کوچ آریاییها از شمال خزر
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

در منطقه بین جنوب جبال اُرال و دریای خزر انسانهای با تمدن آندرونُوو- مرحله گذار از عصر حجر به عصر فلزات- زندگی می کردند. آنها از نژاد شمالی/ نوردیک به شیوه شبانی زیسته، در 5 هزار سال پیش با ازدیاد جمعیت و احشام نیاز به زمینهای بیشتر پیدا کردند. در شرایط سخت شمال، زندگی سالانه شبانی 2 بخش داشت: در بهار، تابستان، پاییز پرتحرک؛ در زمستان با سکون طولانی همراه بود.

 

این 2 گانگی، در تمتع از می خنک و ارج به آتش گرم تجلی یافته؛ هر دو از اصول پرستشی آریاییهای ساکن نواحی مصب ولگا بودند. آنها بزبان هندواروپایی تکلم می کردند؛ مهارت خاصی در اسب سواری و شکار داشتند. اهلی کردن برخی حیوانات منجر به ازدیاد گله ها، نیاز به مراتع وسیعتر شد. این مازاد تولید به افزایش جمعیت کمک کرده؛ با رشد صنعت ذوب مفرغ، ساختن ارابه های اسبی، محرکی برای جستجوی افقهای گرمتر دور شد.

 

از این زمان ببعد، این اقوام در چند موج بفاصله های زمانی متفاوت، در 3 جهت بسوی دریای آرال در خاور، کوههای قفقاز در جنوب، جلگه لیتوانی در باختر کوچ کردند. آنها زبان و اعتقادات مشترک خود را بسرزمینهای جدید در آسیا، خاور میانه، اروپا آوردند.  پس از تسلط بر بومیان، تمدنهای درخشان هند، ایران، یونان را پی افکندند. در کرانه های باختری، منطقه باکو، نفت سیاه قابل اشتعال به سطح زمین نشت کرده؛ آتش غیرهیزمی را امکان پذیر می کرد.  

 

باید توجه داشت که مهاجرت گروهی با احشام شرایط خود را دارد. شورای قبیله به جمعبندی مهاجرت رسیده؛ از بین جوانان راهیابهای کنجکاو، باهوش، ماجراجو را برای یافتن مقصد، تخمین مسافت، راه رسیدن برگزیده؛ برای تفحص و گزارش می فرستند. آغاز مهاجرت در پایان زمستان بوده؛ توش انسانها و علوفه احشام باید تامین بشوند. در مسیر کلی مهاجرت بنا به معیارهای مورد نیاز قبیله ناحیه اسکان گزیده شده؛ اعضاء در این ناحیه نوین رحل اقامت می کنند. ظرف چند نسل، بخاطر رشد جمعیت و احشام، مهاجرت جدید مطرح می شود.  مهاجرت گروهی با ییلاق- قشلاق ایلی که روز حرکت، مسافت، مقصد، مسیر مشخصند فرق دارد.

 

فاصله مصب ولگا تا جنوب دریای آرال حدود 1500 ، دریاچه ارومیه 1000، دریای سیاه- مدیترانه 1500 کیلومتر است.  گروه هندو ایرانی با طی این 2 مسافت، حدود 4500 سال پیش، خود را به شرق و غرب ایران رساندند. آثار بجامانده از شیوه تولید شبانی و کشاورزی متقدم چیزی جز استخوان، دندان، برخی ابزار سنگی یا فلزی، تنورهای مدفون در تل خاک نمی باشد. در حالی که تمدن شهرنشینی ابنیه های سنگی عظیم از خود بجا می گذارد.

 

این بجاماندگی فرهنگ را بوضوح در قاره آمریکا با مراکز شهری آزتک و مایان در مرکز و جنوب و زندگی ایلیاتی، قبیله ای سرخپوستان در شمال را می توان دید. از 11 هزار سال پیش قبایل آسیایی از طریق ترعه برینگ بین آلاسکا و آسیا بسوی شرق و جنوب گرم در قاره آمریکا کوچ کردند. از روی آثار بجامانده از آرینها در آسیای صغیر و آذربایجان می توان سرعت کوچ آنها را بطور متوسط بر 1 کیلومتر در سال برآورد کرد.

 

آریاییها در شرق تقسیم شدند. برخی به پنجاب و تمدنهای مرتاضانه موهنجادارو، دراویدی، هارپا در دره هند؛ دیگران در پشت جبال هندوکش، تا آبهای گرم دریای جنوب، و دریاچه هامون سیستان رفتند. در غرب کوهستانی 3 تمدن حتٌی یا اورارتی، کاسی و میتانی را پایه گذاشتند؛ بعدها منجر به پیدایش دولتهای ماد، هخامنش، پارت شدند. تمدن اولی حول وحوش دریاچه وان در شرق ترکیه و تمدن کاسی/ کاشی در کردستان و لرستان را شکوفان کردند. کاشیها در 1400 ق.م مصر را فتح کردند؛ پاره ای از فرهنگ خود را در آنجا بجا گذشتند؛ از جمله پرستش مهر، خورشید، آفتاب و ایزد مرد-با-بالهای-گشاده ناظر بر امور انسانها.

 

اسکان آریاییها در زاگروس مرکزی، دشتهای شمال و شرق رودهای دیاله و دجله حدود 1800 ق.م منجر به سلطه بر بابل در هزاره های 13، 16، 18 ق.م. شد. سرانجام آنها که در آذربایجان و کردستان بودند با تمدن میتانی در 1600 ق.م. اقوام حرٌی شمال سوریه را تحت سلطه درآورده؛ بعدها تا فلسطین را گرفتند. یک موج دیگر آریایی به ارمنستان رسید؛ از گرجستان و تالش حدود 1200 ق.م. به لرستان رسید. اکنون به صف آرایی غیرآریایی در فلات پرداخته می شود.

 

از 100 هزار سال پیش چند موج انسانی از طریق حبشه بدنبال آفتاب به شرق و شمال کوچ کردند. آنها در اروپا، آسیا، جزایر اقیانوسیه با شکار و گردآوری خوراک گیاهی، در غارها و کپرهای گلی زندگی می کردند. از 11 هزار سال پیش گروههایی از آسیا از طریق ترعه برینگ آلاسکا به قاره آمریکا رسیدند؛ برخی از آنها به دنبال اعتدال اقلیمی به آمریکای مرکزی، سپس به جنوب سرازیر شدند. در قاره نو بود که بمرور تمدنها مایان، آزتک، ماچوپیچو را ایجاد کردند.

 

در فلات ایران از 20 هزار سال پیش اخلاف قبایلی که از باختر آمده بودند بقایایی از آنها در دست است. برای نمونه در ساوجبلاغ دیوارهای خانه های مخروب و قبور آنها حفاری شده. اینها بومیان فلات را تشکیل می دادند. در خاور و جنوب گروههایی در کلبه ها و کپرها با گله های احشام خود زندگی می کردند.  آنها از نژاد حامی/ کوشیت دراویدیان هند، پیرامون تمدن موهن جارو، بودند.

 

آنها مدتها پیش از طریق بلوچستان به فلات ایران رسیده، در شمال بنام تاپورها، ماردها، کادوسها، کاسپیها؛ در غرب بنام خوتی ها، لولوبیها، ایلامیها مراکز تمدنی پدید آوردند. برای نمونه، در شوش، پایتخت ایلام از 3000 تا 600 ق.م.، جدا از آریاییها و سامیان بین النهرین، تمدنی وجود داشت که زبان و خط خود را داشت. ایلامیها/ عیلامیها چندین بار به بابل حمله کرده؛ غنایم جنگی را به شوش آوردند. از جمله منشور حمرابی بود که هیئت حفاری فرانسوی آنرا در قرن 19م یافته؛ اکنون در موزه لوور پاریس است.

 

ایلامیان برهبری شیلخاک-ین-شوشیناک در 1159 ق.م. پایتخت بابل را فتح کرده؛ مجسمه مردوک، خدای اکبر آنان، را پایین آوردند. روشن است که با این کار منزلت الوهی این بت در نظر پیروان شکسته شد. مردوک که نمی توانست از خودش در برابر فاتحان دفاع کند چگونه پیروان را می توانست حراست کند.

 

بعدها نبوخدنزار اول، 1103-1126 ق.م. ایلامیها را شکست داده؛ شوش را فتح کرد. سرانجام ایلام در جنگهای 647-646 ق.م. از آشوریان شکست فاحشی خورد؛ کمی بعد ضمیمه کشور مادها و هخامنشیان شد. در تورات، جرمیه 49:34 ، درگیری بنوخدنزار با عیلام در 596 – 595 ق.م. ذکر شده.

 

نام منطقه مسکونی ایلامیان خوزستان است که ریشه لغوی آن خوز یا هوز می باشد؛ آنها از نژاد سامی عربها مجزایند. در خوزستان نفت سیاه قابل اشتعال به سطح زمین نشت کرده؛ آتش غیرهیزمی را امکان پذیر می کرد؛ نیز با خواباندن شاخه های نی نیزارهای کناره کارون در پارچ آب شیرینی شکر آب را شیرین می کرد. لذا از این منطقه 2 واژه نفت و شکر به جهان ارث رسید.

 

رابطه آریاییهای کوچنده چادرنشین گله دار با بومیان اغلب مسالمت آمیز و با تمدنهای سامی بین النهرین عمدتا قهرآلود بود. آنها نامهای آریایی یا خدایان همنام با خدایان هندو ایرانی، سیستم شمارش شبیه سانسکریت، فلزیابی، فلزکاری، اسب داری را در تمدن بومی ایران وارد کردند. از روی اشتراک بسیاری واژه های ودیک در هند، گاتیک در ایران، هلنیک در یونان می توان منشاء مشترک زبانهای هندواروپایی را بوضوح دید.

 

کاسیها جنگجویان و شکارچیان ماهری بودند که در قبورشان، یک جنگجوی مرده را با اسبش دفن می کردند. حیوانات اهلی آریاییها گاو، گوسفند، سگ، بز، خوک، عاز، گاومیش، اسب، خر  بودند. این جانواران برای شیر، گوشت، بارکشی نگهداری می شدند. آنها از پوست شیر، ببر، شتر، خرس، روباه، سمور؛ پشم حیوانات اهلی، پوشاک تهیه می کردند.

 

از تمدن میتانی تعالیم مربوط به تربیت اسب در دست است.  اسب سوار با دامن و ردا نمی توانست سریع برود؛ لذا شلوار شکل پوشاک دلخواه بود. سکاها که در شمال و شرق دریای خزر زندگی می کردند، نیز شلوار پوش و اسب سوار بودند. آنها پاجامه/ پیژامه، کمربند/ کامبربند را بزبانهای بومی و در نتیجه به زبانهای امروزی اروپا وارد کردند. تن پوش مردانه سامیان، یونانیان، رومیان، چینیها دامن زنانه یا ردای بلند بود.

 

غذایشان غلات، حبوبات، آجیل، سبزیجات، ماهی، پرندگان، فرآورده های دامی بود. آنها شیر را که زود ترش و خراب می شد به انحای مختلف تبدیل به فراآورده های ماست، دوغ، پنیر، کشک می کردند تا بتوانند برای مدتی آنرا بخورند. برای آنها آناتومی جانور شکار شده تا حدی روشن بود. برای نمونه وجود دل/ قلب را می دانستند. کباب گوشت روی آتش و تهیه شیره های گیاهی از مراسم اعتقادی ویژه و کهن آنان بودند.

 

از آنجا که واژه های مربوط به باغداری و ماهی گیری در بین اقوام هندواروپایی مشترک نیست؛ می توان نتیجه گرفت که آنها این نوع فعالیتها را از بومیان سرزمینهای جدید آموختند. بعبارت دیگر، وجود نامهای مختلف در این موارد نمایانگر آنست که آنان پس از جدایی از هم و مستقل از هم به این 2 حرفه روی آوردند. واژه های آّب یا اُ یا او و گاو یا گو یا کو در بسیاری زبانهای امروزی از هند تا ایران و اروپا با تلفظهای نزدیک بهم مشترک اند. زبانشناسی تطبیقی بین زبانهای رایج باستانی به منبع مشترک ملل متکلم این زبانها در شمال دریای خزر اشارت می کند.

 

آریاییها پس از کوچ، از چادرنشینی، به کلبه نشینی ارتقاء یافتند؛ در کلبه های خود اسباب خانه مانند تخت، میز، صندلی، آلات موسیقی، کوزه های شراب، وسایل طباخی داشتند.  سبک هنری آنها رئالیسم بدوی و آثار هنری بومیان ایرانی همجوار سامیان عمدتا فرمالیستی می باشند.

 

آثار عتیقه کشف شده در گیلان در املش، دیلمان، مارلیک تپه، حسنلو در سواحل خزر- چه از نظر موضوعی و چه از نظر شکلی- قدیمتر از لرستان اند. در آثار گیلان جانوران گراز، گوزن، اسب، گریفین اسطوره ای تحرک رئالیستی بیشتری را نشان می دهند. چنین بنظر می رسد که زحمتکشان گیلانی سازنده این آثار در 3 هزار سال پیش به طبیعت نزدیکتر بودند تا پیشه وران شهرنشین عیلامی همجوار تمدن بین النهرین. همین نتیجه را می توان از نقاشیهای غارهای جنوب فرانسه در 35 هزار سال پیش با آثار کوبیستها و هنر انتزاعی کلان شهری گرفت.

 

هنر لرستان تحت تاثیر هنر سامی یا برای بازار دشت دیاله و سکاهای شمالی به فرمالیسم متمایل است. این فرمالیسم از تقارن، تکرار، توازن تقلیل تمام اشکال به یک الگوی ساده، عدم رعایت پرسپکتیو، غلو در ترسیم خطوط عضلات بازو، پا، ریش و مو تشکیل شده است. یک دلیل دیگر تولید انبوه می باشد که جزییات در موضوع را محو و خطوط اصلی را تاکید می کند.

 

در اینجا محو تمایزات فردی چنان است که در مجسمه ها و نقوش سنگی یک انسان نوعی دیده می شود تا فلان فرد مشخص. این سبک کار فرمالیستی بعدها در آثار مادها و هخامنشیان تکامل پیدا کرد. در این 2 هنر آخری در حاشیه کاری، ساده کردن اشکال حیوانی و گیاهی برای تزیین مکرر بکار رفته است. این حاشیه کاری بنحو احسن در نقوش قالی، گلیم، جاجیم، نمد، پارچه دیده می شود. نقوش پارچه پوشاک از برخی اقلام صدفی، فلزی، سنگی بدست آمده.

 

کمی به شرح 2 اثر عتیقه هزاره اول ق.م. پرداخته می شود. اثر اول یک پیاله است با صحنه غذاخوری، مشروب، موسیقی یک زوج مرفه از لرستان، قرن 8 و 9 ق.م.، موزه شخصی.  بر این پیاله نوازنده هارپ و گارسونی با کوزه شراب با ملاقه ای در آن در 2 طرف نقش قرار دارند. در وسط بر تخت و میز غذایی یک زن با لقمه ای در دست و مرد با جام شرابی در دست مقابل هم روی 2 کوشن مجزا نشسته مشغول تناول اند. پایه میز بشکل سم گاو است. زنان پوشاک بلند تا قوزک پا با آستین تا ساعد و بدون روسری ولی با نوار بدور پیشانی و یک گل 8پر در انتهای گیسوی بلند خود دارند. ضلع فوقانی تصویر بین 2 خط موازی ل های مکرری برای نشان دادن پرده وجود دارد.

 

اثر 2 پلاک طلا از زیویه، نزدیک حسنلو، آذربایجان است؛ مربوط به سکاها در ایران ، قرن 7 ق.م.، موزه متروپالیتن نیویورک. این نوار 2 رج، هر رج 6 جانور اساطیری دارد. آیا 12 جانور نماد 12 ماه سال اند؟ در وسط هر 2 رج درخت مقدس قرار دارد. درخت مقدس فوقانی 4 شاخه جانبی با میوه و برگ، یک شاخه مرکزی؛ درخت تحتانی 8 شاخه با میوه و برگ دارد. آیا این درخت مقدس هاومه می باشد؟ پس از 2 جن با کله انسان بر تن اسب بالدار در 2 طرف درخت مقدس قرار دارند.  پس از آنها 2 شیر بالدار ، 2 گرفین با سر عقاب و تن شیر بالدار نیمرخ دیده می شوند.

 

همه اینها به درخت مقدسی چشم دوخته اند. در رج تحتانی 2 جانور آخری 2 آهوی بالدار اند که به پشت نگاه می کنند. شیرشاخدار. بال نماد پرواز و آسمانی بودن این موجودات مرکب است. در میتولوژی یونان سنتوریون جانور مرکب از سر انسان و تن اسب است؛ که حاکی از هوش و تیزپایی اویند. آیا این بوته مقدس هَاومه است که در اوستا بکرات آمده؛ یا درخت طوبی و حوض کوثر اساطیر سامی است؟ دور این 2 رج در ضلع بیرونی ریسمانی از 2 رشته پیچدار حاشیه را تشکیل میدهد که نشان از یک تالار یا محدویت دارد.

http://bejanbaran.blogfa.com/

 

این جستار نخست در ماهنامه علم و جامعه، ش 47، شهریور 1364 نشر شد. اکنون با کمی ویرایش به روز شده است. در نیمه دهه 80 م در بررسی، پژوهش، مطالعات 5 ساله در دانشگاههای ایندیانا و اوهایو در باره سیر فرهنگ جوامع بشری نتایجی حاصل شد. این نتایج در این جستار و برخی دیگر، در نشریه پیک پارسی چاپ شدند. در این پژوهش نقش تاثیرات محیط زیست، شرایط اقلیمی، عوامل طبیعی، کارکردهای 100 گانه مغزی در پیدایش باورها، ادیان، اسطوره ها، خرافات، سنن، عادات، آداب، رسوم بشیوه علمی نشان داده می شود.

 

منظور از شیوه علمی قیاس منطقی، برگشتی Regression، استقراء، استنتاج، برهان خلف، بررسی اقلام تاریخی در موزه های انسانشناسی شهر مکزیکو، پرگامن برلین، لندن، لوور، شیکاگو، لیسبون، مادرید، آتن، واشینگتن، نیویورک، مشاهده میدانی ابنیه های تاریخی، مطالعات علمی در نشریات آمریکایی علمی Scientific American و طبیعت Nature می باشد. مقوله فرهنگ فعلی خاور میانه بصورت تاریخی با گذشته آن و تطبیقی با دیگر مراکز تمدن مانند آزتک، مایان، سرخپوستان قاره آمریکا، مصر، چین، هند، یونان، بین النهرین، فلسطین مقایسه شده.

 

نتیجه ها بقرار زیرند: تمدنها، دست آوردهای اقتصادی و فنی بشر، آفرینش آثار هنری و ادبی صرفا معلول اراده افراد خاصی در راس قدرت نبوده اند. تمامی نامداران تاریخ بشر ولو آنکه از قدرت، خلاقیت، استعداد، شرایط مساعد ویژه ای برخوردار بوده باشند به تنهایی مسئول زشتی ها، زیباییها، پیروزیها، ناکامیهای تاریخی نبوده و نیستند.  تمدن با انباشت ثروت قدرتمندان در بناهای عظیم برابر گرفته می شود؛ نه زندگی زحمتکشان یک عصر. از جوامع بدوی عشیره ای مانند سرخپوستان آمریکا که از عدالت جمعی برخوردار بودند؛ تمدنی بجا نمانده.  ولی از برده داران و فرعونهای مصر با تاراج همسایگان و زحتمکشان بومی، بناهای بزرگی هست که بمثابه تمدن مصر قلمداد می شوند.

http://bejanbaran.blogfa.com/


September 27th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی