كه روزا بدان متهمش می كند نيست؟ و ديگر دوستش «كاسپراك» كه در ۱۸۸۸ به ياری اش آمد تا از مهلكه بگريزد، ماه هايی بعد در پايان يك درگيری دستگير شده، به مرگ محكوم و اعدام می شود. «روزا» در سال ۱۹۰۶ به ياری انقلابيون در روسيه می رود، به فاصله بسيار كمی از حضورش در روسيه بازداشت و زندانی می شود. تنها به دليل بيماری و نيز تابعيت آلمانی است كه از زندان آزادش می كنند. و اما سال ،۱۹۱۳ سال حادثه است! مهم ترين اثر «روزا»، يعنی «انباشت سرمايه، ادای سهمی در توضيح اقتصادی امپرياليسم» روانه بازار نشر می شود. لوكزامبورگ در اين اثر شهره خود كنكاشی هوشمندانه دارد پيرامون گسترش سرمايه داری در مناطق جديد و عقب مانده و اثر آن بر تضادهای درونی سرمايه داری. يك سال پس از انتشار كتاب، در بيستم فبروري ،۱۹۱۴ به دليل اعتراض به آغاز جنگ جهانی اول، بار ديگر بازداشت و روانه چهارديواری محصور می شود! و روزا در تمامی اين سال های پرمخاطره، زيستن و مرهم نهادن بر زخم های پرشماره اش را در جايی ديگر جست. آنگونه كه صاحب نظران و محققان تاريخ گواهی می دهند، پيكار و مبارزه بی وقفه «رزا لوكزامبورگ» راه سنگلاخ انقلاب اكتبر را هموار كرد. هموست كه در اوج ياس و نااميدی واگويه مان كرد، توده ها وقتی كه به جنبش درآيند، چيز ديگری خواهند آفريد! او بارها به انقلاب اكتبر اشاره كرده است و نتيجه گيری كرده كه مهم ترين چيز آموزش توده هاست. او به فرانتس مهرينگ، همرزم خود می گويد: «ما بايد چشم به راه مبارزات و اصطكاكات مداومی باشيم... ما به دوره ای نزديك می شويم كه در آن توده حزبی نيازمند يك جهت گيری فعال، بی رحمانه و دورنگر خواهد بود.» باور لوكزامبورگ، سازماندهی و تشكيلات در تداوم و خاصه ثمربخشی حركت مبارزان نقشی بسزا دارد. در عين حال كه پيكاری بی وقفه را در راه بهروزی توده بی نوا می آغازد، هر نوع دگماتيسم و ديكته حزبی را نيز برنمی تابد. به ابتكار عمل و حركت به دور از پذيرش كامل و بی چون و چرای ديكته های مرسوم سخت خو گرفته است... به رفيق رومانيايی خود می نويسد: «در اينجا، در آلمان، به نظر می آيد كه هرگز استراحتی به خود نخواهيم ديد... بيهوده است كه از اين امر شكوه كنيم.» او اين همه را به درستی قانون رشد حزب عنوان می كند. در يك هزار و نهصد و دوازده ميلادی، روزا با «پلخانف» و «لنين» ديدارهای مكرری داشته است. او درباره رهبر انقلاب اكتبر می گويد: «او ديروز آمد، و امروز، چهاربار، باز آمده است. من با او با خشنودی بحث می كنم، او با هوش و با فرهنگ است. من دوست دارم به چهره وی كه چندان زيبا نيست نگاه كنم... و هيچ ابايی ندارد از اينكه در اوج مبارزه، سانتراليسم موجود حزبی را به چالش بگيرد و تو تاليتاريسم را با هر قاموس آن محكوم كند! او در اين زمينه حتا اختلاف نظراتی را با برخی از موضع گيری های لنين عيان می كند. روزا، آزاد است، مسلط است و رها! هموست كه در تابستان يك هزار و نهصد و دوازده، منطبق با آثار ماركس، مكانيسم های سوق نظام كپيتاليستی به سوی امپرياليسم شدن و شبه نظام سرمايه را به سوی قبض و بسط بيش از پيش سلطه خود بر سرزمين ها و بازارهای جهان را به درستی تحليل و تبيين می كند. او بس هوشمندانه به صدور كالاهايی اشاره می كند كه نظام جهانی سرمايه را مجاز به بازتوليد سرمايه می نمايد و به ارزش افزوده ای اشاره می كند كه خون اين نظام است!... انباشت سرمايه را محققان صاحب نام در زمره يكی از شاخص ترين آثار علمی در قلمرو سوسيال دموكراسی پس از كوچ ابدی فرد ريك انگلس دانسته اند. «روزا لوكزامبورگ» در كنار «كارل ليپ كنشت»، «فرانتس مهرينگ» و «كلارا زتكين» جمعيت اسپارتاكوس را بنيان می ريزند. ليپ كنشت درباره اين دوران گفته است: پيش از ۴ اگست به همراه تعدادی ديگر هر آنچه را كه از نظر انسانی امكان پذير است انجام دادم تا گروه پارلمانی را به رد اعتبارات نظامی متقاعد سازم. درست در همين مقطع زمانی است كه ماتيلا ياكوب مردی كه صاحب يك دفتر تكثير اسناد در برلين بود و دو سال از روزا كوچكتر شيفته او می شود. «نخستين بار كه روزا لوكزامبورگ نزد من آمد تا يك مقاله را برايم بازخوانی كند، تاثير عميقی بر من گذاشت. من چشمان بزرگ درخشان او را نگاه می كردم، چشمانی كه به نظر می آمد همه چيز را درك كنند، قلبم تندتر از پيش به تپش درآمد!» «ياكوب» حالا شيفته رزمنده انقلابی است اما «روزا» دست نايافتنی تر می نماياند. متاسفانه آدم های اندكی را می يابم كه قصد شان ياری من باشد. هرگز نمی توان به «كارل ليپ كنشت» دست يافت. زيرا كه همچون ابری در آسمان به هر سو می دود. «فرانتس مهرينگ» برای هر كاری غير از ادبيات تفاهم اندكی نشان می دهد و واكنش «كلارا زتكين» هيستريك و كاملاً نوميدانه است. اما به رغم همه اينها قصد من اين است كه ببينم چه می توانند انجام دهند. و همو روزاست كه چهار سال پياپی از داخل زندان به رهبری، برانگيختن و سازماندهی مبارزات ضدجنگ ادامه داده و از اين رو خشم توسعه طلب های آلمانی بيش از هر زمان ديگری برانگيخته می شود. در هشتم نوامبر يك هزار و نهصد و هجده ميلادی انقلاب آلمان به وقوع می پيوندد، متعاقب اين انقلاب، «روزا» از زندان رها می شود. او همه عزم خود را جزم می كند و برای ياری انقلاب نوپا از هيچ فرو نمی گذارد. اما باز هم همان شاه كلام مانای تاريخ مكرر می شود، «انقلاب كردن آسان اما انقلاب را نگاه داشتن سخت است!» انقلاب آلمان به رغم تمامی ازجان گذشتگی ها شكست را ميزبان می شود. حالا جوخه اعدام انقلابيون چون هميشه ايام برپا می شود. اما او روزا در اين شامگاه برلينی ۱۵ جنوري ۱۹۱۹ آنجا بود، بی دفاع با موهای خاكستری، با خطوط چهره گود افتاده در اثر خستگی و بی خوابی، صورت پهن او چين افتاده و رنگ پريده بود، با بينی درشت و بلند، بالا پوشش، شانه هايش را كه هيئتی سنگين داشت می پوشانيد، زن سالمند با پيكری اندك خميده، بيش از چهل و هشت ساله به نظر می آمد... روزا لوكزامبورگ به همراه ديگر هم رزمش «كارل ليپ كنشت» بازداشت می شوند. «او با جامه های خويش با ريخت خود، به هر زن بورژوای آلمانی شباهت می يافت اما حالت چهره او كه سربلندی از آن می باريد آنچه را كه بارها نوشته بود تكرار می كرد «من از هيچ چيز نمی ترسم.» و يا «من در اين اواخر به مانند فولاد صيقل خورده سخت گشته ام. عقربه ها را يارای حركت نيست. همرزم «روزا» كارل ليپ كنشت، با پيكری سراسر خون آلود از حويلي هوتل ادن عبور داده می شود. سرگذشت تراژيك كمون پاريس تاكمون آلمان ممتد می شود! حالا يكی از گزمگان نعره می زند: «پتياره پير را ببينيد كه دارد غوطه می خورد!»
«روزا» را سخت شكنجه كرده اند. رشته ای از خون از دهان و بينی او جاری است. پيش از هرگونه محاكمه و دادرسی، درست در روز پانزدهم جنوري يك هزار و نهصد و نوزده ميلادی، «روزا لوكزامبورگ» زير ضربات قنداق تفنگ سربازان آلمانی جان می بازد. و ستوان فوگل، محض احتياط، گلوله ای را به شقيقه چپ پيكر بی جان روزا شليك می كند. دو روز پس از واقعه در هفدهم جنوري، لئوبوگيش تلگرامی به رهبر انقلاب اكتبر مخابره می كند: كارل و روزا آخرين وظيفه انقلابی خود را به انجام رساندند! های و هوی گنجشكان در شاخ و برگ های درختان تا به آ سمان رفته است و آبی آسمان را سرخ ماسيده. آن سوترك، نجوايی جامه از تن برون كرده و فريادوار نقش می زند. او برتولت برشت بيست و يك ساله است! ساعتی است كه روزا سرخ ناپديد شده! معلوم نيست كه كجا دفن شده!
منبع : سخن
July 31st, 2005
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
روزا لوكزامبورگ در پنجم ماه مارچ يك هزار و هشتصد و هفتاد و يك ميلادی در شهر كوچك زامسك Zamosc) در پولند بر خشت اين جهان افتاد. روييد، باليد و نوجوانی را ميزبان شد. هنوز شانزدهمين شمع فروزان نكرده بود كه به جنبش انقلابی سرزمينش پيوست. او مبارزه در راه آزادی و عدالت را درست در همان آغازين سكانس های زندگانی كليد زد! پدرش، «الياس لوكزامبورگ»، اقتدار زيادی داشت و فرمانروا بود كانون خانواده را. بعداً روزا حكايت می كرد: «آن زمان ها، در خانه صبح اول وقت به طرف پنجره می خزيدم، آن را به نرمی باز می كردم و بيرون را می نگريستم، چرا كه اكيداً ممنوع بود كه پيش از پدر از خواب برخيزيم.» اما روزا كه در اين روزگار در وارسا می زيست در سايه مادرش، لينا ممنوعيت و اقتدار پدر را نقض كرده و از همان آغازين روزهای باليدن، ابتكار عمل را خود به دست گرفت. «ولی او [پدر روزا] به همسرش، لينا، حكومت بر جان ها را واگذاشته بود... بدين ترتيب، ميان پدر و مادر، گرداگرد روزا در خانه «زامش»، از ابتدا يك اتحاد و يك تقسيم كار وجود داشت. آری اتحاد: زيرا كه پدر و مادر هر دو يهودی بودند، هم اين و هم آن دستخوش يك تحول شده بودند...» باری، زندگانی «روزا لوكزامبورگ» چنان پرفراز و فرود و آن سان به رنگ های همه گرم پهلو می زند كه واكاوی يا بازشگافي سيمای او در چند سطر و در يك مقال آسان نمی نماياند. باز هم نگاهی گذرا و بس فشرده. «روزا» بيش از هر چيز به عنوان يك مبارز سياسی و نظريه پرداز انقلابی چپ مشهور گشته است. اما زندگی و مرگ وی نشان می دهد كه ابعاد وجودی او بسی متنوع تر و فراتر از اين است. هم او روزاست كه در ميانه پيكار بی امان با كژی ها و كاستی ها، عاشقانه های بسيار را نيز سرفصل می سازد!... او به دوستش «لئو بوگيش» می نويسد: «دليل نوشتنم اين است كه من هنوز اين عادت احمقانه را دارم كه بگويم هر آنچه را كه احساس می كنم! روزا، لئو را «فرزند عزيزكرده من»، «شوهرم كه از هر كسی عزيزتر است» و «فرشته من» می خواند. «روزا» با اينكه ترجمان عشق را در «عشق عمومی» می ديد، اما آن هنگام كه در زوريخ برای دوست و حالا همسرش نامه می نويسد، تصريح می كند كه حتماً به نظرت عجيب خواهد آمد و شايد هم خنده دار، كه من اين نامه را برايت بنويسم. در حالی كه ما در ده قدمی يكديگر سكونت داريم و سه بار در روز همديگر را می بينيم وانگهی از آنجا كه من فقط يك زن هستم. اين رمانتيسم، اين نامه نگاری شبانه به شوهر خود، چيست؟ همه عالم ممكن است بخندند اما تو نه. اما تو اين نامه را با جديت و با قلبت بخوان، با هيجان، همان هيجانی كه با آن نامه های مرا در گذشته در ژنيو، می خواندی، زمانی كه هنوز زنت نبودم. باری، سرگذشت غالب آرمانخواهان شامل حال هم او كه «شعله فروزان انقلابش» خوانده اند نيز می شود. طلب عشق و محبت كانون خانواده و عطش اين همه كه در كوران مبارزات بی وقفه اين خلاء در زندگانی فرد مبارز حس می شود. روزا نيز تشنه است! تشنه دوستی و لئو به او آن نمی دهد كه می بايد! نامه ها و نامه ها، پيكار و پيكار. هم عشق عمومی را فرياد می كند و هم عشق به يار و همدم را! خطاب به لئو می نويسد: «ديگر نمی توانم كار بكنم. فكرم دائماً متوجه تو است ... جانم همه به جانب تو پرمی كشد و چشمانم از اشك پر می شوند و شايد كه تو به اين حرف ها بخندی، چه اكنون اشكم در آستينم است.. و همو روزاست كه در اوج پيكار برای بهروزی مردم به اين مرد يخين می گويد كه به يك فضای گرم و محرم نياز دارد. اما چنين فضايی در اين زمان ميان ما چه نادر است!» دلش هوای يار كرده است و به همدم می گويد كه می خواهد به او عشق بورزد تا نسيم گذشته را به ياد آورد! «خود را به بی دست و پايی متهم می سازد كه خواب «فضای لطيف، محرم و آرزويی را می بيند، آنگونه كه بود در زمان نخستين روزها . باری، خلأ عشق و نياز پاك روان در مقطعی از زندگی «شعله فروزان انقلاب می رود تا مثل خوره تمام روح سودايی او را دربرگيرد. چرا تنهايم می گذاری؟ آه كه چقدر برايت ناله و زاری می كنم، اما تو اين طور كه هر روز بيشتر به چشمم می آيد، انگار ديگر مرا به اندازه گذشته دوست نداری، آيا چنين نيست؟» و اوج غليان عاطفی عشق در روزا «كينه در من اوج می گيرد و می خواهم به تو آزار برسانم، تو را جريحه دار كنم، به تو نشان دهم كه به عشقت نيازی ندارم! روزا لوكزامبورگ در سال ۱۸۹۸ راهی آلمان می شود، آلمانی كه در اين مقطع تاريخی كانون جنبش جهانی چپگرايان بود. روزا قلم به دست می گيرد و هم زمان به طور منظم در چندين روزنامه مشغول به كار می شود. او در برخی موارد سردبيری اين روزنامه ها را نيز برعهده گرفته است. روزا حالا به كارزار شده است. سخنرانی پشت سخنرانی، نقد و تبيين خردورزی و آگاهی طبقاتی مخاطبان در دستور كار او قرار می گيرد. حضور روزا، آتش را در محافل سياسی و اجتماعی آلمان فروزان می كند. در ،۱۹۰۴ به جرم «توهين به قيصر آلمان» او را به سه ماه زندان محكوم می كنند. اما هموست كه چون بسياری از پيكارگران در زندان نيز دمی از پای ننشسته و به طور مرتب، دگرگونی های سياسی آلمان، پولند و نيز انقلاب ۱۹۰۵ روسيه را تعقيب می كند. لوكزامبورگ پيرامون اين همه، تحليل های عميق و درخور توجهی را نيز ارائه داده است. روزا بار ها به صراحت گفته است كه برای او چيزی جز وظيفه وجود ندارد! اوچون يك چهره شگفت و يكتا، همچنان تپنده و پرهيجان سخن می گويد. واگويه مان می كند كه تاريخ، ديروز، او را به قتل رساند، امروز به او حق می دهد! سيمای روزا لوكزامبورگ به مثابه يكی از چهره های نامی سوسياليسم، نظريه پرداز ژرف انديش، سياستمداری موشكاف، اقتصاددانی سختگير و تحليلگری روشن بين همچنان مطرح است. «او ملی گرايی افراطی را افشا می كند. اما روزا اسطوره نيست. بت نيست! و ما را نيز با هيچ اسطوره و بتی كاری نيست! روزا در خلوتكده رازهايش واگويه مان كرده است كه در گوشه دنجی از باغ، خود را بيشتر در خانه خويش احساس می كند... تا در يك كنگره حزب... با اين وجود اميد وارم در حين انجام وظيفه در نبرد خيابانی يا در زندان بميرم. اما من در اعماق ضمير خويش، بيشتر به گنجشك ها تعلق دارم تا رفقا. و او تا واپسين دم رزم بر آن بود كه آزادی، همواره، دست كم آزادی كسی است كه ديگر گونه می انديشد. تنها مرور فشرده عناوين بيست و سه سرفصل زندگی و مرگ روزا لوكزامبورگ، ابعاد مختلف و گونه گونی شخصيت وی را خوب هويدايمان می كند. در اينجا به ذكر اين عناوين كه غالباً گفته های روزا در فصول مختلف زندگانی است اشاره می كنم.
فرزند بيمار يك خانواده يهودی ، تحقير شده، آزرده، شورشی، انقلابی، شباهنگام صدايی مرا بيدار كرد... ، من هنوز اين عادت احمقانه را دارم كه بگويم هر آنچه را كه احساس می كنم. ، از چه رو تنهايم می گذاری؟ اين چه زندگی ای بود؟، «آنچه در دل دارم، بر زبان می آرم»، «در يك كلام از اينكه زندگی می كنم خوشحالم»، «بگذار به آزادی عمل كنم»، «ما يك دوران باشكوه را تجربه می كنيم»، «من اجازه نخواهم داد كه رهبری حزب زندگی ام را تامين نمايد»، «من به سختی می توانم در اين هوای عفن و ساكن نفس بكشم»، «خلق و خوی من نيازی به دفاع ندارد»، «سرنگون باد جامعه رسوايی كه چنين دهشت هايی را به بار می آورد»، «و اكنون مرا محكوم كنيد»، «بر اين باورم كه امكان ندارد در برابر آن خاموشی گزيد»، «راستی را كه ديگر از هيچ چيز ترس ندارم»، «من غير از آن چوبی كه پرچم را به آن آويخته اند نيستم.»، «در واقع من اندكی زخم خورده ام...»، «اما، تو چه می خواهی؟ ناليدن طريق بودن من نيست.»، «اين زندگی كه در اينجا می گذرانم، يك دوزخ راستين است!» بايد تاريخ را بدان گونه دريافت كه جريان می يابد»، «بودم، هستم، خواهم بود!»، و دست آخر واگويه ژان ژورس با ياد روزا! گرچه گورها حاشيه جاده را فراگرفته اند، اما جاده به عدالت راه می برد! روزا لوكزامبورگ در بيست و هفتم جنوری ،۱۹۰۵ شاهد تظاهرات بزرگ وارسا است. موطن او حالا به غليان آمده و «روزا» دور ترك اين همه! حالا همسرش لئو، راهی ميدان نبرد وراسا می شود. بدين گونه نشان می دهد كه آن فرد بی ثباتی كه روزا بدان متهمش می كند نيست؟ و ديگر دوستش «كاسپراك» كه در ۱۸۸۸ به ياری اش آمد تا از مهلكه بگريزد، ماه هايی بعد در پايان يك درگيری دستگير شده، به مرگ محكوم و اعدام می شود. «روزا» در سال ۱۹۰۶ به ياری انقلابيون در روسيه می رود، به فاصله بسيار كمی از حضورش در روسيه بازداشت و زندانی می شود. تنها به دليل بيماری و نيز تابعيت آلمانی است كه از زندان آزادش می كنند. و اما سال ،۱۹۱۳ سال حادثه است! مهم ترين اثر «روزا»، يعنی «انباشت سرمايه، ادای سهمی در توضيح اقتصادی امپرياليسم» روانه بازار نشر می شود. لوكزامبورگ در اين اثر شهره خود كنكاشی هوشمندانه دارد پيرامون گسترش سرمايه داری در مناطق جديد و عقب مانده و اثر آن بر تضادهای درونی سرمايه داری. يك سال پس از انتشار كتاب، در بيستم فبروري ،۱۹۱۴ به دليل اعتراض به آغاز جنگ جهانی اول، بار ديگر بازداشت و روانه چهارديواری محصور می شود! و روزا در تمامی اين سال های پرمخاطره، زيستن و مرهم نهادن بر زخم های پرشماره اش را در جايی ديگر جست. آنگونه كه صاحب نظران و محققان تاريخ گواهی می دهند، پيكار و مبارزه بی وقفه «رزا لوكزامبورگ» راه سنگلاخ انقلاب اكتبر را هموار كرد. هموست كه در اوج ياس و نااميدی واگويه مان كرد، توده ها وقتی كه به جنبش درآيند، چيز ديگری خواهند آفريد! او بارها به انقلاب اكتبر اشاره كرده است و نتيجه گيری كرده كه مهم ترين چيز آموزش توده هاست. او به فرانتس مهرينگ، همرزم خود می گويد: «ما بايد چشم به راه مبارزات و اصطكاكات مداومی باشيم... ما به دوره ای نزديك می شويم كه در آن توده حزبی نيازمند يك جهت گيری فعال، بی رحمانه و دورنگر خواهد بود.» باور لوكزامبورگ، سازماندهی و تشكيلات در تداوم و خاصه ثمربخشی حركت مبارزان نقشی بسزا دارد. در عين حال كه پيكاری بی وقفه را در راه بهروزی توده بی نوا می آغازد، هر نوع دگماتيسم و ديكته حزبی را نيز برنمی تابد. به ابتكار عمل و حركت به دور از پذيرش كامل و بی چون و چرای ديكته های مرسوم سخت خو گرفته است... به رفيق رومانيايی خود می نويسد: «در اينجا، در آلمان، به نظر می آيد كه هرگز استراحتی به خود نخواهيم ديد... بيهوده است كه از اين امر شكوه كنيم.» او اين همه را به درستی قانون رشد حزب عنوان می كند. در يك هزار و نهصد و دوازده ميلادی، روزا با «پلخانف» و «لنين» ديدارهای مكرری داشته است. او درباره رهبر انقلاب اكتبر می گويد: «او ديروز آمد، و امروز، چهاربار، باز آمده است. من با او با خشنودی بحث می كنم، او با هوش و با فرهنگ است. من دوست دارم به چهره وی كه چندان زيبا نيست نگاه كنم... و هيچ ابايی ندارد از اينكه در اوج مبارزه، سانتراليسم موجود حزبی را به چالش بگيرد و تو تاليتاريسم را با هر قاموس آن محكوم كند! او در اين زمينه حتا اختلاف نظراتی را با برخی از موضع گيری های لنين عيان می كند. روزا، آزاد است، مسلط است و رها! هموست كه در تابستان يك هزار و نهصد و دوازده، منطبق با آثار ماركس، مكانيسم های سوق نظام كپيتاليستی به سوی امپرياليسم شدن و شبه نظام سرمايه را به سوی قبض و بسط بيش از پيش سلطه خود بر سرزمين ها و بازارهای جهان را به درستی تحليل و تبيين می كند. او بس هوشمندانه به صدور كالاهايی اشاره می كند كه نظام جهانی سرمايه را مجاز به بازتوليد سرمايه می نمايد و به ارزش افزوده ای اشاره می كند كه خون اين نظام است!... انباشت سرمايه را محققان صاحب نام در زمره يكی از شاخص ترين آثار علمی در قلمرو سوسيال دموكراسی پس از كوچ ابدی فرد ريك انگلس دانسته اند. «روزا لوكزامبورگ» در كنار «كارل ليپ كنشت»، «فرانتس مهرينگ» و «كلارا زتكين» جمعيت اسپارتاكوس را بنيان می ريزند. ليپ كنشت درباره اين دوران گفته است: پيش از ۴ اگست به همراه تعدادی ديگر هر آنچه را كه از نظر انسانی امكان پذير است انجام دادم تا گروه پارلمانی را به رد اعتبارات نظامی متقاعد سازم. درست در همين مقطع زمانی است كه ماتيلا ياكوب مردی كه صاحب يك دفتر تكثير اسناد در برلين بود و دو سال از روزا كوچكتر شيفته او می شود. «نخستين بار كه روزا لوكزامبورگ نزد من آمد تا يك مقاله را برايم بازخوانی كند، تاثير عميقی بر من گذاشت. من چشمان بزرگ درخشان او را نگاه می كردم، چشمانی كه به نظر می آمد همه چيز را درك كنند، قلبم تندتر از پيش به تپش درآمد!» «ياكوب» حالا شيفته رزمنده انقلابی است اما «روزا» دست نايافتنی تر می نماياند. متاسفانه آدم های اندكی را می يابم كه قصد شان ياری من باشد. هرگز نمی توان به «كارل ليپ كنشت» دست يافت. زيرا كه همچون ابری در آسمان به هر سو می دود. «فرانتس مهرينگ» برای هر كاری غير از ادبيات تفاهم اندكی نشان می دهد و واكنش «كلارا زتكين» هيستريك و كاملاً نوميدانه است. اما به رغم همه اينها قصد من اين است كه ببينم چه می توانند انجام دهند. و همو روزاست كه چهار سال پياپی از داخل زندان به رهبری، برانگيختن و سازماندهی مبارزات ضدجنگ ادامه داده و از اين رو خشم توسعه طلب های آلمانی بيش از هر زمان ديگری برانگيخته می شود. در هشتم نوامبر يك هزار و نهصد و هجده ميلادی انقلاب آلمان به وقوع می پيوندد، متعاقب اين انقلاب، «روزا» از زندان رها می شود. او همه عزم خود را جزم می كند و برای ياری انقلاب نوپا از هيچ فرو نمی گذارد. اما باز هم همان شاه كلام مانای تاريخ مكرر می شود، «انقلاب كردن آسان اما انقلاب را نگاه داشتن سخت است!» انقلاب آلمان به رغم تمامی ازجان گذشتگی ها شكست را ميزبان می شود. حالا جوخه اعدام انقلابيون چون هميشه ايام برپا می شود. اما او روزا در اين شامگاه برلينی ۱۵ جنوري ۱۹۱۹ آنجا بود، بی دفاع با موهای خاكستری، با خطوط چهره گود افتاده در اثر خستگی و بی خوابی، صورت پهن او چين افتاده و رنگ پريده بود، با بينی درشت و بلند، بالا پوشش، شانه هايش را كه هيئتی سنگين داشت می پوشانيد، زن سالمند با پيكری اندك خميده، بيش از چهل و هشت ساله به نظر می آمد... روزا لوكزامبورگ به همراه ديگر هم رزمش «كارل ليپ كنشت» بازداشت می شوند. «او با جامه های خويش با ريخت خود، به هر زن بورژوای آلمانی شباهت می يافت اما حالت چهره او كه سربلندی از آن می باريد آنچه را كه بارها نوشته بود تكرار می كرد «من از هيچ چيز نمی ترسم.» و يا «من در اين اواخر به مانند فولاد صيقل خورده سخت گشته ام. عقربه ها را يارای حركت نيست. همرزم «روزا» كارل ليپ كنشت، با پيكری سراسر خون آلود از حويلي هوتل ادن عبور داده می شود. سرگذشت تراژيك كمون پاريس تاكمون آلمان ممتد می شود! حالا يكی از گزمگان نعره می زند: «پتياره پير را ببينيد كه دارد غوطه می خورد!»
«روزا» را سخت شكنجه كرده اند. رشته ای از خون از دهان و بينی او جاری است. پيش از هرگونه محاكمه و دادرسی، درست در روز پانزدهم جنوري يك هزار و نهصد و نوزده ميلادی، «روزا لوكزامبورگ» زير ضربات قنداق تفنگ سربازان آلمانی جان می بازد. و ستوان فوگل، محض احتياط، گلوله ای را به شقيقه چپ پيكر بی جان روزا شليك می كند. دو روز پس از واقعه در هفدهم جنوري، لئوبوگيش تلگرامی به رهبر انقلاب اكتبر مخابره می كند: كارل و روزا آخرين وظيفه انقلابی خود را به انجام رساندند! های و هوی گنجشكان در شاخ و برگ های درختان تا به آ سمان رفته است و آبی آسمان را سرخ ماسيده. آن سوترك، نجوايی جامه از تن برون كرده و فريادوار نقش می زند. او برتولت برشت بيست و يك ساله است! ساعتی است كه روزا سرخ ناپديد شده! معلوم نيست كه كجا دفن شده!
منبع : سخن
July 31st, 2005
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
مسایل تاریخی
- علی رستمینقش پیش نهاده هایی تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت درتأسیس وافول حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادجهاد و جنگ در افغانستان قبل از آمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد
- سیداحسان واعظیبخش دوم نقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- سیداحسان واعظینقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- داکتر حمیدالله مفیدفرود دو ستاره درخشان از کهکشان اندیشه وخرد
- علی رستمی ببرک کارمل بااندیشه عدالت خواهانه به خاموشی رفت
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرآریایی ها یا تورک ها؟
- عبدالو کیل کوچی دسامبردر آیینهء تاریخ
- عبدالو کیل کوچیمحمود بریالی ابر مرد جنبش چپ وترقی خواه افغانستان
- محمد عوض نبی زادهنا یب سالارمحمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند وغزنیگک
- خلیل وداد چگونه س.د.ج.ا. به س.خ. ج.ا. تعویض شد
- مترجم: ا. م. شیریانقلاب اکتبر! استالین. نوسازی- کودتای لیبرالی
- نویسنده: نجیب سرغندوی نهضت خدایی خدمتگاری و نقش آن دربیداری پشتونها
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرتوران
- حسن پیمانامیرتیمورموئسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی قسمت-6
- حزب کارایران(توفان)انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود
- ظهو رالدين دبرېالي انقلاب دکاليزې په وېاړ
- زمان هوتکبمناسبت هفدهمین سالشهادت داکترنجیب الله
- رحمت اله رواندشهید داکتر نجیب اله داوولسم تلین په یاد
- جلال بايانی کاوشگرشـــهيد داکتر نجيب الله
- جلال بايانی کاوشگرهفده سال قبل درقلب افغانستان کابل حماسه تاريخ رخ داد
- نصیراحمد – مهمند پیړی،پیړی زغم او پیچ دی وګالل شی
- داکتر حبیب منګل دافغانستان دخپلواکۍ غورزنګ ته لنډه کتنه
- نویسنده : مهرالدین مشیدروزی که زمامداران ناکاره در سایۀ آن صرف احساس فربهی کرده اند
- حسن پیمانامیرتیمور موئسس سبک اصیل هنر معماریوحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی5
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادحقایقِ تلخِ جنگِ 1979-1991 افغانستان از زبان نظامیان شوروی پیشین
- عبدالوکیل کوچی نگاه مختصری به تاریخ کوشانی ها
- انجنیر فضل احمد افغان شاه امان الله غازی و خط سیاه دیورند
- میر عنایت الله سادات معضلۀدیورند
- تتبع ونگارش؛تلخیص وترجمه: ازحسن پیمانامیر تیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آ سیای وسطی قسمت(4)
- امان معاشر؛ خبرنگار آزادهشت ثور آوردن مجاهدین رو بزوال از کوه ها به قدرت جنرال دستم
- ا. م. شیریزادروز لنین، روز شرمندگی ما
- عتیق الله مولویزادهاز دین پروری، تا دین فروشی!!
- حسن پیمان امیرتیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنک ومدنیت آسیای وسطی قسمت 3
- نوشته کریم پوپل تاریخ نوروز کهن
- نجم کاويانیيادی از نوروز در کابل قديم
- تتبع ونگارش-ترجمه وتلخیص: ازحسن پیمانامیرتیمور موسس سبک اصیل هنرمعماری وحامی فرهنگ ومدنیت اسیای وسطی-2-
- دوکتور امین برین زوریدوکتور امین برین زوری
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادیهودیت در افغانستان
- ارسالی صمیمیبازگشت «لنین» به «خجند»
- حسن پیمانشمۀ ازخدمات وکارنامه های امیرتیموردرأئینۀ تأریخ
- سلیمان راوشجشن سده
- حسن پیمانتأریخ وخدمات زنده ومشهود امپراتوری تیموریان محال است به فراموشی سپرده شود
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادمناسبات سابق دولت افغانستان و اتحاد شوروی آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی به افغانستان
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- عتیق الله مولوی زادهزندگی از کاخ تا کا نتینر!
- سرلوڅ مرادزیبرتانوي هند او برتانوي پنجاب دواړه، د پښتنو د ویښتیا ضد !
- سرلوڅ مرادزیډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- نویسنده : مهرالدین مشیدبالاخره امریکایی ها سر به بالین بیمار نظامیان پاکستانی این بازوی زرهی تروریزم جهانی نهادند
- عبدالوکیل کوچید سامبر نقطه عطف درتاریخ جنبش داد خواهانه مردم افغانستان
- سرلوڅ مرادزی ډیورڼد کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون دوهمه برخه
- انجنیر فضل احمد افغانخط سیاۀ دیورند مولود دسایس انګلیس و روسیه
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- فرزاد رمضاني بونششناسايي يا عدم شناسايي ديورند؟
- انجینر محمود صافی دافغانستان دتاریخ ځلانده ستوری احمد خان « احمد شاه بابا » درانی کال
- سید ذا کر شاه ( ســــــــــادات) (( د ډیورند کرښې غندل یا د پاکستان ســـــــره دښمنی))
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او څرګند دریځونه
- بیداربمناسبت کنفرانس بین المللی لندن و عدم پذیرش دیورند خط فاصل
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- عزیز آریانفرنیاز تاریخی به بازگشت به توافقات ژنو
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- سرلوڅ مرادزید ډیورند کرښې پریکړه به، لروبر افغانان خپله کوي
- ارسالی صمیمیبرگی از تاریخ جنگ جهانی دوم/ چگونه مسکو تسلیم آلمان ها نشد
- میر عنایت الله سادات نگاهی به تاریخ آریانا
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بخش آخر
- جلال بايانیبزرگ مردان تاریخ
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش دوازدهم
- شبيراحمد طالب وزيران اوخاطرې
- رسول پويانجايگاه هرات در مدنيت خراسان
- محمدنبی عظیمیسفر دیگر به جلال آباد
- عزیزه عنایت خامۀ درفرا راه آزادی !
- نصیراحمد - مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو دشهیدانواوغازیانوپه یاد
- دوکتور جلال بايانی « روح شاه غازی امان الله شاد و پر نور باد »
- انجنیر ظهو رالدین اندیشپراو دا
- محمدنبی عظیمیتعرض متقابل قوای مسلح افغانستان
- نوشته کریم پوپل اشغال و تاراج کابل از زمان تاسیس الی امروز
- سلیمان راوششهروندان شهر (جندان)
- محمدنبی عظیمی درحاشیه تعرض متقابل
- رسول پویاننقش استعمار در تخریب تمدن خراسان
- رسول پویانخراسان بعد از فروپاشی امپراتوری تيموريان
- رسول پویان ریشه های خراسان کهن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش هشــــــــــــــــتم
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخـــش هفتـــــــــــــم
- ا. م. شیریپراودا در ۱۰۰ سالگی: زنده و رزمنده
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- عبدالحی نزهت افزودن دشواری کارعاقلانه نیست
- فوادشاه امان الله خان غازى از نظر احمد شاه مسعود كى بود؟
- انجنېر ظهو رالدین اندېشپر فا شیزم د بري ورځ یعنی دامپرېا لیزم دنیمی تنی ښخول په شوري سوسېا لیستي هېواد کی
- نویسنده : مهرالدین مشید نباید بیش از این بهایی برای ویرانی این سرزمین پرداخت
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش ششم
- نوشته صوفی کریم فیضانی حملات اعراب در افغانستان
- انجنیر ظهورالدین اندیشد افغا نستان د خلک دمو کراتیک گوند داد شهیدا نو او اتلانو دسور گوند ټولو غړو ته له پو رته نه تر کښته پو رې
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بقیه بخش پنجم
- نبی حیدری معلم جنک یا صلح
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بقیه بخش چهارم
- تهیه وترتیب:میرمحمدشاه رفیعیچهره امروزی تپه مرنجان ورازهای تاریخی آن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد -- 4
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد - 3-
- سلیمان راوشتندیس های بامیان مجسمه های بودا نیستند
- حسن پیمانبیادبودسلسال وشهمامه تندیسهای بودا دو همبزم ودو همسنگ
- حسن پیمانافشارخونین وقتلهای زنجیره یی انگیزۀ اتحادخلقهای تحت استبداد
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد
- رحمت اله رواند روسانو يرغل او وتل دواړه تېروتني وې
- احمدولي بدخشياداي ديني به قربانيان فاجعة افشار
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- عتیق گلشمه ازجنایات بعضی گروه های ماوئیستها درافغانستان
- محمد نبی عظیمیچرا از مرگ می ترسید ؟
- جمعه خان صوفيلر وبر دوه افغان که يو افغان؟ (يوولسمه او آخري برخه)
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (اتمه برخه)
- عبدالو کیل کوچی فرخنده باد چهل وهفتمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- حمید محویتآتر بی نوایان
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادآمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- تهیه کننده : عبدالقدیر میرزاییسقوطِ یک امپراتوری!
- محمد عارف عرفان رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی
- حمید محویدر بارۀ [کشته شدن پلخانوف(؟)]
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- صدیق رهپو طرزیما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (پنځمه برخه)
- داکترآریننام ببرک کارمل جاویدانه است زیرا توده های مردم آنرا ستوده اند
- عبدالو کیل کوچیپنجمین سالگرد وفات محمود بریالی را گرامی میداریم
- صدیق رهپو طرزیدیورند: سر و صدا برای هیچ
- محمدنبی عظیمیسپیده ها این جا آرام انــد
- محمد عوضازمكتب مبارزهء رفيق ببرك كارمل بياموزيم
- علی رستمیببرک کارمل ستارهء درخشان مبارزِ عدالتخواهء کشور
- عبدالو کیل کوچیببرک کارمل بزرگ مرد تاریخ
- دوکتور نثار احمد صدیقینام ببرک کارمل جاودان و روانش شاد باد
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟(٢ مه برخه)
- عزیز آریانفرچگونه دهلیز واخان ایجاد و به زور به افغانستان داده شد
- جمعه خان صوفيلر و بر: دوه افغان که يو افغان؟
- انجنېر ظهورالدين اندېشبه افتخار سالګرد انقلاب پېروزمند و زنجير شکن سوسياليستی اکتبر
- گزارشگر از انگلیسی به پارسی: صدیق رهپو طرزیده اسطوره در مورد افغانستان
- انجنېر ظهورالدين انديشبمناسبت سالمرګ انقلابی دلير وانديشمند خلل ناپذير
- از کریم پوپل روش سیاسی دولتها وملیتهای افغانستان در طول تاریخ
- عدالتدشمن هرگز وارد شهر لنين نخواهد شد!
- عبدالو کیل کوچی ماندگاران تاریخ
- نصیراحمد – مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو
- سليمان راوش به پیشواز 28 ـ اسد
- انجنېر ظهورالدين اندېشدافغانستان دخلکو دملی_ازادی بخښونکي انقلاب دکاليزی په وياړ
- گزارنده: عزیز آریانفرمقاله دوم نقش دولت «کیرپاند» در با هم آمیزی فرهنگ های آسیای میانه
- عزیز آریانفرشاهنشاهی پنج صد ساله تاجیکی- ایرانی کیرپاند در مرزهای باختری چین
- حامدعلمیرساله روزشمار وقایع افغانستان از سال 1747 الی اخیر سال 2010
- نوشته کریم پوپلظهور وزوال اردوهای افغانستان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دوازدهم وپایانی
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش 11
- گزارشگر از زبان انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دهم
- سرلوڅ مرادزیلندن کې ډيورند جرګه د پنجاب پر سر کلک ګوزار
- تهیه کننده:امان معاشر نامه ی خواجه حافظ شیرازی برای امیر تیمور
- عبدالصمد ازهرخود کشی یا قتل بخش نهم
- محمدنبی عظیمی لحظاتی با ازهر بزرگوار
- محمدنبی عظیمی آیا روزی تاریخ حــــرب کشور ما نوشته خواهد شد؟
- عبدالصمد ازهر اسرار مرگ میوندوال بخش نهم
- ازهر عبدالصمداسرار مرگ میوندوال بخش هشتم
- محمد همایون سرخابی شهر غلغله در ماتم نبود بودای بزرگش هنوز میگرید
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوالبخش هفتم
- محمدنبی عظیمیتا لحظهء انــــتقال مسؤولیت
- گزارش از انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش ششم
- اسدالله جعفریآیاافشار باردیگر تکرار خواهد شد؟
- سید عبدالقدوس «سید»جنگ افشار
- خلیل الله سکندریواقعیت های پنهان در ماجرا های عیان افغانستان
- محمد همایون سرخابی نگاه مختصری پیرامون زندگی پرافتخار ظهیرالدین محمد بابر
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش پنجم
- محمد عالم افتخارسید جمال الدین افغانی ؛ اَبَر انسانی که از نو باید شناخت !
- سرلوڅ مرادزی پاچاخان د بهرنیو پوهانو په نظر کې
- صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دور تیموریان
- میرعنایت الله سادات نظری بر موافقتنامه ای دیورند
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا قتل؟ بخش چهارم
- نویسنده : مهرالدین مشیدامریکا و بازی بزرگ در کشوری که دشنۀ مقاومت گلوی هر مهاجمی را شگافته است
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ بخش های دوم و سوم
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزاد آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- ا. م. شیریبمناسبت زادروز استالین
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ
- نویسنده: ولادیمیر پلاستون ببرک کارمل تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود باور داشت
- ع.رستمی ببرک کارمل نماد وحدت!
- ر. حسنهفته اول دسامبر یاد آور روز های فقدان دو شخصیت مبارز نستوه کشور
- نوشته از ع. بصیر دهزادبخاطر 14چهاردهمین سالگرد وفات شادروان ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی گرامی وجاویدان باد نام وخاطره تابناک زنده یاد ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی چهارمین سالروز وفات زنده یاد محمود بریالی را گرامی میداریم
- احمدشاه سرخابییادی از جاودان یاد ببرک کارمل و برادر و همرزم فقید ش محمود بریالی!
- سرورددیورند کرښه دتکړه پوهانو وځیړ نو ته ضرورت لري
- عزیز آریانفردرنگی بر سر نام کشور ما- افغانستان
- عزیز آریانفرراز نهانی نامه دوست محمد خان به نیکلای یکم- امپراتور روسیه
- عزیز آریانفرآیین نامه داخلی انقلابیون جوان افغان (جوانان افغان)
- شباهنگ راددر یادمان کمونیست رزمنده «ارنستو چه گوارا»
- دکتر بیژن بارانکوچ آریاییها از شمال خزر
- سرلوڅ مرادزی د تاریخ پاڼه : کوز پښتانه او د افغانستان خپلواکي
- سليمان راوش تجاوزانگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ
- اکادمیسن دستگیر پنجشیریحملات بر نیروهای چپ و پیامد های آن
- عزیز آریانفرگستره «اروآسیای میانه بزرگ»
- احسان لمر یادی از خانوادهء ناظر صفر
- داکتر . و .ع . خاکسترفراز های از زند ه گی یهودان در افغانستان
- نوشته صدیق رهپو طرزیتمدن «سند ـ هلمند» آغاز گر تاریخ ما
- انجنیر زلمی نصرت مهمندافغانستان د«جواهر لعل نهرو»له نظره!
- لیکونکی : نجم الدین « سعیدی »دعلامه دوکتورمحمد سعید « سعید افغانی»د «۲۵» تلین په ویاړ !
- سيد احسان " واعظی"تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان
- آصفه صبابه مناسبت سی امین سال شهادت شاد روان محمدطاهربدخشی
- عبدالوکیل کوچیفرخنده باد چهل و پنجمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- مرادزیستر پاچا خان : ملي هویت ، خپلواکي ، ملي ژبه او تعلیم
- علی رستمی چهل وپنجمین سالکرد حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن را گرامی داشت !
- داود کرنزی بمناسبت سومین سالگرد وفات رفیق بریالی
- یعقوب هادینام و نیکوئی های رفیق ببرک کارمل جاودان باد
- سید احسان واعظی شخصیت نام اوری که باتاریخ زیست
- ترجمه و تحشیه از خلیل وداداز انقلاب اکتوبر تا انقلاب ثور
- سيد احسان " واعظی"تمدن هاي آرياناي كهن و خر اسان باستان
- احسان واعظی جايگاه والا و ارزشمند فيض محمد کاتب هزاره دربازتاب رويدادهای سياسی و تاريخ نگاری کشور
- رحمت اله رواند سنبلی نهمه نیټه د پښتنو اوبلوڅو د پیوستون د ورځی په یاد
- مرادزئ د وږي ۹ مه د پښتونستان ورځ
- نوشته : میرمحمد شاه "رفیعی"آرزوهای فراموش ناشده شهدای به خون خفته
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- پژوهش: ظاهردقیق ماسترعلوم سیاسیحکومت مجاهدین(!)وبرکناری نقابهای تقدس آنان
- محمد عوض نبی زا د ه سی ومین سالروز شهادت علامه محمد اسمعیل مبلغ فرخنده و گرامی باد
- دکتورخلیل وداد (بارش)خاطرات مهندس هُلندی فان لوتسنبورگ ماس
- محمد عوض نبی زا دهدرويش علي خان هزاره اولین نایب الحکومهءهرات دردولت درانیها
- میرعبدالواحد ساداتسخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
- محمد عوض نبی زا ده بنیادعلیخان هزاره مبارزهمیشه درسنگرو یکی ازمدافعین راستین استقلال کشور
- محمد عوض نبی زا دهشیرمحمدخان هزاره جنگاورقهرمان و یکی از فاتحین اصلی معرکهءمیوند
- ترجمه و تحشیهء دکتور خلیل وداد نخستین مداخلهء نظامی شوروی به افغانستان
- سیدحسن رشاددو یاد و دو خاطره
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرافغانستان در مراحل نخست توسعه مستقل (سال های دهه 1920)
- محمد عوض نبی زا ده میر یزدان بخش بهسودی نماد ازایمان و مقاومت ،قربانی توطیه و پیمان شکنی
- محمد عوض نبی زا د ه یکصد وپا نزدهمین سا لیا د شهادت میرمحمدعظیم بیگ سه پای
- نسیم جویا جویاــ پرچم شجاعت و نبرد مردم افغانستان به خاطر ازادی,عدالت وترقی
- محمد عوض نبی زا دهچهل و سومین سا لگرد وفات زنده یاد برات علی تا ج یکی ازپیشآهنگان ، نهضت مشروطه خواه و دموکرات گرامی باد
- محمد عوض نبی زا دهیکصدوپنجمین سال تولد فرقه مشرفتح محمد خان میر زاد یکی از پیش قراولان جنبش مشروطیت کشور فرخنده باد!
- محمد عوض نبی زا دهبیست و ششمین سا لیا د وفات محمد ابراهیم گا و سواریکی ازپیشگامان نهضت دهقا نی وضد استبداد گرامی با د!
- جنرال محمد یاسین امیریهشتاد سال از تولد ببرک کارمل شخصیت استثنایی تاریخ معاصرکشورمی گذرد
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبي زاده نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟(قسمت ششم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- مشعلشخصيتي که با تاريخ عمر خواهد کرد
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت پنجم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت چهارم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبی زاده یادی ازمبارزقهرمان عبدالخالق شهید
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ )قسمت سوم (
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت دوم )
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی جوانمرد لک بخش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- نصرت شاد يادي از “ مولانا “ ملانصرالدين !
- محمدعوض نبی زاده معرفی مختصریکعده ازمبارزین شاخص مردم هزاره درجنبیشهای ضد استبدادی و استعماری
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ويرايش وگردآورنده جانبازنبردنخستين سلطنت يک زن ازسلاله غزنويان در جهان اسلام
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ظريفيبه بها نهء هشتا دهفتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان
- آتوسا سلطان زاده فيلسوفاني كه پيامبر شدند !
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- دوکتور.م. پکتیا وا ل بمنا سبت هشتا دو هفت مین سا لګر د استر دا د استقلا ل ملی افغانستا ن
- محمدعوض نبی زاده هزاره جات یا هزارستان ازدیدگاه ونظر مورخین
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- نصرت شاد توماس هابس متفكر و فلسفه سياسي دولت
- عليشاد لربچه ژان ژاك روسو
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- عليشاد لربچه زنون ؛ اهل كيتون
- نوشتهء: زمری کاسی شناسنامهء يکتن ازمشروطه خواهان، يک مبارز گمنـــام و افشای يک ترورسياسی ديگر؛
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشوردرمورد هفت وهشت ثور
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پر شوردر مورد هفت وهشت ثور
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشور در مورد هفت و هشت ثور(بخش شـشم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشور در مورد هفت وهشت ثور بخش چهارم
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر مورد هفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- سراج الدین ادیبروز جهانی کارگر وتشکیل سازمان بینالمللی کار
- سراج الدین ادیب جهان در آیینه ء رویداد های تاریخ (اول تا 31 می )
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمدوليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- کريم حقوقابونصر فارابي ارسطوی شرق
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش نخست
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رضا شادابهویت قومی هزاره ها و سادات هزاره
- ارسالي آرش فروزی با مبارز آتشين راه نجات مردم داکتر محمودی آشنا شويم
- سراج .اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخ
- دوکتورمحمد شعيب مجددیمسابقه تير اندازی در زمان تيموريان هرات
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش نخست
- اسکاریحسن صباح وجنبش اسماعيليه
- دستگيرصادقيغارت ميراثهای فرهنگي و تاريخي
- صباحچگونه ابوریحان بیرونی قاره آمريکا را کشف کرد؟
- داکتر وفاهوشی مین مردی که تاريخ را رقم زد
- صباحاولين سفير زن درتاريخ کابل زمين
- صباحگوشه ي ا ززندگي جاودانه مرد خراسان
- استادصباحابوالفضل بيهقی مورخ امپراتوري غزنويان
- سراج الدين اديببمناسبت 86 مین سال استقلال افغانستان
- تهيه و تدوين از بصيرشررتاريخ ، آزادي ،صلح واستقلا ل
- عينيسيرتاريخي فاجعه ملي ومجرمين جنگي
- رسالتروزا زن بحث انگيزتاريخ
- استادصباحميمنه د راورا ق تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحچهل سال اسماعیلیه بعد از وفات حسن صباح
- استادصباحتاريخ عمومي اسماعیلیه هاواوضاع خراسا ن
- نبشهءايشرداسالاحمدالله هندوی افغانستانیم؟!
- تهيه و ترتيب از اشرف بهروزفشرده اي از تاريخ فرانسه
- انجنيرغلام سخي ارزگانيبه بهانه يي گرامي داشت از روز جهاني مادر
- ارسالي جواد نصريانزن در آنسوي تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحيعقوب ليث صفاري مرد خرد وپيکا ر
- ارسالي صيقلرويدادها ي تاريخي
- ارسالي بنفشه ميتراآخرين تغييرات سياسي جهان در دهه پسين سده دوهزار عيسايي
- ارسالي فرحت شکوهمندگفتار بزرگان
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- ارسالي بنفشه ميترامجموعه ای از دانستنی ها
- گردآورنده وتلخيص استادصباحسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحگسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر
- نسرین مفیدردپای زن افغان در تاریخ
- نسرين مفيدهشتم مارچ روز جهاني زن در پهنای تاريخ
- ارسالي محبوب شاملعقايد اسماعيليه
- ارسالي ميلاد بهزادتاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد با ستا ن
- ارسالي نسترن نيلابمروري برآيين کا تو ليک
- ارسالي شامل سالارد رمورد زرتشت و زرتشتیا ن چه میدانیم؟
- ارسالي فريدون کيومرثمهاتما گاندی منجی صلح وپيام آورآزادي
- ارسالي بکتاش نهيردرباره اصطلاح شيعه
- استاد صباحکمي ازحقا يق ناگفته وتاريخي سرزمين خراسان
- ارسالي جواد نصريانتاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله
- ارسالي اميد برهاناهل حديث و حنابله
- ارسالي جواد نصريانوهابيت چگونه بوجودآمد؟
- استاد صباحتاريخ مذ هب اسماعيليه
- ارسالي دانش آرزوتاریخ اروپا
- ارسالي اميد آهنگربابل درکجا واقع بود؟
- ارسالي جواد نصريانپنج دهه از تصویب اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگذرد
- ارسالي اميد آهنگرامپراتوری اسکندر چه وسعت داشت ؟
- ارسالي عمران مهربانچه نيرويي ملتها را به حرکت در مي آورد؟
- ارسالي ميلاد دوستچه کسی می تواند تاریخ بنو یسد؟
- ارسالي مشهيد مهوشبِنِدِتو كروچه
- ارسالي اميد آزموننظرمن در باره تاريخ
- ارسالي مشهيد اميلسا ما نيان
- ارسالي داکتر بصيرجنگ نفت
- ارسالي احمد منصور آگاهنهروآزاده مرد آزادي
- ارسالي وليد نصرياندرتاريخ ا مريکا چه گذشته است؟
- استاد صباحلحظه يي دردهليزهاي تاريخ
- ارسالي سالار هوشمندبه بها نه، سالروز ترور مهاتما گاندی
- ارسالي داکتربصيرتاريخ و هويت ملي ما
- ارسالي شامل صباحلحظه يي با تاريخ
- دستگير صادقيگراميداشت از مبارزات قهرمانانهً مردم با شهامت افغانستان در حفظ استقلال کشور