جنگ جلال آباد بخش آخر
محمدنبی عظیمی محمدنبی عظیمی

                                                               

                                     پیگفتار

    اگرچه درشفاخانه چهار صد بستر اردو که اکنون به نام شفاخانه سردار محمد داوود یاد می شود،  بیشترازیک هفته سپری نمی کنم؛ اما موقع می یابم تا درساعات تفریح دراتاق های مریضان وزخمی های جنگ سربزنم و درپای صحبت برخی از آنان بنشینم. درشفاخانه بیشتر از یک هزار تن زخمی و مریض بستر هستند. تقریباً سه برابر ظرفیت آن. بیشترین این زخمی ها را سربازان وافسران قطعات وجزوتام های جبهه شرق تشکیل می دهند. دراتاق ها چپرکت های اضافی گذاشته اند ودردهلیزها و اتاق های تنویر سیاسی نیزمجبور شده اند تا چپرکت بگذارند. اما با وصف این ازدحام، شفاخانه از نظم ونسق خاصی برخوردار است وازفرط پاکی و ستره گی برق می زند. غذا و دارو به همه می رسد وکسی ازاین ناحیه شکایت ندارد. جراحان حاذق و دوکتوران مجرب شب وروز درخدمت اند ولحظه یی آسایش ندارند.زخمی پشت زخمی می رسد و اتاق های عملیات پر وخالی می شوند. هیأت اداری و پرسونل صحی شفاخانه با عشق و صداقت درخورستایشی درامر پذیرش و تداوی وتخلیه مریضان مصروف اند و بخش بزرگی از وظایفی را انجام می دهند که در زمان جنگ پیش می آید : تداوی و پس از صحتمند شدن فرستادن دوباره سربازان وافسران به جبهه . با امین جان که دستش در یکی از پوسته های سرخ دیوارقطع شده است در دهلیز قدم می زنم که به یاد مشاجره یی می افتم که زمانی در تالار ولسی جرگه بر سر ساختن و نساختن این شفاخانه صورت گرفته بود. عده یی با اعمار آن توسط اتحاد شوروی وقت جداًمخالفت می کردند؛ اما زنده یاد ببرک کارمل وکیل مردم کابل برضرورت اعمار این شفاخانه تأکید می کرد و موجودیت آن را چه درزمان صلح وچه درهنگام جنگ حتمی می شمرد.  نگاه مختصری به این آماری که توسط پروفیسور جنرال عبدالرزاق سیاووش درانترنت منتشرشده است، مهرتایید می گذارد برحقانیت ادعای آن بزرگ مرد کشور. جنرال سیاووش دریکی ازنوشته های تحقیقی اش می نگارد : درطی 25 سال جنگ دراین شفاخانه 12 ملیون مریض، مصدوم ومجروح تداوی شده اند و 110000 مجروح عملیات و صحت یاب گردیده اند.

   پس ازساعتی قدم زدن دردهلیزهای مزدحم شفاخانه و احوالپرسی از زخمی های جنگ جلال آباد به اتاقم می روم . هنوز فرصت نیافته ام تا در بسترم استراحت کنم که دروازه اتاقم باز می شود و جنرال شهنوازتنی وزیر دفاع همراه با میر صاحب کاروال منشی کمیته اجرائیه حزب وطن به عیادتم می آیند. بعد ازاحوالپرسی شهنوازتنی می گوید شما زیاد مریض هستید وباید غرض تداوی به خارج کشور بروید. می گوید به رفیق خطاب ( رییس ارتباط خارجه وزارت دفاع ) هدایت می دهم تا هرچه زودتربا مقامات سفارت آلمان دیموکراتیک صحبت کرده واسنادتان راحاضرکند. دلچسپی اش نسبت به بازیابی سلامتی ام بیش از انتظار من است. نگران می شوم و حس می کنم نیات دیگری در پشت این چهره های صمیمی وجود دارند. ساعتی نمی گذرد که دوکتور معالجم می آید و می گوید از نظرما صحت تان بهتر شده؛ ولی بنابرامر وزیرصاحب بهتر است تا برای مدتی درشفاخانه بستر باشید. اما من ترجیح می دهم همان لحظه به منزل بروم ودرنخستین لحظات بامداد به سوی وظیفه پرواز کنم.فضای خانه لبریزازشادمانی کودکانهء  دخترم "آرزو"  وپسرم "امید" است. هردودرآغوشم خزیده اند و با شیرین زبانی خاصی درمورد همصنفی ها وبازی ها ودرس ها ومعلم های سخت گیر مکتب شان قصه می کنند. تند تند وبا حرارت و آواز بلند حرف می زنند. حرف یکدیگر را قطع می کنند وهرکدام با دستان کوچک خویش رویم را به طرف خود دور می دهد تا اولتر حرف وی را بشنوم. چنان شتاب دارند در گفتن این حکایت ها که انگار هرگز مرا نخواهند دید وامکان بازگویی یاد مانده های ذهنی شان ازبین خواهد رفت.اما لختی نمی گذرد که زنگ تیلفون به صدا می آید. ازهمان تیلفون کذایی (محرم ) که همسرم چشم دیدنش را ندارد. درآن سوی خط داکتر نجیب الله است. رییس جمهورمی گوید : همین لحظه ازرفقای قوای هوایی شنیدم که فردا به جلال آباد می روی. خوب شد که صحتت بهتر شد.  جفسر را با موتر به نزدت فرستادم تا هرکاری که داری رها کنی وبه نزدم بیایی.             

   رییس جمهور مرا دردفتر کارش که درآن هنگام درقصر گلخانه ارگ واقع بود، می پذیرد. برخوردش با من سخت صمیمانه وحیرت انگیز است. درسیمایش می نگرم؛ اما متأسفانه آن اطمینانی راکه پس ازدفع وطرد تجاوزدشمن بر خاک مقدس مان درچشمان ودرنگاهش خوانده بودم، نمی یابم. چهره اش تیره است و درچشمانش جای پای یک خشم پنهانی خوانده می شود. احساس می کنم که دل نگران است، زیرا رقیب قدرتمندی به رویش شمشیر کشیده است؛ رقیبی که بیشتر از نیم ارتش را می تواند برضد وی بشوراند. رقیبی که گستاخ است و بی سپاس. کرباس پوش برهنه پایی نیست که بایک رشحهء قلم، وی را از سریر قدرت به حضیض ذلت نشاند. اما به هرحال باید ادب شود و حدش را بشناسد؛ ولی چگونه و چطور؟  

  داکتر نجیب پس از شنیدن گزارش کوتاه من درباره وضع وحالت جبهه شرق می گوید : بلی ازگزارش هایی که به من هم رسیده است وضع درآن جا بهبود یافته است، بنابراین ضرورت رفتن دوباره شما به جلال آباد وجود ندارد. می گوید حالا به وجود شما درکابل ضرورت است ؛ زیرا گارنیزیون کابل بدون موجودیت جنرال لودین که به غرض تداوی به شوروی رفته است؛ وظایف خویش را دراین مرحله حساس به درستی انجام نمی دهد. بنابراین باید خودت با حفظ مقام معاونیت اول وزارت دفاع وظیفه قوماندانی عمومی گارنیزیون کابل را نیز به دوش بگیری.

 جرأت می کنم ومی گویم :  جنرال صاحب افضل لودین دوست ورفیق من است وبه زودی برخواهد گشت. نمی خواهم ازمن آزرده شود.اما تا برگشت وی به کابل سرپرستی گارنیزیون رابه عهده می گیرم.

 داکتر نجیب می گوید : مسأله بر سر آن است که یک توطئه ودسیسه بزرگی درجریان است. شهنواز تنی وزیردفاع در راس این توطئه قرار دارد. او همراه با بخشی از اعضای بیوروی سیاسی و عده یی از جنرالان وافسران دراعتراض به بازداشت جنرال ولی شاه قوماندان عمومی قوت های دافع هوا ، جنرال عبدالعلیم وردگ رییس مخابره اردو و افسران دیگر که تعداد شان درحدود سی نفر می شود، مدت هاست که عکس العمل شدیدی از خود نشان داده و ادعا دارد که از زندانی شدن این جنرالان به حیث وزیر دفاع و جرمی که مرتکب شده باشند، خبر ندارد. به همین سبب یک سلسله اقدامات را دراطراف قصر وزارت دفاع مانند حاضر ساختن مواضع وسنگرها برای سربازان پیاده و تانک ها انجام داده ودر برخی از قطعات  به تغییر وتبدیل قوماندانان وافسران پرچمی و خلقی های وفادار به نظام، از پست های فعال به وظایف غیر فعال دست زده است. به این صورت دیده می شود که در پشت این سنگر بندی ها وتغییرات وتبدلات نیات شومی پنهان شده است که نتیجه اش مقابله مسلحانه ، بربادی این وطن وریختن آب به آسیاب دشمنان این سرزمین است...

 می گویم : بهتر است شما بزرگواری کنید واز هرگونه اقدام نظامی برضد وی جلوگیری فرمایید. زیرا همان طوری که فرمودید قوای مسلح کشور درچنین حالتی پارچه پارچه خواهد شد. جنگ درکوچه وبازار کشانیده شده و سربازان خطوط مدافعه خویش را در جبهات ترک خواهند گفت.

  داکتر نجیب می گوید : تا کنون دوسه بار با وی صحبت کرده ام. حتی در موجودیت سفیر شوروی و مستشارارشد وزارت دفاع ازعمل نا سخته اش یاد آور شده و وی را به آرامش دعوت کرده ام؛ ولی وی با گذشت هرروز هارتر می شود. بنابراین روشن است که وی به پیروزی خود اطمینان دارد. تحقیقات از جنرال ولی شاه و یارانش ازتوطئه یی حکایت می کند که سناریوی آن باید دران سوی مرزها نوشته شده باشد.

  صحبت ما تا حوالی ساعت هشت شب ادامه می یابد. هرقدر کوشش می کنم داکتر نجیب قانع نمی شود که نمی شود. اومی گوید فردا اول وقت به  گارنیزیون برو و وظیفه جدیدت را شروع کن. به خانه که می رسم می بینم که همه اهل خانواده خبر تقررم را از رادیو شنیده واز مقرری ام به حیث قوماندان عمومی گارنیزیون کابل اطلاع دارند.اما تعجب نمی کنم؛ زیرا می دانم که درچنین مواردی چگونه داکترنجیب الله اوپراتیفی عمل می کند و یک لحظه را هم از دست نمی دهد.

***

  بدینترتیب من درکابل می مانم و درغیابم سرپرستی قوماندانی عمومی جبهه شرق را جنرال فضل احمد به پیش می برد. به زودی جنرال لودین باز می گردد و به حیث رییس تنظیمیه زون شرق تعیین گردیده وسوق واداره جبهه شرق نیز به دستان نیرومند ومطمین وی انتقال می کند. دراین میان تغییرات دیگری درکادرهای رهبری ریاست تنظیمیه و قوماندانی جبهه شرق صورت می گیرد : فقیر محمد ودان به عوض منوکی منگل به حیث منشی کمیته حزبی ننگرهار( منوکی منگل به حیث رییس سیاسی اردو به عوض جنرال ذبیح الله زیارمل )، تورن جنرال معراج الدین عمربه حیث قوماندان قول اردوی نمبر یک ، برید جنرال سردارمحمد باجوری به حیث قوماندان فرقه یازده، تورن جنرال محمد قاسم برهانی درپست قوماندان سارندوی ننگرهار، برید جنرال شمس الرحمان قوماندان قطعات خدمتی گارد ، جنرال باز محمد " تضاد " رییس حوزه دوم امنیت دولتی ننگرهار به عوض جنرال عبدالواحد طاقت و برید جنرال سید آقا معاون نظامی امنیت دولتی ننگرهار.

  واما درمدت زمانی که کودتای شهنواز تنی شکل گرفت وانجام یافت وبه شکست انجامید، اگرچه مجاهدین حملات گسترده یی را در تمام جبهات کشور وبه ویژه در جبهه شرق انجام دادند؛ اما پس از ماه دسامبرآهسته آهسته زد وخورد ها کاهش یافت و مجاهدین مایوسانه به قرارگاه های خویش برگشتند وتا هنگام سقوط حاکمیت دولتی به جز در دست داشتن شاهراه تورخم – جلال آباد کدام دستآورد دیگری نداشتند.

  ***

  این نوشته پایان خوشی نخواهد داشت مگرآن که ازخواننده گان عزیزی که با علاقه فراوان هربخش این یاد داشت ها را خوانده و گهگاهی با نوشتن نامه های تشویق آمیزباعث شده اند که با پیگیری بیشتری به انجام این مهم همت گمارم، اظهار سپاس کنم . همچنان مراتب امتنان خود را ازدوستانی که درفراخوان فرهنگی " روزگاری جنگی درگرفت " سهم گرفته وبا قلم ونظرو خاطرهء شان برغنای این نوشته ها افزوده اند، اظهارنمایم : داکتر عمر محسن زاده، محمد عمرهژیر، جنرال رحمت الله عزیزی، اسد الله عظیمی، جنرال منیر پیلوت، عبدالسمیع فیضی، کپتان جاهد عظیمی، کمال امیری، قاسم آسمایی، زبیرشیرزاد، نجیب داوری، داکترعدالواسع عظیمی، جگرن ناظم الدین، سید اکرام پیگیر، خان آقا سعید دگروال ولی مدیرکادروپرسونل گارنیزیون کابل ، جنرال عبدالرزاق آمر توپچی گارنیزیون کابل، ودوست عزیزم نسیم سحر که با شکیبایی فراوان برخی از افتاده گی ها واشتباهات  تایپی و نوشتاری این نوشته را اصلاح نموده اند.

***

 بی جا نخواهد بود تا این کتاب را که درآن جلوه هایی ازخطوط نورانی وجاودانی مردی ومردانه گی، غیرت و شهامت ، فداکاری وجانبازی ، وطنپرستی و آزادیخواهی ، جرأت وبیباکی افسران وسربازان جبهه شرق تجلی یافته است، درآستانه فرا رسیدن بیست وپنجمین سالگرد دفاع پیروزمندانه از جلال آباد به افسران وسربازان آن جبهه اعم از حزبی وغیر حزبی تقدیم کنم وبه روان پاک آن ازدست رفته گانی که باریختاندن خون های پاک شان این حماسه ء بی بدیل را آفریده اند، دعا کنم.   

                                                                                           پایان

                                                                                    سوم میزان  1391

 

 

   واما درحاشیه این بخش :

  چند روز پیش ( 27 سپتامبر ) نامهء برقیی گرفتم از جناب نجیب الله داوری که زمانی سرباز بوده اند درقول اردوی مرکز و شخصاً درجنگ جلال آباد اشتراک داشته اند . آقای نجیب الله که خود نویسندهء توانایی هم هستند دراین نامه شان چنین نگاشته اند :

" محترم ستر جنرال عظیمی صاحب، سلام واحترام تقدیم است .

 سلسله نوشته های شما به ارتباط جنگ جلال آباد خیلی ها مستند ودقیق وبسیار جالب است. ازآن جا که خودم درآن وقت سرباز قول اردوی یک بودم ودر جنگ عملاً شرکت داشتم ، اگر وقت یاری نمود خاطراتم را از جنگ مذکور به مناسبت 25 مین سالگرد آن خواهم نوشت. اما دراخیرقسمت چهارم جنگ جلال آباد در سایت مشعل چنین می خوانیم : " دگروال نجیب الله که از اهالی سهاک شیوه کی کابل بود، از سوی ریاست عمومی امنیت دولتی نظامی به اتهام داشتن روابط با حزب اسلامی حکمتیار گرفتار شده واز وظیفه اش که قوماندانی فرقه 11 ننگرهار بود، برطرف شده بود، گفته می شود که سقوط پوسته های ثمرخیل نیز نتیجهء تفاهمی بوده است که پیش از تهاجم نیروهای ارتش پاکستان و مجاهدین با برخی از افسران فرقه یازده صورت گرفته بود. "

 دراین جا به اجازه شما وبا پوزش ازشما : شخص مذکور رتبهء دگروالی نه ؛ بلکه رتبهء جنرالی داشت واسمش هم نجیب احمد بود. موصوف فرزند محمد طالب وقرار گفتهء شما که از اهالی سهاک شیوه کی بود. پدر جنرال مذکور درسال 1359 توسط اشرار وقت که بعد ها به مجاهدین شهرت یافتند به قتل رسید. موصوف یک پرچمدار متعهد ووفادار بود. برطرفی موصوف از پست قوماندانی فرقه 11 هم به اساس توطئه هایی بود که جناح خلق و وفادار به شهنواز تنی نسبت به وی طراحی نموده بودند.

محترم ستر جنرال صاحب! از آن جا که شما هموطن وتقریباً هم قریه یی من می باشید ، لینک ذیل       ( نوشته یی از آقای داوری درمورد قریه شیوه کی منتشرشده درسایت افغان جرمن ) برای تان خالی از دلچسپی نخواهد بود.

 با حرمت فراوان ."                                                                                                                                                               نجیب داوری

  واما من درحالی که از معلومات آقای داوری تشکر می کنم ، متذکر می شوم که من نیز کدام حکم قاطعی در مورد ارتباط رفیق نجیب احمد که دوست شخصی من نیز بوده ودرحال حاضر در هالیند زنده گی می کنند، نکرده و نوشته ام که به اتهام ارتباط با حکمتیار از وظیفه اش درفرقه یازده تبدیل شد و تا جایی که به یادم مانده است، مدتی در ریاست ارکان قوماندانی اعلی قوای مسلح به نزد جنرال رفیع اجرای وظیفه می کرد. به هر حال از این تذکر آقای باوری بار دیگر تشکر نموده و سعی می کنم پیش از چاپ کتاب آن را مد نظر قرار دهم.

                                                                                               با سپاس : ن. عظیمی


October 3rd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی