زندگی ومرگ، قربانی سیاست وثروت
انجنیـر: خلیـل الله روًوفی انجنیـر: خلیـل الله روًوفی

 

                                                                                        « تنهـا صـداست که می ماند »

 

 

زندگی ومرگ هــریک شاخصه های فلسفـی ومعمــاهای پیچیــده ودرد آورخودرا دارد که ازآغازخلقـت تا لحظات بدرود حیات وبعـداً تا تجلیگاه ابدیت، روح آدمهـاراباهمهً فـرآورده های نیک وشایستهً انسانی اش ویاعملکــردهای خیانتبـار ضد کرامت انسانی، تجاوز، غارتگری، آدم کشی ومــردم فریبی شان، یکجا باخود به پیش میکشـد واین پروندهً اعمـــال را به داوری عدل الهی پیشکش میکند.

مگـرآنگــونه که دیده میشود درشرایط غمباروسنت زدهً کشورما بهراندازه ایکه حجم ثروت وقساوت وجنایت بالا میــرود بهمان پیمانه معنویت وخدا پرستی، جای خودرا به روحیهً دنیا پرستی، زراندوزی وتبعیض، تعویض میکند. همیـن اکنون اکثریت معامله گران مافیائی، چه آنهـائیکه دولترادرقبضهً انحصاردارند، چه حلقاتیکه ازحمایت مستقیم نظام برخــوردار اند و چه پیشوایان دین وفرماندهــان تنظیمی که سرمایه های هنگفتی را ازراهای نامشروع اندوخته اند، آنگـــونه درسایهً این هـزینه های باد آوردهً خود خوش گذرانی دارند که گفتی ازفلسفـهً مرگ وازتبــاهی مردم وهمسـایگان خود، با چشمان بسته عبورمیکنند، فقط درهمان پیلهً ابریشمین خود میچرخند ومیچرخند تاآنکه یکوقتی بخود می آیند که درحصار بسته و تفتیدهً خود، محکوم به فنا گشته اند.

این تبارآزوعطش، هرقدرپول می اندوزند وصاحب قدرتهای بزرگ میشوند وهرقـدربسوی پیری وشکسته حالی نزدیکتر میگردند ولی بازهم سیری ندارند وعطش شان هنوزهم بمانند اژدهائی که هرچیزرا درخود می بلعد، فـــروکش نکرده از قناعت ومهارنفس، که یکی ازارکان زرین وبایستهً انسانی واسلامی است، به فرسخها فاصله میگیرند. حضرت سعــــدی درینباره چه خوش میفرماید :

                                  آن شـنیـدسـتی که درصحـرای عـور   بار سـلطانی درافتـاد ازسـتور

                                     گفــت چشـم تنــــگ دنیــــــا دار را     یا قناعت پر کند یا خاک گور

 

واقعاً وقتی قناعت دروجود آدمی می میرد، درانصورت تنها خاک گوراست که بر چشم تنگ وضمیر وجوارح شان، نفــــوذ کرده و  دیگر ازهرنوع حرص ودریا نوشی بی نیازشان میسازد.

ازآنسوی دیگرکه بحران حوادث دود ازنهاد ملت کشیده است  قشرعظیمی ازمردم، اعــم ازنخبه گان متعهد، کارشناســان امور، روشنفکران واقعی، نه آنهائیکه سربه آستان مزدوری نهاده اند، یکجا با توده های غریبی که امروزدرخط فقـروفنا شب را باهزارمحنت به روز سپری میکنند، همه در یک حالت سردرگمی واحساس سقـــوط درسراشیب سیاست بازیهای عـدهً ازمعامله گرانیکه جغرافیای کشور را درحراج بیگانگان قرارداده اند، شب زنده داری میکشند.

این دنیا پرستان حریص واین قـدرتمندان یکه تاز، وقتیکه برنمـازجنازهً یاران ازدست رفتهً خود به قیام می ایستنـد، شـاید لحظات زود گذری بفکر آخرت وروزبازپرس خود شوند واینکه بااینهمه زراندوزیها، قتل وغارتگریها، سرانجام چه دیر یا زود، بمانند همین یاران سفرکردهً خود، ذایقهً مرگ را می چشند وبعد به دادگاه الهی باید به تصفیهً حساب بپردازند، به تفکرو ناراحتیهای جانسوزی فرومیروند. اما لحظاتی پس ازخاک سپاری، همه چیزبه فــراموشی سپرده میشود. بازهمان زد وبنـد های ویرانگرانه است که درپشت پرده ها طراحی میگردد وبازهم همان آش وهمان کاسه است که بساط اورنگ آن ازارگ ریاست جمهوری تا به کاخهای « برج خلیفه » گسترده میشود.

چه روزگاریکه، سالهاسـت مردم ما، این پرسـش رامطــرح ساخته اند،  آیا روزی خواهـد رسید که جنایت کـاران وفسـاد پیشه گان دریک محکمهً عدالت انسانی به کیفراعمال خود برسند ؟  ویا فقط همین نسل سوخته ودرعین زمان عصیــانگر وعدالتخواه، بمانند داد نورانی ها، خواهند بود که بدون دسترسی به آرمانهای پاک وطنپـرستانه، درزیرفشارهــای روانی این خودسریها ونابسامانیها، قلب شان ازتپـش بازایستد وبه سان تک تک ستاره های فروزان، ازبلنـدای زمان برحضیض خاک  سقوط کنند و آب ازآب تکان نخورد.

اینکه همیشه شنیده ایم زندگی زیباست، من شخصاً مخالف این عقیـده ام. ماهییت زندگی دریک جامعه با هزاران پستـی و بلندی همراست، کسی دران ازفقـروگرسنگی جان میدهـد، کسی درگدائی و دست نگری سینه میساید وعرق جبین میریزد کسی درمصیبت رگبارجنگ وانتحار، عزیزترین عضو فامیل راازدست میدهد ویک عمری درسوگ وتباهی می نشیند و اما کسی دیگرازبرجهای مرمرین خود، تماشاگرحوادث میشود. پس زندگی برای کدام یکی ازاینها زیباست واین تباردرد ومصیبت، ازچنین زندگی فلاکتبارخود چه برداشتی خواهند داشت ؟

هرچند مصیبتهای زودگذری هم، گاهگاهی دامنگیرقدرتمندان وبرج نشینان مرمروعاج، نیزمیگردد اما دربدیل کامروائی ها وافتخارات کاذب، بزود ترین فرصت این دردهای شان، فروکش میکند.

بگونهً مثال ما دیدیم که جناب کرزی درخاک سپاری احمدولی کرزی، برادرخود، مرگ اورا باچه حالت درهـم وپریشان که حتا ازدوطرف بازوان اورا محکم گرفته بودند تا حالت ضعف وبیحالی بروی مستولی نشود، استقبال میکــرد. چشمان خسته وبیدارخوابش فقط بسوی تابوت برادرمیخکــوب گردیده بود که میگفتی ازهمه چیزجهان بریده باشـد. کی میدانست

شاید هم بسوی بازیهای این جهان فانی وبسوی اینکه سرانجام هـرانسانی اگرشاه است ویا گــدا، ازین تنگهً وحشت عبـور میکند، غرق درتلاطـم افکاردرد آورخود بود. لحظاتی بعد به یکباره گی بوتهــارا ازپا کشیـد وبداخل قبـرپائین شـد تاوداع آخرین خودرا با بوسه زدن برتابوت برادر، ادا سازد، لحظاتی سخت تکاندهنده، راستی برای اولین باردلم برای کـــرزی بسوخت، من که خودم ازتبارهمین دردها بودم دانستم مرگ برادربروی چقدرسنگینی میکند،  آنهــم برادریکه پشت و پناه خانوادگی کرزی وقوم پوپلزائی رادرحومهً قندهارتشکیل داده بود. مرد پرآوازه ای که یکی اورا دشمن آی.اس.آی  وطالبان میخواند ودیگری برعکس، مناسباتش رابا پاکستان وداد وستـد سیاسی اش را با طالبهـا، درحد دوسـتانه وبرادرانه تعریف میکرد. یکی فـــرمانروای خودمختارقندهار وزون جنوب غربی اش میشناخت و دیگری بحیث سلطان قاچاق مواد مخـدر  گسترش دهندهً  فساد و غصب صدها جریب زمین ملکیت وزارت دفاع، قلمدادش مینمود.

 

آقای کرزی علیرغم این ضایعهً بزرگ خانوادگی که حتا طالبها مسوولیت این قتل هولنــاک را بدوش گرفتند، ولی باز هم ازبالای خاک برادر، خطاب به طالبان گفت،  اي وطنداره ! ، اي وروره  ! ،  هرچند برادرمرا شهید کردید مگربازهم از شما دعوت میکنم، بیائید به روند صلح بپیوندید تا باهم یکجا وطن خودرا آباد سازیم واین کاروان شهــدا راکه همــه روزه درسرتاسر کشورقربانی میگیرد، دیگر توقف دهید.

این فراخوان تکراری آقای کرزی ازطالبها آنهم درلحظات وداع باپیکرخونین برادر، آنقدرمظلــومانه بود که به اصطلاح دل سنگ را آب میساخت ولی برعکس بقـسم همیشه ها، برقلب طالبـان هرگز اثرگـذارنبود وکشتن احمدولی خان را یکی از موفقیت های بزرگ خود بحساب آوردند، این هم بسنـده نبود که یک روزبعد آن، مراســم فاتحه خوانی او را درمسجـد جامع قندهار بوسیلهً انتحاری دیگر، بخاک وخون کشیدند.

چنین است سیاست بازیهای قدرت که دربرابرآن انسانها ازعزیزترین چیزخود میگذرند، اما ثروت وبقای قـدرت را، ولو درسیاههً تاریخ هم رقم خورده باشد، هرگز رهاکردنی نیستنـد، به همینگونه که آقای کرزی ازسیاست تضرع دست بردار نشد وخونبهای برادرعزیزرا درپای طالبان ریخت.

طالبها بااستفاده ازموقف ضعف دولت ازیکسو، انجام حملات انتحاری وارتباطات سری وفعال باشبکهً همه کارهً قـومی و نکتائی پوشان خود دردرون دولت کرزی، ازسوی دیگر، توانسته اند درنقاط ستراتیژیک بسرعت نفوذ کنند واهداف خود را دربرچیدن پایه های مطرح و اساسی نظام، موفقـانه به انجام رسانند وسرانجام روزی فرا رسد که آقای کرزی یکجا با ارکان رهبری دولت ومشاوران بی حد وحصرش، بشمول استاد ربانی، در بن بست تسلیـم قـرارگیرند و بعد حساب دهـی آنها آغازگردد.

بناءً مرگ احمدولی کرزی بمثابه یک درس آموزنده ویک عبرتی ازتبلورحوادث تلخ، نه تنها برای خانـــوادهً کرزی بلکه برای سایرقدرت های مافیائی درکشور بایدعرض وجود کرده باشد که درراستای زندگی ومرگ، تلاش انسانها درصحنهً مبارزات عدالتخواهی ویاکشمکشهای خونین قدرت طلبی، باچه عنوانی بپایان میرسد.  چه نامهائیکه جاودانه وسرافـــراز دردل تاریخ جا میگیرد، درمقابل چه نامهای دیگریکه درخفت وتنزل وخود فروشی درلجنزاربدنامی شهرهً آفاق میشود.

 

 ولیخان باآنهمه قدرت وجاه وجلالش که ازسه کمربند محافظتی اوبه اصطلاح پشه یی هم نمیتوانست بسویش پرکشـد ولی بااین سادگی که خودش هم هرگــزآنرا در خواب وخیال تصورنمیکرد، ازمیان برداشـته شـد وبادستان تهی، ازهـرآنچه به جاه وجلالش پیوند یافته بود، حتا تهی از خونبهای انتقام، به ابدیت پیــوست. مسنـد نشینان قدرت طبعاً متــوجه شـده اند که امروز بجزازصداقت وخدمت به خلق الله و نام سربلند وماندگار، دیگرهیچ چیزدنیا بشمول قفسهای طلائی، بدرد رفتگان نمیخورد. ازهمینجا بود که فروغ فرخزاد درفلسفهً مرگ وزندگی فریاد برمیـداشـت :  « تنها صداسـت که می ماند»

 

مسلمـــاً آقای کرزی پس ازکشته شـدن برادرش بدست طالبـــــان، بارگ رگ جان خود متیقــن شده باشد که دیگرطالب و حکمتیار بهیـچ شکلی دوست وبرادرش شـده نمیتـوانند وادامهً بازهم تضرع وممـــاشات ویا بیچارگی ودرماندگی شـورای عالی صلح، دردق الباب آنها، بهیچ نتیجهً نرسیده بلکه برعکس، آخرین قطرات آبروی دولت آقای کرزی هم درین معامله برخاک ذلت خواهـد ریخت.

 

بناءً اگرجناب کرزی میخواهد خودرا ازلجن این سیاستهای مکـدروسردرگم، باسربلنـدی برون کشد هنوزهم که کارازکار نگـذشته وهنوزهم که خشم ملت، آنگونه که پیشبینی میشود دامنگیـرش نشده، بیک دگرگونی بنیادی درذات وماهیـت نظام آغازنماید. دشمن را شجاعانه دشمن خطاب کند وهنوزهم که قوتهای ناتو وامریکا درپهلویش قراردارند، ازموضع قدرت وعملیات سرکوب با طالبان سخن گوید. درعین زمان یک خانه تکانی وتصفیهً کدری را درمورد افراد وحلقاتیکه درارگ ریاست جمهوری بدورش حلقه بسته اند، وبدون تردید که دیریازود اورا بیک پرتگاه سوق خواهند داد، بسرعت رویدست گیرد. سره هارا ازناسره ها تفکیک کند، با اصلاح طلبان، نخبه گان ملییتهای دیگرو نیروهای ریشه ای که برون سیاست مانده اند، صادقانه دست تفاهم درازکرده وبخاطرآبادی وآزادی افغانستان عزیز، باآنها زبان مشترک پیدا کند.

این یگانه راه شرافتمندانه ایست که آقای کرزی میتواند بقا ونزدیکی خودرابا مردم خود دوباره احیا کند، درغیرآن سانحهً برادر، شاید هرلحظه سایه وار اورا دنبال نماید.

 

 اگست سال 2011


August 3rd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات