ضرورت گذاراز تفکرتک قومی به اندیشه فرا قومی در افغانستان
                                                                                                          محمد عوض نبی زاده محمد عوض نبی زاده

 

پیوست به گذشته                                       قسمت سوم

 

 

انسان ها همه آزاد به دنيا مي آيند و با هم برابرند به اصيل وغیر اصيل تقسيم نميشوند. مگر در هنگام که تفاوت نظریات سیاسی  اقتصادی - نژادی-مذهبی-  جنسی – رنگ پوست  –برتری خواهی قومی  نازیزم واپارتايد وغیره مطرح میگردند ا ختلاف درمیان انسان ها بوجود میآیند که انسان به دشمن انسان هم نوع خود مبدل میشوند . و نظام اجتماعی جوامع بشری درمسیررشد خود ازسه مرحله ساختار نظام دولتی میگذرند: اول مرحله ء اتنوکراسی یا حکومت فردی؛ درین مرحله یک مردم، مردم دیگررا می بلعد و یامی راند. دوم  مرحله امپراطوری؛ درین مرحله، دولت گسترش میابد ولی مردم ها یک دیگر را نمی بلعد، ولی میان مردمانی که درگستره ء امپراطوری قرارمیداشته باشند، مرز و فاصیله میان آنان می کشند؛ آنهارا به "مردم اساسی" و"مردم های درجه دوم تقسیم مینمایند.سوم مرحله تشکیل جامعه چندین فرهنگی؛ جامعه که درآن نه مردم اساسی وجود دارد ونه فرعی، نه مهاجروجود دارد ونه بومی؛همه چیز برمبنای تساوی حقوق وفرهنگها برپاگردیده است.اما کشورما درین مرحله رشد خویش درحقیقت مرحله اول ودوم ساختار نظام اجتماعی و دولتی  را درخود به گونه ء درد ناکی حمل میکند . افغانستان  یک کشورکثیرالقومی است که بسياري ازحوادث سياسي و اجتماعي در آن برمحورقومی و قبیلوی صورت گرفته و متآثر ازعملکرد های قومی و تاريخي اين سر زمین میباشند. گرچه  تکثرساختار قومی درذات خود يک امرمنفي نيست زيرا دربسياري ازکشورهاي جهان اين تکثر، نه تنها عامل بحران وبي ثباتي سياسي ويک امرمنفي نبوده ونيست بلکه درمواردي، عامل انسجام، توسعه وپيشرفت اجتماعي نيزبوده اند .امادرافغانستان از تکثرقومی،  تاهنوز بحیث عامل اصلي منازعات سياسي واجتماعي استفاده شده است .  وشعارها وايدئولوژي های کاذب رژیم ها باعث شد ه اندکه گفتمان وتفاهم میان اقوام براي يک دوره بسيارطولاني به نتایج مطلوب منجر نگردد . زيرا رهبران سیاسی اقوام برتری خواه معتقدند  هروقتي سخن ازملت، مردم وجامعه افغانستان گفته مي شود آنان هد ف اصلي - خود ها را فکر میکنند. وديگراقوام نيزدرسايه موج طغيانگرتبليغات سیاسی و مذهبي، به اين نتيجه میرسند که وضع موجود يک وضع طبيعي است که نمي توان انرا تغييرداد. خانواده های سلاطین و امیران تلاش ورزیدند تا میدان کاربرد ناسیونالیزم رسمی شان را گسترش دهند ؛ وازراه مرکزیت بیروکراتیک برای سرکوب ناسیونالیزم اقوام زیر ستم اقدام بی رحمانه نموده اند .

 در نظام های استبدادی تازمانی جسد امپراطوری حفظ میگردد،که برای نمایندگان گروه اتنیکی به اصطلاح اکثریت این امکان وجوددارد وبا تهدید به اینکه این جسد ازهم میپاشد، حفظ رژیم خودکامه ومستبد رابه یک ضرورت تبدیل نمایند اما ، وقتی درمورد دیگران سخن می زنند، میگویند که : این وطن میراث پدری ما  است؛ باشندگان آن رعایای اجداد مامیباشند ؛ اگربخواهند یا نخواهند مادرین سرزمین پادشاهی میکنیم؛ حکمرانی را از نیاکان خود به میراث گرفته ایم وهیچ نیازی به بازپرسیی همگانی نداریم. اصل میراث بابا که درحقیقت همان اصل "حکمرانی بالای مردمان دیگر، بدون رضایت آنها" میباشند، در افغانستان کنونینیز بعضی از حلقات میخواهند که حاکمیت تک قومی وخودکامه را که از امپراطوری فروریخته ء احمد خان درانی به میراث مانده است، بحیث طرح ملت شهروندی جابزنند.  چنانچه در آغاز قرن بیستم در اثر تغیرات عمو می سیاسی که در جهان رخ داد و دریک مقیاس وسیع نوع دیکتا توری حکومتداری ، وحکومت ها ی وابسته به استعمار غیرمشروع شناخته شدند.  که بدین لحاظ شاه امان الله نمایندگان سایرملیت ها را نیز درحاکمیت خویش شامل ساخت تا مشارکت عمومی را درروند تشکیل ملت واحد تآمین نماید. ولی متاسفانه این طرح دولت تک قومی ، آنهم دریک کشورکثیرالاتنیک وادامه آن توسط دولت نادری و محمدگل مهمند ، به امرتشکل ملت سیاسی  واحد که درابتدای دولت امانی مطرح بود، ضربه ءکشنده وارد گردید. پس ازرویکار آمدن آل یحی و ایجاد سیستم شاهی مطلقه درافغانستان که اقوام وقبایل ، ملت یاد شده وهمبستگی قبایل دردفاع ازسلطنت وخاندان شاهی بنا م وحدت ملی ، وخواست قبایل بنام خواست ملت تبلیغ گردیده است مبتنی برهمان طرح تیوری ناسیونا لیزم قرون گذشته است.دموکراسی تاجدار و شاهی مشروطۀ دروغين محمدظاهرشاه تحت تأثيرانکشاف کشورهای همسایه و منطقه بوجود آمد ولی انحصار قدرت در دست شاه برپایۀ قانون اساسی درحقيقت همان سلطنت مطلقه بارنگ تازه بود. چهارحکومت دهۀ دموکراسی شاه از نبود صلاحيت لازم و تقاضای جامعه و زمان مجبور به استعفا شده از صحنه کنار رفتند و حکومت پنجم با کودتا ساقط شد که بدوام سلطنت پایان داد. درکشور جنگ زده ما متجاوزین، اميران، سلاطين و حکام ظالم پيشين و تحت الحمایۀ خارجی ها بمردم بدرفتاری و جفا کرده اند و کشور ما فراز وفرود ها، تنشها و تنازعات خون ریز و هستی سوزی را پشت سر گذاشته است. ، دگر نميتوانند مثل گذشته با انحصار قدرت و نابرابری قومی و ملی و با خودکامگی زمامداری کنند. آزادی مردم افغانستان از زمان رویداد ثور تا حکومت مجاهدین وسقوط طالبان - گاهی به نام " خلق " و گاهی هم به نام "خدا"  به نوبت توسط حزب، تنظيم، گروپ و افراد گرفته شد.و مردم از ابتدای ترین آزادی ها محروم بودند .تاریخ افغانستان در طی سي سال اخیر نشان داده است که پادشاه. رییس جمهور، امیر، رهبر تنظیم - آخوند و ملا به جای مردم تصمیم گیرنده باشند.مردم  این حق را زمانی تمثيل کرده مي تواند که در ین کشور آزاديهاي سياسي و برابري های سياسي وجود داشته و هر يک فرد جامعه حق اشتراک آزادانه در سياست و قدرت را داشته باشند.  ولی مانع اصلی در گذشته این بود که حاکمیتهای وقت  مشروعیت خود را باید از مردم میگرفت، انرا درحدود یک (قوم) محدود ساختند؛ وچون نمی خواستند که اقوام دیگر را هم درحاکمیت شریک بسازند، ازروند طبیعی رشد جامعه چشم پوشی کردند ومعضله را تا امروز لا ینحل باقی گذاشتند.نا توانی روشنفکران ومبارزان سیاسی درخروج ازدایرۀ تنگ نژاد گرائی ، منطقه پرستی ، پیروی ازسیاست تک قدرتی وچسپیدن به خیزش تک قومی ، عدم بلوغ سیاسی آنها را نشان میدهد که تداوم این وضع درافغانستان ازپیشرفت ورفتن بسوی ، وحدت ملی و اعماردولت ملی و د مو کراتیک را  مانع میشود ، بعضی ها که  دور اندیشی سیاسی ندارند مانند هرآدم عادی حتی یک قوم را ملت میگویند ، یک قوم را ملت گفتن عمیقاً با ریشه های ناسیونالیزم رابطۀ محکم دارد که برای مترقی نشان دادن این تیوری ، طراحان آن تمام اقوام مسکون دریک محدودۀ جغرافیا ئی که زیر فرمان یک امپرا طور ، یا شاه مطلقه قرار داشتند ملت نام گذاشته بودند درحالیکه این اقوام حتی ازمشارکت سیاسی ومتسا وی الحقوق بودن وازسایرجزئیات مشروط به ملت شدن محروم بودند.  وظالمانه ترین نوع اتنوکراسی و امپراطوری از جانب آل یحیی بالای اقوام زیر ستم وبخصوص جامعه هزاره اعمال گردیده است که در تاریخ کشور سابقه ندارد و در اخیر قرن بیست بوسیله طالبان نیز بر این اقوام  دوباره تطبیق شده است .و جنبش ملی اقلیت های اتنیکیی که عدالت و برابری خود را در ترکیب یک کشورچندین قومی میخواهند،و ناگزیرند با شعار"ملت برضد امپراطوری" به مثابه وسیله  بسیج جانب داران خود،مبادرت ورزند.

دولت ملی خانه مشترک برای زندگی مردم یک کشور است. ولی افغانستان ازین نگاه بیشتربه یک مخروبه بی صاحب میما ند و  سالها است که درین خانه مشترک چپاول گران ، بی شرمانه عمل مینمایند. این دولتها براساس اراده مشترک مردمانش برپا نشده بلکه براساس پیمان هاییکه دولت های وقت با هم بسته اند با جیوپولیتیک امروزی اش بنام افغانستان روی صحنه آمده است. دیوارهای این خانه را نه شهروندان این کشوربلکه استعمار کهن ابر قدرتها ی جهانی و همسایگان آن بلند کرده اند وازینروست که تمایل تخریب این دیوارها اضافه ترازحفظ ومراقبت آنهاست. افغانستان در طول تاریخ شباهت  به خانه ء بی  در و دیوار داشته است که از هر طرف مورد تجاوز قرار گرفته و به سمت فاجعه طولانی سوق داده شده است . و ریشه فاجعه  را میتوان در وجود حکومت های بی کفایت و تنبل خاندانی که با برتری خواهی نامشروع و غیر عادلانه تک قومی خویش زمینه مداخله ممالک تجاوزگر خارجی را که قبلا در خاک افغانستان دست درازی داشت فراهم وجستجو نمود . حکومت های خاندانی و تک قومی بنا بر بی کفایتی اکثرآ وابسته  به ممالک متجاوز خارجی بوده  و در خدمت آنان قرار داشته است  ولی مردم کشورما بار ها با لشکر خارجی مصا ف داده و از سر زمین اجدادی شان دربرابرمتجاوزین با شهامت و دلاوری دفاع کرده اند.  

 دولت های گذشته افغانستان خود را دولت های ملی یاد مینمودند . برای همین منظورهم  اصطلاح "ملت افغان" را اختراع کردند. ، مردم حق داشتند که حاکمیت موروثی را دوست داشته باشند، ولی مجازنبود که ازحاکمیت درمورد مشروعیت اش پرسشی بعمل آید. درافغانستان نه تنها گروه های به اصطلاح اقلیت بلکه، گروه اصطلاحاً "اکثریت" هم خود را صاحب این وطن نمی دانند وازهمین لحاظ سیاستمدارانی که از گروه قومی گویا "اکثریت" نمایندگی میکنند، ازحاکمیت میخواهند که برای آنهاحقوق و امتیازات بیشتر قایل شوند. آنچه درلویه جرگه ء قانون اساسی برسرسرود ملی، زبان های ملی وطرح قانون انتخابات  در پارلمان رخ داد، شاهد این مدعا است.

استبداد خشن عبدالرحمن خون آشام بر علیه اکثریت اقوام تحت ستم  کشور و بخصوص مردم هزاره افغانستان نمایندگی ازقساوت وبی رحمی وی با استفاده از تحریک احساسات قوم برتر  و سر کوب اقوام غیر پشتون میکرده است .تا هویت تک  قبیلوی رژِیم استبدادی خود را برجسته سازد .حکومت ها در افغانستان برای دست یابی برای اهداف مشخص خود ، با استفاده از نیروی جمعی کوچیها آنان را در مقابل اقوام غیر پشتون ساکن کشور ‏مورد استفاده قرار داده است. دیگر نباید بیشتر ازین دولت های تک قومی از جسد فرسوده امپراطوری زیر نام کوچیها برای سرکوب و امتیاز گیری حقوقی وسیاسی استفاده نمایند چون زمان امتیاز دادن ها در قرن بیست ویکم  برای قبیله حاکم پایان یافته است.  اما  رئیس جمهور کرزی برای جلب اعتماد کوچیها و همچنان در رقابت با اشرف غنی و حشمت غنی نماینده گان کوچیها با ‏دسیسه وتوطئه موضوع امتیاز دهی برای کوچیها را در پارلمان مطرح ، که منجر به بحران بزرگی ‏‏(اعتصاب صد نماینده مجلس ملی) شده است.‏امروز بحران سیاسی کوچیها به  یک مشکل عظیم اجتماعی تبدیل شده است، که آثار ناگواری ‏بر رابطه اجتماعی اقوام افغانستان دارد، و در صورت ادامه می تواند منشاء درگیری‌ها و بحرانهای بزرگتر اجتماعی و ‏سیاسی باشد،. هنوز هم حلقه های سیاسی بخصوص میخواهند آنرا تشدید کرده و امتیاز دهی به کوچیها را جنبه ‏قانونی بدهند. پس از، این باید  حوادث همانگونه که هست، ترسیم شوند تا باشد راه حلی منطقی برایشان ‏جستجوگردد. یکی ازتحلیلگران غربی در مقاله خود مینگارد معاون ‏بن لادن الظواهری توسط کوچیها از افغانستان به مرز پاکستان فرارداده شد". این فرهنگ کوچیها است، تا هرکسی که در حال فرار و یا تعقیب باشد، برایش پناه دهند. ‏ القاعده از کوچیها منحیث سپر استفاده میکنند، ‏و کوچیها آنان را پناه داده و مواد غذائی در مقابل پول برای شان تهیه میدارند.کوچیها نقش سیاسی بسیار کلانی در دوران ‏سلطه طالبان داشته اند، و بعد از شکست طالبان آنان از دولت کرزی در انتخابات2005  حمایت و پشتیبانی کرده اند".‏و نعیم کوچی یکی از قوماندانان معروف طالبان که در سال 2003 توسط نیرو های آمریکایی ‏زندانی شده بود، در اواخر 2004 از زندان به پشنهاد آقای کرزی  آزاد شد.قرار معلوم درین اواخیر قبل از بوجود آمدن مشکل در پارلمان بالای قانون انتخابات  و امتیاز دادن برای کوچی ها  که منجربه  اعتصاب صد تن از اعضای مجلس ولسی جرگه گردید . آقای کرزی یکتعداد از نخبگان سیاسی – وکلا و سناتوران و محاسن سفیدان مردم هزاره را بحضور پذیرفتند واز آنان تقاضا نمود که در سا ل جاری اجازه دهند تا کوچی ها  به هزاره جات بروند . ولی رهبران سیاسی ودیگر شخصیت های جامعه هزاره به این خواهش نامعقول کرزی به استثنای یکنفر همگی ایشان جواب منفی دادند و در عین حال با عصبانیت همه آنان مجلس را ترک گفته . و به کرزی اخطار دادند که مسولیت این فاجعه را او بدوش خواهد داشت . کشورما به ملت سیاسی (شهروندی) به مفهوم واقعی آن نیازدارد؛ ملت شهروندی نه تنها تساوی حقوق بلکه شانس همگون ومساوی رانیز برای همه گروه های اجتماعی درزمینه مشارکت درحیات سیاسی واجتماعی – اقتصادی کشورمطالبه میکند.

در دوران « جنگ سرد » جهت گيریهای ناهمآهنگ سيا سی، قومی واجتماعی ميراث بدی اربابان ظالم و متعصب پيشن و ایديولوژی های صادرشده چپ و راست بيگانه و استفادۀ  گروه های سياسی، قومی و مذهبی ، انگيزۀ ايجاد تنشها و چالشها تشخيص شده است. رفع علتهای تاریخی و پایان بحران با گذار از ایديولوژیها و اعتقادداشتن به رعایت دموکراسی، عدالت اجتماعی و برابری حق انسان بستگي دارد. زماني که ما از ملت و ملت سازي صحبت ميکنیم طور طبیعی مسايل مربوط به آزادي های سیاسی و اجتماعی در ذهن ما خطور ميکنند. در شرايط گلوبالیزم آزادي ضرورت و مضمون  زمان است ونسبت به هر وقت ديگر مقوله آزادی انسان و حل عادلانه مسله ء ملی و قومی جهان شمول گرديده کرکتر و خصلت سراسری پیدا نموده است. روشنفکران صادق به منافع وطن ، وجيبه شان این خواهد بود که بخاطر آزادی کشور و ایجاد حاکمیت ملی، خودبينی، خودمحوری، گروه بازی و قومگرایی را ترک و با پروگرام مشترک ؛ صدای آزادی، دموکراسی واقعی،عدالت اجتماعی، تساوی حقوق انسان و صلح دائمی رابلند نمایند.که ميراث گرانبها برای نسلهای آینده  خواهد بود. بر نیرو های ملی کشور است،تا با پذیرش این واقعیت های تلخ تاریخی راه حل اصولی که در‏برگیرنده منافع همه اقوام اعم از پشتونها، تاجیک ها، هزاره ها و ازبک ها و سایر اقوام کشور باشد دریابند.

نتیجه گیری:-  

افغانستان از مرحله تشکیل جامعه  چندین فرهنگی؛ فاصیله زیاد دارد ولی مراحل اول و دوم در آن قابل تطبیق است  . ساختار نظام دولت داری در افغانستا ن  و برجسته نمودن نقش منفی خا نواده های سلطنتی  برای تامین دیکتاتوری فردی و جازدن یک قوم بنام ملت  و نادیده گرفتن دیگر اقوام کشور که در طی مدت سه قرن اخیر مظالم فراوان رابر اقوام زیر ستم تحت عنوان ملت واحد افغان - شاه سمبول وحدت ملی وغیره تحمیل کرده . و تاهنوز از این کا لبد فرسوده نظام تک قومی استفاده سوء مینمایند چنانچه بشکل خشن ترین نوع اتنوکراسی و امپراطوری از جانب عبدالرحمن و آل یحیی بالای اقوام زیر ستم وبخصوص جامعه هزاره اعمال شد که در تاریخ کشور سابقه ندارد و در اخیر قرن بیست بوسیله طالبان نیز به همان گونه صد سال پیش بالای این مردم  عملی گردیده است . طوریکه یکی از نمایندگان اقوام کوچی  در پارلمان دیگر اقوام کشور را در  جلسهء عمومی ولسی جرگه مهاجر خوانده است این خود نمایندگی از مقاومت وسر سختی سیستم  و نظام خاندانی و تک قومی در افغانستان میکند  که هنوز هم بر واقعیت های عینی و اجتماعی جامعه ما باور ندارند  و دیگر اقوام کشور را شهروند این سرزمین نمی دانند  . دولت کنونی برای جلب اعتماد کوچیها با ‏دسیسه وتوطئه موضوع امتیاز دهی برای کوچیها را در پارلمان مطرح ، که منجر به بحران بزرگی ‏‏(اعتصاب صد نماینده مجلس نمایندگان ) و به یک مشکل عظیم اجتماعی تبدیل شده است، که ازهر لحاظ آثار نامطلوب ‏بر رابطه اجتماعی اقوام افغانستان دارد، و در صورت تداوم می تواند منشاء درگیری‌ها و بحرانهای بزرگتری اجتماعی و ‏سیاسی  خواهد شد.گرچه آقای کرزی تلاش ناموفقی را برای راضی نمودن شخصیت های سیاسی جامعه هزاره  درین اواخیر انجام داد  که بپدیرند تا کوچی ها در سال جاری به هزاره جات سرازیرگردد ولی نمایندگان مردم هزاره به این تقاضای کرزی جواب منفی داد ند  وآنان از نیت قوم طلبانه و برخورد جانبدارانه وی نیز آگاه شدند.

منابع : -

-   سایت خاوران زیرعنوان چرا تا هنوزدولت نداریم؟ نویسنده: بیجن آباد خانی چاریکاری.

 - سایت آریائی زیرعنوان همآیش، گروه ها، احزاب و رو
May 4th, 2008



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات