حقیقت
سید احمد ضیا نوری سید احمد ضیا نوری

حقیقت چیست ؟

حقیقت به معنای اصل و منتهای هر چیز است و انچه باید و واجب است از ان حمایت شود. حقیقت، اصل و ریشه است و آنست که حقیقتاً اتفاق افتاده و مطمئناً صحیح است.  پس حقیقت یعنی وجود، و شناخت آن یعنی شناخت وجود. واقعیت به معنای حادثه و پیش آمد، است. زمانیکه چند نفر از جهات مختلف به یک صحنه نگاه می کنند، هر کدام با توجه به زاویه دید، موقعیت خود، طرز فکر و پیش زمینه های ذهنی که دارند، به نحوی خاص صحنه را می بینند!

افغانستان قدمت بس طولانی تاریخی دارد  که نمونه مثال شواهد از حضور انسان در شمال کوهپایه‌های هندوکش که در حدود یکصد هزار سال پیش از میلاد زیست داشته اند وجود دارد. ولی از آن زمان تا به امروز چه ها که در این کشور نگذشت و میگذرد. غمنامه ملت سوگوار و بخون نشسته ما چنان سنگین و جانسوز است که به سختی میتواند به باور بنشیند.  کاش این خطه پیدا نبود با این همه رنج، غصه، درد و الم و اشک و آه ناله. و یا که نه با چنین حکایات و گفته و نا گفته های تلخ که مغز استخوان را میسوزاند و بدتر و خشن تر از رویداد های جهان است.

این حقیقت مسلم است که افغانستان از بدوپیدایش اش تا کنون امپراطوریها سلاطین، شاهان و حکومات چون: طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، غوریان، خوارزمشاهیان، مغولها، چغَتایی‌ها، تیموریان، درانیان که تشکیل حکومت افغان بدست احمدشاه دُرانی در سال ۱۷۴۷م صورت گرفت که پس از سلطه اعراب بود، گورکانیان هند، (دولت شیبانی ماوراءالنهر ـ ازبکان)،  صفویان، هوتکیان، سیطرۀ یکهزار و چهار صد ساله اعراب آدمکش و فرهنگ ستیز، افشاریان، انگلیسهای ددمنش، قشون سرخ متجاوز شورا ها (شوروی سابق)، تسلط دوره سیاه، غم انگیز و دردآلود طالبان ( پاکستان ) و اینک لشکر قوای نظامی بیرحم سفاک و خونخوار ناتو و بیشمار دیگر که یکی پی دیگری آمدند بجز از عدهء محدود و اندک شان که بطور نسبی بهتر بودند متباقی همه  کشتند، بستند و به آتش کشیدند که چیزی از این بیش در این ادوار تاریخ درد آلود افغانستان دیده و شنیده نشده است، حقیقت همین است که تاریخ بیان میکند نه که خیال، وهم و کذب. نباید از یاد برد که پر افتضاح ترین، بدترین و خوفناک ترین دوره آشک آلود و اندوهگین همین نظام فعلی است که حتی صورت ( طالبان را از گناه مبرا نموده اند).                                                                                                  

مشکلات و معضلات دیگر در کجاست: ملت افغانستان همیش از  کلمات  فاشیست و راسیست و یا ( نژاد پرست) در داخل و یا خارج از کشور گلایه و شکوه ها دارند، ولی از خود بیآغازیم که اگر به زبان پشتو صحبت کنند بدیده ی حقارت مینگرند و یا به نحوه عکس العمل نشان داده میشود، اگر دری تکلم نمایند میگویم اینان اهل افغانستان نیستند و به اسمای دیگری خطاب میگردند و یا با زبانهای دیگر که یکی بر دیگری در ستیز هستند، در حالیکه در افغانستان چهل و هفت زبان رایج بود که اکنون گویشوران زیادی آن از میان رفته است مثال بارز:  قسمت از زبان های پامیری و زبان سامی.                                                                                                                                       اگر مردم مراسم و عتقادات مذهبی خود را انجام بدهند هزار و یک زشت و ناسزا روانه راه شان میگردد.  آیا این همه وضعیت که خود انجام میدهیم نژاد پرستی و قوم گرایی و تعصب نیست! و جز حقیقت آشکار و گویا نیست! که خود بر سینه خود خنجر میزنیم! خود آتش بر خرمن خود میزنیم! خود خانه و کاشانه خود را ویران و نابود میسازیم! خود خون میریزیم و خون مینوشیم!   آیا بجای آنکه بخشکیدن اشکها کوشا باشیم در جاری ساختن آن قصدآ تلاش بیشتر نمی کنیم! آیا میتوان از این گفته ها انکار نمود؟  آیا ما تا چه زمان و تا چه حد در چنین حالت اسفناک و غم انگیز زندگی می کنیم!!!!  و چرا این حقیقت را درک نمی کنیم که باید همدیگر را همانند دو انسان بپذیریم. آیا انسان سازنده جهان و جهان آزمونگاه انسانیت نیست! حقیقیت در همین جمله نهفته است که بشر برای زیست صلح آمیز، عاری از تعصب، و برای معاشرتهای انسانی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی خلق گردیده است.                                                  

پدیده ی دشوار سنگین و سترگ که در درازنای تاریخ افغانستان وجود دارد و حقیقت دارد این است که همانا عدم حکومات سالم در افغانستان است. از روزگاران دور تا به امروز دیدیم که بسیار از نظامها مخصوصآ بعد از تحول هشت ثور 1371 خورشیدی که پس از چهارده سال بربادی و یرانی های گسترده حاکم نظام شدند بدستور بیگانگان یکی علیه دیگری قیام های مرگبار نمودند، زمین را با خون بسا انسانهای بیگناه رنگین کردند، بجای آبادی به تعداد قبرستانها افزودند، آبروی مردم ریختند، ناموس مردم را تجاوز نمودند و بعد یا برای شیخ نشین های اعراب جنایتکار و آدم کش دبی و سعودی و یا به پاکستان این پلید ترین نقطه متعفن و ناپاک دنیا فروختند.  بساط غم هموار ساختند و بر تخت سلطنت نشستند، وعده های دروغین کردند، فریب دادند، عیش و عشرت نمودند و بعد سران همین حکومات یا توسط  شورشی دیگری سر به نیست شدند و یا به مرگ طبیعی متوسل شدند. آیا این حقیقت نیست!!! 

اگر ملت بپا ایستاد و قیام را آغاز کردند از جانب دولت و حکومت مغلوب و مجذوب شدند، اگر با قلم و زبان، دانش و بلاغت از حق و حقیقت سخن گفتند و مجاهدت نمودند سر شانرا از تن جدا نمودند، چنانچه صد ها هزار اندیشمند فرهنگی، دانشمند و سخن پرداز را جبرآ به جمع رفتگان پیوند دادند. اگر خواهان حقوق انسانی و حق مدنی خود شدند به زندان و زنجیر و سلول کشانیده شدند، اگر از عقاید و باور های دینی خود گفتند بنام اخوان شیاطین نامیده شدند و زندگی برایشان حرام گردید. همین است  حقیقت  تلخ در تاریخ افغانستان.  پس از ما است که بر ما است. تصور کن انسان افغانستان! پس ما با چه اندیشه، افکار و عقاید باید در افغانستان زندگی کنیم!   هیچ کدام!!!   چون جهل و نادانی سد راه است.   

ای حقیقت از حقیقت بی هراس تو، پرده بردار

حقیقت برای ریا کاران، جاه و مقام پرستان چنین میگوید که:                                                                                                                         آیا؟ تا چه زمان با افتضاح زندگی می کنید و چرا بخاطر مقام و جاه که اگر هم در قعر چاه ظلمت و بردگی نگهداری گردید ولی نام و القاب برایتان اعطا گردد افتخار می نمایید و حیات شرم آور تان را با همان تاریکی سپزی می کنید.          ( ایستاده بمیرید بهتر است تا روی زانو هایتان زندگی کنید.) 

در بیش از یک دهه از طول عمر نظام ناکار آمد، فاسد و تروریست حاضر دیدیم شنیدیم و تکرار هم خواهد شد که صد ها افراد و اشخاص بر اریکه ی قدرت لم دادند آمدند و رفتند، وعده ها کردند که عدالت خواهی خواهند نمود لکن جز فریب و دروغ بیش نبود. همین حلقه و یا ( طلایه داران؟ حق و حقیقت امروز) که در نظام افغانستان بودند حقیقت و آنچه را که در مورد حکومت و دولت میدانستند آنرا شرمسارانه پنهان میکردند و سکوت اختیار می نمودند و اما زمانیکه که از وظیفه سبکدوش می گردند و یا جبرآ مستعفی شده اند، و یا (حق) شان کمتر محاسبه میگردد، آنگاه وطنپرست، مردم دوست، عدالت خواه، مبارز، آگاه مسایل و اهل قلم و کتاب گردیده حق و حقیقت را هویدا می سازند.  

سوال اینجاست که از وزیر تا ریس و بیشتر.. که از تمام جنایات پنهان و نا پنهان ریس جمهور کرزی دولت و پارلمان دقیق مطلع بودند و قبلآ هم میدانستند پس چرا با جنایتکاران هم پیمان بودند؟ همین ( راستگویان؟) که برای هفت نسل بعد خود نیز از خون ملت زندگی تضمین شده مرفه را آماده دارند اکنون بخود چه اسمی میگذارند؟  کدام اسم؟  آیا؟ میتوان گفتاری خیانت کاری را که از حلقه مافیای نظام در انزوا قرار گرفته اعتماد نمود؟  وای به آنانیکه تا هنوز هم راه زنده باد و مرده باد گفتن همچو اشخاص و افراد و ( پیام آوران صلح؟) را طی میکنند. همین ها که برای (مصالح ملت؟) کوشا هستند. این رهبران به اصطلاح خود شان ( ناراضی از دولت ) بدون تردید در اندک ترین تغیر حکومت و وضعیت در کابل راهی اروپا و امریکا میگردند و بعد آنانیکه در مسیر نادرست دنباله رو راه رهبران خود هستند بی پناه و بی ( رهبر) خواهند ماند و کاش همین اشخاص که با منصب دار خیانت کار دیروز و (افراد مصلح امروز؟) هم پیمان هستند این حقیقت را بدانند که بسیاری داریم که بخاطر مقام و خواسته های شخصی خود حتی برادر خود را نیز ترور میکنند، چه به آن رسد که ملت نابود گردد، وطن فروخته شود یا به اتش کشیده شود برایشان مفهوم ندارد چنانچه صد ها بار حادثات هولناک در دوره همین اشخاص که کارمند بلند رتبه بودند اتفاق افتیده و همین افراد با همان جریانات جانسوز غیر سکوت چیزی بیشتر اختیار نکرده بودند. آیا در آن ایام حقیقت را نمی دانستند؟                                                         اکنون چه در داخل حکومت و پارلمان و چه در بیرون از حکومت که شکر خداوند کریم هر روز به جمع احزاب سیاسی پول پرست و تشنه قدرت حزب جدید دیگر مثل گیاه هرزه اضافه می گردد،  بیشماری هستند که گلو پاره می سازند عهد و پیمان می کنند که فساد اداری را از میان بر میداریم؟ امنیت را خود ما تآمین میکنیم؟ (منظور امنیت، امنیت حتمی برای خود شان است، نه برای کشور و مردم و آن هم که قدرت ناتو را در پهلو دارند و امروز دیگر نه جهادی است و نه کشور را کفار گرفته است؟) می گویند با مافیای زمین برخورد جدی میکنیم؟  در حقیقت چهره خود را نتوانند پنهان نمود. کشت و زرع کوکنار را کاملآ از بین میبریم؟ با آنکه همه میدانند از پول مواد مخدر عدۀ بیشمار شان بلیارد ها بدست میآورند. وحدت سیاسی، ملی، اجتماعی و فرهنگی را تآمین میکنیم؟  با مخالفین (طالبان) به مذاکره و گفت و شنود می نشینیم، طالبان فرزندان! همین وطن! هستند باید شرایط شانرا پذیرفت و طالبان اگر با ما بیایند با دسته های گل بدرقه خواهند شد.

 

با همین طالبان عقبگرا که چه بسا سالها جنگیدند و در میان ملت و مردم را تباه نمودند از کرزی الی پایین رتبه چه شرمسارانه به طالبان برادر خطاب میکنند در لالیکه بازی سیاسی دیگری در میان است، و بسیار یاوه سرایی های دیگر که در مدت زمان بیش از یک دهه انجام نه پذیرفت و نا تمام مانده است و این سلسله ادامه خواهد داشت چون حقیقت همین است که افغانستان مجروح و ملت خانه بدوش در یک کشمکش بسیار شدید سیاسی خطرناک در داخل و خارج قرار دارد.                           مردم با عزم دايم لايق تحسين بود
                                             لعنت و نفرين نثار هر که پيمان بشکند

یکی از حقایق مهم دیگر را که همه میدانند و قابل انکار هم نیست اینست که محمد ظاهر شاه با چهل سال سلطنت که چهار دهه عمر ملت و کشور را ضایع کرد، عیش و عشرت نمود آیا در مدت (چهل ـ سال) برای افغانستان ثروتمند که منابع هنگفت طبیعی دارد لکن غریب و فقیر مانده در بند بلا چه خدمت نمود؟ و چه ارمغان آورد؟ که ( بابای ملت) مسمی شد.  آیا نمونه ای از (خدمت) که امروز بتواند افغانستان و ملت ما از آن نفع ببرد وجود دارد؟  تا ویرا شاه وطن دوست ملت پرور و غریب پرور معرفی کند و شایستگی ظاهر شاه را ثبوت و مهر صحه بگذارد!  و...  پس از آن (بابای ملت) نام نهاده شود! و حقیقت اینست که چهل سال عمر هدر رفته و برباد رفته ی کشور ما نیاید بدست......                                                                                                                    میگویند در دوره ظاهر  شاه وحدت ملی تآمین بود.......!                                                                     اما در تاریخ غبار:  حزب وطن توسط مورخ فقید و نامدار سترگ میر غلام محمد غبار پس از برگذاری دوره ی هفتم مجلس شورای ملی در سال 1328 خورشیدی 1950 م تآسیس شد. دیری نگذشت که در اثر دسیسه نظام همان وقت که نباید این حزب شامل در حکومت گردند عده ای از سران موثر آن به زندان افتادند، که زندانیان حزب وطن عبارت بود از: میر غلام محمد غبار، محمد سرور جویا که بعد از نه سال در زندان جانش را از دست داد، محمد سرور جويا فرزند منشي غلام حسين ملقب به اعتماد الدوله، از جوانان انقلابی، روشنفكر، نويسنده‌ا‌ی توانا و شاعر بلند پايه بود. اين دانشمند آ‌زاديخواه، بهترين ايام عمرش را در سياه‌ چال‌های حاكمان وقت سپری نمود، زندانیان دیگر  برات علی تاج، عبدالحی عزیز، دکتور محمد ابوبکر، دکتور عبدالقیوم رسول، فتح محمد خان میرزاد، علی احمد نعیمی، علی محمد خروش، عبدالحلیم عاطفی، سلطان احمد، غلام فاروق اعتمادی، میر علی اصغر شعاع فرزند میرعلی اکبر آقا در سال 1288 شمسی در یکی از خانواده های علمی محله چنداول کابل زاده شده بود، شهید شعاع از دانشمندان برجسته، روشن فکران متدین و قلم به دستان متعهد کشور بود و درخشندگی، تبلور و تشعشع او در صحنه دانش و فرهنگ و نویسندگی به حدی از برجستگی رسیده بود که ابرهای سیاه و تیره تعصب و تبعیض نتوانست جلو آن ستاره ی پر فروغ علم و دین را گرفته انوار درخشان و امواج متلاطم او را در لابه لای غبار ستم و حق کشی وعدالت ستیزی پنهان سازد،  و شخصیت دیگر زندانی میر محمد صدیق فرهنگ بودند. این حقیقت است که به هیچ عنوانی از آن چشم پوشی نتوان نمود.  فقط از جمله صد ها هزار خدمت! محمد ظاهر شاه در دوره سلطنت (خواب وغفلت) چهل ساله اش که بعد از آن هم با ناز و تنعم در ایتالیا بسر برد سرانجام هم خودش از میان رفت و ملت هم درد چهل ساله وی  و سی و چهار سال پسین را که میشود هفتاد و سه سال گذشته را با دشواری تمام بر دوش میکشند. همین چند خط کوتاه از تاریخ غبار مرحوم است که ظاهر شاه ( وحدت ملی را تآمین نموده بود؟) و سیاه چال ها را مملو از انسان های بیگناه و آزادی خواه نموده بود.    میر غلام محمد ، افغانستان در مسیر تاریخ ، جلد دوم ، جون ۱۹۹۹ ، چاپ اول                        

اگر سطنت ظاهر شاه را دوره شگوفایی بنامند! پس چرا افغانستان فقیرترین کشور دنیا هست؟  چرا زیر بنا های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نداریم؟ چرا در چهل سال زمامداری ظاهر شاه همه ملت واقعآ روشنفکر و با سواد نگردیدند؟ آیا در این راستا در هر کشوری دولت وظیفه دارد و متعهد باید بود یا ملت که امکانات تحصیل و دانش را فراهم نماید؟ آیا ( چهل ـ سال ) را بزبان آوردن ساده و سهل است؟  تعجب میکنم عدۀ که ظاهر شاه را توصیف میکنند و وی را بابای ملت خطاب میکنند از کدام شهکاری و خدمت اش برای افغانستان؟  هنوز این گونه افراد در خواب غفلت هستند یا که نابینا و ناشنوا شده اند که نمی خواهند حقیقت را بدانند.                                                        از آوان خورد سالی تا به امروز به ظاهر شاه علاقه و دلگرمی نداشتم نمی دانستم چرا، با وصف آنکه من در چهارمین دهه عمرم قرار دارم اما از همان ایام احساس و درک من در مقابل وطن و هموطنم و وضعیت وقت مرا سخت افسرده می نمود با آنکه خورد سال بودم، تا به امروز این احساس برایم باقیست. بعد ها برایم هویدا شد که بیشترین تمام رنجها و آلام امروز وطن رنجورم که من نیز مصیبت های بسیاری را بر دوش حمل میکنم عامل آن       ( محمد ظاهر شاه) است چرا که اگر محمد ظاهر واقعآ ملت پرور، وطن دوست، شاه عادل، مترقی، روشنفکر و روشن ظمیر میبود در عصر حاضر چنین تاریخ سخت المناک جانسوز و پر درد نصیب ما نمی گشت. شاید این نبشته برای هواداران ظاهر شاه خوشآیند نباشد اما حقیقت همین است که نباید فراموش نمود ورنه اگر کشور پیشرفته و با ثبات میداشتیم چرا من و ملیونهای دیگر غریب غربت هستند یا اینکه انسانهای سرزمین من زیر ستم و مشت های بیرحم خونین کشورهای همسایه جانهای شانرا در زندانهای مخوف از دست میدهند، یا اینکه بخاط نجات شان از بدبختی های افغانستان و بدست آوردن مدرک برای زندگی در کشور های اروپایی در مسیر راه ( ابحار) غرق میگردند و طعمه حیوانات بحری میگردند.  مگر این حقایق آشکار را میتوان انکار نمود .....!!   

بابای ملت باید قهرمان معرکه استقلال سیاسی افغانستان غازی امان الله خان نامیده شود. نه دیگری....

 

                                                                                                                            گتنبرک ـ  سویدن   می 2102 م


May 2nd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات