ابوالفضل بيهقی مورخ امپراتوري غزنويان
استادصباح استادصباح


ابوالفضل محمد ابن حسين بيهقی در روستای حادث آباد بيهق به دنيا آمد و پس از تحصيل کمالات بسيار در جوانی به خدمت دبيری به ديوان رسالت سلطان محمود غزنوی پيوست. از آن پس نزديک به سی سال در دوران حکومت سلطان محمود و مسعود و جانشينان ايشان به دبيری اشتغال داشت و در همه حال در مرکز فعاليت های سياسی و ديوانی بود و تحولات و اتفاقات بی شمار آن دوران را از نزديک می ديد.
در بيست سال نخستين، کار را زير د ست استادش، بونصر مشکان، رئيس ديوان رسالت گذراند و به گفته خود " عزيز تر از فرزندان وی، نواخت ها ديد و نام و مال وجاه و عز يافت. بونصر مشکان دبير و وزير و مشاوری عالی قدر بود و تا اواخر دوران سلطنت مسعود غزنوی می زيست. بيهقی در سراسر کتاب خود پيوسته از او به نيکی ياد کرده و از صفات برجسته اخلا قی و بزرگ منشی و صلاح اند يشی او حکايت ها آورده است. پس از مرگ بونصر مشکان بيهقی هم چنان محترم بود و بر سرکار ماند. اما در اواخر دوران که اوضاع پادشاهی غزنويان رو به پريشانی می رفت مدتی به زندان افتاد. پس از آزادی از کار کناره گرفت، به گوشه ای نشست و به نوشتن تاريخ خود، که يادداشت های آنرا طی سال ها فراهم آورده و يک بار نيز بخشی مهم از آن را از او د زد يده بودند، پرداخت. بيهقی چه در احوال بزرگان و پادشاهان و چه در زندگی شخصی خود فرازونشيب های فراوان ديد. عظمت دستگاه محمود را با آن شکوه و جلال افسانه ای و سپس توطئه ها و د سته بندی های درباريان را در زمان سلطان مسعود غزنوی از نزد يک شاهد بود. جشن ها و شاد خواری ها و جام های زر و غلامان زرين کمر را در خد مت سلطان ديد و پس از آن شکست و فرار مسعود را که " پيوستگان سلطان برای او جامه و چتر سياه می فرستادند زيرا آنان همه اسباب تجمل خود را در جنگ و فرار از د ست داده و اينک سخت بينوا بودند . " اين پست و بلندی ها در ياد و خاطرات بيهقی اثری عبرت آموز داشت. او کتاب خود را چنان نگاشت که تاريخ تمام نمای زمان خود و آئينه زند گی آدميان باشد. به خواننده عبرت آموزد و بی حاصلی از کسانی را که بيهوده يکد يگر را می کشند و عاقبت تنها و دست خالی به زير خاک می روند نشان دهد. تاريخ بيهقی به صورتی که امروز در د سترس ماست کتابی است درباره وقايع ده سال از دوران سلطنت سلطان مسعود غزنوی، اين مدت در برابر تاريخ ما، که به هزاره ها می رسد، زمانی ناچيز است. اما ابوالفضل بيهقی را با همين اثر پدر تاريخ خراسان خوانده اند، زيرا کتاب او برترين نوشته فصيح فارسی است که با رعايت دقيق ترين و هوش مندانه شيوه تاريخ نگاری نگاشته شده است. بيهقی در تاريخ نويسی روشی سنجيده و علمی دارد. هر واقعه را يا چنان که خود ديده و باز از اشخاص مطمئن شنيده باز می گويد. تاريخ در نظر او تنها شرح جنگ و پيروزی شاهان نيست. وی می خواهد داد تاريخ به تمامی بدهد . بنابراين هرواقعه را با همه جزئيات و خصوصيات لازم تصوير می کند. توصيف های او از وضع و موقع های گوناگون چنان روشن، دقيق و واقعی است که خواننده خود را در برابر پرده سينما می يابد و تمام عظمت و شکوه يا درد و اندوه صحنه مورد بحث را حس می کند. بيهقی، برای آن که نکته ای را فرو نگذارد، حتی به خلوت و درون حرم سلطان نيز راه می يابد، اما توصيف رويدادها را با متانت و نجابتی در خور پژوهشگری بزرگوار انجام می دهد.
بيهقی نويسنده ای فروتن و کم ادعاست. در همان زمان که او به نوشتن کتاب خود مشغول بود، دو مورخ بزرگ د يگر نيز در حال نوشتن تاريخ دوران غزنويان بودند، زيرا ايشان نيز پايان کار غزنويان را نزديک می ديدند. يکی از اين دو تن گرد يزی و ديگری مولف ناشناس تاريخ سيستان است و هر دو کتاب نيز در نوع خود نکات تاريخی بسيار دارد. اما بيهقی که تاريخ چنين ارزنده و کم نظير پرداخته خود از ايشان و ديگر کسان که به کار تاريخ مشغول بودند چنين ياد می کند: " مرا مقرر است که امروز که من اين تاليف می کنم... بزرگانند که اگر به راندن تاريخ اين پادشاه مشغول گردند... ايشان سوارانند و من پياده... و چنان واجب کندی که ايشان بنوشتندی و من بياموزمی و چون سخن گويندی من بشنومی."
استفاده ازميهن ، ماندگاروميراث
August 28th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی