هویت قومی هزاره ها و سادات هزاره
رضا شاداب رضا شاداب

عزیزان چند مقاله و حاشیه بر آن در مورد "هویت قومی هزاره ها" در سایت آرمان به آدرس http://armans.info/index.php

آمده است، عزیزان برای ردیابی این مقاله به آنها مراجعه نمایید.

 

(تکمله و توضیحی بر نوشتار آقای محسنی و حسینی نسب)

 

ضمن تشکر از آقای جواد محسنی که تحلیل و نقد عالمانه خود را در اختیار خوانندگان سایت قرار داد. نوشته شما را با دقت کامل خواندم و با تمام وجود درک و تصدیق نمودم. آفرین بر شما و بر بیان رسا، عالمانه و بی طرفانه شما. نوشتار شما را اگر با نوشته آقای حسینی نسب مقایسه کنیم، تفاوت از زمین تا آسمان است. شما ظاهراً طلبه هستید. البته دقیق تر بگویم که عالم فاضل هستید. مورد تأیید خداوند و أمام باشید.

جناب آقای محسنی! نظرات شما را تأیید می کنم که تمام یا لا اقل اکثر اقوام افغانی با بحران هویت مواجه اند. مثلاً در مورد تاجیک ها می توان گفت که کلمه تاجیک امروزه به مجموعه اقوامی اطلاق می شود که بخش وسیع آنها اصلاً تاجیک نیستند. مثل بیشتر اقوام کم شمار تر که در هرات و غور زندگی می کنند و همینطور بسیاری از هزاره های سنی ساکن پنجشیر و تخار و بدخشان جزء تاجیک به حساب می آیند و همچنین بسیاری از شیعیان مثل قزلباش ها، بیات ها، بختیاری ها، و حتی سادات هزاره در سال های گذشته خود را تاجیک عنوان می نمودند.

جناب آقای محسنی! درست فرمودید که بحران هویت در میان سادات هزاره جدی تر و عمیق تر است. سادات محترم هزاره جز در قیافه سیدی شان که با هزاره ها اکثراً تفاوت دارد، دیگر هیچ تفاوت فرهنگی، تاریخی و سنتی دیگری ندارند. چونکه سادات هزاره همواره با هزاره ها حشر و نشر داشته اند و در میان هزاره ها در تمام مناطق هزاره نشین پراکنده بوده و هستند. شاید کمتر قریه صد خانواری را یافت که یک یا چند خانوار سید نباشد. آنها در کمتر منطقه ای مثل بلخاب و بهسود متراکم می باشند. این حشر و نشر و اختلاط کامل با هزاره ها عملاً برای آنها تفاوتی، جز در سیما، باقی نگذاشته است. به نوشته مورخان و سیاحان خارجی، سادات در گذشته احترام فوق العاده ای میان هزاره ها داشته اند که در هیچ جای جهان، حتی در ایران، نظیر نداشته است. سادات، به دلیل انتساب شان به خاندان پیامبر، طی قرون اشراف کامل مذهبی، روحی و روانی اقتدار بسیار بالا بر هزاره ها یافته اند. اما چطور شد که این وضعیت به ضرر سادات محترم هزاره تغییر کرد، شاید به شرایط اجتماعی- منزلتی گذشته هزاره ها- یعنی رانده شدن از تمامی زوایای زندگی اجتماعی- از یک سو و آگاهی روز افزون نسبت به وضعیت سادات در میان هزاره ها و شناخت از سایر جوامع در اثر مهاجرت، و در نتیجه مقایسه سادات سایر مناطق و کشورها با سادات هزاره و نیز تحولات اجتماعی سیاسی افغانستان و مهم تر از همه رفتار جدا انگارانه برخی سادات در قبال هزاره ها و منافع هزاره ها در سطوح عمومی و ملی، از سوی دیگر، باشد. این عوامل باعث شده که سادات هزاره از آن قدسیت و حتی معصومیت و نمایندگی بعضاً عام و تام خدایی و ولایی در اذهان اکثریت هزاره ها، رو به سرازیری گذاشته و احساس کنند که هزاره ها به آنها پشت پا کرده و از این رهگذر حس نفرت فزاینده ای نسبت به هزاره ها پیدا کنند و حتی با رفتار های واگرایانه خود و همسانی و همگانی با اقوام عمده غیر هزاره، اما رقیب با این قوم، از این مریدان سابق خود انتقام بگیرند. کاری که به تقابل و رفتار افراطگرایانه برخی هزاره ها انجامید و هدف تیر پیکان برخی شان قرار گرفت.

 

جناب آقای محسنی! به باور من منزلت پایین اجتماعی هزاره ها در گذشته در اذهان افغان ها عموماً و سادات هزاره و حتی خود هزاره ها خصوصاً، شاید باعث شده است که سادات هزاره از همسان و یکی دانستن خود با هزاره ها احساس زیان، شرمندگی و همپایگی با کاست قومی دون شأن نمایند و باور کنند که قدسیت نژادی و نسبی خود را با یکی شدن با هزاره ها از دست بدهند. وگرنه، سادات هزاره نسبت به سادات تاجیک، پشتون و ازبک در داخل افغانستان و سادات عرب، ترک، پاکستانی و هندی و حتی سادات هزاره پاکستانی از حیث نسب و حسب نژادی و فضل و کمال معنوی و جمال و شمایل ظاهری بیشتری ندارند. سادات هزاره کوئته خود را همواره هزاره می دانسته اند. [هر چند با سراسر زیر شدن سادات هزاره افغانی از داخل افغانستان در دوران مهاجرت آنها نیز اندکی در فکر خودبرتربینی نسبی و ایلی برآمدند و در صدد تقویت ارتباط و انسجام قوم سادات برآمدند]. هنگام کاندید شدن، نام های سید عبدالحسین هزاره زیاد به چشم خورد و انجمنی هم به نام "انجمن شباب سادات هزاره" نیز آنجا فعالیت می کرد و در علمدار رود (خیابان علمدار) دفتر و تابلویی به همین عنوان داشت. اما چرا از هزاره بودن انگار نداشت، چون هزاره ها در پاکستان به دلیل جان نثاری و رشادت که در جنگ دفاع از پاکستان از خود نشان دادند، از منزلت بالای اجتماعی سیاسی در پاکستان برخوردار شده بودند و هزاره بودن نه تنها مثل افغانستان ننگ نبود، بلکه افتخار شان بود. دلیل اینکه سادات هزاره هزاره ها را در ازدواج هم کفو خود نمی بینند همین منزلت پایین هزاره ها است که در گذشته تاریخی به شدت این مردم سرکوب و منکوب شده اند و همواره نفرت و انزجار نسبت به این تیره تبلیغ می شد. برای توجیه این کار روانی اجتماعی برخی از آگاهان سادات هزاره مثل آقای حسینی نسب، به برداشت خاص از مذهب و مفاهیم مذهبی متوسل می شوند. در حالی که شما طلبه ها و علما خوب می دانید که ازدواج غیر سادات با سادات در مذهب کاملاً امر ممدوح و حتی مستحب تلقی شده و در میان سایر اقوام، از جمله ایران چنانچه که خودت اشاره کردید، امر روا و حتی ایده آل پنداشته می شود.

جناب آقای محسنی! به نظر من، سادات محترم هزاره در یک پارادوکس، تناقض و بن بست لایحل قرار گرفته اند. از یک طرف نمی توانند خود را از هزاره ها تفکیک کنند. چون جدا ماندن آنها- که کمیتی کمتر از بسیاری از اقوام کم شمار افغانی مثل عرب های فارسی زبان افغانی- از هزاره ها، به همان دلیلی که خودت اشاره کرده اید، باعث خواهد شد که عملاً از صحنه های سیاسی- اجتماعی افغانستان حذف شوند و این کار به باور خیلی ها از جمله خود سادات هزاره، خودکشی سیاسی- اجتماعی آنها خواهد بود. از طرف دیگر، ذهن شان آمادگی پذیرش و هضم ادغام شدن در هزاره ها را، آنگونه که در عالم خارج و در سطح اجتماع عملاً هستند، ندارد. شاید مطلع باشید که در زمان تصویب قانون اساسی، دار الانشای کمیسیون قانون اساسی، لستی را ارائه داد و در آن به هویت قومی برخی از اعضای کمیسیون تصویب قانون اساسی داده بود و از جمله در کنار نام خانم بلخی عنوان "هزاره" را گذاشته بود که باعث شد خانم بلخی از این کار احساس خجلت و شرمندگی نماید و با آشفتگی و برآشفتگی تمام در مجلس اعضای کمیسیون و مقامات دار الانشاء انتقاد و اعلام نماید که من سید هستم نه هزاره. شما اشتباه بزرگی کردید که مرا هزاره اعلام کردید.

 

برای حل این تناقض، برخی از نخبگان سادات هزاره راه حل را در "برجسته سازی هویت شیعگی"، به عنوان نقطه اشتراک سادات هزاره و کلاً شیعیان غیر هزاره با هزاره ها دانسته اند و با قدسیت دادن به اصطلاح "شیعه" و تقابل دادن آن با کلمه "هزاره" عنوان عام و جامع برای قوم هزاره و تیره های وابسته و در نتیجه یک راه منصفانه برای این معضل سیاسی اجتماعی بیابند. این چاره اندیشی برخی از هزاره های مذهبی مفرط و قشری را با خود کرده و در مقابل بسیاری از هزاره ها از جمله هزاره گرایان را به تقابل و حتی تعاند کشانده است.

به نظر من گشایش این بن بست، همانگونه که شما اشاره نموده اید، در استفاده از عنوان "شیعه" در جامعه همواره قومی و قوم مدار افغانستان که تا سال ها و حتی دهه ها قومی خواهد ماند، نیست. بلکه راه حل پاس نگاهداشتن این واژه نیک و متقابل نساختن هزاره های شیعه که از هر شیعه دیگر حتی خود سادات شیعه تراند (رویدادهای تاریخی این واقعیت را بارها نشان داده است)، با آن و استفاده به جای آن در جایش است. آرمان افغانی تمام اقوام افغانی باید تشکیل یک جامعه ملی در افغانستان از همه اقوام و همگرایی فزاینده اقوام افغانی می باشد که رنگ گرایش های گوناگون قومی و زبانی و تشتت های مذهبی در آن به تدریج بپژمرد. ما باید کلمه شیعه و کلمه هزاره را هر کدام در جایش به کار ببریم. در مسایل حقوقی و مذهبی جا دارد که کلمه شیعه به کار رود. اما به کار بردن آن در مسایلی که رنگ اجتماعی و قومی دارد، باعث تشدید تفاوت ها و اختلاف ها می گردد. اختلاف و تفاوت قومی با اختلاف مذهبی چرب تر، پررنگ تر و گسترده تر می گردد. این کار هزاره ها را در تقابل بیشتر و قوی تری با اقوام دیگر قرار می دهد. با حساب قومی، هزاره می تواند با یکایک اقوامی افغانی وارد تعامل و حساب و کتاب شود و در تعاملات سیاسی مثل سال های اخیر با یکایک اقوام دیگر بخصوص پشتون و تاجیک وارد تعامل شود و قومی را با خود کند. اما با حساب شیعگی، یک جبهه گسترده از تمامی اقوام دیگر را در برابر خود ایجاد می کند بدون اینکه در جمع خود عدد قابل توجهی را بیفزاید. به نظر من بگذاریم کلمات بی زبان راحت باشند و هر کدام مفهوم و بار خود را بکشند و از یکی علیه دیگر جفاورزی نکنیم. کلمه شیعه بار مذهبی خود را در میان شیعیان و غیر شیعیان داشته باشد و بار قومیت را به آن نیفزاییم. همانطوری که کلمه سنی در میان اهل سنت و دیگران بار مذهبی خاص خود را دارد. اگر منظور خاص سیاسی در کار نیست و اگر شفافیت و صداقت در کار است، بهتر است مثل هرجای عالم، هر جا کلمه قوم به کار رود، "هزاره" تعبیر کنیم و هرجا که مسایل مذهبی در میان باشد، از کلمه "شیعه" استفاده کنیم.  چون استفاده کلمه "شیعه" در جایی که کلمه "هزاره" استفاده شود، جفای نهفته ای بر کسانی اعمال می شود که این عنوان را یدک می کشند. با به کارگیری تعبیر "شیعه" به جای "هزاره" اشخاص با هوش اقوام شیعه از موقعیت اجتماعی سیاسی کشور به نمایندگی از هزاره ها سود می برند. و از طرف دیگر، افراد کیس و زرنگ سایر اقوام مثل گذشته با استفاده از این واژه سرخوردگی هزاره ها را تشدید می کنند و باعث نفاق بیشتری میان اقوام شیعه می شوند. استفاده از کلمه "شیعه" به جای "هزاره" تنها وقتی توجیه داشت و بار منفی کمتر که ما شیعه غیر هزاره و هزاره غیر شیعه در افغانستان نمی داشتیم.

ولی اگر گفتید که حق شیعیان غیر هزاره ضایع می شود، دلیل قانع کننده ای دارم که اقوام دیگر بخصوص سادات هزاره خود را در بده بستان های سیاسی- اجتماعی هزاره حساب کنند و با این کار به امتیازات بالایی می رسند که هیچگاه اقوام نورستانی، عرب و بلوچ نمی رسند. اگر به نمایندگی از یک چهارم جمعیت کشور از بیست و خورده ای وزیر 5 وزیر انتخاب می شوند که 2 تای آنها از سادات هزاره هستند، توجهی جز این ندارد. اگر به نمایندگی از خود سادات هزاره آمده باشند چرا از اقوام کم شمار دیگر مثل عرب و نورستانی و توری نیامده است، در حالی سادات هزاره به مراتب از بسیاری از اقوام دیگر کمتر اند. این بهترین راه حل هست. هم هزاره ها در بذل شدن امتیازات قومی شان به سادات هزاره توجیه می شوند، چون آنها نیز هزاره اند و هم سادات هزاره امتیازات سیاسی- اجتماعی خود را به نحو فزاینده ای ازدست نمی دهند. و هم یک دستی شیعیان تأمین می شود. اگر سادات از یاد شدن به نام هزاره عار و انگار داشته باشند، دلیلی ندارد که خود را مستحق امتیازات اجتماعی خاص هزاره ها بدانند و منطقی نیست که هزاره نباشی ولی از امتیازات و حقوق هزاره بهره مند باشی و نمایندگی هزاره ها را در جاهای متخلف استفاده نمایی. طبق مثل معروف "خودش بیار و اسمش نیار" از مزایای هزارگی استفاده کنی و ا ز داشن نام هزارگی عار داشته باشی.

اگر سادات هزاره و سایر تیره های وابسته به قوم هزاره از ادغام شدن در جامعه در سطح سیاسی و رسمی ابا می ورزند، راه حل دیگری دارم و آنکه بگذارید هر کدام با هویت قومی خود در جامعه رسمیت و تبارز یابند. در نتیجه، هرجا که حساب قومی است، با نام قوم خود پا پیش بگذارند و هر جا که حساب مذهبی باشد با حساب مذهبی و شیعگی خود. این کار که شفافیت شیعیان را در جامعه ملی افغانی نشان می دهد، هیچ منافاتی با ارزش های مذهبی ندارد. هیچ اشکالی ندارد که مقامات انتخابی مثل رئیس جمهوری و رئیس شورای ملی با ائتلاف سیاسی، حزبی و از جلمه توافقات بین الاقوامی انتخاب شوند و هیچ تهافتی با روح دین و مذهب ندارد که هزاره های شیعه در ائتلاف با مثلاً پشتون های سنی در مقابل سادات هزاره شیعه با تاجیک های سنی بر سر ریاست شورای ملی رقابت نمایند. منطقی ترین راه این است که هر جمع و کتله ای باید در راستای منافع خود تبلور یافته و حرکت و تعامل نماید. هزاره ها در مسایل سیاسی- اجتماعی و ملی به عنوان هزاره ظاهر شوند و همان حقوق متناسب با کمیت وجودی خود را ببرند. و هیچ ترسی هم نداشته باشند که شیعیان غیر هزاره را ازدست می دهند. چون مسایل سیاسی و اجتماعی ماهیت مذهبی ندارد و می توانند با اقوام دیگر افغانی ولو غیر شیعه ائتلاف نموده به هدف شان برسند. در نتیجه این گرایش، از مجموع نزدیک به 30 وزیر شاید تمامی 5 وزیر از هزاره ها انتخاب خواهند شد و سادات هزاره و سایر شیعیان غیرهزاره همدوش با اقوام هم شمار خود مثل عرب و بلوچ وارد کابینه خواهند شد.

 

 


February 5th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی