برگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
محمد ولي محمد ولي

پيوست به هفته های پيشين

 

معلوم می شودکه موقعيت بسيار حساس افغانستان ازلحاظ منطقوی يکی ازپروبلم های بوده است که زمام داران را هميشه بامسايل خطرناک مواجه ساخته است، نادر شاه که باچنين موقعيت جغرافيائی کشور درحفظ موازنه قوا بارجحان انگليسها ميخواست قناعت واطمينان هند برتانيوی رااز ناحيه قيام های ضدانگليسی مناطق قبايلی فراهم داشته باشد بروز آلمان نازی مشکل ديگری شد  که حکومت اوازآن به تشويشهای سردرگمی ازقبيل همدستی آلمان باشوروی وبه قدرت رساندن مجدد امان الله خان وضربه برمنافع امپراطوری بريتانيای کبيردرهند وغيره گرفتار بود بدون اينکه بداند شدت خصومت آلمان هتلری وروسيه شوروی بالاتراز اين محاسبات مبنی برمنافع خانواده گی يا پيوند های هند برتانيوی ازآب درمی آمد ودرنهايت روسيه شوروی وانگليس متحداً عليه  آلمان نازی درجنگ می افتند .

سوال اساسی برای افغانستان مانند دوران امانيه دريافت راه برای اتخاذ يک سياست جديد بودتاچگونگی موقف اين کشور نه تنها ميان دوقدرت قديمی روس وانگليس بلکه ميان سه قدرت روس، انگليس و آلمان معين گردد .

 

نخوت امريکا دربرابر تمنيات نیک افغانها

 

 

        نادر شاه تلاش داشت بابه وجود آمدن قدرت های جديد درصحنهء بين المللی کمک ايالات متحده امريکارابرای انکشاف افغانستان جلب کندولی بنابر بی میلی وتکبر اضلاع متحده دراين عرصه موفقيتی بدست نياورد.

اساسات بنيادگزاری شده ای سياست خارجی اعليحضرت امان الله خان به دقت سنجيده شده بود، دولت های بعدی اعم ازنادرخان وپسرش ظاهرخان باپاره ء تغييرات که درجهان رخ ميداد روی همان خطوط حرکت ميکردند. دراثر صدمه پذيری سياست خارجی افغانستان بادوهمسايه شمالی ، جنوبی وشرقی وبعداً باکشور آلمان افغانها نياز داشتند تا به سوی امريکادست دوستی دراز کنند، زيرا اين کشور اولاًازسرحدات افغانستان به فاصله های بسياردور قرار داشت ثانياً افغانهافکر ميکردندکه پوتانسيل اقتصادی اضلاع متحده بيشتر ازهرکشورديگردرزمينه ای توسعه وانکشاف افغانستان مؤثرخواهد بودوثالثاًباعث انگيزش رقابت سايردول درامورافغانستان نخواهد شد.برای چنين معيارها صرف امريکا می توانست برگزيده شود، ولی امريکائی هاباغرور وکرشمه های مربوط بخودشان توجه کمتر مبذول ميداشتند، آنها بابهانه جوئی های مختلف ودپلوماسی کج دار ومريض باوجود مراجعات مکررافغان هاغرض تأسيس نماينده گی سياسی درافغانستان وايجادفضای همکاری نمی خواستند به تمنيات نيک افغان هاباصميميت لازم جواب مثبت بدهند. بناءً آغاز مناسبات باامريکا کارآسانی نبود، درحاليکه طی سال های اخيرقرن 20امريکائی هاسرکيسه های پول رابرای ويرانی افغانستان بدست جنگاوران وويران گران بازکردند ودروازه های شان رابروی افغان هاکشودند وبعد ها دم ازامريکائی های افغان الاصل زدند.

شايدجانب امريکا دربدايت امرقادر نبودند نهايت سياست خودرا درمورد افغانستان درک کنند زيرادرآن وقت يعنی اوايل دهه 30قرن 20 بنابرعدم شکل گيری سياست های که بعدازجنگ عمومی دوم به ميان ميامد مطمئن بودند که موجوديت حکومات گوسفندی درافغانستان برای هند برتانیوی دردسرکمتری خواهد داشت. بخصوص که هنوز امپراطوری انگليس ازاوج قدرت به حضيض ذلت نيافتاده بود. شايد به نظر امريکائی ها بهتر بوده باشد تاافغانستان عقب مانده سلسله مراتب درسياست خارجی رااز هندبرتانيوی آغازکند، به لندن برسد ورسيدن به امريکا هنوز مطرح نبود .

بهرحال پهلوی ديگر مسئله رئالستيک تراست وآن اينکه ملت افغان درمشرق زمين کاری راانجام داده بودکه شايد به نظر امريکا دور اصلاحيت شان بوده باشد یعنی قيام دربرابرامپرياليسم انگليس . وجوه مشترک اين دودولت امپرياليستی درحفظ منافع غارتگرانه ای شان چه به شکل کهن درقرن نزده وچه به شکل جديد درقرن بيست ايجاب ميکرد تاقيام کننده گان ضد استعمار رامقهور خودبدانند وبا اهانت وتحفير بدون رعايت نزاکت های لازم دولتی دوجانبه پيشامد کنند، چنانچه با اولين هيئات اعزامی افغانستان نو به آزادی رسيده کردند.

ازاثرمراجعات مکرر افغان هادرسال ١٩٣٠م امريکائی هاتصميم گرفتند بعد ازيک لميدن آقامنشانه قونسل خويش راازکراچی به کابل اعزام نمايند. جانب افغانی بااين قونسل بيشتر ازمقام رسمی اش پيشامدکردند، به اوموقع داده شددرپارلمان افغانستان سخنرانی کند، رئيس پارلمان باامتنان ازسخنان موصوف ازعدم توجه امريکا به افغانستان به حيث يک کشوردوست يادآوری نمود. ولی درهمين سال( والاس سمت مورای) رئيس شعبه ای امور شرق نزديک وزارت خارجه امريکا راپوری به کنگرس آن ارائه نمودکه سرتاپا اهانت وتحقيربه افغانستان بود، برخلاف کلمات گرم وصميمی وبلند بالای رئيس پارلمان افغانستان که گفته بود سخنان قونسل امريکا " پرلطف" و "قهرمانانه" است .

ازمتن گزارش (والاس سمت مورای) برميايد که درآن وقت تاچه حدامريکا ازافغان هانفرت داشتند، کلماتی چون" مملکت جنگجووپرخاشگر" که درماده اول گزارش جاداده شده بود بيانگرنيات منفی آن هاازقيام های ضداستعماری مردم افغانستان است.

امريکا مراجعات مکرردولت افغانستان را برای تأسيس مناسبات باافغانستان درکانگرس آن کشور درهاله ای ازمنفی بافی ها گرفته نتيجه آن شد که افغانستان بعدهاجبراً بسوی شوروی روی خوشترنشان بدهد.

درراپوروالاس سمت مورای که درسال١٩٣٠م به کنگرس امريکا ارائه شده بود چنين ميخوانيم:

١-" گرچه بدون شک وشبهه افغانستان يک کشورآزادومتعصب است، درجهان امروز يک مملکت جنگجو وپرخاشگر به شمار می رود.

درآنجا تاکنون هيچ نوع حقوق سرحدی وحکايت برای اتباع خارجی ثبت نيافته است. خارجيانيکه درافغانستان به چنگ قانون گرفتارمی شوند برای آنها قانون اسلامی که بسيار ضيق است تطبيق ميگردد. قانون اسلامی ازاصول عيسويت فرق داردکه برای مسلمان اجازه می دهد تادرهرمحکمه ای که خواسته باشد محاکمه شود، حق محکمه وانتخاب محکمه برای شخص داده می شود.

٢- درسال١٩٢٥م (١٣٠٤ش) یک شخص ايتالوی مسمی به( پيترنو) يک افغان رابرای مدافعه ازخود به قتل رسانيد. دريک محکمه شريعت اسلامی کشانيده شد ومحکوم به مرگ گرديد. محکمه زمينه رامساعد ساخت که اورابه دست وارث مقتول برای رسيدن به کيفراعمالش بسپارد وبرای اين شکل قصاص آنرامناسب ميدانستند. موسولينی برای افغانستان اخطار( اولتيماتوم) دادوبرای پشتيبانی ازاخطار خودبه ضبط کردن دارائی افغانستان که دربانک ايتاليابرای خريداری سامان آلات انتقال شده بوداقدام کردتاآنکه حکومت افغانستان به گرفتن خونبهاورثه ای مقتول راراضی ساخت.  پيتر نوآزاد شد وبرای اواجازه بازگشت بوطنش داده شد. مگرتوسط هجوم مردم متعصب جهت انتقام گيری بدارآويخته شد.       

 

٣- بريتانياکه به شرايط افغانستان آشنائی کامل داشت مجبور شدتابرای چند سال به صورت قطع برای سفيد پوستان برتانيوی اجازه ای داخل شدن به افغانستان را ندهد.

٤- بعداز انقلاب سال١٩٢٨م(١٣٠٧ش) افغانستان ، طيارات بريتانيا درتخليه افغانستان ازموجوديت جميع اتباع خارجی موفق گرديدتا آنهاراازکابل به هندوستان انتقال دهد. البته به استثنای اتباع شوری که آنها نخواستند ترک افغانستان گويند . درجمله خارجيان دونفر امريکائی هم شامل بود. بدون کمک بريتانيامشکل بود تااين همه اتباع خارجی دراثنای انقلاب ازافغانستان جان به سلامت می بردند.

٥- درافغانستان هيچگونه بانک وجودنداردوسيستم کريدت موجود نيست. تاديه معاشات توسط وزارت داخله صورت ميگيردکه کاروان طلاونقره درخارج کشورجهت تبادله به پول نقد فرستاده می شود. اين کاروان گاه توسط مردم وحشی قبايل به تاراج برده شده وغارت ميگردد .

پادشاه موجود هء افغانستان، نادر خان بدون شک وشبهه پادشاه مترقی وروشنفکر است اونمی تواندافغان های مداخله گر رابدون کمک اداره کند، توان همچوکمک رابدست ندارد. مشکل است تاپيشگوئی شودکه به چه حد وپيمانه نادرخان دربرابراين اتباع سرکش خودقدرت تحمل راخواهد داشت. آنها ازدادن ماليه وخدمت عسکری نفرت دارند وازآن جداً سرکشی وسرپيچی می نمايند وازبوجودآوردن بی نظمی هاوهرج ومرج هاواغتشاشات حظ می برند، زيرا اين چنين اوضاع نه تنها برای فرارازتاديه ء ماليات است بلکه زمينه ای تهاجم را برکاروان ها وقافله های بيچاره هم آماده می سازدزيرا نظام مخابرات ورسيدن به مرکزراقطع ميکنند وبالاخره ازقرن ها به اين طرف افغانستان صحنه کشمکش انگليس وروس قرارداشته است آن هم به جهت کنترول واداره شاهراه تهاجم به هندوستان که افغانستان يگانه راه تهاجم برهند محسوب می شود. خاصتاً دره ای خيبر همچودروازه راتمثيل می کند واکنون هيچگونه دلايل قانع کننده دردست نيست تاهمچومحلات وتهاجمات رخ ندهد. اگرچه تغير رژيم روسيه به بلشويکی تاحدی مدافع اقدام به تهاجمات شده است اما نمی توان به آن اتکا کرد .

زنده گی هيچ يک ازخارجيان نمی توانددراين کشورمصئون باشد وحمايه شود ونه علايق ايشان راميتوان تضمين کرد ودراين صورت زيان آورخواهد بودکه يکی ياهردوطرف(طرفين) سرانجام خساره مند وحتی تباه شوند. پس هيچراه و روزنه برای يک قدرت بلاکشيده وستمديده ای خارجی وجود نخواهد داشت تافشار مؤثری برای افغانستان وارد نمايد.به يک کشور آسيائی که محاط به خشکه باشد وجز ازطريق هند ياروسيه ديگر راهی وجود نداشته باشد چگونه مي توان ممدومؤثرواقع شد ."

ازاین راپور احساس منفی امريکائی ها بخوبی هويدااست ونشان ميدهدکه درآن وقت نزد امريکائي ها بقدر کافی نسبت به مردم افغانستان، عنعنات وقوانين آن ذهنيت بد وجود داشته است.

بالاخره اصل مطلب درفقره سوم راپور بيان شده است وآن انتقام جوئی افغان هااز انگليس است. شايداين بندگزارش بی پيوندبااين جملات مقامات انگليسی دراولين شکست اردوی شان درکابل که صرف داکتر برايدن سلامت تاجلال آبادرسيد نباشد، که گفته باشد:«يک حمعيت وحشی درنده خوکه باسلاح خودشان مجهز بودند، مؤفق گرديده بودند تانيروی بزرگترين قدرت درروی زمين راتارومار نمايند. اين يک ضربه ای سختی به غرور وحيثيت انگليسها بود.»

اگرافغانها نسبت به تجاوز انگليس درکشور شان خصومت داشتند وحملاتی رابرتجاوز گران انجام ميدادند برحق بودند. وقتی شهريان کابل به اثر يک قيام درسال 1879م کيوناری سفير انگليس رابه خاطر مداخلات مستقيم وی درامور دولت دربالاحصار کابل به آتش کشيدند، انگليس ها درهمين سال بافرستادن قشون جنرال پالک درانتقام ازآن حادثه چارچتهء کابل راسوختاندند وسرهای آزاديخواهان رااز تن شان جداکرده درآن بازار آويختند. افغان هابرحق بودندکه درمقابل دغل کاری هاوتوطئه های مکناتن سفيرانگليس درکابل که همه کارهء امور کشور بودبادرايت عمل کنند وآن توطئه گرعهد شکن رادربدل حمله جارحانه اش عليه وزيراکبرخان به قتل برسانند. اتهام وارده درراپور، باسوابق تاريخی يکطرفه بسيار نارواوبدبينانه ذکذشده بود. افغانستان بعدازقتل نادرخان شاهدکدام تحول آنی نبود. محمد ظاهرپسر شاه مقتول که در8 نوامبر1933 یعنی درروزقتل پدربه اثرپيشنهاديک سربازو تائيدکاکاهايش به پادشاهی رسيد سرعت امکشافات بين المللی باعث شدتادولت اودربرابرانکشافات وتحول جهانی حداقل عکس العمل نشان بدهد، درحاليکه خط اصلی سياست خارجی دولت همان بيطرفی ورعايت موازنه ميان دوقدرت بود، نه روسها تحريک شوندونه بريتانوی ها آزرده خاطر گردند درغير آن خطرتحريکات به بی ثباتی اوضاع منجر خواهد گرديد.

نفوذ انگليسها درداخل افغانستان بيشتر ازروسها وجودداشت روسها درآن وقت کدام زمينه ء نفوذسری وامکانات برانگيزی مردم رابه منظور ايجاد مقاومت علیه دولت دراختيار نداشتند، امااين ظرفيت نزد انگليسها بنابرسلطه طولانی برسلاطين ونفوذ شان ميان اقوام وقبايل وبرخی حلقات روحانی وابسته به آنها بيشترازهرمملکت ديگر بود.

ظاهر شاه نمی توانست به آلمانها اعتمادکند زيرانازی ها ميخواستندباراه يابی درافغانستان محاصره ای شوروی راالی جاپان تکميل وانگليس رادرهندوستان ضربه بزنندکه اين حالت برای افغانستان وضع وخيمی رابارمياورد زيراخطرآن ميرفت که افغانستان به ميدان جنگ سه قدرت مبدل شود.

دراين دوره روزنه های جديدی درروابط خارجی افغانستان کشوده شد. درماه مارچ سال1936 معاهده ای مؤدت بين افغانستان واضلاع متحده امريکا درلندن امضاء شد ودرسپتامبر همين سال شاه محمود خان وزيردفاع به شوروی سفرنمود.

يک سال قبل ازاين یعنی 1935( دبلیو ايچ هونی بروک) وزيرمختار امريکا مقيم تهران به افغانستان فرستاده شده بود، مقامات افغانی ازاوخواهش افتتاح نماينده گی کشورش رادرافغانستان بعمل آورده بودند. جانب افغانی خواهش نمودتاامريکاامتياز استخراج نفت وگاز افغانستان راقبول نمايد، درآن زمان جاپانی هاخواهان چنين امتيازی بودند. افغانها به نماينده امريکا حالی ساختند که بنابر همجواری بااتحاد شوروی اين امتياز رابه جاپانی ها داده نمی توانند.

جانب افغانی ميخواست باتعارف اين امتيازکه دراين حقيقت يکنوع رشوت بود تمايل امريکا رابه افتتاح نماينده گی درکابل بيشتر سازد. بالاخره درسال 1938م.

درزمان صدارت محمد هاشم خان امريکاحاظر شدازطريق(انليند اکسپورتيشن کمپنی) به کاردرافغانستان آغاز کند.

اين کمپنی امتيازکشف منابع انرژی تيل وگاز را درافغانستان آغاز ميکرد ولی بنابر عدم حسن نيت وبهانه مبنی برآغاز جنگ جهانی دوم بعدازيکسال در1938 کمپنی مذکور به صورت يکجانبه ازقبول امتياز سرباززد وتيرديگردولت درمورد نزديکی باامريکابه خاک خورد.

اين اولين بدعهدی امريکائی ها دراولين برخورد شان با افغانستان بود.

 

برگرفته از شماره های سوم و چهارم سال سوم ماهنامه مشعل


May 1st, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی