توماس هابس متفكر و فلسفه سياسي دولت
نصرت شاد  نصرت شاد

Thomas  Hobbes 1588 – 1679

براي درك نظرات توماس هابس ، فيلسوف انگليسي ، بايد شرايط زماني او در قرن 17 را مورد توجه قرار داد. جنگ هاي داخلي انگليس ميان جمهوريخواهان و سلطنت طلبان و جنگهاي مذهبي در اروپا ميان كاتوليكها و پروتستانها ، باعث بي نظمي و قتل و غارت هاي خشني شده بودند و بر اثر نبودن دولتهاي مقتدر: كليسا ، سلطنت و آزاديخواهان ، بجان هم افتاده بودند. هابس را تئوريسين حكومت مطلقه ميدانند . او فيلسوفي است كه خواهان دولت ، در آن شرايط هرج و مرج و خان و خانبازي !، شد و گفت كه حتا دولت هم بايد “مطلق“ باشد. او نه تنها نماينده ماترياليسم مكانيكي و تئوريسين فلسفه سياسي حكومت مطلقه و دولت ، بلكه پايه گذار فلسفه در كشورهاي انگليسي زبان نيز است . او خود مجبور شد كه بدليل ناآرامي هاي اجتماعي در انگليس، 10 سالي را در فرانسه بسر برد. گروهي او را روشنفكري ميان تاج و مجلس و يا فيلسوفي ميان سلطنت طلبان و جمهوريخواهان ميدانند. هابس نياز فلسفي و سياسي زمان خود را شناخت و اميدوار بود كه قراردادهاي اجتماعي ميان مردم و دولت باعث شوند كه سرانجام جامعه از حكومت مطلقه بسوي دمكراسي راه بيابد. بعدها تئوري دولت و حقوق، زير تاثير فلسفه سياسي او ، مورد استفاده در نظامهاي بورژوايي قرار گرفت.

    او خود تمايلات مشروطه خواهي داشت و ميگفت كه بدون قدرت مركزي مقتدر، انسانها همچون گرگ همديگر را خواهند دريد . گرچه او جاده صاف كن حكومت مطلقه سياسي در غرب است ، ولي نظم و شرايط غيرجنگي ، باعث شدند كه جنبش فلسفي عصر روشنگري نيز بتواند به فعاليت خود بپردازد.هابس ميگفت كه درغياب و خارج از چهارچوب دولت مردم شاهد : جنگ ، فقر، حماقت ، توحش ، كثافت ، و وحشت و در حضور دولت ، مردم ميتوانند ناظر : صلح ، امنيت ، رفاه ، نظم ، جمع ، و فرهنگ شوند. او براي دمكراسي هاي امروزه غربي، پايه هاي فلسفه دولت و حقوق در عصر جديد را ريخت و ميگفت جايي كه قانون نباشد ، قانون شكني امري معمولي ميشود. انسان ،از دوران نوجواني در مركز علائق هابس قرار داشت و او به اين دليل تصميم گرفت تا نويسنده اي سياسي شود .

  هابس ، تمام فلسفه سياسي مدرن را جوانتر از كتاب (لويتان ) خود كه در سال 1642 نوشته شده، ميدانست . اين كتاب نه تنها مهمترين اثر فلسفه سياسي در زبان انگليسي بلكه  نخستين منبع فلسفه دولت بورژوايي دانست . منظور هابس در اين كتاب ، پيشنهاد يك راه خروج عقلگرايانه از بي نظمي و بي امنيتي اجتماعي ، با كمك يك دولت مقتدر است . امروزه گفته ميشود كه طرح هاي او در مورد : دولت ، حكومت و حاكميت  ، گرچه مدرن ولي : فرد گرايانه ،قدرت طلبانه و سود خواهانه هستند. هابس در كتاب لويتان ، جامعه را مانند يك ديو و غول مي بيند كه بايد از طريق يك قدرت مركزي، رام شود. لويتان ، گويا نام غولي در فصل ايوب، در كتب عصر قديم و عصر جديد مسيحيت باشد . فلسفه دولت هابس مانند فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق، بخشي از فلسفه عملي بودند كه خودرا با : هدف ، ماهيت ، نقش ، و منبع دولت ، مشغول ميكردند.

هابس مينويسد كه ايدهها، نتيجه تجربيات انسانها هستند. او به انتقاد از دانشگاههاي زمان خود پرداخت، چون آنها را هنوز تحت تاثير فلسفه متافيزيكي ارسطويي ميدانست. هابس خالق يك نظريه شناخت شد كه براي فلسفه مدرن قرون بعدي مهم بود . او ميگفت كه شك گرايان را جدي نگيريد چون آنان به نظرات خود هم بايد شك داشته باشند . به اين دليل هابس به مبارزه عليه فلسفه شك گرايي در علوم و اخلاق پرداخت و او معمار مهم نظريه مدرن سياست در زمان خود شد و به مخالفت با عقيده ارسطو پرداخت كه انسان را موجودي اجتماعي معرفي ميكرد ،  چون در نظر هابس ، انسان در شرايط :سخت ، خشن ، غيرعادل ، و هرج و مرج ، ميتواند گرگي شود عليه انسانهاي ديگر . او جهان را ماده اي ميدانست كه دائم در يك وضعيت حركت مكانيكي به سر ميبرد . چون هابس ميخواهد كه همه چيز را بر اثر قانون عليت شرح دهد ، جايي براي آزادي اراده و انتخاب ، در جهانبيني او باقي نمي ماند . براي هابس ماترياليست ، انسان  ماشيني است كه تنها هدفش ، مبارزه براي بقاء خود است . اوحتا انسان نخستين را يك “كاپيتاليست“ ناميد ، چون انسان از آغاز در رقابت با ديگران زيسته و هميشه خواهان نوعي مالكيت خصوصي بوده است . هابس به مبارزه با“ تئوري الهي “آزادي اراده و انتخاب در مسيحيت پرداخت . بعدها نظريه شناخت ماترياليستي هابس ، مشعل راه مكتب “پوزيويتيسم“ مدرن درغرب شد. زمان هابس ، ادامه مبارزه مكتب ايده آليسم و ماترياليسم نيز بود . ماترياليسم قرن 17 نمايندگان مختلفي داشت ، ولي هابس يكي از مهمترين آنان گرديد. امروزه نظرات اجتماعي هابس بر اساس كوشش براي مالكيت و قدرت را تمايلات طبيعي انسان براي ادامه بقاء خود ميدانند . خصوصيت هاي فلسفه هابس را صاحبنظران : آته ايستي ، ماترياليستي ، ناتوراليستي ، فردگرايانه ، سودطلبانه ، جبري  وحتا گاهي : ايده آليستي، اسكولاستيكي، و قراردادي ، ميشمارند. هابس فكر ميكرد كه همه چيز را ميتواند با كمك رياضيات و علوم تجربي ، شرح دهد . او حتا خواهان رياضي نمودن علم منطق نيز شد .

هابس به علت شرايط زمان خود عاشق صلح بود و نه حقيقت . چون او حقيقت را ابدي نميدانست  و ميگفت كه هر موضوعي كه باعث شود كه انسان براي آن دست يه سلاح ببرد، حقيقت ندارد ، چون بالاترين حقيقت ، يعني عقل بر اساس قانون طبيعت ، صلح است . هابس خواهان صلح به هر قيمتي بود و ميگفت كه اگر جامعه تشكيل دولت دهد ، ديگر حق انقلاب وجود نخواهد داشت و او انسان در شرايط طبيعي را موجودي : خودخواه ، تجاوزگر، و منفعت طلب ناميد كه عدالتي نمي شناسد ، چون زندگي جنگ است ؛ جنگ هركس عليه ديگري ، و در نتيجه ، زندگي : كوتاه ، سخت ، و خشن ، ميباشد ، و هر آدمي ميخواهد كه به حساب و خرج ديگران زندگي كند ، به اين دليل اغلب ميان انسانها اختلاف بوجود مي آيد. در يك جامعه سياسي بايد “آزادي طبيعي“ يعني مشت هاي قوي . جاي خودرا به “آزادي شهر وندي“ يعني نظم قانوني و امنيت شخصي بدهد. چون او گفته بود كه قانوني بودن ، بدون قدرت و اقتدار، ممكن نيست ، دو گروه سلطنت طلب و جمهوذيخواه انقلابي، آنزمان به نظرياتش شك نمودند. هابس را ميتوان يكي از پيشگامان فكري در ، تئوري حقوق طبيعي ، نظريه اجتماعي ، و آنتروپولوگي(انسانشناسي) بدبينانه دانست .امروزه مي پرسند كه آيا هابس يك : امپيريست ، ماترياليت ، تئوريسين شناخت ، فيلسوف طبيعي ، فيلسوف  زبان و يا فيلسوف منطق و رياضيات است . هابس پيرامون زبان و نظريه شناخت ، به نتايج بكري رسيده بود. او ميگفت كه تفكر يعني: حساب و جمع و ضرب : مفاهيم و اسامي چون جايي كه  توليد مفاهيم نشود ، فلسفه نيز بوجود نخواهد آمد .

توماس هابس بين سالهاي 1588 و 1679 زندگي نمود. پدرش يك روضه خوان روستايي و مادرش يك رعيت زاده بود . او 16 ساله بود كه پدرش را بر اثر الكلي شدن از دست داد . هابس پيرامون زندگي ناگوارش گفته بود كه او همزاد ترس ، چشم به جهان گشود. او مانند ساير متفكران قرن 17 از خانواده اي مستمند برخاسته بود. مورخين امروزه مدعي هستند كه هابس، ذاتا آدمي محتاط و محافظه كار بود. و به اين دليل آنزمان جان سالم بدر برد.

     هابس يكي از مترجمان زمان خود بود و آثار هومر و توكيدس و جنگهاي پليپوني را به انگليسي ترجمه نموده بود. از جمله مشهورترين كتابهاي وي : اصول فلسفه ، دولت لوتيان ، عناصر فلسفي ، پيرامون بدن ، درباره انسان ، در باره شهروند، عمر طولاني يك مجلس . و شرحي تاريخي-تحليلي ، هستند.

گرچه در تاريخ سير انديشه غرب، ماكياولي، مشهورترين فيلسوف دولت بود ، ولي نقش : هابس ، لاك ، و افلاتون، امروزه مهمتر بحساب مي آيند. گروه ديگري : هابس ، لاك ، و هيوم ، را بجاي تئوريسن شناخت نظريه پرداز در علوم اجتماعي ميدانند . هابس توانست فلسفه باكون را سيستماتيك كند و همچون باكون ميگفت كه دانش در خدمت قدرت و اقتدار است . او به مبارزه با قيموميت روشنگري، از طريق كليسا، پرداخت . گرچه هابس خودرا ضد دگماتيسم ميدانست . ديگران او را متعصب و تنگ نظر به حساب مي آورند . در سالهاي تبعيد در فرانسه ، بدليل فعاليتهاي ضد مسيحي هابس ، روحانيون خواهان اخراج وي شدند . چون هابس گفته بود كه انسانها دائم در شرايط جنگ داخلي در كنار هم زندگي ميكنند . اوراسالها يك آته ايست بدبين و نااميد بحساب مي آورند. هابس مدعي بود كه تحت تاثير فلسفه و ادبيات يونان باستان ، با مكتب هومانيسم آشنا شده است . تئوري ماده گرايي و اتمي اورا زير تاثير دمكريت در 2000 سال پيش ميدانند. هابس با بسياري از مشاهير زمان خود از جماه با دكارت و گاليله شخصا ملاقات كرده بود .

 


July 31st, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی