آئین عیّاری وجوانمردی
داکترغلا م حيد ر « يقين » داکترغلا م حيد ر « يقين »

 

 

قسمت بیست وششم

 

دیدگاهها

 پیوسته به گذشته :

شیخ ابوعلی دقاق راگفتندکه درسخن مردان شنیدن هیچ فایده هست،چون برآن کارنمیتوانیم کرد.گفت : بلی.دروی دوفایده هست :

اول : آنکه اگرمردطالب بود،قوی همت گرددوطلبش زیادت شود.

دوم : آنکه اگردرخوددماغی بیند،آن دماغ فروشکندودعوی ازسربیرون کندونیک اوبد نماید،واگرکورنیست،خودمشاهده کند.« شیخ فریدالدین عطار، تذکرة الاولیا»

   وامابعد:

    قابل یادکرداست که خلاصه وفشرده این نامه دربیست وپنج قسمت درسایتهای گوناگون درکشورهای چون:کانادا، سویدن،انگلستان،هالند،اطریش،دنمارک،وآلمان دربین سالهای ۱۳۸۵هجری تاسال۱۳۸۶خورشیدی به چاپ رسیده است.

    درهنگام پژوهش درباره آئین عیّاری وجوانمردی به تعریفهای دیگری درمورد،فتیان عیّاران وجوانمردان درآثار کلاسیک ادب فارسی برخوردم وهمچنان عده ازدوستداران این آئین مردمی که نویسنده گان سرشناس وشناخته شده معاصرکشورهای فارسی زبان هستند عقایدونظریات خویشراپیرامون این موضع ابرازداشته اند.

    ونیزتعدادی ازنویسندگان ودانشمندان گرانقدرلطف نمودندونوشته های رادراین زمینه،برایم فرستادند؛به همین دلیل به این نتیجه رسیدم که خلاصه وفشرده این اندیشه هاوعقایدرا زیرعنوان « دیدگاها» درکتاب علاوه نمایم تاازیکطرف ازآن اشخاص وافرادیادکرده باشم وازطرف دیگرازخوانش نظریات شان آگاهیهای حاصل شود.

* * *

هژدهم : غلام رضاانصاف پور

اعراب‌،افراد ورزيده‌ وچالاكي‌ راكه‌ درجنگهاي‌ تن‌ به‌ تن‌ وبعضي‌ عمليات  فردي  چالاكي‌ به‌ خرج‌ داده‌ وبا دانايي‌،قدرت‌ بدني‌، فنون‌ رزمي‌ وورزشي‌ مانند كوهنوردوصخره‌ نورد دربالارفتن‌ازديوارهاي‌ بلندمهارت ‌داشتند،عيّارميگفتند.

  تعبیراعراب تقریبأتعبیری شبیه عملکرد « نینجای » امروزی است .اماغیرازاین حالات،عیّاران دارای مرامنامه نانوشته بودند.

    شرافت،صحت عمل،رسیده گی به تنگدستان،حمایت ازمظلوم وتاختن برظالم ودیگرآئین  جوانمردی ازجمله مرامنامه عیّاران بوده که به آن نیزپایبندبوده اند.  

   ازمستندات تاریخ چنین پیداست که درهرشهری عیّاران رئیسی داشتند که اورا سرهنگ میگفتند. تاریخ نشان میدهد که آئیین فتو ت وجوانمردی که مکتب شناخته شده عیّاران است باتمام مشخصات عیّاری اززمان پارتهابین پهلوانان ومردم ایران رایج بوده است. درتاریخ سیستان عیّاران مردانی جوانمرد،شجاع،جنگجو،دارای صفات عالی انسانی ومردانه گی به همراه شففت وضعیف نوازی درمنتها ترین حد،تعریف شده اند. درقرن دوم هجری،عیّاران به صورت تشکیلاتی وارد عمل شده ومرکزخود رازورخانه هانهادندوآنقدرقدرت یافتند که بارهابرقشون اعراب پیروزشدند.چون بعدازاسلام عیّاری به صورت نهضتهای دسته جمعی علیه سلطه اعراب خودرانشان داد،به همین علت اعراب؛عیّاران راخارجی نام نهادند؛ مثل عمارخارجی ،حمزه بن آذرک خارجی ویعقوب بن لیث خارجی که هریک نوبت به نوبت خود ازسرهنگان عیّاران بوده اند.

نزدهم : داکتراسماعیل حاکمی

جوانمردی به معنی راه وروش گروهی است که درزمان قدیم آنهارابه عربی فتی وفتیان وبه زبان پارسی جوانمرد و جوانمردان وطریقه آنانرابه زبان تازی فتوت میگفتند.فتیان جمیعت مخصوصی راتشکیل میدادندکه پیشوایان خاصی داشتند،ودرجایگاه مخصوص گردمیآمدند،واساس عقیده آنان اینبود که ازمردم کارسازی ودستگیری کنندومهمان نوازی وبخشنده گی داشته باشند،وازناتوانان ونیازمندان دستگیری نمایند وبه آئین کرم وسخارفتارکنند.                                                                                             وهم ازاوست

  عیّاران طبقه ئی ازطبقات اجتماعی را تشکیل میدادند؛مشتمل ازمردم جلدوهوشیارازطبقه عوام الناس که رسوم وآداب وتشکیلات خاص داشتند ودرهنگامه هاخودنمائی میکردند. اینگروه پیشتردسته های تشکیل میدادندوگاهی به یاری امرأ یا دسته های مختلف برمیخواستند ودرزمره لشکریان ایشان میجنگیدند.

درعهد بنی عباس،شماره عیّاران وجوانمردان دربغداد،سیستان وخراسان بسیارگردیدومعمولأ دسته های عیّاران پیشوایان ورئیسانی داشتند. عیّاران مردم جنگجووشجاع وجوانمرد ورعیت نوازبودند.

بیستم : داکترجواد نوربخش

        پيش ازاسلام درخاورميانه مكتب فتوّت ياجوانمردي مرداني راپرورش دادكه آنانراجوانمردان يااهل فتوّت خواندند آيين جوانمردي شامل مروّت،ايثار،فداكاري،ياریمظلومان وبي پناهان،شفقت به خلق،وفابه عهدوبالاخره خودشكني بود، و تمامي اين خصوصيّات بعدهادرتصوّف بصورت صفات ممتازانسانهاي كامل درآمد. جوانمردان علاوه برصفات انسانيكه داشتندمقيّدبه انجام آداب ورسومي ويژه بودند،كه معرّف جوانمردي وجوانمردان بوده،است                      .                   پس ازاسلام كه جوانمردان دين اسلام را پذيرفتند به تدريج اساس مذهب تصوّف برپايه اسلام وفتوّت استوارشد وآداب جوانمردي دررسوم خانقاهي ميان صوفيان متداول ومرسوم گرديد                                                                      بعدهاكه فلسفه وحدت وجودوعشق الهي به وسيله مشايخ صوفيّه مطرح وروزبه روزعميق ترودلنشين ترشد،آئين جوان مردي  نيزدركنارآن نفوذ ورواجي فوق العاده پيدا كرد،چرا كه روح تصوّف يكسونگريستن ويكسان ديدن بانيروي عشق ومحبّت بود،واين روش اخلاق انسانی باآئین جوانمردی مطابقثت داشت.                                                              بايد توجّه داشت كه تصوّف دوجنبه دارد: جنبه باطني وجنبه ظاهري،باطنش سيرمعنوي وطيّ مقامات است تارسيدن به مرحله بقاي بالّله،وظاهرش  پيروي  ازآئين جوانمردي كه ازصفات انسانهاي كامل است.                                                                                         بیست ویکم : علی محمد روح بخشان

 فتوّت، یكی ازمفاهیم مهمّ عرفان وتصوّف است،كه ازهمان آغازپیدایش درمیان عامه مردم توجّه اهل نظر،عرفا و صوفیّه رابه خودجلب كرده وكتب ورسائل بسیاری دراین زمینه تألیف شده است .                                                                             

  یكی ازمضامین دلكش عالم تصوف كه به دنیای ادب هم راه یافته است وجایگاهی والاپیداكرده « فتوت » است كه ازهمان ابتدای پیدایی درمیان عامه مردم توجه اهل نظروصاحبان دانش رابه خود جلب كرد،ودراین زمینه چندان كتاب ورساله نوشته شده است كه به قول یكی ازمحققان فرانسوی احصایه همه آنها ناممكن است.

    فتوت درلغت عرب صفتی (مصدری) است كه ازكلمه « فتی » مشتق شده است وفتی (تازه جوان) كسی را گویند كه پای دردوره جوانی نهاده وروزگارخوش شباب راآغازكرده است. شاید به همین سبب درفرهنگهای لغت فتوت را جوانمردی ومردی معنی كرده ‏اند وفتی راجوان وجوانمردنیكو خوی دانسته ‏اند.

    فتوت درفرهنگ ایرانی به معنای جوانی،سخا،كرم،بخشندگی،جوانمردی ومردانگی آمده است ودرعالم تصوف عبارت است از: غیررابرنفس خودترجیح دادن،انواع ایثار( ایثارمالی وجاه وجلال ونفس )،كوشش دراموردیگران ودیگران رابرخودبرتری دادن وباهمگان به انصاف رفتار كردن...، ودراصطلاح عارفان عبارت ازایثاراست كه « اول درجه آن ایثاربه جاه، واعلام رتبه آن ایثاربه نفس است ».

 سُلّمی گفته است: ایثارآن است كه خودراكوچك شمری ودیگران رابزرگ داری وحُرمت نهی،ازلغزش برادران درگذری،باخَلق به نیكی رفتاركنی،نسبت به كسانی كه ازآنان آزرده دلی،بذل وبخشش كنی،فضایل خَلق وعیوب خود را مشاهده كنی...

ونیزگفته ‏اند :

   فتوت آن باشد كه برای خود فضل ومزیّتی نبینی وآنرا سه درجه است :

- ترك خصومت

-  وتغافل اززلّت دیگران

-  واحسان درمقابل بدی

 فتوت بانفس كه غیرخدارا نبیندوكارهای خودرابرای اجرومزد انجام ندهد واطاعت حق را خالصانه انجام دهد...

    فتوت هم درمیان ایرانیان وهم درنزداعراب سابقه كهن ومعانی وسیع ‏ترداشته است،چنانكه درعصرجاهلی درمیان اعراب یك معنای مجازی برای آن پدیدآمدكه شجاعت وسخاوت بودوعرب این دوصفت راازهمه صفات پسندیده‏ تروستوده ‏ترمیداشت وچندان دامنه یافت كه مشتقات آن ده‏ باردرقرآن كریم آمده است » وحتی به زبان پیامبرهم جاری میشده است؛ چنانكه شیخ ابوعبدالله محمد بن ابی المكارم دركتاب الفتوة ازحضرت صادق (ع)  نقل كرده است كه گفت :

« رسول خدای(ص) گفت : جوانمردانِ امت مرا ده علامت است : راستگویی ووفای به عهدوادای امانت وترك دروغگویی وبخشودن بریتیم ودستگیری سائل وبخشیدن آنچه   رسیده است وبسیاری احسان وخواندن مهمان، و سرِهمه آنها حَیاست.

وهمین فتوت وجوانمردی است كه به حضرت علی(ع) انتقال یافته و « فتا » ی مطلق شده است، كه : «لافتی الاّ علی...» در حق او گفته شده است. و ازاین جاست كه فتوت، كه حتی ازآن به « علم فتوت » یاد كرده ‏اند، ازدیرباز وارد متون مختلف فارسی وعربی شده است وحتی كتابهای مستقل دراین باب به رشته تألیف درآمده است؛همچون عوارف المعارف، حدیقة الحقیقه، تذكرة الاولیاء، رسائل جوانمردان، كتاب الادب والمرؤة، تحفة الاخوان فی خصائص الفتیان... وبحث ازآن به متون منثورمنحصرنمانده ودرشعرفارسی هم جایگاه شایسته یافته است؛ چنانكه شیخ فریدالدین عطاردرمثنویهای خودبه تفصیل درباره آئین فتوت سخن رانده است ....

     به همین علت است كه فتوت مدتها باعیّاری، كه درمجموع نوعی خدمتگزاری به ضعیفان است،درهم آمیخت وتا دیربازهمپای آن درسطوح مختلف جامعه ودرمیان لایه‏های گوناگون مردم، به ویژه اصناف، به كارگرفته میشد‏ وجوانمردی لازمه عیّاری به حساب میآمد.

    به همین ترتیب جوانمردی با پهلوانی هم ملازمه داشت وپهلوانی بدون جوانمردی به تصور درنمیآمد ویافت هم نمیشد؛ واگر زورمندی فاقد جوانمردی پیدا میشد « قلدر» بود نه پهلوان. چنانكه یكی ازنامدارترین پهلوانان تاریخ ایران یعنی پهلوان محمود خوارزمی كه بیشتربه نام « پوریای ولی » شناخته است ازاَبدال وبزرگان عالم اخلاق وانسانیت بوده است زیراكه اندیشه اصلی اودستگیری ازافراد ناتوان، وغمخواری وبیمارداری ضعیفان و بیچارگان بود.

 


بیست ودوم : داکترباستانی پاریزی

    بنای کارعیّاران برجوانمردی بود.درشهرها، شبروی وشبگردی میکردند وگریزازبامی به بامی برای فرارازچنگ عسس وشرطه ومامورین دولتی.

    کارعیّاران تهدید ثروتمندان ومتنفذین وحکام بود،وکمندانداختن وخنجربازی وازبرج باروها بالا رفتن ویا زیرپلها خفتن وازنقبها گذشتن. آنها بسیاری اوقات تحمل این خطرات ومصایب را برای انجام کارمردم بینوا ویا دفع ظلم ازمظلوم نموده، وبسیارچست وچالاک بودند.

فواصل بین شهرها وده ها را ازراه های غیرمعمول وناشناس، ازبیابانها وکوه ها ودره های صعب العبوربامشقت ورنج فراوان؛ مگربا شتاب وبدون بیم طی میکردند، و مأموریت خود را به انجام میرساندند.

بیست وسوم : داکترقربان واسع

   اگرچه نامواژه های جوانمردی وعیّاری درتندیس پیدائی خود یکی نمی نمایند،اماازدید گاه منطقی دارای یک مفهوم،رسم وراه وآداب یگانه اند وازیک اندیشه پیروی میکنند.

اندیشه عیّاری وجوانمردی،چه ازجهت آداب وپرورش وآموزش وچه ازروی نظام ویژه خود،بسیارکاملتروتوانابود.

    به سخن دیگر،این دواندیشه یک جریان انسانی واحد رادربرمیگرفتند.جوانمردان و عیّارانی که درشهرهای مرو،وبخارا،سمرقند ونخشب،بلخ ونیشاپوروسیستان آندوران،یعنی درایام حکمرانی عباسیان میزیستند،دستگیری ازبیچاره گان،ناتوانان،وازپا افتاده گان را وظیفه نخستین خودمیدانستند.هرجاکه ناتوانی وافسرده روانی رامیافتند،به یاری اومیشتافتند

شایسته گفتن است که دراین روزگارمردمداری،کرم،سخاوت وشجاعت که ازبلندترین پایه های اخلاقی به شمارمیروندوازجمله معنویات کامل جوانمردان بودند،بازهم کاملترگردید. به روی این صفتهای گزیده،آنهامخالفت بابیگانه گان را،وظیفه درجه یکم خویش میدانستند دلاوریهای پسرآزرک یعنی حمزه درسیستان،که درسال 179هجری به شورش سربرداشت به گروه جوانمردان وابسته گی داشت. دلیل برجسته دیگری براین مدعا،یعقوب بن لیث صفاری اساسگزاردولت صفاریان است که به مقابل اشغالگران عرب وخلافت ننگین آنها برخاسته،یک دولت آزاد خراسانی را فراهم آورد.اونیزازبین همین جوانمردان برآمده بود.

بیست وچهارم : پوهاند داکترجلال الدین صدیقی

   گروه عیّاران یاجوانمردان یا فتیان با رسم وآداب وسازمان خاص به میان آمدند. اعضای جوانمردان گاهی به یاری امرأیادسته های مخالف آنان برمی خاسته اند،ودرزمره لشکریان ایشان میجنگیدند.

عیّاران سیستان که رؤسای آنانرا« سرهنگ» میگفتند دراغلب موارد بامخالفان حکومت عباسی همدست شدند ودرجزسپاهیان ولشکریان آنان درمیآمد.

  یعقوب لیث صفاری ازهمین گروه بود که به درجه « سرهنگی » رسید وبه کمک عیّاران جوانمردسلسله صفاری را تأسیس کرد.

  عیّاران مردمی بودند وطندوست، مهربان ومردمدارومهمانوازکه امانت نگهداری را نیک

میدانستند وبه آن سخت پایبند بودند .آنان به وعده که به کسی میدادند؛ اگرسرشان هم میرفت 

به آن وفاداربوده وبه عده خویش وفامیکردند .

بیست وپنجم : کاندید اکادمیسن محمداعظم سیستانی

   ازعهد خلا فت بنی امیه تا پایان دوره سلجوقان قشری مهم ازجامه شهری را«عیّاران» تشکیل میداند. دنباله این سلسله درعهد مغول به تشکیل سازمان نیرومندی به نام « فتوت » که اعضای آنرا به تازی « فتیان » وبه فارسی جوانمرد میگفتند، انجامید که دررأس شان دردوره های مغول بزرگان تصوف قرارداشتند واعضای آ نرا بیشترپیشه وران و صنعت گران واقشارمختلف عوام الناس تشکیل میدادند .

دردوره های حکومت اسلامی وطاهریان، صفاریان وساما نیان وغزنویان وسلجوقیان،   کشاورزانی که زمین خود را ازدست داده بودند ویا پیشه ورانی که دردهات پیشه آنها رونقی نداشت، به شهرها روی میآوردند، ودرجزوعوام الناس شهری درمیآمدند،

    درآغازازاین گروه، دسته های مسلح برای جهادبا کفار( یا مقابله باظلم واجحاف عمال حکومت ) به وجود میآمد که آنان را « المطوعه » میگفتند، بعدها درهدف وتشکیلات اینگروه تحولی رو نماشد که آنان را خراسانیان « عیّا ر » و« جوانمرد » نامیدند .    

    عیّاران ازهمان آغازحکموت اسلامی درسرزمینهای خراسان: مانند مرو، بلخ ،هرات، قهستان وسیستان وروستاهای اطراف آن نفوذ وقدرت زیاد داشتند ، که همواره در برابرظلم وزورگویی عمال حکومت به مبارزه برخاسته اند، ودرنتیجه اقدامات قاطعانه این گروه بود که سرانجام تحت قیادت ورهبری یعقوب لیث رویگر که خودسرهنگ عیّاران سیستان بود وازته طبقه پیشه وران کم درآمد ( که روزی نیم درهم مزد داشت ) برخاسته بود وکوره رویگری او راچون سندانی استواروپایداروپراراده،مصمم، بارآورده بود. بیرق اسقلال ملی خراسان و ایران زمین را دربرابرسلطه جابرانه خلافت بغداد به اهتزازدرآورد واگردردام حیله المؤفق برادرخلیفه معتمد نیفتاده بود، حتمآ طومارسلطه چند صد ساله عباسی را که برمکروغدر وخیانت بنیادیافته بود، درهم میپیچید، وملیونهاانسان زحمتکش وستمدیده سرزمین  ایران وافغانستان وآسیای میان « میانه » را اززیر یوغ استبداد عربی نجات میداد .

     سیستان قرنها یکی ازکانونهای پرجوش وخروش سازمان عیّاران یاجوانمردان بود.  جوانمردانی که روحیه صداقت، سخاوت، رفاقت، جوانمردی، شبگردی، دستگیری از مظلومان ومستمندان ونظایراینها، آنها را بهم پیوند میزد، ورفیق میساخت. طبعآ چنین روشی مورد پسند جوان و افراد شجاع و ازخود گذری قرارمیگرفت که ازاوضاع ناراض ودرجستجوی راه دفع مظالم بودند .

    سیستان برای پیشرفت این فکرهم ازجهت تاریخ، وهم ازلحاظ سیاسی وروحیه ملی کمال آمادگی را داشت، وازبرکت برخورداری تمام این زمینه هاست که تنها درسیستان و درشهرهای زرنج و بست بود که عیّاران امکان به دست آوردن قدرت سیاسی را فراهم کردند ودرکاربدست گرفتن حکومت توفیق یافتند .

    چون عیّاران درنهضتهای ملی وآزادیخواهی خراسان زمین نقش فعال ومؤثرداشته اند و بخصوص درسیستان این گروه توانستند قدرت سیاسی را به دست گرفته  برای نجات ورهایی سراسرخراسان و ایران ازسلطه بیدادگرانه خلافت عباسی تلاش وپیکارکنند ؛ بنا برین، جا دارد برای شناخت این گروه فداکاروانساندوست، کتاب یا رساله جداگانه به نگارش گرفته شود، زیرا مهمترین درسهای که ازسرگذشت عیّاران فراگرفته میشود، آزاد منشی، انساندوستی و کمک به مظلومان و ستم رسیده گان وضد یت با زورگویان ومستبدان است .

    یکی ازکارهای سیاسی ناروا وتعصب آمیزدستگاه خلافت بغداد، نامیدن افراد وخاندانها به اسم شغل وحرفه شان بود، مانند: ابن ملجم « پسرلجام داریا افساردار »، ابن حفار « پسرقبرکن » ، ابن عمار «پسربنأ »، ابن حفی « پسردلاک یا سرتراش »  ابن صفار« پسررویگر» وغیره وغیره .

    هدف ازاین نا مگذاریها، کم زدن وخرد ساختن اشخاص مورد نظردرچشم اعراب بود. اعراب کشورهای مفتوحه را هم پایه وهم سنگ خود درهیچ زمینه نمیدیدند. آنان با این مردم رفتارتعصب آمیزوبرخوردی آلوده با تبعیض داشتند.ازدواج با اهل کسبه واهل حرفه را ناجایز میشمردند ؛چونکه این مردم را هم کفووسیال خود نمیدانستند.بقایای این طرز تلقی در ذهنیت مردم کشورما تا اواسط قرن بیستم به مشاهده میرسد، وخاندانهای صاحب نام ونان، دختر دادن ودخترگرفتن از این طبقه را دون شأن ونشان خانواده گی خود دانسته، جدآ ازآن حذرکرده و دوری میجستند .

    درمورد صفاریان سیستان نیزهمین سیاست تعصب آمیزمدنظرخلافت بغداد ومؤرخین عرب بوده است، زیرا عیّاران آزاده وشجاع سیستان تحت رهبری یعقوب لیث « عیّار» پرچم استقلال را برضد استبداد خلافت بغداد به اهتزازدرآوردند وتا پای جان رزمیدند و راه نجات ملی را با پیکاربرضد استکبارعرب وسلطه جابرانه خلافت بغداد به مردم       افغانستان و ایران نشان دادند .

    اینست که همه جا از رهبرعیّاران، این پیش آهنگ نهضت استقلال وآزادی، درکتب تاریخی وجغرافیه عربی، به نام « ابن صفار » یا صفاری یاد شده ومؤرخین ما بدون توجه به اهداف سیاسی آ میخته با تعصب مؤرخین عرب، این خانواده آ زادی خواه وعیّار را درکتابهای خویش به نام « صفاریان » ودوره حاکمیت شان را نیزدوره « صفاری یا صفار یان » خوانده اند .

هرگاه ازهمان آغاز، این خاندان آزادی خواه به نام « نهضت عیّاری » مسمی میشدند، چقدرعالی وبجا میبود؛ زیرا باشنیدن کلمه (عیّار) فورآ درذهن انسان، خصایلی، چون شجاعت، جوانمردی، راستگویی، نمک شناسی، ازخود گذری، وفا به عهد ومیثاق، شفقت نسبت به مستمندان ودستگیری ازمظلومان وغیره صفات نیک انسانی، تداعی میشود. در حالیکه اگرکلمه  صفاریان را امروزبشنویم، جزتصویری ازیک حکومت اهل کسبه که چندروزی حکومت کرده ورفته اند،چیزدیگری درذهن وخیال مامنعکس نمیگردد.                                برای آنکه حق این خاندان بیش از این تلف نشده باشد وما نیزدرتربیت فرزندان خودو نسلهای آینده، نقش مثبت اخلاقی بجای گذاشته باشیم، من ازاین به بعد، دوره حاکمیت این خاندان را« دوره عیّاران » مینامم، تا دیگران چه بیندبشند وچه صواب بینند؟

    یادداشت: اینکه دوران حاکمیت صفاریان به نام دوره« عیّاران» نامگذاری شودکار خوب وقابل قدراست؛مگرمیپندارم که یکی ازافتخارات پرمایه نهضت عیاّران وتشکیل دولت صفاریان،آنست که آنها ازطبقه کم درآمد جامعه وازاهل کسب وکاربوده اند،که این افتخارورزی شان نه تنها دردوران حاکمیت صفاریان،بلکه تاامروزنیزهوا خواهان وجانب داران فراوانی درمشرق زمین دارد. یعقوب لیث خودبه نفس خویش همیشه درزمان زمامداری اش ازاینکه رویگرزاده است با افتخاریاد میکند ودرجواب خلیفه بغداد که آمده است او را دست بسته اسیربگیرد،چنین میگوید که :

به فرمود تا رسول خلیفه آوردند وبنشاندند. پس روی سوی رسول کرد وگفت : بروخلیفه را بگوی. من مردی رویگرزاده ام و ازپدررویگری آموخته ام .خوراک من نان جوین و ماهی وپیازبوده است و این پادشاهی وگنج وخواسته ازسرعیّاری وشیرمردی به دست آورده ام ، نه ازپدرمیراث یافته ام و نه ازتودارم. ازپای ننشینم تا خاندان توویران نکنم، یا آنچه گفتم به جای آورم ویا بازبه نان جوین وپیازوتره قناعت کنم .پدرم رویگراست ومن رویگرزاده،و با نان و تره بزرگ شده ام،وازجنگ کردن با خلیفه نمی هراسم ومردن را درراه آزادی وطنم بهترازاسارت وبنده گی میدانم ،وبه گفته فردوسی پاکزاد:

مرا مرگ بهتر ازآن زنده گی

که سالار باشم کنم بنده گی

    وبازدرفتوت نامه واعظ کاشفی میخوانیم که :« جوانمردآن بودکه بت بشکندوبت هرکس نفس اوست،هرکه هوای خویشتن را مخالفت کند، اوجوانمرد به حقیقت بود » که این اصل همیشه درنزد عیّاران عزیزوگرامی بوده و با آن افتخارمیکردند .

 


    وبا زدرکتاب « سمک عیّار» میخوانیم که :« سمک » که سرکرده  تمام عیّاران است  افتخاردارد که ناداراست وازطبقه پایین جامه،وکارهای که انجام میدهد،برای نام است،نه به خاطرنان وشوکت وشهرت طلبی  وشخصیت طلبی . به روایت فرامرزبن خداداد ، از زبان سمک عیّار دراین زمینه، چنین میخوانیم :

   « من مردی ناداشت وعیّارپیشه ام، اگرنانی یابم بخورم واگرنه میگردم وخدمت عیّاران وجوانمردان میکنم وکاری اگرمیکنم ، آن برای نام میکنم،نه ازبرای نان.واین کارکه میکنم ازبرای آن میکنم که مرا نامی باشد .» ( یقین )

 

بیست وششم : استاد خلیل الله خلیلی

    ازنظرادیب، شاعرودانشمند شناخته شده کشور، روان شاد « استاد خلیل الله خلیلی»   شکردروقت نیستی و بذل دروقت توانمندی، عین فتوت وجوانمردی است؛ چنانکه درقطعه شیوا و زیبای زیرکه به گمان اغلب موضوع  آنرا ازترجمه رساله قشیریه گرفته باشد،چنین

میخوانیم :

شنیده ام که  شهه  ملک فقر ابراهیم

به لطف کرد شبی از شفیق استفسار

که ایعزیزچسان زنده گی کنی تأ مین

دراین سرای دو در شکنج لیل ونهار

به فخرگفت که درنیستی نما یم صبر

وگر بیا بم چیزی ، شوم سپا سگزار

جوابداد که اینشرط اهل همت نیست

که ازسگان خراسان شود پدید اینکار

رجا ل  حق  چو نیا بند   شکر  کنند

چو یا فتند ، نما یند بهر دوست  نثار

بیست وهفتم : محمد آصف آهنگ

          كاكه‌هاي كابل درپي‌ شهرت نبوده و دربرخورد با مردم ازفروتني وعجزكارگرفته

هيچوقت ازكارهايي كه ميكردند، لاف وپتاق نمیزدند.هرگاه داستاني ازآنها امروزوردزبان شهريان كابل است، ازطرف كساني پخش گرديده كه آنرا به چشم سرمشاهده كرده ‌اند.از جانبي دركشورمامطبوعات به صورت امروزي وجود نداشت وخط وكتابت هم عده محدودي داشتند كه بدربارويا دفاتردولتي كارميكردند وازآنهاهم نظربه استبداد سلطنتي چيزي به يادگارنمانده است. ازآنرونام ونشان كاكه‌ها حتي گورآنها معلوم نيست.

    به اثرتوجه وكنجكاوي برخي ازاهل خبره ومورخين ومذاكره باخراباتيان وريش‌ سفيدان نام عده ازكاكه‌ها روشن گرديده و ازكارنامه‌هاي بعضی ازآنها به صورت داستان وقصه آمده است. وازمتباقي تنها اسمي درخاطره‌ ها مانده است كه ازاين قراراست :

الف : كاكه‌هايي كه درمبارزه با انگليسها پرچم را بدست گرفته‌ ومردانه با دشمن نبرد  كرده اند:

ب :‌ كاكه‌هايي كه ازبعضي‌شان اثري مانده است ويا فقط اسم آنها را شهريان به خاطر دارند.

ج : كسانيكه كاكه وعيّارنبوده ولي يكي ازصفات جوانمردان وكاكه‌ها را داشته ‌اند. بعض ازلباس كاكه‌ها تقليد ميكردند. برخي از رفتاركاكه‌ تقليد ميكردند و بعضيها تنها پراگ‌ گويي وپرزه رفتن كاكه‌ها را آموخته بودند وعده هم كمك ودستگيري ازبينوايان ميكردند كه در حقيقت متصف به تمام قوانين كاكه‌گي نبوده وصرف ازيكي يادوعمل كاكه‌ها پيروي ميكردند . 

-  محمد ابراهيم، مشهوربه «حيدري» بچه سائين پيزارخودش مرد درويش مشرب بود ولي لباس كاكه‌ها را بتن ميكرد ومثل كاكه‌ها راه ميرفت ومانند كاكه‌ها پرزه‌ گوي بود.

-  بابه رضاء كشميري، مانند كاكه‌ها قدم برميداشت و بمردم كمك ميكرد ودلاور بود.

- بابه حيات، مانند كاكه‌ها پرزه‌ گوی بود و پراگ ميگفت.

- كاكه طاهر، مرد درويش بود ومانند كاكه‌‌ ها راه ميرفت و پراك‌ گوی بود.

- كاكه طيغون، مردنظربازوپاكبازبودودرويش.درجواني لباس كاكه ‌گي ميپوشيد وبا كاكه‌‌ها مونس بود.

-  پيرمحمد،معروف به پيروي بچه ادي مردخوش مشرب بود ورفيق رفقا.

-  ماما كريم خان مثل كاكه طاهردرويش بود ومانند كاكه‌ها رفتارميكرد.

-  استا براتعلي، مانند كاكه‌ها لباس ميپوشيد وطبع مردانه داشت.

-  حاجي يعقوب: سخاوت مردانه داشت.

- ملا اسحق ازهمدردان و يارافتاده ‌گان بود. اگرمحبوسي و يا باقید‌هي يا ضرورتمندي ضامني بكار داشت، ملا اسحاق نظريه اعتباري كه داشت ضامن ميگرديد.

چهارچته باچهارمرد تيپكش

    چوك كابل ازعهد بابر،مركزتجارت وداد وستد ومركزاعلانات، اخبارو راه ‌آمد و رفت شهريان كابل واطرافيان بود. دروسط چوك ميدان نسبتاً وسيعي قرارداشت كه ازميدان راه‌هايي به اطراف شهر كشيده شده بود. چوك كابل به اصطلاح ناف شهربود وعابرين به هرسمتي كه ميرفتند ازچوك ميگذشتند. چارچته وچته‌هاي آن با سقف پوشيده وبلند با آينه‌ كاري وچوبكاري كه توسط معماران وصنعتگران معروف باهنرمندي وذوق‌ عالي ساخته شده بود، ديدني وتماشايي و ازآبدات تاريخي كشورما بشمارميآمد.

    چوك وچته‌هايش ازمزدحم‌ ترين نقاط شهربود. بعلاوه دادوستد تمام اعلانات و اشتهارات  درچوك وچته‌هايش نصب ميگرديد.هرستون وخشت آن خاطره‌ ها دارند.خاطره هاي وحشتناك ، خاطره‌هاي غم ‌انگيز وخاطر‌ه‌هاي شيرين.

اميرعبدالرحمن خان شاه جبار وزيرك، توسط جاسوسهايش هميشه اخبارواطلاعات خودرا ازچوك بدست میآورد، وهرتصميمي كه ميگرفت پيش ازآنكه موردعمل قرابدهد ،

ميگفت : ببينيد كه درچوك چه ميگويند. چوك را با چته‌هايش مانند گنبد كوتوالي وكوتي ‌لندي ناشيانه ويران كردند. آري چوك با چته‌هاي زيبايش وبا آن فرازونشيبهايش وبه آن حوادث تاريخي‌اش بخاك يكسان شد كه نشاني ازآن برجانماند.

    چوك تاريخي وپرحادثه چارمرد تيپبيك ونمونه را درآغوش خود پروريده بود، كه شهريان ازآنها داستانها داشتند وساحه‌ شهرتشان درسرتاسركشوركشيده شده بود. آن چهار يارو چهارمرد تيپيك كه عاشق چوك وچته‌هايش بودند وجواني خود را در آغوش آن سپري كرده بودند. تحمل ويراني وعرياني آنرا نداشتند ويكي پي ديگرازغم دق كردند ورفتند و ديگركسي آنهارا نديد،مانند: بابه حیات،بابه جلال،کاکه تیغون وکاکه حیدری.

بیست وهشتم : داکتراکرم عثمان

    درپویه تکامل فکری ورفتاری مردم ما عّیاری یاکاکه گی ازمنزلت ومقام خاصی بر خورداراست.ارزشهاومعیارهای مورد قبول عیّارها درجریان آزمونهای دشوارحیات وآمد وشدرویدادهای باب وناباب،میمون ونامیمون زندگی بالاآمده ودرمواردی جزؤوجدان چهره های شاخص وبرجسته شده است.

جای گفتن ندارد که سجایای پایاوماندگارکه درمناسبات اجتماعی ماریشه گرفته اندودر قالب محامد اخلاقی جابه جاشده

اند،ناشی ازسود وزیانی بوده که باکاربست شان نصیب مردم شده اند. به گمان ماسرچشمه تمام هنجارهای اخلاقی همین انگیزه هاوخاستگاه ها بوده اند.

   مختصراینکه«عیاری» نوعی ازخودگذریست.همدرد دیگران بودن،ازشادی مردم خشنود شدن وازرنج شان کاستن اولین شرط « کاگه گی» وبه سلک عیّاران پیوستن است.

قربان کردن مطامع ومنافع شخصی درراه بهروزی وشادکامی بنی نوع انسان ازدیرگاه درفرهنگ ماریشه وموردتبجیل وستایش شاعران،فلاسفه وعرفا قرارگرفته است.           

مادرردیف ارزشهای معتبراندیشه ای به ندرت به ارزشی برمیخوریم که درآن استحاله  دروجود همنوعان،بخصوص همنوعان دردرسیده مطرح نباشد. 

طوریکه واقف هستیم ،چه قبل ازاسلام وچه بعد ازاسلام درآزمایشهای مرگ وزنده گی شخصیتهای ازجان گذشته ای،چه دربرابرغارتگرخارجی وچه درمقابل مستبدداخلی،قدعلم کرده اند،وازجان ومال رعیت حراست کرده اند،که ازآن شمار میتوان ازابومسلم خراسانی،یعقوب لیث صفاروعمرولیث صفارنام برد.                                                         

درجنگهای آزادیبخش ضدبیگانه  همچنان نزدیک به روزگارما،کثیری ازکاکه هاشرکت کرده اندوجان شانرافدای آزادی وکرامت مردم کرده اند وخودرابه عنوان ابرمردها،پهلوانهاوقهرمانهای مردمی تثبیت کرده اند.چه بساکه همین چهره ها بعدازسلطه اعراب واستقراراسلام درمنطقه مادرنوعی استحال وجابه جائی عرضی وجاهت مذهبی ودینی یافته اند. وشکل وشمایل قدسین را به خود اختیارکرده اند.                                          

بیست ونهم : داکتراسدالله شعور

  برخی ازمشکلات اجتماعی که استفاده اززوروتحکم درحل آنها محتوم میگشت، توسط نظام مردمی دیگری حل میگردید که آنهم با دولتها نظام سیاسی کشورهیچگونه ارتباطی نداشت. این نهاد اجتماعی حلقه های عیّاران یا کاکه های کابل بود که پس ازانتشاردین مقدس اسلام درسرتاسرکشوربه وجود آمده بود. کاکه ها انسانها یی بودند که استفاده ازرزق حلال، پرهیزازمناهی، حمایت ازمردمان تهیدست،جانبداری ازمظلومان وتهدید وسرکوبی قهریه ی ظالمان، چپاولگران ومتجاوزین به حقوق دیگران را به صورت داوطلبانه وبه حیث یکی ازاصول عیّاری خویش به ذمه میگرفتند ودرتعمیل آنها خود رامتعهد میشمردند.  هرگاه برکسی ستمی میرفت وکلانترکوچه ازلحاظ عرف وعرفای منطقه ازلحاظ احکام دینی به دادن یاری برمظلوم رسیده نمیتوانست وبه ویژه اگرطرف ظالم اززورمندان، توانگران وروشناسان میبود، آن وقت برای اینکه درمحاکم دولتی به سبب نفوذ اجتماعی و یاموقف اقتصادی طرف ظالم گرفته نشده، زمینه برای رشوه خواری وسوء استفاده ی مأمورین دولت باقی نماند، مظلومین به کاکه ها پناه برده ازآنان طلب دادخواهی میکردند.          

    کاکه ها نیزبا استفاده اززوروقوه ی قهریه حتی تا به کشتن متجاوزین به حقوق مردمان ناتوان، داد مظلومان میستادند.

این سیستم توسط استعمارانگلیس وبه یاری امیرعبدالرحمن به شدت ضربه دیده ومسخ گردید. ازآخرین سالیان سده ی نزدهم میلادی تا اواسط سده ی بیستم، صرف کاریکاتوری ازسیستم کاکه گی وعیّاردرکابل باقی مانده بود که بامدرنیزه شدن نظام اداری کشور و حاکمیت قوانین مدنی آهسته،آهسته ازبین رفت.

     کاکه شیرنینواز،کاکه حیدری، کاکه تیغون،کاکه غنی نصواری وامثال اینها،آخرین کسانی بودندکه برخی ازصفات عیّاران راداشتند ویادگارکاکه های گذشته شمرده میشدند.

سی ام : ابراهیم سکندری

  درقرنهای هفتم ونهم تقریبأ دراغلب کشورهای آسیائی وآسیای مرکزی گروهی ازمردم با یک نوع سیستم تشکیلاتی موجودبودند که میتوان آنهارا درمنزلهء احزاب متش
November 25th, 2007



  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي