مِسکينستان!
ب.د.گذرگاهی ب.د.گذرگاهی

نويسنده نمی داند که اين نوشته را چه بنامد؟ اينبار از حقيقتی سخن رانده ميشود  که درک وقبولی آن نهايت دشوار است، امّا طنز هم نيست، بهتر است بخوانيد ونظربدهيد، چه بهتر که در زمان انتخابات هم قرار داريم.

کشوری که سخت ومحکم وچکش خور است، در مجاورت باترشی زنگ ميگيرد وفاسد ميشود، کينه، دشمنی وعداوت پيشهء آنست ودر قاره آسيا قرار دارد، اين کشور اينک معرفی ميگردد:

مِسکينستان يک کشورکوهستانی ايست، سلسلهء هندوکش ستون فقرات اوست که از شمال شرق( پامير خورد) روبه جنوب غرب ( تا درهء وسطی هريرود) در فاصلهء شش صد کيلومتر امتداد دارد، جبال سليمان از شمال به جنوب کشيده شده، در شرق مِسکينستان علاقه وزيرستان قرار دارد وشعب جنوبی آن در بلوچستان حوزه های سند وبلوچستان را از همديگر جدا ميسازد، طول اين سلسلهء بزرگ نيز تقريباً ششصد کيلومتر است، همچنان يک عده کوه های ديگری هم دارد که بنامهای کوه بابا، سفيد کوه وسياه کوه وغيره که از شرق مِسکينستان به غرب مِسکينستان امتداد دارد.

آبهای مِسکينستان در شمال روبه آمو ودر شرق روبه سند ودر جنوب غربی روبه هامون دارد.

خاک مِسکينستان استعداد رشد وتوسعه زراعت وجنگلات را دارد وتا جاييکه معلوم گرديده نقره، مس، آهن،نفت، گاز، ذغال سنگ، نمک، طلا، لاجورد،گوگرد، وکروم درآن قابل استخراج ودسترسی است، با وجودی که در اين سرزمين سروی های کاملی تاهنوز صورت نگرفته، اما معادن، منرالها وامکان های ديگری را نيز در اختيار دارد که در صورت کشف وبکار برد آنها ميتوان به پرداخت قروض صدسالهء اش اقدام کرد.

شهر (کابل) پايتخت آنست وفکر ميکنم آکنون حتماً اين کشور را شناخته باشيد، زيرا ضرور نيست که بنويسم فعلاً آقای ( حامد کرزی) رييس جمهور آنست ودر حالی که سيستم جمهوری اسلامی است، باآنهم 32 کشور عضو ناتو در آن از مدت هفت سال بدينسو حضور دارند ( به زودی معياد استقرار نظاميان خارجی در "مِسکينستان"  بيشتر از مدت استقرار نيروهای شوروی سابق در اين کشور خواهدشد) وبا (ترويزم)  در حال جنگند  وامّا چرا مِسکينستان؟ اين نام از کجا شد؟ وچگونه سرزمينی به اين نام عرض وجود کرد؟ ازکدام وقت وبنابر کدام دلايلی نام گذشته اش به يکباره گی به مِسکينستان تبديل شد؟

آری خواننده عزيز!

اکنون بکلی مدلل گرديد که بحث کنونی مادر بارهء (خدا بيامرز افغانستان) است که امروزه به مِسکينستان تبديل شده است، البته نه يکی ويکبار، بلکه آهسته، آهسته ودر طی چندين سال است که هر روز بيشتر وبيشتر به طرف مِسکينی ، بينوايی وخوار وذليل شدن تقرب ميکند و به مِسکينستان واقعی تبديل ميشود.

نخست از همه با مراجعه به (فرهنگ عميد) در بارهء معنای لغوی اين سه کلمه(  مِس، کين واستان) نظری انداخته می بينيم که در آنجا اين سه واژه يا کلمه چگونه معنی شده وبعد ميرويم به عمق مطلب:

مس- فلزی ايست سرخ رنگ، بسيار سخت، محکم وچکُش خور! ميتوان از آن ورقه های بسيار نازک تهيه کرد!! وهم چنين ميتوان از آن مفتولهای باريک درست کرد، حرارت برق را بهتر از ساير فلزات انتقال ميدهد ( هادی برق است) ودر (1083) درجه ذوب !!! ميشود، در هوای مرطوب ومجاورت ترشی !! زنگ ميگيرد وفاسد می شود!! ودر زبان عربی هم بنام مِس ياد ميشود.

کين- کينه! دشمنی! عداوت! بغض ودشمنی که انسان در دل نگهدارد.

استان- جا، جای ايستادن ومحل اقامت را معنی ميدهد که هر اُستان شامل چند شهرستان است وتوسط يک استاندار که در سابق وحال مردم آنرا حُکمران ووالی ياد ميکنند اداره ميشود.

اگر برخی معانی را تفسير کنم  بايد افزود: ( مجاورت با ترشی) بمعنای در همسايه گی با پاکستان وکلمه چکُش خور که در اخير آن ندايه گذاشته شده ديگر تفسيری کار ندارد. ولی چرا مِسکينستان؟؟ مِسکينستان بخاطری که اين کشور آنقدر که امروز مِسکين وبيچاره شده  وآستان مِسکين ها مبدل شده،  درهيچ دوره ای چنين خوار وذليل نبوده است، همه در آنجا مِسکين اند، ازشاه تاگدا،ازخورد تابزرگ،  از الف تا به ي !!

اين چرا وچطورشد؟

  اگرازبالابطرف پائين برويم، همين آقای کرزی رييس جمهور کشورافغانستان قبلی ومِسکينستان امروزی چقدر مِسکين وبيچاره است، هرچه داد وفرياد ميزند که از برای خدا بالای مردمان ملکی بم نه افگنيد، بمباردمان شديدتر ميشود، اين مِسکين بيچاره گريه و واويلا ونوحه سرميدهدکه قاچاق مواد مخدر نکنيد،آن مِسکينهای بيچاره( قاچاقبران مواد مخدر)هم نمی توانند که به حرفهای رييس جمهور شان گوش فرا دهند، زيرا آنهاهم مسکين اند،اگر قاچاق نکنند، پس چه کنند؟ صادرات مواد مخدر مخصوصاً (چرس) که به شکل رسمی ومجاز آن نسبت خريد وفروش علنی آن  ِصرفاً بدوش تجاران هالند است، پس اين مسکينهای قاچاق بر مکلف اند که قاچاق ببرند وبيارند، به همين ترتيب وزارت داخله ووزارت مبارزه با مواد مخدر هم بيچاره ومِسکين است، زيرا اين مِسکينها اگر قاچاقبر را گاهگاهی به چنگ می آورند، چون مسوؤلين امنيت ملی وقضات اداره های قضايی هم بيچاره ومِسکين اند، نمی توانند از آنها ( قاچاقبران) رشوه نگيرند ورهايشان نکنند، چون تعداد مِسکينها به اين ترتيب زياد است، اين مِسکين ها گاهگاهی يارانی هم دارند که آنها به نام مِسکينيار ها ياد می شوند ونقاب های گوناگون وبوقلمون دارند، اين روابط بين مِسکينها وياران شان آنقدر تنگاتنگ وبهم پيوسته است که همه عين تفکر وعمل را دارند، گاهی مِسکين ها وگاهی مِسکينيار ها، يکی قاچاق مواد مخدر ميکند وديگری قاچاق تاريخ وسياست،  شايد بگوييد که ( قاچاق تاريخ يعنی چی؟) .

هر چيز غير قانونی، غير مجاز ودور از حقيقت وبدون طی مراحل قانونی از يک جا ويا ازيک محل به محل ديگر انتقال داده شود، قاچاق وغير قابل قبول است، آنها قاچاق مواد مخدر ميکنند واين مِسکين های لاس آنجلس قاچاق خبر وپخش اکاذيب مضحک وخنده آور ميکنند، ادعا های ميان تهی ودور از واقعيت، تهمت بستن وآفتراهاتی که از دم ودستگاه دروغ پراگنی مسکين يار ها و اميری ها نشأت ميکند، نوع صريح قاچاق تاريخ وسياست است وياد آور قصه " موش سياه"، " گاو ابلق" وشارلتانی های "بقه" در شاخ درخت است، حرف معروف است:

کاکل موش سياه را گاو ابلق شانه کرد

اين سخن را بقه در شاخ درخت افسانه کرد

اين ها هم بيچاره ومِسکين اند، چطور کنند، اگر در رقابت با تلويزيونهای ديگرچند تا خبر را از بی بی سی وساير منابع قاچاق نکنند وچند چرند وپرندی به آن افزود نکنند ونامش  را تحليل  سياسی نگذارند، پس چی کنند، ايا آينها منابع مستقل خبری دارند ؟  يا رابطه حداقل در داخل کشور دارند ؟ يا مانند ساير تلويزونها خبرنگارمحلی ومنطقوی دارند ؟  آيا تحليل گری که حداقل مسايل را کارشناسانه به تعليل گيرد دارند؟ آيا يک ژورنالست مسلکی دارند؟  به استنای يکی دو بانوی  برنامه ساز ومجرب از زمره آقايان شارلتان  کسی دارند که از مسلک ژورناليزم آگاهی داشته باشند، چون اين همه را ندارند پس بيچاره ومِسکين اند، اگر  اين بيچاره ها با اينهمه نارسايی ها وکمبود ها بازهم شارلتانی نکنند پس چه گونه اعاشه واباطه کنند؟ امريکا ، آلمان نيست  که ( مرستون داشته باشد) در امريکا آدم  های تنبل که از آنها کار پرثمر ودر چوکات قانون  ساخته  نيست، مجبور اند که دروغ بگويند، افتراء کنند وبهر قيمتی ولو پامال کردن شرف وعزت شان دالر بدست بياورند، ورنه روز چنين آدمها گَلی است، چاره نيست مردم کشور مِسکينستان چه در داخل وچه در خارج مِسکين اند، هرکس به نحوی از انحا  و به شکلی از اشکال مِسکين است، وزير مِسکين است، معين مِسکين است ورييس عمومی، مدير ومامور ومعلم وکارگر وپوسته رسان همه وهمه مِسکين اند.

در سابق تنها مزدور کار ها وگدايان را مِسکين ميگفتند، امّا امروز حتا رييس مشرانو جرگه ورييس پارلمان هم از دست همکاران شان ( وکلا وسناتوران) مِسکين اند، در هيچ جا وهيچ چيز سر جای خود نيست، با وجود سرازير شدن مليارد ها دالر باد آورده در افغانستان سابقه و( مِسکينستان) امروز، هنوزمِسکينها کم نی، بلکه روز افزون است، هر که را بپرسی چرا فلان کار صورت نگرفته؟ ميگويند والله ما نميدانيم نقص در کجاست؟ ما که کار ميکنيم، شاروال بيچاره مِسکين است، زيرا سرکها پاک وقيرريزی  نشده، وزير برق مِسکين است زيرا با حفظ وعده های دروغين وشارلتانی های جهادی  هنوز مؤفق نشده کشورش را تحت پوشش برق قرار دهد، حتا آستان خودش را نيز علی الرغم توجه ويژه نتوانسته است (به استثنای محلات مورد نظر) از نعمت برق مستفيد گرداند، وزرا ومسوؤلين  بيچارهء امنيت ملی، داخله ودفاع خو گناهی ندارند، زيرا آنها هم مِسکين اند، چون هرچه داد وفرياد می زنند که درعمليات های نظامی همآهنگی وجود ندارد ومشوره صورت نميگيرد،  خارجی ها مِسکين هم نمی شنوند، زيرا آنها هم تحت فرمان فرمانروايان کشور خود اند، پس در اينحال از بقال تا نانوا از تجار تا سرمايه دار که مجبور اند در هر شاهراه برای انتقال امتعه تجارتی شان رشوه وپول پاتک بدهند ناگزير اند برای جبران خساره قيمتها را بلند به برند، پس آن مِسکينها چه گناه دارند که امتعه را به نقص بفروشند؟ اينکه معلم وکارگر وموچی مِسکين اند وحقوق ماهوار نازل دارند وديريست که از مواد کوپونی مستفيد نشده اند چه چاره دارند؟ آيا ممکن است که از استان ديگری سودای خانه را تهيه بدارند، هرگز نی، پس در اينصورت اين همه مِسکين ها وبيچاره ها يی که درين استان بزرگ يکجايی باهم زنده گی ميکنند آيا نميشود نام اين محل را ( مِسکينستان) گذاشت؟؟

مِسکين های اصلی وقابل ترحمی هم وجود دارند که تعداد شان به بالای بيست مليون ميرسد، گاهی از چينل نشرات تلويزيونی می بينيم که اين مسکين ها را کمپل وکلاه وروغن وآرد کمک ميکنند ومنتظر می مانند که باز چه وقت در کجا زلزله می شود، در کجا سيل می آيد ودر کجا بم افگنها بم می افگنند ومِسکينستان را داغ، داغی می کنند، باز کمره های تبليغاتی بازار  رنگ و مکاره به سراغ آن مِسکين ها رفته ودر حقيقت توشه راه خود را مهيا می سازند و با نشر پُرآب وتاب آن، گوشها را کر وچشمان را خيره می سازند، وای بحال مِسکين ها يی که در يکسال در شهر وده شان سيل نيايد ويا زلزله نشود. چون در دولت ناتوان ،ماموريت وکار قانونمند، حقوق منظم ماهوار، وظيفه وکار پلان شده وانسجام يافته، کوپون، کوپراتيف های ارزان قيمت وساير سبسايدی ها وانحصارات دولتی که بتواند به مردم مفيد واقع شود وجود ندارد، همهء مردم روزانه در پيتو های آفتاب نشسته اند ودست تکدی بسوی باری تعالی بلند نموده اند!!

پس گناه آن مِسکين ها هم نيست چون دولت مِسکين شان نه از خود عوايد قابل ملاحظه اي که حد اقل تکافوی زنده گی شانرا کند، دارند ونه حاکمان وعالمانی که توانايی رفع اين دشواری ها را داشته باشند و اقدامی برای کاهش آن بنمايند!

سبزه بالای کوه ازآب دريا فارغ است

بينوايان را خــــدا رزق هوايی ميدهد

ما مِسکين ها وبينوايانی که در خارج بسر ميبريم از آنها مِسکين تريم ، يکی ما قبول شده وده تای ما قبول ناشده است، ما مِسکين ها هم نميدانيم که فرق بين ما وآنها در چيست؟ اگر مهاجر هستيم، همه ازيک استان آمده ايم، وقايع بالای کُل ما يکرنگ بوده، حادثه ها هم نوع، دشواری ها يکسان، احزاب ما که افکار شان از هم متفاوت بود هم مِسکين وبيچاره شده اند، هيچ کس بالای حزب خود اعتبار واعتماد ندارد، رهبران احزاب ماهم بيچاره ومِسکين اند، به حرف آنها ديگر کسی گوش فرا نمی دهد، پس گناه آنها چيست؟

هرچه بگويم وبنويسيم، قصه، قصهء بيچاره گی ومِسکينی ماست، پس چه بهتر که استان ما را مِسکينستان بناميم، ما هر کدام به نحوی از انحا مِسکين بوديم يا مِسکين ساخته شده ايم ويا روز تاروز میِسکين تر ميشويم:

ما هيچ نداريم وغم هيچ نداريم

دستار نداريم وغم پيچ نداريم

پس اين نام مِسکينستان در چنين وضعيت بيچاره گی وهيچ چيز نداشتن چه نام با مسما وبجای است، نظر شما خواننده عزيز در اين مورد چيست؟

آيا من اشتباه کرده ام؟ اگر ميخواهيد دليل بيشتر بخوانيد وبشنويد خود تان قلم بر داريد ويا درمقابل آيينه منزل تا بنشينيد وبا صدای ضمير ووجدان تان با خود حرف بزنيد، خود سوال کنيد وخود در همين رديف ومنوال پاسخ بدهيد، ببينيد که آيا واقعاً مِسکين هستيد يا نه؟؟

اگر برايتان ثابت شد که مِسکين وبيچاره وبینوا هستيد ويا شده ايد، پس با من همنوا شويد که اگر قرار باشد در روی کره خاکی سرزمينی وجود داشته باشد که محل اقامت ويا زيست ما وشما باشد، چون حداقل تعداد مِسکين ها وبينوايان آن به بالای بيست ميليون! انسان ميرسد، آيا کلمه افغان ستان به آن چسب بيشتر دارد يا مِسکينستان؟؟

اگر همنوا وهمصدا شديد بياييد که بخاطر باز گردانيدن اين مِسکينستان به يک افغانستان واقعی، نيرومند که استان افغانهای با غرور وسربلند، با عزت وباشرف باشد، در انتخابات پيشروی رياست جمهوری به کسی رای بدهيم که عزم وجزمش ساختن دولت دموکراتيک، پاسخگو وخدمت گذار باشد، در چنين نظامی ممکن خواهد بود که جلو فساد گرفته شود، فقر وبينوايی زدوده شود، دامن مِسکين بازی ومسکين سازی برچيده شود وبه اتکاه بر اصل عدالت اجتماعی نظام رفاه عامه جاگزين مِسکينستان گردد و در نتيجه افغانستان  آبرومند در رديف کشور های جهان با حقوق مساوی وبرابر قد علم  وهمزيستی کند، در چنين افغانستان حتا يک مِسکينی هم ديده نشود ومِسکين آزاری در آن راه نداشته باشد.

ومن فکر ميکنم اين شخص بجزء از داکتر حبيب منگل کسی ديگری بوده نمی تواند؛ زيرا آن مِسکين هم بخاطر نجات کشور از فقر وبدبختی غير از مشارکت در انتخابات راه ديگری نداشت تا بتواند درد ها وآلام اجتماعی را التيام بخشد ومدوا کند، مؤفقيت مزيد شان آرزوست!


June 13th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات