جايگاه والا و ارزشمند فيض محمد کاتب هزاره دربازتاب رويدادهای سياسی و تاريخ نگاری کشور
احسان واعظی احسان واعظی

فيض محمد کاتب درسال 1279 هجری- قمری، دريک خانوادۀ

 بی بضاعت روستايی دهکدۀ زردسنگ قره باغ ولايت غزنی، پا به عرصۀ وجود نهاد.

     پدر وی محمد سعيد، بنابر داشتن خصايل نيک و اخلاق عالی انسانی، ازاحترام و محبوبيت قابل وصف درمحيط و منطقه، برخورداربود.

     فيض محمد درسن پنج (5) سالگی به مسجد رهنمون گرديده وتا سنين جوانی (1297- 1285) هه. ق شاگرد امام وآخوند مسجد درقريۀ مربوطه اش بود.

     استادش وی را نسبت لياقت درسی اش گرامی ميداشت و درروز های غيابت خويش، نامبرده را که بين همه شاگردان و همسالانش از محبوبيت و اتوريتۀ لازم برخورداربود و مشکلات درسی شان را  همواره حل مينمود؛ به تدريس آنان مآمورمی ساخت.

     موصوف درسنين جوانی که دروس مسجد و مدرسه درمقابل انديشۀ ژرف، درک عميق و استعداد سرشارش کاستی می نمود و مغزمتفکر، پويا و متجسس اش را که همواره با پرسشهای متعدد و پيهم، دربسا از مسائل دينی، فلسفی، اجتماعی و موضوعات نامکشوف کائنات مصروف می نمود؛ به آن واميداشت تا راههای حل معماهای ذهنی خود را دريافت و پاسخ های مقنعی درزمينه حاصل بدارد.

        پدرفيض محمد گرچه اهل مدرسه و دانش نبود؛ وليک استعداد و هوشياری پسرش ، نامبرده را که خود نيز به آيندۀ فرزندش مطمئن و باورمند بود، راغب و مصمم برآن ساخت تا پسرش را برای فراگيری آموزش وکسب دانش بيشتربه ديگرنقاط درداخل و خارج ازکشوربفرستد.

چنانچه نامبرده بعد ازفراگيری مقدمات علوم متداول وقت، مدتی را در قندهارنزد مولوی سرورخان اسحق زايی سپری و از دانش وی تحرير اقليدس، خلاصة الحساب و شرح چغمنی را فرا گرفت که اين مدت مقارن با سالهای 1297 تا 1303 هه. ق می باشد.

    فيض محمد درسال 1304 هه . ق راهی ديار هندوستان گرديد و تا سال 1310 هه . ق درشهرهای لاهور و پشاور هم صحبت مدرسين  و علمای جيد دينی آن عصرشده، علاوه ازفراگيری علوم دينی، به آموختن حکمت، جغرافيای تاريخی و خاصتآ تاريخ هندوستان همت گماشت.

      وی درسال 1310 هه . ق دوباره به وطن بازگشت و متعاقبآ راهی نجف اشرف، ديار آرامگاه حضرت علی (ر ض) درکشورعراق گرديده، درمدرسۀ علميۀ آن جا بحيث يک طالب آگاه و متعهد دربحرمعواج علوم دينی غوته ورشد. چنانچه نامبرده دراين سفر حکمت، کلام، فقه، اصول، ادبيات عربی، منطق، لغت، هيأت ، نجوم، جبر و جغرافيا را آموخت.

    ملاء فيض محمد درجريان شاگردی درمدارس مختلف قندهار، پشاور، لاهور و نجف اشرف، زبانهای عربی، انکليسی، اردو و پشتو را فرا گرفته بود و ميتوانست بطورشايسته و نيکو ازرساله ها، کتب و سايرمواد تحقيقی اين زبانها استفاده بعمل آرد.

     مرحوم فيض محمد کاتب درسفرهای که به شهرهای هندوستان، ايران و عراق داشت، مطالعات خود را درکتابخانه های اين کشورها عميقآ به پيش برد ويادداشتهای درزمينه های تاريخی، جغرافيايی و جامعه شناسی، جمع آوری نمود. اين شخصيت برازندۀ علمی و تاريخی کشورما درکنار نويسندگی، خطاط ماهر و چيره دستی نيزبود؛ ازاين رو درنوشتن خطوط مثلث، نسخ، نستعليق و شکسته مهارت تام داشت و اغلب آثارخود را به خط زيبای نستعليق می نوشت.

   کاتب يک فقهی صاحب نظربود. او اثری دربارۀ" اتحاد نظرمجتهدين و فقرات شرعيه " نوشته است. وی بعد ازيک دورۀ طولانی مسافرت، دوباره به وطن  و به شهرقندهار برگشت و تا آن جا که مقدوربوده، اختلافات و نکات مورد مشاجره بين پيروان" اهل تسنن" و " اهل تشيع" را برجسته و آشکارنمود.

     فيض محمد کاتب، نه تنها نزد "اهل تشيع " مورد احترام بود؛ بلکه رهروان اهل سنت و جماعت نيز به دانش و علميت وی معتقد و به وی احترام و منزلت خاصی قايل بودند.

      جناب کاتب که درايام جوانی مدتی را درهندوستان بمنظور آموزش علوم، سپری نموده و با لسان انگليسی و مظاهرتمدن قرن نوزدهم آشنا گرديده بود، برعلاوۀ فراگيری علوم متداوله و مروج دررشته های

 د يگری، معلومات کافی و آگاهی های لازم ازشيوه های کتابت و

 دفترداری دردربار را نيز فراگرفته بود.

    دراين هنگام که مقارن با اوايل قرن بيستم و جريان جنگ عمومی اول (1914 - 1918) ميلادی بوده، افغانستان خودمختاروغيرمستقل، ازآتش جنگ برکنارمانده و مظاهرتمدن غرب، ازقبيل برق و اتوموبيل و دستگاههای طباعتی و فابريکه ها تازه به اين سرزمين پانهادند و مکاتبی به شيوه های عصری ايجاد گرديده، دروازۀ دربار ازراه ازدواج های متعدد اميرکه خودش نيز ازمادربدخشانی به دنيا آمده بود؛ آهسته آهسته برروی اقوام ديگر گشوده می شد و ازسوی ديگر، روشنفکرانی چون محمود طرزی به نشرآثارمترقی و اشاعۀ دانش های عصرجديد، همت گماشتند و امير که خود به اشعاربيدل علاقۀ زياد مبذول ميداشت؛ براين انديشه مصمم گرديده بود تا تاريخی ازآغاز دوران سلطنت درانيان تأليف گردد. بنابران، انجام اين امرسترگ را برعهدۀ فيض محمد گذاشتند.

     واما، ملا فيض محمد بمثابۀ يک دانشمند تيزهوش، نيک ميدانست که اين امير تندخو و نرمگير، عشرت طلب و خوش گذران، نه تنها دشمن وی ومردمش بوده؛ بلکه مخالف سرسخت همه آزاديخواهان ترقی پسند نيز می باشد. پس کاتب برآن شد تا مبارزه اش را نه بوسيلۀ مقابلۀ روياروی؛ بلکه درجبهۀ کارفرهنگی ازطريق اعمال نفوذ دردرون دربار آغازنمايد.

     همانا وی با مهارت بی نظيری، روزگار سياه استبداد زمان و چهرۀ ننگين و منفورسلاطين و اميران فاسد و خودکامۀ آن دوره را مکتوب نمود. او به مبارزان ترقيخواه و آزادی دوست کشورافاده نمود که مبارزۀ دادخواهان برضد بيدادگران و پيروزی نهايی برآنان ، درشرايط استبداد حاکم تنها بوسيلۀ جبهه گيری مستقيم ممکن نبوده؛ بلکه ميتوان از درون چهارديواری کاخ های نظام و وارد کردن ضربه درقلب دشمن ، اورا ازپادرآورد. بقول شاعر:

 ازهرشگاف دردل خصمت نفوذ کن+ تادشمن تومنفجرازاندرون شود

       موصوف با تيزهوشی و درايتی که داشت، توانست خودرا بحيث شخصيت پرکار، عالم متبحر و نويسندۀ چيره دست،به جامعه معرفی بدارد. بعدآ بنابرنيازمندی ای که دربار به وی داشت، بصورت ماهرانه خود را بمقامات نزديک نموده، تا اين که بحيث کاتب دربار"سراج الملت والين  اميرحبيب الله " عزتقرر حاصل نمود.

    کارنويسندگی ملا فيض محمد کاتب درسال 1320 قمری، بنا به دستور اميرحبيب الله خان آغازگرديد.

  اولين اثراو کتاب " تحفة الحبيب " بود. درامرنگارش اين اثرمرحوم کاتب ماموريت يافته بود تا وقايع عصر احمدشاه ابدالی را از1160 تا 1297 هه. ق ، وقايع عهد امير عبدالرحمان خان، بشمول اوضاع عصرخود اميرحبيب الله خان را برشتۀ تحرير درآورد.

      مرحوم کاتب هزاره تا سال 1322 قمری جلد اول و دوم کتاب

" تحفة الحبيب" را که تا سقوط امارت اميرمحمد يعقوب خان و خاتمۀ جنگ دوم افغان و انگليس را دربرميگرفت، تکميل وبه خط زيبای نستعليق نوشت و به اميرحبيب الله خان تقديم کرد. اميرو مشاوران او مانند سردارمحمد يوسف خان پسراميردوست محمد خان، قاضی القضات سعد الدين خان، منشی محمد يعقوب خان و ميرزا مؤمن منشی وزير محمداکبر خان، اين کتاب را خواندند و برحواشی آن نظريات، اصلاحات و اضافات خود را نوشته و آن را آنقدرقلم زدند و حک و سانسورنمودند که از اصل آن کاملآ تغيير يافت. تاجايی که يکی ازناقدان کتاب مرحوم کاتب درحالی که سويۀ نسبتآ لازم برای خواندن کتاب راهم نداشته، ايرادی بر اين اثر ارقام داشته است. چنانچه درحاشيۀ صفحۀ 104 جلد دوم، ناقدی اعتراض نموده که " کاتب هزاره عبارات طويل بکاربرده و کلام را به اطناب کشانيده است. مرحوم کاتب درمقابل اعتراض اين ناقد می نويسد:

    « جملۀ معترضۀ که مشتمل بر اوصاف ظالمان و متضمن مظلوميت ستمديدگان است به سبيل تنبه نگارش داده شده است، زيرا که مقام را مناسب دانسته تحريرنمودم، اطناب مهمل نيست».

    اميرحبيب الله خان نيزبعد ازمطالعۀ اين اثر درچندين جای درصفحات اين کتاب به قلم خودش، عبارات طنزآميزنوشته و برنوشته های مرحوم فيض محمد کاتب خط کشيده و به او دستورداده است تا کتاب را تصحيح و دوباره بازنويسی نمايد.

    سرانجام کتاب " تحفة الحبيب" درهمان نسخۀ اول و به خط زيبای نستعليق اولی باقی ماند و دستورطبع نيافت. اميرباردوم کتاب را به مرحوم کاتب هزاره مسترد کرد و هدايت داد تا آن را بادرنظرداشت تغييرات وارده، بازنويسی نمايد؛ اما آن  مرحومی ازتعلل و مدارا کار گرفته و تکميل دوبارۀ کتاب مذکوررا سالها به تعويق انداخت تا آن که با گذشت زمان ،از تغييرات و تصرفات زيانبار جان به سلامت برد و همان نسخۀ اول دردوجلد و 885 صفحه باقی ماند.

       اين نسخۀ قلمی ( تحفة الحبيب) ملا فيض محمد کاتب که يک اثر ارزشمند ملی و تاريخی می باشد، قبلآ درارشيف ملی موجود بود؛ هرگاه آن اثرگرانبهای تاريخی ازگزند حوادث وغارت و چپاول فرهنگ ستيزان مصئون مانده باشد، به باورکامل دانشمندان و مورخان ازمحتوای غنی تاريخی آن همواره مستفيد خواهند شد.

     کتاب " سراج التواريخ " دومين و بزرگترين اثرفيض محمد کاتب است. نامرده کار تأليف اين کتاب را نيز بد ستوراميرحبيب الله خان آغاز نمود. برای تأليف اين اثر ملا اسناد زيادی از گنجينۀ شاهی دريافت نمود؛ فرمانها و اسناد محرم دولتی دراختيارش قرارداده شد. وی مزيد بر اسناد ملی و دولتی، ازاسناد شخصی ای که توسط يارانش گرد آوری شده بود، نيزدرتأليف و تکميل " سراج التواريخ" استفاده نمود. نامبرده، تاريخی را تأليف نمود که ازنظرمحتوا وغنای تاريخی کم نظيربود.  

     کتاب " سراج التواريخ" که از آثار دوران پختگی و کسب تجارب کافی وی ميباشد، به هزينۀ بودجۀ سلطنتی اکمال يافت.

     اين اثرکه نخستين کتاب جامع درمورد حوادث ورويدادهای تاريخی کشوروعملکردهای دولتهای افغانستان بحساب ميرود، تاکنون معتبرترين و مستند ترين تاريخی است که درمجامع علمی و فرهنگی افغانستان ، هنگام نگارش و داوری روی کارنامه های دولتها ، برآن استناد ميگردد. تاريخهايی که بعدآ تأليف گرديده اند همه ازمحتوای غنی و اسناد دقيق آن استفاده کرده اند.

    ملا فيض محمد کاتب هزاره، سراج التواريخ را با تکاليف زياد و بيدارخوابی های طولانی در5 جلد تکميل نموده، سه جلد اول آن را به خط زيبای نستعليق نوشت و به اميرحبيب الله خان تقديم نمود. امير اين کتاب را تقديرکرد و امرچاپ آن را صادرنمود.

     جلد اول و دوم " سراج التواريخ" در377 صفحه دريک وقايه در سال 1331 قمری درمطبعۀ سنگی کابل زيورطبع پوشيد.

     اين کتاب واقعيات را اززمان جلوس احمد شاه درانی درجمادی الآخر سال 1160هه. ق. تا سال 1297 هه. ق که اميرعبدالرحمان خان به کابل آمد و برتخت امارت تکيه زد، دربرميگيرد.

     جلد سوم " سراج التواريخ" که ازوقايع سال 1298 قمری آغاز ميگردد، بيشتربه محتوای رخدادهای جنگ دوم افغان و ا نگليس و بويژه به دوران امارت عبدالرحمان خان پدر اميرحبيب الله تعلق دارد.

     اين بخش نيز به ادامۀ جلد اول و دوم به مطبعه رفت و کارطبع آن درمطبعۀ حروفی کابل درسال 1333 قمری تکميل گرديد.  جلد سوم ازصفحۀ 378 آغاز وتا صفحۀ 1240 را دربرميگيرد و جمعآ دارای 863 صفحه ميباشد.

     بنابرگفتۀ اهل خبره و فيض محمد کاتب هزاره، جلد سوم " سراج التواريخ"، رويدادهای تاريخی افغانستان را تا حوادث سالهای 1319 ق دربرداشت؛ اما اين وقايع صرف تا سال 1314 ق به چاپ رسيده، حوادث پنج سال اخيرجلد سوم آن اجازۀ چاپ نيافت و درهمان نسخۀ قلمی باقی ماند. درحقيقت همين جلد سوم کتاب " سراج التواريخ" انعکاس دهندۀ همه مصائب مردم افغانستان، بويژه مليت برادرهزارۀ کشورما بوده که حقايق درآن به شيوۀ واقعبينانه بيان و سعی بعمل آمده است تا با استفاده ازشيوه ها و اساليب ممکن منشيانه، مظالم اميرعبدالرحمان خان بازتاب روشن يابد تا چيزی ازقلم بازنماند.

  جلد چهارم" سراج التواريخ" محتوای وقايع دوران زندگی وزمامداری اميرحبيب الله خان را تا وقوع حادثۀ قتل او درکله گوش لغمان دربردارد و ملا کاتب آن را درسال 1306 هه. ش در3000 صفحه  تکميل نمود.

   اين جلد کتاب مذکوربه هدايت فيض محمد خان وزيرمعارف وقت و تشويق هاشم افندی رئيس دارالتأليف آن زمان، تنظيم گرديد و بعدآ هاشم خان شايق افندی، ميرزا محمد قاسم خان کابلی را گماريد تا آن را به خط زيبای نستعليق به همان شيوۀ کاتب هزاره نوشت؛ ولی هنوززيرچاپ نرفته بود که شرايط افغانستان دگرگون شد و اين بخش کتاب به همان شکل دست نوشت درکتابخانۀ معارف وقت باقی ماند.

    جلد پنجم " سراج التواريخ" به خط خود ملا کاتب هزاره، مشتمل بر احوال هشت سال و سه ماه سلطنت امان الله خان ميباشد. اين جلد درکدام کتابخانه ويا اداره های دولتی ديده نشده است؛ اما اهل خبره و کاتب شناسان آن را نزد هواداران ملا فيض محمد ديده و ازآن استفاده نموده اند. وليک شرايط مساعد نگرديد تا اين اثر به مطبعه فرستاده شده و ازنسخ چاپی آن همگان استفاده می نمودند.

   اثرارزشمند ديگری " تذکرة الا نقلاب است که رويدادهای زمان امير حبيب الله کلکانی و روزهای اول تسلط نادرشاه را بيان ميدارد..........  

   اين اثر را يکتن ازنامه نگاران روسی به نام شکراندو ميکروفيلم گرفته وبعدآ آن را به روسی ترجمه و با مقدمۀ مفصل درمسکو چاپ نموه است. چنانچه خودش هم درسيميناربين المللی فيض محمد کاتب اشتراک ورزيده و مقالتی خوانده است. نامبرده اين ميکروفيلم را درسال 1980 م به کمک اکادميسين دستگيرپنجشيری بدست آورده است.

    انتخاب پيشۀ نويسندگی درشرايط تسلط استبداد وديکتاتوری زمامداران وسلاطين ستم پيشۀ دوسدۀ اخير، بازی با آتش بود؛ بويژه اين که کاتب فيض محمد تاريخ نگاری را ازدرون درباردرشرايط سانسور، نظارت و کنترول جدی درباريان وشخص امير برمطبوعات ، آغازنمود.

   علی رغم اين که فيض محمد کاتب، نتوانسته است تا مکنونات مافی الضميرخود را آن گونه که ميخواسته کاملآ بازتاب نمايد. ازهمين سبب بسياری داشته های فکری و اسناد جاويدانی او ناخوانده ماند و ازصفحۀ روزگارزدوده شد؛ اما وی بدون شک به برکت دانش علمی ، توان قلمی ، قدرت نويسندگی وهشياری سياسی خويش، توانست تا بدربار شاه راه گشايد و زندگی جانکاه و اندوهبارمظلومان و ستمديدگان جامعه را که خود نيز ازمتن و ميان آنان برخاسته و ظلم و استبداد طبقات حاکم ستمگر را درگوشت و پوستش لمس کرده بود، انعکاس دهد و وجدان بيدارش را آرامش خاطر بخشد.

    ازهمين رو نامبرده توانست، بياری ذکاوت فکر، قوت طبع و نيروی خامۀ خويش، نکات باريک و پراهميت را که ثبت آنها درسرنوشت ملی و سياسی کشورما تأثيرژرف و بسزای داشته است، با آرايش عبارات وکار برد فن نويسندگی ، درآثارذکرشده درج نمايد.

    او با اين شيوۀ نگارش، همان رسالتی را که يک مورخ رسالتمند بعهده دارد، بخوبی ايفاء نموده است که اين کار به يقين کامل ازعهده و توان اقرانش متصورنبوده است. ازهمين جاست که موصوف بنابرضرورت و مجبوريتهای کاری، مطالب مورد نظررا با استفاده ازصنايع لفظی، استعاره و کنايه ها ، با عبارات اديبانه و خيلی ها ماهرانه بازگو نموده است.

    ملا کاتب هزاره برای بيان حقايق، مشکلات وفشارهای روحی و جسمی مضاعفی را ديده است. زمانی که وی مشغول نگارش سراج التواريخ بوده، همواره نبشته هايش نظارت، سانسور و مورد بررسی قرارگرفته، هرزمانی که موضوع و مطالبی موافق خواست اوليای امور نمی بود، آن موضوع و مطلب به شدت سانسور ميگرديد و کاتب مورد تأديب و تنبه قرارداده ميشد.

   مرحوم کاتب دراين مبارزه، با بسا ناملايمات و خشونتهای غير انسانی مواجه و متحمل آلام و مصائب بی شماری، بشمول ضرب و شتم قرارگرفته؛ ولی ازراهی که انتخاب نموده بود هرگزبازنگشت.

      چنانچه بنابرروايتی نامبرده دومراتبه با برخورد خشونت آميز امير حبيب الله روبرو گرديده و بصورت غيرانسانی مورد شتم و ضرب قرارگرفته است.

   قراراسناد معتبری، يکبار درجلال آباد و بارديگر براساس گفتۀ دوکتور عبدالخالق سرابی به کانديد اکادميسين شاه علی اکبرشهرستانی که اززبان ملا فيض محمد کاتب حکايت نموده، اين گونه مورد لت وکوب قرارگرفته است:

     « عده ای ازکارداران زمان اميرعبدالرحمان خان برايش گفته بودند که دختران هزاره زياد اسيرشده اند؛ آيا اهل هنود هم آنان را خريده ميتوانند؟ امير بقلم خود نوشته بود: که چون آنان هم در مملکت اسلامی زندگی دارند، ميتوانند که هزاره ها را بخرند. او گفت: من قضيه را در حوادث زمان اميرعبدالرحمان خان درج کردم و جهت ملاحظۀ امير حبيب الله فرستادم. او آنها را شب مطالعه، حک و تعديل ميکرد. صبح همان شب بسيار وقت سپاهی آمد وگفت: ترا اميربحضورطلبيده است. ازچنداول تا ارگ شاهی به عجله رفتم. اميردرکوتی باغچه بود. همينکه مرا ديد بخشم گفت: ای کافربی دين تو ميخواهی که ما را بدنام گردانی؟ گفتم سرکاروالا! ازروی سند نوشته ام. پرسيد کدام سند؟ آن کاغذ را که بخط پدرش بود برايش دادم. [ سند را] خواند و با غضب زياد آن را فشرده درحوض آب انداخت وحاضرباش خود را امرکرد که اين کافررا بزنيد، مرا بسيارزدند. گفت [ اورا ] درآب بيندازيد، بعد گفت تا يادت باشد، که اين چيزها را ديگرننويسی ».

     حضرت کاتب ميدانست، ملتی که تاريخ واقعی خود را گم کند، بسوی آيندۀ تاريک حرکت ميکند؛ ازهمين سبب نام کتابش را " سراج " گذاشت تا بفهماند که اين است چراغ خانۀ تاريک تان و شما اين چراغ را بگيريد و درسياه خانۀ تاريخ به د يدن رنجها، مصائب و ناهنجاری ها بياييد. بنابران يکی ازکارهای با اهميت سياسی کاتب، واقعه نگاری است.

    فيض محمد کاتب تاريخ اين دوره  را بصورت بسيار محققانه وبدون غرض نوشته است. کاربزرگ او درآن است که تمام مظالم، جنايات، خطاها و انحرافات سياسی زمامداران گذشته را ، بگونۀ خيلی ماهرانه آشکار ساخته است.

      کاتب درجنبش مشروطيت درافغانستان سهم عمده دارد وشخصاً عضواين جنبش بوده است. نامبرده تنها قهرمان قدرتمند کار و ابتکار نبوده؛ بلکه تسلط ذهنی او برسياست و جريانات سياسی درافغانستان و اطراف و نواحی آن، اهميت نبشته ها و تأليفات وی را دو بالا ساخته و

 آن چنان که شايستۀ يک مورخ با احاطه و سيطره است، وقايع را آن گونه موشگافی و بصورت جامع تحليل و ثبت کرده که هرخوانندۀ ژرف نگر را شگفت زده می سازد.

      فيض محمد کاتب هزاره درحالی که قلم بدست توانا و مورخ شهير بود، بحکم وجدان بيدار و با مشاهدۀ درد های مردم و ميهنش، درميان نهضت طلبان حوزۀ کابل جای گرفت و به مشروطه خواهان پيوست.

    او درگروپ مشروطه خواهان اول زندانی گرديد و مدتی را درزندان شيرپور گذرانيد؛ ولی اميرحبيب الله خان بخاطر شناخت قبلی با او و اين که نگارندۀ " سراج التواريخ " بود، پس از مدتی او را اززندان رها ساخت.

   وی منحيث سياستمدار آگاه و مجرب توانسته بود که ريشه و منشاء مظالم و بيعدالتی های که بر مردم روا ميگشت، درآيينۀ دانش، تفکر و تجارب گرانبهای خويش تحليل و راه آتی خوشبختی جامعه و سعادت انسان را جستجو و دريافت بدارد.

     به استناد کتب وساير مدارکی که ازوزارت خارجۀ افغانستان بدست آمده، مرحوم کاتب هزاره، درابتدای سلطنت شاه امان الله (1299) خورشيدی سمت منشی هيأتی مرکب از مولوی عبدالواسع کندهاری و بدری بيگ را بعهده داشت.

     اين هيأت ازجانب شاه امان الله موظف گرديده بود، تا قوانين مملکت را برطبق موازين شرعی تنظيم نمايد. کاتب يک فقهی صاحب نظربود. او اثری دربارۀ « اتحاد نظر مجتهدين و فقرات شرعيه » نوشته بود.

     شاه امان الله به فتوای او نظام برده گی را درافغانستان لغو نمود. چنانچه دراثرلغو نظام برده گی درافغانستان بود که عدۀ زيادی از اسراء مظلوم مردم هزاره، بدخشانی و نورستانی ها ازبرده گی نجات يافتند.

    به گفتۀ محمد اسماعيل مبلغ سياستمدار آگاه و دانشمند شناخته شدۀ افغانستان؛ کاتب هزاره درمجلس کبيرملی افغانستان ( لويه جرگه ) پغمان حضورداشت و از آزادی عقيده و بيان و مذهب دفاع کرده، خواستار برسميت شناخته شدن مذهب شيعه گرديد. وی استدلال کرد: اگرمذهب شيعه رسميت يابد، اين امر بمثابۀ ختم اختلافات و نزاع های بی حاصل مذهبی گرديده و به نفع کشور تمام ميگردد.

      شخص شاه امان الله نظر اورا تاييد کرد؛ اما عده ای ازملا های متحجر، متعصب و وابسته به مدارس ديوبندی، به مخالفت برخاستند و بعد از جر وبحثهای طولانی کاربجايی کشيد که شاه امان الله مجبور ساخته شد تا ملا فيض محمد کاتب هزاره را درپغمان زندانی و شبانه او را به غزنی بفرستد تا تشنج ملا های شوريده رفع گردد.

     ملا فيض محمد منحيث يک عنصر فعال سياسی با نفوذ و اعتباری که درجامعه داشته، باری دراثرنامه ای که بقلم و خط زيبای او انشاء گرديده بود و درذيل آن عدۀ زيادی ازبزرگان مردم هزاره امضاء کرده بودند، مرحوم کاپيتن علی دوست خان را که درفوج انگليس درهند خدمت ميکرد؛ بوطن دعوت کرد و او بدان لبيک و پاسخ مثبت داده ، به کابل آمد و با امان الله خان ملاقات نمود.

    ملا فيض محمد منحيث يک شخصيت علمی دردورۀ زمامداری شاه امان الله به عضويت دارالتاليف وزارت معارف پيوست و درعين حال به تدريس تاريخ و ادبيات درليسۀ حبيبيه مصروف گرديد. او ازطرف وزارت معارف وقت موظف گرديده بود تا کتب درسی مدارس جديد را تصحيح و تدوين نمايد.

    درسال 1308 خورشيدی امير حبيب الله کلکانی هيأتی مرکب از محمد علی جوانشير چنداولی، قاضی شهاب، خليفه محمد حسين، استاد غلام حسن و فيض محمد کاتب هزاره را که ازمقربان دولت و سرشناسان شيعه مذهب کابل بودند، برای اخذ بيعت به دايزنگی هزاره جات فرستاد تا ازمردم هزاره بيعت حاصل نمايند.

    هيأت درهزاره جات بجای تقاضای بيعت عنوانی امير حبيب الله کلکانی، مردم هزاره را عليه دولت وقت به مخالفت و مقاومت تشويق و ترغيب نمودند. به اين ارتباط کاتب هزاره درکتاب " نژاد نامۀ افغان " نوشته است:

   « من هزاره ها را به مقاومت عليه بچۀ سقاو يعنی امير حبيب الله کلکانی دعوت کردم ».

   اين خيانت هيأت به مجريان دولت وقت گران آمد. حميدالله خان برادر اميرحبيب الله کلکانی، هيأت را مورد استنطاق و لت وکوب قرارداد. تنها استاد غلام حسن که به گفتۀ بعضی ها گزارش کار کردهای هيأت را به درباريان امير رسانيده بود و بقولی ازنظرها پنهان گرديده بود؛ از استنطاق و لت وکوب برکنارماند؛ ولی اين تمرد و خيانت هيأت دربرابر اعتماد امير حبيب الله کلکانی، درمقايسه با مجازاتی که ازجانب دربار های اميران محمدزايی درمقابل سرکشی، بغاوت و مخالفت، چون زنجير وزولانه کردنها، قين و فانه و تيل داغ نمودنها، واسکت بريدنها؛ چشم و ناخن کشيدنها، چنواری و بدارزدنها و دهها نوع ديگری ازاين نوع زجر و شکنجه، به منتقدين و مخالفين صورت گرفته، خيلی ها اندک و بحدی ناچيزميباشد که نميتوان آن را منحيث مجازات يک امير درمقابل همچو بغاوت رواداشته، بحساب آورد و درج تاريخ نمود.

    درحالی که برخی ازواقعه نگاران و تاريخ نويسان غير متعهد و مزد بگير، بنابر علايق و وابستگی شان به دربارآل يحيی و تابعيت بی چون وچرا ازباداران انگليسی و عمال پاکستانی آنها که همواره وقايع را تحريف، حقايق را واژگون و تاريخ را جعل نموده اند؛ سعی بعمل آورده تا درزمرۀ واژگون سازی، انحراف ورزی و جعلکاری صدها وقايع و حوادث تاريخی ؛ موضوع چند شلاق ويا چند مشت و لگد خوردن هيأت اعزامی متذکره را شاخ و پردازداده وآن را اغراق آميزبيان نمايند. تعداد ديگرازآنهم پا فراترگذاشته اند، تا جايی که اين چند مشت و لگد هيآت تحقيق حکومت وقت، نزد برخی تاريخ نگاران فرمايشی بحدی گران آمده که حتا مرگ طبيعی مرحوم کاتب هزاره را درزير سقف خانۀ شخصی خودش " کشتن " استنتاج و حکم صادرنموده اند.

     درحالی که اميرحبيب الله کلکانی هيأت را دراوايل سال 1308 شمسی به هزاره جات فرستاده بود و محمد نادرخان درميزان سال مذکور قدرت را دردست گرفت و مرگ طبيعی مرحوم کاتب هزاره درمارچ 1931 برابر با حمل 1309 خورشيدی درست زمانی اتفاق افتيده است که محمد نادر برتخت کابل نصب و فرمان می راند. اين زمانی است که مرحوم  کاتب بعد ازيک سفر دوستانه و معاينات طبی دوباره ازمشهد بوطن باز گشته بود.

    مرحوم کاتب درياد داشتهای خود ازدورۀ نادرخان می نويسد: « اقوام وزيری و جاجی به سرکرده گی نادرخان خزانه، قورخانه، اثاثيه و اسلحۀ دولت را با مال و متاع وضياع اهالی شمالی، تمام تاراج کرده و حکومت وملت را درورطۀ فقر و مسکنت انداختند ».

    وی درجای ديگر درياد داشتهای خود دربارۀ خيانتهای نادرخان ميگويد: «... اما وقتی که نادرخان بمنظوربراندازی حکومت بچۀ سقاو [اميرحبيب الله کلکانی ] درسال 1307 هه، ش به افغانستان آمد، برای پيشبرد کارش 16 مليون پوند استرلنگ نقد وهفت هزارميل تفنگ و مقدار کافی فشنگ از انگليسها گرفت و درعوض شرط آزادی قبايل سرحد را ازميان برداشت.» اين يادداشتها ميرساند که مرحوم کاتب هزاره درزمان زمامداری نادرخان سرحال بوده و ياد داشتهای تاريخی برداشته است.

   اين يادداشتهای نگارشی مرحوم کاتب وبرداشتهای تاريخی سالهای ذکرشده ( 1308 و 1309 ) اسناد و دلايل محکمی است برضد برخی تاريخ نويسان جعلکار که قصداً و عمداً درنوشته های خود مکرراً می نويسند «. .. و به مشقت لت وکوب وحشيانه، جان را به جان آفرين سپرد» اين جعل نگاری ها کاملاً بی اساس و مغرضانه بوده وبرپايۀ و استناد همين نوشته های جعلکاران واقعه نگار مزد بگير است که

 نويسنده گان بعدی شماری آگاهانه و برخی نا آگاهانه ازآن اسناد جعلی استفاده کرده اند که نادرست، غيرواقعبينانه و عنادی ميباشد.

  ملا فيض محمد کاتب برعلاوۀ نگارش آثار تاريخی چون" تحفة الحبيب" ، " سراج التواريخ " و" تذکرة الانقلاب" ، برخی کتب و رساله های ديگری را دررشته های مختلف نيز تأليف نموده است.

   " فيضی ازفيوضات": مرحوم کاتب هزاره بعد از آن که کتاب " فيضی ازفيوضات" را نوشت، آن را مخفيانه به سفير ايران دردربارکابل تقديم کرد و به وی سفارش داد که محتوای اين کتاب نبايد درکابل فاش گردد. پس ازفحوای کتاب مذکور معلوم ميگرد که کاتب درکتاب " فيضی ازفيوضات" مطالبی را نوشته بوده است که هضم آن برای دولت وقت ناممکن شمرده ميشده است. بدان ملحوظ اين کتاب چاپ نگرديده و کسی تا حال ازمحتوای آن اطلاع ندارد. ولی مهدی فرخ وزيرمختارايران بدربارکابل درتأليف کتاب " تاريخ سياسی افغانستان" درجلد اول آن از محتوای کتاب" فيضی ازفيوضات" کاتب هزاره ياد کرده است.

     ازکجا معلوم که بيشترين و حتا قريب به کل کتاب " تاريخ سياسی افغانستان" تاليف مهدی فرخ، همان کتاب " فيضی ازفيوضات " کاتب هزاره بوده باشد.

    " نژاد نامۀ افغان ": يکی ديگراز آن جمله آثار مرحوم ملا فيض محمد کاتب هزاره است که به تاز گی ها درايران طبع زيورپوشيده است.

     درمقدمۀ اين کتاب ارزشمند، توضيحات جامع و مبسوطی درمورد وجه تسميۀ نام افغان و پتان ، وجه تسميۀ اقوام پشتون يا پشتانه و پختو يا پختان و محل بود وباش اولی آنها بکار رفته است. ازفحوای کلام و نوشته های مرحوم کاتب هزاره دراين کتاب هويدا ميگردد که مرحوم کاتب، اسناد معتبر و ارزشمندی دربارۀ اصليت و محل بود و باش و مرکز اولی تجمع اقوام پشتون دردست داشته است.

     آثار ديگر فيض محمد کاتب هزاره عبارتند از:

-         تاريخ حکمای متقدمين ازآدم (ع) تا حضرت عيسی (ع) سال تاليف 1302 هه، ش؛

-         تاريخ حکمای متقدم تاليف سال 1303 خورشيدی؛

-         تاريخ درسی برای مکاتب رشديه؛

-         تايخ عصر امانيه؛

-         رسالۀ زمامداری و سياست کشورداری؛

-         رسالۀ مدينۀ فاضله؛

-         رسلۀ حسن السياسه چاپ مجلۀ " حبل الله"؛

-         فقرات شرعيه درمسائل فقهی و اسلامی؛

-         شرح اصول دين؛

-         اتحاد نظر مجتهدين؛

-         تحفة الاخوان؛

-         استقلال افغانستان؛

-         وجه تسميۀ افغانستان؛

-         فيض الامان؛

-         جغرافيا؛

-         امان الانشاء؛

-         تاريخ مغل؛

-         و سياست الامان .

    منابعی که درمورد ملا کاتب هزاره تحقيق نموده اند، چنين خاطرنشان ميسازند، که دردورۀ زمامداری آل يحی ( حکومت مصاحبين ) و حکمرانان محمد زايی، تلاش صورت گرفته تا نام و نشان اين چهرۀ تابناک تاريخ افغانستان ازلابلای اوراق زرين گاهنامۀ کشور زدوده شده و به فراموشی سپرده شود.

    چنانچه که مرحوم محمد حيدر ژوبل چهرۀ درخشان ادبيات معاصر کشوردرکتاب " تاريخ ادبيات معاصرافغانستان" زمانی که ناگزير ميگردد تا سراج التواريخ را معرفی بدارد، بنا برتعصب، استکبار و استبداد حکام ستمگر و سانسورهای قبل ازچاپ مؤلفان، مجبورميشود تا نام مؤلف کتاب " سراج التواريخ" را بجای ملا فيض محمد کاتب هزاره، " ميرزا فيض محمد غوری" بنويسد و عدۀ ديگری ازاطرافيان نادرخان، تأليف " سراج التواريخ" را با اشتراک اميرحبيب الله خان و جمعی از نزديکان دربار، متذکرگرديده اند تا ازاين طريق نقش فيض محمد کاتب هزاره را درکتابت و انشاء " سراج التواريخ" تضعيف نمايند.

    ملا طالب کندهاری ميگويد که يک تعداد آثار قلمی مرحوم کاتب هزاره درزمان سلطنت محمد نادرخان توسط محمد گل خان مومند، به آتش کشيده شده و نيست و نابود گرديد.

    حسين علی يزدانی تحشيه نگار" نژاد نامۀ افغان" ، ازقول غلام حسين بهسودی ذکر می نمايد که: « من بچشم خود ديدم که روزی سردار محمد نعيم خان برادر محمد داوود خان به همراه چند محافظ بخانۀ محمد علی پسر ملا کاتب رفت. وقتی علت را جستجو نمودم معلوم شد که برای بدست آوردن آثار قلمی کاتب آمده بودند ». اين که چه تعداد آثار قلمی کاتب، بدست محمد نعيم خان رسيده و چه تعداد ديگر آن با پيشگيری و پيشبينی ازتلاشی آثار مذکور ازطرف دستگاه حاکمۀ وقت ، پنهان گرديده بود، اطلاع موثقی دردست نيست؛ ولی آنچه مسلم ميباشد، اين است که به هرمقداری که بدست سردارمحمد نعيم خان رسيده بود، نيست و معدوم گرديده است.

    خوشبختانه که تخريب و تحريف شخصيت والای ملا فيض محمد کاتب، دراثرممانعت ها و مخالفت هايی که ازطرف دودمان محمد زايی، بويژه خانوادۀ سلطان محمد طلايی، دربرابرپخش و انتشار آثار نامبرده صورت گرفته بود؛ با تغيير رژيم ازميان برداشته شد و با رفع نسبی سانسورهای قبل ازچاپ و انتشار آثار مورخين رسالتمند و حقيقت جو چون ملا فيض محمد کاتب هزاره، مير غلام محمد غبار و تعداد ديگری از جمع آنان، نويسندگان، واقعه نگاران و مورخين حق شناس و ميهن پرست کشور، مقالات متعددی دربارۀ مرحوم کاتب هزاره و آثار گران ارج او به سلک تحرير درآورده و اشتباهات و خطا های ناشی از سانسورهای دودمان محمد زايی را رفع نموده اند.

        بعد ازسقوط سلطۀ اين دودمان فرهنگ ستيز و استعداد کش و استقرارحاکميت حزب دموکراتيک خلق افغانستان، دردورۀ زمامداری ببرک کارمل رئيس جمهورپيشين افغانستان، بنابر تضمين و اطمينانی که درزمينۀ پخش و اشاعۀ آثار فيض محمد کاتب حاصل گرديد؛ محمد علی فرزند مرحوم کاتب، مجموع اسناد و نوشته های وی را که ازدستبرد حکومات مستبد گذشته درامان مانده و درکتابخانۀ شخصی کاتب موجود بود؛ بنا برتشويق دوستان به ارشيف ملی افغانستان، تسليم نمود .

     اين مجموعه علاوه ازياد داشتهای مهم تاريخی و روزنامچه های کاتب هزاره، شامل مجموعۀ کامل " سراج التواريخ" درپنج جلد به قلم زيبای خود کاتب هزاره ، که مؤرخان تا آن زمان سه جلد کتاب مذکور را ديده بودند؛ ولی جلد چهارم و پنجم آن برای بسياری نويسندگان و تاريخ نويسان افغانستان، تازه گی داشت؛ دربرميگرفت.

    در سيمينار بين المللی کاتب شناسی، که درسال های اخير داير گرديد ؛ مقالات متعدد پژوهشی به زبانهای فارسی- دری، پشتو، ترکی، انگليسی، فرانسوی، بلوچی و پشه يی، دربارۀ شخصيت علمی، تاريخی، سياسی و انديشه های آزاديخواهانۀ ملا فيض محمد قراء ت، تدوين و انتشاريافت.

    چنانچه که  پروفيسور جلال الدين صديقی مورخ معاصر کشور مجموعۀ مقاله ها و پژوهشهای اين سيميناررا جمع آوری کرده و طی رسالۀ مبسوطی به چاپ رسانيده است. اين مجموعه منبع جامع و کامل دربارۀ شناخت شخصيت سياسی، اجتماعی و علمی ملا فيض محمد کاتب هزاره می باشد.

    بهمين منوال " ياد نامۀ کاتب " دومين اثرملا کاتب شناسی است که گرد آوری ها يی از نوشته ها و پژوهشهای مطبوع، ازمحتوای روزنامه ها، جرايد، مجلات و آثار متفرق، دربارۀ فيض محمد کاتب ميباشد.

    تدوين کنندۀ اين اثر خوب و ناب کاتب شناس، محقق محمد حسين نايل اديب، کتابشناس و پژوهشگر ژرف نگر کشوراست.

     نايل با احساس نيکی که درمورد کاتب هزاره داشته است، سعی کرده تا بيشترين اطلاعات را درمورد هويت ملی و شخصيت مردمی کاتب هزاره که ازنظرها بدورمانده، گرد آوری کند و مورخ شهير، سياستمدار خوشنام و شخصيت ملی تاريخ معاصر افغانستان، مرحوم کاتب هزاره را معرفی و ازابهام و تاريکی های دورۀ استکبار دودمان محمدزايی بيرون آورد.

       ملا فيض محمد کاتب هزاره نه تنها يکی از چهره های تا بناک و پرفروغ علمی وسياسی درکشورما ميباشد؛ بلکه منحيث يک مورخ صاحب فضيلت، دانش و تبحر، ازشهرت و اعتبار چشمگيری درسطح منطقه و جهان نيز برخوردار بوده است.

     چنانچه پروفيسور ای. م. ريستر روسی درملاقات کوتاهش درسال 1919 ميلادی با کاتب، مينويسد:

    « ملا فيض محمد کاتب ازتبار هزاره درکابل بمثابۀ دانشمند علوم اساسی شريعت و ستاره شناسی شناخته ميشد و پيشگويی هايی را به او نسبت ميدهند. او به برکت داشتن تبحر، سيمای منحصر به فرد و جهانگرد سرزمينهای دور، شخص خارق العادۀ کشور ميباشد ».

    پروفيسور" مريم هارونوا" ميگويد: « امروزهيچ مورخ افغانستان شناس، بدون مراجعه به کتب ملا فيض محمد کاتب هزاره ، نمی تواند اثر خود را يک اثر تحقيقی دربارۀ افغانستان محسوب نمايد ».

      روزنامه نگار و مورخ ايرانی که درسال 1340 هه، ق به کابل مسافرت و با کاتب ديدارنموده دربارۀ وی ميگويد:

    « درسنه 1340 هه، ق که به افغانستان مسافرت نمودم... و جناب فضايل مآب و معارف نصاب ملا فيض محمد  که جامع کمالات عاليه و معلومات مفيده بوده به تدوين و تحرير... نگارنده را مرهون کلک هنر سلک خويش فرمود...».

   اين دانشمند عبدالمحمد مؤدب السلطان مؤلف امان التواريخ است که پنج جلد تاريخ مذکوررا نوشته است.

    درمورد اين شخصيت برازنده و تاريخ نگار شهيرکشور، همين قدر کافی است که وقتی ازمورخ شهير امريکايی " لوو دويک آدمک " پرسيده شد که آيا تاريخی درافغانستان تا حال نگارش يافته است ياخير؟ ويا تاريخ نگار واقعی ای وجود داشته است يانه ؟ وی چنين گفت:

     « اگردربارۀ تاريخ و تاريخ نگاری افغانستان صحبت شود بعد از فيض محمد و ميرغلام محمد غبار ديگرتاريخ نويسی درافغانستان وجود نداشته و ندارد.

     ملا فيض محمد کاتب نويسندۀ پرکار، آگاه، متعهد و مورخ پرتلاش، امين و ژرف نگربود. او علی رغم اين که شرايط دشواراستبداد و اختناق سياسی وتحجر فکری برجامعه حاکم بود؛ مگر با آنهم درنوشته هايش ازحقوق ضعفاء دفاع کرده ؛ زيرا بيان واقعيت ازهمه چيز بيشتر برای او مهم بوده وتاريخ را بصورت واقعبينانه نوشته است.

     ازهمين جا ست که محققان و مورخان معاصر، وی را با بيهقی مورخ معروف دوران غزنويان مقايسه نموده و بيهقی ثانی لقب داده اند. درواقعيت امر بين اين دو مورخ نامور شباهت هايی وجود دارد.

    شيوۀ تاريخ نگاری هردو مورخ بشکل تسلسل واقعيات، مطابق به مرورزمان و کرونولوژيک ميباشد که آن را نوعی ازواقعه نگاری گفته اند که درهر زمان ، اين شيوه معمول بوده و مورخان بزرگ ديگر نيز همين اصل را مراعات نموده اند .

     بيهقی درديوان يا دارالانشاء سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود، ابتداء بحيث منشی و بعداً بصفت سرمنشی، ايفای وظيفه نموده و ازمشاهدات، ياد داشتها و نوشته هايش تاريخ گرانبهای بيهقی را تأليف نمود که متأسفانه بر او جفا کردند و همه ياد داشتها و اسناد گران ارج او را به تاراج بردند و درزمان نوشتن تاريخ خود به مشکلات زيادی مواجه گرديد.

    ملا فيض محمد هم کاتب دارالانشاء اميرحبيب الله بود. چنانکه گفته آمد نامبرده نيز دروقت نوشتن تاريخ به دشواری ها و نا ملايماتی گرفتار آمده و خيلی ها اذيت گرديده است.

    همانگونه که بيهقی مصمم بود تا درنگارش تاريخ ملاحظات ديگر را کنارگذارده، حقايق را بازگو نمايد؛ فيض محمد کاتب نيز توانسته ، با درج عبارات متصنع که برای سانسورگران درک آن بسادگی قابل دسترسی نباشد، درنوشتن حقايق تاريخی همت گمارد.

    همان طوری که بيهقی برای نوشتن تاريخ ازاسناد معتبردولتی استفاده نموده است؛ فيض محمد نيز ازاوراق و کتب تاريخی دولتی، بحيث مآخذ استفاده بعمل آورده است.

        اما به رغم شباهت رسانی زياد بين اين دو مورخ نامور، برخی تفاوتها ی نيز درسبک ، شيوه و اسلوب نگارش آنها بملاحظه ميرسد:

-         درتايخ بيهقی عبارات و اشعار زياد عربی وجود دارد؛ درحالی که درکتاب سراج التواريخ، بيشتر لغات ترکی و مغولی بوده و سبک آن خراسانی نزديک به اسلوب عراقی ميباشد.

-         شيوۀ نگارش ملا فيض محمد منشيانه است ومانند تاريخ احمدشاهی يا امثال آن، مطلب و مفهوم را بسيار درعبارات ملفوف نساخته و به آسانی ميتوان آن را درک نمود؛ تنها درمورد افشاء مظالم و ستمکاری ها، مطلب را  با ايراد بعضی صفت ها و تشبيهات، به گونۀ کنايه آميز، بيان ميکند.

-         بيهقی دراکثر موارد برای تاييد گفته های خويش، سرگذشت ها و حالات تاريخ ديگران را بيان ميکند؛ ولی ملا فيض محمد هيچگاهی تسلسل مطالب را نمی گسلد.

         آثارملا فيض محمد کاتب بحيث بهترين منبع تحقيقات مورخان و پژوهشگران بعد ازاو بحساب می آيد. زيرا مورخين شهير کشورما چون ميرغلام محمد غبار، احمد علی کهزاد، مير محمد صديق فرهنگ و ديگران دروقت نبشتن تاريخ و آگاهی ازرويدادهای مهم قرن بيستم، به آثار او مراجعه و ازداشته های وی مستفيد گرديده اند.

     ميرغام محمد غبار ازسراج التواريخ استفادۀ زيادی برده؛ ولی با اين تفاوت که وقايعی را که کاتب بنا بر ملحوظات دشوار آن زمان، نتوانسته بصورت شفاف بيان نمايد؛ غبار آن را درشرايط ديگری ، بی پرده ، با جرأت و بی باکانه نوشته ؛ ولی ميدانسته که اين فرزندش را درزمان زندگی اش سانسورنموده و آن را ديده نخواهد توانست. زيرا گستاخان قطاع الطريقی که خون مردمش را می ريختند؛ فرهنگ و تاريخ حقيقی ميهنش را می ربودند؛ برسرراه اين مولود خجسته نيز قرارداشتند.

        ربودن فرهنگ و تاريخ يک سرزمين، درحقيقت همان سانسوری است که ازنشرحقايق رويدادهای زندگی مردم جلو گيری بعمل مِی آيد و تاريخ زنده و واقعی يک جامعه ازبين برده ميشود.

   با تکيه بر اسناد فوق ميتوان خاطرنشان ساخت که مرحوم کاتب هزاره درعرصۀ تاريخ نويسی و انجام خدمات شايستۀ علمی و فرهنگی اش درافغانستان، يکی از چهره های درخشان و شخصيت ناموری است که ازدوران کودکی تازمان جوانی و دوره های ورود به تاريخ نگاری درباری، به رغم امکانات مساعد بهتر زندگی دردربار؛ ولی هيچگاهی قالب توده يی خود را ازدست نداده ، هميشه و درهرحالت و مقامی که قرارداشته، درانديشۀ مردم بوده و برای مردمش زيسته است.

   ازاينرو نامبرده همواره مورد تاييد و ارزيابی مثبت دانشمندان و صاحب نظران قراردارد و همۀ علماء و دانشمندان ازوی تمجيد بعمل آورده واز آثارش استفاده می نمايند.

       موصوف ازنگاه رابطۀ اتنيکی به مليت شريف و زحمتکش هزاره پيوند خونی داشته؛ ولی ازحيث داشتن افکار و عقايد آزاديخواهانه و ترقی پسندانه، آرمانها و انديشه های انساندوستانه و خدمات ارزشمند علمی و فرهنگی اش، نه تنها به همۀ مردم کشورش؛ بلکه به تمام بشريت ترقيخواه تعلق دارد.

     اين شخصيت فرهيختۀ ميهن پرست، چون گل کوهی، دل سخره را بشگافت و درگاهنامه نويسی طرحی نودرانداخت، تا نامش را بعنوان مورخ رسالتمند، مدرس متبحر و مبارز نستوه کشور، درج صفحات زرين  تاريخ نمايد.

    واما، دريغا که مسيرکاروان شتابنده و گذرای قانونمند و حاکم درپهنۀ هستی، زندگی اين شخصيت والا منش را نيز درماه مارچ 1931 ميلادی برابربا حمل 1309 خورشيدی به فرجام رسانيد و با پيوستنش به جاويدانگان ؛ فاميل، عزيزان، دوستان و هم ميهنان فرهنگ دوستش را درماتم و اندوه بنشاند.

    روح مرحوم کاتب هزاره و سايرفرزندان اصيل و مبارز واقعی کشور که با افتخار درجبهۀ فرهنگ وتنور زيستند؛ آگاهانه رزميدند و با عقيده سر به بالين خاک نهادند، شا د و خاطرات شان تابناک با د !

      

          بعد ازوفات تربت ما در زمين مجو

        درسينه های مردم عارف نشان ماست


September 9th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی