چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت دوم )
تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد) تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)

تاريخ سخن ميگويد:

جنگ وجهاد بي پايان

 

سحرگاهي ربودندش به نيرنگ
كمند اندازها از دره تنگ
 گوزن كوه ها دردره بي جفت
گدازان سينه مي سايد به هر سنگ
.

 

پس از خروج نیروهای شوروی نیز ، جهاد به پایان نرسید . در آغاز جنگ ، ایالات متحده ، نه طرحی برای خارج شدن از مهلکه داشت ، نه هیچ نقشه ای برای افغانستان . اغلب معماران سیاست واشنگتن ، بر آن بودند که تضعیف دولت طرفدار شوروی ، پس از مدتی  کوتاه منجر به سقوطش خواهد شد ، اما چنین نشد . مجاهدین که پس از جنگ انشعاب های کرده بودند و کارشان به درگیری با یکدیگر کشیده بود ، به جنگ ادامه دادند . پاکستان که افغانستان را متحد خود در ائتلاف علیه هندوستان می دید ، از اسلامیست ها در آن کشور متلاشی حمایت کرد.  در آن زمان ، هیچ یک از وقایع باعث دغدغه ی خاطر مقام های ارشد ایالات متحده نشد . «کاسپر واین برگر» که وزیر دفاع ریگن بود ، گفته است « ما می دانستیم که آن ها آدم های چندان خوبی نیستند ، و هیچ ربطی به دموکراسی ندارند . اما دچار مشکل انتخاب بودیم ...  یادتان باشد چرچیل چه گفته است؟ : حتی اگر هیتلر به جهنم تجاوز کرده بود ، مجلس عوام چاره ای نداشت جز آن که با شیطان معامله کند. » خصلت و استعداد سیاسی ایالات متحده نسبت به افغانستان ، آسیای میانه و « قوس اسلام » در سال های 1980 ، از این دست بود .  تردیدی وجود ندارد که حمایت ایالات متحده از مجاهدین ، که بیشترش به جیب اسلامیست های تندخو و تندرو می رفت ، اشتباه فاجعه بار بود . این حمایت افغانستان را ویران کرد ، به سقوط دولت انجامید و به اقتدار منطقه ای وسلطه ی جهانی جنگ طلبان اسلامیست و سایرین ره برد . این حمایت منجر به ایجاد شبکه ای جهانی از جنگجویان اسلامی که عالی ترین آموزش های نظامی را دیده بودند ، در کشورهای بسیاری شد که شدیدا وابسته به اسامه بن لادن بود که به زودی سازمان القاعده را تشکیل می داد . این حمایت ملتی متلاشی از خود به جا گذاشت که تبدیل به ارتش القاعده و سایر اشکال تروریست شدند . و باعث ایجاد شرایطی شد که سرویس اطلاعاتی پاکستان در لوای آن امکانات رشد طالبان را در سال های 1990 فراهم آورد.  هنوز هم مدافعان جهاد ، حتی آنانی که در سال 2005 به جنگ جهانی علیه تروریسم ، و مستقیما گروه های اسلامی ، وفا دارند ، هم چنان بر آنند که آن سیاست درست بود. « دانیل پایپس » سرسخت ترین مدافع مبارزه باگروه های اسلامیست و پسر « ریچردپایپس » که در نخستین سال های دولت رونالد ریگن با « گروه کارملیت ها » همکاری می کرد ، می گوید « من فکر می کنم در آن زمان بسیار درست عمل کرده ایم.» در آن سال ها ، دانیل پایپس از مقام های ارشد وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی بود و با طنین نظریه ی « واین برگر » در معامله با شیطان ، می گوید: « ما از استالین در مقابل هیتلرحمایت کردیم . به انتخاب های دنیای واقعی باید توجه کرد. » به نظر پایپس ، نظامی ترین افراد در میان مجاهدین ، بهترین جنگجویان بودند« به هر صورت ، تندروترین اسلامیست ها ، ضد شوروی ترین شان بودند.» « استیفن س. کوهن » که در سال های 1980 از مقام های ارشد وزارت امور خارجه بود ، در این مورد که بسیاری از کار کشته های ایالات متحده در جنگ افغانستان ، از جمله مقام های  سیا و معماران سیاسی چه نظری داشتند، می گوید « کسانی که ما از آنان حمایت می کردیم ، از کثیف ترین ، کریه ترین و زشت ترین نوع خشک اندیشان مذهبی بودند . اگر می خواهید جنگ سرد را ببرید و شوروی ها را در افغانستان شکست بدهید ، نمی توانید بروید سراغ ارتش نجات بخش تر و تمیز.»

لازم به گفتن نیست که « انواع خشک اندیشان کثیف و کریه و زشت »؛ با وجودی که افراد طرفدار آنان به صورت دراماتیکی تغییر کردند ، پس از تصمیم اتحاد شوروی به عقب کشاندن نیروهایش از افغانستان ، از بین نرفتند : بیل کیسی مرد ، و ژنرال ضیاء الحق و رئیس سرویس اطلاعاتی پاکستان، در یک حادثه هوائی که هیچ توضیحی در باره اش داده نشد ، کشته شدند . طیف راست اسلامی در افغانستان و پاکستان ریشه های قوی تری دواند. گروه اسلامی پاکستان ثروتمند و قدرتمند بود و روابط تنگاتنگی با شبکه ی جهانی اخوان المسلمین داشت . اکنون تائید شده است که بسیاری از مقام های ارشد سرویس اطلاعاتی پاکستان از اسلامیست های مرتبط با اخوان المسلمین بودند . گروه اسلامی ( جماعت اسلامی ) و اخوان المسلمین هم ، به نوبه ی خود روابط مهمی با گلبدین حکمت یار ، سایر اسلامیست های نظامی افغانستان و شبکه ی در حال رشد مجاهدین داشتند که در کشورهای مختلف به بهانه ی روابط آموزشی اسلامی جوانه زده بودند و آزادانه رفت و آمد می کردند. عقب نشینی شوروی را از افغانستان ، سیا و پنتاگون پیروزی بزرگی تلقی کردند و در واقع خروج نیروهای ارتش سرخ را گامی بزرگ در فتوحات خود بر شمردند و اطمینان یافتند که به زودی دولت طرفدار شوروی به رهبری نجیب الله بر افغانستان حکومت می راند، عنقریب سقوط خواهد کرد . وجه مقایسه ی سیا دولت ویتنام جنوبی بود که پس از خروج نیروهای ایالات متحده به سرعت بر افتاد و تصور کردند که دولت نجیب الله هم بیدرنگ درهم خواهد شکست . با این حال ، در حلقه ی دولت ایالات متحده نوعی دوگانگی آغاز به رشد کرد.  در وزارت امور خارجه و سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده ( CIA) ، نا آرامی های در مورد چشم انداز بنیادگرایانی که افغانستان را قبضه کرده بودند ، پدید آمده بود. به نظر آن های که در میان نا آرام ها جزو هشدار دهندگان بودند.

« ادوارد شواردنادزه » کوشید تا وزیر امور خارجه ایالات متحده « جرج شولتز » را به سرافت اندازد که امکان و عواقب عقب نشستن نیروهای شوروی از افغانستان ، بر مبنای توافق نامه ای اصولی ، آگاهانه و ملایم صورت پذیرد . بنابراین ، شواردنادزه برای جلب وزیر امور خارجه ی ایالات متحده به این حس مشترک « تقاضا کرد که آمریکای ها در محدود کردن گسترش بنیادگرائی اسلامی همکاری کنند. » با این حال ، علاوه بر وزیر امورخارجه ، اساسا دولت هیچ علاقه ای به این پیشنهاد از خود نشان نداد و « مقام های ارشد دولت رونالد ریگن چندان به این مساله بها ندادند . این دولتمردان ، هرگز به این فکر نکردند که سرویس اطلاعاتی پاکستان را زیر فشار بگذارند تا دست از حمایت از فرقه های وابسته به اخوان المسلمین بردارند.» مسکو به طور فزاینده ای نگران ریشه دواندن بنیادگرای اسلامی در طول مرزهای جنوبی خود بود ، با این حال « ولادیمیر کریوچکوف » رئیس ک گ ب با مدیران سیا نشست که توضیح بدهد چرا رهبران شوروی « می ترسند که قدرت گرفتن بنیادگرایان در افغانستان و سایر دولت های بنیادگرا ، سنی ها را به صورت مکمل چون شیعه ی ایران ميسازند. » این مذاکرات اما ، ثمر بخش نبود . در عین غفلت و قصور ، ایالات متحده گذاشت تا پاکستان و آی اس آی ( سرویس اطلاعاتی پاکستان ) به حفظ کنترول خود بر اهرم های سیاسی در افغانستان ادامه دهند . کمک های مالی رسمی عربستان سعودی بسیار کاهش یافت ، اما منابع غیر رسمی و شخصی از طریق شاهزاده های مختلف ثروتمند ، و از مجرای اتحادیه جهانی مسلمانان و شبکه های گسترده ی اخوان المسلمین ، همچنان به سوی افغانستان سرازیر می شدند و افزایش هم می یافتند . به گفته ی دو سفیر ایالات متحده که آن زمان مامور خدمت در عربستان سعودی بودند ، ایالات متحده در پایان جنگ رفتار بسیار مزخرفی داشت . « والتر کاتلر» که در سال های دهه ی هشتاد سفیر ایالات متحده در عربستان سعودی بود ، می گوید « جائی که من خدمت می کردم ، هیچ کس پیش بینی نمی کرد که با بیکار شدن جنگجویان آزادی ، چه اتفاقی خواهد افتاد . من اصلا نمی دانم چه بگویم . من نمی توانستم تصور کنم که این جنگجویان بیکار شده ، بتوانند خطری ایجاد کنند . ما وا قعآ چندان تمرکزی روی اسلام نداشتیم . دوران جنگ سرد بود . دلیل ما برای آموزش دادن این آدم های غیور و متعصب و مسلح کردن شان به راکتهاي زمین به هوای ستینگر ، ره به جائی نبرده بود . » « چارلز فری من » که در اواخر دهه ی هشتاد و درجریان جنگ 1991 خلیج ، سفیر ایالات متحده در عربستان سعودی بود ، می گوید « ما ، بدون آن که تصور کنیم چگونه به ماجرا پایان خواهیم داد ، جنگ را شروع کردیم . افغانستان وارد مرحله ی جنگ داخلی می شد و ما هیچ اهمیتی به آن نمی دادیم . » « فری من » می افزاید :  نبرد افغانستان متوقف نشد. بعضی از ما ، از جمله خود م و رابرت آکلی سفیر ایالات متحده در پاکستان ، معتقد بودیم که سرویس اطلاعاتی پاکستان د ست از افغانستان و کشمیر بر نمی دارد ، و سعودی ها هم با آن ها همدستی می کنند . درست نمی شد فهمید که آیا از عربستان استفاده ی ابزاری می شود ، یا خود مستقیما در این امر دست دارد . من با شاهزاده ترکی رئیس سرویس اطلاعاتی عربستان سعودی و سیا گفت و گو کردم . حرف اساسی من این بود که ما باید به فکر خارج شدن از عرصه ی این درگیری ها بیفتیم . اما تردیدهائی وجود داشت که آیا عربستان سعودی به تسخیر سرویس اطلاعاتی پاکستان در آمده است ؟ سرویس اطلاعاتی پاکستان (ISI) ، پولش را از سعودی ها می گرفت و تحت امر بود ، و ما نمی دانستیم آن دو چه می کنند . مسلما بخش وسیعی از پول ها به سمت گلبد ین حکمت یار سرازیر می شد .

سه بیلیون دالر از جانب ایالات متحده ، عربستان سعودی و سایرین به صحنه ی جنگ ریخته می شد . ما نمی توانستیم یک شبه سر لوله را برگردانیم. هر دو ما ، هم من و هم باب ، بر آن بودیم که در این مورد باید وارد مباحث جدی شویم ، اما جز رابرت گیتس و  ویلیام وبستر ، که هر دو از مدیران سیا بودند ، کسی از خود علاقه ای نسبت به این مباحث نشان نمی داد . بخشی از نقطه نظر واشنگتن این بود که ، « چرا ما باید برویم و با مشتی آدم هاي که مغزدرسرشان نيست به گفتگو بنشنيم.» بنابراین غیر موثر باقی مانده بودیم.

به گفته ی یوسف که از نقطه نظر مسئولیت خود در سرویس اطلاعاتی پاکستان به پایان جنگ می نگریست ، وقتی گرد و خاک ها در افغانستان فرو نشست ، تازه آمریکائی ها متوجه چشم انداز بنیادگرا که قدرت را قبضه کرده بودند ،  شدند. رئیس آی اس آی می نویسد «آمریکائی ها شروع کردند به تامل در افغانستان بدون ارتش سرخ . این نگاه ، به ایشان هشدار داد.» در عین حال یوسف می گوید ژنرال اختر عبدالرحمان که معمار جهاد در سرویس اطلاعاتی پاکستان بود ، به محاسبه ی کوشش های عبث ایالات متحده برای قدرتمند کردن توان گروه های غیر بنیادگرای افغانستان ، از جمله ائتلاف طرفدار محمد ظاهر شاه تبعیدی و سایر گروه ها و افرادی که کمتر اسلامیست بودند ، پرداخت . « جنرال اختر هدف ها و روش های آمریکائی را درک کرد و با همه ی حرکات شان مخالفت کرد.»

حتی اگر ایالات متحده می خواست قدرت بنیادگرایان را پس از جنگ محدود کند و به قدرت میانه روها ، طرفداران مرکزیت و سکولاریست ها ( معتقدان جدائی دین از دولت) پرو بالی بدهد ، به این دلیل ساده که بسیاری از ایشان مرده بودند ، چنین اقدامی امکان پذیر نبود . در همان زمانی که وسعت مجاهدین اسلامیست علیه شوروی می جنگید ، مخالفان بالقوه ی پس از جنگ را نیز در جبهه ی دوم خود که مامور کشتن افغانی های غیر کمونیست بود ، بسیج کرد تا هزار هزار از آنان را به قتل برساند. « چریل بنارد » که از کارشناسان جریان اسلام سیاسی بود و با زلمی خلیل زاد از اعضای برجسته ی این شرکت سهامی ازدواج کرده بود می گوید « ما در افغانستان به انتخابی عمدی د ست زدیم . اولش همه فکر می کردیم راه دیگری برای ضربه زدن به شوروی ها وجود ندارد. بنابراین تنها کاری که باید انجام بدهیم این است که دیوانه وارترین ابزاری را که می توانستیم ، علیه آنان به کار گیریم ، و تنها به این وسیله است که می توانیم آنها را حسابی زخمی کنیم . ما دقیقا می دانستیم که این آدم های ابزاری کیستند و سازمان ها  يشان چه هویت و ماهیتی دارند ، اما بهائی به این درک نمی دادیم . » این خانم می گوید « بنابراین د ست شان را باز گذاشتیم ، زنجیر از پا يشان گشودیم وگذاشتیم تا همه ی میانه رو ها را به قتل برسانند . دلیلی که امروز نمی توانیم در افغانستان رهبران میانه رو پیدا کنیم ، این است که اجازه داده ایم آدمکش ها همه شان را بکشند. چپ ها را کشتند ، میانه روها را کشتند و همه را از سر راه برداشتند.  در خلال دهه ی هشتاد و پس از آن ، همه را حذف کردند .

 


توليد مرگبارترين سلاح

 

مخوف تر از سلا حي كشتار جمعی در افغانستان توليد می شود كه در پايان قرن بيست در آمد حاصل از آن بين 100 تا 200 ميليارد دالر تخمين زده می شد:

ترياك و هروئين.

بزرگترين دغدغه ارتش و سازمان اطلاعات پاكستان پذيرش نقش گارد ويژه قاچاق مواد مخدر برای اين ارتش و سازمان اطلاعاتی از سوی امريكاست. تجارت بين‌المللی مواد مخدر كه سود سالانه آن به ده ها ميليارد دالر سرمي زند به اندازه تجارت نفت اهميت پيدا می‌كند. از اين لحاظ كنترول ژئوپوليتيك شبكه های مواد مخدر به همان اندازه كنترول لوله های نفت و گاز اهميت استراتژيك دارد. از درون همين تجارت مرگ و رخوت حكومت های مرتجع مذهبی سر برآوردند و جنبش های اسلامی از درآمد حاصل از آن ارتزاق كردند.

رسانه های گروهی غرب كاريكاتوروار اسامه بن‌لادن را موجودی وحشتناك معرفی مي كنند كه هم باعث بروز جنگ شده، هم مسئول فقر اجتماعی منطقه است و ضمنا قاتل مردم بي گناهی است كه براثر بمباران آمريكا كشته مي شوند. تا آنجا كه رامسفلد وزير دفاع آمريكا احتمال استفاده از سلاح اتمی در مبارزه برضد اين موجود وحشتناك و القاعده را منتفی نمی داند.  اسامه بن‌لادن كيست؟ واقعيت اين است كه بن‌لادن سعودی كه آمريكا وی را مظنون شماره يك عمليات تروريستی معرفی می‌ كند فردی است كه در جريان جنگ شوروی – افغانستان به كمك سازمان سيا برای مبارزه با " شوروی” به خدمت گرفته شد.  در سال 1979 بزرگترين عمليات مخفی سيا در افغانستان به مرحله اجرا درآمد. سازمان سيا و سرويس اطلاعاتی – نظامی پاكستان موسوم به "ای.اس.ای."  مصمم بودند كه جنگ در افغانستان را به جهاد كل دنيای اسلام با اتحاد شوروی تبديل كنند و بدين منظور بين سال های 82 تا 92 آنان 35 هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خدمت گرفتند. دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحبنظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندور در جنگ افغانستان شركت كردند.  ورود نيروهای شوروی به افغانستان در سال 1979 دستاويزی شد كه آمريكا كمك به مجاهدين را دربرابر افكار عمومی جهان توجيه كند. اما براساس اطلاعات جديد بدست آمده سازمان سيا عمليات براندازی حكومت افغانستان را قبل از ورود نيروهای شوروی آغاز كرده بود. اكنون روشن است كه هدف واقعی واشنگتن راه اندازی جنگی داخلی در افغانستان بود، جنگی كه بيش از بيست سال ادامه يافت. برژينسكی مشاور امنيت ملی دولت كارتر در يك مصاحبه مطبوعاتی در 1998 حمايت از مجاهدين توسط سازمان سيا را به اين شكل تاييد كرد: "برژينسكی: براساس اطلاعات رسمی، سازمان سيا كمك به مجاهدين را از سال 1980 يعنی بعد از حمله نظامی شوروی به افغانستان در 24 دسامبر 1979 آغاز كرد. اما حقيقت امر تاكنون مخفی نگه داشته شده است. واقعيت اين است كه در سوم ژوييه 1979 كارتر  دستورالعملی را امضا نمود كه برطبق آن بايد به مخالفان دولت طرفدار شوروی در افغانستان به صورت مخفی كمك مي شد. در آن روز من يادداشتی تقديم رييس‌جمهور نمودم و درآن شرح دادم كه به نظر من اين كمك مخفی به دخالت نظامی شوروی در افغانستان منجر خواهد شد.

*خبرنگار: در صورت عدم ريسك، شما طرفدار اين " كمك مخفی” بوديد؟ آيا نمي خواستيد با اين عمل باعث تحريك شوروی و دخالت نظامی اين كشور در افغانستان شويد؟

برژينسكی: مسئله را خوب بيان نمی كنيد. ما قصد نداشتيم روسها را به دخالت نظامی در افغانستان هل بدهيم. ولی اين كمك های پنهانی ما به مخالفان، احتمال اين دخالت را بالا می‌برد.
خبرنگار: وقتی شوروی ها دخالت آمريكا در امور افغانستان و مبارزه با آن را برای توجيه ورود خود به اين كشور مطرح كردند، هيچكس آن را باور نكرد. پس  آنان حقيقت را می گفتند. آيا امروز تاسف نمی خوريد؟

برژينسكی: تاسف! برای چه؟ اين عمليات پنهانی ايده فوق العاده ای بود. روس ها در افغانستان بدام افتادند و شما از من مي خواهيد كه تاسف بخورم. روزی كه شوروی رسما از مرزهای افغانستان گذشت برای رييس جمهور وقت كارتر يادداشتی فرستادم و متذكر شدم "حالا نوبت ماست كه ويتنامی برای اتحاد شوروی ايجاد كنيم" در واقع مسكو برای ده سال درگير جنگی شد كه نمی توانست از آن پشتيبانی كامل به عمل آورد و در نهايت به تضعيف امپراطوری اتحاد جماهير شوروی و فروپاشی آن منجر شد.

خبرنگار: حتی از اين هم متاسف نيستيد كه به بنيادگرايان اسلامی از حيث سلاح و آموزش كمك كرديد و بعدها آنان به تروريست تبديل شدند؟

برژينسكی: از نگاه تاريخی چه چيز با ارزش تر است؟ طالبان يا فروپاشی اتحاد شوروی؟ عصيان چند مسلمان يا آزادی اروپای شرقی و پايان جنگ سرد؟

براساس گفته های برژينسكی، بخشی از فعاليت های مخفی سازمان سيا ايجاد "يك شبكه بنياد‌گرای اسلامی” بود كه به آن نام "جهاد" و جنگ مقدس برعليه شوروی داده شد. اين شبكه از طرف ايالات متحده و عربستان سعودی پشتيبانی مي شد. اما بخش اعظم كمك مالی اين عمليات از طريق قاچاق مواد مخدر در "مثلث طلايی” (منطقه توليد ترياك در آسيای مركزی و افغانستان) تامين مي شد. در سال 1985 ريگن رييس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل امنيت ملی شماره 166 را امضا كرد. براساس اين دستورالعمل بايد كمك نظامی را به مجاهدين هرچه بيشتر تقويت نمود تا به از همپاشی قوای شوروی و خروج آنان از افغانستان منجر شود. كمك های نظامی به شدت افزايش يافت، به طوري كه در سال 1987 سلاح های تحويلی به مجاهدين به 65 هزار تن رسيد. در طی اين مدت سيل متخصصان سيا و پنتاگون به طور پنهانی و بی وقفه راهی ستاد فرماندهی سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي-  واقع در شاهراه اصلی روالپندی شد. در همين محل كارشناسان سيا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ شورشيان برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاكستان ديدار مي كردند.  سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاكستان نقش كليدی در تربيت نظامی مجاهدين داشت. مدارسی كه توسط بنيادگرايان وهابی و پشتيبانی مالی عربستان تشكيل شده بودند تدريجا تدريس تكنيك های جنگ های چريكی سازمان سيا را در تعاليم خود گنجاندند. ايالات متحده آمريكا از ديكتاتور پاكستان ژنرال ضياالحق در تاسيس هزاران مدرسه علميه در پاكستان پشتيبانی كرد، مدارسی كه از آنان " طالبان" سر برآوردند.  بدينسان سازمان سيا تلاش خود را بر ترويج اين انديشه گذاشته بود كه از اسلام يك ايده سياسی اجتماعی به سازد.

سازمان سيا كه نمي خواست مستقيما با مجاهدين در تماس قرار گيرد، "كمك های مخفی” خود را به "جهاد " از كانال سازمان اطلاعاتی نظامی پاكستان سازمان داد. به بيان ديگر برای موفقيت اين عمليات مخفی واشنگتن بايد نيت واقعی خود را كه سرنگونی دولت وقت افغانستان و نابودی اتحاد شوروی بود پنهان مي كرد. به همين دليل با آن كه ميلتون بردمن از اعضای برجسته سازمان سيا ادعا می‌كند كه اين سازمان نبود كه عرب ها را تعليم نظامی می‌داد، براساس اطلاعات عبدالمنعم سيد علی عضو مركز تحقيقات استراتژيك قاهره، بن‌لادن و عرب های افغان تعليمات نظامی خود را در سايه پشتيبانی سازمان سيا دريافت كردند.

ميلتون بردمن تصديق می‌ كند كه بن‌لادن از نقشی كه واشنگتن به او داده بود هيچ اطلاعی نداشت. بن‌لادن خود مدعی است " نه من و نه برادرانم در جريان هيچ كمكی از آمريكا نبوديم". سيا با تحريك احساسات ملی و مذهبی مجاهدين اسلامی به آنان اجازه نداد كه بفهمند در حقيقت به نفع عمو سام مبارزه می ‌كنند. بدينسان عليرغم ارتباط تنگاتنگ سرويس های جاسوسی بلند پايه با يكديگر، افسران مجاهدين هيچ رابطه مستقيمی با واشنگتن و سيا نداشتند.  با پشتيبانی سازمان سيا و كمك نظامی ايالات متحده سازمان اطلاعات پاكستان ای.اس.ای به يك سازمان موازی پرقدرت تبديل شد كه در تمام عرصه های حكومتی حضور داشت. پرسنل ای.اس.ای كه متشكل از افسران نظامی، ماموران اطلاعاتی و اداری بودند به حدود 150 هزار نفر رسيد. پس از بركناری بوتو و به قدرت رسيدن ضياالحق مناسبات ای.اس.ای و سازمان سيای آمريكا به طرز محسوسی گرم تر شد. ضمن اين كه عمليات سيا موجب شد رژيم نظامی ضياالحق روز به روز قدرتمند تر شود. درجريان جنگ داخلی در افغانستان رژيم پاكستان حتی بيش از ايالات متحده مواضع ضد شوروی مي گرفت! در سال 1980 كمی بعد از ورود نظامی شوروی به افغانستان، ضياالحق به رييس ای.اس.ای ماموريت داد برای اغتشاش در جمهوري های آسيای مركزی شوروی دست به كار شود. اين اقدامات را سازمان سيا بعدها و از اكتبر 84 شروع كرد. در واقع سازمان سيا از ماموران پاكستانی محتاط تر عمل مي كرد. پاكستان و ايالات متحده  نيروهای درگير در مسئله افغانستان را با عنوان اين كه حاضر به مذاكره و حل مسالمت آميز مسئله افغانستان هستند فريب داده و به عمليات پنهانی برای ايجاد اغتشاش بيشتر ادامه مي دادند. پرونده قاچاق مواد مخدردر آسيای مركزی ارتباط تنگاتنگی با عمليات مخفی سازمان سيا دارد. قبل از جنگ شوروی – افغانستان، توليد ترياك در پاكستان و افغانستان فقط مصرف منطقه ای را تامين مي كرد و توليد عمده هروئين محلی وجود خارجی نداشت.  در اين رابطه تحقيقات آلفرد مك كوی نشان مي دهد كه دو سال بعد از شروع عمليات سيا در افغانستان، منطقه مرزی افغانستان – پاكستان به بزرگترين توليدكننده هروئين در جهان تبديل شد. اين توليدات 60 درصد مصرف داخلی ايالات متحده را تامين مي كرد. تعداد معتادان به هروئين كه در سال 1979 در پاكستان تقريبا ناچيز بود ناگهان به طرز سرسام آوری بالا رفت و در سال 1985 به مرز يك ميليون و دوصدهزار نفر رسيد كه در جهان بی نظير است.

تجارت هروئين مستقيما زير نظر سازمان سيا انجام می شد. با پيشروی مجاهدين در خاك افغانستان، آنان كشت ترياك را به دهقانان تحميل كردند تا "ماليات انقلاب" پرداخته شود. در آن سوی مرزها يعنی در پاكستان، رهبران مجاهدين و سازمان های محلی با پشتيبانی ای.اس.ای صدها لابراتوار توليد هرويين تاسيس كردند. جالب آن كه در تمام اين دهه نمايندگی سازمان د.ای.ا. (سازمان مبارزه با مواد مخدر آمريكا) در پاكستان هيچ عمليات د ستگيری يا توقيف مواد مخدر انجام نداد. ماموران آمريكايی از تحقيق در مورد قاچاق هرويين كه "چهره مبارزان" را مخدوش می ساخت امتناع می كردند. سياست آمريكا در مورد قاچاق مواد مخدر در افغانستان تابع سياست محدود ساختن يا از بين بردن نفوذ شوروی در اين كشور بود. در سال 1995 مسئول سابق عمليات سيا در افغانستان ريچارد كوگنا اعتراف كرد كه سازمان سيا مبارزه برعليه قاچاق مواد مخدر را فدای مبارزه برعليه شوروی نمود. وی می گويد: "ماموريت اصلی ما بالا بردن مشكلات و اشتباهات شوروی ها بود. ما واقعا نه وقت داشتيم و نه نيرويی كه به مبارزه با قاچاق مواد مخدر اختصاص دهيم. فكر نمی كنم كه از اين جهت بايد متاسف باشيم. هر موقعيتی اشكالات خود را دارد. واضح است كه در مبارزه بر عليه قاچاق مواد مخدر كم كاری وجود داشته است. تصديق مي كنم. اما ما به هدف اصلی خود رسيديم. شوروی افغانستان را ترك كرد."  بعد از جنگ سرد فقط منابع سرشار نفت و گاز نبود كه آسيای مركزی را به منطقه ای استراتژيك تبديل كرد، بلكه افغانستان نيز بدليل توليد 75 درصد از هرويين جهان و سود سرشار آن كه به ميلياردها دالر سرمي زد مورد توجه سازمان های مافيايی و موسسات مالی و سرويس های اطلاعاتی قرار گرفت. با فروپاشی اتحاد شوروی توليد ترياك به شكل سرسام‌آوری بالا رفت. قاچاق هرويين در "مثلث طلايی” (بين 100 تا 200 ميليارد دالر)  در پايان قرن بيستم يك سوم توليد جهانی مواد مخدر را تشكيل مي داد.  براساس آمار سازمان ملل متحد درآمد مواد مخدر در سطح جهان سالانه حدود 500 ميليارد است. سازمان رسمی مبارزه با مواد مخدر آمريكا معتقد است كه در سال 2000هفتاد درصد توليد ترياك جهانی و هشتاد درصد مواد مخدر مشتق از ترياك در اروپا ازطريق افغانستان تامين شده است. مافياهای قدرتمند مالی غربی و اتحاد شوروی سابق كه در انجام جنايات سازمان داده شده متحد هستند، برای كنترول استراتژيك قاچاق هرويين جهانی رقابت دارند. براساس اطلاعات منتشره از طرف سازمان ملل متحد توليد ترياك در افغانستان در سال 98-99 حدود 4600 تن متريك بود كه ركورد جديدی در توليد ترياك است.  به بيان ديگر كنترول عبور و مرور مواد مخدر به دلايل گوناگون به يك مسئله استراتژيك تبديل شده است. ميلياردها دالر عوايد قاچاق مواد مخدر به سيستم بانكی غربی سپرده مي شوند. اكثر بانك های بزرگ بين‌المللی – در هماهنگی با شعبه های خود در كشورهای بهشت مالياتي– به سفيد كردن و پولشويی مبالغ هنگفت دالرهای مواد مخدر مشغولند. نتيجتا تجارت بين‌المللی مواد مخدر كه سود سالانه آن به ده ها ميليارد دالر سرمي زند به اندازه تجارت نفت اهميت پيدا می‌ كند. از اين لحاظ كنترول ژئوپوليتيك شبكه های مواد مخدر به همان اندازه كنترول لوله های نفت و گاز اهميت استراتژيك دارد.

 


عليرغم فروپاشی اتحاد شوروی و با وجود از ميان رفتن جنگ سرد، دستگاه عريض و طويل اطلاعاتی پاكستان - ای.اس.اي- از بين نرفت. سازمان سيا به كمك های خود به "جهاد اسلامی” ادامه داد. از آن فراتر عمليات مخفی جديدی در آسيای مركزی، قفقاز و كشورهای حوزه بالكان سازمان داده شد. درسال 2000 و پس از آن كه طالبان كشت خشخاش را ممنوع كرد توليد ترياك نود درصد كاهش يافت.  در همين سال " اتحاد شمال" به نيروی اصلی سياسی حمايت كننده از توليد و تجارت ترياك خام تبديل شد. جنگ واشنگتن برعليه افغانستان در سال 2001 و استقرار حكومت مورد حمايت آمريكا توليد ترياك را به شدت افزايش داد و شبكه قاچاق مواد مخدر را بازسازی نمود. با حمايت دولت موقت حامد كرزی كشت خشخاش به طور قابل ملاحظه ای افزايش پيدا كرد. بازارهای ترياك به سرعت احيا شدند و از فردای يازدهم سپتامبر قيمت ترياك در افغانستان سه برابر شد. در آغاز سال 2002 بهای هر كيلو ترياك به دالر ده برابر بهای سال 2000 بود. براساس ارزيابی صندوق توسعه ملل متحد – آنكتاد- توليد ترياك در سال 2002 نسبت به توليد آن در سال 2001 حدود 675 درصد افزايش نشان مي دهد.

 

كشت خشخاش در افغانستان

زمين زير كشت به هكتار                                       سال 71.470                                                        1994 

53.759                                                        1995

56.824                                                        1996

58.416                                                        1997

63.674                                                        1998

90.983                                                        1999

82.172                                                        2000

7.606                                                          2001  

در همين زمان نيروهای اسلامی و فرقه وهابی عربستان سعودی با رخنه در نهادهای لاييك دولتی راه خود را به سوی جمهوري های مسلمان ‌نشين شوروی سابق و فدراسيون روسيه باز كردند. گروه های بنيادگرای اسلامی با وجود ايدئولوژی ضدآمريكايی به صورت غيرمستقيم به منافع استراتژيك واشنگتن خدمت مي كردند. بعد از خروج نيروهای شوری از افغانستان، جنگ داخلی به همان شدت سابق ادامه يافت. طالبان از طرف بنيادگراهای پاكستان، جريان ديوبندی (منطقه اي درايالت اوترپرادش هند) و حزب سياسی شان "مجمع علمای اسلام" حمايت مي شد. در سال 1993 حزب جمعيت العلماي اسلام با ائتلاف با نخست وزير بی نظير بوتو به قدرت حكومتی رسيد و بين اين حزب و سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي- ارتباط برقرار شد. در سال 1996 با سقوط حكومت تنظيمي، طالبان نه تنها يك حكومت اسلامی راديكال را پايه گذاری كردند، بلكه پايگاه های تعليم نظامی افغانستان را به بخش نظامی حزب " جمعيت العلماي اسلام " سپردند. اين مجمع با پشتيبانی وهابيون عربستان سعودی نقش مهمی در به كارگيری داوطلبان جنگ در بالكان و شوروی سابق ايفا كرد. هفته نامه جينس ديفنس در همين مورد می نويسد: "نيمی از نفرات و مهماتی كه به دست طالبان مي رسيدند از طريق پاكستان و به واسطه گری ای.اس.ای انجام مي شد."  چنين به نظر مي رسد كه بعد از خروج نيروهای شوروی، هر دو طرف رقيب در جنگ داخلی افغانستان يعنی اتحاد شمال و طالبان كمك های سازمان سيا را از طريق ای.اس.ای دريافت ميكردند. با پشتيبانی ای.اس.ای كه خود مورد حمايت سازمان سيا بود دولت اسلامی طالبان هم در خدمت منافع ژئوپوليتيك آمريكا قرار گرفت و از همين رو مصائبی كه طالبان طی ساليان دراز به مردم و مخصوصا زنان تحميل مي كردند، مانند جلوگيری از تحصيل و اشتغال و اجرای قوانين شرعي(قصاص) با چشم پوشی واشنگتن روبرو شد. قاچاق مواد مخدر در هلال طلايی همچنين در خدمت تامين كمك مالی به ارتش مسلمان بوسنی در 1990 و بعدها به ارتش آزاديبخش كوسوو موسوم به " اوچيكا" قرار گرفت. حتی چند ماه قبل از حمله های تروريستی يازدهم سپتامبر، مزدوران مجاهدين شبكه القاعده زير نظر مشاوران نظامی آمريكايی در كنار تروريست های اوچيكا در حمله به مقدونيه شركت كردند.

 جنگ چچن

 اسماعيل باسايف و الخطاب رهبران اصلی شورشيان چچن - منطقه خودمختار فدراسيون روسيه - در پايگاه های نظامی افغانستان و پاكستان زير نظر سازمان سيا تربيت و توجيه سياسی شده بودند. طبق اظهارات ژوزف بولانسكی سرپرست گروه " تحقيق درباره تروريسم و جنگ های نامنظم" كنگره آمريكا، در سال 1996 طی يك جلسه سری در موگاديشو سومالی جنگ چچن برنامه‌ ريزی شد. شركت كنندگان در اين جلسه بن‌لادن  و مقامات بلندپايه سرويس اطلاعاتی ايران و پاكستان بودند. نقش سرويس اطلاعات نظامی پاكستان به مراتب فراتر از تامين سلاح و تربيت شورشيان چچن بود. در حقيقت اين سازمان و ماموران اسلامی راديكالش رهبری اين جنگ را عهده دار بودند.  لوله های اصلی نفت روسيه از چچن و داغستان مي گذرد و حتی اگر واشنگتن تروريسم اسلامی در   چچن را محكوم ‌كند نبايد فراموش كرد كه سود برندگان اصلی از جنگ چچن شركت های نفتی آمريكايی و انگليسی هستند كه در رقابت با روسيه قصد دست اندازی به منابع دريای خزر را دارند. ای.اس.ای پاكستان نقش مهمی در سازمان دادن و تربيت هر دو ارتش اصلی چچن دارد كه نفرات آن ها به 35 هزار تن سرمي زند و قبلآ تحت رهبری باسايف و الخطاب قرار داشتند. در سال 1994 ای.اس.ای از طريق نيروهای ارتش ترتيبی داد كه باسايف و افسران مورد اعتماد وی به صورت فشرده دوره های تربيت اسلامی و جنگ چريكی را در خوست در پايگاه اميرمعاويه طی كنند. اين پايگاه را سيا و ای.اس.ای در سال 1980 تاسيس كردند و گلبدين حكمتيار آن را اداره مي كرد. در ژوييه 1994 كمی بعد از اتمام تعليمات در افغانستان باسايف به پايگاه "مركزی داگر" در پاكستان برای تكميل آموزش های جنگ چريكی فرستاده شد. در پاكستان باسايف با افسران ارشد امنيتی و نظامی پاكستان نظير ژنرال آفتاب شعبان ميرانی وزير دفاع ، ژنرال نصرالله بابر وزير داخله ، و رهبر ای.اس.ای ژنرال اشرف كه مستقيما مسئول عمليات مخفی بود آشنا شد. (اين افسران در حال حاضر همگی بازنشسته هستند) اين تماس ها حقيقتا برای باسايف مفيد و مثبت بود. در سال 1995 باسايف با تعلميات كافی و لازم مامور شد به قوای روسيه حمله كرده، نخستين جنگ چچن را آغاز كند. سازمان باسايف ارتباط محكمی با مافيای روس و ارتش آزاديبخش اوچيكا كوسوو برقرار كرد. براساس گزارشات سرويس اطلاعاتی روسيه اف.اس. ب. رهبران جنگ چچن با واسطه شركت های مستغلاتی شروع به خريد خانه در كوزوو كردند.  سازمان باسايف در فعاليت های غيرقانونی از قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه، چاپ اسكناس تقلبی، فحشا، آدم ربايی گرفته تا قاچاق سلاح هسته ای و خرابكاری لوله های نفت و گاز روسيه شركت داشت. اين فعاليت ها و همچنين سفيد كردن پول های قاچاق مبالغ لازم را برای استخدام مزدور و خريد اسلحه در اختيار باسايف قرار مي داد. در دوران تعليمات در افغانستان باسايف با الخطاب سعودی كه به عنوان فرمانده مجاهدين داوطلب در افغانستان می جنگيد آشنا و متفق شد. باسايف به محض برگشت به گروزنی در سال 1995 از الخطاب دعوت كرد پايگاهی نظامی جهت تعليم مجاهدين چچنی برپا سازد. براساس گزارش‌های بی.بی.سی. بودجه اعزام الخطاب به چچن از طرف "سازمان بين‌المللی كمك های اسلامی” مستقر در عربستان سعودی تامين شد. اين سازمان از مساجد و ثروتمندانی كه راه خود را به چچن بازكرده اند كمك مالی دريافت می‌كند.

 نابودی نهادهای لاييك كشورهای مسلمان نشين شوروی سابق در جهت منافع استراتژيك آمريكا در منطقه قرار دارد. در جمهوري های آسيای مركزی، چچن و داغستان كه عضو فدراسيون روسيه هستند سنت های لاييك پذيرای قوانين اسلامی نيستند. جنگ نيروهای شورشی چچن بر ضد مسكو در فاصله سال های 1996- 1994 به اضمحلال نهادهای لاييك دولتی منجر شد. زير فشار شبه نظاميان اسلامی، در تعداد زيادی از موسسات دولتی چچن سازمان های موازی تشكيل شد. در بعضی از دهات و شهرهای كوچك با توسل به رعب و وحشت دادگاه های اسلامی براساس قوانين شريعت ايجاد شدند. برپايی اين دادگاه های شرعی از جمله شرط هايی بود كه عربستان سعودی و كشورهای حوزه خليج فارس برای كمك به ارتش شورشيان قرار داده بودند. مردم محلی شديدا دربرابر برپايی اين دادگاه‌ها مقاومت كردند. قاضی القضات دادگاه‌های اسلامی در چچن شيخ ابوعمر بود. او در سال 1995 به چچن آمد تا در صف مجاهدينی كه زير رهبری الخطاب جنگ مي كردند به بنيادگرايان اسلامی چچن كه از اسلام اطلاعات ناچيزی داشتند تعلميات دينی بياموزد. درهمين دوران در روسيه زير رهبری يلتسين، براساس سياست تحميلی صندوق بين‌المللی پول، نهادهای دولتی و اجتماعی فدراسيون روسيه يكی پس از ديگری به ورشكستگی كشيده مي شدند. در نتيجه بنيادهای شرعی كه از طرف عربستان سعودی تامين مالی مي شد، به تدريج جانشين نهادهای دولتی و اجتماعی فدراسيون روسيه در چچن مي شدند. جنبش وهابيت عربستان سعودی نه تنها سعی مي كرد نهادهای اجتماعی در داغستان و چچن را در كنترول خود بگيرد بلكه مي كوشيد جای رهبران موسوم به صوفی مسلك اين نواحی را اشغال كند، چون درحقيقت هم رهبران اين سازمان های محلی و هم صوفی ها با شورشيان اسلامی مقابله مي كردند. گروه های وهابی هرچند اقليت كوچكی را تشكيل مي دهند، از پشتيبانی مالی و نظامی قابل ملاحظه ای برخور بودند. آنان در چچن مي خواستند با پاشيدن تخم وحشت در ميان توده ها و با ايجاد آنارشی و نقض قوانين موجود ايدئولوژی اسلامی انحصار طلب خويش را بر جامعه تحميل كنند. حتی اعتقادات اسلامی موجود مردم محلی نيز پذيرای چنين گروه هايی نبود. هدف آنان بيشتر ايجاد نفاق برای رسيدن به اهداف خويش است تا برقراری يك حكومت اسلامی. اين گروه ها در حقيقت فرقه های آنارشيستی هستند كه ازاتيكت اسلامی استفاده مي كنند.

پشتيبانی از گروههای جدايی طلب هندوستان

سازمان اطلاعات پاكستان – ای.اس.ای - به موازات فعاليت های مخفيانه در شوروی سابق و بالكان، از سال 1980 پشتيبانی از شورش های اسلامی جدايی طلب جامو- كشمير هندوستان را آغاز كرد. هرچند اين شورش ها به صورت رسمی از جانب واشنگتن محكوم شده است اما سرويس امنيتی پاكستان در كليه اين عمليات از حمايت نهانی آمريكا برخوردار بوده است. هم زمان با امضای قراداد صلح درژنو و خروج نيروهای شوروی از افغانستان ای.اس.ای در تشكيل " جنبش مجاهدين حزب الله كشمير" مشاركت كرد. سپاه طيبه و جيش محمد دو گروه ايجاد شده توسط پاكستان مسئول حمله تروريستی به پارلمان هند در سال 2001 بودند كه هند و پاكستان را به آستانه جنگ كشاند. اين دو گروه به صورت مخفی زير حمايت ای.اس.ای پاكستان قرار دارند. تهاجم هماهنگ به پارلمان هند و بدنبال آن شورش های قبيله‌ای در گوجر اد در اوايل سال 2002 اوج عملياتی بود كه ای.اس.ای از سال 1980 با پول های بدست آمده از قاچاق مواد مخدر آغاز كرده بود. تكراری است اگر بگوييم اين عمليات تروريستی كه زير حمايت ای.اس.ای انجام می‌شود در خدمت منافع ژئوپوليتيك ايالات متحده آمريكاست. اين امر نه تنها در جهت بی ثباتی، تجزيه و تضعيف اتحاد هندوستان عمل می ‌كند بلكه مي تواند مقدمه جنگ منطقه ای بين هند و پاكستان نيز باشد. شورای پرقدرت روابط خارجی آمريكا – سی.اف.ار.-  كه به صورت پنهانی خطوط عمده سياست خارجی آمريكا را تعيين می ‌كند، حمايت ای.اس.ای پاكستان از دو گروه نامبرده جيش محمد و سپاه طيبه را به روشنی تاييد می ‌كند. در گزارش اين شورا از جمله تاكيد می‌شود كه "دولت پاكستان از طريق ای.اس.ای پول، اسلحه و پايگاه تمرينات نظامی در اختيار دو گروه جيش و سپاه گذاشته و آن ها را در عبور از مرز ياری كرده است." اين كمك ها با اين اميد انجام مي شد كه "جهاد" و جنگ مقدسی نظير آنچه بريگاد بين‌المللی اسلامی برعليه اتحاد شوروی در افغانستان به راه انداخته بود در كشمير نيز به صورت طولانی مدت توسط اسلامگرايان به راه افتد.

 


 (از پرسش و پاسخ شورای روابط خارجی آمريكا)

- سوال: گروه های مذكور(سپاه طيبه و جيش محمد) منبع مالی ديگری به جز حكومت پاكستان داشتند؟

- پاكستانی ها و كشميري های مقيم انگليس سالانه ميليون ها دالر برای آنان مي فرستادند.

وهابيون خليج فارس هم به آنان كمك می كردند.

- سوال: تروريست های اسلامی كشمير با القاعده در ارتباط هستند؟

- در سال 1998 فاروق كشميری خليل رهبر "حركت" زير اعلاميه بن‌لادن را كه در آن حمله به منافع ايالات متحده و متحدانش و غيرنظاميان آمريكا خواسته شده بود امضا نمود. براساس سخنگويان آمريكا و هندوستان بن‌لادن گروه جيش را از نظر مالی تامين مي كرد و "مولانا مسعود ازهر" موسس گروه جيش به كرات برای ملاقات بن‌لادن به افغانستان مسافرت كرده بود.

- سوال: طرفداران اين گروه های اسلامی در كجا تعليم ديده بودند؟

- بيشتر آن ها در همان مدارس و آموزشگاه‌هايی تحصيل كرده اند كه طالبان و مبارزان خارجی افغانستان در آنجا تعليم مي ديدند. ولی دوره های نظامی را در پايگاه های واقع در افغانستان و يا در دهات كشمير كه به وسيله پاكستان اداره می ‌شود به پايان رسانده اند. گروه های افراطی اسلامی جديدآ مدارس علميه در كشمير تاسيس كرده اند.   مطلبی را كه شورای روابط خارجی آمريكا بدون ذكر از آن مي گذرد ارتباطات بين اين گروه‌ها و سازمان سيای آمريكاست. همان طور كه برژينسكی كه خود عضو شورای روابط خارجی هست متذكر می ‌شود بريگاد اسلامی بين‌المللی يكی از توليدات سازمان سياست.

شورشهادر چين

برای درك بهتر مفهوم "جنگ نوين" ايالات متحده حائز اهميت است كه به كمك ای.اس.ای به شورش های اسلامی در مرزهای غربی چين با افغانستان و پاكستان نيز اشاره كنيم. در حقيقت چند جنبش اسلامی كه در جمهوري های مسلمان نشين شوروی سابق فعال هستند، در چين نيز در دل جنبش جدايی خواه تركستان و ايغور در منطقه زين جيانگ ايغور حضور فعال دارند. اين گروه های جدايی خواه كه شامل گروه های تروريست تركستان شرقی "حزب اصلاح‌طلب اسلامی” ، "اتحاد و وحدت ملی تركستان شرقی”، " سازمان آزادی ايغور" و"حزب جهاد ايغور" آسيای مركزی مي باشند از طرف گروه القاعده تعليم نظامی و پشتيبانی مادی مي شوند.

هدف اين شورش های اسلامی در چين كه به پشتيبانی ای.اس.ای پاكستان و القاعده انجام مي شوند ايجاد يك خلافت در منطقه است. اين دستگاه خلافت، كشورهای ازبكستان، تاجيكستان، قرقيزستان و منطقه خودمختار ايغور در چين (تركستان شرقي) را دربرمی گيرد. طرح خلافت در حقيقت اقدامی برعليه تماميت ارضی چين است. اين جنبش های جدايی خواه با حمايت مالی "بنيادهای” وهابيون و دولت های حوزه خليج فارس در مرزهای غربی چين در خدمت منافع استراتژيك ايالات متحده در آسيای مركزی هستند. علاوه بر آن برخی از محافل قدرتمند آمريكايی از جدايی ‌خواهان تبت نيز حمايت می كنند. واشنگتن با پشتيبانی نهایی از جدايی خواهی در منطقه زينگ جيانگ ايغور كه توط ای.اس.ای انجام مي دهد در حقيقت به دنبال ايجاد آشوب و هرج و مرج در جمهوری خلق چين است. علاوه براين "عمليات مخفی” ايالات متحده به صورت علنی پايگاه های نظامی خود را در افغانستان و چند جمهوری اتحاد شوروی سابق، در جوار مرزهای غربی چين  مستقر كرده است. ميليتاريزاسيون دريای چين (جنوبي) و تنگه تايوان در خدمت همين استراتژی قرار دارد.  سياست خارجی ايالات متحده در جهت جلوگيری از بنيادگرايی اسلامی نيست، بلكه دقيقا برعكس بالا بردن موج بنيادگرايی اسلامی در خاورميانه و آسيای مركزی از اهداف پنهانی واشنگتن است. سياستهای جديد ايالات متحده بيش از پيش در جهت پشتيبانی از بنيادگرايی و تروريسم بين‌المللی قرار دارد. هدف ايالات متحده دامن زدن به آشوب در جوامع مختلف برای جلوگيری از اتحاد جنبش های اجتماعی است كه مي توانند به مخالف با امپراطوری آمريكا اقدام نمايد. به همين لحاظ واشنگتن از طريق عمليات مخفی سازمان سيا به رشد بنيادگرايی اسلامی در چين و پاكستان كمك مي نمايد. در كليه كشورهای در حال توسعه رشد سازمان های بنيادگرا و سكتاريست در جهت تامين منافع آمريكاست. اين جنبش های گوناگون و شورش های مسلحانه بيشتر در كشورهايی بروز می ‌كند كه نهادهای ملی دولتی زير تاثير اصلاحات اقتصادی تحميلی از طرف صندوق بين‌المللی پول نابود شده اند. سياست های اقتصاد درمانی صندوق بين‌المللی پول تقريبا هميشه موجد برخوردهای قومی و اجتماعی است و به نوبه خود اين وضعيت باعث ظهور بنيادگرايی و خشونت مي شود. سازمان های بنيادگرا نهادهای لاييك را نابود مي كنند و خود جانشين آن ها مي شوند. به بيان ديگر بنيادگرايی به تفرقه قومی و اجتماعی كمك می ‌كند و باعث می ‌شود مردم نتوانند به صورت يكپارچه با امپراطوری آمريكا مخالفت كنند. اين سازمان ها مثل طالبان مي توانند "مواضع ضد عمو سامی” به خود بگيرند كه به هيچ عنوان نمي تواند منافع اقتصادی و ژئوپوليتيك آمريكا را  به طور واقعی تهديد كند.

ادامه دارد

)منابع مقاله درقسمت پاياني ميايد(

 

 

 


November 5th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی