خط سیاۀ دیورند مولود دسایس انګلیس و روسیه
  انجنیر فضل احمد افغان انجنیر فضل احمد افغان

                                                           کانادا: ۲نومبر ۲۰۱۲م

 

دانه خبیثه که بتاریخ ۱۲آکتوبر۱۸۹۳م در وجود مادر وطن عزیز ما افغانستان پیدا شده از آغاز عقد آن ګاه ناګاهی صدای رنج آور آن از اینجاه و یا آنجاه بلند ګردیده و در طول زمان هیچ داکتری مؤفق به تشخیص آن نګردیده بلکه درد آن روز بروز شدیدتر و شدیدتر ګردیده تا بالاخره سفیر امریکا بتاریخ ۱۹آکتوبر۲۰۱۲م،نماینده خاص اضلاع متحده بتاریخ۲۱آکتوبر۲۰۱۲م و سخنگوی وزارت خارجه اضلاع متحده امریکا و کتوریا نولاند Victoria Noland بتاریخ ۲۴آکتوبردر(The Nation)ضمن تأکید براین که دیدگاهء امریکا در خصوص معاهده دیورند تغییر نکرده است،عنوان کرد،امریکا خط دیورند را به عنوان سرحد بین‌المللی افغانستان به رسمیت می‌شناسد و نیز به گزارش روزنامهٔ نیشن چاپ اسلام آباد پاکستان"ویکتوریا نولاند"سخنگوی وزارت خارجه امریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی بیان داشت: با وجود آنکه رسانه‌های افغانستان در این اواخر نظرات مختلفی را در خصوص مسئله خط دیورند مطرح می‌کنند اما دیدگاهء امریکا دراین خصوص تغییر نکرده و خط دیورند را به عنوان سرحد بین‌المللی میان افغانستان و پاکستان به رسمیت می‌شناسد.سخنگوی وزارت خارجه امریکا درعین حال اظهارات اخیرمارک گراسمن نمایده فوق العاده این کشور درامور افغانستان و پاکستان را در خصوص خط دیورند  تائید کرد."             

با بلند شدن سروصدای تشخیص دانه سرطانی خبیثه در این وقت حساس که مادر بکلی مضمحل میباشد فرزندانش را در سراسیمګی قرار داده از اینجاه و آنجاه فغان فرزندان مادردوستان بلند ګردید وهریک ګریه کنان دردهای مادر را با سوابق تاریخی آن نوشتند اما از آغاز ریشه های دور و دراز آن،عوامل اصلی آن ،توطیه ها و دسایس قدرتهای وقت در قبال مسائیل افغانستان چه بوده و چطور از تأثیرات مذهبی در روحیه افغانها مخصوصآ مناطق ماورای خط سیاهء دیورند  استفاده ها بنفع خود کرده اند به تفصیل صحبت نګردیده لهذا لازم دیدم که در این نوشته مختصر به سابقه تاریخی این دانه رنج آور کمی روشنی انداخته شود تا بالاخره از لابلای اوراق تاریخ به اصل واقعیتها پیبرده و بطرق عملی در طی تداوی آن برایم.

بلی قضایایی که بالاخره در اواخر قرن نزده به ایجاد دانه سوم سرطانی خبیثه در بدن مادروطن عزیز ما افغانستان و بدبختیهای دامنګیر امروزی ګردیده حادسه نبوده که صرف از تاریخ۱۲نومبر ۱۸۹۳م آغاز آن باشد بلکه آنچه هویدا است بدبختیهای افغانستان عزیز از رسیدن پای بریتانیا (انګلیس)به هندوستان بود که بعد از اشغال هندوستان برایشان بنابرموقعیت جغرافیایی افغانستان بین روس تزاری وهند بریتانوی اشغال کابل بسیاراهمیت داشت لهذا بریتانویها برای از بین بردن سد راهء پیشرفت به افغانستان و آسیای مرکزی بتوافق رسیدند که کپتان جان مالکم    Captain John Malcolmرا به پارس (ایران امروزی)اعزام تا بالای حکومت پارس فشار وارد  و شاه محمود ابدالی  برادر شاه زمان را که شخص عیاش و دایم الخمر در پارس بود مجبور بگرفتن قدرت از شاه زمان نمایند.(۸۱-۶)

بنآء درسال ۱۷۹۸م کپتان مالکم C.J.Malcolm  به کمپنی بریتانیا نوشت که: "زمان شاه  یکی از قویترین دشمنان بریتانیا در هندوستان است  و او است که میتواند بدون کمک خارجی فقط بقوت خود درهندوستان سرازیر شود همچنان مینویسد که هیچ چیزی دیگری مانع کشورکشای زمان شاه گردیده نمیتواند بجز از آنکه در کشور خودش نفاق ایجاد و مانع جهانگیری اوشود".(۸۱-۶).

همچنان الن برو Ellen Boroughرئیس هیات مدیره کمپنی شرقی هند که حیثیت وزیر را در کابینه بریتانیا داشت در سال ۱۸۲۵م مکتوب عنوانی ویلنگتن Willingtonصدراعظم بریتانیا نوشت"من معتقدم که روسها ایران را متعهد خواهند ساخت که اجازه ورود شانرا  بدریای سند از طریق ایران بدهند لهذا راه عملی و سادهء دیگری نیست مگر اینکه بریتانویها بحیث یک قدرت بزرگ آسیائی عمل کند یعنی با اشغال کیف توسط  روسها ما باید لاهور و کابل را اشغال نمایم و نباید انتظار بکشیم که دشمن را در کنار دریای سند ملاقی شویم".( ۶ )

مالکم با رسیدن پایش به پارس و تقدیم تحایف قیمتی به شاهء پارس، شاه محمود را وادار به رفتن به افغانستان و قیام مسلحانه علیه برادرش شاه شجاع نمود و قابل تذکر است که بعد از رفتن مالکم به پارس و آغاز ایجاد قیام شاه محمود در مقابل شاه شجاع بریتانویها الفنستینMount Elphinstone را نیز بدربار شاه شجاع جهت ملاقات و عقد معاهدهء دفاع از ورود قوای فرانسه و روسیه اعزام داشتند تا به خون ملت افغان از بریتانویها دفاع نمایند.

باید یاد آور شد که الفنستین شخصی نهایت متجسس بود بنآء هدفش تنها عقد معاهده نبود بلکه آشنائی به کلتور،فرهنګ،عنعنات و خصوصیات اجتماعی ملت افغان نیز بود او در مدت چهار ماه اقامتش در افغانستان پهلوی اندوخته های دیگر درک کرد که ملاها و مذهبیون در افغانستان بزرگترین قوت اند و از آن هر وقت خواسته باشند میتوانند بنفع خود استفاده نمایند او در قسمتی از یاداشتهای خود در باره   ملا قات خود با ملا جعفر میگوید که:

"ملاجعفربرایم گفت که اگر ده ده هزارعسکر فرانسوی درشهرهای کابل،هرات،قندهار و پشاور باشند صدای تنها یک ملا کافی خواهد بود که بدون مداخله یک عسکر آنها را محوه نماید مشروط برآنکه شاهء افغانستان برای شان اجازه بدهد و من ملاجعفر نیز با آنها اشتراک خواهم کرد که درآنصورت بریتانویها درانی ها(افغا نان) را مردم بکلی متفاوت از فرانسویان خواهند یافت".(۸۴-۶).

بلی بریتانویها با درک و فهم اینکه صدای اسلام نه تنها نیروی ملت افغان است بلکه میتوانند از این نیرو برضد دشمنان خود و بالاخره بر ضد اسلام واقعی نیزاستفاده نمایند که در طول تاریخ چنین هم شد و امروز متأسفانه شاهد تعبیرات و استفاده های غلط اسلام توسط دشمنان اسلام و تأثیرات نامیمون آنرا در مادروطن خود می بینیم.برای اینکه در مورد اسلام در منطقه مخصوصآ هند بریتانوی و افغانستان و تأثیرات دین مقدس اسلام را در جامعه افغانی خوب دانسته باشیم میخواهم نوشته دو نفر نویسنده بریتانوی و هندی را با اظهارات جیمز بیکر و هلیری کلنتن وزیر خارجه امریکا که در مورد ایجاد دو پدیده سیاه چون القاعده و تروریزم است به توجهء خوانندګان محترم برسانم.

                            

نویسنده بریتانوی در باره تأثیرات مذهبی در منطقه خاصتآ در مناطق ماورای  خط سیاهء دیورند چنین مینګارد که:الی ۱۹۱۴م صرف در دو کشور اسلام بشکل سختګیرانه قدیم آن بشدت پیش میرفت وآن عبارت بودند از هند و افغانستان. البته مسلمانان هند با دیدی که از جهان داشت میدانستند که با تأثیرات مذهبی چطور معامله شود اما افغانستان جائی است که مردم آن بیشتر تحت تأثیر ملاها قرار داشته و اکثر ملاهای قبایل آن نهایت بی دانش، متعصب و زشت اند و ملاهای شان با معلوماتی که از کشورهای دیګر داشتند میدانستند که انکشاف علم و دانش منافعشان را که عبارت از ملائی بر بیدانشان و علاقمندان شان است باریکتر میسازد. لهذا برای مردم قبایل مجال و فرصتی داده نمیشد که با فراګرفتن علم و دانش از قید تأثیر رسم و رواجهای قدیم برایند"(۲۴۲-۶)

نیز باید عرض شد که در این اواخر فلمی بنام زندګی خان عبدالغفار خان یا پادشاه خان توسط یک خانم کانادائی ساخته شده که من آنرا دیدم و در آن بیان میداشتند که که پادشاه خان در دوره سلط بریتانویها وقتی از زندان رها میشد در مناطق خود مکاتب پسران و دختران را میساخت و مردم را تشویق به فرا ګرفتن علم میکرد اما وقتی زندانی میشد بریتانویها مکاتب را ویران میکردند که مردم منطقه از فیض نور علم و از اسلام واقعی آګاهی نداشته باشند.

در مورد تأثیرات مذهبی در افغانستان سردار اقبال علی شاه چنین مینویسد که: "جنبهء مذهبی افغانستان نباید از نظر دور انداخته شود.چه در طول تاریخ معاصر شاهان کابل سیع نموده اند که تمام قدرت اجرائیوی را متمرکز بخود سازند و اګر اصالت فردی حق طبعی شاه هم نبوده به یقین برای حفظ قدرتش در دولت یک عامل مهم پنداشته شده و برای رسیدن به این هدف همکاری ملاها و روحانیون نهایت قابل اهمیت بوده و است.چه اکثریت مردم در طلسم روحانیون زندګی کرده و بوسیله ملاها شاهان کابل خود را قدرتمند ساخته اند و یا توسط آنها ضعیف و قدرت شان نیز صدمه دیده یعنی بدخویی روحانیون افغانستان مصؤنیت شاه را در مخاطره انداخته و حتی تهدید به از بین رفتنش را میکند و دعایشان باعث استحکام قدرتش میشود."

"من نمی خواهم بګویم که این نوع سیاست افغانستان بکلی نامناسب است بلکه میخواهم بصراحت بګویم که این تأثیرات دارای مفیدیتها و نامطلوبیتها میباشد. در شرایط کنونی افغانستان تبلیغات ملاها افغانها را هیجانی ساخته و روحیه شهادت شانرا بلند میبرد و این خود روحیه عالی و قابل اطمینان برای تضمین استقلال افغانستان میباشد."(۳۹-۷)

 "تا جایکه من انکشاف احساسات ملی را در شرق و غرب دیده ام در ګفتار خود هیچ نوع تردیدی نخواهم داشت بګویم که احساسات ملی به تنهایی کافی نخواهد بود که از منافع افغانستان در یک جهان مدنی حمایت کند، چه همزمان با انکشاف احساسات ملی عامل اقتصادی است که بشر را وادار به دفاع و مبارزه میسازد. اقتصاد سیاسی با دارائی جهان و توجه خاص به تجارت و صنعت نظارت میشود یعنی چرخ های است بین چرخها و هیچکس نخواهد توانست دقیقآ بداند که از استقلال خود در بین دو امپراتور بزرګ دفاع مینماید حفظ خواهد توانست و یا خیر؟.

تأثیرات عمیق دین در تخیلات افغانها بصورت مشخص آشکار است. این ممکن یک استدلال عجیب باشد اما یک واقعیت انکار ناپزیر است که تبلیغات تعصب آمیز ملاها انکشاف آن کشور را محاط ساخته و دوربینایی مردم را به تزریق روحیه"قناعت بهترین عبادت است" باریک ساخته و جزئی ترین انحراف از عقاید خود ساخته ملاها به بدخویی آنها مواجه و انکشاف وقت و زمان بی اهمیت شمرده میشود."(۳۸-۷ ).

در این قسمت به تأثیرات مذهبی به روحیهء مردم افغانستان بیمورد نخواهد بود که داستان تغاره شاه را نیز از جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ بقلم میرغلام محمد غبار نقل قول نمایم که از این قرار است که:

"تغاره شاه مرد مجهوالهویه ایست که در دوره امیر شیر علی خان در شهر مزارشریف پیدا شد. این شخص مکار در لباس فقر درآمد و مردم بسیاری را بفریفت تاجایکه سردار فیض محمد خان والی بلخ دست ارادت به او داد. این مرد در خارج شهر منزل ګزیده و هفته وار تغاره ای در دست داخل شهر میشد و نذر در تغاره جمع میکرد،منزل این شخص باغچه پر از ګل و اشجار و آب روان داشت و مرجع مردم بود او به واردین کوکنار و چرس و تریاک تقدیم میکرد و خود درخفا زندګی مرفه ئی داشت، او سردار فیض محمد خان را مژده داد که پادشاهی افغانستان نصیب او است،سخن او آنقدر مؤثر بود که سردار توپهای شادیانه آتش کرد. نایب محمد علم خان والی بلخ توسط میرزا یعقوب علی خافی   (نویسنده تاریخ پادشاهان متأخر افغانستان) بعد از مرګ تغاره شاه خانه او را بشګافت و از ته خاکها کوزه مسکوک طلا و نقره و از زیرزمینی هایش خمهای روغن و برنج و قروت بیرون کشید. مردم از زندګی مرموز او در تعجب شدند. میتوان این قضیه را نمونهء از فعالیتهای مخفی منفی سیاسی آن زمان دانست".

در باره استفاده از احساسات مذهبی افغانها در مقابل اتحاد جماهیر شوروی وقت احمد رشید نویسنده ورزیده پاکستانی چنین مینویسد که:"دولت پاکستان تشویق شد که به امدادهای مالی امریکا،عربستان سعودی و دیګر کشورهای عربی مدارس دینی را در پاکستان  مخصوصآ در منطقه شمال غربی پاکستان که در مجاورت افغانستان است افزایش و روحیه جهاد در مقابل بیدینها  یعنی کمونستها بلند برده شود. چنانچه بالاثر مدارس دینی رسمی در پاکستان به ۸۰۰۰و غیر رسمی به ۲۵۰۰۰ رسید.

بعد از اشغال افغانستان توسط قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی،در آوایل۱۹۸۰م آقای برزنسکی Zbigniew Brzezinski مشاور امنیتی آقای رئیس جمهور کارتر در سفر رسمی خود به پاکستان در مناطق قبائیلی برای فریب مردم که از دین مقدس اسلام آګاهی درست نداشتند  خود را مدافع اسلام معرفی و چنین بیان داشت که:" اګر ادعای شما برحق است خداوند با شماست بروید وطن خود را آزاد سازید و در مساجد خود نماز بخوانید".(  CNN)

جمیز بیکرJames Baker وزیر خارجه وقت امریکا بتاریخ ۲۵ اکتوبر۲۰۰۱م در چنل سی .ان.CNN اعتراف کرد که:" اوسامه بن لادن را آنها (امریکا) در افغانستان به مقابل روسها مؤظف نموده بودیم".

چند ماه قبل هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجه آمریکا نیز در یکی از جلسات کنگره به صراحت به نقش آمریکا در ایجاد سازمان تروریستی القاعده اعتراف کرد، و گفت که: "ما گذشته مشترکی با سازمان القاعده داریم.کسانی را که امروز با آنها در افغانستان و پاکستان می جنگیم ۲۰ سال پیش خود ما به  وجود آوردیم زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آنها استفاده می کردیم،وی افزود، ما القاعده را به وجود آوردیم زیرا نمی خواستیم شوروی سابق بر آسیای مرکزی چیره شود و ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا با مشارکت کنگره به زعامت دیموکراتها از طرح ایجاد القاعده جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی استقبال کرد". (سایت وزین دعوت تاریخ ۲۹دسمبر۲۰۱۱م.)

( تذکر مختصر نویسنده: حال ما چطور باور کنیم که انګلیس و اضلاع متحده امریکا در آینده نیز از این پدیده سیاهء القاعده و تروریزم بین المللی خود ساخته و بافته شان با تبانی پاکستان از مناطق ماورای خط سیاهء دیورند بحیث مرکز تربیه تروریستها برای اهداف پیشروی و استعماری شان در جهان استفاده نخواهند کرد.؟ و همچنان ما چطور باور کنیم که جنایتکاران شناخته شده که از مدت ۱۲ سال علرغم اینکه اسمای شان در لست سیاهء حقوق بشر بحیث مجرمین درج میباشد نه تنها حمایه بلکه برایشان جرئت داده میشود که با ګفتارهای  ذیل خود جامعه ما را از مدنیت جهان دور نګهداشته و در اعمال غیر انسانی و توسعګرانه با ایشان همکاری نداشته باشند.؟

در سال ۲۰۱۱م آقای پروفیسور برهان الدین ربانی در بیانیهء عقبګرای خود در کانفرانس سرتاسری شورای علما برای حفظ قدرت ملاها و علمای دین چون خودشان مخالفت جدی خود را به استفاده از انترنت و فیس بوک اظهار داشت و به علمای دین هشدار داد که:"اګر مانع جوانان از استفاده انترنت و فیس بوک نشوند قدرت را از دست میدهند". اما امریکا و انګلیس که خود را مدافعین دیموکراسی میدانند هیچ عکس العمل نشان ندادند.

بلی سازمان تروریستی القاعده را در ماورایی خط سیاهء دیورند که امروز سرو صدای برسمیت شناختن آن را بلند نموده اند ایجاد و در دل کوه ها و دره های منطقه برایشان سرکها و تونلهای ذخایرسلاحها ساختند و از همان جاه فعلآ بحیث مرکز تروریستی استفاده و ملت افغان هر روز به خاک و خون کشانیده میشود و منطقه ماورای خط سیاهء دیورند همانطوریکه برای انګلیسها دارای اهمیت بود برای اهداف امروزی وآینده انګلیس و امریکا در منطقه و جهان نیز قابل اهمیت است و ما باید بدانیم که بازی بزرګ جهانکشایی انګلیس و امریکا ختم نګردیده بلکه آغاز جدیدی استفاده از پدیده سیاهء تروریزم بین المللی و القاعده برای مدت طولانی میباشد. و نباید فراموش کرد که دو همسایه ناخلف ما چون ایران و پاکستان نیز با استفاده از احساسات مذهبی برادران و خواهران بیسواد و خائنین خود فروخته شده افغان از نام دین مقدس اسلام برای منافع خود اعظمی استفاده مینمایند چه:

یکنفر نویسنده بریتانوی بنام کورزان Curzon  در باره موقعیت مهم افغانستان بین دو قدرت بزرګ چنین مینویسد که:

"هند مثل قلعهء است که در دو طرف آن بحر مثل خندق پهناور و دو قسمت دیګر آن کوهایی است بشکل دیوارها که در ماورایی آن دیوارهای مرتفع قابل عبور و جدا ناشدنی ریګزارهای وسیع وجود دارد که ما نمیخواهیم آنرا اشغال نمایم اما در عین زمان تحمل آن را هم نداریم که توسط دشمن ما اشغال شود". ترجمه از (۱۵-۵).

نویسنده بریتانوی براین رابسن Brain Robson اظهار میدارد که"اګر بریتانویها از نفوذ روسها در افغانستان و ایجاد مشکلات در هند در تشویش بودند، روسها نیز از فعالیتهای بریتانیا  در تقویه نمودن افغانستان و ایجاد مشکلات در روسیه و خانتهای آسیایی مرکزی تشویش داشتند".(۳۶-۵)

این است که افغانستان نهایت کوچک،بیقدرت،عقب مانده و بیچاره قربانی منافع و رقابتهای توسعه طلبانه غیر انسانی و بشری دو قدرت بزرګ جهان(بریتانیا و روس )، (بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی ۱۹۱۷-۱۹۴۷م) و بالاخره ( بریتانیا، اضلاع متحده امریکا،اتحاد جماهیر شوروی وقت و فدراسیون روسیه امروزی   ( ۱۹۴۷- ۲۰۱۲م) ومتحدین شان میشود و هیچ یکی شان در عمل به ارتباط آزادی،بیطرفی واقعی و پیشرفت و شګوفانی افغانستان وفادار و صادق نبودند و تمام فعالیتهایشان بخون ملت بیچاره و فقیر افغانستان برای خوشبختی کشورها وملتهای خودشان بود.چون موضوع دانه سرطانی دیورند حادثه ای نیست که در یک مقطع زمان مشخصی که تاریخ ۱۲آکتوبر۱۸۹۳م باشد به وجود آمده باشد بلکه ریشه های عمیق تاریخی و دانه های دیګری از قبل دارد که در اثر تهدیدها ،زور و زر ابرقدرتهای وقت در منطقه برای براورده شدن آرزوهای ستراژیکی، جوپولیتکی و جوایکونومیکی شان بالای امیران وقت و ملت مظلوم افغانستان تحمیل و باهم ګره زده اند که من آنرا دانه سوم سرطانی خبیثه دیورند مینامم که الی امروز نه تنها ملت مظلوم وناتوان افغان از این مرض مزمن ومهلک رنج میکشد بلکه دشمنان در تصمیم اند که  خدا ناخواسته با طرح نقشه تجزیه دعایی مرګ مادروطن عزیز ما را که بنام افغانستان یاد میشود بخوانند لهذا وظیفه وجدانی، ایمانی، افغانی و ملی خود میدانم که اندیشه ها و آموخته های خود را قبل از تصامیم خصمانه دشمنان با هموطنانم شریک سازم تا اګر خواست خداوند متعال باشد با درایت تام و عاقلانه حوادث نامطلوب و عواقب نامیمون آنرا پیشبینی و با یک مشت آهنین بنام افغان پلانهای شوم دشمنان را در نطفه خنثی سازیم.

 حال توجه فرمائید که چه دسائیسی و توطئه های در طول دو قرن اخیر به کار برده شده تا در مرور زمان از طریق زور و یا معامله ګریهای پشت پرده ابرقدرتهای وقت سه دانه سرطانی را یکجا در بدنه مادروطنما ګره زده و در نتیجه برادران و خواهران همدین، هم مذهب و هم زبان را از هم جدا نموده اند و هنوزهم قرار شان نګرفته و میخواهند با طرح شناخت خط سیاهء دیورند بازیهای خطرناک دیګری را درمنطقه آغازنمایند بنآء اینک خیسته و جسته بعضی از توطئه ها و دسایس دشمنان را که در نتیجه ملت قهرمان افغان را در حالت سراسیمګی امروزی قرار داده جمع بندی و در ذیل بسیار مختصر از معاهده اول یعنی معاهده جمرود آغاز و بیان بدارم.

-معاهده جمرود( دانه سرطانی اول).

با ختم جنګ تحمیلی اول افغان و بریتانیا وقتی هیأت روسی به رهبری ویتکیویچ  Vhtkevichبدربار امیر دوست محمد خان رسید ملت افغان بکلی مضمحل ګردیده بود و الی مدتی توان جنګ و دفاع از مناطق مختلف خاک خود را نداشتند لهذا بریتانیا برای پیشروی بطرف متصرفات درانی دست به توطئه دیګری زد یعنی با ختم جنګ دوم بریتانیا با سکهای پنجاب (۱۸۴۸-۱۸۴۹م) بریتانویها پنجاب را اشغال و سکها از امیر دوست محمد خان در مقابل واګذاری پشاور که پایتخت زمستانی درانیها بود طالب کمک شدند.دراینبار امیر تحت فشار روحانیون و سرداران قرار ګرفت با اعلان جهاد شخصآ دررئس قوا حملات خود را شروع کرد و ساحات پشاور را الی دریایی سند اشغال نمود.امیر میخواست با مناطق تصرف شده قناعت و دیګر پیشروی نکند اما بنابر تقاضای جدی سرداران مقیم پشاور که بنام سرداران پشاوری یاد میشدند امیر را واداشتند که بکمک سکها از دریایی سند عبورنماید اما انګلیسها بزودی مؤفق شدند که بتاریخ ۲۱فبروری۱۸۴۹م ګجرات را که یکی از مراکز عمده تجارتی آسیا و اروپا بود در تصرف خود درآوردند و قوای امیر دوست محمد خان را وادار بشکست و عقب نشنی بکابل نموده و پشاور را که مروارید امپراتوری درانی یاد میشد برای ابد ازدست بدهد وانګلیسها همسایهء دربدیوارافغانستان امروزی ګردید.......امیر با درک اهمیت موقعیت سوق الجیسی ولایت قندهار و هرات نزد انګلیسها اولا معاهده دوستی افغان و انګلیس را در جمرود بشرح ذیل بتاریخ ۳۰مارچ۱۸۵۵م امضا نمود........(۸۳۵-۱).

قرار تذکر یک نویسنده انګلیس سپس"امیربا اطمینان روابط دوستانه با انګلیس از موقع استفاده نموده........قندهار را اشغال وتحت اداره کابل درآورد.درهمین وقت بود که روابط انګلیس و روسیه خراب و جنګ کریمه آغاز شد.روسها برای اینکه توجه انګلیس را از خود به قضایا درافغانستان معطوف ساخته باشد ایران را تشویق نمود که هرات را اشغال و قندهار را تهدید نماید".(۳۳-۵)

"لهذا در سال ۱۸۵۶م ایران هرات را اشغال نمود و انګلیس از یک طرف با ایران اعلان جنګ نمود و از جانب دیګر برای تهدید ایران معاهده دومی جمرود را جان لارنس با پسرامیردوست محمد خان به نمایندګی امیردوست محمد خان بتاریخ ۶جنوری ۱۸۵۷م درجمرود امضاء نمود،سپس انګلیس برای تهدید پارس  جزیره خارک و بندر نوشهر را از طریق خلیج فارس اشغال و پارس را واداشت که ازاشغال هرات منصرف و عساکر خود را از هرات اخراج نماید"......... ...(۳۰۰-۳). یعنی درتوطیه انګلیس و روسیه درمقابل آزادی هرات باستان ما انګلیس مناطق دیګری از خاک افغانستان عزیز را در جنوب شرق افغانستان در تصرف خود در اورد که نویسنده آنرا دانه سرطانی اول مینامد..

۱-معاهده ګندمک ( دانه سرطانی دوم).

قبل ازاینکه درمورد معاهده ګندمک صحبت شود لازم میبینم بسیار فشرده روشنی بلای حوادث بعد از فوت امیر دوست محمد خان و دوره های امیر شیرعیلیخان با زدو بندهای پشت برده ابرقدرتهای وقت برای رسیدن اهداف شان انداخته شود تا  شود در مورد مسائیل بعدی قضاوت بهتر نمایم.

بعد از وفات امیردوست محمد خان و کشمکش بین پسرانش شیرعلیخان بتاریخ ۱۲جون ۱۸۶۳م پادشاهی خود را اعلان و ازاجلاس و شناسائی خود بحیث امیرافغانستان بمقامات انګلیس اطلاع داد.اما جان لارینس  John Lawran  ګورنر جنرال انګلیس درهند درمقابل بی اعتنایی نمود و برای مدت چند ماه جواب بدرخواست امیر شیرعلیخان نداد بلکه سردار محمد اعظم خان و سردار محمد افضل خان را تشویق کردند که برای ګرفتن قدرت درمقابل امیرشیر علیخان رقابت نمایند.چنانچه سردار محمد افضل خان طی مکتوبی از مخالفت خود و سردار محمد افضل خان با سلطنت امیر شیرعلیخان مبارزات خود را برای ګرفتن قدرت به انګلیسها اطلاع دادند وانګلیسها بعد ازسپری شدن ششماه از جلوس امیر شیر علیخان طی مکتوب دسمبر ۱۸۶۳م امیر را بحیث وارث امیر دوست محمد خان برسمیت شناخت.

باید متذکر شد که بعد ازعقد معاهدات جمرود در سالهای ۱۸۵۵و۱۸۵۷م امیردوست محمد خان با انګلیس و پیشرفت سریع روسها در مناطق آسیایی مرکزی موقعیت سوق الجیسی افغانستان را در بین دو امپراتوری بزرګ جهان بیشتر با اهمیت ساخت و هر یک در تلاش شدند که امیر شیرعلیخان را در چنګال خود ګرفته برای منافع خودشان یکی بردیګری غلبه نماید وحتی اګراختلافی سیاسی بین شان در قضایایی در اروپا هم رخ میداد برای پیروزی یکی بر دیګر نه تنها امارت امیر بلکه استقلال و یکپارچګی افغانستان را در منطقه نیز تهدید میکردند.

 در جنوری ۱۸۶۴م سردار محمد افضل خان نیز خود را پادشاه اعلان و بطرف کابل لشکرکشید،درعین زمان دو برادرعینی امیر شیرعلیخان ترتیبات لشکر کشی را میګرفتند امیر شیرعلیخان با کشیدن لشکر بزودی مؤفق شد که سردار محمد اعظم خان را شکست و بفرار وادار و نزد انګلیسها پناه ببرد و با سردار محمد افضل خان پدر عبدالرحمن خان در منطقه باجګاهء بامیان دریک مقابله رویارویی طرفین به مصالحه رسیدند ...... و سردار محمد افضل خان را مجددآ والی بلخ مقرر نمود. اما دیری نګذشته بود که سردارعبدالرحمن خان از تخته پل به رهبری قوایی به مخالفت امیرشیرعلیخان برخاست.امیر شیرعلیخان اورا بکابل خواست اما سردارعبدالرحمن خان از درخواست امیر شیرعلیخان سرکشی کرد و بکابل نیامد. امیر برای تهدید او سردار محمد افضل خان را خلاف تعهدات و سوګند خود از بلخ بکابل احضار و در زندان تحت شکنجه قرار داد و در عوضش سردار فیض محمد خان پسر وزیر محمد اکبر خان را بحیث والی بلخ مقرر نمود.

در ماه می ۱۸۶۵م دو برادر عین اش از قندهار لشکر کشید و امیر شیرعلیخان مقابلتآ با پسر بزرګش و محمد افضل خان بطرف قندهار حرکت نمود و در جنګ که بین غزنی و قلات صورت ګرفت برادرش و پسرش کشته شدند. بعد از کشته شدن پسر ولیعهدش و برادرش قلبش جریحه دار شد و علاقمندی و نیروی خود را به پیشبرد سلطنت ازدست داد.درهمین فرصت سردار عبدالرحمن خان و سردار محمد اعظم خان بتاریخ ۲۴ فبروری وارد کابل و قدرت را ګرفته ... سردار محمد افضل خان را بتاریخ ۱۰می ۱۸۶۶م بقدرت رسانیدند و امیر شیر علیخان از قندهار به هرات رفته و آنحا را در تصرف خود در آورد.

در همین فرصت حکمران کل بریتانیا درهند به نماینده خود که به اساس موافقه جمرود در کابل بود هدایت داد که به امیر محمد افضل خان که کابل و قندهار را در تصرف دارد تبریک بګوید ودرهمین وقت جان لارنس حکمران کل هند در ابلاغیه خود اظهار داشت که:"سیاست ما بوضاحت نماینګرآنست که ما دراختلافات مداخله نخواهیم کرد و به هیچ یک ازطرفین کمک نخواهیم نمود وافغانها را خواهیم ګذاشت که خود اختلافات خود را حل نمایند و آرزومندیم که با حفظ روابط حسنه با مردم و رهبران آنها در دیفکتو Defecto  باشیم؛ (۱۶۶-۶). 

فی لهذا با ګرفتن قدرت امیر شیرعلیخان درهرات و امیر محمد افضل خان در کابل بریتانیا با پیشبرد به اصطلاح سیاست دیفکتو در افغانستان برای محمد افضل خان نوشت که :"چون امیر شیرعلیخان هرات را اشغال و روابط دوستانه با بریتانیا دارد لهذا او را ما نیز برسمیت میشناسیم و هردو را بنام دومینیون Domminionsهای  خداداد تبریک ګفت" (۱۶۶-۶).

در مورد سیاست دیفکتو جنرالاس.جی.ماکمن  Lt.General.S.G. Macmunn  که خود نویسنده مؤخذ (۶) است چنین تبصره میکند که:"بدون شک بعد از تجربه ګذشته سیاست خوبی بوده مشروط بر اینکه اګر برای همیشه تعقیب میشد و بخاطر نفوذ تدریجی روسها  در خانتهای آسیایی مرکزی نمیبود یعنی نفوذیکه به نوع خود بنفع بشریت و مدنیت بود چه ترکیه و خانهای ازبک هنوز قادر به سهمګیری در خوشبختی جهان نبودند و همچنان اګر بخاطر حفظ سیاست ما در جدایی ترکیه بدوقسمت اروپایی و آسیایی نمیبود و سردشمنی را با روسها نمیګرفتیم.ممکن موضوع را حل و از دردسر بیشتر نجات می یافتیم. روسها بخوبی میدانستند که ما نقطه ضعیفی داریم و روزی میتوانند بخوبی از آن بحیث بازی ای در مقابل ما استفاده نمایند.لهذا در چنین حالت مثبت بودن و یا منفی بودن سیاست                Masterly in Active که بعدآ آنرا جی.دبلیو.اس.ویلی G.W.S.Willi  مشاورسیاسی جان لارنس،فعالیتهای شیطانی نامیده.............و نمیتوانست برای همیش قابل تطبیق باشد"(۶-۱۶۶) و نیوسنده به تبصره خود چنین دوام میدهد که: بنابر سیاست نامعقول جان لارنس هیچ دلیلی نبود که امیر شیرعلیخان برای بریتانویها احترام میګذاشت.چه بریتانویها با تحریک رقبیان امیر شیرعلیخان جنګ داخلی را برای شش سال دامن زد و در طول شش سال نیرو و منابعی را که برای اعمار و شګوفانی کشور برایش به میراث مانده بود از دست داد و بدتر از همه که سردار عبدالرحمن خان برادرزاده امیر را که عمرش بیش از ۱۹ سال نبود و صرف چند سال محدود را دربلخ با پدرش درآنجام بعضی کارها سپری نموده بود تشویق بګرفتن قدرت کابل مینود."(۱۶۶-۶).

در جون ۱۸۶۸م امیرشیرعلیخان با پسر دلیرش سردار محمد یعقوبخان دوباره قندهار را اشغال..... سپس امیردرظرف دوهفته توانست خود را به غزنی برساند و با شکست سردارمحمد اعظم خان و کمک یکی دیګری از خاندان بارکزایی که در کابل بود مجددآ قدرت مرکزی کابل را بدست آورد و محمد اعظم خان بین راهء مشهد و وتهران فوت کرد.

درهمین وقت سرهنری راویلنسن    Sir Henry Rawlinsonدر یادداشت خود نوشت؛ما درعوض کشانیدن کشور به بی نظمی داخلی به حمایهء امیر شیرعلیخان مؤفقتر میبودیم.؛(۱۶۸-۶).با تاج پوشی امیر شیرعلیخان بار دوم مایوMayo  Lord بحیث حکمران کل هند مقرر و به هند رسید.مایو برخلاف سیاست جان لارنسJohn Lawrance  برای حفظ منافع انګلیس در هند طرفدار ایجاد کشورهای بیطرف یعنی بفرستت Buffer State  در آطراف هند بود. لهذا خواست برخلاف سیاست لارنس روابط شخصی خود را با امیر برقرار نماید.بنآء مایو امیر را در سال ۱۸۶۹م به امباله در هند دعوت واز امیر بګرمی استقبال بعمل آورد.مایو میدانست که امیر در مذاکرات تضمین دفاعی را در مقابل تجاوز خارجی و شناسایی پسرش عبدالله جان را بحیث ولیعهد تقاضا میکند.مایو حاضر بود هردو خواست امیر را قبول نماید اما نمیتوانست دولت مرکزی انګلیس را متقاعد بقبولی خواهشات امیر سازد.چه دولت انګلیس میدانست که با تعین عبدالله جان بحیث ولیعهد توسط شخص امیر بدون مداخله انګلیس سردار محمد یعقوبخان با امیر دشمن و با انګلیس دوست میشود و در آینده اعتماد سردارمحمد یعقوبخان را بالای انګلیس از دست نخواهند داد. لهذا مایو Mayoصرف وعده داد که دولت انګلیس بخشونت تام هر نوع تجاوز خارجی و به قیام داخلی برخورد خواهد نمود و وقتآ فوقتآ در بررسی اوضاع سیع خواهد شد که حکومت امیر را تقویه نمایند.امیر باګرفتن تعهدات فریبنده و میان خالی مایو با مقدار سلاح و پول امدادی(پول را نګرفت) از امباله به افغانستان برګشت.مایو با فهم اینکه پا را فراتر از سیاست انګلیس ګذاشته طی مکتوبی از موقف خود چنین دفاع کرد که:"اګر من راهء دیګری را میګرفتم و امیر دست خالی اعزام میګردید ممکن ما فرصت بدست آورده شده را برای مدت طولانی درافغانستان از دست میدادیم و دوازده لک روپیه ما در آتش می افتاد و زمینه دسائیس و توطیه های خارجی را مساعد میساخت".(۳۵-۵).در باره قبول نکردن پول، نویسنده انګلیس بنام آرګایل Argyll می نوسید که: " امیر شیرعلی خان خوف داشت که اګر همه کمکها را قبول نماید راهی را خواهد کشود که انګلیسها اقامت نمایندګان خود را در داخل افغانستان تقاضا نمایند به یقین که این  یک عامل قابل بود و محاسبه امیر نیز دور از واقعیت نبود" (۵-۳۷).

( تذکر مختصر نویسنده : غرور،مناعت و وطندوستی  امیر شیر علی خان را با رهبر امروزی و بوجیهای پول بیګانګان مقایسه فرماید).

قابل تذکراست که:"درعین روز که مایو با امیر ملاقات میکرد سفیر روسیه Brunow  در لندن به نمایندګی از Gortschakov بدولت انګلستان اطمینان داد که افغانستان بکلی از ساحه نفوذ روسیه دور است.در جواب Clarendon, وزیر خارجه پیشنهاد مذاکره در مورد ایجاد منطقه بیطرف در آسیایی مرکزی را نمود تا روسیه و انګلستان را دور از ساحه نفوذ یک دیګر داشته باشد".

آنچه را Clarendon در نظر داشت ساحه شمال دریایی آمو و حفظ آزادی خانتها بود،اما معلوم شد که روسها میخواستند افغانستان را بحیث منطقه بیطرف بشناسند."(۳۶-۵).

بعد از امضاهء معاهده جمرود روسها خواستند سیاست اصلی بریتانیا را در قبال  آسیای مرکزی،افغانستان و ماورای آن که عبارت از مناطق ایالت شمال غربی فعلی یعنی پشاور،کوهات  و بنووه بود بداند. دراین ارتباط نزد بریتانیا دو نوع طرز دید بود یعنی یکی"یاست سرحد بسته "و دوم            " سیاست پیشروی" مکاتبات و پیشنهادات در مورد آسیائی مرکزی بین روسیه و بریتانیا تبادله ګردید بالاخره در پرنسیپ موافقه شد که در آسیائی مرکزی ساحه بیطرفی تعین ګردد که موزونترین منطقه  افغانستان خواهد بود.اما درعوض در نتیجه موافقه ۱۸۷۳م جیمز دبلیو سپین با روسیه بدون اطلاع و مشوره امیر شیر علیخان و احترام به خواست و حقوق حقه مردم منطقه بوده باشد دریائی آمو قبل از علامه ګذاری بحیث سرحد شمالی افغانستان تعین ګردید. یعنی هدف اصلی این بود که.

۱-تعین دریائي آمو بحیث خط منقسم مؤقت بین روسیه وافغانستان.

۲-اخراج رسمی افغانستان از تحت تآثیر روسیه.

۳-موافقه بریتانیا با روسیه به تصرف تمام مناطق خانتها در شمال دریائی آمو  بشمول مناطق که از متصرفات امیر کابل بود.

( تبصره مختصر نویسنده: از تذکرات فوق و آنچه در سطرهای بعدی به مطالعه شما میرسد به نتیجه خواهید رسیدکه:انګلیسها و روسها چون کیسه بران ماهیری بوده اند که در یکجاه ضربه شدید وارد و ازدیګر جای کیسه را میبریدند.)

با قدرت رسیدن محافظ کاران در بریتانیا (۱۸۷۴م) حالات تغیر کرد و لارد لیتن   Lord Lytton بحیث ګورنر جنران نو درهند مقرر و با تعقیب سیاست پیشروی روابط تیره تر ګردید.امیرشیرعلیخان درکانفرانس ۱۸۷۶م امباله هیأت انګلیس را قبول نکرده بود.در این مورد نیز نویسنده انګلیس مینویسد که:

" سالها بین خود انګلیسها اختلاف نظر بود که آیا امیر شیر علیخان در امباله اظهار آماده ګی خود را بقبولی نمایندګان انګلیس در دیګر نقاط افغانستان به استثنای کابل کرده بود یا خیر و هیچ شواهدی واضح مبنی بر قبولی آن نیست و این ادعای غیر معقول به نظر میرسد".(۳۷-۵).

اما  لیتن علرغم مخالفت امیر به پزیرفتن هیأت غیر مسلمان تحت رهبری نیول چمبرلین هیأت را بطرف افغانستان اعزام داشت که بتاریخ ۲۵ آګست ۱۸۷۸م عساکر افغانی مانع دخول شان به افغانستان ګردید.نویسند بریتانوی براین رابسن  Brian Robson علت سقوط سلط امیر شیرعلیخان را چنین بیان میکند.

بعد از اشغال کیف توسط روسها در سال ۱۸۷۳م جان لارنس که بحیث مشاور سیاسی امور هند بود تقاضای عکس العمل شدیدی را در مقابل روس میکرد و اظهار داشتکه:"به روسها باید فهمانده شود که برای شان اجازه داده نخواهد شد که در امور افغانستان و یا سرحداتی که در مجاورت سرحدات ما (هند) است مداخله نمایند....... در صورت عدم رعایت ما قادر خواهیم بود که برایشان بفهمانیم که پیشرفت از نقاط معینه بطرف هند در تمام جهان جنګ را بطرفداری هند آغاز خواهد شد".(۳۶-۵).

وقتی روسها در سال ۱۸۶۵م با اشغال تاشکند همسایه دربدیوار افغانستان شد و نیز مؤفق ګردیدند که خطوط آهن را دراکثرنقاط آسیایی مرکزی تمدید نمایند برای بریتانویها دیګر خواب و خیال دستیابی به مارکتهای آسیایی مرکزی نماند بلکه موضوع دفاع از هند و جلوګیری از پیشروی روسها به افغانستان و بالاخره به هند بریتانوی جدی مطرح شد. در اینجاه بود که بریتانیویها در یک دو راهی قرار ګرفتند و مجبور به تجدید نظر به سیاست خود شوند یعنی درعوض سیاست پیشروی یکی از دو سیاست دیګر یعنی سیاست عقب نشینی به دریایی سند    Back to the Indus  و یا تعین سرحد علمی       Scientific Frontier را انتخاب و عملی نمایند.فی لهذا:

سیاست عقب نشینی به دریای سند را نسبت بعد مسافه از افغانستان نزد شان عملی ندانستند چه انګلیسها برخلاف روسها بنابر ممانعت مردم قبایل مؤفق به تمدید خطوط آهن وحتی تلګرام درمناطق ماورای سند نشده بودند لهذا قوای نظامی خود را با تمام تسهیلات لازمه در موقع حمله افغانستان و یا حمله احتمالی مشترک افغان و روس و یا در صورت لزوم حمله مجدد بریتانیا بر افغانستان در هوای ګرم تابستانی ویا هوای سرد زمستانی غیرعملی میدانستند بنآء با معلومات دست داشته شان درمناطق ماورای دریایی سند و بین کوهایی هندوکش و سلیمان وهمچنان مناطق بلوچستان بهتر،مناسبتر، سریعتر دانستند که در عوض استخدام عساکر هندی و بریتانوی که تقاضایی امتیازات زیاد و تهیه و تدارک تسهیلات پرمصرف وغیر اقتصادی را میکردند اکثریت مردم بیسواد قبائیل که نه از دین مقدس اسلام و نه از مدنیت روز آګاهی کامل داشتند که در خم وبیچ دره های بین کوهایی هندوکش و سلیمان و منطقه زندګی میکنند و نسبت قلت زمین زراعتی به تجارت محلی مصروف و ګاه ګاهی بین خود در نزاع بودند و نیز از شاه هان افغانستان در مقابل بریتانیا و سکها وهمچنان از بریتانویها درمقابل شاهان افغانستان  پول میګرفتند و می جنګیدند و همیشه منتظر شری می بودند که که در آن خیر شان باشد استفاده نمایند.

  درجنوری سال ۱۸۷۷م هیأت مؤظف امیر برهبری سید نورمحمد شاه به پشاور مواصلت کرد و میخواست در مذاکرت عکس العمل جدی امیر را در مورد اشغال غیر عادلانه و ظالمانه کویته و همچنان تحریری از سر هنری راونسنSir Hannery Rawlinson  در کتابش تحت عنوان "انګلیس و روس در شرق نوشته بود که قندهار و هرات از اداره کابل خارج باشد"(۴۴-۵).ابراز بدارد. اما سر لویز پلی اصرار داشت که قبل از بحث در مورد هر موضوع دیګر باید نماینده افغانستان بموجودیت نمایندګیهای انګلیس در افغانستان موافقه نماید. اما سید نورمحمد شاه صلاحیت قبولی نمایندګیهای مقیم انګلیس را قبل از آغاز مذاکرات نداشت و نیز سرلویز پلی نماینده لیتن  Edward.R.B.Lytton نیز صلاحیت نداشت که شرایط مقدم بر آغاز مذاکرات را کنار ګذاشته و صرفنظر نماید چنانچه نویسنده انګلیس اظهار میداردکه: "این یک تراژدی بود که لیتن فرصت خوبی را از دست داد چه در جریان مذاکرات برای رسیدن بتوافقات دیګر امیر وادار میشد که نمایندګیهای مقیم در قندهار و هرات را قبول نماید. چه آنچه را که امیر ممانعت میکرد شرط مداخله مقدم در آغاز مذاکرات بود."(۵-۴۵).

سید نورمحمد شاه ګفت که:" این آخرین بار است که امیر با انګیسها معامله میکند و نباید این فرصت از دست داده شود و خداوند کمک نماید که بتوافقی برسیم،شما نباید باری را برما تحمیل نماید که توان برداشت آنرا نداشته باشیم و اګر شما مکلفیت ما را زیاد کنید مسؤلیت آن بدوش شما خواهد بود"     (۴۵-۵).

 و سید نورمحمد شاه درپشاور بشکل مرموزی بتاریخ ۲۱مارچ۱۸۷۷م فوت نمود و کانفرانس بی نییجه ماند.

در همین فرصت هیأت روسها تحت ریاست ستولیتوف Stolitov با درک نقط ضعیف انګلیسها  بدون آګاهی امیر  بتاریخ ۲۲جولای ۱۸۷۷م بکابل رسید. مقابلتآ انګلیسها بدون تعقل تصمیم مقدمات حمله را بر کابل ګرفت و لیتن بدون معطلی نواب غلام حسین خان را بحیث نماینده جدید در کابل تعین و مصمم شد که مطالب "ذیل را به اطلاع امیر برساند.

۱-استقبال هیأت انګلیسی در کابل در وقت و زمانکه دولت انګلیس لازم داند.

۲-تأسیس نمایندګیهای نظامی مقیم در هرات و احتمالآ در قندهار نیز.

۳-اخذ موافقه انګلیس در هرنوع مذاکرات با کشورهای دیګر".(۴۸-۵).

و نویسنده انګلیس دوام میدهد که: لیتن جاه طلب و خودخواه میګفت ؛ رهبرانی چون خانان قلات و امیران کابل بیش از ګدیها و مهره های نیستند اګر ما مسابقه مهم امپراتوری انګلیس را با روسها بازی نمیکردیم"

در اینجا قابل تذکر است که امیر بنابر مخالفت ملت به موجودیت اروپایی نژادها به نمایندګیهای انګلیسی موافقه نمیتوانست چه اګر برای انګلیس اجازه نمایندګی را میداد روسها نیز عین تقاضا را میکردند که به آن انګلیسها موافقه نداشتند. (۳۹-۵).

 بهر حال لیتن بعد از حصول جواب کابینه در حالیکه ستولیتوف قبلآ ......بتاریخ ۱۱آګست ۱۸۷۷م افغانستان را ترک ګفته بود لیتن برخلاف هدایت کابینه  بدون ضیاع وقت وعواقب ناګوارآن قوای نظامی را از طریق خبیر که نزدیکترین فاصله بکابل بود تحت رهبری جنرال سر نیول چمبرلن S.G.N.Chamberlain با سر لیوس ناپلیون کیوناری با یکهزار عسکر و تعداد توپها بطرف کابل سوق داد و نیز به قوماندان اعلی سرفیدریک هنری S.F.Hannry هدایت داد که کرم و قندهار را اشغال نمایند و نیز توسط نواب غلام حسین خان که نماینده انګلیس در کابل بود از اعزام هیأت انګلیس به امیر شیرعلیخان رسمآ اطلاع داد....هنوز با اعزام هیأت موافقه نشده بود که هیأت اعزامی انګلیس بطرف افغانستان در حرکت آمده بودند و امیر را که درعزاداری فوت پسرش عبدالله جان مصروف بود جدی متأثر و خشمګین ساخت.

لهذا باوجود که امیر طرفدار اعزام هیأت انګلیسی دریک فرصت مناسب بکابل بود و به آمدن چمبرلن نیز مخالفت نداشت مشروط براینکه مثل هیأت روسی با ۲۰ الی ۳۰ نفر وارد کابل میشدند اما نسبت نامساعد بودن وقت و بدون اخذ موافقه قبلی و لحن تهدید آمیز انګلیس امیر طی مکتوب مؤرخ ۱۴آکتوبر۱۸۷۸م ازطریق جمبرلن برای لیتن واضح ساخت که هرنوع پیشرفت بطرف کابل بمقاومت قوا روبرو خواهد شد. لیتن با اخذ مکتوب کابینه انګلستان را در جریان ګذاشت وکابینه انګلستان بتاریخ ۲۵ آکتوبر۱۸۷۸م فیصله صادر نمود که لیتن با صدور ابلاغیهء که:"محکومیت امیر و دوستی با مردم افغانستان را دربر داشته باشد؛کرم را با لشکرکشی اشغال و دره خیبر را تأمین سازد و پیشرفت از کویته بطرف قندهار فعلآ معطل باشد.اما لیتن خودخواه و متکبر قبل از حصول هدایت کابینه بتاریخ ۲۱سپتمبر ۱۸۷۸م قوای خود را تحت رهبری کیوناری به پایګاهء افغانی درعلی مسجد خیبر رسانیده بود درعلی مسجد قوای انګلیس از طرف فیض محمد خان سرحدار مانع  پیشروی بطرف کابل شد و برایش ګفت که از کابل هدایت در مورد دخول هیأت را ندارد و در صورت تخطی بالایش فیر خواهد شد قوای لیتن که آنرا هیأت مینامید با شرمندګی به پشاور برګشتند و همزمان قوای انګلیس برخلاف هدایت کابینه بطرف قندهار و کرم نیز در حرکت بودند". بازګشت ناکام کیوناری به پشاور آتشی بود بر فرق سر لیتن.

لهذا لیتن بتاریخ ۳۱آکتوبر۱۸۷۸م عنوانی امیر التیماتم صادر و برایش الی ۲۰ نومبر۱۸۷۸م یعنی بیست روز موقع داد که به نمایندګی مقیم انګلیس در افغانستان موافقه نماید و نیز از بازګشت هیأت چمبرلین و کیوناری به پشاور معذرت بخواهد و در صورت انکار امیر بحیث دشمن انګلیس شناخته خواهد شد. امیر به اطلاع از عبور قوای انګلیس از سرحد بطرف کابل بتاریخ ۱۰دسمبر ۱۸۷۸م در حضور جمع غفیری مردم اعلان کرد که میخواهد به روسیه سفر نموده و موضوع تجاوز انګلیس را بر یک کشور آزاد و مستقل در کانفرانس بین المللی که در سنت پتسبورګ St Petsberg دائیر میشد مطرح نماید. لهذا در اثر خواهش مردم حاضر مجلس سردار محمد یعقوبخان را از زندان رها و بحیث والی کابل و نائب سلطنت مؤظف کرد و خودش با اعضاهء فامیلش و یک تعداد وزرا بطرف بلخ حرکت تا از آنجا بروسیه برود اما چون روس فریبکار که هدفشان مجازات و شکست ثانی انګلیس در افغانستان و منطقه بود از دخول امیر بروسیه معذرت خواستند و امیر در حالت یأس بتاریخ ۲۱فبروری ۱۸۷۹م به عمر ۵۶ سالګی چشم از جهان پوشید و آرزوهای نیک وعالی اش را که برای ارتقاء و شګوفانی و حفظ آزادی و استقلال افغانستان داشت با خود بخاک سیاه برد و به خون پاک شهیدان مادروطنش افغانستان یکبار دیګر قربانی رقابتهای دو قدرت بزرګ جهانی وقت شد.

نویسنده انګلیس براین رابسن Brian Rabson علت سقوط امیر شیر علیخان را چنین بیان میکند."روابط محتاطانه و عدم مداخله انګلیس که یکی از ممیزات سیاست انګلیس از سال ۱۸۴۲-۱۸۷۴م بود بنابر فشارهای توسعه طلبانه روسها درآسیایی مرکزی درهم شکست و اهمیت افغانستان بلند رفت. سیاستمداران انګلیسی معتقد شدند که روابط امیر غیر دوستانه بوده و بیشتر معتقد شدند که روابط امیرغیر دوستانه بوده و بیشتر مستعد به نفوذ روسها میباشد که البته با این برداشت مسلمآ امیر نزد انګلیسها دیګر اهمیتی نداشت. فلهذا معیار ومحکی برای آزمایش دوستی امیر صرف رضایت و قبولی او به نمایندګیهای مقیم انګلیس نژاد درافغانستان بود و کوتاهی در قبولی آن سبب رسیدن ستولیتوف بکابل و برهم خوردن توازن شاهین ترازو بطرف جنګی شد که لیتن از یک سال به اینطرف برایش آمده ګی میګرفت."(۵۲-۵). 

همچنان نویسنده فوق در مورد شخصیت امیر شیرعلیخان نیز چنین مینویسد"نادرست خواهد بود که از همدردی و احترام به امیر شیرعلیخان مضایقه شود.ګرچه او شخصیت بزرګی مثل پدرش امیردوست محمد خان و برادرزاده و خلفش امیر عبدالرحمن خان نبود چه او مجذوبیت،زکاوت و هشیاری اولی و موضعګیری سختګیرانه دومی را نداشت.اما نمیتوان از کرکتر و پیروزیهایش انکار کرد.او با قوت قلب پنج سال برای حفظ امارت خود مبارزه کرد و علرغم مشکلات در مدت بیشتر از نه سال امیدواری خود را در اداره افغانستان و حفظ تمامیت ارضی آن را از دست نداد.همچنان او علاقمندی خاصی برای حفظ استقلال کشور خود داشت.او با وجودیکه بنابر مخالفتها و عدم روابط ګرم انګلیس از آنها مأیوس شده بود اما با آنهم هیچګاه با آنها دشمنی نداشت. لهذا مشکل خواهد بود فیصله نمایم که در آخرین وهله معامله نکردن استقلال افغانستان با قبولی نماینده دائیمی انګلیس اشتباه او بود. نخیر بدقسمتی او و کشورش بود که بین مبارزه قدرتهای چون روسی و انګلیسی قرار ګرفته بود که حتی شخص هوشیار و یا ظالمی هم نمیتوانست خود را نجات بدهد.بنآء نمیتوان عجز را بی آبرویی دانست"(۱۰۱-۵).

 سردار محمد یعقوبخان که از عواقب ناګوار تجاوز انګلیس آګاه بود و منتظر هرج ومرج در افغانستان بود از آمادګی خود برای مذاکرات صلح به کیوناری اطلاع داد که " پدر بزرګوار و عالی مقامم در راهء جستجوی صلح به امر الهی با زندګی لبیک ګفته و برحمت ایزیدی پیوست"(۱۰۲-۵).

کیوناری مقابلتآ به موافقه لیتن مکتوبی ضمن اظهار تأثر و همدردی نسبت مرګ پدرش از اشغال قدرت او بحیث امیر افغانستان تبریک ګفت. متعاقبآ طی مکتوب مورخ مارچ ۱۸۷۹م شرایط ابتدائی آغاز مذاکرات را قرار آتی برای امیر محمد یعقوبخان اطلاع داد:

۱-منصرف شدن امیر ازقدرت بالای درهء خیبر و دره منشی و قبایل اطراف آن.

۲-واګزاری مناطق پشین،سوی وکرم الی دره شترګردن دراداره و حمایه انګلیس.

۳-پیشبرد مناسبات خارجی افغانستان مطابق صوابدید و خواست انګلیس.

۴-اجازهء اقامت نمایندګان مقیم انګلیس و مصؤنیت آنها در افغانستان" (۱۰۲-۵).

 نویسنده انګلیس به نوشته خود دوام میدهد که:"ګرچه امیر محمد یعقوبخان مناسبات خوب با پدرش نداشت و در بسیاری مسائیل با او اختلافات نظر داشت اما او یک افغان بود و از ابتدا مخالف تجاوز انګلیس بود"(۱۰۱-۵).

لهذا امیر با پیشنهاد انګلیس اظهار موافقه نکرد.بنآء لیتن برای رسیدن اهدافش در جستجوی یافتن شخصی دیګری در عوض امیر محمد یعقوبخان شد تا بالاخره با ولی محمد خان که مثل شاه شجاع هر آنچه شرایط انګلیس میبود قبول میکرد به تفاهمی رسید. لیتن با فهم اینکه ولی محمد خان قادر به اداره قندهار و هرات نیست حتی از هدف اصلی جنګ که عبارت از حفظ و ایجاد افغانستان یکپارچه در مقابل روس بود و نمیتوانست با افغانستان چند پارچه و ضعیف در مقابل روسیه مقاومت نماید، مصمم شد که افغانستان به چند قسمت تقسیم شود. یعنی قندهار مستقیم تحت اداره انګلیس درآید، هرات را با ایران معامله و کابل و جلا آباد و ترکمنستان افغانستان را به ولی محمد خان بسپارد. چنانچه برخلاف خواست مردم افغانستان به ایران پیشنهادی تحت شرایط ذیل ارائیه داشت:

۱-حق اشغال نظامی انګلیس هنګام خطر در هرات تصدیق شود.

۲-ایران تعهد کند که دولت روس مرو را نګیرد.

۳ایران در امور سیاسی رهنمایی انګلیس را بپزیرد.

۴- در تخلف از این موارد، بریتانیا به معاهده ۱۸۵۷م مراجعه خواهد کرد".(۶۲۱-۱).

قبل از آنکه انګلیس از ایران جوابی در مورد پیشنهاد شان حاصل نماید،امیر محمد یعقوبخان بعد از طرح نمودن پیشنهاد چهار فقره ای انګلیس با مشاورینش برخلاف پدرش بدو ماده اخیر الذکر هیچ مخالفت نشان نداد. چه او به این عقیده بود که از دست دادن مناطق دائیمی خواهد بود اما اقامت نمایندګان مؤقتی میباشد، موافقه نمود که نماینده انګلیس صرف در کابل اقامت و در مسائیل داخلی کشور مداخله نکند و با شرایط از دادن اراضی شدیدآ مقاومت نشانداد.؛امیر همچنان معتقد بود که از دست دادن اراضی تأثیرات آنی و فوری بقدرت او در داخل کشور دارد اما از دست دادن صلاحیت خارجی را مردم عادی و متوسط قبایل درک نخواهند کرد و همچنان از دستدادن اراضی علامه شکست او بود وتوجه و بدبینی افغانها را به امیرمتوجه میساخت".(۱۰۲-۵).

 لهذا امیر برای انګلیسها چنین استدلال میکرد که که چون او به نمایندګی دایمی انګلیس در مملکت و از دست دادن قدرت سیاسی به انګلیسها موافقه نموده بنآء جای ترسی برای انګلیس و روس نیست.فلهذا امیر انتظار مؤفقیت را در مذاکرات داشت نه از دادن اراضی را. اما در مقابل موضعګیری لیتن برخلاف آنچه که در وقت امیر شیر علیخان بود یعنی بموافقه وقت امیر شیرعلیخان که صرف تأکید به اقامت نمایندګان دائیمی انګلیسی را در افغانستان داشت بکلی تغیر کرده و مصمم بود که فرصت بدست آورده شده را از دست نداده و نقاط مهم ستراتژیکی و اصطلاح (سرحد علمی ) از دست داده نشود بنآء برای حل مشکل کیوناری پیشنهاد آمدنش را بکابل و دوام مذاکرات را نمود و برای اینکه امیر را متقاعد به از دست دادن اراضی سازد پیشنهاد تضمین قویتری را که نارت بروک در مقابل تجاوز خارجی در سال ۱۸۳۸م کرده بود برایش قبول نماید .امیر آمدن کیوناری را با مشاورین خود مطرح کرد.در نتیجه در اثر اسرار بختیار خان منشی کیوناری امیر را واداشت که خودش بګندمک برود.امیر طی نامه مؤرخ ۲۹مارچ۱۸۷۹م به کیوناری اطلاع داد که بعد از چهار روز شخصآ درګندمک میباشد. لیتن پیشنهاد امیر را قبول و به کیوناری هدایت ترتیب پزیرایی با شکوه و قدرتنمایی انګلیس را بګیرد.امیربتاریخ ۱۸اپریل ۱۸۷۹م به ګندمک رسید امیر را به تشریفات خاصی و اجرای رسم ګذشت ۵۰۰۰نفر عسکر و نشاندادن قوای پر زرق و برق انګلیس استقبال کردند.

در ګندمک درآغاز مذاکرات ازطرف انګلیس کیوناری و از طرف امیر مشاورینش مذاکره را پیش میبردند در مذاکرات بنابر موضعګیری سختګیرانه مشاورین امیر در مقابل پیشنهاد غیر عادلانه انګلیس مخصوصآ از دست دادن اراضی افغانستان پیشرفت قابل ملاحظه دیده نمیشد. لهذا کیوناری که هیچ احترامی به نظریات طرف مقابل نمیګذاشت.جلسه و مذاکرات را بدون اشتراک مشاورین امیر بشکل خصوصی با امیر شروع کرد.در جریان مذاکرات خصوصی بعد از تهدید امیر با آوردن ولی محمد خان کاکایش بحیث امیر، بسیار ماهرانه با پیچاندن کلمات که عین مفهوم تصرف اراضی را داشت پیشنهاد کرد که انګلیس صرف پشین،کرم و سیبی را به اختیار داشته و آنرا تصرف نمیکند و< سالانه قسمت از مالیات اضافی آنرا برای امیر می پردازند>. امیر با تهدید از دست دادن امارات پیشنهاد را قبول و راه را برای مذاکرات موضوعات دیګر بشمول تمدید لین تلګراف از کرم به کابل،کنترول برسیاست خارجی افغانستان، اقامت نماینده مقیم انګلیس در کابل و احتمالآ در دیګر نقاط و تضمین قوی در مقابل تجاوز خارجی را باز و معاهده ننګین ګندمک بتاریخ ۲۶می ۱۸۷۹م با امیر در لباس تزار روسی ، قلم انګلیسی پر از خون در ګندمک امضاء کردید  .( تذکر کوچک :با غور مطالب فوق چندینبار خوانده شود و با حالت امروزی و موافقاتیکه در پشت پرده ها صورت میګیرد مقایسه و در مورد عواقب ناګوار آن کمی تعمق شود).

                                

 معاهده خط سیاۀ دیورند( سوم دانه سرطانی خبیثه).

 

  انګلیسها با عقد معاهده ګندمک با تصور اینکه موضوع خاتمه یافته،لیتن مؤفقیت خود را جشن ګرفته و به کرین بروک Cran Brook بتاریخ ۲۳جون ۱۸۷۹ مینویسد که: "من فکر نمیکنم که شما اندیشه راجع به عملیات مؤفقانه و نتایج معاهده کابل و یا هرنوع مشکلی در اخراج عساکر داشته باشید.افغانها بخاطر کوبیدن امیرشیرعلیخان و درس دادن به روس خوش و بما احترام خواهند ګذاشت ... افغانها به یقین مارا به نارضایتی نخواهند دید.(۱۱۸-۵)."

رابرتس Raberts که به همراهی کیوناری به ګندمک آمده بود دوباره به سمله برګشت و کیوناری بتاریخ ۲۴جولای ۱۸۷۹ به کابل رسید و بعد از استقبال شایان از او در بالاحصارمسکن ګزید و برای چند هفته وضع بکلی نارمل بود.سالزبری Salisbury صدراعظم انګلستان چنین نتیجه ګیری کرد که مؤفقیت در افغانستان موقف شانرا در اروپا قویتر ساخت و آنرا پیروزی بر روسیه دانستند مخصوصآ اشغال سه راهء اساسی دخول به هند یعنی کرم،سبی وپشین که بصورت دائیمی در سلط انګلیسها و کنترول بالای سیاست خارجی را بدست ګرفتند جنګ را خاتمه دانسته و افغانستان را بکلی در تصرف خود می دانستند.لهذا بتاریخ ۲۳جولای بنابر مشکلات اقتصادی در هند لازم دیدند که به اخراج عساکر شان اقدام نمایند.......قرار بود آخرین قسمت از عساکرشان از قندهار بتاریخ ۸سپتمبر ۱۸۷۹م از قندهار خارج شوند به صبح ۳ سپتمبر بود که تعداد محدود از عساکری هراتی قطعات سردار محمد ایوبخان که بکابل رسیده بودند بطرف بالاحصار در حرکت شدند و تقاضای معاش ګذشته خود را میکردند. دیری نګذشته بود که از نقاط مختلف شهریان کابل نیز سرازیر شدند و به کمک هموطنان خود شتافته و بطرف منزل کیوناری در حرکت در آمدند.

وقتی از طرف قوایی محافظ کیوناری بالای مهاجمین فیر شد مهاجمین فورآ ذخایر سلاح را درهم شکستند خود را مسلح و جنګ آغاز شد........خلاصه کیوناری منزل خود را آتش زد و خودکشی نمود و تعداد از همکاران و محافظینش  کشته شدند. رابرتس که در سمله بود از حوادث قتل کیوناری توسط تلګرام از کرم خبر شد.موصوف موضوع را به اطلاع لیتن رسانید موصوف رابرتس را مؤظف ساخت که بدون معطلی در رأس قوایی بطرف کابل لشکر بکشد و نیز به قوای قندهار و جلال آباد هدایت برګشت و اشغال و کنترول مناطق شان داده شد.

من نمیخواهم به تفصیل جنګ دوم افغان و انګلیس صحبت کنم صرف میخواهم خوانندګان این نوشته را به ابلاغیه های انګلیس که بعد از نامه تصلیت امیر صادر ګردیده متوجه سازم که قرار ذیل میباشند.

"امیرمحمد یعقوبخان بعد از مرګ کیوناری وحشت زده بود بادرک عواقب ناګوار آن  میدانست که هدف لشکرکشی رابرتس بکابل انتقامجویانه میباشد و ګناه کار و بی ګناه را مجازات میکند.لهذا امیر اولآ طی مکتوبی عنوانی رابرتس به علیخیل تأثرات خود را در مورد وقوع حادثهء غیر مترقبه و قتل کیوناری و هیأت معیتی اش را ابراز و در مکتوب دیګری از تصمیم خود راجع به مجازات اشرار را وعده داد و در اخیر مکتوب خود چنین نوشت "من بخداوند اتکا دارم که برای من فرصت داده شود که دوستی خود را بحکومت انګلیس ابراز و نام نیک خود را در مقابل جهانیان بدست آرم."(۵-۱۲۴).

"رابرتس به اساس هدایت لیتن بتاریخ ۱۶سپتمبر ۱۸۷۹م اولین ابلاغیه خود را برای مردم افغانستان صادر کرد.؛ هدف از تهاجم انګلیس مجازات اشخاصی است که در قتل هیأت انګلیس دست داشته اند و همچنان حمایه از امیر است مشروط براینکه او روابط دوستانه را با انګلیس حفظ نماید.اشخاصیکه در کشتن هیأت انګلیس دخیل نبوده اند و به آمدن رابرتس مخالف نیستند نباید اندیشه مند باشند"(۵-۱۲۴).

"به تعقیب این ابلاغیه از امیر تقاضای اعزام هیأتی برای انجام مذاکرت خصوصی شد که امیر مستوفی حبیب الله خان و وزیر شاه محمود خان را مؤظف و به علیخیل اعزام داشت، هیأت موظف بتاریخ ۲۳سپتمبر با رابرتس ملاقات نمودند و هیأت مؤظف پیام امیر را برای رابرتس اظهار داشت که امیر به تمام معنی حاضر بهمکاری درارتباط یافتن قاتلین کیوناری و مجازات آنها است مشروط بر اینکه برای امیر فرصت داده شود که در عوض عساکر سابقه عساکر جدید که طرف اعتماد امیر باشند استخدام و سپس در مورد اقدامات لازمه نماید. در غیر آن اګر رابرتس با عساکر انګلیس بطرف کابل حرکت کند عساکر سابقه و مردم در مقابل امیر که آنرا ګدیګک انګلیس مینامند و قوای انګلیس قیام میشود"       (۱۲۴ـ۵).

"چون انګلیس بالای امیر مشکوک بود رابرتس امیر را به خوشی لوګرد خواست و اورا در یک خیمه تحت نظارت سپاهین ګورکه هندی قرارداد. و روز بعد رابرتس با معیتی امیر بطرف کابل حرکت و ابلاغیه دیګری ذیل را صادر نمود.

کابل اشغال خواهد شد.آنانکه بالای هیأت انګلیس حمله نموده اند مجازات و هرکس که در داخل و اطراف کابل مسلح دیده شد دشمن انګلیس محسوب و اګر بدخول قوای انګلیسی مقاومت نشانداده شد رابرتس مسؤل عواقب آن نخواهد بود."(۱۲۶-۵).

"جنرال رابرتس بتاریخ ۱۱ آکتوبر به شهر کابل رسید و از بالاحصار و منزل کیوناری بتاریخ ۱۲ آکتوبردیدن بعمل آورد و بتاریخ ۱۳ آکتوبر در یونیفارم نظامی خود رسم ګذشت را برای نشاندادن قوایی خود بمردم کابل انجام داد به تعقیب نمایش نظامی رابرتس بود که مخزن سلاح بالاحصار منفجر و باعث کشته شدن در حدود ۷۰ عسکر و یک تعداد زخمی ګردید بنآء رابرتس تصمیم ګرفت که از بالاحصار به شیرپور ( که امروز بنام شیر چور شهرت دارد)نقل مکان نماید. چون اهداف اصلی لشکرکشی رابرتس بکابل عبارت بود از :

۱-مصؤنیت قوای انګلیس در کابل.

۲-ایجاد ارتباط مخابراتی بین کابل و سمله از طریق خیبر.

۳- مجازات اشخاص که در قتل کیوناری و هیأت انګلیس دست داشتند.                       

لیتن با فهم اینکه امیر محمد یعقوبخان با عقد معاهده ګندمک دیګر نزد ملت افغان اعتبار ندارد و برادرش سردار محمد ایوبخان در هرات بر ضد انګلیس قیام نموده و عبدالرحمن خان خود را به سرحد شمال افغانستان رسانیده بود. بهتر دانست که هرچه زودتر به تطبیق مجازات اقدام و به کار خاتمه داده شود لهذا برای رابرتس هدایت داد که:"شما نمیتوانید منتظر ګرفتاری سرحلقه های آشوبګران باشید. چه هریک از عساکر قطعه هراتی با هریک از اشخاص ملکی چه مجتهد باشد ویا نفر عادی و یا ملا و یا دهقانیکه در جمیعت حمله کنندګان اشتراک داشتند مسؤل اند. برای اینکه به احساسات انجمنهای انګلیسی جواب داده شده باشد بهتر خواهد بود که اعدامها به اساس فیصله کدام نوع مقام باصلاحیت قضایی صورتګیرد.

اما این نوع مقام باید خشن ترین و سریعترین نوع قضایی مثل محاکم میدان جنګ                Dramhead Court Martial Law باشد مطلب از قضاوت بصورت معمول آن نیست بلکه مجازات است.لهذا با رسیدن شما بکابل باید عمل شود و هدف شما باید برخورد با وحشت باشد برای اینکه از حکمفرما شدن وحشت جلوګیری شود باید برخورد شما بسیار سریع و قاطع باشد."(۱۴۰-۵).

بعد از دو روز رسیدن رابرتس بکابل ابلاغیه شدیدی دیګر به چنین متن صادر نمود."قوایی تحت قومانده من حال بکابل رسیده و بالاحصار را اشغال نموده اما در طول راه از طرف ساکنین شهر به مخالفت و اقدامات خصمانه روبرو شدند. فلهذا برعلاوه مرتکب شدن جرم قتل نماینده انګلیس و همکارانش به تمرد در مقابل امیر نیز متهم میباشند."(۱۴۰-۵).

نویسنده انګلیس در مورد مجازات رابرتس چنین تبصره میکند که:

"استدلال مجازات اشخاصی را که مسؤل حمله به هیأت انګلیسی بودند معقول و بجا خواهد بود اما به ارتباط اینکه حق تهاجم را بر افغانستان و غصب نمودن قدرت حکومت افغانستان را داشتند یا خیر قابل بحث و سوال است و همچنان ادعای حق اعدام اشخاص را که مقامات در مقابل تجاوز انګلیسی بود و آن را تمرد در مقابل امیر دانسته اند بکلی مردود و نادرست است."(۱۴۱ـ۵).

با آمدن رابرتس بکابل ملت آزاده، بیدار و باهوش افغان بنابر خصلت افغانی و وظیفه اسلامی که حب وطن را جز ایمان خود میدانستند تحمل رویه وحشتناک رابرتس را پزیرفته نمیتوانستند لهذا اتحاد آهنین و شکستناپزیر خود را  در مقابل قوای اشغالگرانګلیس اعلان و جنگ دوم افغان و انګلیس  ۱۸۷۹م تحت رهبری غازیانکه از نقاط مختلف کشور متحد شده بودند و مردانه  وار از طرف زنان قهرمان افغان با تهیه بسته های نان و رساندن مهمات نظامی حمایه و تشویق میشدند انګلیس را یکبار دیګر شکست داد که بعدآ جنګ میوند تحت رهبری سردارمحمد ایوبخان و قهرمانی زنان و مردان افغان خاصتآ ملالی میوند و عبدالله عاشقان عارفانی در تاریخ افغانستان بخط زرین درج است.

انګلیسها با پزیرش شکست خود در کابل  برطرفی امیر محمد یعقوبخان را چنین اعلان کردند.

"من جنرال رابرتس به نمایندګی از دولت انګلیس اعلان میدارم که امیر برضای خود ترک وظیفه نموده و افغانستان را بدون حکومت رها کرد.... دولت انګلیس بعد از مفاهمه با سران،بزرګان اقوام و تعداد دیګری که نمایندګی ازعلاقمندی و خواهشات مردم ولایات و شهرهای مختلف را میکنند ترتیبات لازمه را برای ایجاد یک حکومت دائیمی خوب را برای مردم اتخاذ خواهند کرد."(۱۴۵-۵).

روسها با استفاده از موقع برای رسیدن هدف دیرینه خود که افغانستان را بین روسیه و هند تحت الحمایه انګلیس بحیث منطقه حایل  بسازد عبدالرحمن خان را که در ترکستان روسیه زندګی میکرد از آمو به ترکستان افغانستان که مردم منطقه از قبل با او آشنائی داشتند فرستادند.روسها به این عقیده بودند که عبدالرحمن خان با سپری نمودن دوازده سال در روسیه برای آنها مفید و"قاز انګلیسی را پخته خواهد نمود."(۱۹۰-۶). و انګلیسها داخل شدن عبدالرحمن خان به افغانستان را برای ایجاد یک حکومت با ثبات خبری خوشی دانستند.

لهذا لیپل ګریفن Lepal Griffin انګلیس که در کابل بود بتاریخ۱۴جون برعلاوه پیام شفاهی برای عبدالرحمن خان پیام کتبی نیز توسط  نماینده خصوصی خود نزد عبدالرحمن خان فرستاد و برایش نوشته بود که:

"قراراطلاع شما داخل افغانستان شده اید بنآء این مکتوب توسط نماینده خصوصی به شما ارسال شد که شما از نیات آمدن خود نماینده ګان انګلیس را مطلع و ازاهداف دخول خود درافغانستان به دولت انګلیس توضیحات لازمه ارائیه بدارید. وهمچنان شفاهی توسط مخبر شان به سردار عبدالرحمن خان ګفته شد که روابط صمیمانه طولانی شان با روس بالای انګلیس تأثیری ندارد؟ درختم نامه با آرزوی نیک اظهار علاقمندی دوام مکاتبه را نموده بود."(۱۹۳-۶).

سردار موضوع را با بزرګان همسفر خود درمیان ګذاشت که مقابلتآ بزرګان خواستند بسیار بشدت برای انګلیس جواب داده شود. اما سردارهوشیار در جواب برای همسفران خود ګفت که در چنین حالت از جواب زشت چه نتیجه خواهیم ګرفت بهتر و معقول خواهد بود که از آنها بیشتر بشنویم.لهذا مثل یک سیاستمدار از رسیدن مکتوب اطمینان داد و متن مکتوب سردار منعکس کننده عدالت و دوستی بوده و از حالت تحقیر آمیزیکه نباید درافغانستان واقع میشد و توسط  امیر محمد یعقوبخان و مشاورین مضرش صورت ګرفت یاد آورګردید و متذکر شد که یک امر ضروری است که افغانستان در آرامش و دوستی بین دو امپراتوری قرار داشته باشد.وی علاوه نمود که روسیه و انګلیس بین خود توامیت افغانستان را تضمین کنند؛و مخبرنیز حامل پیام شفاهی سردار به قرار ذیل بود.

"او برای دوازده سال نمک روسیه را خورده و نادرست خواهد بود که شرایطی را قبول نماید که به آنها بیوفا باشد.لهذا او ارزومندی دوستی را با هردو قدرت نموده و خصوصآ با انګلیسها که انتظار ګرفتن استقلال را از انها دارد و بکمال خوشی آرزومند است که با ۵۰۰ رأس اسپ به چاریکا بیاید و موضوع را مطرح نماید".(۱۹۳-۶).

بتاریخ ۲۰ جولای ۱۸۸۰م سردار به چاریکار رسید.با رسیدن سردار رابرتس فورآ بزرګان و سرداران را به دربار کابل دعوت و در حضور آنها عبدالرحمن خان را بحیث امیر کابل اعلان کرد. در هرات سردار محمد ایوبخان که عاشق آزادی و استقلال افغانستان بود و نمی خواست یک بلست از خاک مادروطنش در سلط بیګانه ګان باشد بعد از تسلیمی قندهار به بطرف فراه،هلمند و و لشکرګاه لشکر کشید که در نتیجه غازیان افغانی و قوای انګلیسی در میوند در جنګ شدیدی روبرو و قوای انګلیس به شکست نهای مواجه شدند.      

یک انګلیس چنین اعتراف میکند که:

"در تمام جنګهای افغان و بریتانیا، جنګ میوند از برجسته ترین شکست بریتانیا به شمار میرود."

(۱۹۸-۶).

در کابل لپل ګریفین Lepal Griffin بعد از یک هفته از اعلان امارت عبدالرحمن خان در کابل به چاریکار نزد سردار رفت و بتاریخ ۳۰ جولای ۱۸۸۰م اولین بار با سردار ملاقات کرد و سردار از ګریفین درخواست تعهدات تحریری را نمود که مقابلتآ از طرف ګریفین جواب تحریری ارائیه شد که:

"بعد از تقدیم احترام جلالتماب ګورنرجنرال به افتخار اطلاع حاصل نمود که ولاحضرت شما به اساس دعوت دولت انګلیس بطرف کابل در حرکت میباشید.فلهذا با در نظرداشت احساسات دوستانه ولاحضرت شما و ایجاد روحیه اطمینان در سرداران و مردم به تأسیس یک حکومت تحت رهبری ولاحضرت شما اطمینان میدهیم که دولت انګلیس ولاحضرت شما را بحیث امیر کابل میشناسد ( انګلیسها برای اولین بار امیر افغانستان را والاحضرت خطاب میکند).برعلاوه برای من صلاحیت داده شده که به اطلاع شما برسانم که دولت انګلیس هیچ علاقه ندارد که در امور داخلی مناطق تحت اداره ولاحضرت شما مداخله نماید و نمیخواهد که نماینده مقیم انګلیسی را در هیچ یک از مناطق تحت اداره شما تعین نماید،بلکه صرف برای حفظ روابط دوستی عادی که بین دو کشور مجاز برقرار میباشد لازم خواهد بود که یکنفر نماینده مسلمان را دولت انګلیس به اساس یک موافقه در کابل مقیم سازد.چون ولاحضرت شما خواهش نموده بودید که نظر و تصمیم دولت انګلیس را در مورد روابط شما با قوای خارجی نیز واضح و به توجه ولاحضرت شما رسانیده شود.اظهار میګردد که نائیب السلطنه و ګورنر جنرال برای من صلاحیت داده که برای ولاحضرت شما واضح سازم که چون ایران و روسیه هردو به خوشی قبول و اطمینان داده اند که از مداخله در امور افغانستان اجتناب میکنند.لهذا واضح است که والاحضرت شما با هیچ قدرت خارجی به استثنای دولت انګلیس روابط داشته نمیتوانید.و اګر هر قدرت خارجی تلاش مداخله را در امور افغانستان نماید و چنین مداخله و یا تجاوز تحریک ناشده بدومنین والاحضرت شما بدون محافظه کاری مشوره های دولت انګلیس را به ارتباط روابط خارجی تعقیب نماید".(۱۹۶-۶).

با ختم بیانیه سردار عبدالرحمن خان رسمآ بحیث امیر کابل قبول شد و بتاریخ ۱۰آګست ۱۸۸۰م شسخصآ برای وداع عساکر انګلیسی که به قومندانی سر دونالد ستورت Sir .D. Stewart از کابل  به هند برمی ګشتند حاضر و اشتراک ورزید و امارت کابل را اشغال کرد.          

امیرعبدالرحمن خان با صلاحیت که در امور داخلی از طرف انګلیس برایش داده شده بود سیع داشت که با مشت آهنین خود افغانستان سه پارچه را واحد و مخالفین خود وانګیسها را با دوستان سردارمحمدایوبخان،غازیان جنګ اول و دوم افغان وانګلیس را با کشتن و فرار کردن به هند از بین ببرد که یکی از قربانی شده گان آنوقت جد امجد قبله این نویسنده یعنی عبدالصمد خان درانی(پوپل)  نواسه احمدخان درانی ای که در پهلوی مرقد شیخ سعدالدین انصاری در پایمنار کابل دفن ګردیده میباشد که بطرفداری از سردار محمدایوبخان و دشمنی به توطیه های انگلیس اشغالگر فعالیت میکرد،توسط امیرچشمانش نشتر زده شد و با خانواده های سه برادرش هریک سعادت خان،سلطان خان و وحدت خان برای بیست و دو سال به هند فرار و همه جایداد شان ضبط گردید میباشد.که بعدآ پدر نویسنده عبدالستار خان درانی (پوپل) که در هند تولد و بعد از بازګشت در زمان امیر حبیب الله خان بحیث بزرګ قوم خود بود مجددآ قسمت از جایدادهای  ضبط شده را در تصرف خانواده احمد خان درآورد.  

همچنان تعداد ازبیگناهان که بجز از ادعای حق مسلم شان یعنی آزادی مادروطن عزیز از یوغ اسارت انگلیس چیزی دیگری نبود یکی بعد  دیگر به انواع مختلف از مجازات چون زندانی کردن،فرار از مادروطن کردن،در سیاه چاه ها انداختن و انوع سگنجه ها وغیره وغیره قربانی آرزوهای شوم انگلیس وآرامی امیر در داخل گردیدند.و درملت قدرتی را نماند که بمخالفت خودش و یا انګلیس قیام نمایند.

چون انګلیسها با دو جنګ در افغانستان نیمیتوانستند سیاست پیشروی که سرحد خود را بدریائی آمو برساند عملی نمایند لهذا با روسیه در یک معاملګری که مناطق ماورای دریایی آمو چون قسمتهای پنجده،روشان،ذوالفقار و پامیرکلان را که در یک نقطه با چین نیز همسرحد میګردد به روسها واګذار و با عقد معاهده دیګری با امیرعبدالرحمن خان سرحد خود را پیشتر بداخل افغانستان پیشبرده و آنچه را که روسها قبلآ با انګلیسها در دوره امیر شیرعلیخان پیشنهاد کرده بودند و خواب تبدیل افغانستان را بحیث منطقه (حایل) Buffer State بین انګلیس و روسیه میدیدند عملی و خودشان در منطقه (آسیایی مرکزی)تحت تصرف خود آزادانه پلانهای شوم طویل المدت آینده خود را به پیش ببرند این است که بعد از سیزده سال امارت امیرعبدالرحمن خان انګلیسها برای رسیدن به هدف خود اولآ تهدیدات نظامی را علیه یوسف زاییها و اورکزاییها و دیګر مردم سرحدی شروع وٍثانیآ بین اقوام مختلف مناطق اختلافات را خلق،سپس بحیث میانجی و مصلح در بین شان درآمدند و بادادن پول به بعضی از خوانین و ملاها را درجنګال خود آورده و مردم منطقه را تحت تربیه نظامی قرار دادند. ګرچه امیر عبدالرحمن خان برخلاف عقیده امیر شیرعلیخان نسبت به روس به انګلیس عقیده دوستی را داشت اما بعدآ درک کرد که آنچه را خودش در مقابل انګلیسها تصور میکرد نیست لهذا امیر برای دفاع از سرحدات خود درحدود دوصد هزارعسکر را تهیه دید و اعلان جهاد را در مقابل انګلیس نمود و کوشش کرد که به خوانین و اشخاص با نفوذ قبایل نیز پول بدهد اما امیر در مقابل اقتصاد قوی انګلیس نمیتوانست رقابت نماید ونمیتوانست با صرف پول بیشتر از انګلیسها عدهء از خوانین بلوچ و پشتونهای قبایل را خرید و در مقابل انګلیس از آنها استفاده نماید.

با آنهم اقدامات امیرعبدالرحمن خان غیر مؤثر نبود و انګلیسها را به تشویش روبرو ساخت لهذا انګلیس بسیار ماهرانه برای تثبیت سرحدات جنوبی،جنوب شرقی و جنوب غربی افغانستان از در مصالحه و سیاست با امیر پیش آمدند یعنی با تهدید تهاجم قوای نظامی و استفاده از شمشیر سیاست خواستند یک بفرستت Buffer State دیګری را بین افغانستان امروزی و ماورای دریایی سند تعین نمایند"          (۶۹۲-۱).(به عقید نویسنده این نوشته قراریکه در فوق ذکر شد هدف از منطقه حائیل بین هند بریتانوی و روسیه بود نه افغانستان و ماورای دریایی سند).

لهذا هیآت ۱۳نفری را تحت ریاست سر هنری ماتین دیورند Sir H.Mortimer Durand را که حیثیت سکرتریت امور خارجی انګلیس در هند را داشت به دربار امیر عبدالرحمن خان بکابل اعزام و بعد از مذاکرت چهل روزه با مقامات افغانی مؤفق شدند که بتاریخ ۱۲ نومبر۱۸۹۳م در مقابل تادیه سالانه هجده لک (۱۲+۶) روپیه هندی به افغانستان موافقه شود و با یک خط سیاهء دیګری برادران و خواهران همدین،همزبان و با فرهنګ را بدون احترام به حق زندګی مشترک شان غیر عادلانه از هم جدا نمودند.

معاهده دیورند را نویسنده دانه سوم سرطانه خبیثه نامیده که دو دانه قبلی را باخود چنان سخت ګره زد که الی امروز هیچ جراحی مؤفق به باز کردن آن نشده و زنګ خطری را به فضایی کابل یعنی پایتخت زیبایی افغانستان آویختند و مادروطن را نه تنها در حدود اربعه امروزی بحیث یک کشور محاط به خشکه در آورد بلکه به مرور زمان بطرف ګودال بدبختی و قهقرا نیز سوق داده و امروز باز هم از این جاه و آنجاه صدای زنګ خطری برسمیت شناختن آنرا میشنویم

 با عقده معاهده خواهران و برادران ماورای خط سیاهء دیورند جدی مخالفت خود را اعلان اما چون انگلیسها هم زور داشتند وهم زر لهذا علرغم کمکهای مالی و تحریکات مخفی امیرعبدالرحمن خان صدای برحق شانرا کسی نشنید.

در اواخر دوره امیرعبدالرحمن خان لارد کرزن بحیث ویسرای هند بریتانوی مؤظف گردید.موصوف بنابرخصلت خودخواهانه و جاطلبانه لیتن  Lyttonمانند ویسراهای قبلی خواست با تجدید نظر بر معاهده خط سیاهء دیورند امتیازات بیشتری را برای انگلیس حاصل و افغانستان را بار دیگر بخون ملت آن بحیث یک دیوارآهنینی قویتر درمقابل روسیه تزاری قرار بدهد بنآء مطلب ذیل را در مورد معاهده جدید پیشکش امیر عبدالرحمن خان نمود.

"- تجدید نظر بر خط دیورند از نقطه نظر سوق الجیشی حکومت هند.

- مراقبت بر ورود اسلحه به افغانستان و استعمال آن .

- خوداری افغانستان از کمک به قبایل واقع در ماورای دیورند در گفتار وعمل .

- تعین صاحب منصبان بریتانویدرافغانستان برای اتخاذ ترتیبات دفاعی در مقابل روسیه"

 (۴۴۰-۳).        

اما قبل از آنکه در مورد نامهء لارد کرزن Lord Curzanجواب مثبت و یا منفی داده شود امیر عبدالرحمن بتاریخ اول آکتوبر (۱۹۰۱م ) در اثر مریضی طولانی که عاید حالش بود در قصر باغ بالایی کابل،جان به حق تسلیم و تصمیمگیری در مورد پیشنهاد لارد کرزن برای پسر ارشدش امیر حبیب الله خان بمیراث ماند.

 حناب داکتر رحمت زیرکیار مینویسد که امیرعبدالرحمن خان در خاطرات خود مینویسد که:او نامه ای را از ویسرای انګلیس دریافت که در واقعیت امر اخطاریه بود و از جناب سرور رنا که دیپلومات ورزیده وزارت خارجه افغانستان بود نقل قول میکند که ما را به معجزه امیرعبدالرحمن خان متوجه ساخت و ان این است که:"دولت بریتانوی درهند برای امیر نوشت که هیأتی را تعین فرمایند که سرحد را تثبیت کنند،اما امیر بسیار ماهرانه جواب نامه را به تعویق می انداخت و برای شان استدلال میکرد که اګر ما نامهء بریتانیا را به اطلاع رهبران مذهبی  و قومی برسانیم که برایش اجازه بدهند آنها جنګ را درمقابل شان اعلام خواهند کرد. آقای رنا نامه فوق الذکر را خودش در وزارت خارجه خوانده و اظهار میدارد که متن نوشته امیر عبدالرحمن خان درعقب نوشته متذکره بریتانیا تحریر ګردیده  و آنرا بحیث یک خاطره نیز به نشر رسانیده.

همچنان امیر به اخلاف خود نوشته که.الا آخرین روز حیاتم من قدمی نخواهم برداشت که سرحد افغانستان را باهند بریتانوی تثبیت کنم ومتذکر میشود که جواب نامه شان را به تأخیر می اندازم تا بفهمند که < معاهده دیورند یک معاهده تحمیلی و اجباری استمن آرزومندم که اخلافم در آینده قدرت را داشته باشند که از حقوق خود دفاع و سرحدات افغانستان را با یک معاهده آبرومندانه انجام نمایند.

امیرافغانستان درتذکر فوق خود اشاره به دو هند کرده "من یقین دارم که در آینده نزدیک مردم هند و مسلمانان بیدار خواهند شد که از حقوق خود دفاع نمایند من معتقدم که با احتمال قوی دوهند ایجاد خواهد شد یعنی هندیهای هند و مسلمانان هند که مسلمانان هند همسرحد با کشورما خواهند شد که دردی سری برای ملت من و فرزندان من خواهد بود؛( داکتر ربی رحمت زیرکیار)

نویسنده این نوشته مطالب فوق الذکر را با جناب سرور رنا بتاریخ ۲ نومبر ۲۰۱۲ با صحبت تلفونی مطرح نمود، فرمودند که در زمان صدارت سردار محمد داود خان اصل نوشته های فوق را به سردار محمد نعیم خان که وزیر خارجه بود نشان دادند و نعیم خان فرمودند که اسناد را به اغالالهء خود یعنی سردار محمد داود خان نشان میدهند.

همچنان آقای رنا فرمودند که بعدآ دولت افغانستان قبل از اینکه موضع را در ملل متحد مطرح نمایند یک هیأت قوی حقوق دانان مسائیل بین المللی را که عبارت از کشور ترکیه،اتریش و دنمارک بودند به کابل دعوت تا اسناد را بدقت تام مطالعه و در مورد ابراز نظر نمایند که در نتیجه سه شخص متذکره با دلایل ثابت ساختند که خط دیورند اعتبار قانونی ندارد و افغانستان میتواند که از حقوق حقه خود درملل متحد دفاع نماید. اما نسبت اینکه افغانستان، پاکستان  جدیدالتأسیس را به رسمیت نشناخته بود نشود که با خشم دول مسلمان موضوع برعکس شود لهذا مصلحت برآن شد که موضوع مطرح کردن را در ملل متحد به یک وقت مناسب دیګر به تعویق اندازند.

به هر حال لاردکرزن با قدرت رسیدن امیر حبیب الله خان را برخلاف دستور مقامات مرکزی بریتانیا ضمن نامه تعزیت از اعزام هیآت بمنظور تائید معاهده گذشته یاد آور گردید اما امیر که از دسایس و توطیه های لاردکرزن آگاهی داشت در جواب خود ازمذاکرات برای تائید معاهده طفره رفته برایش اطمینان داد که"تا وقتیکه دولت بریتانیا به تعهدات که درمقابل پدر او داشت وفاه نمایند او هم احکام آنرا محترم خواهند شمرد."(۴۴۱-۳). مقابلتآ لاردکرزن ارسال کمک مالی مندرجه معاهده خط دیورند وسلاح خریداری شده افغانستان را معطل ساخت.اما امیر برموقف خود پافشاری کرد و برادرش نصرالله خان را مؤظف نمود که موضوع حصول استقلال کامل افغانستان وتعین سفرا را به کشورهای روسیه،المان،ایران،ترکیه،فرانسه و امریکا بشمول بریتانیا را مطرح نماید.که در نتیجه لاردکرزن مؤقتآ برای مدت چندی موضوع پیشنهاد خود را به تعویق انداخت و به اقدام دیگری شد یعنی پسر ارشد امیر حبیب الله خان سردارعنایت الله خان را که هفده سال عمر داشت به هند دعوت و از او بگرمی استقبال و پزیرائی کردند وضمنآ مدنیت جدید را برایش نشاندادند که در نتیجه مسافرت شهزاده به او تأثیر عمیق گذاشت و در بازگشت برخلاف عمش سردارنصرالله خان طرفدار دوستی با انگلیس ومعرفی مدنیت جدید در افغانستان گردید.

اما پدرش علرغم اینکه جدی طرفدار وارد نمودن مدنیت بود  اما به اساس نصایح پدرش امیرعبدالرحمن خان تطبیق ریفارمهایش را تدریجی با درنظر داشت شرایط مسلط در کشور میدید.

امیرحبیب الله خان برای اینکه به خواهش ملت در ارتباط استرداد بخارا و سمرقند جواب مثبت داده باشد و از طرف دیگر هیأت سرلیویز دن را در ارتباط پیشنهادات تجدید معاهده به موقف مشکل تری قرار داده باشد موضوع اتحاد افغان و انگلیس را بخاطر فتح بخارا و سمرقند پیشکش سرلویزدن کرد.هیأت انگلیس بعد از مشاورت با ویسرا در خواست امیر را با اظهار اینکه روسیه بسیار قوی است رد کرد. امیر با گرفتن جواب منفی و حضور۱۵۰۰ نفر هیأت سروی وادار گردید که با سرلیویزدن به توافق ذیل برسد وبتاریخ ۱۹۰۵م معاهده ذ یل امضاه شد.

 " بسم الله الرحمن الرحیم-اعلیحضرت سراج الملته والدین امیر حبیب الله خان پادشاه مستقل مملکت افغانستان و توابع آن از یکطرف و جناب سر لوئیس ولیام دین وزیر امور خارجه با عظمت هندوستان و نماینده محترم دولت پادشاهی انگلستان از طرف دیگر."

"اعلیحضرت پادشاه فوق الذکر به این وسیله قبول میفرماید که در مسأیل جزئی وکلی عهدنامه راجع به امور داخلی وخارجی و قراردادی که ولاحضرت پدرم ضیأالملت والدین نورالله مرقد. با دولت علیه انگلستان منعقد نموده وعمل شده است من نیزهمانها را قبول نموده عمل خواهم نمود و مخالف آن رفتار نخواهدشد."

" همچنین جناب سر لویس ویلیام دین با اینوسیله قبول مینماید که همان عهدنامه وتعهد که دولت علیه انگلستان با پدرمرحوم علیحضرت سراج الملت والدین والا حضرت ضیاءالملت والدین راجع به امور داخلی وخارجی وغیره منعقد نموده من آنها را به اعتبار خود باقی میدانم و مینویسم که دولت انگلستان مخالف آنها به هیچ وجه رفتار نخواهد نمود".(۷۲۸-۱).

"بتاریخ روز سه شنبه چهاردهم محرم الحرام ۱۳۲۳هجری مطابق ۲۱مارچ ۱۹۰۵م در کابل مهر و امضا شد".

   امیر حبیب الله خان .            

   لوئیس ویلیام دین".

"با درګرفتن جنګ جهانی اول موقف افغانستان را در جهان خاصتآ بین قدرتهای بزرگ همسایه (انگلیس و روسیه ) نهایت زیاد د شوار ساخت. مخصوصآ بعد از تاریخ۲آکتوبر ۱۹۱۴م که هیأت مشترک جرمنی و ترکیه به نامه ها و پیامهای رهبران دول خود بکابل رسیده و در پغمان پیامها را که مقتضی اشتراک افغانستان در جنگ بطرفداری قوای مرکزی بود به امیرحبیب الله خان تقدیم و خواهش اجازه نصب یکدستگاهء رادیوئی و نشر تبلیغات را نمودند" (۹۱-۷).

با رسیدن هیأت بکابل کنل بیت انگلیسی در پارلمان لندن گفت که" همسایگان وحشی هند یعنی ایران و افغانستان باید به اتفاق روس و انگلیس جاروب کرده شوند"(۷۳۸-۱).که در نتیجه صحبت کلنل بیت در پارلمان انگلیس بوضاحت نشانمیدهد که انگلیس تجاوزگر وخونخوار که از فاصله هزاران کیلومتر به نیمقاره هند خود را رسانیده بود و بحیث یکقدرت جابر استعماگر آزادی ملت ناتوان هند را غصب و خونشانرا میچوشید آرامش نگرفته با ریختن صدها هزار عساکر ناتوان هندی از متحدین اروپائی خود در مقابل تجاوز المان به سربیا نیز استفاده نماید.همچنان کشورهای ایران و افغانستان را که در طول صد سال گذشته خود چندینبار با تفرقه اندازی،تجاوزات نظامی یا معامله گریها با روس، وهشیانه جاروب و ملتهای مظلوم شانرا تحت یوغ استعمار و استبداد در تاریکی مطلق بیعلمی قرار داده بودند نیز در جنگ به نفع خود بکشانند واگر ملتهای مظلومشان از حقوق حقه خود که آزادی واستقلال در روشنی علم ومعرفت بود دفاع و یا اطاعت از اوامر جابران را نمیکردند بزور برچه،تفنگ،توپ و طیاره آنها را خود وحشیانه  بنام وحشی محوه و جاروب میکردند.

امیر حبیب الله خان که مثل دانه گندم بین دو سنگ آسیاب قرار داشت فیصله ظالمانه (۱۹۰۷م) انگلیس و روس تزاری را در باره نقشه ایران فراموش نکرده بود.لهذا بیانیهء کلنل بیت در پارلمان انگلیس یکبار دیگر اندیشه احتمالی تقسیم مجدد افغانستان را به سه قسمت دوره های امیر شیرعلیخان زنده ساخت.بنآء امیر حبیب الله خان راهء دیپلوماسی را گرفت یعنی به هیأت ترکی گفت که " من تنها هستم،بین دو سنگ آسیاب قرار دارم از اتحاد انگلیس و روس میترسم اما مسلمان خوب هستم آنچه آرزوی خلیفه باشد آرزوی من نیز میباشد منتظر حرکت قوای ترک بطرف هند میباشم تا در پهلوی آنها در رأس سپاهء اسلام قرار داشته باشم ".(۲۵۵-۶).

"امیر همچنان در خفی از نماینده مسلمان انگلیس مقیم در کابل تقاضا کرد که پیامش را بکمال محرمیت بدولتش مخابره کند و برایش گفت که بدولت خود بگو که من دوست وفادار شما هستم باید بمن اعتماد نمائید و اگر اختلافی در گفتار وعمل من دیده شود باید بدانند که موقف من نهایت حساس است"     (۹۲-۷).

پیام امیر به سمله مخابره و طرف قبول انگلیس قرار گرفت و حتی محرمانه با امیر به توافق رسیدند که موضوع مناطق روشان،درواز وشغنان را که حق مشروع افغانستان بود و در سال ۱۸۹۵م طی موافقه غیرعادلانه و ظالمانه از طرف انگلیس به روسیه بخشیده شده بود بطور قطعی حل و نیز مقدار پول زیادی را برای امیر بخشش و استقلال سیاسی افغانستان را خواهند شناخت"(۹۳-۷).

 همچنان امیر حبیب الله خان برای خاموش نمودن احساسات مسلمانان هند،ملی گرایان افغانی اقوام و قبایل دوطرف خط دیورند وفریب هیأت ترکی و جرمنی بعد از چانه زدنهای زیاد وتأخیر مدت چند از اتحاد خود به هیأت اطمینان داد مشروط برانکه"بیست ملیون پوند طلا،پنجاهزار توپخانه،یکصدهزار میل تفنگ و مقداری زیاد از مهمات نظامی برایش تدارک دیده شود که البته دادن جواب مثبت به چنین پیشنهاد امیر نه تنها از قدرت جرمنی و ترکیه بلند بود بلکه تمام قدرت مرکزی نمیتوانست به آن  جواب مثبت بدهد" (۹۳-۷).

معهذا امیر مؤفق گردید که از یکطرف بملت افغان،مسلمانان هند و ترکیه جواب داده باشد و نیز مقصر محسوب نشود.از طرف دیگر انگلیس را طی نامه ای مورخ ۶جنوری۱۹۱۶م از بیطرفی افغانستان در جنگ جهانی اطمینان داد و برای خوشی هیأت اجازه نصب دستگاه رادیوئی را در باغ بابرشاه داد وبیطرفی خود را اعلان کرد وهمچنان برای خوشی جرمنی و ترکیه بتاریخ ۲۴ جنوری ۱۹۱۶ موافقه های دوستی را با دول شان امضاء نمود.

همچنان در دوران جنګ جهانی اول انګلیسها  برای خاموش نګهداشتن احساسات اسلامی ملت افغان وعده های خصوصی به امیر حبیب الله خان داده بودند که بعد از ختم جنګ مناطق ماورای خط سیاهء دیورند را نیز با امیر مطرح و به نفع امیر حل مینمایند. اما با ختم جنگ جهانی اول دو متحد ( انگلیس و روس ) در رسیدن اهدافشان دیگر باهم دوست نبودند بنآء درشرایط جدیدی منطقه موقعیت ستراتجیکی افغانستان خاصتآ خط سیاهء دیورند برای انگلیس بیشتر از قبل اهمیت و قابل توجه قرار گرفت.چه از یکطرف در منطقه اتحاد جماهیر شوروی بحیث یکقدرت بزرگ متخاصم در همسایگی شمال افغانستان تبارز نموده بود واز جانب دیگر حرکت پان اسلامیزم هم هنوز فعال و انگلیس از توسعه وپیشرفت آن جدی نگران بود معهذا انگلیس نمیخواست به تعهدات سری قبلی خود با امیر حبیب الله خان عمل نماید.

همچنان با انقلاب آکتوردرروسیه (۱۹۱۷م) خط دیورند نیز نزد انګلیسها از نګاهء ایدیالوژیکی اهمیت حیاتی را بخود ګرفت.در این قسمت لازم میبینم مختصری از نوشته نویسنده انگلیس بنام(لیوتنن جنرال سر جورج مکمون) را که در سال ۱۹۲۹م نوشته نقل قول کنم.

"با پیروزی انقلاب آکتوبر در سراسر روسیه کارتونهای به نمایش گذاشته شد که لینن را بالای کره زمین با جاروب در دست نشان میداد که پادشاهان،سرمایه داران و کشیشها را از سطح زمین جاروب میکرد"(۳۵-۸).

یعنی سیاسیت دولت انقلابی روسیه جدید موقعیت ستراتزیکی افغانستان و ایران را بحیث دو کشور اسلامی در منطقه مهمتر وبیشتر قابل توجه برای انگلیس ساخت به این معنی که قبل از انقلاب سوسیالستی و ایدیالوژی پلوتریائی بین المللی وسپس تأسیس اتحاد جماهیر شوروی که یک نظام بکلی مغایر سرمایداری و مذهبی کشورهای اروپائی و اسلامی بود و مخصوصآ افغانستان وایران بحیث کشورهای اسلامی بین تضادهای عقیدوی و ایدیالوزیکی دو قدرت بزرگ (انگلیس و روسیه جدید) نیز قرار گرفت وهردو قدرت برعلاوه اهداف اقتصادی شان مبارزات ایدیولوژیکی خود را نیز شروع کردند یعنی انگلیسها با توظیف کشیشان عیسوی مذهب، کشورهای اسلامی را که در مخالفت نظام بیدینی روسیه جدید بودند تحریک و فعالیتهای ضد نظام بیدینی روسیه را براه انداختند و سیع داشتند که جبهه متحد عیسویان و مسلمانان را که اهل کتاب گفته میشدند در مقابل بیدینان متشکل و مسلمانان جهان مخصوصآ سرحدات شمال غربی هند بریتانوی وقت یعنی مناطق افغانستان و ایران را که در همسایگی روسیه قرار داشتند درمقابل نظام بیدینی مسلح ومتحد سازند.معهذا مردم سرحدات شمال غربی هند بریتانوی وقت یعنی مناطق ماورایی خط سیاهء دیورند تشویق به تأسیس بیشتری صنایع دستی سلاحسازی و مدارس دینی ګردیدند.افغانستان و ایران را تشویق بتدریس و آموختن علوم دینی در مساجد مینمود تا دور از علوم مدنی در تاریکی مطلق از جهان مدنی نگهداشته شوند و از هردو کشور مخصوصآ افغانستان که نسبت به ایران یک کشور مسلمان افراطیتر بود در شمال غرب هند بریتانوی بحیث دیوار فولادی در مقابل پیشرفت ایدیالوزی مارکسیزم و لینینزم قرار بدهند تا اگر تجاوزی و یا پیشرفتی از طرف روسیه بطرف بحرهند و یا خلیج فارس صورت گیرد بخون افغانهای هردو طرف خط سیاهء دیورند و ملت ایران از منافع خود در منطقه استفاده و دفاع نمایند.که بعد از تجاوز خونین اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۷۹م چنین هم شد.

چنانچه نویسنده انګلیس می نویسد که "مانباید انکشاف سریع تحریک متناقض اسلامی را که در جنگ بکار برده شد از نظر بی اندازیم.اگر نگاهء به آنچه در شرق رخداد بی آندازیم نباید برگشت نفوذ خلافت عبدالحمید هوشیار را در نزدیکی اخیر فراموش کرد.ما دیدیم که آن مسلمان زیرک چطور مؤفق شد که مسلمانان جهان را بسیج و مسلمانان ترکیه،هند،افغانستان و ترکستان روسی را که او را بحیث خلیفه احترام میکردند به احیائی احساس آن اسلام که معنی برادری وسیع با یک رهبر معتقد و مسلمان با نیروی برداشت اسلام قدیم باشد ترغیب مینمود.البته مسلمانان غربی،افریقائی و مالیزائی کمتر علاقمند و فریفتی این عقیده بودند.برای اعراب خلافت ترک مثل یک شوخی تصور میشد یعنی آنرا بکلی مغائیر عقیده مسلمان راسخ که جانشینی خلافت را تنها به اعراب بلکه مربوط  به قوم و فامیل حضرت محمد(ص) که برای چندین صد سال بودند میدانستند.بهر حال ترکیه توانست برای مشکوک کردن موضوع اصلی جنگ جهانی اول جهاد را بطرفداری ترکیه در قوائی مرکزی از طرف شیخ الا سلام بوکالت سلطان که خود را خلیفه میدانست اعلان کند. که با آنهم این طلسم برمردم مکه کارگر واقع نشد بلکه آنرا تحقیر دانسته واز آن دوری نمودند وبعد از دوسال انتظار در مقابل رهبر مذهبی و غیر مذهبی آن شورش را برپا و سوریه و بین النهرین نیز از آن طرفداری نکردند.همچنان مسلمانان کینگ جورج          که مطلب ازمسلمانان هند میباشند هیچ اعتنائی به آن نکردند و مسلمانان افریقائی شمالی برای دوازده ماه هیچ تمایلی نشان ندادند. اما تنها در افغانستان در کوهای راحو(  Raho ) و کوه های سرحدات هند دعوت جهاد تأثیر و صدا بلند گردید که "رحمت به همه" آما امیرحبیب الله خان باوجودیکه با او ارتباط داشت نخواست که پرچم سبز را باز نمائید بلکه احساسات و تعصبات غیر قابل تحمل خود را کنترول کرد.اما با بقدرت رسیدن مصطفی کمال آن دوره اسلام گذشت و روابط هواخواهان هندی با آنها قطع گردید.در همین وقت بود که حرکت غیر قابل تصوری دیگری در سال ۱۹۲۰م در پنجاب رخداد وعبارت از آن بود که تعداد مردم پنجاب دفعتآ تصمیم گرفتند که هرکسی در هند بریتانوی زندگی کند خدا ناشناس اند بنآء تمام جایداد های منقول وغیر منقول خود را فروخته و طرف کابل راهء مهاجرت را گرفتند ومسلمانان نزدیک سرحد اعلان کردند که هر کسی از مهاجرین مهمانوازی نکند نامش را قاطر و یا حیوانی دیگر ماند و سخت توهین و تحقیر خواهد شد. لهذا در چنین شرایط  ناسازگار و اسلام حتی شاهء جوان( امان الله خان) نیز نمیتوانست راهء مستقیم را اختیار نماید حتی نمیتوانست از دوست انگلیس خود مشوره بگیرد(۲۸۴-۶).

مکررآ باید متذکر شد که:امیرحبیب الله خان با اطلا ع از آزادی کشورهای عربی یکی بعد دیگر علرغم  کوششها و فشارهای دول ترکیه و جرمنی که در جنگ جهانی متحد بودند به بیطرفی خود در جنگ مقاومت نمود وهمزمان به انکشاف علم و معرفت در مادروطن خواست کشور خود را از طریق معاملگری سیاسی و بیطرفی در جنگ جهانی بشکل مسالمت آمیز از سلط انگلیس آزاد و مناطق اشغال شده ماورای خط سیاهء دیورند را با کشور خود مجددآ وصل نماید اما چون انکلیسها هرگز بقول خود که درجنگ جهانی اول (۱۹۱۴م- ۱۹۱۷م)برای امیر داده بود صادق نبودند و اصلآ در مقابل منافع خود شان آزادی و خون دیگران ارزشی  نداشت لهذا با پیروزی انقلاب آکتوبر ۱۹۱۷م که مصادف به ختم جنگ جهانی بود و جانشین شدن نظام کمونستی درعوض عیسویت در روسیه و مفکوره جهانی شدن کمونیز موقعیت ستراتجیکی مادروطنما افغانستان بحیث یک کشور اسلامی سنتی نزد انگلیسها اهمیت خاصی پیدا کرد بنآء از آزادی افغانستان و یا برگشتاندن مناطق اشغال شده ماورای خط  سیاهء دیورند طفره رفتند و امیرحبیب الله خان الی شهادتش در کله گوش لغما ن(۲۰فبروری ۱۹۱۹م) مؤفق به آرزویش نشد.

بعد از شهادت امیر حبیب الله خان پسر قهرمانش شهزاده امان الله که اراده اش متکی بخداوند (ج ) و نیروی ملت غیور و باشهامت ملت افغانکه تشنه آزادی از یوغ بردگی انگلیس خونخوار بیصبرانه منتظرچنین روزی بودند آگاهانه همه اقوام باهم برابر و برادر تحت یک چتر واحد تحت قیادت رهبر قهرمانشان یعنی امان الله خان قدعلم نموده و بزور شمشیرآزادی سیاسی و استقلال کشور خود را حاصل نمودند.با شکست انگلیس شاه امان الله غازی با عقد معاهدات مورخ ۸آگست ۱۹۱۹م و ۲۲نومبر۱۹۲۲م افغان و انگلیس، شاه امان الله بحیث پادشاه افغانستان آزاد و مستقل درجهان شناخته شد.و در ماده ۱۱معاهدات امضاء شده متذکره فوق در ارتباط  مناطق ماورای خط سیاهء دیورند چنین تحریر ګردیده که در ذیل به توجه خوانندګان محترم رسانیده میشود،این ماده بوضاحت نشان میدهد که هیچ نوع تعهدی که مبنی بر قبولی خط سیاهء دیورند باشد دیده نمیشود. بلکه تعهداتی منعقدین درباره مداخله و حل منازعات اقوام دوطرف خط میباشد نه قبولی خط ازطرف دولت شاهی افغانستان.

 

      

ماده یازده هم  معاهده.

"هریک از دولتین علیتین عاقدین خودشان را بالمقابل در خصوص حسن نیت دیګر و مخصوصآ در باب نیات خیر اندیشانه خود شان نسبت به اقوامیکه متصل حدود خودشان سکنی دارند مطمئن نموده از روی این ماده تعهد مینمایند که در آینده از عملیات نظامی که زیاد اهمیت داشته باشد و برای برقراری نظم در میان اقوام سرحدی که داخل دائره های خودشان سکنی دارند لازم نظر بیاید قبل از آنکه اینګونه عملیات شروع کرده شود یکدیګر را مطلع خواهند نمود".( ګرفته شده از اصل معاهده و عین متن ماده متذکره فوق در ماده ۱۱معاهده مؤرخ ۲۲ نومبر ۱۹۲۱م  نیز منعکس کردیده ).

اینست که قضیه مناطق اشغال شده ماورای خط سیاءه دیورند لاینحل باقی ماند و برادران و خواهران همزبان همدین و همکلتور ما را در مقابل تجاوز روسیه از طریق افغا نستان به هندوستان بحیث سپرآهنین تحت یوغ خود حفظ و افغانستان الی امروز لرهء بحری محروم ګشت.

بلی ملت قهرمان افغان به اتکاه بخداوند متعال و ایمان قوی شاه امان الله یکبار دیگر به جهانیان ثابت ساختند که هیچگاه یوغ غلامی را قبول نمیتواند و آنچنانکه آزاد خلق شده اند انشاالله آزاد خواهند زیست.

ا ما برای انگلیسها که در مقابل منافع شان آزادی انسانی وبشری و ریختن خون دیگران ارزش نداشت با امضاه ئی معاهده مؤرخ ۲۲نومبر۱۹۲۱م انګلیسها اشک تمساح میریختند  چنانچه یک انگلیس مینو یسد که:                       

 " قبلآ درعوض معاهدات رسمی به اساس تبادله مکاتبات مؤفقات صورت میگرفت اما قبولی و تضمین استقلال افغانستان با پزیرش لقب شاه درعوض امیر برای امان الله و آزادی تماس مستقیم افغانستان با لندن و کشورهای دیگر معاهدۀ تحقیر آمیز برای لندن بود چه برای آنچه ما در سابق خون ریخته بودیم از دست دادیم .هدف از توافقات گذشته ایجاد< بفرستت(حایل) بین هند و روسیه> تزاری و یا اشتراکی بود اما با سقوط روسیه تزاری حتی الی یکسال بعد از امضاۀ معاهده اکثرآ چنین تصور میکردند که دیگر خطری وجود ندارد و دولت ما فکر میکرد که از افغانستان مؤفق برآمدیم یعنی از تادیه کمک مالی سالانه و دفاع از افغانستان خلاص شدیم. درحالیکه ازافغانستان درمقابل تجاوز دفاع میشد نه بخاطر احترام گذاشتن به موافقه و یا معاهدۀ. چه این یک واقعیت انکارناپزیر است که بنابر موقعیت جغرافیائی ما, هیچ تعهدی نمیتوانست جلو اقدامات نظامی ما را بگیرد. بلی آنچه قابل تذکر است که ما قبلآ در صورت وقوع حوادث دست آزاد داشتیم و به اساس توافقات گذشته.امیر هیچگاه مانع رفتن صاحب منصبان ما برای مطالعه مناطق سرحدی شده نمیتوانست چه امیرعبدالرحمن خان انگلیس و روسیه را برای تربیه عساکر خود دعوت نمیکرد.آنچه از معاهده بدست آوردیم این بود که ما برای رسیدن به اهداف طویل المدت خود و تحولات اوضاع در کابل روابط خود را بحضور نمایندگی اروپائی درعوض مسلمان با افغانستان تحکیم مینمایم که حضور او درکابل روابط خود را با حضور نمایندگی اروپائی در عوض مسلمان با افغانستان تحکیم مینمایم که حضوراو دربین نماینده گان دیگر کشورهای اروپائی بهانۀ برای شورشیان در مقابل ما نخواهد شد"(ص ۲۸۳ افغانستان از دایروس الی امان الله)."(۲۸۳-۶).باید متذکر شد که رهبران روسیه بعد از انقلاب آکتور نیز آګاهی تام از مخالفت جهان اسلام خاصتآ کشورهای چون ایران،آسیایی مرکزی و افغانستان داشتند و میدانستند که جهان عیسویت کشورهای اسلامی خاصتآ کشورهای همسایه را در مقابل شان تحریک میکنند که برای شان دردی سری خواهد بود.لهذا رهبران روس نیز برای فریب مسلمانان سیع نمودند که سوسیلزم را مطابق هدایات قرآنی معرفی نماید.

 "چنانچه وقتی شاه امان الله بتاریخ ۷ اپریل ۱۹۱۹ طی مکتوبی از لینن تقاضایی برقراری روابط دوستانه بین افغانستان و روسیه را نمود،رئیس جمهور روسیه قبل از اینکه به مکتوب دوستانه شاه امان الله جواب بګوید به شعبه تبلیغات شرقی بنام براوین Brawin در تاشکند هدایت داد که یاد داشتی عنوانی برکت الله ارسال شود که قرار وعده جزوهء را راجع به سوسیالیزم در قرآن تحریر وبدون تأخیر به تعداد صدهزار جلد به لسانهای فارسی وهندی چاپ و توسط حامل مخصوص به عجله ارسال شود" (۱۳۵-۷).

با ختم جنګ جهانی دوم انګلیسها هند را برخلاف خواست مهاتما ګاندی و خان عبدالغفارخان که خود را افغان میګفت و لقب (فخر افغان) را از طرف غازی امان الله خان ګرفته بود به اساس یک ریفراندوم بدو کشور مستقل هندوستان و جمهوری اسلامی پاکستان را که بنګاله دیش نیز جز آن بود در منطقه تقسیم و برای پاکستان بحیث حافظ منافع ستراتژیک انګلیس و اضلاع امریکا در منطقه صلاحیت عام و تام دادند. اما آکثر مردم ماورایی خط سیاهء دیورند به رهبری خان عبدالغفارخان و دیګر بزرګان پشتون و بلوچ با مخالفت جدی در ریفراندوم اشتراک نکردند و نمیخواستند که مناطق غصب شده انګلیس مربوط پاکستان شود و بنابر همین مخالفت خان عبدالغفار خان بود که دولتهای پاکستان او را چندینبار زندانی و سیع نمودند که به مرور زمان نام اورا در تاریخ پاکستان کمرنګ سازند و حتی از بین بردارند.در فلم پادشاه خان که به حمت یک خانم  کانادائی ساخته شده جنرال مشرف میګوید که "ما عبدالغفار خان را نمی شناسیم او هیچ خدمت در راهء آزادی پاکستان نکرده لهذا او در تاریخ پاکستان جای ندارد"همچنان در فلم نشانداده میشود که در مراسم جنازه عبدالغفارخان در جلال آباد دولت پاکستان به حکم بادران  خود یک موتر لاری را در عمل تروریستی با بمب تعبیه شده منفجر و چندین نفر مظلوم وبیچاره عزادار را بخاک و خون میکشاند.

همچنان سردار شاه محمود خان صدراعظم دولت شاهی افغانستان بتاریخ ۳۱جولای ۱۹۴۷م در لندن با دلیل اینکه معاهدهء دیورند با هند بریتانوی امضاء ګردیده آنرا باطل اعلان کرد.

همچنان در لویه جرګه عنعنوی نومبر ۱۹۵۵م با کمال جدیت و احساسات عالی از حقوق حقه برادراان و خواهران پشتونها و بلوچهای ماورایی خط سیاهء دیورند دفاع و اعمال پاکستان جدی تقبیح و خط دیورند مردود دانسته شد.

اینک از لابلای مطالب فوق به نتیجه میرسیم که:

 ۱-با ارائیه تفصیلات فوق هرسه معاهده که بالاخره در یک معاهده خط سیاه و مردود دیورند ګره خورده بزور برچه از طرف یک دولت مستبد توسعه طلب استعمارګر انګلیس و معاملګریهای پشت پرده با روسیه تزاری وقت بالای یک رهبر مستعمره انګلیس طرح ریزی ګردیده که از اول و الی امروز مردود و طرف قبول برادران و خواهران هردو طرف خط سیاهء دیورند نمیباشد.همچنان،معاهده خط دیورند حق مالکیت انگلیس را بر مناطق اشغال شده تثبیت نمی کند بلکه خط فاصل بین دو طرف معامله برای تجاوز بر یکدیگر بود.( ماده یازده معاهده ۲۲نومبر۱۹۲۱م)

۲- ساحه جدا شده حیثیت اجاره را در مقابل تادیه ۱۸ لک کلدار در هر سال دارد نه خرید مناطق اشغال شده به این معنی که مردم مناطق ماورای خط سیاۀ دیورند نیز چون دیگر مناطق همه ساله  مالیه ده  امارت امیر عبدالرحمن خان بودند چون با کشیدن خط  سیاۀ دیورند تادیه مالیه قطع میشد لهذا برای جبران خساره  ازدیاد مبلغ شش لک کلدار را در عوض مالیه مناطق تصرف شده به امیر قبول نموده بودند. یعنی انگلیسها درعوض مردم منطقه مالیه میپرداخت که عین مطلب در موقع مذاکرات عقد معاهده ګندمک از طرف انګلیسها پیشنهاد ګردیده.      

۳- به اساس قوانین وضع شده انگلیس درهند در قراردادها  و معاهدات ضرورت به تعیین میعاد اعتبار معاهده نبود یعنی  به اساس عرف ساخته و بافته انگلیسها هر اجاره دار و یا کرایه نشین در مقابل تأدیه مبلغ تعیین شده،مالک جایداد حق مالکیت خود را بر ملک خود برای صد سال از دست می داد و عرف به مرور زمان حیثیت قانون را بخود گرفته بود  و حتی محاکم عدلی نمی توانست در مورد اقدامی نماید مگر آنکه اجاره دار و یا کرایه نشین مبلغ تعیین شده اجاره و یا کرایه را نمی پرداخت و یا به خواست خود آنرا ترک می گفت و یا صد سال تکمیل میشد  و حتی مالک حق ازدیاد اجاره و یا کرایه را نداشت ولو اگر نظر به شرایط وقت اجاره و یا کرایه بلند هم میرفت. بخاطر دارم که دیپلوماتهای مقیم در هند الی بیست وسه سال قبل از این قانون غیرعادلانه استفاده و نمایندگی های سیاسی و تجارتی وقتی منزل را برای کارکنان خود به کرایه می گرفتند با تبدیل شدن یک عضوه فورآ به عضوه جدید بدون تزائید کرایه تسلیم داده می شد. انگلیسها عین معاملات اجاره را با شهزاده نشینان هندوستان و همچنان با هندیهای بومی امریکا و کانادا نیز کرده اند که در هند با ترک انگلیسها سرحدات تعیین شده شهزاده نشینان در همریخت و همه جزهء یک هندوستان بزرگ شدند و نیز در امریکا و کانادا هندیهاNative Indian ها   با اقامه دعوی باختم صد سال ملکیتهای خود را تصاحب می شوند.و همچنان روی همین گونه معامله و یا تعامل  بود که دولت چین با ختم صد سال هانگ کانگ را از  دولت انگلستان متصرف گردید. 

۴- بخاطر داریم که اضلاع متحده امریکا برای شکست کمونیزم و اتحاد جماهیر شوروی وقت، جدا شدن المان غربی و المان شرقی را که بحیث دو کشور مستقل با دیوار برلین از هم جدا و در ملل متحد به رسمیت شناخته شده بودند و هریک در سازمان ملل متحد و جهان بشمول اضلاع متحده امریکا نماینده ګی های سیاسی داشتند صدای جدا شدن دو المان را با تخریب دیوار برلین بلند مینمودند  شخصی رانلد ریګان رئیس جمهور امریکا آقای  ګورباچوف منشی عمومی حذب کمونست اتحاد جماهیر شوروی را مخاطب قرار داد و ګفت که:Tear down this wall یعنی این دیوار را تخریب کن و امروز با سیاست دو رویه خود خط ای را که از طرف یک ابرقدرت وقت به زور بالای دست نشانده خود تحمیل کرده بود و مردم هردوطرف آنرا برسمیست نمی شناسند و هر روزه در طول تاریخ به صدها نفر بدون پاسپورت از خط نامنهاد عبور ومرور میکنند میفرمایند که خط شناخته شده بین المللی است.

 ۵-همچنان اګر خط سیاهء دیورند یک سرحد بین المللی بین افغانستان و پاکستان میبود پس چرا در ابت آباد تحت رهبری مستقیم سی،آی،ای طیارات غول پیکر امریکائی با تعدادی از قوای بحری امریکا از افغانستان پرواز و بدون اجازه دولت پاکستان در داخل و اطراف تعمیر اسامه بن لادن فرود آمدند و اسامه بن لادن را بقتل رسانیدند واعلان کردندند که جسدش را بعد از ادای نماز جنازه به بحر انداختند؟.

 امید با ارائیه تفصیلات فوق الذکر که انګیزه اصلی آن مطرح نمودن موضوع شناسائی خط سیاهء دیورند از چندین سرنائی اضلاع متحده امریکا وتائید آن از طرف مقامات پاکستانی  بود خواستم بنابر وظیفه وجدانی،افغانی،اسلامی،ملی و تاریخی خود بحیث یک فرزند آن مادروطن عزیز که درآغوشش پرورده و امروز از برکت آن مادر قلم بدست و صاحب زبان شده ام نباید خاموش باشم و امروز که میشنوم خواهران و برادران بیدفاع و مظلومم در هر دوطرف خط سیاه و ننګینی دیورند هر روز به خاک و خون کشانیده میشوند و یا چون سرنشینان کشتی شکسته در حال غرق شدن اند و برای نجات حیات آبرومندانه خود و مادر به هرطرف دست و پا میزنند. خود را مکلف دانستم که اندیشه های خود را با  ارائیه سوابق تاریخی آن که منشه و اساس آن دسائیس انګلیس و روسیه  در شرایط همان زمان و وقت بود به هموطنان خیر اندیش خود شریک سازم. و به تأکید عرض میدارم و من به این باورم که نزد قدرتهای بزرګ اګر در آن وقت منافع خودشان نسبت به منافع ملت افغان و افغانستان عزیزما فوق همه مسائیل دیګر انسانی و بشری بود امروز نیز آنچه به منافع خود شان باشد مهمتر و فوقتر از ملت مظلوم افغان و افغانستان عزیز ما میباشد، ما باید هوشیار باشیم و فریب کلمات نرم و چرب کیسه بران امروزی را نخوریم و دولتمردان ما با آموزش از تاریخ و دسایس قدرتهای بزرګ وقت  بدون خم کردن کمر به زورو زر باید با درک مسؤلیتهای ملی،افغانی و تاریخی آنچه را انجام نمایند تا خدا ناخواسته اشتباه هات ګذشته تکرار نشده نزد نسلهای امروزی و آینده مادروطن شرمسار نباشند.

در اخیر با توضیحات فوق به تأکید عرض میدارم که تمام مناطق اشغال شده افغانستان در ماورای خط سیاه و تحمیلی دیورند به دلایل فوق مربوط به افغانستان است حال حق تصمیم نهایی مربوط به ملت نجیب افغان و خواهران و برادران پشتون و بلوچ که در ماورای خط دیورند قرار دارند می باشد نه از من و برادر و یا خواهر دیگر موضوع باید بسیار عاقلانه برویت سوابق تاریخی بدون در نظرداشت مسائیل قومی،مذهبی،زبانی و منطقوی با درک مسؤلیتهای افغانی، ایمانی،وجدانی،اسلامی، شرایط وقت امضاهء معاهده دیورند،َ موجودیت یک دولت ملی در افغانستان  و شرایط امروزی و آینده در افغانستان، منطقه و جهان با تفاهم و معقولیت تام در یک کانفرانس بین المللی بشمول نمایندگان واقعی ملت افغانستان و برادران و خواهران پشتون و بلوچ ماورای خط دیورند تصمیم گرفته شود.

همچنان بی مورد نخواهد بود که جهت معلومات خوانندګان نهایت عزیز و ګرامی یکی از نصایح امیر عبدالرحمن را که به  اخلافش نموده به توجه شما عزیزان نیز برسانم که قرار ذیل است:

 " موضوع دیګری که مثل احداث خطوط آهن دارای اهمیت خاص میباشد و عامل عمده و مهم انکشاف و ثروتمندی کشور میباشد عبارت است از بلند بردن حیثیت ملت و مدنی ساختن آن میباشد و آن اینستکه با جهان بیرونی در تماس شود. مطلب من اینست که افغانستان جای پای را در بحر بدست آورد.وبندری را برای تخلیه و بار نمودن کشتی خود در کنار جنوب غرب افغانستان بسیار نزدیک به خلیچ فارس و بحر هند صحرای ریګی را که فعلآ بی اهمیت است اما در واقعیت بسیار با ارزش است ضم افغانستان و کشور را متصل به بحر ببینم. مګر فرصت آن نرسیده.و هنوزهم  فرصت آن نرسیده که در این مورد تأکید کنم اما در صورتیکه دوستی موجوده بریتانیا کبیر و افغانستان بیشتر تقویه و مستحکم وافغانستان چنان طرف اعتماد انګلستان قرار ګیرد و با در نظر داشت منافع مشترک بتوانند افغانستان را سد مستحکم بین روسیه و هند بسازد. برای آنها بسیار آسان خواهد بود که این قسمت کوچک زمین را بحکومت افغانستان در عوض انجام خدمات یا امتیازات دیګری و یا شاید با حفظ تصاحب شان بالای این پارچه زمین و تادیه یکمقدار پول بشکل عواید سالانه واګذار شوند. اګر افغانستان راه بحر پیدا کند در آن هیچ شکی نیست که کشور ثروتمند و بسرعت انکشاف نموده و برای همیشه مرهون احسان بریتانیا کبیر در مقابل دادن چنین امتیاز خواهد بود"(۷۶-۷).

                                     آمین یا رب العالمین.

نوت: به اساس معلومات جناب نهایت ګرامی و شاعر نستوه آقای محمد اسحاق ثنا.

-سال تولد شیخ سعدالدین انصاری مصادف است به ۱۷۲۱م.

-سال فوت شیخ سعدالدین انصاری مصادف میباشد به ۱۸۰۶م.

    

  

 

 

۱-افغانستان در مسیر تارخ جلد اول بقلم میر غلم محمد غبار .

۲-طالبان-اسلام،نفت و بازی بزرګ جدید، نویسنده احمد رشید،مترجمان :اسدالله شفاهی و صادق باقرس.

۳-افغانستان در پنج قرن اخیر جلد اول بقلم میر محمد صدیق فرهنګ.

۴-افغانستان در پنج قرن اخیر جلد دوم بقلم میر محمد صدیق فرهنګګ.

۵-     The Road to Kabul,the second Afghan War 1878-1881 by Brian Rabson 1986 Arms Andarmour Press, London.

     Afghanistan from Daruis to Amanullah by Let.General Sir George Macmunn ۶-1929, London.

The Tragedy of Amanullah by Sardar Iqbal Ali Shah1933.۷-

History of The modern World (World War One) by Robert Hoare1977۸-

Afghanistan  by Ronald & Sbrina Michaud 1980, printed in Switzerland.۹-

۱۰-یادداشتها و خاطرات نویسنده.

یکی از نصایح امیر عبدالرحمن خان به اخلافش(مؤخذ ۷).


November 29th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی