جنگ جلال آباد بقیه بخش چهارم
محمدنبی عظیمی محمدنبی عظیمی

                                                             

     جهانگیر خان  را افسر حرف شنو و پویان و کوشانی می یابم وآماده به اجرای هر دستوری. بنابراین تو امر کن و از وی اقدام بخواه تا درطرفة العینی اجرا شود. او که می رود ، با خود می اندیشم که این جنگ لعنتی هم مانند دیگر جنگ ها  پُر است از ترفند ها ولطایف و ظرایف فراوان. گاه مثل همین حالا آگنده از حوادث  خنده آور ومضحک  وگاهی هم حکایتگر داستان های غم انگیز و حتی شیرین وعاشقانه یی که برای بازگو کردن آن به راوی زبر دستی نیاز است و به قصه پرداز ماهری. اما به هرحال خوب شد که آن حادثه رخ داد ومن حرف ها وتوصیه های لازم را درمورد پاکی و نظافت وترتیب وتنظیم قرارگاه جبهه به او گفتم. اگرچه او تا اخیر صحبتم از وضعی که پیش آمده بود، اظهارتأســــــف می کرد ومکدر به نظر می رسید؛ اما گاه درچهره اش می خواندم که مرا احمقی بیش نمی داند. آخر مگر درجبهه جنگ و با وجود چنین حالتی که هرروز صدای انفجار هزاران مرمی را در چند متری ات بشنوی، سخن گفتن از نظافت و ستره گی وترتیب وتنظیم ونظم ونسق کار ها، احمقانه نیست ؟ آخر چه کسی وقت دارد تا به این مسایل بیندیشد؟ مثلاً برخی ها تصور می کنند که اگر ریشت را اصلاح کردی یا نکردی ، موهای سرت را شستی یا نشستی ، موزه هایت را رنگ کردی یا نکردی، تفنگت را پاک کردی یا نکردی، تجهیزاتت را محکم ومنظم بسته کردی یا نکردی، پتکت را از آب پرکردی یا نکردی، به حال جنگ وبه نفس آن چه تأثیری می تواند داشته باشد؟ برخی از آن ها حتی اگر به موهای سرت دست بزنی وبخواهی آن ها را مرتب کنی، ریشخندت می کنند و می گویند آیا بهتر نیست به این مسأله بیندیشی که چگونه دشمن را هدف قرار بدهی ومرمی تفنگت را به سینه وی بنشانی ؟ اما به پنداشت من یکی لازمه دیگری می تواند بود. زنده یاد ببرک کارمل فقید همیـــشه می گفت که صورت ما، خویشتن ما را بیان می کند . وانگهی من به حیث یک فرمانده وظیفه داشتم تا با دیدن آن حالت  نه تنها به لشکر دشمن ؛ بل به لشکر شپش ها وکیک ها وبه ارتش موش ها و کورموش ها  بیندیشم وبه بیماری های همه گیر وبا وطاعون . آخر مگر مواظبت از زنده گی روزمره پرسونل یکی از وظایف مهم یک فرمانده به شمار نمی رود؟ طبیعی است که درترسو ترین حالت هم نمی توانستم از چند تا موش بترسم ؛ ولی من به خاطری از این همه موش که درسردابه فرودگاه جمع شده و روز به روز به تعداد شان افزوده می شد، وحشت داشتم که این موش ها به اندازه ساکنان این محل خود ها را صاحب خانه می پنداشتند و اگر فکری به حال شان نمی شد، مبتلا شدن سربازان وافسران به بیماری های گوناگون واز جمله وبا وطاعون نمی توانست در دراز مدت متنفی گردد.

 هنوز سپیده نه دمیده است که صدای رحمت الله رؤوفی را در دهلیز می شنوم. صدایش آهنگین است و نشاط آفرین. با پهره دار صحبت می کند و می خواهد هرچه زودتر مرا ببیند. با عجله جمپر نظامی ام را به تن می کنم واورا می طلبم. هنوز دهن باز نکرده است که گزارش وضع را بدهد ؛ ولی من از سیمای خندان و چهرهء پرغرورش حس می کنم که خبرهای خوشی دارد. وی می گوید: " معاونصاحب! وظیفه را انجام دادیم. جناح چپ قطعات ما به دریا وصل شدند. نیروهای دشمن به جز چند فیر هوایی هیچ کار مهمی انجام داده نتوانسته و مجبور به فرار گردیدند. فعلاً سربازان وافسران ما مصروف تحکیم مواضع جدید شان هستند. " جنرال را درآغوش می گیرم وصمیمانه دستش را می فشارم . برایش این مؤفقیت را تبریک گفته وبه اتفاق هم به سوی مرکز سوق واداره جبهه می رویم تا رفقای دیگررا درجریان قرار دهیم ودرخریطه وضعیت تغییرات لازم را رسم کنیم. همان طوری که صحبت کنان دردهلیزسردابه به سوی اتاق سوق واداره می رویم، متوجه می شوم که دهلیز از فرط پاکی برق می زند. جهانگیر خان با قیافهء جدی و پرغروری درآخردهلیز ایستاده و به سربازانش امر ونهی می کند. پس حرف ها ونصیحت های پدرانه ( ! ) دیشب من تأثیر خودش را داشته است. مگرنه جهانگیر خان ؟

   درطول هفته من و رییس ارکان جبهه (قوماندان قول اردوی نمبر یک ) زنده یاد جنرال فضل احمد، مؤفق می شویم تا با جا به جایی همان سربازان ولگرد وتن پرور درپوسته های امنیتی یکی از غندهای فرقه یازده در استقامت بهسود، نیروی قابل توجهی به حیث احتیاط یا نیروی ذخیره پیدا کنیم تا وظایف آنی و غیر مترقبه را انجام دهند.

 به زودی یک هفته سپری می شود. آصف دلاور و منوکی منگل باز می گردند و من همان روز به کابل برمی گردم. درکابل دوکتور نجیب مرا با گرمی می پذیرد. گزارشم را درجلسه اوپراتیفی قرارگاه اعلی قوای مسلح با دقت کامل      می شنود وبه  نتیجه گیری هایم از وضعیت ارج می نهد. داکتر نجیب پیشنهاد هایم را با دقت می شنود ویاد داشت بر       می دارد. درآن پیشنهاد ها چنین آمده بود :

- دراین شکی نیست قوت های مسلح مستقر در جبهه شرق با مقاومت وپایداری بی نظیری توانستند ، جلو تهاجم وتعرض بزرگی را که به کمک اردوی منظم پاکستان به راه انداخته شده و سوق واداره آن توسطجنرال های با تجربه آن کشور اجرا می شود، گرفته وحماسه جاودانیی از خود به یادگار گذاشته اند؛ اما بایذ صادقانه به شما گزارش بدهم که وضعیت قوت ها وقابلیت محاربوی شان درسطحی نیست که با استعمال نیرو های تازه یعنی احتیاط های دشمن، در خطوط آسیب پذیر موجوده مقاومت کنند. اگرچه مورال وروحیه جنگی پرسونل بلند است ؛ ولی آنان به شدت خسته وزله شده اند. بنابراین پیشنهاد می کنم تا دست کم نیروهای خط اول را وزارت دفاع افغانستان به هرشکلی که می تواند ، به صورت عاجل با نیروهای تازه نفس عوض نماید.

-  به پنداشت من، یکی از علت های عمده خسته گی سربازان وافسران خطوط اول مدافعه، پاسیف بودن مدافعه است. بنابراین مدافعه باید وحتماً از این حالت بیرون کشیده شده و با اجرای مانور های خرد و بزرگ، اجرای کمین ها به منظور کشف وبه میدان کشیدن نیت ومفکوره دشن و گرفتن اسیران و اشغال مواضع مساعد، اکتیف ساخته شود. دراین صورت همان طوری که توانستیم در قریه خوش گنبد-  با اجرای عملیات شبانه – مؤفقیت را به دست بیاوریم، درسایر استقامت ها نیز می توانیم چنین مانور هایی رابه خصوص از طرف شب انجام دهیم*.

- برای حمله یا تعرض متقابل قوت های مسلح جمهوری افغانستان باید از همین حالا آماده گی رفت. ما باید بدون فوت وقت وپیش از گرم شده بیشتر هوا درباره اکمال فیصدی سربازان خطوط اول جبهه، اکمال نمودن مهمات – دست کم سه برخ جبه خانه برای سلاح ثقیل – اکمال نمودن ممر و سایر مواد مادی دست به کار شویم و تدابیر پیشگیرنده لازم وقوی را به منظور تأمین امنیت شاهراه کابل – جلال آباد انجام دهیم.

    می دانم که رییس جمهور در چنین حالاتی ودربرابر گزارش های مهم جبهات جنگ تا چه حد حساس است و چگونه با سرعت و پویایی وپیگیری عمل می کند ؛ زیرا هنوز روز به آخر نرسیده است که جفسر یاور رییس جمهور به اعضای جلسه اوپراتیفی قوماندانی اعلی قوای مسلح خبر می دهد که همین حالا وبدون فوت وقت به نزد رییس جمهور جمع شوند. به من نیز که عضویت قرارگاه را ندارم تلفن می کند ومی گوید خودت نیز دراین جلسه دعوت شده ای.

  نخست داکتر نجیب الله وضع اوپراتیفی کشور وازجمله جلال آباد را چنین ارزیابی می کند :

 - به تاریخ 22 و23 حمل به تعداد 1800 تن پاکستانی از استقامت سرخرود وچپرهار به جبهات مجاهدین می پیوندند.      – 1900 تن مربوط تنظیم گلبدین حکمتیار به تاریخ 26 و27 حملبه ثمرخیل ، کاریز کبیر ودشت گمبیری می رسند وبه تعداد 250 نفر تحت قومندانی عبدالرحیم وردگ مسؤول نظامی تنظیم محاذ ملی پیر سید احمد گیلانی ، مؤظف شده اند که امنیت تنگی ابریشمین را برهم بزنند و پوسته های امنیتی را از بین ببرند. پیشبینی می شود که حمله اساسی آن ها قبل از یازدهمین سالگرد انقلاب ثور انجام شود. آن ها دراستقامت های خوست، گردیز، غزنی، زابل نیز برای حملات دسته جمعی آماده گی می گیرند. در شهر کابل حملات راکتی وسیعی بالای منطقه رسم گذشت انجام خواهند داد وانفجارات در شهر از سرگرفته خواهد شد. در پلان آنان مختل کردن وضع قندهار واجرای حملات توسط دسته جات احمد شاه مسعود بالای شاهراه سالنگ – حیرتان نیزگنجانیده شده است. بنابراین امر می دهم :

  - برای تعرض متقابل درجلال آباد ازهمین حالا تدابیر اتخاذ گردد.                                                                – کمبود تانک ها ، زرهپوش ها وتخنیک محاربوی جبهه  توسط هرسه وزارت اکمال و هرچه عاجلتر به جلال آباد فرستاده شوند.                                                                                                                               به اندازه حد اقل سه برخ جبهه خانه مهمات مختلف النوع برای تعرض متقابل اکمال و به حالت ریزرف درجبهه نگهداری شوند.                                                                                                                          – راه اکمالاتی مخالفین دراستقامت کنرها توسط طیاره تخریب شود.                                                              – دلاور برای دیپوکردن سه برخ جبهه خانه مهمات برای تعرض متقابل نیرو های ما درجلال آباد ، محل وپناهگاه مطمئن حاضر سازد.                                                                                                                              – هرسه وزارت کم ازکم یک یک کندک از حساب سایر جزوتام ها وقطعات شان برای تعرض متقابل حاضر ساخته واز همین حالا درزمینه اقدام نمایند.                                                                                                         – کنترول دقیق از اجرای این امر را شخصاً به عهده می گیرم.

 

  رویکرد : اجرای عملیات شبانه نظامی یکی از مؤثرترین شیوه ها و تکتیک ها برای نابود ساختن قرار گاه ها، پوسته های امنیتی، تخریب پل ها، خطوط آهن، ازبین بردن خطوط رنوی و سایر اهداف مهم و سترایژیکی دشمن است. به شرط آن که : - قوت های ویژه وآموزش دیده به این امر گماریده شوند. - عملیات به صورت بسیار مخفیانه پلان گذاری شود . عملیات به صورت باصقین ( ناگهانی ) و برق آسا انجام گیرد. –  ودر صورت امکان قوت ها با وسایل وآلات شب بین ترصد مجهز ساخته شوند.  به تعبیر کلاسیک این گونه عملیات را شبخون می نامیدند و شکی نیست که بسیاری از خواننده گان این سطور کتاب شبخون افغان نوشته لیدی سیل انگلیسی را خوانده باشند. در اردوی پیشین افغانستان نیز گه گاهی نیروهای ها ما از این تکتیک استفاده می کردند ونتایج مؤثری به دست می آورند.                                                دراین روز ها که موضوع عملیات شبانه به یکی از چالش های مهم فرا راه امضای پیمان ستراتیژیک با امریکایی ها مبدل شده است، باید گفت که اگر نظامیان امریکایی در هیچ امری حق به جانب نباشند، در پافشاری به اجرای این عملیات حق به جانب اند. زیرا بار ها آن را تجربه کرده ونتایج مثبتی ازآن در نابودی چهره های درجه اول طالب و قرارگاه های آن ها گرفته اند. بنابراین جلوگیری از اجرای این گونه عملیات به هر منظوری که باشد ، آب ریختن به آسیاب طالب ها وشرکای پاکستانی آن ها تلقی شده می تواند وبس !   

 

                                           بخش پنجم

  میله گل نارنج وجنگ :

  جنگ جلال آباد درست درزمانی صورت گرفت که جلال آبادیان برای اشتراک در میلهء گل نارنج خود هارا آماده    می ساختند. اما این میله که درست در نخستین روز های سال نو برگزار می شود ودرآن نه تنها مردم مشرقی ؛ بل بسیاری ازشهریان کابل نیز اشتراک می کردند، مرا به یاد خاطره یی می اندازد که به قول شیخ اجل حضرت سعدی ،     " درایام جوانی چنان که افتد ودانی" اتفاق افتاده بود :

 تازه با سردار حیدر رسولی که درآن وقت دگروال بود و مدیر مکلفیت در ریاست تشکیلات اردو، آشنا شده وتوسط وی برای اجرای کودتای ضد سلطنتی جذب شده بودیم که آن اتفاق افتاد : یک روز مانده به سال نو وعید نوروز بود. درآن وقت من درقطعه انظباط شهری قوماندان تولی بودم. عصر آن روز قرار بود با اعضای خانواده وبعضی از دوستان واقارب نزدیک برای گذشتاندن سال نو به جلال آباد برویم و در یکی ازنارنجستان های زیبای آن بلاد نوروز ومیلهء کل نارنج را تجلیل کرده وروح وروان مان را با عطرخوشبو ودلپذیر گل نارنج تر وتازه سازیم. ساعت دوی بعد ازظهر  چهار شنبه بود که وظیفه را ترک کرده ومی خواستم به سواری موترشخصی خود به منزل بروم وپس ازتبدیلی لباس با خانواده ام همان روز به سوی مشرقی حرکت کنیم. موترم را چند روز پیش تراز جرمنی آورده بودم و هنوز نمبر پلیت ترافیکی نداشت. دریشی برتیه نظامی به تن داشتم و درآستین لباسم علامت سرخ  انظباط شهری قوای مرکز دوخته شده بود. آن روزهم برسبیل عادت درهنگام راننده گی کلاه نظامی ام را از سرم  کشیده ودر کنار دستم گذاشته بودم. تازه سگرتم را آتش زده ودود آن را بااشتیاق فرو می بردم که ناگهان هارن های بلند وپیهمی از پشت سرم بلند شد. دراین هنگام من درست درمقابل سینمای آریوپ رسیده بودم. از یکسو جاده تنگ بود واز سوی دیگر چون درمقابلم موتر دیگری قرار داشت ، به هارن موتر عقبی اهمیتی قایل نشدم. اما پس از چند لحظه کوتاه موتر شورلیت بزرگی که به عوض نمبر پلیت ترافیک کابل، پلاگ سرخی داشت از من پیشی گرفت و چند متر دورتر توقف کرد. تازه فهمیده بودم که موتر پادشاه است و نزدیک بود که از ترس با موتر پیشرویم تصادم کنم؛ امادرست درهمین لحظه  شمس الدین خان مرحوم که درآن موقع جگرن ویاور پادشاه بود ، دوان دوان به موترم نزدیک شده وبه من گفت :" تورن صاحب! ترا اعلیحضرت خواسته است. "  من که دست وپای خود را گم کرده بودم، بدون آن که کلاهم را برسر بگذارم به موتر شاه نزدیک شده ورسم تعظیم اجرا کردم. دراین مدت پولیس های حضور تمام جاده را بسته بودند وسعی داشتند تا از ازدحام مردم که لحظه به لحظه بیشتر می شد، جلوگیری کنند.

  محمد ظاهر شاه در سیت پیشرو نشسته بود ودر سیت عقبی موتر،جنرال مراد علی خان رییس تعمیرات وزارت دفاع و رحیم خان پنجشیری مصاحب وهرکارهء شاه نشسته بودند. شاه سیگار برگی به لب داشت و از شدت خشم رنگش کبود شده بود. وی با نگاه غضبناکی به سرتا پای من نگاه کرد و گفت: " ضابط صاحب ً تو تمام قوانین ومقررات مملکت را زیر پا گذاشته ای. : -  دروقت رسمی ودرموتر شخصی درشهر وبازار چکر می زنی. – موترت نمبر پلیت ندارد، شاید لایسنس هم نداشته باشی.. – سرت لچ است وسگرت درکنج لبت وبا این همه موتر پادشاه را نیز راه نمی دهی ؛ زیرا ضابط انظباط هستی و خود راپادشاه این شهر می شماری. ولی مگر دوپادشاه دریک اقلیم می گنجند ؟ خوب حالا همرایت چه کنم؟ " اما من که از سخن گفتن باز مانده بودم و شاید هم رنگ صورتم به مرده ها می مانست؛ نمی دانستم چه خواهد شد. درست درهمین وقت شاه سرش را با تأسف شور داد و به مراد علی خان ناصری گفت : "شما چه می گویید ؟ " مراد علی خان به سوی رحیم خان پنجشیری نگریست ورحیم خان گفت : جزایش را باید قوماندان صاحب قوایمرکزتعیین کند. شاه زهرخندی کرد وبه  شمس الدین خان گفت : این ضابط را در قطعه اش حبس کنید وبه عبدل بگویید که با من تماس بگیرد " سپس به راننده اش دستور داد تا مثل همیشه به سوی کاریز میر حرکت کند.

  موتر شاه که بوق زنان و تنوره کشان دور شد ، شمس الدین خان که دوست وهمبازی من در شطرنج  بود وبارها برای شطرنج کردن به سلام خانه که زمانی وضع الجیش قطعه اتظباط بود می آمد به من گفت :"  کجا می رفتی ؟ مگر نشه بودی که اینقدر هارن های بلند را نشنیدی ؟"  گفتم : " می خواستم بروم به جلال آباد برای تماشای میلهء گل نارنج ! " اما او مثل این که از رازی خبرداشته  باشد با لحن رازناکی گفت : " میله ؟ راستی به میله می رفتی یا به کدام جلسه ویا جای دیگر ؟ " بعد حرفش را خورد وگفت : برو درقطعه ات باش وتا امر ثانی هیچ جا نرو وبه کسی هم چیزی نگو . " بعد ها پس از پیروزی کودتای 26 سرطان گفت که ما راپور داشتیم که چند افسر قطعه انظباط نیزدرجمله کسانی اند که با حیدر جان رسولی ارتباط داشته و برای کودتا به رهبری داوود خان آماده می شوند. اما من همین که به قطعه رسیدم به اکبر خان بریدمن(  پسر جنرال انور خان قومندان فابریکه حربی)  که ضابط تولی من ونوکریوال قطعه در آن شب بود، گفتم که چه واقع شده است. بعد در دایره تولی نشستم و منتظر تیلفون یاور پادشاه شدم.

  نمی دانم چه واقع شد وچه کسی شفاعت کرد که ناوقت شب شمس الدین خان تیلفون کرد وگفت:  " آعلیحضرت ترا بخشید. هر جایی که می خواهی می توانی بروی. " ومن که دست کم منتظر عتاب وخطاب سردار ولی ویک جزای شدید انظباطی بودم، درحالی که از تغییر رای شاه سخت به حیرت افتاده بودم ، سحرگاهان همان شب با خانواده ام به سوی جلال آباد حرکت کردم . دربازگشت نیز سردار ولی مرا نخواست وچیزی نپرسید؛ زیرا بعدها گفته شد که اگرچه شاه تا عصر همان روز بالای زمین وزمان قهر بود؛ ولی زمانی که قدمش را درگلخانهء کاریزمیر می نهد  ومی بیند که درخت نارنج گلخانه برای نخستین بارگل داده است، گل از گلش می شگفد ، قهر وغضبش را فراموش می کند و ناوقت های شب به شمس الدین خان می گوید: " آن ضابط را از حبس رها کن وبه عبدل هم چیزی نگو."   

 

   اما چگونه  جنگ در آستانه میله گل نارنج رخ داد ؟ :                                                           -  دیدگاه های حامد علمی :                    

معاون سخنگوی رییس جمهور کرزی ،آقای حامد علمی که درآن روزو روزگار خبرنگاربخش فارسی رادیوی بی بی سی بود وسال ها به صفت ژورنالیست کارکشته و با جرأت در جبهات جنگ رفت وآمد داشت و عکس وخبر ومصاحبه تهیه می کرد، درمورد شروع جنگ جلال آباد دریک سلسله نوشته ها ویادداشت هایش که سال ها پیش در برخی از سایت های افغانی نشر شده بود، چنین می نویسد : 

  " ... طوری که گفته آمد، مجاهدین بدون آماده گی وقومانده واحد برق آسا به سوی ثمرخیل به راه افتادند وپایگاه های نظامی واقتصادی آن جا بدون مقاومت درخور توجه به تاریخ 6 مارچ 1989 به دست شان افتاد. سقوط اسرار آمیز ثمرخیل مجاهدین را در دروازه های شهر قرار داد وهنوز مجاهدین جبهات شمالی ، شمال شرقی و جنوبی آماده گی حمله بر شهر را نداشتند که مجاهدین جبهات شرقی که اکثراً به تنظیم های محاذ ملی اسلامی [ پیر سید احمد گیلانی ] حزب اسلامی مولوی خالص وحزب اسلامی حکمتیار وابسته بودند، به طرف میدان هوایی وسایر پوسته ها پیشروی کردند. روز هفتم مارچ درحالی که اکثریت نیروهای اصلی مجاهدین جبهات شرقی مصروف جمع آوری اموال غنیمتی وانتقال اسرا به عقب جبهه بودند، مجاهدین ذخیره یی [نیروهای احتیاط یا ریزرف های مجاهدین ] وکسانی که به شوق تسخیر جلال آباد بدون هر گونه آماده گی وتمرین حتی بدون اسلحه ومواد خوراکی سرازیرشده بودند به طرف میدان هوایی جلال آباد حرکت کردند. یکی از فرماندهان مجاهدین چشم دیدش را بیان کرده می گفت : " صد ها نوجوان، جوان وپیرمرد تازه نفس را دیدم که بعد از سقوط ثمرخیل به طرف میدان هوایی جلال آباد درحرکت هستند. اکثریت را نمی شناختم که کی ها هستند واز کجا پیدا شده اند. یکب بار فکر کردم که شاید در درخت های فارم غازی آباد به عوض زیتون ، نفرروئیده باشد. دراول از دیدن این افراد خوشحال شدم وفکر کردم مجاهدین من هستند. با خود گفتم بیجا می گفتم که سه هزار مجاهد تحت قومانده من است، اگر بگویم یک روزی سیصد هزار مجاهد تحت فرماندهی من بودند، دور از حقیقت سخن نگفته ام. اما بعد معلوم شد که افراد بی مسؤولیت وایله جاری هستند که به شوق غنیمت وتسخیر جلال آباد روان هستند"

  اما آقای حامد علمی چند سطر پایین تر دربارهء میخکوب شدن نیروهای مجاهدین درچند متری میدان هوایی جلال آباد چنین می نویسد:

   " .. درسومین روز سقوط ثمرخیل حقیقت قوا وحضور نیروها، آتش توپخانه ، بمباران هوایی وقدرت جنگی کابل بر مجاهدین و حامیان جنگ جلال آباد معلوم گردید ودیده شد که حکومت کابل برای حمله مجاهدین بر جلال آباد آماده گی کامل داشته است. درکتاب تلک خرس نوشته دگروال یوسف درباره آماده گی حکومت کابل و آرایش قوت ها احصائیه یی آمده است  که مجاهدین تا ماه مارچ 1989 در حدود پنج تا هفت هزار تن افراد خویش را درتپه های اطراف جلال آباد جمع نمودند. چه حمله قریب الوقوع آن ها موجب کدام حیرانی نبود. چون احتمال آن از طریق وسایل ارتباط جمعی به کثرت شنیده می شد. قشله جلال آباد به خوبی می دانست که چه محتمل الوقوع است . فلهذا کلیه تدابیر مقدماتی را اتخاذ نمود. بر تحکیم وتقویت هرچه بیشتر فرقه یازدهم افزوده شده ونیروهای دیگر امدادی در اطراف خطوط دفاعی متمرکز ساخته شد. مرکز سوخت گیری، شبکه سیم خاردار وماین گذاری بر شهر جلال آباد حلقه زدند. خط دفاعی بیرونی خصوصاً درقسمت شرقی تا به 20 کیلومتر رسانده شد. در سرتاسر شاهراه نمبر یک که تا کابل ممتد بود پوسته های کثیر دفاعی تاسیس شد. "

 درنوشتهء آقای حامد علمی درباره چگونه گی اجرای جنگ چنین می خوانیم :

 " با پیشروی مجاهدین به طرف میدان هوایی درشرق وآغاز آتش باری سایر جبهات ، حملات توپخانه وبمباران ثقیل حکومت آغاز گردید. به تاریخ دهم مارچ ساحات میدان هوایی وقول اردو منظماً زیر ضربه قرار گرفت. مجاهدین نتوانستند تا به پیشروی شان ادامه بدهند. زیرا علاوه بر استعمال اسلحه سنگین وبمباران حکومت کابل، عدم هماهنگی درعملیات ، نبودن قومانده واحد ، عدم تجربه کافی درجنگ های رویارویی برمشکلات افزود . جنگ جلال آباد با سقوط ثمرخیل درششم مارچ آغاز گردید وگزارش های منابع مختلف مجاهدین حاکی از آن است که این جنگ به تاریخ 3 اپریل فروکش کرد. "

 ماهنامه مرکز اطلاعاتی افغان دراین باره چنین می نویسد :

 " به تاریخ 17 الی 20 مارچ پوسته های حکومتی درمناطق خرکاران و آدم خیل مربوط ولسوالی سرخرود درغرب جلال آباد مورد حمله قرار گرفت واین پوسته ها بعد از مقاومت به دست مجاهدین افتاد. حملات مجاهدین از طرف شرق ادامه داشت؛ اما بعد از تاریخ 3 اپریل جنگ درشرق نیز فروکش کرده است ودرحال حاضر اضافه از 12 هزار مجاهد دراطراف شهر جلال آباد جا به جا هستند وحکومت درشهر جلال آباد از طرف شمال به پل بهسود، از طرف جنوب به میدان هوایی ، از جانب غرب به زیارت ناصر شاه آغا واز شرق به فارم های غازی آباد محاط گردیده است."

 ستیوکول درجنگ اشباح :

 در صفحه 181کتاب جنگ اشباح نوشتهء ستیوکل درباره نقش آی اس آی و سی آی ای درزمینه پلان گذاری وچگونه گی اجرای این جنگ چنین می خوانیم :

  " آی اس آی پنج تا هفت هزار تن را دراطراف جلال آباد آماده کرده وخواهان راه اندازی حملات وسیع برای تصرف آن شهر بود. آن ها برای یک جنگ رو در رو آماده گی گرفته بودند که با جنگ های سابق مجاهدین که غالباً درآن ها از تکتیک بزن وبگریز استفاده می شد، به کلی متفاوت بود. حمید گل به بوتو وعده داده داد که جلال آباد در ظرف یک هفته سقوط خواهد کرد. بوتو می گوید که حمید گل چنان پرشور وبا اعتماد صحبت می کرد که او فکر می کرد ممکن جلال آباد در در ظرف 24 ساعت سقوط کند. حمید گل می گفت آتش بس در جهاد علیه پیروان مارکسیست وجود ندارد. او می گفت : جنگ تا آن وقت باید ادامه یابد که دارالحرب به داراسلام تبدیل شود."

 درادامه می خوانیم که سی آی ای برای عملی کردن این پلان وارد عمل می شود وماموران سی آی ای و آی اس آی برای عملی کردن برنامه بار ها با هم ملاقات ومذاکره می کنند. سیا پلان دارد تا راه میان کابل وجلال آباد را برای رسیدن به پیروزی درجنگی که پلان کرده اند، قطع کند. بدین منظور سی آی ای ماین های مخصوصی را که به  شکل مخروطی ساخته شده بود، وارد می کند تا از اثر آنفجار آن درجاده حفره های عمیق به وجود آید. برای این منظور افسران سی ای ای از نقشه های ماهواره یی استفاده کرده و به افسران آی اس آی نشان می دهند که در کدام خم ها وپیچ های جاده به خصوص درتنگی ابریشم منفحر ساخته شوند تا کاروان های دولتی را که ازاین راه می گذرند، نابود سازند. همچنان ستیوکل می نویسد که قوماندانان از سی آی ای خواستند تا برای شان موترهای دوسیتهء تویوتا برای انجام عملیات بدهند و سی آی ای هم ، چندین صد از این نوع موتر های جاپانی را خریداری نمود تابه عملیات درجنگ جلال آباد کمک نماید  واما برای پاک کاری میدان های ماین دراطرف پوسته های دشمن از قاطر هایی که درعقب آن ها دستک با تناب بسته شده بود، کار گرفته می شد.  درصفحه 182 جنگ اشباح ستیوکول دردرابطه به شروع جنگ چنین می نویسد :

 " .. با آب شدن برف هزاران جوانی که برای عملیات جلال آباد از کمپ های مهاجران استخدام شده بودند، به جنگ رو آوردند؛ اما دراثر تیراندازی نیروهای رژیم وپرتاب بم های ساخت شوروی توسط پیلوت های نجیب ازپا درآمدند. تعدادی از راکت های سکاد توسط مشاوران شوروی که پس از خروج رسمی نیروهای شوروی درکابل باقی مانده بودند برمواضع مجاهدین شلیک گردید. پیشروی مجاهدین به سوی جلال آباد متوقف گردید وبحث وجدال درمورد این که نیروهای کدام قوماندان درکدام محل مستقر شوند درمیان قومندانان آغاز گردید. افسران آی اس آی درحمله شرکت داشتند. اما درحفط وحدت مجاهدین ناکام شدند. یک هفته گذشت؛ اما جلال آباد سقوط نکرد. جلال آباد برای دوهفته وسه هفته ایستاده گی نمود؛ اما حمید گل به حکومت بوتو اطمینان می داد . تلفات مجاهدین زیاد گردید. تعداد زخمی ها وکشته های مجاهدین به هزاران نفر رسید؛ اما جلال آباد وفرودگاه آن دردست نیروهای نجیب باقی می ماند. با وجود آن خرید بم های مخصوص وخرید موتر ها برای قوماندانان راه سروبی مسدود نگردید. نجیب که از مقاومت نیروهایش درجلال آباد خورسند بود، درمقابل خبرنگاران درکابل ظاهر شد وازموضع قدرت حرف زد."

 دیدگاه های یک عضو ارشد القاعده درباره جنگ جلال آباد :

"غوغایی بربام جهان"  نام کتابی است که مصطفای حامد یکی ازاعضای بلند پایه سازمان القاعده نوشته است ودرآن خاطرات خویش رادرمورد جهاد افغانستان شرح داده و ازجمله درمورد جنگ جلال آباد ونتایج آن سخن می زند. کتاب خاطرات مصطفی را داکتر عبدالعلی آل بویه لنگرودی و سید علی مرتضوی و علی چراغی ترجمه کرده اند و در 1387 ه. ش درتهران به چاپ رسانیده اند.

 مصطفی درمورد جنگ جلال آباد می نویسد که نمی توان جلال آباد را به تنهایی مورد ارزیابی قرار داد؛ بل این منطقه را باید به عنوان جزئی از افغانستان مورد بررسی قرار داد. او اگرچه خروج نیروهای شوروی ازافغانستان رایک  شکست نظامی نمی داند، مع الوصف متذکر می شود ناتوانی شوروی در اشغال کامل افغانستان ودرهم کوبیدن مقاومت مجاهدین شکست مفتضحانه یی برای آن ابر قدرت زمان به شمار رفته می تواند. وی می گوید چون هردو ابر قدرت به توافق رسیده بودند اختلاف میان مجاهدین و دولت کابل زمانی ممکن است که بین این دو نیرو توازن قدرت به میان آید یعنی نباید این منازعات با پیروزی کامل یک طرف وشکست کامل طرف دیگر به انجام برسد. از همین سبب بود که جنگ جلال آباد به راه انداخته شد :

  " ...امریکا تلاش می کرد تا فعالیت های مجاهدین را کنترول نماید تا مبادا آنان جنگ نظامی را به نفع خود فیصله داده ویک نظام مطابق خواست خود را روی کار آورند که دراین صورت آنان خود حل مشکل افغانستان را به عهده می گرفتند واین با موافقتنامه هردو ابر قدرت در تضاد بود. درعین زمان امریکا نمی خواست تا مجاهدین را آن قدر ضعیف نگهدارد که حکومت کابل بر آنان چیره گشته وکمونیست ها با سیطره بر افغانستان مسأله جنگ راحل کنند."

 وی پس از آن که دلایل نه چندان موجه وقابل پذیرشی  را برای این عمل امریکا بر می شمرد، زیرعنوان تلاش های امریکا برای ضعیف نگهداشتن مجاهدین چنین می نویسد :

 " امریکا هیچگاه به مجاهدین فرصت نداد تا آنان فعالیت نظامی همآهنگ داشته باشند. طرح های عملیات همه توسط امریکایی ها تهیه می شد وافغان ها فقط ملزم به اجرای آن بودند. طبق توافقنامه امریکا وشوروی ( کدام توافقنامه ؟ ) مجاهدین نباید شهر های بزرگ را تصرف می کردند. امریکا با کنترل مجاهدین ازاین امر جلوگیری می نمود.. با بررسی بیشتر تلاش های امریکا در ضعیف نگهداشتن نیرو های مجاهدین، می توان واقعیت جنگ جلال آباد را بیشتر دریافت. با اعمال کنترول بر نیرو های مجاهدین از سوی ایالات متحده کمونیست ها توانستند به پیروزی هایی دست یابند که بدون دخالت امریکا این پیروزی ها برای شان ناممکن بود. به عنوان مثال کمونیست ها دردسامبر 1987 وژانویه 1988 م با کمک امریکا توانستند راه گردیز – خوست رافتح کنند وبرای امداد رسانی درجنگ استفاده کنند. ... اکنون باید مجاهدین در جلال آباد متحمل شکست شوند تا با تشکیل یک حکومت ائتلافی با کمونیست ها وعناصر دیگر درافغانستان موافقت می نمودند. ازنظر امریکا این شکست برای مجاهدین ضروری به نظر می رسید زیرا : 1- با خروج شوروی ها از افغانستان، ملت افغان روحیه تازه یی یافته بودند وبه تشکیل یک دولت اسلامی امیدوار بودند. 2- این امیدواری باید با شکست نظامی روبرو می شد تا مجاهدین ا زبلند پروازی خود کاسته ودرمورد قضایا عاقلا نه ترعمل می کردند. 3- حقیقت این بود که دولت مؤقت ورهبران احزاب هفتگانه همه گی باراه حل مسالمت آمیز وتشکیل یک حکومت فراگیر با مشارکت تمامی گروه ها موافق بودند؛ اما به خاطر این که ملت افغان با خروج شوروی به پیروزی امیدواربودند،  آنان    [ امریکایی ها ] به خاطر ملت افغانستان واسلام نمی خواستند این رای را بپذیرند. بنابراین این مسأله را باید با یک شکست نظامی پوشش می دادند تا زمینه برای پذیرش این گزینه آماده می شد. خسارت های جانی مجاهدین درجلال آباد به حدی بود که تمامی پیروزی های اندک مجاهدین را تحت الشعاع قرار می داد وبرای مجاهدین شکست بزرگی به شمار می آمد."

وی درادامه می نویسد :

 " دراین جنگ نیروهای زیادی از شهر دفاع می کردند. این نیرو ها شامل 15000سرباز بودند که اکثر آنان در شوروی آموزش  دیده بودند. نیرو های ملیشه نیز ماموریت دفاع از شهر را به عهده داشتند . این نیرو ها 150 دستگاه تانک  .200 دستگاه نفربر در اختیارداشتند واز هوا وزمین به وسیله توپخانه ها وموشک انداز ها وهواپیما ها حمایت می شدند ."

اما آن چه در نوشتهء این عضو ارشد القاعده سخت دلچسپ وقابل توجه است، مسأله اشتراک ارتش پاکستان در جنگ جلال آباد است. حقیقتی که تا همین اکنون نویسنده گان وپژوهشگران هواخواه مجاهدین سابق به ان اعتراف نمی کنند؛ اما آقای مصطفی حامد در بخشی از کتابش به این حقیقت به صورت نمایانی چنین اشاره می کند :

 "  .. درپی فاش شدن دخالت های ارتش پاکستان درجنگ های جلال آباد، ارتش پاکستان ودرمقدمه آن مقامات اطلاعات ارتش مورد انتقاد وحمله شدید حزب دموکراسی ( والی خان ) قرار گرفته بود. ارتش پاکستان هم به طور مستقیم دراین جنگ ها شرکت داشته وهم با ارسال نیرو واسلحه مجاهدین را مورد حمایت قرارداده بود. "   

*

واما :

گزارش آمر سیاسی قول اردوی نمبر یک :

درصفحه  367 اردو وسیاست چنین می خوانیم : آن روز که شانزدهم حوت سال 1367 بود، دروزارت دفاع جلسه اوپراتیفی وزارت ادامه داشت . ساعت یازده روز یاد داشت کوتاهی را محمد شاه دگرمن یاور جنرال تنی برایش اورد. تنی آرام وخونسرد از جایش برخاست وبه من که درپهلویش نشسته بودم گفت که جلسه را پیش ببرم واتاق را ترک کرد. بعد از دقایقی مرا به نزد خود خواست وگفت بالای جلال آباد تعرض مجاهدین آغاز گردیده است. تمام پوسته ها سقوط کرده وشهر درآستانه سقوط است. او گفت جلسه را ختم کن والی آمدن من با جلال آباد تماس گرفته از وضع وحالت قطعات احوال بگیر وتا آمدن من بالای عناصرقرار وزیر دفاع فکرکن. خودش با عجله وشتاب به طرف قرار گاه عالی قوماندانی اعلی قوای مسلح حرکت کرد.

 من " نگارنده " به سختی با جنرال گل حبیب آمرسیاسی قول اردوی نمبریک به تماس شدم. نامبرده پریشان و مضطرب بود. او گفت : " امروز ساعت 7 صبح درحدود ده هزار نفر از باند های مختلف مجاهدین بالای پوسته های امنیتی سرخ دیواراز طریق فارم بریکوت، کامه، رودات، ثمرخیل ، دولت زی و کان و کترغی با اجرای انداخت های شدید راکت وتوپچی حملات خویش را آغاز کرده ودر اثر حمایت همین آتش ها به پوسته های امنیتی تقرب کرده، پوسته های خط اول را به سقوط مواجه ساختند. قومندان جدید فرقه یازده دگروال محمد احسان که به عوض نجیب الله** از مدت یک هفته به این سو، تعیین شده بود، سوق واداره قطعات را به دوش داشت. وی از موضوع به قوماندان قول اردوی نمبر یک تورنجنرال بارکزی راپور داد واحتیاط فرقه را که درحدود یک تولی پیاده ( 60 نفر ) بود، جهت اشغال مجدد پوسته های از دست رفته استعمال نمود. احتیاط ها نتوانستند وضع را تثبیت کنند واسیر یا سرکوب شدند. مجاهدین حوالی ساعت 9 صبح توانستند به طرف قرارگاه فرقه تقرب وپس از راکتباران آن ،اقدام به تصرف آن کردند. درقرارگاه فرقه عده یی از افسران وسربازان تحت رهبری قوماندان فرقه مقاومت نمودند؛ اما بعد از کشته شدن تعداد زیادی از افسران وسربازان قوماندان فرقه مجبور به ترک ثمرخیل  ( قرارگاه فرقه یازده ) شد. دگروال احسان با سی نفر از افسران ومحافظین خویش از دریا عبور کرده به کامه رفتند و می خواهند خود را به جلال آباد برسانند. معلومات ندارم که زنده اند یا مرده؟ اما قوماندان قول اردو همین حالا با عده یی از افسران وسربازان به طرف محل حادثه حرکت کرد. اکنون شدید ترین آتش های توپچی ، راکت های ریاکتیف وانداخت های تانک ها بالای میدان هوایی ، قرارگاه قول اردو وشهر جلال آباد جریان دارد. تعداد زیادی از وسایط ، مهمات ، روغنیات درقول اردو ومیدان هوایی طعمه حریق شده اند . نتیجه این که خط اول مدافعه ما از طرف مجاهدین شکستانده شده ، پوسته های امنیتی کمربند دوم شهر نیز ازاستقامت ثمرخیل درحال گریز اند . پرسونل روحیهء جنگی خویش را از دست داده اند. وضع متشنج است و هیچگونه نظم وترتیبی وجود ندارد."

  من از وی پرسیدم که لوی درستیز و قطعات همراه وی که به سوی جلال آباد حرکت کرده بودند، فعلاً درکجا موقعیت دارند؟ گل حبیب جواب داد:" لوی درستیز صاحب امروز صبح درمنطقه فابریکه برق درونته رسیده وهمین که از جریان اطلاع حاصل کردند، فوراً حرکت کرده وهمین حالا خود را به میدان هوایی رسانیده اند. آنان سعی دارند تا یک خط جدید مدافعه " مدافعه عاجل " را درمحل مناسب به وجود آورند. .."

** - دگروال نجیب الله که از اهالی سهاک شیوه کی کابل بود ، ازسوی ریاست عمومی امنیت نظامی به اتهام داشتن روابط با حزب اسلامی حکمتیار گرفتار شده و از وظیفه اش که قومندانی فرقه یازده ننگرهار بود، برطرف شده بود. گفته می شود که سقوط پوسته های ثمرخیل نیز نتیجهء تفاهمی بوده است که پیش از تهاجم نیروهای ارتش پاکستان و مجاهدین با برخی از افسران فرقه یازده صورت گرفته بود.   

ادامه دارد:


April 7th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی