امریکا و بازی بزرگ در کشوری که دشنۀ مقاومت گلوی هر مهاجمی را شگافته است
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

در این شکی نیست که تاریخ برای کسانیکه از آن بیاموزند ، درس های خوبی برای آموختن دارد ؛ اما کسانیکه از آن نمی آموزند و در پنجۀ روزگار تیز چنگال خود را پنج انگشت ناشکننده حساب میکنند ، از آن کمتر چه که هیچ نیاموختند . بر مصداق این بیت : هرکه ناموخت از گذشت روزگار  -  هیچ ناموزد زدرس آموزگار .  بدا به حال آنان ؛ زیرا این اشخاص خلاف چرخ زمان حرکت کرده و  می خواهند با خیره سریهای تمام تاریخ را به کام خود بچرخانند . کاری که محال است و لجاجت بر آن  جز جنونی فاجعه آور چیز دیگری نیست .  آنهم در کشوری که سرزمین مهاجم شکنانش خوانند و وجب وجب آن قبرستان متجاوزان درطول تاریخ بوده است . درهر مقطعی از تاریخ مقاومت ملی مردم این سرزمین به اسطورۀ شکست ناپذیری ها برای جهانگشایان متجاوز مبدل گردیده است . مقاومتی که در ظرف گداختۀ آن دین ، مذهب ، قوم و قبیله نژاد رنگ با خته اند که در برهه هایی ازتاریخ ویژه گی های دینی و تاریخی ضامن وحدت ملی ومنافع حیاتی و هم سد ناشکننده یی در برابر دسایس دشمنان تجزیه و  چند پارچگی مردم این سرزمین واقع شده است .

از مطالعۀ تاریخ فهمیده می شود ؛ هر آنگاهی که مهاجمی از شمال سر می کشید ، در موجی از مقاومت موفق به عبور از دریای آمو یا فرا رود میگردید . مقاومت در برابر آن نیرومندتر و منسجم تر میگردید . مقاومت در برابر نیروی مهاجم چنان اوج میگرفت که نیرو های آنان در جنگ با مردم ما رو به تحلیل میرفت که با رسیدن نیرو های تازه دم از جنوب ، شرق و غرب کشور نیرو های دشمن توان دفاعی خود را از دست داده و تار و مار میشدند . چنانکه بعد از خانوادههای کیانی ها و اسپه ها  و جنگ های داخلی بین ماد ها و فارس ها زمانیکه مردم این سرزمین توان رزمیدن در برابر سیروس هخامنشی را که  از غرب کشور به کشور ما حمله ور شدند ، از دست دادند . در این هنگام بود که نیرو هایی از شرق و جنوب و مرکز کشور به دفاع آنان شتافت و نیرو های دشمن را برای مدت طولانی مصروف  و زمنینگیر نمودند  . این مقاومت ملی سبب شد که شاهان هخامنشی ها تا داریوش سوم  در هر بار به مقاومت شدید مواجه گردیده و عقب نشینی میکردند و با یافتن فرصتی دیگر به حملۀ جدید دست میزدند .  علت اصلی شکست هخامنشی ها در این سرزمین دفاع مشترکی بود که نیرو های مهاجم بصورت سراسری به آن مواجه بودند . در نتیجۀ  این مقاومت های ملی و هماهنگ دوران هخامنشی ها در این سرزمین جز آمد و رفت ودادن تلفات فراوان چیز دیگری را در پی نداشت که هرگز موفق به استقرار سلطۀ خویش در این سرزمین  نگردیدند تا آنکه بسوس حکمروای باختر شاهان محلی مانند والی های درانگیاناوا ، اراکوزیا  و نابارزانس را با  خود متحد گردانید و داریوش هخامنشی را شکست قطعی داد .

"بسوس" باختری سلطنت مستقل را در خراسان یا ایران آنروز بوجود آورد ؛  اما سلطنت او در برابر تهاجم اسکندر تاب مقاومت نیاورده و به طرف شرق کشور عقب نشینی نمود که این بار هم صفوف مقاومت از جنوب ، مرکز و غرب کشور بر ضد مهاجمین فشرده تر گردید . مقاومت های دوامدار مردم ما در برابر یونانی ها سبب شد که سلوکوس پادشاۀ یونانی قسمتی  از ولابت های خراسان قدیم را به شاهان موری ها بدهد .  موریها که از قبل راهبان خود را به باختر فرستاده بودند ،  با مردم ما آمیخته بودند . این آمیزش به یک آمیزش دینی مبدل گردید و این سبب شد که مردم ما بصورت مسالمت آمیز دین بودایی را بپذیرند . پذیرش دین بودایی از سوی مردم ما سبب شد  که آشوکا توانست پر قدرت ترین سلطنت را که مرکز آن کاپیسا بود ازهند تا ماورای آمو در سطح منطقه تاسیس نماید . چنانکه بت های معروف بامیان یادگار پادشاهی آشوکا در کشور ما است  که نمایانگر  نماد تکوین و تکامل دو تمدن بودایی و یونانی در این سرزمین است که به نام "گریکو بودیک" یاد می شود .

در زمان درگیری های مردم ما با مهاجمان یونانی ، اقوام اسکایی ها از شمال وارد کشور ما شدند و موفق به بیرون راندن یونانی ها  و باختری ها  از خراسان قدیم شدند و با پارت ها یا پهلو ها در سیستان آمیختند . با استقرار حاکمیت اسکایی ها باختری ها به سوی  جنوب سرازیر شدند و بالاخره اسکایی ها در برابر تهاجم پوچی ها یا کوشانی ها توان مقاومت را از دست دادند و به جنوب هندوکش مهاجرت کردند . مورخین علت اصلی سقوط اسکایی ها را در برابر کوشانی ها رویارویی دوامدار مردم ما در برابر اسکایی ها ذکر کرده اند که تمامی نیروی آنان در نتیجۀ مقاومت مردم ما به تحلیل رفت . شماری مورخین پهلوا را آمیزش دو قوم اسکایی و کوشانی میدانند که دولت مستقل و مقتدری را در سیستان تا حوزۀ سند تشکیل دادند .

در این مدت خراسان قدیم با به قول شماری مورخین آریانای قدیم و حتا پیش از آن بین تیرو های مختلف دست بدست میشد .  این تحولات بعد از هزارۀ اول پیش از میلاد بیشتر بوقوع پیوسته است که این سرزمین مورد تهاجم زمامداران هخامنشی ها ، موری ، یونان و باختر ها ،  اسکایی ها، پهلوا ها و سلوسی ها قرار گرفت  . گرچه قلمرو جغرافیایی سر زمین ما چندان روشن نیست ؛ زیرا تهاجم های پیهم بیگانه ها ، اختلافات شاهان محلی و عواملی دیگر مرز های ثابت  چغرافیایی را در این سرزمنین به نحوی شکسته و نامعین گردانیده بود ؛ اما باز هم  حدود جغرافیایی آن از شمال تا به کابل و کاپیسا (تا تخارستان و بلخ  وحتا فرا رود) ، از جنوب و شرق تا جنوب هند ، پنجاب و آنسوی دریای اندوس (سند) و از طرف غرب تا نزدیکی های فارس در سرحد قلمرو ماد ها یعنی پارسوا (فارس)ها محدود گردیده بود . (1) 1 – مرحوم کهزاد تاریخ افغانستان

با استقرار حاکمیت کوشانی ها اسکایی ها در جنوب هندوکش سرازیر شدند و با شاهان محلی باختر آمیزش پیدا کردند و این حالت تا زمانی ادامه داشت که کوشانی ها هم یکی پی دیگر در برابر مقاومت شاهان محلی باختر قرار گرفتند و بالاخره به سقوط مواجه شدند که بعد از سقوط کوشانیهای بزرگ ، ساسانیها تا کابل و بلخ پیشروی کردند  . در آستانۀ سقوط و براندازی کوشانی ها در نیمۀ قرن پنجم میلادی حکومت یفتلی ها در شمال کشور تشکیل گردید . دولت مقتدر کوشانی در نتیجۀ حملۀ یفتلی ها از شمال و ساسانی ها از جنوب سقوط کردند که بعد از جنگ  های دوامدار میان ساسانی ها و یفتلی ها تا زمان ظهور "آخشور " پادشاۀ مشهور یفتلی ادامه داشت و بالاخره در برابر آخشور شکست خوردند و خاک های خراسان قدیم را ترک کردند . شماری محققین یفتلی ها را منسوب به کوشانی ها میدانند .

در زمان استقرار یفتلی ها در خراسان قدیم ، شاهان کیدرای کوشانی در جنوب هندوکش حکمروایی داشتند که سلطنت آنان از سوی پارت ها در غرب تهدید می شد . زمانیکه سلطنت یفتلی ها رو به ضعف نهاد . شاهان کیداری از جنوب هندوکش بر آنان حمله ور شدند . در این زمان ترکان غربی که از اختلاف دیرینۀ یفتلی ها و ساسانی ها آگاهی داشتند .  ایتلافی را با ساسانی ها بر ضد یفتلی ها تشکیل دادند ،  دولت یفتلی را سرنگون نمودند و خاک های خراسان قدیم را بین خود تقسیم کردند . اختلاف میان ترک ها و ساسانی ها بر سر کنترول راۀ ابریشم سبب گردید که ساسانی ها در حاشیۀ ولایت های غربی خراسان یا آریانای قدیم عقب نشینی نمودند .

در این زمان شاهان محلی یفتلی و کوشانی یفتلی که تحت نام "رتبیل شاهان " مشهور هستند ، در جنوب هندوکش سلطنت های محلی را تشکیل و در برابر مهاجمین گاهی بصورت مستقل و زمانی هم در هماهنگی با حاکمیت مرکزی در برابر مهاجمین می رزمیدند که این سلسله تا زمان حملۀ مسلمانان به خراسان ادامه داشت . آخرین سلسله های آنان به نام ترله "تگین" در قندز بوسیلۀ قطیبه سردار عرب از بین رفت و سلسلۀ دیگر آن در جنوب هندوکش تا نیمۀ دوم قرن هشتم در گندهارا موجود بود .

در این زمان با آنکه شاهان یفتلی در شمال وساسانی ها در جنوب در این سرزمین حاکمیت داشتند ؛ اما دولت های کیداری که ترکیبی از کوشانی های برزگ و یفتلی ها تشکیل شدند . بنا بر آمیزش طولانی تاریخی آنان با مردم ما در بستر فرهنگی خاص و پذیرش ارزش های فرهنگی این سرزمین ، سبب گردید که کیداری های کوشانی های خورد به مثابۀ حامیان و مدافعین اصلی این سرزمین در مقطع های خاص تاریخی عرض اندام نموده و از حماست باشنده گان اصلی این سرزمین بهره مند گردند . در حالیکه در یک دوره در برابر مقاومت شدید آنان قرار داشتند .

برهمن شاهان که  سلسلۀ آنان به شاهان کیداری جنوب هندوکش میرسد و اولین موسس آنان که به نام کوشانی های خورد یاد میگردد در قرن چهارم میلادی به روی سکه های خود کلمۀشاه را نوشتند که در تاریخ زیرنام رتبیل شاه ، ترکی شاه ، هندو شاهی ، برهمن شاهی و هندو شاهیان آمده اند و به نام کابل شاهان یاد می شوند . آخرین رتبیل شاه بوسیلۀ یعقوب لیث صفاری در کابل سقوط داده شد که یعقوب برای از پا اندازی آن یه حیله متوسل گردید ؛ گرچه بعد از آن هم سلسله رتبیل شاهان بعد از سقوط آنان در میرزکۀ پکتیا و به ادامۀ آن تا مدتی طولانی  در ویهند باقی ماندند . (5)  5 –  مرحوم غبار ، افغانستان در مسیر تاریخ

باشنده گان اصلی این سرزمین در هر برهه یی از تاریخ سرهای خویش را از دست داده اند ؛ اما هیچگاهی سنگر ها را برای دشمنان خود رها نکرده اند . چنانکه از مطالعات تاریخ بر می آید که مردم ما در هر زمانی به مثابۀ عقاب های بلند پرواز آشیانه داران هندوکش بزرگ بوده و گاهی در شمال آن در کهندژ (کندز) کنونی و زمانی هم در جنوب آن در کاپیسا و بگرام سنگر های شکست ناپذیری را در برابر دشمنان با خون خویش آراسته اند و خط مقاومت را در مسیر "پارو پامیزاد" ( از کابل تا غزنی ) ، ار کابل تاغنداب حتا تا آنسوی سند و از کابل تا پکتیکا ( پکتیویس  ) با خون های خویش حفظ نموده اند . در این راه چنان پایمردانه و استوار رزمیده اند تا کمر دشمنان  را شکسته اند و  تا آنکه سوگوار و آرمان به دل از این کشور فرار کرده اند .

در طول تاریخ کندز(کهندژ) و کاپیسا اولی مرکز تخارستان تا آنسوی آمو و دومی مرکز کابلستان تا سند نماد های مقاومت ملی بوده و دلیر مردان این سرزمین به رسم پاسداری از مام میهن دامنه های زیبای آنرا ناگزیرانه در زیر پای دشمنان به آتش مبدل کرده اند و با خون خویش مزرعۀ آزادی و سلحشوری را آبیاری کرده اند . باشنده گان این سرزمین بدون هرگونه تبعیض و تفاوت قومی بصورت متحد و مشترک گاهی در شمال هندوکش و زمانی در جنوب هندوکش در برابر دشمنان رزمیده اند و هرگونه توطیه های دشمنان را برای تجزیۀ کشور شان خنثی نموده اند ؛ گرچه این دو مرکز به مثابۀ پایگاۀ مرکزی مقاومت بوده  ، اما بستر مقاومت در شمال تا آنسوی آمو و در جنوب تا ویهند گسترش داشت . چنانکه بعد از سقوط کابل به دست یعقوب لیث صفاری میرزکه دختر  رتبیل شاه  مرکز شاهی را با تمام ثروتش از کابل به میرزکه در پکتییا منتقل گردانید و آخرین سلالۀ شاهی غزنه هم از ترس تهاجم علاوالدین جهانسوز ثروت شاهی غزنه را به میرزکه منتقل نمود که با تاسف این ثروت سرشار مادی و معنوی در اواخرسقوط نجیب به تاراج رفت .

مقاومت باشنده گان اصلی این سرزمین چه در زمان جنگ های داخلی و چه در زمان جنگ با خارجی ها به هدف پاسداری از مرز های سیاسی و جغرافیایی آن بوده  و به گونۀ موج توفنده و خشم ناشکننده بر ضد آنانی رزمیده اند که هوای خصمانۀ تجزیۀ این کشور را به سر می پروریدند .

منصور عباسی که به کمک ابومسلم به قدرت رسید . از نیرومندی و نفود ابومسلم در هراس افتاد و به بهانۀ دعوت حج او را به بهانۀ گفت و گوی خاص در خانۀ خود بصورت خیلی ناجوانمردانه به قتل رسانید . او راد مردی را نامردانه کشت که عمری برای بازگرداندن خلافت غضبی از خانوادۀ اموی به علوی رزمید . او در حالی او را شهید کرد که ادعای بازگردانی خلافت به خانوادۀ پیامبر را داشت و عمامۀ خلافت پیامبر را برسر بر افراشته بود . او نه تنها برای پیامبر و خانواده اش خیانت نکرد ؛ بلکه در حصۀ بهترین یار و یارورش که در به قدرت رساندنش نقش کلیدی داشت ، بزرگترین جفا را مرتکب شد . او از این هم جفای بزرگتر را مرتکب شد ، گوشت ابومسلم را پخت وبر رزم آورانش خوراند . در حالیکه ابومسلم به دعوت او سر قافلۀ گی کاروان حجاج خراسان را  داشت . جفایی که حتا هیچ  گبر ، نصارا و یهود درحق مسلمانی بجا نیاورد . (9)  9 – مرحوم غبار ، افغانستان در مسیر تا ریخ

پس از کشته شدن ابومسلم بوسیلۀ منصور عباسی در سال 137 هجری بار دیگر قیام خراسانی ها در برابر عباسی ها ادامه پیدا کرد . بعد از آن برای خونخواهی ابومسلم و آزادی خراسان قیام هایی بوسیلۀ سنباد رردشتی در ری ، استاد سیس در هرات در سال 150 هجری شمسی ، محمد بن شداد واذرویه مرزبان زردشتی در سیستان ، حکیم ابن مقنع مشهور به" سفید جامگان" در مرو ، یوسف ابرم در سال ( 153- 158 ) در هرات و سایرین که نام شان کمتر در تاریخ ذکر شده یکی پی دیگر در برابر سپاهیان عباسی های قیام کردند و چنان با شهامت و دلیر مردی در برابر عباسی ها رزمیدند که در تاریخ کمتر نظیرش را می توان یافت . در این راستا رزم آوری های این مقنع در برابر سر بازان عباسی  خیلی شگفت آورو استثنایی است .

در این قیام ها یک رمز را به خوبی میتوان مشاهده کرد که چگونه مردانی بدون توجه به مرز ها و قید بند هایی به نام شمال و جنوب ، شرق و غرب ، تاجک و پشتون ، ازبک و ترکمن یک وقتی از سیستان ، زمانی ازمرو و ری و گاهی هم از هرات در برابر استبداد منصور و دیگر خلفای عباسی قیام کرده و آزادی کشور خویش را با تمامیت ارضی آن در چوکات اسلام می خواستند . مقاومت این ها در برابر سربازان عرب به گونۀ مقاومت ملی فشرده و یک پارچه بود که زمانی زیر بیرق ابومسلم ها و زمانی زیر بیرق استاد سیس ها و ابن مقنع ها برای آزادی و یک پارچه بودن کشور خود رزمیدند .

این گونه مقاومت ها پس از آن به نرمی گرایید که برمکیان در خلافت بغداد به مقام های بلندی تا نخست وزیری رسیدند و خراسانی ها استقلال و تمامیت ارضی خویش را در سایۀ زمامداری مامون و امین اموی پر مخاطره نمی دیدند و خویش را بطور نسبی از آزادی های لازم برخوردار میدانستند ؛  زیرا مردم خراسانی به نام ابوالفضل از تبار ابومسلم مقام نخست وزیری  را در دربار خلافت بغداد یافته بود ؛ اما زمانیکه باز هم خلفای بغداد را مخالف آزادی و تمامیت ارضی خود یافتند ، بازهم به قیام های خونینی بر ضد خلافت بغداد رو آوردند تا آنکه طاهر فوشنجی اولین سردار خراسان به حاکمیت مستقل در خراسان دست یافت و بعد از آن یعقوب لیث صفاری سیستانی و بعد از وی سامانی ها ، غزنوی ها ، غوری ها ، سلجوقی ها ، خوارمی ها هر کدام سلطنت های مستقل ملی را در خراسان بوجود آوردند ؛ گرچه تاسیس این سلطنت ها جنگ های خونین داخلی را در نیز پی داشت که شاهان مختلفی در اطراف  و اکناف خزاسان حکومت میکردند . چنانکه در قرن 12 میلادی خراسان بوسیلۀ غزنوی ها و غوری ها و سلجوقی ها بصورت دولت های جداگانه اداره میشد . سیستم ادارۀ کشور در آنزمان بیشتر شکل قببله یی را داشت و زمامداران مستقل خراسان در بخش های مختلف این کشور سلطنت های مستقلی را تشکیل دادند که کمتر متاثر از ساختار قومی بود . بعد از آنکه خوارزمی ها توانستند سیطرۀ خود را بر اکثریت خراسان گسترش بدهند . حملۀ مغل بر خراسان آغاز گردید و بار دیگر کشور در آشوب فرو رفت و نیرو های چنگیز از بلخ تا بامیان ، غزنی ، هرات ، مرو و سیستان با مقاومت شدید خراسانی ها روبه رو گردید ؛ گرچه ملوک کرت (1245 – 13819) توانستند حکمروایی مستقلی را در هرات تشکیل بدهند که در آنزمان طوس نیشاپور در استیلای مغل قرار داشت ؛  اما چنگیز برای مدت اندکی توانست بر بخش های عظیمی از خراسان مسلط شود . او 5 سال در برابر مقاومت شدید این مردم قرار گرفت و این مقاومت کمر چنگیز را شکست . چنانکه مورخین علت عدم پیپشروی او را در جنوب هند مواجه شدن او با مقاومت سرسختانه در خراسان خوانند . مقاومت در برابر   چنگیز زمانی آرام شد و شکست که هلاکو خود را مسلمان خواند و با این ادعا مرز مقاومت را شکست و کمر سلحشوران را با ابزار دینی خمیده گردانید . 

در این اوضاع آشفتۀ خراسان تیمور گرگانی در ماورالنهر ظهور کرد . در این زمان که دولت مقتدری در خراسان وجود نداشت ، تیمور مقاومت های محلی را درهم کوبید و بر هند و ایران امروزی تسلط پیدا کرد و قلمروی وسیعی از کاشغر تا هند و فارس تحت حاکمیت خود در آورد . در این زمان بود  که جنبش هایی به رهبری بایزید روشان در دو طرف کوۀ سلیمان بوجود آمد و آخرین سلسلۀ این جنبش به رهبری خوشحال ختک  در برابر اورنگزیب از سال 1668- 1670 ادامه یافت . قیام های روشانی ها به گونه یی روح دشمن ستیزی را در مردم ما پرورید ؛ گرجه در این زمان پادشاهان بابری هند و صفوی ها با استفاده از رقابت های کهن قومی میان ابدالی ها و غلجایی ها توانستند ، اندکی به اهداف خود در کشور ما دست یابند ؛ تا آنکه بالاخره مردی از قبیلۀ  غلجایی به نام میرویس خان در سال 1709 میلادی بر ضد گرگین قیام کرد و اولین دولت هوتکی را در قندهار تشکیل داد . در این زمان ولایت های غربی کشور مانند سیستان ، فراه ، مرو ، نیشاپور ، هرات ،  مشهد وغیره زیر  حاکمیت صفوی ها و ولایت های شرقی کشور مانند جلال آباد تا غزنی – کابل تحت سلطۀ بابری ها قرار داشتند .

در این میان دو قبیلۀ پشتون ها مانند لودی ها در قرن 15  و سوری ها در قرن 16 سلطنت های مقتدری را درهند بوجود آوردند که قبیله ختک هم توانست حکومت کوچکی را تاسیس نماید که بالاخره با به روی صحنه آمدن غلجایی ها و ابدالی ها نظام قیبیله یی در خدمت خان خانی در آمد و بعد از این نظام خود مختاری قبیله یی زیر سیطرۀ خان های  محلی از هم پاشید و این خان های محلی به دولت مرکزی پیوستند و دولت مرکزی را بوجود آوردند .

بعد از کشته شدن نادر افشار احمد خان ابدالی که جوان رشیدی در سپاۀ او قرار داشت . فامیل نادر را سلامت به مشهد رساند . وی  بعد از بازگشت از مشهد جرگۀ بزرگی در را در قندهار دایر نمود . در این جرگه وی با مخالفت رقیب قدرتمندی چون جمال خان قرار گرفت و بالاخره با مداخلۀ مرد گمنامی به نام صابر شاۀ کابلی به گونۀ مرموزی موفق به تاسیس دولت بزرگ ابدالی گردید . وی سلطنت مقتدری را تشکیل و بیش از هفت بار به هند حمله کرد ؛ گرچند حاکمیت خود را تا هند گسترش داد ؛ اما در نتیجۀ سرکوبی دو قوم بزرگ در هند یعنی مرهته و سکه به زودی زمینۀ اشغال نیم قاره بوسیلۀ بریتانیا فراهم گردید که این کشور 300 سال در نیم قاره حکومت نمود .

از آنجا که کمپنی هند شرقی سیصد سال بر سرنوشت ملتهای شرق  اثر گذاشت و اثرات ژرفی بر اوضاع سیاسی ، نظامی و اجتماعی این کشور ها گذاشت . بیرابطه نخواهد بود ، اگر اندکی به آن پرداخته شود .

در زمان پادشاهی طهماسب صفوی بود که انگلیس ها در سال 1561 پیشنهاد تاسیس کمپنی هند شرقی را به شاۀ ایران دادند و اما شاۀ صفوی به دلیل کافر بودن انگلیس ها از همکاری با آنان خود داری کرده و درخواست آنان را رد کرد . در اوایل قرن شانزدهم دو کمپنی در جنوب هند شروع به فعالیت نمودند که یکی متعلق به پرتگالی ها و دومی متعلق به بریتانیایی ها بود که بالاخره بریتانیایی ها با غلبه بر رقیب پرتگانی خود فعالیت های کمپنی آن را در هند متوقف گردانیدند . انگلیسها در سال 1516م به بهانۀ دادوستد تجارتی با دولت مغلی هند ، هیأتی را تحت ریاست "سرتوماس" بحیث سفیر جیس اول پادشاۀ بریتانیا به دربار جهانگیر فرستادند . آن هیأت توانست تا امیتاز تاسیس کمپنی هند شرقی را از شاۀ مغولی بدست آورد .  در زمان شاه جهان 1632م  اجازه فعالیت های اقتصادی و تجارتی را در سواحل هندوستان پیدا کردند . سران کمپنی در کنار فعالیت های  اقتصادی به تدریج قوای نظامی نیز فراهم آوردند که به کمک نیروهای بحری بریتانیا ، رقیب پرتگالی را که پیشتر پایش به هند رسیده بود،  در آنسوی دریای هند شکست دادند . شاه جهان نیز بر پرتگالی ها حمله کرد که آن عمل مایه خشنودی بریاتانیایی ها گردید . بریتانیایی ها با این فریب  حمایت شاۀ مغولی را فراچنگ آوردند . کمپنی انگلیسی هند شرقی بعد از آنکه توانست تمام حقوق تجارتی خود را از  پارلمان و حکومت بریتانیا اخذ نماید . بالاخره این کمپنی چنان نیرومند شد که که وقتی پادشاه بریتانیا با "کاترین پراکنزا" شاهدخت پرتگالی ازدواج نمود ، خانواده سلطنتی پرتگال، بمبیی یکی از شهر های معروف هند  را به عنوان جهیزدختر خویش به پادشاه انگلستان داد . پادشاه بریتانیا بعد ها بمبیی را به کمپنی هند شرقی فروخت . این کمپنی در دهۀ قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم توانست که با اعمال هر گونه اشکال تشبثات ، اقتصادی ، سیاسی ،  نظامی و شیوه های محلانۀ استعماری سرانجام زمینه را برای حاکمیت بریتانیا در هند فراهم نماید . بالاخره برتانیا توانست تا با ایجاد کمپنی هند شرقی  سیطرۀ خود را بر نیم  قاره بگستراند .


January 9th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی