درباره خزعبلات یک بنیادگرای سطحی نگر
بقلم:ا.نیکیار بقلم:ا.نیکیار

درین اواخر یکی ازافرادی که خود را بنیاد گرای دو آتشه وانمود میکند و «اندیشمند»(!!!) خود را نام گذاری کرده است، در مطبوعات برون مرزی در جهت مبارزه ایدئولوزیک وقسما" تئوریک با گذشته حزب دموکراتیک خلق افغانستان بپا خاسته است. چنین به نظر میرسد که این اقا با اتکاء فقط به مطالب  هزاران بار تکرار شده ظاهری وسطحی وکم عمق پولیمیک ،میخواهددرین عرصه به بخت آزمائی بپردازد که مسلما" با ارزیابی خاستگاه اندیشوی و ساحه پرواز اندیشه اش  نمیتوان در حال حاضراقبالی را درین عرصه برایش پیشبینی کرد.

درین نوشتار کوتاه من در نظر ندارم درجواب لاطائلات او چیزی بنویسم زیراچنین ارزشی رابرای باصطلاح استدلالات اوقائل نیستم ؛ چون حرفهای او نه تازگی دارد ونه استدلال قابل تاملی را در خود نهان دارد تا بتوان خود را به مبارزه برعلیه آن قانع ساخت.

بناء من میخواهم درباره میتودولوژی پولیمیک چند نکته کوتاه رابه استحضار وی برسانم.

اولا" مباحثه وپولیمیک از اعلام یک موضع صورت میگیرد یعنی اینکه کسی میخواهد نظر ویا عمل دیگران را مورد تردید ویا ابطال قرار بدهد واز برتری نظر ویا عمل خود دفاع کند. بناء از سکوی به اصطلاح بیطرفی نمیشود به مباحثه پرداخت. در نوشته های آقای «اندیشمند»(!) موضع مشخصی را نمیتوان یافت یعنی اعلام موضع صورت نگرفته است ولی از سر وروی نوشته هایش مدعا وانتقاد ومحکوم کردنها میبارد. نباید از یاد برد که کسانیکه حرف های مارا میشنوند ویا میخوانند بمثابه انسانهای عاقل نسبی بودن قضایا ومقایسه را از یاد نمیبرند ودر انتظار شناختن موضع منتقد میباشند؛انتقاد فردی خطاکار ویا ناپخته ویاکم عقل از اعمال ویا نظریات دیگران که شاید بهتر ازاعمال ونظریات خود اوباشد، تا چه حد میتواند برش وپذیرش داشته باشد؟ این به این معنی است که اگرمنتقد اصول را درست درک کرده است پس چرا اعمالش اصولی نیست واگر اصول را درست درک نکرده است پس حتما" بر پایه صرفا" احساس وآن هم خصمانه به مباحثه می پردازد. در هر حالی حرف چنین افراد از ارزش چندانی برخوردار نیست.

تا اینجا حرف بر سر پولیمیکر است.مسلما" مبصرین فراوانی بخصوص در دموکراسی ها وجود دارند که به ارزیابی موضوعات می پردازند ولی از قبل موضع خصمانه اختیار نمی کنند وتلاش شان در جهت روشن

 

ساختن وضع ویا موضوعات مورد بحث وعلاقه عمومی میباشد نه انتخاب موضع دیگران بمثابه حریف. آنها به اعلام موضع و مباحثه نمی پردازند علیرغم اینکه مسلما" در مورد جامعه وجریانات اجتماعی وسیاسی نظر مشخصی هم دارند که در صورت لزوم با اعلام موضع روشن خود به انتقاد دیگران می پردازند نه از موضع مبصر بیطرف. بناء اعلام موضع اساس وبنیاد مباحثه را تشکیل میدهد.

دوم اينکه موضوعات مورد مباحثه را باید درقید زمان ومکان در نظرگرفت.حد اقل منطق حکم میکند که حوادث دیروزی را با معیارهای امروزی نباید سنجید وبالعکس. بطور مثال اگر امروز وضع طوری است که نزدیکی به عربستان سعودی وپاکستان بازار کسادی دارد، استقلال امروزی نسبت به آنها واظهار پرسر وصدای آن نمیتواند توجیه گر گذشته ای باشد که وابستگی به آنها ضامن ادامه راه بوده است وامروز آقایان خود را مبری از این وابستگی میدانند.طبیعی است که امروز شان با دیروز شان فرق داردعده ای آگاهانه درین مورد مشخص قید زمانی را از یاد میبرند وبر پایه موضع ومعیار فعلی خود گذشته وآنچه را قبلا" انجام داده اند وزن میکنند.این چیزی نیست جز مغالطه.مثالی دیگر: امروزکماکان در باره وابستگی احزاب چپ ومترقی به اتحاد شوروی سابق حرافی صورت میگیرد واز جمال عبدالناصر وپاتریس لومومبا گرفته تا حزب دموکراتیک خلق افغانستان را مولود شوروی میدانند. در حالیکه واقعیت سرسخت اینست که نیمه دوم قرن بیست دوران اعتلای بی همتای آزادی خواهی و استقلال وترقی خواهی در جهان بوده است.این جریان عمومی به شیوه های کاملا" مختلف در نقاط مختلف جهان تبارز یافته و اتفاقا" با روحیه وراه وروش شوروی سازگاری معنوی خارق العاده ای در آن دوران داشته ودر یک مسیر عمومی راه به میان آمده است. متاسفانه ایدئولوگهای سرمایه داری نمی خواهند وعده ای هم نمیتوانند این منطق ساده را بپذیرند که شوروی راهی را برای پیشرفت در پیش گرفته بود که آن را تنها در انحصار خود نداشت ودیگر خلقها هم حق داشتند بیاندیشند وراهی راکه درست تر تشخیص میدادند برای خود بگزینند. هر جائی که در تمام پهنه گیتی یک حزب کمونیست ایجاد شد گفتند که دست مسکو

در کار بوده است، هرجائی که جبنشی چپ ویا حزبی ترقیخواه ودموکراتیک بمیان آمده است گفتند که کار، کار کی.جی بی . است. یعنی اینکه اگر اتحاد شوروی وجود نمیداشت هیچ حزب کمونیست ویا حزب ملی وترقی خواه ودموکراتیک نمیتوانست بوجود بیاید؟ مگر زایش اندیشه وتراکم کیفی آن در وجود عمل جمعی وایجاد سازمان سیاسی تابع قوانین اجتماعی نیست؟درینجا قید زمانی(همین دوران عینی اعتلای جنبشهای چپ  ،ومترقی) نادیده گرفته میشود وتمایلات ذهنی بی ربط با واقعیت زمانی ومکانی ارجح شمرده میشود. وانگهی توچه دانی ای خواجه که انترناسیونالیزم  و«گارگران جهان متحد شوید» چه رمز و شور ودنیائی داشت!

آخر غربی ها که عمدتا"هدفی ازتخطئه این حقیقت داشتند ومبارزه ای بی امان را برعلیه شوروی به پیش میبردند، هر نیروئی راکه در کنار اتحاد شوروی راه می پیمود با همان چوب از قبل تراش شده وابستگی می کوبیدند وآگاهانه دروغ میگفتند.سلف همه آنها «گوبلز» میگفت هرقدر دروغ بزرگ  باشد از اقبال بیشتری برای پذیرش برخوردار است.هدف وحرف غربی ها روشن است ؛ آنها جنگ تبلیغاتی را براه انداخته بودند وامروزکه وضع دنیا بر منوال دیگری است، دست اندر کاران هوشیار آنهابه نشخوار آن مهملات دیروزی خود ضرورت ورغبتی ندارند. درین میان بیچاره نویسندگان و«اندیشمندان» (!)ما بدون اینکه کوچکترین زحمت رابخود داده باشند وقدری در درون مغز خود جستجو کنند بی اختیار همان حرفهای مهمل وچندش آوررا که چون به نفع شان است تکرار میکنند.جادارد تذکر داده شود که نتیجه حرف های آنها اینست که مردم ما همین قدر عقل ندارند که راهی راکه نو وچیز دیگری است انتخاب کنند. این توهینی است ناروا به شایستگی هائی که یک ملت میتواند داشته باشد.ایکاش که «اندیشمندان»(؟؟!) ما قبل از وراجی این همه خزعبلات  قدری استقلال اندیشه هم میداشتند تا از یکطرف استقلال ظاهری و فزیکی شان تکمیل میشد واز جانب دیگر گذشت زمان ومقتضیات آن را درک میکردند.

سوم اينکه مباحثه بائیستی از منطق خاصی برخوردار باشد که مبنای آنرا تناقض یابی وباصطلاح دقیق تر دیالکتیک تشکیل میدهد وتناقض یابی فقط در صورتی ممکن است که موضع واستدلال دوطرف درباره عمل واندیشه روشن باشد تا به کمک مباحثه بتوان تناقض طرف رابر ملا ساخت واین تنها در صورتی ممکن است که دو نظر یا موضع در تقابل قرار بگیرند.      

 

در غیر آن اگر موضوعی از جانب فردی مورد انتقاد قرار بگیرد که مشابه عمل خودش است در حقیقت به افشای تناقض دست نیافته بلکه ضمیر ناخود آگاه خودش آنچه را برای دیگران نادرست میپندارد وخودش به آن خو کرده است، اورا فریب میدهد. پس نه انتقاد صادقانه است ونه استدلال وبیشتر از اینکه به طرف مقابل صدمه ی بزند خود منتقد را بی اعتبار میسازد. مثال آن اینکه عده ای قلم بدست بنیادگرا که دیروز در زنجیر های زنگ زده پاکستانی وعربستانی بسته و  وابسته بودند وامروز زنجیر های طلائی ناتو وابر قدرت بی حریف جهان جای آنرا گرفته است، همچنان از تجاوز شوروی واشغال افغانستان بوسیله آن دم میزنند وچپ وراست محکوم میکنند وچاپ می زنند مگر همه کر وکور اند که تناقض را نه بینند  ونگویند آقا همین حالا در مورد اشغال چه میگوئی؟

چهارم اينکه یکی از موارد بسیار با اهمیت در مباحثه قلمی شیوه انتخاب ودرجه صداقت در استفاده از ماءخذ است. چنین رواج یافته است که عده ای از افراد بسیار بی صلاحیت درمقاله ای بسیار با سطح نازل خواننده را با نقل قول ها در سردرگمی غرق میکنند.درینجا چند ملاحظه را ضروری میپندارم:

- تنها تعدد وحجم بالای نقل قول از ماءخذ مختلف نمی تواند در نظر افراد باعقل باعث بالا بردن اهمیت نوشته مورد نظر شود.

- نقل قول اگر از زمینه مجموعی آن (وبگفته فرانسوی ها کانتکست موضوع) یبرون کشیده شده وبه منظور غیر از آنچه نویسنده اولی میخواسته از آن در نظر داشته باشد، مورد استفاده قرار گیرد، کاریست بسیار ناروا وغیر صادقانه.مثلا" شخصی درباره تائید موضوعی کتاب نوشته ولی در قسمتی از آن لغزشی وجود دارد ویا موضوع طوری طرح شده که باعث ابهام میگردد؛ درینصورت استفاده ونقل قول از این قسمت در جهت وارونه جلوه دادن تمام موضوع کتاب ویا گرفتن عجولانه وغیر صادقانه نتیجه از آن کاریست ناروا.

- نقل قول اگراز زمینه آن بصورت ناقص گرفته شود باز هم گناه صورت گرفته است.(مثال مشهوری است که کسی کلمه مقدس مسلمانی را ادا کرده است وناقل،مغرضانه، فقط شروع آن را از گوینده اولی نقل کرده است که نتیجه آن چنین میشود:

         گوینده اولی: لا الله الی الله و محمدا" رسول الله.

         ناقل مغرض از گوینده اولی فقط این قسمت را نقل کرده است که: لا الله

ودر نتیجه فرد اولی را به کفر متهم کرده است.)

- مهمترین موضوع در آوردن نقل قول استفاده بجا وصادقانه از آن است مثلا" از خطای قلمی ویا بخشی از نوشته کسی استفاده کردن در حالیکه نویسنده در سراسر اثر خود چیز دیگری غیر از آنچه ناقل آورده است، در نظر داشته، کاری است بسیار ناروا.

انتخاب ماءخذ محک گویائی است بر سطح وسویه ودر عین حال درجه صداقت ناقل.

نقل قول باید از ماءخذ دارای حد اقل اعتبار آورده شود والی مقدار زیادی نقل قول جمع کردن از هر مرجعی که دشواری ای ندارد. کافیست نیم روز را برای جمع آوری نقل قول اختصاص داد تا بکمک انترنت بتوان کوهی از نقل قول را مهیا ساخت. انتخاب درست مرجع نقل قول نشان دهنده تسلط نقل قول آورنده بر موضوع مورد بحث است.

 در هر نوشته ای دونوع ماءخذ وجود دارد: یکی نقل قول از حریف(که اگر با در نظر داشت نواقص فوق الذکر صورت بگیرد ارزشی ندارد) وبخش دیگری از آثار وکسانی که مورد پسند ناقل است .باید درینجا درجه صداقت وسطح وسویه ناقل را جستجو کرد.

 

افراد با فرهنگ کسانی را نمونه ومثال قرار میدهند واز آن ها نقل قول میکنند که اثر شان از اعتبار لازم برخوردار باشد نه اینکه هرکسی که کاغذ سیاه کرد میشود از وی نقل قول کرد. درینجا لازم است یاد آوری شود که بخصوص در مورد آن چه به تاریخ مربوط است،فقط آثاری ارزش نقل قول را دارندکه از آزمون زمان گذشته باشند در غیر آن ناقل فقط خود را بی اعتبار میسازد. مثلا" در دوران جنگ سرد عده ای از ژورنالیستها که هم منفعت شخصی وهم منفعت اندیشه ای وگروهی داشتند به افغانستان سفر کردند وآدم تعجب میکند که چه دروغهای شاخداری در مورد حزب دموکراتیک خلق افغانستان ورهبران آن واتحاد شوروی نبود که سرهم بندی کردند، چه قرینه سازی های ابلهانه ای که نکردند وچه افسانه هائی نبود که ساختند.در آن زمان همه این لاطائلات در پشت پرده اهنینی که جنگ سرد بمیان آورده بود، در نظر خیلی هااز نوعی از اصالت مه آلودبرخوردار بود؛

میگفتند مثلا" فلان شخص در فلان سفارت دیده شده است،کسانی دیده اند که درکودتای داود خان پیلوتهای روسی عمل میکرده اند وغیره.این بی انصافهای دروغگو میدانستند که کسی نیست که از آنان بپرسد که این همه ادعا ثابت کردن هم میخواهد یانه؟بهر حال اگر از آنها امروز درباره ادعای آن زمان شان پرسیده شود لا اقل با نوعی شرم از تکرار آن خود داری خواهند ورزید. ولی عین همین مراجع برای نویسندگان و«اندیشمندان»(؟!) خوش باور وتنبل ما که هیچگاهی در جستجوی حقیقت نبوده اند،چون وحی منزل قابل اعتبار است چونکه به کمک شبه استدلال شان می شتابد و دیگر به اصالت ودرستی آن کاری ندارند.

 متاسفانه عرصه استفاده از نقل قول عرصه ای است باز برای کسانی که از ارتکاب تقلب باکی ندارند؛چونکه هیچ خواننده ای ،به احتمال بسیارقوی،همه آثاری راکه از آنها نقل قول میشود نخوانده است ودر نتیجه برایش ناممکن است درباره صداقت نویسنده در استفاده از نقل قول قضاوت کند.

مسلما" شیوه های درست نقل قول وجود دارد که افراد با صلاحیت به سادگی از آن کار میگیرند. درین صورت ، نقل قول با احتیاط، وامانت داری و با توضیح زمینه وجود آن در متن اصلی طوریکه خواننده از فضای نوشته اصلی بیگانه و دورقرار داده نشود، مورد استفاده قرار میگیرد.

(درینجا در حاشیه باید یادآوری کرد که درین اواخر کسانی پیدا شده اند که باسرهم بندی چند موضوع وتغیرظاهری در جملات با استفاده از مقالات مختلف ادای نوشتن مقالات علمی رادر می آورند. ولی افراد روشن بین میدانند که خدا سایتهای ایرانی چون «ایران امروز»،«پیک نت» وغیره را نگیرد که منبع اصلی برای کسانی شده که مطلب می دزدند وبا نقل قول میخواهند خواننده را مقهورنویسندگی وهنرمندی خود سازند.)

پنجم اينکه بالاخره در دنیای متمدن امروزی مباحثه از لحاظ فنی وظواهر امرنیز تابع الزاماتی است که باید آن را آموخت. درین میانه یکی هم احترام به طرف مقابل ومهمتر احترام به دیگران؛ دیگرانی که میشنوند ویا میخوانند، است. درین راستا میتوان زبان باصطلاح درشت داشت ولی نباید زبان بی ادب را مجال داد.

وبالاخره باید با استدلال ومنطق برخورد کرد که این در تعارض صریح با قرینه سازی ها ، شعبده بازی های لفظی واتهامات بی پایه قرار دارد.بگفته شاعر وحکیم نامدار ناصر خسرو:

«مردم که سخن گوید زان است که دارد

عقلی که پدید آرد برهان وبیان را»

 

حالا بیائیم در مورد اینکه آیا آقای اندیشمند(؟!) دارای موضع سیاسی است یانه که در «غندی خیر» نشسته ویکجانبه  و«سیل بین وار» در فشانی وشلاق زنی قلمی میکند.مسلما" اودارای موضع مشخص سیاسی است .اینکه موضع خود راعلام نمیدارد وهوائی شلیک میکند دلالت برآن دارد که موضع وی قابل دفاع نیست.اومربوط به یکی از جریانات سیاسی شناخته شده بنیاد گرابوده است.از قرار معلوم اومدتی در دوران باصطلاح حکومت "مجاهدین" رئیس رادیو تلویزیون هم بوده است یعنی اینکه با پشتاره ای از عمل سیاسی مانند همه ما تا اینجا رسیده است. .به قرار معلوم او یاران دیروزی خود را ترک گفته ویا اینکه از میان آنان رانده شده است. اینکه وی درباره این دوره ویا مقایسه آن با دوران حاکمیت پرچمی ها چیزی نمیگوید مسلما" ملامتش نمی کنیم ؛ بیچاره چه چیزی برای گفتن ومقایسه دارد که بگوید؟ از به آتش کشیدن مکاتب و موسسات دولتی حتا شفاخانه ها؟از راکت پرانی ها وبمب گذاری های کور وبی هدف؟از ترور های بیرحمانه وطن پرستان بخصوص معلمین وروشنفکران؟ ازغرق بودن تا گلو در وابستگی چاکرمنشانه به پاکستان وعربستان وامریکا ودیگر نور دیده های کمک رسان به امر «جهاد واسلام» ؟(نوسانات دوره ای ومقطعی ماهیت موضوع را تغیر داده نمیتواند) از ویران کردن کابل باستانی؟از تاراج دارائی های مردم؟ از تجاوز به مال ونام وناموس مردم؟از تاراج آزادی های مردم بخصوص زنان زجر کشیده وطن ما در دوران حاکمیت پوشالی شان؟از سوء استفاده از دارائی های مردم؟این بیچاره ازآن همه بی اعتنائی وجفا نسبت به منافع ملی ومردم واز کجای این قبای ژولیده که «جهاد»  وبعدا" حکومت اسلامی نامش گذاشته بودند، دفاع کند؟مگر او پایبند برنامه ای علمی وآزموده شده برای افغانستان بوده است ؟درین دنیا هیچ نیروی جدی و با مسئولیت نیست که در مبارزه اجتماعی دارای برنامه ومشی مشخص نباشد.تنها میشود لشکر ایله جاری بود (مانند یاران «اندشمند» آقای«اندیشمند»{؟!})وبه قدرت رسید وبرنامه نداشت. بلی چنین چیزی هم درین دنیای پر آشوب ما ممکن است ولی  آن نه اعتبار دارد، نه مردم آن را مال خود میداند ونه در تاریخ نقشی از آن به جا میماند. وی اگر رهبران مارا با بی حرمتی وبی ادبی یادمیکند، مگر میتواند دربرابر آنها بدیلی را ارائه بدهد؟آن کسی راکه او قهرمان وهوشیار وحتی دموکرات مینامد، میتواند یک بیانیه وسخنرانی ویا یک نوشته حسابی اورا به مانشان بدهد تا ما هم بدانیم که آدم با شعوری بوده ،برای جامعه ومردم برنامه قابل قبولی درسرودر زبان داشته ودر نتیجه برای مراد ومرشد اوحرمت واهمیتی قایل شویم؟والا پهلوان پنبه که در تاریخ ما کم نبوده است که چند تا ابله  سفله آنهارا «نابغه»،«قهرمان» و....خوانده اند وباگذشت زمان زودتر از دیوارهای گلین پراز ماسه فروپاشیده اند.

مایه تاسف است که کسانی امروز ادعای صاحب نظر بودن را دارند (بدون اینکه صائب نظر باشند)حتا بدون مهارت از کنارگنده ترین واقعیتهای روز رد میشوند وگوئی ازوجود آنها اطلاع ندارند ولی به واقعیتهای ظاهرا" مشابه قدیمی چسبیده واز آن بهانه ای برای گشایش عقده های خودمیجویند.

مثلا" درباره حضور نیروهای خارجی در افغانستان :اگر تحاد شوروی به افغانستان نیرو گسیل داشت ،درست است که خیلی خیلی ها آنر نه تنها نه پسندیدند بلکه از داخل افغانستان گرفته تاامریکاو کشور های غربی وعربستان ، واز پاکستان وایران گرفته تا حتا مالیزیا وامارات متحده عربی وغیره حسابی برعلیه آن جنگیدند.این طبیعی است زیراآنها دشمنان مابودند.

همین دشمنان بسیار ماهرانه وآگاهانه یک واقعیت عظیم را تخطئه کردند وآن این که «نورمحمد تره کی» و«لئونید برژنف» محمل های قانونی ورود نیروهای شوروی به افغانستان رابا عقد قرارداد دوستی وهمکاری مورخ 5 دسامبر سال 1978 آماده ساختند و«حفیظ اله امین» با استقرار مصرانه چندین واحد نظامی زمینی وهوائی قوای شوروی در افغانستان مدتها قبل از ششم جدی 1358(29 دسامبر 1979) به این حضور رسمیت بخشید.(اگر غربی ها درین مورد به تخطئه می پردازند که در آن منفعت دارند ومشتی زده وبه لگدی گیر مانده اند، نویسندگان و«اندیشمندان»(؟) ما چرا به دروغ درین مورد ادامه میدهند؟مگر خود آنها به چشم سر ندیدند که قوای شوروی قبل از ششم جدی در افغانستان پیاده شدند؟ چه وقتی این آقایان قفل سنگین را از دهن برمیدارند؟با تاریخ میشود بازی کرد؟ با همین خاموشی گویا نسل های بعدی از واقعیت آگاه نخواهند شد؟ زهی تصور باطل!)حالا حرف اصلی بر سر این نیست.این فقط اشاره ای بود برای نشان دادن شیوه مغالطه آمیز برخورد با واقعیت.حرف اصلی این است که علیرغم اینکه قوای شوروی با در نظر داشت قراردادقبلا" موجود بین افغانستان وشوروی وبر مبنای ماده 51 منشور سازمان ملل متحد وارد افغانستان شده بود، این عمل وسیعا" تجاوز تلقی گردید وبر همین مبنا تجاوز واقعی از جانب امریکا وپاکستان وعربستان وباصطلاح مجاهدین برعلیه مردم ما سازمان داده شد.حالا جادارد از «نویسندگان» و «انیشمندان»(؟) ما پرسیده شود که خوب برفرض تمام ادعاهارا در مورد« تجاوز» شوروی پذیرفتیم؛ شما آقایان که بر علیه« تجاوز» شوروی گلو پا
March 26th, 2006



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات