به جوانان بیندیشیم
نوشته : اسد محسن زاده نوشته : اسد محسن زاده

 به پیشواز سوم عقرب روز جوانان افغانستان

 

 

 

بخش یکم

 

 

 

با آنکه در افغانستان در سی و پنج سال گذشته جمعیت کشور شمارش نشده است ، سازمان ملل متحد در سال 2008 ترسایی رقم باشنده گان افغانستان را سی و دو میلیون ، منابع انگلیسی  آنرا در سال 2010 ترسایی 29.1 میلیون و وزارت خارجه المان در جولای سالروان آنرا 30 میلیون خواند .همین سه ماه پیشتربود که ریاست احصایه مرکزی کشور نفوس افغانستان راکمی بیشتر از بیست و شش میلیون « سنجش علمی ! » کرده  و آن را به دستینه گذاشت.

همین ها حد وسط سن در افغانستان را 45 سال (میانگین سن مردهـا  برابر است به سن زن ها )  خوانده و سهم جوانان در کل نفوس افغانستان را 70 در صد*گفتند.

بربنیاد این برآورد ها  در افغانستان  بین  18.6 الی 22.4 میلیون جوان در کل نفوس کشور شامل میباشد. این جمعیت می‌تواند سرمایه ای عظیم برای هر رژیم مترقی و مردمی باشد، چیزی که در مورد رژیم افغانستان عکس پیدا کرده است.

سنجش های یادشده با ارقام واقعی ناهمساز اند زیرا این آمارها برپایه های ذهنی و نادقیق استوار بوده دارای کاستی های شمارمندی استند. از سر ناگزیری این آمار را پایه  قرارمی دهیم تا بر بنیاد آن مساله جوانان در کشور را بازنگری کنیم.

در این نبشته ازکل شهروندان کشور، جوانان مورد توجه ماست که بدون آنها دستیابی به آماج های ملی و پیشرفت نا میسر میباشد. اگر به باور سازمان ملل متحد هفتاد در صد کل نفوس افغانستان را جوانان تشکیل دهند در اینصورت ما با یکی از گروه های  مهم جامعه سر و کار داریم که تا حال به آن توجه لازم و درخوریادی صورت نگرفته است.

قبل از داخل شدن به سرزمین پر آشوب و دردبار جوانان افغان ، جا دارد تا کوتاه در  باره « جوان » و« جوانی » به تعریف ها و سنجش های علمی در حوزه جوانان بایستیم تا  بحث مان به کوتاهی و بیراهه نرود.

« جوانی چیست ؟ »  و « جوان کیست ؟ » پرسش های دشوار و بنیادی اند که جامعه شناسی ، روانشناسی ، دین ، سنت ، قضا ، سیاست  ... هر یک از دید خود در باره آن  برداشت جداگانه  داشته ، سنجش های ویژه خود را پیشکش نموده و جوان و جوانی را به گونه خویش  تعریف کرده است .افزون بر این ها هر کشور خود ، سن جوانی  شهروندانش را برگزیده وقوانین و نورم های جامعه را بر آن استوار می سازند .                                                                                    شایان ذکر است که بر پایه این برداشت ها درجهان ما سن جوانی بین 7 الی 39 سالگی تعین و جوانی  32 سال به درازا میکشد.  در بنگله دیش سن جوانی بین 18 الی 35  سال ودر یوگندا بین 12 الی 30 سال قرار دارد.بدینگونه هر کشور به بنیاد مصلحت و ویژه گی های ملی خودش سن مختلف را برای جوان بودن برمی گزینند. قانون های جزا ، کار ، انتخابات ، حمایت ازکودکان و جوانان  ...  نیزهر یک تعریف های جداگانه ای از  « جوان » بدست میدهـنـد.                                                                                  وقتی سازمان ملل متحد در نشست عمومی سال 1985 ترسایی خود برای راه اندازی « سال جوانان » آماده گی میگرفت ، سن جوانی را بین 15 الی 25 تعین نمود.با آنهم کنوانسیون ها  وقرار داد های سازمانهای جانبی این نهاد جوان بودن را گونه گون به تعریف نشسته اند. از جمله «  کنوانسیون جانبداری ازحقوق کودکان » نوجوانان بالاتر از 14 ساله تا  آنهایی که هنوز به سن 18 پا ننهاده اند را « کودک » میخواند که اصول و مفردات  این کنوانسیون  در باره آنها مورد اجرا میباشد.از جمله بند 28 کنوانسیون در باره حق آموزش ،تعلیم و تربیه عمومی و مسلکی رایگان و بند 34 این کنوانسیون در باب جلوگیری از سو بهره کودکان، به کشور های پابند این  کنوانسیون وظیفه میدهد تا جلو سو استفاده های جنسی ، فحاشی ، روسپی گری و پورنوگرافی کودکان را بگیرند. سازمان بین المللی کار نیز اصول با ارزشی را در باره کار جوانان و نو جوانان، حقوق آنها و مسوولیت دولت ها را تثبیت کرده است که سخت ارزنده و شاینده  و سزاوارجانبداری و حمایت اند.                                                                                                                                                     در کته گوری سنی یاد شده بنا بر دلیل های جسمی و روانی، اجتماعی ، دینی ... مفاهیمی چون کودک ، نو جوان ( 13 الی 19 ساله ) ، نا بالغ ، جــوان رشــد یابنده ، بالغ (  20 الی 24 ساله ) و ... نیز کاربرد روزمــره داشته و جوانان به  سب گروپ های دیگر تقسیم میگردند.

 جوانی پله سنی رسیدن به بلوغ دانسته شده ودر این تعریف در کنار دیگر دلیل ها  اندازه وسطی سن برای ازدواج ، انتخابات ، مالکیت ، رفتن به خدمت زیر بیرق و... تفاوت های میان کشور ها جهان وجود دارد.حتا در مزر جغرافیایی یک کشور نیز برداشت های گونه گونی از جــوان و جـــوانی به چشم میخورد. این گــونه برخــورد بیشتر در کشور هـــای با ساختار هـای فــدرالی به گـــونه مثـال در جمهوری فــدرال المان دیده میشود.

دیدگاه های علمی بر آنند که جوانی پله ای ویژه در نردبان زنده گی موجود زنده و مستقل است که با آغاز نشانه های کیفی و یا هم تغیر جنسی شروع و با استقلالیت اقتصادی پایان میبابد. این گروه بزرگ اجتماعی جامعه با پا نهادن به پله رشد « سنی جوانی »  با دگر گونی های فزیکی ، اجتماعی، روانی ، فرهنگی  و شخصیتی روبرو گردیده  و با گرایش های متفاوت در پذیرش  ویا رد امکانات رشد فردی تحت شرایط مشخص تاریخی برخورد مینمایند. سپاه ناهمگون بیرون آمده از طبقات و قشرهای متفاوت اجتماعی بارمنافع، اندیشه ها ، اخلاق، رسم و رواج ها و باورها ی قشر و طبقه خود را بر شانه کشیده و موارد زیادی هم دیده میشود که در نتیجه جو مناسب سیاسی ـ اقتصادی شماری از وابسته گان این گروه ها منافع قشر و طبقه خودی را زیر پا و به میدان منافع دیگران گام می نهند.

به باور شماری از جامعه شناسان بورژوایی جوانان « طبقه  اجتماعی » اند با « رسالت خاص » در راه  برآورده ساختن منافع نظام سود و سرمایه.این باور از سر راست ورزی نبوده و با شرایط ومنافع جوانان گروه های مختلف اجتماعی ناسازگاری دارد، چه جایگاه و منافع اجتماعی جوانان وابسته به درجه رشد اقتصادی ـ اجتماعی ، ماهیت  مناسبات حاکم  و میزان رشد فرهنگی جامعه ای که در آن  زیست مینمایند بسته گی دارد.

 

از خواب تا بیداری : سرگذشت و سرنوشت درد بار جوانان در افغانستان

 

در افغانستان باندیتیزم ، انسان ربایی ، کار شاقه ، سو استفاده وخشونت جنسی، بهره کشی کودکان، جنگ و خشونت های قومی ، زبانی و دینی و سرکوفت های پیاپی دامنگستر بوده و مردم در شرایط ناامین زنده گی دارند.بیشترین قربانیان این وضع  جوانان ، زنان و کهن سالان اند. چنین است نگاره ای از روزگار نا آرام و نا امید امروزین افغانستان.

در نتیجه جنگ و جنایت روزانه دها خانواده افغان کفن از چهره فرزندان جوان شان بر میدارند., اگر گفته آقای رنگین دادفر را بپذیریم روزانه بیش از 50 شهروند افغان به کام جنگ فرو میروند.جنگ ، بهره کشی و بی سرنوشتی منحیث  پیشیاره درد بار و کشنده نظام حاکم مردم  و جوانان را به تنگدستی جانکاه و بی باوری  بیسابقه نسبت به حال و فردای شان کشانیده است .

افغانستان  «... فقیر ترین ، فاسد ترین و خشونت آمیز ترین کشور جهان... » است که «... در آنجا 90 درصد  تریاک جهان گشت شده و بالا ترین نسبت اعتیاد یعنی  5.1 میلیون وابسته ، از جمله  بیش از یک میلیون و بیست و هفت هزار زن و کودک وجود داشته ...  ورقم این معتادین در یک سال 50 در صد افزایش یافت .» دراین کشور«... بیش از 4 میلیون انسان بیکار اند... »  و«... 15 میلیون کودک نیازمند تحصیل ، امکان رفتن به مکتب را نداشته و رقم بیسوادی در روستا ها به بیش از 75 در صد میرسد.»*****.بد بختانه لیست این تیره گی ها سخت دراز و سیاه بختی که بر سر میهن و مردم به ویژه جوانان آمده  بی کران است.

سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی نظام جوانان میهن را در تنگنای نا هنجاری قرار داده ، شوق جوشش و توان خیزش  از آنها را ربوده و کناره گیری جای گزینه سیاسی ، چاره جویی وبرون رفت از وضع درد بارکنونی را گرفته است. علاقه جوانان به سیاست در حد بیسابقه ای کاهش و از روح سرکش و نافرمان چند دهه پیش اثری بچشم نمیخورد. دلیل اصلی این وضع را میتوان در ماهیت نظام حاکم و دستگاه سیاسی موجود ، احزاب و نهاد های فرمانبردار و بد نام وابسته به آن و مهمتر از همه در تبلیغات بیسابقه  نظام رسانه ای داخلی و خارجی که با همه امکانات در راه دور ساختن جوانان میهن از سیاست و مصروف ساختن آنها به مسایل نه چندان درخور ارزش نهفته است .

اینها جوانان را از تماس با سیاست و مبارزه اگاهانه و سازمان یافته سیاسی می ترسانند.برای همین هم است که در ده سالی که گذشت با تمامی کاستی های موجود اجتماعی ـ اقتصادی ، جبر، جنایت ، زور ورزی و پیگپرد ، این ستم دیده گان و پیگرد شوندگان از سر شاخ شدن با واقعیت های درد بار موجود شانه خالی کرده  کمتر در برابر این وضع دردبار به پا خاستند و اگر هم باری به خیابان ریختند و پرخاش کردند بخاطر گل روی  جناب جنگ سالار و قوماندان بوده است.  

شاینده یاد است که نظام فرمانروا ، نگذاشته است تا احزاب و سازمان های سیاسی جای شآنرا در جامعه پیدا نموده و با پیش کردن خواست ها و شعار های  مشخص ، مردم را بدور آرمان دادخواهی ، پیشرفت و آینده نگری بسیج نمایند. برسی نظام سیاسی و احزاب موجود در افغانستان ، سیاست ها ، گزینه ها و وابسته گی های شان از شمار مسایلی مهمی اند که بایست با ابزار خرد گرایانه و عینی  مورد پیگیری قرار گیرد.

در پی گسترش سیاست های نیولیبرالیستی در افغانستان، فرمانراویان مافیا منش جوانانی که عاشق مقام  وچوکی ، فرصت ، سودورزی و تسلیم طلبی  بودند را با اشاعه  شونیزم ، قبولی بی قید وشرط راه رشد سرمایه داری ، دلبستگی به بازار آزاد ، لاقیدی ، پول دوستی و پول پرستی ، شب زنده داری و عیاشی به خدمت گرفتند. در این راه  رادیو ، تلویزون ، رورنامه ها ، انترنت ، رنگین نامه های داخلی و خارجی ، مواد مخدره ، کلوپ  ها و خانه های جوانان ... برای سرگرمی ، فاسد ساختن ، رام کردن نسل جوان و دور ساختن آنها از سیاست و مسایل بنیادی کشور خدمت نمود.به همین دلیل هم است که جای جوانان بخاطر راه جویی و مبارزه در راه صلح ، توسعه ، آموزش و بهداشت ، تامین برابری از جمله برابر حق زن و مرد، رفع بیکاری ، بیماری ، بیسوادی و یک آینده بهتر هنوزخالی است.

تشویق به مصرف ، به ویژه کالا های که در بیرون از کشور تولید میشود در صدر تبلیغات رسانه های وابسته به نیولیبرالیزم و جهانخواری قرار گرفته و همه روزه در این راه میلیون ها دالر صرف گردید.

اتوپیایی میلیونر شدن ، موتر و خانه دار شدن در بخشی ازجوانان ما پرو بال گرفته و جای همبسته گی  و مبارزه مشترک  را ُپرکرد.

نظام آمده با آمریکا می کوشد تا باوری را بر مردم بقبولاند که جوانان با انگلیسی خوانی و آشنایی  با کمپیوتر میتوانند جامعه را دگرگون و به پله های بلند پیشرفت بکشانند. همه روزه  شاهــد ادعا هـای گمراه کننده ای هستیم که چون جوانان ما با ابزار پیشرفته رسانش از نوع کمپوتر ، انترنت ، موبایل ، فیس بوک و ... سرو کار دارند و انگلیسی را هم بهتر از زبان مادری شان میدانند « نسل بالنده و آینده  سازان ! » اند. دگر نیازی به سیاست و مبارزه  در راه منافع خودی نیست.

بدون شک از سال 1992 ترسایی بدینسو دگرگونی های فراوانی در ساختار های  سیاسی ، اقتصادی ـ اجتماعی  و فرهنگی  افغانستان رونما گردیده است . در این 29 سال دستگاه های پیشین اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی ، حقوقی، امنیتی  ... کشور دستخوش دگرگونی های فراوانی به زیان مردم شده و بیشترین قربانی را همین جوانان پرداخته اند . این همه کاستی های را که در بالا بر شمردیم ثمره مستقیم همین دگرگونی ها میباشند که تاثیرآن به امروز محدود نبوده دامنه آن سخت گسترده و اگر در برابر آن ایستاده گی و چاره اندیشی نشود  درد و رنج آن فزاینده خواهــد بود.

امروزه  توجه به مسایل جوانان چون :

صلح ، اشتغال ، آموزش و پرورش ، سیاست ، فرهنگ ، برابری ، بهداشت ، تغذیه ، سرپناه ، محیط زیست  و ...از شمار مسایلی اند که بایست  به هریک آن پرداخته شده و با بررسی از وضع موجود راهکارهای عینی ، آینده نگر و قابل دسترسی جستجو گردد. این وظیفه همه آنهایی است که در این میدان صاحب اندوخته های علمی و عملی اند، زیرا در این میدان  تا حال فقط بر خورد محدثانه رواج داشته و این در حالی است که جوانان و آینده گان به پژوهش ، تحقیق و برخورد علمی  و عینی افراد فراخ مایه و کاردان نیاز دارند.

 

در این بحث میخواهم کوتاه بر سه مساله از شمار مسایل فراوانی مربوط به جوانان درنگ نمایم تا ارزش و پهنه مسوولیت های که در برابر مان قرار دارد برجسته ترشود.

جوانان و صلح :جنگ یکی از مشکلات بزرگ اجتماعی افغانستان و منطقه آشوب زده ما را تشکیل میدهد.جنگ خلاف منافع و خواست مردم و جوانان ما بر اساس نیاز های ژیواستراتیژیک امپریالزم بر منطقه و مردمان ما تحمیل شده و ثروت های  بیکران مادی و معنوی بیشمار ما را به فنا داده و اژدهای جنگ هنوز هم روزانه  صد ها انسان منطقه ما را بر خلاف میل و اراده آنها به کام خود میبرد .

 این جنگ که بهانه آوردن «  امنیت ، دموکراسی  ، پیشرفت  و زنده گی بهتر! » از سوی  جهانخواران بر ما قبولانده شد ، بدبختی های نا شمارمند و بی کرانی را برایما به بار آورده است.جای دریغ است که در نتیجه جو نامناسب و تبلیغات گوش کر کننده امپریالیزم خبری  با آنکه جوانان قربانی اصلی جنگ طلبی و نظامیگری بیسابقه در منطقه ما میباشند به مسایل صلح توجه نه چندانی نموده و فرهنگ صلح خواهی و ضدیت با جنگ و نظامیگری نتوانسته است در زنده گی جوانان افغانستان جنگ زده و قربانی جنگ جای خود را پیدا نماید. همین چند روز قبل بود که رسانه های وابسته به غرب نوشتند که :

مبلغ 242.9 میلیارد دالر امریکایی (دارایی مالیه دهنده گان زحمتکش جهان سود و سرمایه ) از 2002 الی 2009 ترسایی صرف عملیات جنگی ناتو و ایساف در افغانستان شده و مبلغ 16.1 میلیارد دالر صرف بهبود امنیت ! و مبلغ 0.8 میلیارد دالر برای حفظ صلح ! در افغانستان مصرف گردید.( 1 ) برخلاف  وجوه صرف شده برای اشتغال و کار آفرینی ،آموزش وپرورش و بهداشت هر گز با این رقم که  لیست نامکمل مصارف جنگ در افغانستان میباشد نمی تواند همسری کند.جنگی که بنام مردم افغانستان و در « برابر ترور! » در منطقه ما  براه انداخته شد به گونه ایکه برای  انسان های اگاه وطن  روشن است ، درخدمت به منافع  و خواست های ژیواستراتیژیک امپریالیزم و پیاده کردن نظم نوین در مناسبات جهانی بوده و ره آوردی جز بدبختی و غارت انسان وطن ، منطقه و جهان ما  چیز دیگری نخواهدداشت.

 دریغ که فرهنگ مبارزه در راه صلح و ضدیت در برابر جنگ نتوانسته است در میان جوانان ما جان گرفته و آنها را به مبارزه مشترک  ضد جنگ بکشاند. جا دارد تا هوادران صلح و اهل نوشتارازجمله کاردانان و سنجشگران نظامی ما به مسایل جنگ و اثرات آن بر آینده میهن و جوانان پرداخته و اندوخته ها و آزمون های شآنرا فرونویسند. به عنوان نمونه در باره تا ثیرهزاران مرمی کارگرفته شده یورانیم غنی که زخم های جانکاه و کشنده ای بر نسل کنونی و آینده وطن و مردمان منطقه ما بجا می ماند.

جوانان و آموزش و پرورش : در حالیکه تعداد شاگردان مکاتب افغانستان در سال روان به 8 میلیون دانش آموز و شمارکارمندان و مامورین وزارت معارف به 235 هزار تن از جمله 175000 آموزکار ( 2 ) میرسد ، با آنهم  به دلیل نبود سیاست های درست و آینده نگر درزمینه های اشتغال ، نظام آموزشی کشور بر پایه نیازمندی های واقعی  کشور ، بر نامه های رشد اقتصادی ـ اجتماعی و تامین نیروی کار انسانی استوار نبوده و هزینه هــای گــزافی  برای تولید         « بیکاران مکتب دیده » به خرچ میرسد.

با خصوصی سازی  آموزش و پرورش در افغانستان و ناتوانی دولت در نظارت بر موسسات شخصی آموزشی کیفیت آموزش و پرورش به سطح پایین نزول و مکتب و تعلیم و تربیت در خدمت به منافع سود اندوزی و تحجر فکری قرار گرفته است .برخورد تجارتی با آموزش و پرورش به منبع پر درآمدی برای ارباب قدرت تبدیل شده و درهمین موسسات شخصی اند که رهبران آینده کشورتولید میشوند. فقط آنهای که پول گزافی دارند میتوانند فرزندان شانرا در چنین نهاد های آموزشی بفرستند. توده های تهیدست  هرگزتوانایی پرداخت  این هزینه های سرسام آور را ندارند .

به گونه مثال یکی از مکتب های  شخصی در کابل از هر دانش آموز ماهوار مبلغ ششصد دالر امریکایی فیس اخذ میدارد.

در بخش تحصیلات و آموزش مسلکی در افغانستان 24 دانشگاه دولتی و یا عامه وجود دارد که در آن ها حدود  50000 دانش آموز مصروف آموزش اند.

در کایل در 4 دانشگاه ملی به تعداد 18134 دانشجومصروف آموزش مسلکی اند.( 3)

در نتیجه سیاست های نیولیبرال در نظام آموزش و پرورش افغانستان امروزه به تعداد 53 موسسه تحصیلات عالی خصوصی  در یازده ولایت افغانستان سر بلند کرده است. چنانچه در برابر 5 دانشگاه دولتی در کابل به تعداد 32 موسسه  دانشگاهی شخصی فعالیت دارد.

نظام آموزشی ما در تمامی پهنه آن انتظار بهبود و دگرگونی داشته و بایسته  برپایه نیازمندی های واقعی کشور استوار و هماهنگی میان برنامه های آموزشی و برنامه های پیشرفت  اقتصادی و اجتماعی جهت تامین نیرو های انسانی برقرار گردد.

بالا بردن  کیفیت سیستم آموزشی و پرورش  از طریق  به کارگیری  روشهای  نوین آموزش ، هماهنگ سازی تیوری باعمل ، بالا بردن دایمی سطح معلومات آموزگاران ، تامین نیروی انسانی آموزش ، تلفیق آموزش و  کار تولیدی ، تغیر در کتب و برنامه های درسی ، وارد کردن آخرین دستاورد های علمی  و تدوین کتاب های جدید با روح انساندوستی ، عشق به میهن ، کار و آزادی ، بازگویی حقایق تاریخی و آشنا کردن جوانان با فرهنگ و هنر پیشرفته مردم افغانستان و جهان، مشارکت فعال همه دانش آموزان  و دانشجویان در اداره  واحد های آموزشی و آزادی تشکیل سازمانهای صنفی برای جوانان در جریان تحصیل ، گسترش فعالیت های هنری ، فرهنگی و ورزشی در مدارس و دانشگاه ها  و استفاده از نیروی عظیم جوانان در نو سازی جامعه از شمار نیاز های بنیادین در نظام آموزش و پرورش افغانستان است.

در نظام موجود آموزشی کشور مساله تبعیض جنسی و قومی یکی از کاستی های اساسی را تشکیل میدهد .امروز سهم دختران جوان در نظام آموزش و پرورش کشور ناچیز بوده و آنان قربانی سیاست های برتری خواهی های جنسی اند. شرم آور است که در دانشگاه خوست و پکیتا حتا یک دختر دانشجو وجود ندارد! در دانشگاه های دیگر کشور سهم دختران ناچیز بوده  و شمار آموزگاران زن در صد پایینی قرار دارد.بیشترین استادان دانشگاهی افغانستان  ( 64 % ) را فارغان درجه لیسانس میسازند که دانش و آموزش ناچیز مسلکی در اختیار دارند.

کوتاه  اینکه با دگرگونی های که در ساختار های سیاسی ، اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی کشور رونما گردیده است  سیستم آموزش وپرورش میهن که رهبران نظام از آن منحیث بزرگترین دستاورد دهسالی که گذشت گذارش میدهند، گرفتار بحران شدید ساختاری و  درونمایه شده و با کاستی های ناشمارمندی  دست و گریبان است.

با آنکه سالیانه ده های میلیارد دالر  بنام « کمک جامعه جهانی ! »  به مردم افغانستان جمع میشود،  ولی  آنها مجبور اند  برای تعلیم و تربیت فرزندان شان دست به جبیب ببرند. نکته دیگر درخور یاد ، موجودیت  شماری از دانشگاه های افغان برای برکنار ساختن نیازهای کادری کشورهای پیشرفته سرمایه داری از پول مردم افغانستان میباشد. این موسسات  دوره های جداگانه دانشگاهی به زبان انگلیسی را بر رفع نیازمندی های موسسات غربی و انجو ها راه اندازی مینمایند.

 

جوانان و اشتغال :بربنیاد داده های آماری سازمان ملل متحد  50 در صد مردم افغانستان در شرایط زیر فقرزنده گی میکنند. ارتش بیکاران در افغانستان گسترده و 40 در صد مردم را در بر میگیرد. اگر به برآورد های سازمان ملل متحد باور کنیم و سهم جوانان در نفوس کشور را حدود بیست میلیون بپذیریم در اینصورت بایست قریب به هشت میلیون جوان افغان بیکار باشند

تعداد زیادی از جوانان جبراً به کار های نیمه روزه ، موقتی ، کارهای بدون سیتم و شبکه های ایمنی مصروف بوده در برابر مزد ناچیز و شرایط توانفرسا و غیر انسانی  کار میکنند. بیکاری پنهان و اشتغال کاذب مانند دست فروشی درمیان جوانان گسترده گی بیمثال داشته و رقم چشم گیری از جوانان ما به آن مصروف اند.

 وضع موجود ، زنده گی بر جوانان را تنگ تر ساخته و همه روزه شماری از آنها بی برگی و آوره گی به خاطر اینکه :«  در خاک وطن تخم مرادی نشود سبز »  را برگزیده و با وداع با مادر وطن سرنوشت نامعلوم  و پایان  نا آشنا را  پیش گرفته به مهاجرت و کوچ اجباری تن در میدهند.( 4)

 گذراش دیگری نیز درخور توجه و یاد است که :

 بیش از 70 در صد جنگجویان طالب را بیکاران جوان تشکیل میدهند.

 سیاست های ستم گرانه حاکم ، شرایط دشوار و طاقت فرسا را بر جوانان و نوجوانان تحمیل کرده است. امروزه

هزاران نو جوان کم سن به دلیل فقر ، محرومیت  و نبود  امکانات  بجای حضور در مدرسه دربد ترین شرایط  در کارگاه و کشتزارمجبور به کارتوانفرسا اند. با آنکه دولت زیرحمایه امریکا و غرب در افغانستان تعهداتی در باره پذیرش و پیاده نمودن موافقیت نامه های  بین المللی ازجمله مفردات  کنوانسون حقوق کودک و اصول سازمان جهانی کار نموده است ، بر بنیاد گذارشات بین المللی امروز بیش از 1.2  میلیون طفل در افغانستان مصروف کار های موقتی و یا دوامدار اند.کودکان و نوجوانان  افغانستان در بدترین شرایط بدوراز ابمنی  کار میکنند. در این جا میتوان کار کودکان دهساله  در معدن زغال سنگ دره صوف (بیش از 200 کودک )  و یا کار شاقه ساختمانی در برابر ساعات کارطولانی و دستمزد ناچیز را مثال آورد که اخیراً در رسانه های جمعی بازتاب یافت.

برای جلو گیری از این وضع درد بار ضرور است تا به  بهره گیری از کار کودکان پایان داده شده و شرایط برای  حضور زحمتکشان جوان در سندیکا ها و اتحادیه های کارگری فراهم گردد. مبارزه  بخاطر اجرا اصل تحصیل اجباری ، برخورداری از مزد مساوی در برابر کار مساوی ، منع کارهای شاقه برای جوانان و کودکان، مزد برابر در برابر کار مشخص ،رفع تبعیض در برابر دختران جوان و اقلیت های ملی و مذهبی ، رعایت قوانین مربوط به ساعات کار ، ایمنی محیط کار، مرخصی های سالانه ، بهبود وضعیت بهداشت کارگران جوان ، زدودن فـقـر و بیگاری و در آوردن جوانان زحمتکش زیر پوشش تامینات اجتماعی از شمار خواست های اساسی اند که بایست جوانان، احزاب و نهاد های مدافع منافع آنها در راه برآورده شدن آنها بکوشند.

 

آویزه هـا :

* سازمان ملل متحد گاهی این رقم را 65 و زمانی 68 در صد  خوانده است . این سازمان رقم افزایش نفوس کشور را سالیانه 500 هزارتن میداند و در جایی هم حد وسط عمر  را 43 سال میگوید.

پروفیسور توماس بارفیلد پروفیسور انتروپولوژی در دانشگاه  بوستون امریکا در نبشته تازه  اش زیر عنوان :

Afghanistan Ethnic Puzzle  در شماره  سپتامبر ـ اکتوبر 2011  نشریه فارن افیرس جمعیت افغانستان را 30 میلیون شمرد.

** سازمان ملل متحد و اداره مرکزی احصایه افغانستان هر دو سهم جوانان در کل نفوس کشور را 70 در صد میخوانند.

*** به باور یونسکو 90 در صد زنان روستایی و 63 در صد مردان روستایی از خواندن و نوشتن بی بهره اند.

**** گذارش یونسکو در مورد وضع تعلیم و تربیه در افغانستان

***** آنچه در میان کیومه آمده  از گزارشات نهاد های سازمان ملل متحد و سازمانهای مختلف در باره شرایط زیست در افغانستان بر گرفته شده است.

1 ـ به نقل از تارنمای بی بی سی به زبان دری

2 ـ ارقام یاد شده اززبان یکی از کارمندان مسوول وزارت تعلیم و تربیه افغانستان است که نخواست نامش را به نشر برسانم.وی نیاز کادری آن وزارت را 350 هزار تن خواند.

3  ـ تارنمای وزارت تحصیلات عالی

4ـ بر بنیاد گزارش اتحادیه اروپا در سال روان بیش از سی هزار افغان که بیشتر آنها را جوانان می سازند تنها به کشور یونان پناه آورده اند.

 


October 24th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي