داکتر الکساندر بویارف
سارمات
های خاوی:
سارمات ها (Sarmatians، Sauromats) ی خاوری، تیره های نام آشنایی اند: کوشانی ها (تخاری ها و یویجی
ها- Tocharians و Yueh)،
کانگویی ها (kangyuys)، آسیانی ها
(asians)1، آلن ها (Alans )، و شاید هم جمعیت کوچی دارنده فرهنگ پازیریک. آن ها
از ژرفای آسیا برخاسته بودند: دشت های خاوری قزاقستان، آسیای مرکزی و کشور ختن. اما
این دشت ها می تواند میهن ایشان بوده باشد.
نظر به همه نشانه ها، آن ها فرزندان آسیای میانه، دشت های اورال
جنوبی و کرانه های دریای خزر می باشند. کشورهایی که در گذشته آن ها را اوستای ایرانیان
به نام هوانیرات Hvanirata و سپس هم
ارییانه ویجه می نامید. چنین بر می آید که هیچ کسی به خویشاوندی آن ها با اریایی
های اوستایی و از طریق آن ها - با آریایی های ریگودایی
تردید نداشته باشد، اما در برخی از آداب و رسوم خود، آن ها از ریشه از آریایی ها متفاوت
بودند، مگر، با گول ها نزدیک.
همه آن ها کشته های دشمنان خود را سر بریده و با سرفرازی با
سرهای بریده آنان گردن های اسب های خود را می آراستند. سنتی ناشناخته برای قبایل آریایی،
و نیز ایرانیان غربی (مادها و پارس ها).
آداب و رسوم سلت ها و سارمات ها (بل نیز اسکیت های در گذشته
آسیایی) که در آن سوی رود رودخانه دُن (Tanais) می زیستند، بسیار جالب اند. زنان آنان بسیار دلیر بودند و در پیکارها
می رزمیدند که از همین رو، یونانیان آن ها را «آمازونی گک ها» می خواندند.
دیودورس
(Diodorus)
سیسیلی- تاریخ نویس یونانی،
در باره آداب و رسوم سلت ها می
نویسد: «رزمندگان سلتیک با کشتن دشمنان، سرهای آنان را می بریدند و در گردن های اسبان
خود می آویختند و با آوردن آن ها به خانه، بر سر دروزاه های شان میخ می زدند. آن ها
سرهای بریده دشمنان شکست خورده خود را در روغن سدر نگه می داشتند... و برخی از آنان
می بالیدند که این سرها را حاضر نیستند به کسی بدهند. حتا اگر به مقدار وزن های
شان طلا هم بدهند...»
شاید،
در پیدایش سرمات ها (از جمله سرمات های خاروی) رمز و رازهایی نهان باشد. از روی آداب
و رسوم ایشان می توان برداشت کرد که به پیمانه برابری فرزندان آریایی ها و قبایل
گالیک می باشند و در جایی که سرزمین آبایی هندواروپاییان بوده است (هند و ایرانی
ها و نیاکان ایتالیک ها و سلت ها protoitalocelts)) )، باید در
همان جا سرزمین آبایی سارماتی ها و ریشه های کهن فرهنگ های آنان را هم جست.
چه
ساده؟! اما دانشمندان طی صدها کنکاش علمی، در باره این که سرزمین نیایی هند و
اروپایی ها در کجا واقع شده است، کدامین فرهنگ (یا فرهنگ های) باستان شناسیک را می
توان به آن ها اختصاص داد و آریایی ها- سرشناس ترین فرزندان آن ها (هندواروپاییان)
در کجا زندگی می کرده اند، نتوانسته اند به اجماع دست بیابند.
چندین
فرضیه در زمینه هست، اما همه این فرضیه مورد اختلاف اند. بر پایه یکی اظهارات بکر؛
«دانش ما در باره هندواروپایی ها تنها برای انکار هر گونه راه حل ساده این مساله
بسنده است.». خوب ما همه این فرضیه ها را فهرست نمی کینم. باستان شناسان، زبان
شناسان و انسان شناسان به ره آوردهای برجسته یی در بازسازی گذشته هندوآریاییان دست
یافته اند. اما در زمینه کجایی میهن نیایی ایشان به بن بست برخورده اند. شاید، در همین
نکته، محدودیت امکانات این علوم متبارز گردیده باشد.
اما
زمان در جا نمی زند و از پویایی باز نمی ایستد. آن چه را که این علم و این پژوهشگر
نمی تواند کشف کند، آن علم دیگر و آن پژوهشگر دیگر می کوشد دریابد. به یاری علم نو
ژنیتیک (علم الانساب یا نسب شناسی)، ژنیالوژیست ها (شجره شناسان) با انجام
آنالیزهای DNA رمز
و راز «کتاب زندگی» را پیشاروی ما می گذارند. راستش، تا کنون بدون «نام و نشان».
شاید به این پرسش که «کی، چه کسی است؟» به
زودی به پاسخ داده شود.
... و اکنون در این جا، نگاهی می
افکنیم به سرزمین نیایی و تاریخ باستان هندوآروپایی ها از دیدگاه ژنتیک. آ. کلیسف (A. Klesov)- دانشمند سرشناس، دیدگاه
خود را در باره منشای هندواروپایی ها از منظر نوی ابراز داشته است. او، مانند م.
گومبیتاس M. Gumbitas ، قاطعانه از نظریه هایی
که منشای هندواروپاییان را به اروپا گره می زنند، چشم می پوشد.
اگر م.
گومبیتاس ریشه
های نخستین هندواروپایی های قدیم را در میان دارندگان فرهنگ های نوسنگی کوه های اورال-
حوضه رود ولگا و استپ های دنیپر- دونتسک می دید، آ. کلیسُفA. Klesov مراحل
نخستین تاریخ آنان را، که قدمت آن سر به دوران پارینه سنگی می کشد، در اعماق آسیا جا
داد. دقیق تر، در جنوب سیبیری (در گستره دامنه های کوه های آلتای، سایان و گستره
پیرامون دریاچه بایکال...).
دلایل؟
هاپلوگروه
یا گروه پیوستگی نوعhaplogroup
R ، که کلیسف با دارندگان آن، هندواروپاییان را پیوند می زند، دارای
ریشه های مشترکی با دارندگان هاپلوگروه Q اند. ای. زاخاروف پیشنهاد کرد تا دارندگان ژن
کیو را «پروتو تورک و امرینیدی» (prototyurkoamerinds) بنامند. برجسته ترین بازماندگان
آن ها سرخپوستان امریکایی اند، اما آن ها در اصل برخاسته از جنوب سیبیری اند. در
این جا، (یا در نزدیکی آن) تا همین اکنون،
خویشاوندان شان زندگی می کنند: تووایی ها، بوریاتی ها، ساموییدی هاSamoyeds ، کیت ها.
پیداست،
که آن ها همه منطقا باید در گذشته در جایی در کنار هم زیسته باشند. به راستی هم،
در پایان پارینه سنگی در منطقه دریاچه بایکال، گروهی از شکارچیان دارای فرهنگی پیشرفته
پدیدار شدند. پیش از این، بر آن بودند که آن ها می توانسته اند نیاکان توده های تورکی،
مغولی و ساموییدی Samoyeds و دیگر توده های باشنده سیبیری باشند. با این هم، با
توجه به داده های ژنتیک و گمانه زنی درخشان پروفیسور کریمولینKarimullin (در این باره نگاه شود به: پایین)، این ها می
توانسته اند نیاکان هندواروپایی ها و تورکوامرینیدی ها بوده باشند. منطقی تر
نیاکان «تورکو- امرینیدو- هندواروپایی ها». بنا به همه نشانه ها، آن ها از غرب آمده بودند.
شاید از آسیای میانه و به گمان بسیار دارای سیماهای اروپاییدی
Caucasoid بوده اند و با خود صنعت
سنگ مناسبی را به همراه آورده بودند. آن ها برای سال های سال خط توسعه فرهنگ عصر
حجر این منطقه را رقم زدند.
اما بنا به شرایط تاریخی، سرنوشت آن ها در آینده از هم جدا گردید و هر گونه تماس با یک
دیگر (میان خود را) از دست دادند. با این هم، چیزهایی را که نشانگر داشتن خاستگاه مشترک
شان بود، نگه داشتند. به عنوان نمونه، یونانی ها و آریایی ها خاطره هایی مبهمی را از
سرزمین آبایی دیرین شان، که در جایی در شمال، در 2 (Hyperborea) قرار داشت، به یاد داشتند.
بس دلپذیر است که نتیجه گیری های کلیسف با نتیجه گیری
های آ. نظروا 3 همخوانی پیدا می
کنند: «باشندگان آلتای دارای هاپلوگروه DNA میتوکندریال اند- چیزی که در باشندگان کنونی اروپا و نیز
سرخپوستان امریکایی هم دیده می شود». این بدان معنا است که آلتاییان، اروپایی ها و
بومیان امریکایی از نگاه ژنتیکی با هم نزدیک اند و چنین خویشاوندی یی را می توان تنها
با یک دلیل توضیح داد- داشتن خاستگاه مشترک و ریشه داشتن در یک «جامعه
آسیایی باستان ساکن در جنوب سیبیری در عهد پارینه سنگی».
بانو نظروا از روی جایگاه پروتئین ها، آنزیم ها و گروه های خونی، فاصله ژنتیکی 55 جمعیت انسانی را محاسبه نمود که
در میان آن ها افزون بر توده های اروپایی، شماری از توده های آسیایی هم بودند. دستاوردهای
کامل پژوهش های او را می توان در اینترنت خواند.
از این
پژوهش ها بر می آید که توده های مرکز درخت ژنیولوژیک («شجره نامه») یعنی: ادمورتی
ها، ننی ها (Nenes)،
اوستیی ها، ایرانیان، کومی ها، چوواشی ها، یونانی ها، روس ها، لهستانی ها، بلغاری
ها، اسکاتلندی ها، صربی ها، آلمانی ها، اوکراینی ها، کروات ها، چک ها، مجاری ها،
سوئدی ها، استونی ها و بلاروسی ها دارای منشاء مشترک اند. همه آن ها بر روی یک شاخه
درخت (شجره) نشسته اند. در حالی که کنون فرسنگ ها دور از هم زندگی می کنند. این یگانگی
می تواند تنها یک توضیح داشته باشد. همه آن
ها باری در کنار هم، به گمان بسیار در آسیا می زیسته اند.
در این
جا بایسته است به یک نکته باریک توجه داشته باشیم: به روی همین شاخه، اما جدا از
اقوام های یاد شده، عرب ها + ایتالیایی ها، ایوینکی ها (Evenki) 4 و تاتارها + یهودیان اشکنازی، نشسته اند که خوشه
های جداگانه نامرتبط با اروپایی ها را می سازند.
اگر موضوع
عرب ها و ایتالیایی ها کم و بیش روشن است (از روی مهاجرت ها در عصر مفرغ (برُنز) و
در سال های امپراتوری روم)، بستگی نزدیک آن ها با ایوینکی ها که در آن سوی دنیا
زندگی می کنند، و نیز خویشاوندی تاتارها با یهودیان اَشکِنازی موجب بی اعتمادی به
پژوهش های بانو نظروا گردید. نه تنها شایعات، بل نیز دانشمندان تاتاری، پیدایش تاتارها
را با آسیای مرکزی گره می زنند و حتا با مغولان، که با جمعیت بومی قاره آسیا ارتباطی
نداشتند.
تاریخچه
فشرده نوعR (بر پایه پنداشت های آ. کلیسف)5 :
1. حدود
25 هزارسال پیش، محل بودوباش دارندگان هاپلوگروه آر.- در جنوب سیبیری (شایان یاد
آوری می دانیم که آخرین عصر یخبندان 23 هزار سال پیش آغاز و 13.5 هزار سال پیش به
پایان رسید) بود.
2. در
حدود 20 هزار سال پیش- جدا شدن نوع R1a - (پیشینیان هندواروپاییان) و
شتافتن آن به سوی اروپا. زمان پدیدارشدن در اروپا- 12000 سال پیش، یعنی پس از دوره
یخبندان.
3.
نزدیک به 16 هزار سال پیش-پدیدار شدن نوع R1b (پیشینیان تورکان). دارندگان این
هاپلوگروه در آسیا ماندگار شده بودند.
4. نزدیک
به 10 هزار سال پیش از میلاد (میانسنگی، دوره بعد از یخبندان). نوع R1a به بالکان می کوچد، و پس
از آن، دیگر مناطق اروپا را می گیرد. این گونه، هندواروپاییان دو میهن داشتند: در
زمان های قدیم (پارینه سنگی) در آسیا بودند، و در میانسنگی- نوسنگی (در حدود ده
هزار سال پیش از میلاد)، به اروپا کوچیدند.
طبیعی
است که شک و تردیدهایی پدید می آیند. در این جا، آوندهای کلیسف را مبنی بر میهن
سیبیری هندواروپاییان کنار می گذاریم و شواهد دیگری را که موید این دیدگاه اند، می آوریم:
نخست، در جنوب سیبیری، بستگان ژنتیکی امرینیدی ها
زندگی می کنند.6 از این رو، باید زبان های شان با یک دیگر، همخوانی داشته
باشد. استاد کریمولین A. Karimullin روشن است تصوری در باره پیوندهای ژنیتیکی این دو
نداشت، اما به همانندی کلمات زبان های تورکی ها و مایاها و دیگر امریکایی ها توجه
کرد. اما آوندهای او هر چند در چارچوب روش های دقیق زبانی متناسب از کار نبرآمدند،
با این هم توجه جامعه علمی را به خود جلب کردند و هر چند، با شک و تردیدها، مگر،
به هر حال پذیرفته شدند. اما زندگی برحق بودن دیدگاه های او را ثابت ساخت.
دوم. هرگاه زبان امرینیدی ها Amerindian و پیشینیان تورکی ها پیوندهای دوری را حفظ کرده
بودند، پس در باره زبان های پیشینیان هندواروپایی ها پیشینیان تورکی ها چه می توان
گفت؟
به سال
1986 کتاب ن. اندره یف زیر نام «زبان های پیشین کهن هند و اروپایی» از چاپ برآمد
که در آن، بر پایه آنالیز وضعیت زبانی باستانی این زبان ها به نتیجه شگفتی
برانگیزی برای آن برهه دست یافت: زبان های پیشین هندواروپایی، اورالی و آلتاییک زبان
های خویشاوندی اند. این بدان معنا است که حاملان هاپلوگروه های R، N و Q در اواخر عهد پارینه سنگی در کنار
هم می زیسته اند و به یک زبان سخن می گفته اند که آندره یف آن را زبان بوزئالی (شمالی) نام داد.7
اما از
دیدگاه ژنتیک پیشینیان اورالی ها بیشتر حامل هاپلوگروهN اند و از این منظر، نه با هندواروپایی ها و نه
با تورکی ها و امرینیدی ها tyurkoamerinds - حاملان هاپلوگروه های خویشاوند
R و Q پیوندی ندارند. حاملان هاپلوگروه N (اورالوییدی ها)- کسانی بوده اند که از جای دیگری
به جنوب سیبیری آمده بودند.
میهن
آن ها- سرزمین جنوب چین بود. بنا به دلایلی، نزدیک به 20-15 هزار سال پیش، بازماندگان
ایشان به جنوب سیبیری کوچیده بودند. سرازیر شدن «بیگانگان» در گستره نیاکان تورکی
ها و امریندی ها tyurkoamerinds و هندواروپایی ها پیامدهای بس پردامنه یی در بر داشت. نیاکان
امرینیدی ها چنین بر می آید که زیر فشار تازه واردان دیگر اورالوییدی uraloid ناگزیر ترک
خانه های خود گردیدند.
آن ها
به دوردست ها به سوی خاور و شمال خاوری سیبیری کوچیدند وانگهی سرنوشت ایشان را به سرزمین
امریکا برد.8 پیشینیان هندواروپاییان به گمان بسیار، توانستند پایداری نمایند و از
پس فشار اورالوییدی ها برآیند و سر از این زمان، چندین هزاره در همسایگی همدیگر می
زیستند. درست همین همسایگی می تواند پیوندهای نزدیک فرهنگی و زبانی پیشینیان
هندواورپاییان و پیشینیان اورالوییدی ها را توضیح
بدهد.
اگر چنین
است، پس قابل درک می شود که چرا پیشینیان تورکی ها که در واقع خویشاوندان پیشینیان
هندواروپاییان بودند، از دید زبانی از آن ها متفاوت می باشند. دست سرنوشت در آن
برهه آنان را از متن به حاشیه کشانید. 9
اندره
یف، بر آن بود که میهن نیایی هندواروپاییان در اروپا واقع بود، دقیق تر در
دامنه های کارپات. به باور او، در شرق
آن ها تا دامنه های غربی کوه های اورال، پیشینیان اورالی ها می زیستند. نیاکان
آلتایی ها را او در سرزمین هایی میان دامنه های خاوری کوه های اورال و دامنه های
کوه های آلتای جا داد. او بر پایه فاکت های محیط زیست بازسازی شده بر شالوده داده
های زبانی، پیشینیان هندواروپاییان را در گستره اروپا جا داد. میهن آن ها، یک
سرزمین کوهستانی، دارای آب و هوای قاره یی، عاری از رودخانه های بزرگ بود که پیشه
باشندگان آن اسب پروری و گاوداری بود،که ریشه در دوره میانسنگی داشت. شایان
یادآوری است که سرزمین و آب و هوای سیبیری جنوبی از کارپات تفاوت اندکی دارد. تنها
سردتر از آن است.
سوم. سرخپوستان
مایا: از روی نقاشی های برجسته بازمانده از آن ها، ایشان دارای برخی از نشانه
های اروپاییدی ها (سفیدپوستان) بوده اند. بینی های بزرگ، چهره های متناسب و کاسه
های چشم همانند به کرومانیون ها (CRO-Magnon) و نیز سیماهای منگولوییدی- پهن بودن آشکار روهای
شان (اما کمتر از منگولوییدی های راستین)، کشیدگی چشم ها و برجستگی استخوان های
گونه ها. شاید به دلیل پیوندها با منگولوییدی ها Mongoloids، که نیز به قاره امریکا
راه یافته بودند. آن چه مربوط به اروپاییدی ها می گردد، این گونه چهره ها ناشی از
ارثیه نوع های R و Qاست
که تاثیرات آن ها همچنین در سیمای برخی از توده های باشنده سیبری خاوری (چوکچه ها Chukchi، یوکاگیری هاYukagirs و...) احساس می شود.
بیشتر
از این، از دید ما ارائه تاریخ کهن هندواروپاییان از سوی کلیسف، سر در گم می شود. به
باور وی، نوع R1a-
هندواروپاییان اند. در حالی که R1b دیگر هندواروپایی شمرده نمی شودند و از لحاظ ویژگی های شان،
انتساب (attribution ) آن ها به هندواروپاییان راحت نیست. 10 در آن دوره،
هنگامی که نوعR1a دیگر در اروپا می زیست، (در حدود ده هزار سال پیش)
دارندگان هاپلوگروه R1b در
آسیا بودند. دقیقتر میان اورال، قفقاز و آسیای میانه، که میهن اصلی ایشان بود.
فرهنگ های
گورستان های تپه یی (قرغانی) (گستره ولگای میانه، سامارا، و خوالینی(Khvalynskaya) و یامن قدیم (yamnaya) (و به گونه یی که شگفتی
برانگیز نیست، فرهنگ «پیروایا کورگانایا» («تپه نخستین»)) – همه فرهنگ نوع R1b است که از نگاه تباری تورکی
بودند. در همین جا، در استپ های میانه ولگا دارندگان R1b1 (نزدیک به 6000 سال پیش) گونه های اروپایی
R1b1b2 را گرفتند و به همین
شمایل به اروپا آمدند.
ارزش
دارد، روی برخی از آوندها که کلیسف را بر آن داشتند تا به این پندار برسد، درنگ
نماییم:
- نوع آسیایی R1b بسیار قدیمی تر از نوع اروپایی است.
- این هاپلوگروه در میان توده های تورکی و قفقازی
فراوان دیده می شود.
- باسکی ها، باشندگان آسیایی از
کار برآمدند و آن ها بودند که به اروپا زبان اگلوتیناتیو یا التصاقی (agglutinative) (زبان پیوندی یا چسبانشی)11 را که همانند زبان های
قفقازی و تورکی
است، با خود به همراه آوردند. 12
بنا بر سنجش ها و برآوردهای کلیسف،
دارندگان هاپلوگروه R1b1b2 سر از آغاز هزاره چهارم پیش از میلاد به سوی غرب رهسپار
شدنده بودند. یک شاخه از آن ها از راه خاورمیانه به شمال افریقا رفت و به پیرنه
رسید. شاخه دیگر، از راه آناتولی به دشت های دانوب رسید.
«پیدا کردن میهن»، یعنی اروپا در
دوره بین 2200 و 1200 پیش از میلاد صورت گرفت و با درگیری های خونین به همراه بود.
هندواروپاییان- دارندگان هاپلوگروه R1a
که پیشتر به اروپا آمده بودند، ناگزیر گردیدند از «میهن» خود بکوچند. این
بود که برخی به شمال (به آلمان، اسکاندیناوی)، و برخی دیگر(آریایی ها) به دشت ها کوچیدند.
کلیسف
بر علل مهاجرت های بزرگ و دراماتیک درنگ نمی نماید. اما پویایی (دینامیک) متناقض حرکت
متقابل حاملان نوع های R1a و R1b را ارائه می
دهد. برخی از آن ها، چنین بر می آید که با درک ضرورت مهاجرت، از باختر به خاور
کوچیدند (آریایی ها). در حالی که برخی دیگر- مسیر مخالف را پیش گرفتند و به مکان
های جابه جایی آینده رهسپار گردیدند.
در این
جا این پرسش مطرح می گردد، که مهاجران تازه وارد به اروپا با خود چه زبانی را از
آسیا به همراه آوردند؟ کلیسف به این پرسش پاسخ می دهد - زبان نیاکان تورکی ها را. و
این وضعیت الخ تا اسکان مجدد اروپا از سوی حاملان نوع R1a یعنی هندواروپاییان از مسیر
اروپای خاوری پا بر جا مانده بود. [یعنی تا آمدن هندواروپاییان از خاور اروپا به
این جا، حاملان هاپلوگروه R1b- پیشینیان تورکی ها و
زبان شان فرمانفرما بود.-گ.].
به
گونه یی که می بینیم، منظره اسکان اروپا، از سوی کلیسف متناقض پرداز می گردد که با
اصول بنیادی باستان شناسی و زبان شناسی همخوانی ندارد و در یک سخن سر در گم و مبهم
به نظر می رسد.
تردید
برانگیز است که تاریخدانان و زبان شناسان بپذیرند که حاملان ژن «سلتیک» را به تورک
ها متعلق بدانیم. چیزهای بسیاری است همه هندواروپایی ها را به هم نزدیک می سازند. به
ویژه گول ها (گال ها) و آریایی ها را. به عنوان مثال، نام های تباری
آریا –گول، ویلز- ولز و هرمن (آریامان)
هلنی ها (یونانیان باستان). آن ها به گونه شگفتی بر انگیزی با هم همانند می باشند.
آیین های مشترک هندواروپایی، به پیمانه برابری در میان همه شان تثبیت شده اند و در
این جا نمی توان از هیچ گونه وامگیری از دیگران سخن بر زبان راند. روشن است تغییر زبان و آداب و رسوم همه بازماندگان
سلت ها به یک بارگی، شگفتی برانگیز و باورنکردی به نظر می آسد.
نگاهی
نقدگونه گذرایی می افگنیم به آوندهای کلیسف در باره ریشه های تورکی داندگان
هاپلوگروه R1b :
از یک سو،
به رسمیت شناختن فرهنگ های تپه یی (گورستان های قرغانی) منطقه ولگا
(پریبیلی، سامارایی، خوالی) چونان فرهنگ «سلتیک» به گونه یی که پسانترخواهیم
دید، منطقی است، اما متعلق دانستن این فرهنگ ها به توده های تورکی در وضعت کنونی
علوم، تردید برانگیز می باشد. زیرا تغییر زبان، به گواهی تاریخ اتنوس ها (تبارها) قاعده است تا این که استثناء
باشد.
در این جا، تاریخ تباری توده ها را از فهرست
کلیسف می آوریم:
(درصدیR1b در توده های گوناگون)
توده
های کوچی :
باشقیری
ها- 47 درصد
تاتارها-
6-9 درصد
مجارها:
13-20 درصد
ترکمان
ها- 37 درصد
قزاق
ها – 6 درصد
چواش
ها- 12 درصد
توده
های زمیندار:
خانتی
ها- 19 درصد
کومی
ها- 16 درصد
مردوی
ها- 13 درصد
اومروت
ها- 9 درصد
ماری
ها- 5 درصد
روس
ها- 5 درصد
ازبیک
ها- 10 درصد
اویغورها-
8-19 درصد
تورکمان
ها: به احتمال زیاد حاملان
هاپلوگروه R1b در میان تورکمان ها از مردمان کلیتیمیناری (kelteminarts) اند که زبان شان تا کنون
ناشناخته مانده است. چرنیتسف (Tchernetsov) بر آن است که زبان کلیتیمیناری ها kelteminarts –
از گروه فینی- اوگری Finno-Ugric بوده است. اما
به گمان بسیار در پرتو فرضیه کلیسف و داده های باستان شناسی، می توان گفت زبان آن
ها چیزی همانند زبان های هندواروپایی بوده باشد.
در
باره این که آن ها به چه زبانی سخن می گفته اند، کنون نمی توان چیزی گفت. اما می
توان کم، و بیش با اطمینان با توجه به پیوندهای شان با خواولینی ها hvavlynts فرض کرد که می
توانسته اند به یکی از گویش های زبان های پیشینیان هندواروپایی ها سخن می بگویند.
شاید به زبان سلتیک.
در
دوران باستان، آن ها زبان و آداب و رسوم کوچی های ایرانی زبان را را پذیرفتند، یعنی
با ایرانیان آمیزش یافتند و بیخی همگون شدند. در تاریخ آن ها با نام های ماساگیت
ها یا ماساگوت ها (گوت های بزرگ) Massagets (Masguts)و نیز به نام دهی ها یا داهی ها دهه ها (dahi) وارد شده اند.
سرشناس
ترین نمایندگان ایشان- پاری ها، پارن ها یا پارنی ها اند. آن ها با شکست دادن و
درهم کوبیدن پادشاهی یونانی- مِقِدونی، سِلوِکی ها، امپراتوری خود شان را به میان
آوردند که در تاریخ به عنوان پارت ها (اشکانیان) ثبت گردیده است. خود آن ها خود را
پهلوی ها یا پهلوان ها می خواندند و زبان پاری ها یا پارنی ها- یکی از زبان های شمال
خاوری ایرانی بود. چنین چیزی به گونه مکتوب تایید شده است. بازماندگان ایشان را می
توان در میان ایرانیان آذری و ارمنی، ترک ها (باشندگان کشور ترکیه) و ترکمن ها یافت.
13
نام خانوادگی
اردوغان- نخست وزیر ترکیه، به خودی خود، گویای چیزهای بسیاری است.
این نام از ارتکان (Artakan) اشکانی گرفته شده است.14 برخی از واژه های زبان اشکانی شماری از گویش های
معاصر اوکراین را به خاطر می آورند. برای مثال، «اسبور» (сбор) گردآوری باج را آانان اوسبور «usbor» می گویند.
بازماندگان
اشکانیان در سده های میانه تورکی زبان شدند. دلیل تغییر زبان آن ها- حاکمیت فرمانروایان
دارای زبان های گونه گون بر آنان بوده است. چند زبان ایرانی: (پارنی بومی، زبان های
توده های آلنی، ابدالی ها (پشتو)، خیونی ها (بلغارها؟)) و اوغوزی تورکی.
خانتی
ها و مجارها:
می
دانیم که در سال های اوج شکوهندگی پادشاهی هخامنشیان، قبایل سرکش سکایی از استپ های
آسیای میانه (و جنوب دریای کسپین) به دیگر سرزمین ها کوچیده بودند. همین گونه می دانیم که
ریشه های سه توده نامدار را با سکایی ها پیوند می زنند: سارماتی های جنوب اورال،
سارگات های سیبیری غربیSargats (نیاکان مجارها) و یوجی های
Yuechjy ترکستان خاوری را. هرگاه
از روی مجارها- بازماندگان سارگات ها، داوری نماییم، چنین می شود که تنها مردان
جنگی به سیبیری کوچیده بودند- دارندگان هاپلوگروه R1b1b2و J2. این گونه،آن ها زنان شان را به
خود به همراه نبرده بودند.15
شاید
مطابق قانون نامنهاد زور [(«قانون جنگل»)-.گ]، زیرا قدرت بزرگی بر گستره سیبیری باختری در دست آن ها
افتاده بود. آن ها در این سرزمین ها همراه
با باجگیری، به «آراستن حرمسراهای شان» هم می پرداختند [و (دوشیزگان و بانوان دشت
نشینان را به همخوابگی می ربودند)-گ.]. درست مانند همه کوچی ها در همه زمانه ها.
زبان
مجارنی آن ها نمی تواند گواه بر مبدای اوگریک Ugric شان باشد. درست همان گونه که زبان فرانسوی نورمان
های فرانسه و انگلستان نمی تواند بر خاستگاه فرانسوی آنان دلالت نماید. انسان های
دارای خاستگاه اسکندیناوی در نورماندی به زبان فرانسه و در سیسیلی به زبان ایتالیایی
سخن می گویند.
باشقیرها (که خود را باشقورت می خوانند) در گذشته، درست
مانند پِچِنِگ ها (نام باستانی پاسیان ها (pasians)
و آلن ها (که اوِستی ها
بالکارها از بازماندگان شان اند)، به اتحادیه قبیله یی کانگویی (Kang-kü/Kangju) آسیای میانه پیوند
داشتند. بنا به همه نشانه ها، آن ها در گذشته به زبان ایرانی سخن می گفته اند که
ردپای آن تا همین اکنون آشکارا در زبان باشقیری ها دیده می شود. در سال های پایانی
مهاجرت های بزرگ توده ها، زیر تاثیر هون ها و اوغوزها زبان شان تغییر یافت و چهره
های شان منگولوییدی (مغولی نما) شد. اما به میزان کمتری نسبت به قزاق ها.
خویشاوندان
باشقیری ها- بالکاری ها و آلن ها باشنده گستره رودهای دُن و دنیپر، مدت ها پسان تر
تورکی زبان گردیدند. اما اوسِتی ها نه تنها زبان باستانی خود را نگه داشتند، بل که
در دایره خود بسیاری از اقوام بومی قفقازی را نیز کشاندند.
کنفدراسیون
قبایل کونگوی Kang-kü/Kangju زیر فشار اغوزها فرو ریخت. باشقیرها به استپ های جنوب
اورال گریختند و از آن جا بازماندگان اروپاییدی بورتاسی ها Burtases- نیاکان میشرها Misharرا راندند. آن ها در سیمای یک اردوی مخلوط آمدند که در آن سفیدپوستان اروپاییدی
و منگولوییدی ها در کنار هم دیده می شدند.
نام
تباری (اتنونیم) باشقیر، زاییده همان نام های آشنای ایرانی اند: الن، یومات Yumat ،(اویمات ترکمن ها Yomut، بورجان 16 Burdjan (قبیله یی در ترکیب
بلغارهای اسپاروخی Asparukh ، کردها و در قفقاز)، و ...
و هیچ آوندی وجود ندارد که آن ها را تنها تورکی بپنداریم. همان گونه که هیچ دلیلی
وجود ندارد که ریشه این نام های تباری را در زبان های آلتاییک
جستجو نماییم.
باشکورد
یاباژگرود (Bashkurd یا bazhgurd) به گونه شگفتی برانگیزی اتنونیم
دیرین اویغورها- اویخورد (oyhord) را به یاد می آورد که در
این واژه، کورت- گورد- یورت به معنای خانه (خیمه) است. به زبان ایرانی همچنین به
معنای کشور نیایی، میهن، زادگاه، خاستگاه... باید خاطرنشان بسازیم که همه زبان های
تورکی سرشار از ایرانیسم ها (واژگان زبان های ایرانی) اند.
آن چه
مربوط زبان تاتارها یا باشقیری ها می گردد، زبان شناسان می افزایید که «آن ها با
هم تماس هایی داشته بودند». اما در این جا وضعیت متفاوت است. زبان باستانی آن ها از طریق زبان تورکی ره می
گشایند. به احتمال زیاد با باشقیری های تورکی
زبان، حاملان هاپلوتیپ N1c و C.ربط
دارند.
آن چه
مربوط به هاپلوگروه R1b1b1 می
گردد، (هزاره های مغول چهره افغانستان نیز همین هاپلوگروه را دارند)، بعید است که آن ها در گذشته های
دور، به تورک ها و مغول ها کدامین ارتباطی داشته بوده اند (در پایین مفصل تر
بخوانید). بازماندگان تیره های دارای ژن R1b1b2، R1a بدون
شک ایرانی اند.
به
باور دانشمندان باشقیری در میان بازماندگان سارمات ها نشانه های پونتیدها Pontida چیرگی دارد. آن ها
دارای جلدهای قهوه یی اند، با نشانه
های آشکارا برجسته اروپاییدی. از نگاه نژادی سارمات ها، به شدت از لاپانویدهای lapanoids آستانه اورال متمایز بودند. سارمات ها
با این که سده های آزگار در کنار آن ها می زیستند، ، با ایشان آمیزش نیافته بودند.
در عهد مهاجرت های بزرگ توده ها، برخی از آن ها به کرانه های آن سوی رود کاما کوچیدند.
در
تاتارستان، در نزدیکی شهر یلابوگ Yelabug گورستان آن ها (گورستان تورایفTurayev) کشف شده است. هویداست که
این گورستان آرامگاه سپهداران بوده است. روی مزارهای آنان مطابق آیین های دیرین،
تپه هایی خاکی (قرغان) ها برپا می کردند و در درون گور- جنگ افزارهای شان را می
گذاشتند. همسران ایشان از میان باشندگان بومی بود. از همین رو، آن ها را بیرون از
قرغان، به گوشه یی به خاک می سپردند.
دسته
شمشیر و غلاف آن با نمادهایی تزئین شده است که شمشیرهای نگارین ایران ساسانی را به
خاطر می آورد. در تخارستان (شمال افغانستان) نیز در گذشته، شمشیرها را همین گونه
مرصع می ساختند.
گورستان
های تپه یی (قرغانی) همین عصر، بیخی غیر مرسوم برای مردمان بومی، در بخش های میانی
و علیای کامه پدیدار گردیده بود. مردگان به خاک سپرده شده در این گورستان ها، مانند
سارمات ها جمجمه های تغییرشکل یافته و
تزیینات به سبک معمول رنگین ایران خاوری داشتند.
در این
جا، باید به انتروپولوژی پرمی های کومی توجه نماییم. در آنان ویژگی های شبه
لاپانوییدی ها sublapanoids چیرگی دارد. اما در
کنار آن ها در میان گروه های جنوبی، آدم هایی قابل تشخیص اند که در آن ها
ویژگی های نژاد پونتیک دیده می شود. آدم
هایی دارای این چنین سیماها را در آن سرزمین ها تنها می توان در میان تاتارها و در
عهد باستان در میان قبایل ایرانی یافت.
به هر
رو، همین گونه رویدادها موجب رفتن سارمات ها به
درختزارهای مردوویا Mordovia گردیده بودند. لئو
گومیلیُف Gumilevگزارش می دهد که خاستگاه نیاکان سردار شریمیتیف Sheremetiev [که کنون مجتمع بزرگ سه فرودگاهی مسکو به نام او
یاد می شود-گ.] از مردوویا بوده است. در میان مردوویایی ها می توان
نام های خانوادگی یی را یافت که ریشه در نام های کهن ایرانی دارند. مانند:
Pivkin از
Bevka ؛ Kurbatov از Kurbat،
Ardatova از Ardath و...
در همه
زبان های خاوری فینی، تاثیرات زبان های ایرانی، محسوس است- در زبان های ادمورتی،
کومی و ماری. مگر، بیشتر از همه در زبان مردووی رد پای زبان های ایرانی برجسته تر است.
اتنونیم زارزیا (zrzya) را
با اوروسای ایرانی aurusa (سفید) آژیده می زنند.
پرسشی به میان می آید که ایرانیان چه سبدی از ژن
ها را می توانسته اند با خود به ارمغان بیاورند؟ شاید ژن های مردمان دارنده فرهنگ
های تپه یی (قرغانی) را، که بایسته است به آن ها نه تنها هندواروپایی ها، بل که
مدیترانه یی ها را هم آژند زد. دقیق تر دامداران آسیای قدامی را، چون درست آن ها نخستین
کسانی بودند که ساختن قرغان ها دستاورد سازندگی شان بود.
پسان ها،
در سده های میانه، قپچاق ها به گستره مردووبا Mordovia آمدند. از آن ها داستان هایی در باره دوشیزه برفی، نام
دریاچه ایتلار Itlar و نام
های خانوادگی کولکومانف Kolkomanov، کومانایف
Kumanaev و
احتمالا یسینین Yesenin
[نام خانوداگی سرگی یسینین- سخنور بزرگ روس-گ.]
به یادگار مانده است. قپچاق ها سیمای اروپاییدی ویژه یی دارند.
سال
های مهاجرت بزرگ توده ها، نه تنها نقطه عطفی در تاریخ استپ های اورآسیا، بل نیز در تاریخ اروپا بود. رویارویی رم و ارتش کوچی ها
و آلمانی ها سده ها ادامه داشت و به گونه غم
انگیز به پایان رسید. امپراتوری روم نتوانست بیستد و فرو ریخت. این آغاز بودی برای
از میان رفتن برده داری که با خود تمدن مدیترانه یی (میانزمینی) را نیز نابود کرد.
به روی
ویرانه های دنیای کهن، با مشارکت تازه واردان از راه رسیده از خاور، دنیای نوی
آغاز به ریختیابی کرد و گروه های تباری نوی که یکی از آن ها سلاوی ها بودند، به
روی صحنه گیتی پدیدار گردیدند. یادمان ها در باره این رخدادها در چنین واژه هایی
چون ریتسار (شوالیه) لهستانی، ریتر آلمانی، کاتین- خاتین بلاروسی- روسی، نام های تباری صرب، کروات و نام فرانسوی آلن بازتاب یافته اند.
با
کوچی ها، پدیدآیی دولت ها (یا ساختارهای دولتی) ی نو در گوشه های مختلف جهان: در
ترکستان خاوری، آسیای میانه، هند، در درون مرزهای امپراتوری روم و... آژند می
خورد. اروپای خاوری نیز از این روندها به درو نماند. با سرازیر شدن کوچیان، به
احتمال زیاد، پیدایش چنین ساختارهای دولتی مانند ارسانیا (Arsania) (در سردارنشین ریازان
روسیه)، کویافیا (خاقان نشین کیف در روسیه قدیم- کنون اوکرایین) و دولت سلاوی (در
نوگراد)، انتایب (آنت ها) Antaib
(Antes)، دولوبا (Duloba
(Duleby، در بلغارستان و شاید هم بسارابیا- در مولداوی و
میشچیریا Meshcheria .
بلغارها:
کلیسف،
به عنوان آوند خاستگاه تورکی بلغارها، هاپلوتیپ «سلتیک» آن ها را گواه می آورد، که
در آن در میان هاپلوگروه های آتلانتیکی یعنی اروپایی، تنها هاپلوگروه دیرین آسیایی می باشد.
او این تنها هاپلوگروه را با تورکی ها آژیده می زند.
بدون پرداختن به جزئیات، می خواهم یادآور شوم که
تُخاری ها مهاجرت خود را از بالکان آغاز نمودند، خاور اروپا (سرزمین های حوضه رود
ولگا) را زیر پا گذاشتند و به چین رسیدند. آن ها زبان خود را به باشندگان بومی
«بخشیدند» و خود به هر دلیلی که بود، به جای آن، زبان ایرانی را فرا گرفتند.
در
پیوند با زبان بلغارها کوچی باستان، نیاکان بلغاری های کنونی، در میان دانشمندان
اختلاف است. برخی، بلغاری ها را بر توجه به خویشاوندی های دیرین شان با تاتارها به
توده های تورکی آژند می زنند. هر چند حضور کلا تنها سه کلمه تورکی در بایگانی واژگانی
مدرن بلغاری ها، بس هشدار دهنده است و آژیرها را به صدا در می آورد تا در این
زمینه از احتیاط کار بگیریم.
به
احتمال زیاد، آن ها در آغاز به زبان دیگری سخن می زده اند و شاید با توجه به نوشتارهای
برجامانده باستانی، به زبان ایرانی. البته، بستر یا سوبترات Thracian آن ها درست مانند بستر سلاوی شان جر و بحثی بر نمی
انگیزد. باید از یاد نبرد که در بلغارها مانند باشقیرها و ترکمان ها همراه با
هاپلوگروه R1a(که ویژه هندواورپاییان)
است، شمار بسیار هاپلوگروه R1b1b2 نیز دیده می شود. عین الگو در میان اوستی ها،
بالکارها، آذری ها، چرکس و... دیده می شود. در باره مردووی ها و کومی ها پیشتر سخن گفتیم. (بازماندگان
تیره های دارای ژن R1b1b2و R1a بدون
شک ایرانی تبار اند).
...و
در این جا، مناسب است این پرسش را مطرح
کنیم که سارماتی های خاوری که هستند؟ بنا به همه نشانه ها، آن ها تنها از بازماندگان
آریایی ها نیستند. شاید راز آن ها را فُند ژنی تاتارها و ایرانیان افشا نماید. این
فُند به آن پیمانه متنوع است و از همه مهمتر همانند با ژن های آسیای باختری، اما زمینداران
که ناخودآگاه به ذهن می آید که تاتارها همه گروه های تباری کوچی اورآسیا را اعم از
ایران باستانی و غرب آسیایی در خود گرد یکجا آورده اند.
عین
منظره در میان مردم آسیای میانه دیده می شود. تنوع مجموعه هاپلوگروه های آن ها، نه
تنها از گروه های تباری یاد شده در بالا
کمتر، بل که حتا بیشتر است و پیشی هم می گیرد. زیرا در خون آن ها، هاپلوگروه
باشندگان جنوب هندوستان هم دیده می شود- مردمان نامنهاد ویدایی نما veddoids.
قزاق
ها- نوادگان نوع های عمدتا تورکی
باستان (آسیای مرکزی) اما با ترکیب قابل ملاحظه نوع های همگون شده (اسیمیله شده) ایرانی،
به شمار می روند؛ هم در همین قطار می آیند.
هرگاه اتنوس
های کوچی اروآسیایی را در یک ردیف آرایش دهیم، آشکار می گردد، که تاتارها آمیزه
یی می باشند از گرهخوردگی مردم ایران باستان، دارای سیماهای اروپاییدی با بخش کوچکی
از ویژگی های آسیای مرکزی. برخی از آن ها در آسیای مرکزی برداشت شده بودند، هنگامی
که نیرومند بودند و بر بسیاری از توده ها فرمان می راندند. دیگران، در سال تحقیر
تحت فرمان هون ها.
باشقیرها،
آمیزه یی اند از باشندگان اوایل سده های میانه، هنگامی که چیرگی سیاسی و تباری به
دست هون ها افتاده بود، اما بخش اصلی شان کماکان ایرانی ماندند. قزاق ها- برش مرحله
بعدی تاریخ تباری اند. در این دوره، عناصر
منگولوییدی دارای خاستگاه های تورکی و مغولی بر عناصر اروپاییدی چیرگی می یابند. آخرین
هنگاف را به سیمای مردمان استپی به پندار کراژاوین Karzhavin ،
کالمیک ها پرداز کردند و پس از آن، استپ به همین سیمای درآمد که همین اکنون
دارد.
آن چه مربوط به مغول ها می گردد، بدیهی
است، آن ها نیز دارای سازواره های اروپاییدی می باشند. مگر، این این سازه ها زیر
سایه تیپ منگولوییدی آسیای مرکزی که شالوده ساختی ایشان است، رفته است.
موزاییک
استپ تا دشت های دانوب ادامه دارد. روشن است، این موزاییک رنگارنگ، ارمغان ارژنگ تاریخ
ژنتیکی مشترک توده های باشنده این سرزمین پهناور می باشد.
ساختار
فُند ژنی (استخر ژنی) تاتارها (بدون هاپلوگروه N، یعنی گروه منتقل شده در 1000 سال
پیش) و ایرانی ها آشکارا از نگاه ژنیتیک متنوع است. (داده ها از ویکی پیدیای سال 2007 برگرفته شده
است).
گروه
هاپلوتیپ های اروپایی R1a، R1b، I، گروه هاپلوتیپ های غرب آسیا- J، K. E، G (هاپلوگروه های تاتارها نشان داده
نشده است) Lو اندکی هم هاپلوگروه های
آسیای مرکزی N)، Q، C، ((هاپلوگروه
های آسیای مرکزی نشان داده نشده است).
حاملان
هاپلوگروه های نوع F،R1* وR2 * (علامت ها قدیمی اند) و به احتمال زیاد مربوط به
مردم باستان ترکستان خاوری می گردند.
در عصر
مهاجرت بزرگ توده ها، سرازیری قبایل کوچی ایرانی به قلمرو شمال هند، به رانده شدن
فرزندان اقوام آریایی به اعماق سرزمین پهناور هند انجامید. در نتیجه، در غرب هند،
شاهد یکنواختی آریایی هاپلوگروه ها هستیم. بازماندگان تیره های آریایی، کنون در بخش
شمال خاوری هند و تیره های کوچی ایرانی- بخش شمال باختری آن سرزمین بسر می برند.
هاپلوگروه
های R* R1 شامل *1R اند
که در ترکیه، پاکستان، هند، در ایران (بسیار) دیده می شوند. همچنین* R2 در پاکستان، پرتگال، اسپانیا و در میان تاتارها و اوستی
ها یافت می شوند. هاپلوگروه R2 * دارای subclade R2A نیمقاره هند، آسیای مرکزی، چین و... است.
این
گونه، از مرور کوتاهی که کردیم، روشن می گردد که دارندگان هاپلوگروهR1b (دقیق تر R1b12b)، بیشتر
ایرانی اند تا تورکی. این ادعا در استخر
ژن های اوستی ها که زبان آلنی Alans را حفظ
نموده اند، و بالکارها و نیز نوادگان آلن ها که زبان خود را از دست داده
اند، هم تأیید می گردد. در میان آن ها حاملان هاپلوگروه R1b12b کم
نیستند.
آن چه
مربوط بهR1b1b1 می
گردد [هزاره ها حامل این گونه هاپلوگروه اند-گ.]، به گونه یی که در پینوشت ها خواهیم
دید، تورکی تبار نیستند. به احتمال زیاد، از جمع «قبایل گمشده» پیشینیان هندواروپایی
ها اند.
[1] . شایان یادآوری است که نام قاره آسیا از همین آسیان ها گرفته شده است.-گ.
2 . هیپر
بوریا (برگرفته از کلمه یونانی قدیم- Ὑπερβορεία- به
معنای آن ور شمال، در آن سوی شمال،- در اسطوره های یونانی قدیم و سنت های
برجامانده از آن، کشور افسانه یی شمال، زیستگاه توده های پاکیزه هایپربوری ها بوده
است.
قاره
شمالی قطبی در نقشه سال 1595
باید
گفت که کنون فرضیه پیدایش قطبی آریایی ها در محافل علمی هواداران جدی ندارد.
برعکس، روز تا روز دایره هواداران فرضیه شکلگیری هسته نخستین آریایی ها در دلتای
رودهای دجله و فرات و اروند در بخش شمالی بستر خلیج پارس و پس از آن، هوملند دامنه
های جنوبی قفقاز (در آذربایجان و کردستان)، فراخ تر می گردد. اگر فرض را بر این
بگیریم که نخستین انسان های هوموسایپنس در اتوپیا پدیدار شده بودند و از آن جا، در
دو گروه- یکی به سوی دلتای رود نیل مصر و گروه
دیگر از راه باب المندب به سوی یمن و پشته ایران شتافته بودند، و باز هم
اگر بپذیریم که در عهد یخبندان تراز آب اقیانوس جهانی بین 28 تا 95 متر (بنا به
داده های گوناگون) پایین تر بوده است، شمال خلیج پارس می تواند نخستین گهواره هسته
ریزی آریایی ها باشد. درست از همین جا بود که ایلامیان و آسوری ها برخاستند. از
همین جا بود که انسان خردورز به سوی هند و هندوچین و نیز آسیای میانه و جنوب
سیبیری (در کل- آسیای مرکزی) شتافت و آن سرزمین را به عنوان میهن دومی خود برگزید
و سپس هم از آن جا به سوی غرب رهسپار گردید و گستره میان رودهای ولگا و دانیوپ
(شمال کسپین و دریای سیاه) را باشگاه خود ساخت- گستره یی که ایرانیان قدیم آن را
«ایریانام ویجه» خوانده اند. و سرانجام هم بازگشت آن ها از ایریانام ویجه به سوی
آسیای میانه، دامنه های شمالی و باختری پامیر و پشته ایران بود.-گ.
3 . آ.
ف. نظروا، «نزدیکی ژنیتیک باشندگان فین و اوگری، سلاوی و آلمانی بر پایه داده های
انتروپوژنیتیک»
4 . ایونیکی
ها مردمانی اند که به زبان های تونگوزو- منچوری سخن می گویند. این زبان ها همه
اعضای یک خانواده مشترک زبان های خویشاوند با هم خاندان بزرگ آلتایی در سیبیری (به
شمول خاور دور)، مغولستان و شمال چین اند. زبان های تونگوزی- منچوری در بر گیرنده
زبان های زیر اند: منچوری، نانایی، نیگیدالی، اوروچی، اوروکسی، سولونی، اولچیف
چژورچژینی (که اکنون یکزبان مرده به شمار می رود)، ایوینیکی، ایوینی و...
The Tungusic
languages /tʊŋˈɡuːsɨk/ (also known as Manchu-Tungus, Tungus) form a language
family spoken in Eastern Siberia and Manchuria by Tungusic peoples. Many
Tungusic languages are endangered, and the long-term future of the family is
uncertain. Traditionally, linguists considered Tungusic to be part of the
Altaic language family along with the Turkic and Mongolic language families;
more recent proposals are that it belongs to Macro-Altaic, the latter including
Japanese and Korean as well, or, on the other hand, that Altaic is not a
genetic group, but a Sprachbund.
5 . آ.
کلیسف، «خاستگاه سلاوی ها و هندواروپاییان کجاست؟ آنالیز دی. ان. ای به این پرسش،
پاسخ می دهد»:
http://www.novgorod.ru/read/information/history/clauses/ethnography/klyosov.
http://www.lulu.com/items/volume_67/8049000/8049755/2/print/8049755.pdf
6 . م.
دیرینکو، ب. مالیارچوک، «منشای باشندگان بومی امریکا» و نیز ای.آ. زاخارف «منشای آسیای مرکزی نیاکان نخستین
امریکایی ها».
http://www.evolbiol.ru/zaharov_indians.htm
http://www.evolbiol.ru/index.html
7.
ن. اندره یف، «زبان های پیشین کهن هند و
اروپایی»، انتشارات «علم» (نائوکا)، سانکت پتربورگ، 1984.
سزاوار
است تا روی این کتاب بیشتر درنگ نماییم. نویسنده، استوار بر حقایق وضعیت پیشین
زبانی متاخر هندواروپایی و تجزیه و تحلیل آن ها به یاری بازسازی درونی در حداکثر
عمق» سامانه واژگانی کهن زبانی هندواروپایی را بازآفرینی کرد که گواه بر همانندی شگفتی
برانگیز آن با سامانه واژگانی زبان های اورالی و آلتاییک بود.
بر این اساس، نویسنده به این نتیجه رسید که همه زبان های یادشده
در چهارچوب یک زبان آبایی یگانه بورئالی(شمالی) که ریشه در دوران اواخر پارینه سنگی
دارد، دوران توسعه بس دور و درازی را سپری نموده بودند. فروپاشی زبان کهن بورئالی
به پدیدآیی زبان های هند و اروپایی، اورالی وآلتاییک نخستین انجامید.
زبان بورئالی چگونه زبانی بود؟ بسیار ساده. کلمه ها از یک یا
دو صامت ساخته شده بودند و مفاهیم اساسی مربوط به اشیاء (اسما) را بازتاب می
دادند. ذخیره واژگانی این زبان بسیار کوچک
بود و شامل 230 کلمه می شد. برای مثال، در بافتار واژه های روسی «تئمه» (тьма)- تاریکی، «تیومنی» (темный)- تاریک، «تومان» (туман)-
مه، «مِرَک» (мрак)- (دلتنگی)،
زاتمنیات( затемнять)- تیره و تاریک شدن؛ حروف صامت ت- م برجسته می باشند. عین صامت ها
به زبان های دیگر، در کلمه ها با عین بار معانی حضور دارند. یعنی همان معنا را دارند:
برای نمونه در زبان های فنلندی و اوینکی (Evenki). بخش های جمله ها در زبان
کهن هندواروپایی وجود نداشت. جمله ها به شکل کنونی آن ساختار و ریخت (مورفولوژی)
نداشتند.یعنی از فعل (عمل) / (verb (action) و ویژگی
های صفت ( (attributes) adjectives) - прилагательные) هنوز
آگاه نبودند. تنها نوع کلمه سازی- هسته ریزی بود مانند کلمه «پاراوز» ( «паровоз») به معنای لوکوموتیف.
گستره
پراکندگی زبان کهن بورئالی به گونه یی که نویسنده می پندارد، بسیار پهناور بوده است
(بیش از حد گسترده، به پیمانه یی که به دشوار بتوان یگانگی آن را گمان برد) - از
کارپات (Carpathians) تا
آلتای. آن بخش قبیله، که از آن با گذشت زمان «آلتای ها» تشکل یافتند، سرزمین هایی از
دریاچه آرال تا به کوه های اورال را اشغال کردند. هند و اروپایی های (قبلی) - سرزمین
هایی از دنیپر Dnieper تا به رود راین را، با در دست گرفتن مرکز
کارپات. حاملان شاخه اورالی زبان بورئالی در میان آن ها قرار
گرفتند.یعنی بین دنیپر و اورال.
بنا به
داده های زبانی، جایی که پیشینیان هندواروپایی ها زندگی می کردند، پر از تپه ها بود،
و تهی از رودخانه های بزرگ، با زمستان های سرد و تابستان های گرم، که نشاندهنده
مناطق جنگلی- استپی می باشد. در دوره میانسنگی (11-6 هزار سال پیش از میلاد) در
زبان نیاکان هندواروپایی ها دگرگونی های شایان توجهی رخ داد. گنجینه واژگانی آن با
کلمات و واژه های مرتبط با دامپروری و کشاورزی آراسته گردید. نیاکان هندواروپاییان از چارپایان- گاو، غژگاو،گوسفند،
بز و اسب را می شناختند.
این
زبان ها، سیمای کم و بیش مدرن را در جایی حدود 7-10 هزار سال پیش به دست آوردند. در
همان زمان هم بخش های جمله ها پدید آمدند- نخست: اسم و فعل (یعنی، موضوع و عمل دیگر
از هم تفکیک می گردیدند).
این دیدگاه
را نقاشی های روی صخره های غارها در اواخر پارینه سنگی و اوایل میانسنگی تایید می
کنند. همه تصاویر جانداران در این دوره بدون حرکت در یک ژست پایا (ساکن) به پرده
کشیده شده اند. و تنها در عصر میانسنگی توسعه یافته در نقاشی های روی صخره های غارها،
آشکارا تحرک آغاز به خودنمایی می نماید. تصاویر
واقعگرایی ویژه دوران پارینه سنگی را از دست می دهند، اما در عوض، پویایی
یا دینامیسم (برای مثال، صحنه های جنگ های دوره میانسنگی از اسپانیا و جمع آوری
عسل در بخش «اقتصاد نوع استلایی» تاریخ پنهان تاتارها...)
)in the intro section
"farm type appropriating" The Secret History of the Tartars
(...
را به
دست می آورد. در همین دوره (نزدیک به هفت هزار سال پیش) به پنداشت و. ایوانف، شاخه
زبان های آناتولیک از دیگر زبان های هندواروپایی جدا گردید.
در
باره حضور نیاکان هندواروپایی ها در آسیا
می توان از روی هاپلوگروه تقسیم ناشده R1 (M173) ، در
میان سرخپوستان امریکایی داوری کرد. موجودیت حاملان هاپلوگروهR1 در همسایگی Q – آشکارا گواه بر خویشاوندی پروتو تورک ها و امرینیدی ها
و هندواروپایی ها است.
پدیدآیی R1 ( M173 )
در ترکیب توده های اقیانوسیه و آسترالیا
می تواند به احتمال زیاد به دلیل مهاجرت های باشندگان غرب چین زیر فشار نیاکان
چینی ها - حاملان هاپلو (رسانه پیوستگی) گروه O صورت گرفته باشد. در گذشته، در این سرزمین ها
(یعنی در غرب چین) – مردمان اروپاییدی (قفقازی نما) دارای سیمای مدیترانه یی، حاملان هاپلو گروه های K و
R1 زندگی می کردند. فرزندان آن ها –
مردم مرموز باشو اند.
برای
دیدن نقشه هاپلوگروه آر. نگاه شود به:
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Haplogroup_R_%28Y-DNA%29.PNG)
8 .
شایان یادآوری است که در عصر یخبدان، گستره کلاهک یخی قطبی بسیار پهن بود و آلاسکا
با روسیه با آبنای یخی (یخنا) ی بزرگی با هم پیوست بود. نیاکان بومیان امریکایی
درست با گذشتن از همین «یخنا» به سرزمین امریکا رفته بودند. عین چیز را می توان در
باره جاپان گفت.-گ.
9. یعنی در واقع، نیاکان تورکی زبانان، بخشی از نیاکان سپید پوست هندواروپاییان
بوده اند که در اثر همسایگی با اورالوییدی های دارای خاستگاه چینی و آمیزش با
آنان، زبان اصلی شان که با زبان نیاکان هندواروپایی ها، از یک ریشه بود، دستخوش
دگرگونی گردید. همین گونه از دید تباری هم با پذیرفتن برخی از سازه های
اورالوییدی، چهره های منگولوییدی Mongoloids پیدا نمودند. در یک سخن، نیاکان تورکی ها همان
سپیدپوستانی اند که به پیمانه معینی با زردپوستان چینی آمیزش یافته بودند.-گ.
10 . بنا بر همین دلیل، برخی از
پژوهشگران ایشان را تورکی می خوانند.-گ.
11. «زبان پیوندی، چسبانشی یا التصاقی زبانی است که به طور گسترده از
التصاق (به معنای چسباندن) کار می گیرند: بیشتر واژگان از چسباندن تکواژه ها به یک
دیگر ساخته شدهاند. این عبارت نخستین بار از سوی ویلهلم فون هامبولت در ۱۸۳۶ برای
طبقه بندی زبان ها از دیدگاه تکواژشناسی ارائه گردید. در یک زبان پیوندی (یا
التصاقی)، نمایهها جداگانه، از دسته بندی های مرتبط، یک به یک به پایه لغت افزوده
میشود.»-گ.
«زبان هاي آگلوتيناتيو (التصاقي) در جهان فراوان اند ولي
اين امر، به اين معنا نيست که هر زبان ملتصقي، تورکي باشد. مثلا زبان هاي قهوه یي پوستان آستراليا و زبان
بانتو(bantu) و (Swahili) سياهپوستان افريقا و زبان
هاي سرخ پوستان امريکا و زبان هاي دراويديان هند و زبان براهويي در شرق ايران و
زبان هاي قفقازي مانند چچني و لازي و گرجستاني و اورارتو و هورياني و زبان باسک در
اسپانيا و زبان هندواروپايي تخاري و تا حدي زبان هندواروپايي آلماني همگي
آگلوتيناتيو مي باشند. ولي با زبان توركي همريشه نيستند و اصلا ارتباطي با توركي
ندارند. همچنين در گروه زبان هاي آلتاييك (كه زبان توركي زير مجموعه آن است) مي
شود از زبان هاي منچوري و ژاپني... نام برد كه آن ها هم آگلوتيناتيو هستند ولي توركي نيستند.
همان طور كه زبان انگليسي و عربي هر دو تحليلي (analytic) مي باشند ولي در دو خانواده مختلف زباني قرار گرفته اند
و منشا ديگري محسوب نمي شوند.
ergative
به حالتي گفته مي شود كه در آن مفعول فعل متعدي مي تواند
بدون تغيير در معنا در نقش فاعل فعل لازم به كار گرفته شود. براي مثال در زبان
انگليسي، فعل open در دو جمله I opened
the door و The door
opened به ترتيب در قالب فاعلي و مفعولي آمده است بدون آن كه ما
با استفاده از قانون هاي دستوري و فعل كمكي was بخواهيم در آن تغييري ايجاد كنيم.
اما بايد گفت كه چيزي به نام اقوام التصاقي زبان نداريم.
همان گونه که چيزي به نام اقوام ارگاتيو زبان نداريم. زبان ترکي براي نمونه يک
زبان اسپليت- ارگاتيو نيست (برخلاف زبان هاي سومري، کردي، تالشي، لهجه هاي پارسي
يزد و کرمان و فارس، پشتو). اما زبان هاي سومري و اورارتويي و هوريان و غيره همه
زبان هاي اسپليت-ارگاتيو هستند. (بر گرفته از انترنت، نوشته داکتر دوست زاده)-گ.
12. خاستگاه زبان باسک ها تا کنون به درستی روشن نیست. گاه آن را به خاندان
زبانی بزرگ چین و قفقازی پیوند می دهند و می گنجانند، که شامل زبان های قفقازی، ینی
سئی، تبتی، چینی و زبان های بوروشاسی Burushasi است،
گاه هم آن را زبان تجرید شده نوع التصاقی یا چسپانشی یا پیوندی (الگولیتیناتیوagglutinative
) می پندارند. به گمان غالب، آن ها این زبان را از حاملان
هاپلوگروه J - سازندگان فرهنگ «مادلین»
فرا گرفته بودند. منشای مدیترانه خاوری آن ها تردیدی بر نمی
انگیزد.
زمان درازی،
باسک ها را دیرین ترین باشندگان اروپا می شناختند. اما بررسی های تازه نشان داد که
آن ها مهاجر بوده اند. نیاکان ایشان، حاملان هاپلوگروهR1b نزدیک به 3625 ±370 سال پیش به جزیزه نمای پرینیه وارد
شده بودند. به این معنا که در مقیاس تاریخی بیخی به تازگی. به پندار کلیسف، آن ها
از جانب قفقاز، از راه خاورمیانه و شمال قفقاز. بنا به داده های دیگر، نیاکان
ایشان، گول ها (گال ها) برخاسته از جنوب فرانسه بوده اند.
کلیسف
برآن است که نیاکان باسک ها از راه خاورمیانه
و شمال افریقا گذر نموده بودند. «چون،
هاپلوگروه R1b1b2 در تونس تقریبا همان عمری
را دارد که همین هاپلوگروه در میان یهودیان
خاور میانه دارند و حتا قدیمی تر».
اگر چنین
است، پس بازماندگان اروپایی و افریقایی حاملان هاپلوگروهR1b باید همزمان به غرب کوچیده باشند. دقیق تر، به
گونه یی که کلاین بسیار به جا زیبا داشته است، در یک سیل یا موج مهاجرتی. اگر چنین
باشد، این پرسش مطرح می گردد که به کدام اتنوس (تبار) یا به کدام اتنوس ها می توان آنان را متعلق دانست؟
در طی
این دوره (نزدیک به 18 سده پیش از میلاد) در خاورمیانه رزمندگان ارابه سوار: کاسیت
های میتانی mittaniyts Kassites و هیکسوسی ها Hyksos «قهرمانانه» می تاختند.
روشن
است که میتانی ها mittaniyts و کاسیت ها kassits اصلا از قفقاز اند.
میتانی ها زمانی دولت خود را در سرزمین های کشورهای امروزی سوریه و لبنان برپا
کرده بودند. در باره کاسیت ها روشن است که در شمال بابل می زیسته اند- در رشته کوه
های زاگرس. و پس از یورش های ویرانگرانه هیتی ها به بابل، در اوایل سده 16 پیش از
میلاد، در آن جا قدرت را
به دست گرفتند. میتانی ها به زبان هوری Hurrian سخن می گفتند. اما پادشاهان شان نام های آریایی داشتند و در کنار دیگر
خدایان، خدای آریایی ها را پرستش می کردند.
در باره
زبان کاسیت ها kassits هیچ چیزی روشن نیست. تنها می دانیم که نام های شماری از شاهان
آنان، یادآور نام های آریایی ها اند و به احتمال زیاد آن ها درست مانند میتانی ها،
هوری اند با سازواره های بافتاری تیره های آریایی. منشای تباری هیکسوسی ها
Hyksos تا کنون در پرده یی از
ابهام و رمز وراز مانده است. اما با توجه به این که آن ها مانند همسایگان خود- میتانی
ها ارابه سوار بودند، و به پرورش اسب ها می پرداختند و به ماجراآفرینی و ستیزه جویی
گرایش داشتند، می توان گمان برد که خاستگاه نخستین ایشان استپ ها بوده باشد. اما با
این حال، به گونه فزاینده با عناصر بومی آمیزش یافته بودند. آن ها قادر به دست گرفتن قدرت در مصر بودند، اما
نتوانستند در این جا ایستادگی نمایند و بپایند و ماندگار شوند. این بود که به غرب
رفتند. به لیبی، و فراتر از آن به بیابان
های افریقا (صحرا).
کلیسف
داده های جالبی در باره منشای آسیای باسک ها می آورد. «بررسی های اخیر نشان داده
است که 92٪ باسک ها دارای ژن دارای پایداری لاکتوزی (شکیبایی و بردباری)Т-13910 اند:
(Enattah et al, 2007; Anagnostou
et al, 2009) که یا در باختر پرتگال در 6600-4800 سال پیش (Anthony, 2007)
ظاهر شده بود و یا در قفقاز و یا هم در شمال قفقاز بین 5 تا 12 هزار سال پیش.
انواع شایان توجهی موتاسیون (جهش) این ژن همین گونه در آسیا
شناخته شده است- در دامنه های خاوری کوه های اورال، و نیز در آسیای میانه. این بار
دیگر نشان می دهد که باسک های معاصر، فرزندان مهاجران در ترکیب جنس R1b1b2 اند و به
اسپانیا و فرانسه در 3600-5000 سال پیش از آسیا و قفقاز کوچیده بودند. افزون بر این،
مطالعه DNA باستانی بقایای مانده در اروپا نشان می
دهند که ژن T-13910 در آن ها پیشتر از 7000-7800 سال پیش مشاهده نمی شود».
در این جا بایسته است چیزهایی را در پیوند با زبان دقیق تر
روشن بسازیم:
نخست. زبان نمی تواند مشعل راهنما باشد و از روی آن همیشه نمی
توان در باره منشای یک توده داوری نمود. از تاریخ اتنوس ها (تبارها) شناخته شده
است که تغییر زیان بیشتر قاعده است تا استثناء. این بدان معنا است که زبانی که
باسک های معاصر بدان سخن می گویند، می
تواند زبان اصلی شان نباشد.
دوم. آیا می توان زبان تورکی باستان را به خانواده زبان
های قفقازی متعلق دانست؟ زبان شناسان می توانندکلمه های مشترکی میان زبان های
قفقازی خاوری و زبان های تورکی باستان بیایند. اما بر خویشاوندی ژنتیکی گویشوران
زبان های قفقازی خاوری و گویشوران زبان های تورکی باستانی با به رسمیت شناختن تنها
پیوندهای تیپولوژیک (گونه شناختی) میان این توده ها (یعنی چنان پیوندهایی که در
روند برپایی تماس ها و ارتباطات میان تبارهای همسایه پدید می آیند)؛ مهر تایید نمی
گذارند.
ساده
تر، سخن درست بگوییم، آن ها تنها با هم همسایه بودند، نه بیشتر از آن. همین چیز در
باره کیت ها هم مصداق پیدا می کند. منشای آن ها همه پژوهشگران را به بن بست رسانده
بود. زیرا زبان شان قفقازی و سیمای شان بومی است. در این جا پیش روی ما بحث
وامگیری فرهنگ و زبان از دامداران پیشتاز آسیای قدامی مطرح است.
تنها چیزی که می توانیم به آن
باورمند باشیم، این است که نیاکان باسک ها سفر خود را از استپ های اورآسیا آغاز کردند
و از نوادگان دارندگان فرهنگ تپه یی (قرغانی)، یعنی ارابه داران (charioteers) بودند.
شایان
یادآوری است که فرهنگ ارابه سواری همپا با پراکندگی هندواروپاییان از دشت های
نواحی اورال جنوبی و کرانه های دریای سیاه، به «چهار دانگ گیتی» در دورترین نقاط
جهان (Oecumene)
پخش گردید. در خاور، آن ها در صخره های کوه های تیان شان و آلتای حک شده اند. در نیمکره
باختری- در صحرا (بیابان شمال افریقا)، در جزیره نمای اسکاندیناوی و اسپانیا- در
یک سخن در همه جا رد پای خود را بر جای گذاشته اند. ارابه، در آن دوره، بسیار مُد
شده بود و همه ساخته های دست بشر را زیر سایه برده بود.
ناگفته
هویداست که هنرمندان در نقاشی های شان، عصر نو را بازتاب می دادند- عصر سواران
دوران را. این «مرسدس» های دوران باستان [و نیز تانک ها-گ.] در گام نخست، نمادهای بالندگی
بودند و رزمندگان از آن کار می گرفتند.در این دوره، رزمندگان ارابه سوار در «اوج کامرانی»
بسر می بردند و به دورترین سرزمین ها و پادشاهی ها رسیده بودند. در جنوب به
میانرودان (بین النهرین) و مصر، که از آن جا به شمال افریقا تاختند.
وجود سفال
های سین تشت (Sintashta) در مرز با مصر ((Tell-
Nagila، به خاکسپاری سرشناسان هیکسوس ها با اسب های شان و نیز کاربرد واژگان
ارابه سواری هند و ایرانی در مصر امکان می دهند که در باره مشارکت سپاهیان آریایی
(یا هندواروپایی) در یورش های هیکسوس ها سخن گفت.
[یادداشت گزارنده: جالب است که «سین
تشت»- چیزی مانند «سین دشت» را به خاطر می آورد که شاید کلمه ایرانی یی بوده باشد
به معنای دشت سین یا دشت چین. به هر رو، «فرهنگ سین تشت، یکی از چهار خرده فرهنگ،
فرهنگ بزرگ اندرونوو می باشد. فرهنگ آندرونوو (به روسی: Андроновская культура) مجموعه یی از فرهنگیهای
بومی همانند مربوط به عصر برنز بود که از پیرامون ۲۳۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد در
منطقهٔ غربی استپهای آسیایی و باختر سیبیری وجود داشت. این فرهنگ نام خود را وامدار
روستایی به نام آندرونوواست که در ۱۹۱۴ میلادی در آن گورهایی -با اسکلتهای خمیده
خاکشده که به همراه سفالهایی به خاک سپرده شدهبودند- یافتشد. بدین فرهنگ سینتاشتا-پتروفکا
هم میگویند.
فرهنگ
آندرونوو چهار خردهفرهنگ وابستهٔ برجسته داشتهاست که به سوی جنوب و خاور گستردهشدهبودند:
سینتاشتا-پتروفکا-آرکائیم
در جنوب کوههای اورال و شمال قزاقستان کنونی، این فرهنگ میان سالهای ۲۲۰۰ تا
۱۶۰۰ پیش از میلاد برپا بودهاست و دربرگیرندهٔ بخشهای زیراست:
استحکامات
سینتاشتا در استان چلیابینسک که زندگی در آن به پیرامون ۱۸۰۰ پیش از میلاد باز میگردد.»
/ برگرفته از ویکی پیدیا-گ.]
این
امکان هست که با آن ها، با فرزندان آسیایی نوع R1b منشای گارومانت های اسرارآمیز و مرموز ((garomants که بازماندگان ایشان در
میان بربرها دیده می شوند) و گاونچوهای از آن هم مرموزتر Guanches پیوند داشته باشند. در ژن
پول های gene pool بربرها و گاونچوها،
بالاترین ژن، هاپلوگروه Eشمرده
می شود که دارای منشاء شمال افریقایی است. اما ژن های دیگری هم وجود دارند.
یکی ژن
آسیای غریی است-J که شاید از عرب ها گرفته باشند. اما یک ژن دیگر
هم هست که ویژه باشندگان بومی نیست و منشای آشکارا شمالی دارد.. این ژن- هاپلوگروه
R1b است که بنا به اطلاعات ژنتیکی، حاملان آن زمانی از رشته مادری
با سامی ها پیوند داشته اند.
بدیهی
است، این حاملان این ژن می توانستند در حوضه میانی رود ولگا در اورال جنوبی بسر
برند. بر پایه داده های انسان شناسی(انتروپولوژی) در میان بربرها نوع های انسان شناسیک (انتروپولوژیک) میانزمینی
(مدیترانه ییMediterraneans
) نامتعارف برای مدیترانه یی ها، مگر نزدیک به اروپایی نماهای شمالی
دیده می شود. اگر همه داده ها را روی هم بگذاریم، ناخودآگاه به ذهن چنین می آید که
آن ها می توانستند فرزندان هیکسوس های تاریخی
Hyksos - رزمندگان ارابه سوار باشند.
این
ارابه سوران رزمجو، به سان جهانگشایان ماجراجو و هنگامه ساز، برای گشودن کشورهای نو
به راه افتادند. خاورمیانه را زیر پا گذاشتند، سراسر بیابان بزرگ افریقا (صحرا) را
زیر و رو کردند و از خود تصویر هایی بر روی صخره ها برجا گذاشتند- با نقوش ارابه ها
و قرغان (تپه)های شان. در رابطه با پیوندهای آن ها با هندواروپاییان، می توان از روی ساختار
اجتماعی طوارق، که جوامع سه طبقه آریایی را به خاطر می آورد، داوری کرد.
گوانچی
ها Guanche منشای
اسرارآمیز و پر از رمز و رازی دارند. بر پایه گزارش های اسپانیایی ها، در سده پانزدهم، در تِنِریف (جزایر
قناری) آدم های بلندبالا، سپید پوست، با موهای سرخ و چشمان آبی و سبز بودوباش
داشتند.
انسان
شناسان تمایل داشتند در سیمای آن ها ویژگی های انسان کرومانیون CRO-Magnon، یعنی باشندگان باستانی
اروپا را ببینند، که باری (در اواخر عصر حجر) همچنین در شمال افریقا بودوباش
داشتند. مگر، پسان ها انسان های نژاد مدیترانه یی جایگزین آنان شدند. حتا در باره
همانندی سیمای اسکیت ها با گوانچی ها سخن می گفتند.
با
داروی از روی این که در میان برخی از آن ها حاملان هاپلوگروه اورآسیایی
R1a هستند، و برخی از ویژگی های
فرهنگ گوانچی ها Guanches با فرهنگ های مصری پیوند دارند (فناوری مومیایی کردن،
ساختم اهرام، و...)، می توانیم مشارکت اتنوژنیز
ethnogenesis هیکسوس ها را در بافتار آن ها گمان بزنیم.
جالب است که گوانچی ها Guanches در
تنریف تقریبا در حول و حوش عصر حجر (که ویژگی های انحطاط degradation شان مختص جمعیت های کوچک
بود) زندگی می کردند، اما از خود رسم الخط پتروگلیپس(petroglyphs) داشتند، که بر روی صخره ها حکاکی می کردند که
گواه بر آشنایی ایشان با تمدن های پیشرفته می باشد. اگر چنین است، ادعا همانندی
چهره های گوانچی ها با اسکیت ها مدلل می گردد.
13. بنا به برخی از داده ها، پارتی ها (اشکانی ها) در اصل برخاسته از بلخ
بوده اند که به پارت (نیسا- ناحیه یی در 15 کیلومتری عشق آباد ( اشک آباد، ارشک
آباد) کنونی کوچیده بودند و در آن جا به پارتی ها شهرت یافتند. یکی از دلایلی که
چنین فرضی را تایید می کند، زبان ایشان (پارسی میانه) است که بسیار با گویش مردم
بلخ نزدیک بوده است و درست همین گویش پسان ها در شالوده زبان پارسی میانه اشکانی
قرار گرفت. با این هم حتا با پذیرفتن این فرض، از خویشاندی ایشان با برخی از تیره
ها تورانی - دهه یی ها سخن گفته شده است. از دید من، شاید بهترین گزینه آن باشد که
گفته شود اشکانیان، بلخی های ایرانی تباری بوده اند که با تورانیان خویشاوندی هایی
داشته اند.-گ.
14 . چنین بر می آید که ارتکان پسانتر
به اردوگان و در سرانجام هم به اردغان تغییر یافته باشد. روشن است تغییر تلفظ د به
ت و ک به گ و سپس هم به غ امری بس رایج
بوده است. هنگامی که در سال 2009 در کنفرانسی در استانبول بودم، یک دانشمند ترکیه
یی (کردتبار) نام او را اردوهان خواند.
وقتی پرسیدم چرا اردوهان؟، در پاسخ گفت که در اصل نام خانوادگی او، اردوهان است که
متشکل از دو کلمه ایرانی می باشد. از آن پس، من در همه نوشته هایم، او را به همین
شکل اردوهان آورده ام.-گ.
15. مردمان جهان باستان نیک می
دانستند که بی مهری ها و دشواری های توانفرسای راهپیمایی های دور و دارز، آن هم در
دشت ها و کوهساران را، تنها مردان تنومند و نیرومند می توانند برتابند. زنان و
کودکان و مردان ناتوان دیر یا زود از پا می افتادند. از این رو، تنها سپاهیان جوان
وسوارکاران تندپا دست به چنین جهانپیمایی ها می یازیدند.-گ.
16.
این نام- بورجان، تا همین اکنون هم در میان باشندگان افغانستان رواج دارد. برای مثال، نام یکی از فرماندهان پرآوزاه
طالبان- ملابورجان بود.-گ.
November 29th, 2013
برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
- علی رستمینقش پیش نهاده هایی تاریخی وسامان یابی های بعدی قدرت درتأسیس وافول حزب دموکراتیک خلق افغانستان(حزب وطن)
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادجهاد و جنگ در افغانستان قبل از آمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد
- سیداحسان واعظیبخش دوم نقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- سیداحسان واعظینقش سازنده و ماندگارببرک کارمل در مسیر تاریخ
- داکتر حمیدالله مفیدفرود دو ستاره درخشان از کهکشان اندیشه وخرد
- علی رستمی ببرک کارمل بااندیشه عدالت خواهانه به خاموشی رفت
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرآریایی ها یا تورک ها؟
- عبدالو کیل کوچی دسامبردر آیینهء تاریخ
- عبدالو کیل کوچیمحمود بریالی ابر مرد جنبش چپ وترقی خواه افغانستان
- محمد عوض نبی زادهنا یب سالارمحمد حسین خان پیکارجوی رزمگاه میوند وغزنیگک
- خلیل وداد چگونه س.د.ج.ا. به س.خ. ج.ا. تعویض شد
- مترجم: ا. م. شیریانقلاب اکتبر! استالین. نوسازی- کودتای لیبرالی
- نویسنده: نجیب سرغندوی نهضت خدایی خدمتگاری و نقش آن دربیداری پشتونها
- گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفرتوران
- حسن پیمانامیرتیمورموئسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی قسمت-6
- حزب کارایران(توفان)انقلاب اکتبر ناقوس مرگ سرمایه داری بود
- ظهو رالدين دبرېالي انقلاب دکاليزې په وېاړ
- زمان هوتکبمناسبت هفدهمین سالشهادت داکترنجیب الله
- رحمت اله رواندشهید داکتر نجیب اله داوولسم تلین په یاد
- جلال بايانی کاوشگرشـــهيد داکتر نجيب الله
- جلال بايانی کاوشگرهفده سال قبل درقلب افغانستان کابل حماسه تاريخ رخ داد
- نصیراحمد – مهمند پیړی،پیړی زغم او پیچ دی وګالل شی
- داکتر حبیب منګل دافغانستان دخپلواکۍ غورزنګ ته لنډه کتنه
- نویسنده : مهرالدین مشیدروزی که زمامداران ناکاره در سایۀ آن صرف احساس فربهی کرده اند
- حسن پیمانامیرتیمور موئسس سبک اصیل هنر معماریوحامی فرهنگ ومدنیت آسیای وسطی5
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادحقایقِ تلخِ جنگِ 1979-1991 افغانستان از زبان نظامیان شوروی پیشین
- عبدالوکیل کوچی نگاه مختصری به تاریخ کوشانی ها
- انجنیر فضل احمد افغان شاه امان الله غازی و خط سیاه دیورند
- میر عنایت الله سادات معضلۀدیورند
- تتبع ونگارش؛تلخیص وترجمه: ازحسن پیمانامیر تیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنگ ومدنیت آ سیای وسطی قسمت(4)
- امان معاشر؛ خبرنگار آزادهشت ثور آوردن مجاهدین رو بزوال از کوه ها به قدرت جنرال دستم
- ا. م. شیریزادروز لنین، روز شرمندگی ما
- عتیق الله مولویزادهاز دین پروری، تا دین فروشی!!
- حسن پیمان امیرتیمور موسس سبک اصیل هنر معماری وحامی فرهنک ومدنیت آسیای وسطی قسمت 3
- نوشته کریم پوپل تاریخ نوروز کهن
- نجم کاويانیيادی از نوروز در کابل قديم
- تتبع ونگارش-ترجمه وتلخیص: ازحسن پیمانامیرتیمور موسس سبک اصیل هنرمعماری وحامی فرهنگ ومدنیت اسیای وسطی-2-
- دوکتور امین برین زوریدوکتور امین برین زوری
- برگردان و تبصره از دکتر خلیل ودادیهودیت در افغانستان
- ارسالی صمیمیبازگشت «لنین» به «خجند»
- حسن پیمانشمۀ ازخدمات وکارنامه های امیرتیموردرأئینۀ تأریخ
- سلیمان راوشجشن سده
- حسن پیمانتأریخ وخدمات زنده ومشهود امپراتوری تیموریان محال است به فراموشی سپرده شود
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادمناسبات سابق دولت افغانستان و اتحاد شوروی آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی به افغانستان
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- سرلوڅ مرادزی برتانوي هند او برتانوي پنجاب، د پښتنو د ویښتیا دښمنان !
- عتیق الله مولوی زادهزندگی از کاخ تا کا نتینر!
- سرلوڅ مرادزیبرتانوي هند او برتانوي پنجاب دواړه، د پښتنو د ویښتیا ضد !
- سرلوڅ مرادزیډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- نویسنده : مهرالدین مشیدبالاخره امریکایی ها سر به بالین بیمار نظامیان پاکستانی این بازوی زرهی تروریزم جهانی نهادند
- عبدالوکیل کوچید سامبر نقطه عطف درتاریخ جنبش داد خواهانه مردم افغانستان
- سرلوڅ مرادزی ډیورڼد کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون دوهمه برخه
- انجنیر فضل احمد افغانخط سیاۀ دیورند مولود دسایس انګلیس و روسیه
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه، څپڅپاند دریځونه او پنځم ستون
- فرزاد رمضاني بونششناسايي يا عدم شناسايي ديورند؟
- انجینر محمود صافی دافغانستان دتاریخ ځلانده ستوری احمد خان « احمد شاه بابا » درانی کال
- سید ذا کر شاه ( ســــــــــادات) (( د ډیورند کرښې غندل یا د پاکستان ســـــــره دښمنی))
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او څرګند دریځونه
- بیداربمناسبت کنفرانس بین المللی لندن و عدم پذیرش دیورند خط فاصل
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- عزیز آریانفرنیاز تاریخی به بازگشت به توافقات ژنو
- سرلوڅ مرادزی ډیورنډ کرښه او روستۍ پراختیاوې
- سرلوڅ مرادزید ډیورند کرښې پریکړه به، لروبر افغانان خپله کوي
- ارسالی صمیمیبرگی از تاریخ جنگ جهانی دوم/ چگونه مسکو تسلیم آلمان ها نشد
- میر عنایت الله سادات نگاهی به تاریخ آریانا
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بخش آخر
- جلال بايانیبزرگ مردان تاریخ
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش دوازدهم
- شبيراحمد طالب وزيران اوخاطرې
- رسول پويانجايگاه هرات در مدنيت خراسان
- محمدنبی عظیمیسفر دیگر به جلال آباد
- عزیزه عنایت خامۀ درفرا راه آزادی !
- نصیراحمد - مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو دشهیدانواوغازیانوپه یاد
- دوکتور جلال بايانی « روح شاه غازی امان الله شاد و پر نور باد »
- انجنیر ظهو رالدین اندیشپراو دا
- محمدنبی عظیمیتعرض متقابل قوای مسلح افغانستان
- نوشته کریم پوپل اشغال و تاراج کابل از زمان تاسیس الی امروز
- سلیمان راوششهروندان شهر (جندان)
- محمدنبی عظیمی درحاشیه تعرض متقابل
- رسول پویاننقش استعمار در تخریب تمدن خراسان
- رسول پویانخراسان بعد از فروپاشی امپراتوری تيموريان
- رسول پویان ریشه های خراسان کهن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش هشــــــــــــــــتم
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخـــش هفتـــــــــــــم
- ا. م. شیریپراودا در ۱۰۰ سالگی: زنده و رزمنده
- اسدالله جعفریمیلاد گل سرخ
- عبدالحی نزهت افزودن دشواری کارعاقلانه نیست
- فوادشاه امان الله خان غازى از نظر احمد شاه مسعود كى بود؟
- انجنېر ظهو رالدین اندېشپر فا شیزم د بري ورځ یعنی دامپرېا لیزم دنیمی تنی ښخول په شوري سوسېا لیستي هېواد کی
- نویسنده : مهرالدین مشید نباید بیش از این بهایی برای ویرانی این سرزمین پرداخت
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بخش ششم
- نوشته صوفی کریم فیضانی حملات اعراب در افغانستان
- انجنیر ظهورالدین اندیشد افغا نستان د خلک دمو کراتیک گوند داد شهیدا نو او اتلانو دسور گوند ټولو غړو ته له پو رته نه تر کښته پو رې
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد بقیه بخش پنجم
- نبی حیدری معلم جنک یا صلح
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد بقیه بخش چهارم
- تهیه وترتیب:میرمحمدشاه رفیعیچهره امروزی تپه مرنجان ورازهای تاریخی آن
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد -- 4
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد - 3-
- سلیمان راوشتندیس های بامیان مجسمه های بودا نیستند
- حسن پیمانبیادبودسلسال وشهمامه تندیسهای بودا دو همبزم ودو همسنگ
- حسن پیمانافشارخونین وقتلهای زنجیره یی انگیزۀ اتحادخلقهای تحت استبداد
- محمدنبی عظیمی جنگ جلال آباد
- رحمت اله رواند روسانو يرغل او وتل دواړه تېروتني وې
- احمدولي بدخشياداي ديني به قربانيان فاجعة افشار
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- عتیق گلشمه ازجنایات بعضی گروه های ماوئیستها درافغانستان
- محمد نبی عظیمیچرا از مرگ می ترسید ؟
- جمعه خان صوفيلر وبر دوه افغان که يو افغان؟ (يوولسمه او آخري برخه)
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (اتمه برخه)
- عبدالو کیل کوچی فرخنده باد چهل وهفتمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- حمید محویتآتر بی نوایان
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزادآمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- تهیه کننده : عبدالقدیر میرزاییسقوطِ یک امپراتوری!
- محمد عارف عرفان رازهای حقیقی دعوت ارتش شوروی
- حمید محویدر بارۀ [کشته شدن پلخانوف(؟)]
- محمدنبی عظیمیجنگ جلال آباد
- صدیق رهپو طرزیما و نو آوری، تجدد و مدرنیزم
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟ (پنځمه برخه)
- داکترآریننام ببرک کارمل جاویدانه است زیرا توده های مردم آنرا ستوده اند
- عبدالو کیل کوچیپنجمین سالگرد وفات محمود بریالی را گرامی میداریم
- صدیق رهپو طرزیدیورند: سر و صدا برای هیچ
- محمدنبی عظیمیسپیده ها این جا آرام انــد
- محمد عوضازمكتب مبارزهء رفيق ببرك كارمل بياموزيم
- علی رستمیببرک کارمل ستارهء درخشان مبارزِ عدالتخواهء کشور
- عبدالو کیل کوچیببرک کارمل بزرگ مرد تاریخ
- دوکتور نثار احمد صدیقینام ببرک کارمل جاودان و روانش شاد باد
- جمعه خان صوفيلر و بر دوه افغان که يو افغان؟(٢ مه برخه)
- عزیز آریانفرچگونه دهلیز واخان ایجاد و به زور به افغانستان داده شد
- جمعه خان صوفيلر و بر: دوه افغان که يو افغان؟
- انجنېر ظهورالدين اندېشبه افتخار سالګرد انقلاب پېروزمند و زنجير شکن سوسياليستی اکتبر
- گزارشگر از انگلیسی به پارسی: صدیق رهپو طرزیده اسطوره در مورد افغانستان
- انجنېر ظهورالدين انديشبمناسبت سالمرګ انقلابی دلير وانديشمند خلل ناپذير
- از کریم پوپل روش سیاسی دولتها وملیتهای افغانستان در طول تاریخ
- عدالتدشمن هرگز وارد شهر لنين نخواهد شد!
- عبدالو کیل کوچی ماندگاران تاریخ
- نصیراحمد – مهمنددافغانستان دخپلواکی دبیرته اخیستلو
- سليمان راوش به پیشواز 28 ـ اسد
- انجنېر ظهورالدين اندېشدافغانستان دخلکو دملی_ازادی بخښونکي انقلاب دکاليزی په وياړ
- گزارنده: عزیز آریانفرمقاله دوم نقش دولت «کیرپاند» در با هم آمیزی فرهنگ های آسیای میانه
- عزیز آریانفرشاهنشاهی پنج صد ساله تاجیکی- ایرانی کیرپاند در مرزهای باختری چین
- حامدعلمیرساله روزشمار وقایع افغانستان از سال 1747 الی اخیر سال 2010
- نوشته کریم پوپلظهور وزوال اردوهای افغانستان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دوازدهم وپایانی
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش 11
- گزارشگر از زبان انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش دهم
- سرلوڅ مرادزیلندن کې ډيورند جرګه د پنجاب پر سر کلک ګوزار
- تهیه کننده:امان معاشر نامه ی خواجه حافظ شیرازی برای امیر تیمور
- عبدالصمد ازهرخود کشی یا قتل بخش نهم
- محمدنبی عظیمی لحظاتی با ازهر بزرگوار
- محمدنبی عظیمی آیا روزی تاریخ حــــرب کشور ما نوشته خواهد شد؟
- عبدالصمد ازهر اسرار مرگ میوندوال بخش نهم
- ازهر عبدالصمداسرار مرگ میوندوال بخش هشتم
- محمد همایون سرخابی شهر غلغله در ماتم نبود بودای بزرگش هنوز میگرید
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوالبخش هفتم
- محمدنبی عظیمیتا لحظهء انــــتقال مسؤولیت
- گزارش از انگلیسی به پارسی صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دوران تیموریان
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش ششم
- اسدالله جعفریآیاافشار باردیگر تکرار خواهد شد؟
- سید عبدالقدوس «سید»جنگ افشار
- خلیل الله سکندریواقعیت های پنهان در ماجرا های عیان افغانستان
- محمد همایون سرخابی نگاه مختصری پیرامون زندگی پرافتخار ظهیرالدین محمد بابر
- عبدالصمد ازهراسرار مرگ میوندوال بخش پنجم
- محمد عالم افتخارسید جمال الدین افغانی ؛ اَبَر انسانی که از نو باید شناخت !
- سرلوڅ مرادزی پاچاخان د بهرنیو پوهانو په نظر کې
- صدیق رهپو طرزیباستانشناسی افغانستان از کهن ترین روزگار تا دور تیموریان
- میرعنایت الله سادات نظری بر موافقتنامه ای دیورند
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا قتل؟ بخش چهارم
- نویسنده : مهرالدین مشیدامریکا و بازی بزرگ در کشوری که دشنۀ مقاومت گلوی هر مهاجمی را شگافته است
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ بخش های دوم و سوم
- تتبع و نگارش امان معاشر، خبرنگار آزاد آمدن قوت های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان
- ا. م. شیریبمناسبت زادروز استالین
- عبدالصمد ازهرخودکشی یا مرگ
- نویسنده: ولادیمیر پلاستون ببرک کارمل تا آخرین نفس های خود به حقانیتِ راهی که خود انتخاب نموده بود باور داشت
- ع.رستمی ببرک کارمل نماد وحدت!
- ر. حسنهفته اول دسامبر یاد آور روز های فقدان دو شخصیت مبارز نستوه کشور
- نوشته از ع. بصیر دهزادبخاطر 14چهاردهمین سالگرد وفات شادروان ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی گرامی وجاویدان باد نام وخاطره تابناک زنده یاد ببرک کارمل
- عبدالو کیل کوچی چهارمین سالروز وفات زنده یاد محمود بریالی را گرامی میداریم
- احمدشاه سرخابییادی از جاودان یاد ببرک کارمل و برادر و همرزم فقید ش محمود بریالی!
- سرورددیورند کرښه دتکړه پوهانو وځیړ نو ته ضرورت لري
- عزیز آریانفردرنگی بر سر نام کشور ما- افغانستان
- عزیز آریانفرراز نهانی نامه دوست محمد خان به نیکلای یکم- امپراتور روسیه
- عزیز آریانفرآیین نامه داخلی انقلابیون جوان افغان (جوانان افغان)
- شباهنگ راددر یادمان کمونیست رزمنده «ارنستو چه گوارا»
- دکتر بیژن بارانکوچ آریاییها از شمال خزر
- سرلوڅ مرادزی د تاریخ پاڼه : کوز پښتانه او د افغانستان خپلواکي
- سليمان راوش تجاوزانگليس ، روس و امريکا بر افغانستان يا يک دروغ بزرگ
- اکادمیسن دستگیر پنجشیریحملات بر نیروهای چپ و پیامد های آن
- عزیز آریانفرگستره «اروآسیای میانه بزرگ»
- احسان لمر یادی از خانوادهء ناظر صفر
- داکتر . و .ع . خاکسترفراز های از زند ه گی یهودان در افغانستان
- نوشته صدیق رهپو طرزیتمدن «سند ـ هلمند» آغاز گر تاریخ ما
- انجنیر زلمی نصرت مهمندافغانستان د«جواهر لعل نهرو»له نظره!
- لیکونکی : نجم الدین « سعیدی »دعلامه دوکتورمحمد سعید « سعید افغانی»د «۲۵» تلین په ویاړ !
- سيد احسان " واعظی"تمدن های آريانای کهن و خراسان باستان
- آصفه صبابه مناسبت سی امین سال شهادت شاد روان محمدطاهربدخشی
- عبدالوکیل کوچیفرخنده باد چهل و پنجمین سالگرد تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، حزب قهرمانان وشهیدان !
- مرادزیستر پاچا خان : ملي هویت ، خپلواکي ، ملي ژبه او تعلیم
- علی رستمی چهل وپنجمین سالکرد حزب دموکراتیک خلق افغانستا ن را گرامی داشت !
- داود کرنزی بمناسبت سومین سالگرد وفات رفیق بریالی
- یعقوب هادینام و نیکوئی های رفیق ببرک کارمل جاودان باد
- سید احسان واعظی شخصیت نام اوری که باتاریخ زیست
- ترجمه و تحشیه از خلیل وداداز انقلاب اکتوبر تا انقلاب ثور
- سيد احسان " واعظی"تمدن هاي آرياناي كهن و خر اسان باستان
- احسان واعظی جايگاه والا و ارزشمند فيض محمد کاتب هزاره دربازتاب رويدادهای سياسی و تاريخ نگاری کشور
- رحمت اله رواند سنبلی نهمه نیټه د پښتنو اوبلوڅو د پیوستون د ورځی په یاد
- مرادزئ د وږي ۹ مه د پښتونستان ورځ
- نوشته : میرمحمد شاه "رفیعی"آرزوهای فراموش ناشده شهدای به خون خفته
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- صديق وفا لويَه جَرگه ها ونقش ارزشمند آن در ساختار اجتماعی- سياسی وقانون گذاری افغانستان
- پژوهش: ظاهردقیق ماسترعلوم سیاسیحکومت مجاهدین(!)وبرکناری نقابهای تقدس آنان
- محمد عوض نبی زا د ه سی ومین سالروز شهادت علامه محمد اسمعیل مبلغ فرخنده و گرامی باد
- دکتورخلیل وداد (بارش)خاطرات مهندس هُلندی فان لوتسنبورگ ماس
- محمد عوض نبی زا دهدرويش علي خان هزاره اولین نایب الحکومهءهرات دردولت درانیها
- میرعبدالواحد ساداتسخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
- محمد عوض نبی زا ده بنیادعلیخان هزاره مبارزهمیشه درسنگرو یکی ازمدافعین راستین استقلال کشور
- محمد عوض نبی زا دهشیرمحمدخان هزاره جنگاورقهرمان و یکی از فاتحین اصلی معرکهءمیوند
- ترجمه و تحشیهء دکتور خلیل وداد نخستین مداخلهء نظامی شوروی به افغانستان
- سیدحسن رشاددو یاد و دو خاطره
- گزارنده به دری: عزیز آریانفرافغانستان در مراحل نخست توسعه مستقل (سال های دهه 1920)
- محمد عوض نبی زا ده میر یزدان بخش بهسودی نماد ازایمان و مقاومت ،قربانی توطیه و پیمان شکنی
- محمد عوض نبی زا د ه یکصد وپا نزدهمین سا لیا د شهادت میرمحمدعظیم بیگ سه پای
- نسیم جویا جویاــ پرچم شجاعت و نبرد مردم افغانستان به خاطر ازادی,عدالت وترقی
- محمد عوض نبی زا دهچهل و سومین سا لگرد وفات زنده یاد برات علی تا ج یکی ازپیشآهنگان ، نهضت مشروطه خواه و دموکرات گرامی باد
- محمد عوض نبی زا دهیکصدوپنجمین سال تولد فرقه مشرفتح محمد خان میر زاد یکی از پیش قراولان جنبش مشروطیت کشور فرخنده باد!
- محمد عوض نبی زا دهبیست و ششمین سا لیا د وفات محمد ابراهیم گا و سواریکی ازپیشگامان نهضت دهقا نی وضد استبداد گرامی با د!
- جنرال محمد یاسین امیریهشتاد سال از تولد ببرک کارمل شخصیت استثنایی تاریخ معاصرکشورمی گذرد
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبي زاده نقش و مقام مردم هزاره دردولت و جامعه طی دوونیم قرن اخیر
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟(قسمت ششم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- مشعلشخصيتي که با تاريخ عمر خواهد کرد
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت پنجم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت چهارم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- محمدعوض نبی زاده یادی ازمبارزقهرمان عبدالخالق شهید
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ )قسمت سوم (
- تهيه ، تدوين وپژوهش (راد مرد)چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟ (قسمت دوم )
- تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی جوانمرد لک بخش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در كوچه هاى خون و اّتش (جلد دوم)
- نصرت شاد يادي از “ مولانا “ ملانصرالدين !
- محمدعوض نبی زاده معرفی مختصریکعده ازمبارزین شاخص مردم هزاره درجنبیشهای ضد استبدادی و استعماری
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ويرايش وگردآورنده جانبازنبردنخستين سلطنت يک زن ازسلاله غزنويان در جهان اسلام
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- ظريفيبه بها نهء هشتا دهفتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان
- آتوسا سلطان زاده فيلسوفاني كه پيامبر شدند !
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- دوکتور.م. پکتیا وا ل بمنا سبت هشتا دو هفت مین سا لګر د استر دا د استقلا ل ملی افغانستا ن
- محمدعوض نبی زاده هزاره جات یا هزارستان ازدیدگاه ونظر مورخین
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- نصرت شاد توماس هابس متفكر و فلسفه سياسي دولت
- عليشاد لربچه ژان ژاك روسو
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- عليشاد لربچه زنون ؛ اهل كيتون
- نوشتهء: زمری کاسی شناسنامهء يکتن ازمشروطه خواهان، يک مبارز گمنـــام و افشای يک ترورسياسی ديگر؛
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشوردرمورد هفت وهشت ثور
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پر شوردر مورد هفت وهشت ثور
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رستاخيزمروري برواژه تاريخ
- جليل پرشور در مورد هفت و هشت ثور(بخش شـشم)
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشور در مورد هفت وهشت ثور بخش چهارم
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر مورد هفتم وهشتم ثور
- جليل پرشوردر موردهفتم وهشتم ثور
- سراج الدین ادیبروز جهانی کارگر وتشکیل سازمان بینالمللی کار
- سراج الدین ادیب جهان در آیینه ء رویداد های تاریخ (اول تا 31 می )
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمد وليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- محمدوليبرگ های از تاريخ روابط خارجي افغانستـــــــــــــــــــان
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- سراج الدين اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخي
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- کريم حقوقابونصر فارابي ارسطوی شرق
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آيينهء رويدادهای تاريخ بخش نخست
- گرد اّورنده و مترجم: غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- غفار عريفگذر در کوچه هاي خون و آتش
- رضا شادابهویت قومی هزاره ها و سادات هزاره
- ارسالي آرش فروزی با مبارز آتشين راه نجات مردم داکتر محمودی آشنا شويم
- سراج .اديبجهان در آئينهء رويدادهای تاريخ
- دوکتورمحمد شعيب مجددیمسابقه تير اندازی در زمان تيموريان هرات
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش سوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش دوم
- سراج الدين اديبجهان در آیینه ء رویداد های تاریخ بخش نخست
- اسکاریحسن صباح وجنبش اسماعيليه
- دستگيرصادقيغارت ميراثهای فرهنگي و تاريخي
- صباحچگونه ابوریحان بیرونی قاره آمريکا را کشف کرد؟
- داکتر وفاهوشی مین مردی که تاريخ را رقم زد
- صباحاولين سفير زن درتاريخ کابل زمين
- صباحگوشه ي ا ززندگي جاودانه مرد خراسان
- استادصباحابوالفضل بيهقی مورخ امپراتوري غزنويان
- سراج الدين اديببمناسبت 86 مین سال استقلال افغانستان
- تهيه و تدوين از بصيرشررتاريخ ، آزادي ،صلح واستقلا ل
- عينيسيرتاريخي فاجعه ملي ومجرمين جنگي
- رسالتروزا زن بحث انگيزتاريخ
- استادصباحميمنه د راورا ق تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحچهل سال اسماعیلیه بعد از وفات حسن صباح
- استادصباحتاريخ عمومي اسماعیلیه هاواوضاع خراسا ن
- نبشهءايشرداسالاحمدالله هندوی افغانستانیم؟!
- تهيه و ترتيب از اشرف بهروزفشرده اي از تاريخ فرانسه
- انجنيرغلام سخي ارزگانيبه بهانه يي گرامي داشت از روز جهاني مادر
- ارسالي جواد نصريانزن در آنسوي تاريخ
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحيعقوب ليث صفاري مرد خرد وپيکا ر
- ارسالي صيقلرويدادها ي تاريخي
- ارسالي بنفشه ميتراآخرين تغييرات سياسي جهان در دهه پسين سده دوهزار عيسايي
- ارسالي فرحت شکوهمندگفتار بزرگان
- ارسالي بنفشه ميتراسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- ارسالي بنفشه ميترامجموعه ای از دانستنی ها
- گردآورنده وتلخيص استادصباحسفر تاريخي وهنري د ردنياي باستا ن
- استادصباحگسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر
- نسرین مفیدردپای زن افغان در تاریخ
- نسرين مفيدهشتم مارچ روز جهاني زن در پهنای تاريخ
- ارسالي محبوب شاملعقايد اسماعيليه
- ارسالي ميلاد بهزادتاریخچه کتاب و کتابخانه در عهد با ستا ن
- ارسالي نسترن نيلابمروري برآيين کا تو ليک
- ارسالي شامل سالارد رمورد زرتشت و زرتشتیا ن چه میدانیم؟
- ارسالي فريدون کيومرثمهاتما گاندی منجی صلح وپيام آورآزادي
- ارسالي بکتاش نهيردرباره اصطلاح شيعه
- استاد صباحکمي ازحقا يق ناگفته وتاريخي سرزمين خراسان
- ارسالي جواد نصريانتاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله
- ارسالي اميد برهاناهل حديث و حنابله
- ارسالي جواد نصريانوهابيت چگونه بوجودآمد؟
- استاد صباحتاريخ مذ هب اسماعيليه
- ارسالي دانش آرزوتاریخ اروپا
- ارسالي اميد آهنگربابل درکجا واقع بود؟
- ارسالي جواد نصريانپنج دهه از تصویب اعلاميه جهاني حقوق بشر ميگذرد
- ارسالي اميد آهنگرامپراتوری اسکندر چه وسعت داشت ؟
- ارسالي عمران مهربانچه نيرويي ملتها را به حرکت در مي آورد؟
- ارسالي ميلاد دوستچه کسی می تواند تاریخ بنو یسد؟
- ارسالي مشهيد مهوشبِنِدِتو كروچه
- ارسالي اميد آزموننظرمن در باره تاريخ
- ارسالي مشهيد اميلسا ما نيان
- ارسالي داکتر بصيرجنگ نفت
- ارسالي احمد منصور آگاهنهروآزاده مرد آزادي
- ارسالي وليد نصرياندرتاريخ ا مريکا چه گذشته است؟
- استاد صباحلحظه يي دردهليزهاي تاريخ
- ارسالي سالار هوشمندبه بها نه، سالروز ترور مهاتما گاندی
- ارسالي داکتربصيرتاريخ و هويت ملي ما
- ارسالي شامل صباحلحظه يي با تاريخ
- دستگير صادقيگراميداشت از مبارزات قهرمانانهً مردم با شهامت افغانستان در حفظ استقلال کشور