شگوفه یی که پرپر شد
گزارشگر: فاروق ثواب گزارشگر: فاروق ثواب

 

 

سحرگل، دخت محمد اعظم خان مرحوم، سال 1375 خورشیدی در قریۀ دواب ولسوالی درایم ولایت بدخشان چشم به دنیای درد و رنج غربا گشود. او هنوز طفل شیرخواری بیش نبود که از سایۀ مهر و محبت پدر محروم شد. شاهزاده، مادرش با یک مرد دیگری ازدواج کرد. او و برادرش محمد خان، بر سر سفرۀ این و آن، کلان شدند. آنها حالا متأهل اند. سحرگل 15 و محمد خان 27 سال دارند. خانم محمد خان، سحرگل صغیر را خار پهلو گفته باعث شد تا برادرش او را قبل از وقت، درازای دونیم لک افغانی به شوهربدهد. شوهری که دوچند او عمر دارد. شوهر او غلام سخی نام دارد. او باشندۀ اصلی ولسوالی خان آباد ولایت کندز است، حالا در ساحۀ ناحیۀ دوم شهر پلخمری ولایت بغلان در کنار خانواده های پدر و کاکای خویش که امان بای و قربان نام دارند، زندگی میکند، او قبلاًًًًًًًًًًًً با یک بیوه ازدواج نموده بود، ولی بنابر مخالفت ها از وی جدا شد و به او طلاق گفت و رهایش کرد. آن خانم حالا در کابل با برادانش زندگی میکند. عروسی اجباری سحرگل صغیر با غلام سخی سی ساله، هفت ماه قبل از امروز در جوزای سال 1390 اتفاق افتاد.

غلام سخی مرد لاوبالی که مکتب نخوانده، در شهر پلخمری رانندگی میکند، یک موترسیکلت سه تایرۀ زرنج دارد. قرار اظهارات همسایه ها و حوزه دوم پولیس شهری، خانوادۀ خسر سحرگل، بعد از مدت یک ماه و اندی بیشتر، او را وادار به فحشا و روسپیگری می کند، اما این معصوم نمی پذیرد و در برابرتن فروشی حساسیت نشان میدهد و پرخاش میکند و با جنگ و ستیز در سنگر عفت و عصمت به مقاومت جانبازانه خویش ادامه میدهد، تا که مغضوب خانوادۀ خسر قرار میگیرد. قصه ها و غصه های صدها دوشیزه معصوم از تبار مخفی، مکتوم است. آنهایی که در دود تلخ خشونت پخته می شوند. این قلم با نگارش این گزارش، فقط یک مشت خشونت های سنتی را برای شما باز میکند:

سرگذشت اندوهبار سحر گل در خانه خسرش از ماه دوم عروسی با مشت و لگد مردان و زنان خانواده آغاز می شود و سرانجام یکروز متواری و فراری میشود و از برای نجات و رستگاری به خانه همسایه شان که آدم خان نام دارد، میرود و پناهنده می شود. همسایه او را به حوزه پولیس میسپارد و شعبه جنایی به جای حمایت از فراری، او را تحت نام ابرا و معامله پس به دست خسر میدهد. خانواده خسر او را با دل آسایی به خانه میبرد و به تشناب تهکاوی منزل خویش می افگنند و قفل میزند. کینه و عداوت علیه او شکل میگیرد. پنج ماه در حق او چنان میکنند که شایسته  دشمن مباد. شکنجه ها هر روز متنوع و شدیدتر می شود. شوهر و خسر بارها او را با کارد و سیخ آخته و گداخته، داغ میکنند، ناخن می کشند. بند انگشت و بنا گوش میبرند و گوشتهای دست و پایش را با انبور می کنند. چشمش را با ضربات مشت و لگد درهم میکوبند، حتی اعضای تناسلی او را با سیخ تنور، داغ میکنند. او را بی رمق میسازند و جز، آب و نان بخور و نمیر چیزی نمیدهند. او مثل جسد مرده، بی شیمه و بی انرژی می شود.

محمد خان و خانواده اش بارها از بدخشان تلفون کردند تا از حال و احوال خواهر نوعروس خود مطمئن شوند، اما خانواده غلام سخی کمافی السابق در صدد اغفال آنها بود و میگفت که شاه و عروس به کندز/ پروان مهمانی رفته اند، خیر و خیریت است. سیاه موی، مادرغلام سخی و گلشاه، خواهرش بارها دروغ گفتند و دهان جوال را با دزدان گرفتند و علیه یک دختر معصوم، همدست مردان سادیست خانواده خود شدند. امان بای، قربان، غلام سخی، دادمحمد و رحمت همه در این جنایت به نحوی دست داشتند. محمد خان دوماه بعد از عروسی خواهر خویش به پلخمری میرود تا از نزدیک، حال و احوال خواهر را ببیند و باخبر شود، اما خانواده غلام سخی از نشان دادن عروس، ابا می ورزد و محمدخان را توسط مرد ملبس با یونیفورم پولیس، تهدید میکنند و میگویند که  پولیس پشت دروازه پی گرفتاری مهمان ما آمده است. آنها محمد خان را با فریبکاریها و صحنه سازیها میترسانند. آنها بارها ناخن افگار این  جوان ساده را میفشارند.

محمد خان از ترس به بدخشان بر میگردد. چهارماه دیگر بازهم در انتظار میگذرد و خواهرش بازهم لادرک می ماند. سرانجام ایران گل، خالۀ سحرگل به شهر پلخمری میرود تا در عروسی یکی از آشنایان اشتراک نماید. او به سراغ خواهر زاده نیز میرود تا او را ببیند و او را نیز با خود به محفل عروسی ببرد، اما خانواده غلام سخی از نشان دادن سحرگل به خاله اش طفره میرود و برایش میگویند که غلام سخی و سحر گل به مهمانی رفته اند. خاله اش از نبود دختر به حیرت میافتد و پرخاش میکند. امان بای پدر غلام سخی او را تهدید کرده از خانه بیرون میکند. خاله اش از وارخطایی به محمد خان تلفون میکند که یتیم دخترما، بازهم لادرک است. کاسۀ صبر محمد خان لبریز می شود. او دو هفته قبل از این رسوایی و افتضاح کنونی که پیش آمده، با مامای خود غلام حضرت رهسپار بغلان میگردد و متجسس می شود. بهانه های قبلی خانواده امان بای باز هم تکرار می شود. آنها محمد خان  را باردیگر میترسانند که پولیس به دنبال گرفتاری تو آمده، ترا به جرم سودا کردن خواهر صغیرت میگیرند، اما او که اینبار تنها نیست، باجرئت عمل میکند. غلام حضرت مامایش او را تنها نمیگذارد. او به خانواده امان بای میگوید که اگردختر را به ما ندهید، ما به حوزۀ پولیس عارض میشویم. آنها دستپاچه می شوند و دختر را از تشناب زیرزمینی که محبس شخصی و خانگی آنهاست، بیرون میکنند و میگویند که سر و جان او را مردار دانه های پاکستانی گرفته است. سحر گل که از زبان مانده و یارای سخن گفتن ندارد، سرد و سکوت میباشد. نعش او را دو تن از خانم ها به شانه کشیده، نزد برادر و مامایش می آوردند و میسپارند. آنها او را در کراچی دستی به سوی محله ترانسپورت بدخشان میبرند، سحرگل به مشکل می فهماند که مرا کجا میبرید، من تکه، تکه هستم. ماما و برادرش متوجه می شوند، سر و صدای عرض و داد را بلند میکنند. امان بای و بچه هایش میبینند که طشت رسوایی شان از بام می افتد، دست به حیلۀ دیگری میزنند و دختر را پس به خانه میبرند و میگویند که بروید، زنده و مردیش به ما میرسد. سحر گل را واپس به زندان خانگی می افگنند.

خواجه، کاکای دختر به مشورۀ قاری طاهر به تاریخ 5 جدی ریاست امور زنان ولایت بغلان را در جریان قرار میدهند. خانم رحیمه ظریفی که یکی از روسای فعال وزارت امور زنان و فعالین حقوق زنان افغانستان است، دست به کار می شود، حوزه دوم پولیس شهر پلخمری را به همکاری می طلبد. پولیس به تلاشی منزل امان بای متوسل می شود، خانم سحر را به تاریخ 6 جدی در تهکاوی که زندان شخصی بیش نیست، مثل یک جسد منجمد، بی حال و بی مجال روی صحن می یابند. خانم سحر، علی العجاله در شهر پلخمری تحت مراقبت های طبی قرار میگیرد و فردای آن بتاریخ 7 جدی توسط خواجه کاکایش به شفاخانه وزیر محمد اکبرخان کابل انتقال و شامل بستر میشود.

امان بای، با پسرانش دادمحمد و رحمت فرار میکنند. به تاریخ 13 جدی امان بای توسط پولیس دستگیر می شود. غلام سخی که به ولسوالی تاله و برفک متواری شده، تحت تعقیب است. سیاه موی و گلشاه، خشو و ننوی سحر دستگیر می شوند. قضیه تحت تحقیق و بررسی قرار دارد. 

خانم نازیه فیضی و خانم ناجیه شیرزاد کارمندان وزارت امور زنان در اولین روز مواصلت خانم سحربه شفاخانه وزیر اکبرخان میروند و به کمک او می شتابند. او حالا در ریکوری تحت مراقبت های جدی قرار دارد. هنوز هم حالتش عادی نیست. خسته و رنجوراست. خریطه های سیروم و یونتهای خون پیاپی برایش جاری میباشد. حسب اظهارات دکتوران معالج با دادن ویتامینها، پروتین و خون، سرحال خواهد شد.

قابل یاد آوری است که روز شنبه دهم جدی 1390 وزرای امور زنان، صحت عامه، کار و امور اجتماعی و رئیس کمیسیون امور زنان و حقوق بشری ولسی جرگه ج.ا.ا، به اتفاق هم در اتاق ریکوری شفاخانه وزیر محمد اکبرخان به عیادت خانمی رفتند که چون کبوتر نیم بسمل، حال و قالش نبود و به رویت پر و بالش، صد بار مرده بود و هنوز هم نفس در قفس سینه اش میتپید. پوهنمل داکتر حسن بانو غضنفر، سرپرست وزارت امور زنان، داکتر ثریا دلیل سرپرست وزارت صحت عامه، آمنه افضلی وزیر کار و امور اجتماعی و فوزیه کوفی رئیس کمیسیون امور زنان و حقوق بشری ولسی جرگه ج.ا.ا، با الترتیب این جسد نحیف و ضعیف را که زیرپاشنه های عفریت خشونت، خرد و خمیر شده بود و یارای ندبه و نجوا نداشت و سراپا تجسم درد بود، با نوازشهای مادرانه، روحیه و جرئت بخشیدند و دلداری دادند. ایشان طی صحبت های شان متعهد شدند که از این مظلوم، مسوؤلانه و دلسوزانه مراقبت و مواظبت نمایند. آنها از وزارت امور داخله و سایر ارگانهای کشفی تقاضا نمودند تا عاملان این دهشت و وحشت را در اسرع وقت کشف و گرفتار نموده، به پنجه قانون بسپارند تا برای سایرین درس عبرت شود. خانم غضنفر مبلغ پنجاه هزارافغانی از بابت دوا و غذا اهدا نمود. خانم ثریا دلیل، اطمینان دادند که سلامتی این نعش به یاری خداوند، در اثر مراقبت و خدمات صحی اعاده خواهد شد. خانم فوزیه کوفی، خواستار بررسی دوسیه نسبتی همچو قربانی ها شد و تأکید کرد که فرهنگ معافیت و فرار جنایتکاران از مجازات باید پایان یابد. و خانم آمنه افضلی خواستار مهارساختن همچو خشونت ها گردید. خانم کوچک هنوز هم در شفاخانه وزیر اکبر خان در بستر اغماء غنوده است. داکتر ثریا دلیل سرپرست وزارت صحت عامه، جراحی و تداوی مکمل او را در کشور خود ما ممکن میداند. دکتوران به احیای مجدد صحت و سلامتی او خوشبین هستند. دولت به صحتیابی موصفه در داخل و خارج کشور اقدام خواهد کرد. چنانچه تصمیم بر آن شد که او به هند فرستاده شود، اما ارجاع مداوای او به انجوها مصلحت نیست و دیگر این که او بعد از صحتیابی با کی و درکجا زندگی خواهد کرد، سوالی است که منتظر پاسخ میباشد.

این که پولیس دست های کی را ولچک و څارنوالی کیها را استجواب خواهد کرد، قضا و محکمه چه فیصله خواهد نمود، منتظر خواهیم ماند، اما این نکات برای بررسی ضروری است:

- ارتکاب اعمال ذیل مطابق مادۀ پنجم قانون منع خشونت علیه زن، قابل مأخذه است:

مجبور نمودن به فحشاء، مجروح یا معلول نمودن، لت و کوب، نکاح اجباری،نکاح قبل از اکمال سن قانونی و انزوای اجباری. باید گفت که این شش مورد فوق در قضیه متذکره اتفاق افتاده، جرایم متعدد مستمر و قابل تعقیب و بررسی اند. مقصر درجه اولی که باید محکوم و مجازات گردد، عبارت از خانواده های طرفین است که یک دختر خرد سال را که هنوز سن قانونی ازدواج را پوره ننموده، قبل از وقت و آنهم طور اجباری در مقابل پول به شوهر میدهند. جانبین پاسخگوی و مسوؤل بوده، هیچکدام آنها بری الزمه شده نمی توانند.عاملین باید مجازات شوند تا برای سایرین درس عبرت گردد. بررسی زمانی علمی و واقعی خواهد بود که در برگیرنده تمام عناصر ذیربط باشد.

- مقصردرجه دوم، عبارت از کسانی اند که نکاح دختر صغیر را عقد نموده، پدر وکیل و دو نفر شاهدی که با ریاکاری وسیله عقد این نکاح شده اند، نیز قابل مآخذه و مجازات اند. صدها قضیه این چنینی اتفاق افتاده، ولی مسببین اصلی مآخذه نشده اند.

- ملک و قریه دار/ وکیل گذر نیز قابل بازپرس اند که چرا از اوضاع محل بیخبر اند و یا ماجرا را به اطلاع حکومت نمی رسانند. آنها که در حقیقت با دزدان دهن جوال را میگیرند، شامل این ماجرا ها می شوند.

- عرف و عنعنات ناپسند، غیر قانونی اعلان و مرتکبین آن مآخذه گردد.

- خیلی جالب است که مردان گنهکار فرار میکنند و در عوض آنها ننو و خشوی خانم سحر گرفتار می شوند. با درد و دریغ که پای اکثر زنان به جرم مردان به ماجرا ها کشانیده می شود. آیا این بی انصافی نیست که زنان باید جوابده جرم مردان باشند؟ وقتی برادر قتل میکند، در ازای آن خواهرش را بد میدهند.

- تلویزیونها باید به جای نمونه های منفی، نمونه های مثبت را طور مکرر نشر نمایند تا نمونه های  مثبت، ترویج گردد.

- شفاخانه ها و دکتوران باید مصایب ناشی از خشونت را به جنایی گزارش نمایند، در غیر آن طرف بازپرس قرار گیرند.

- ادارات پولیس باید مکرراً شماره های فعال رسیدگی به دادخواهی زنان را در مرکز و ولایات، اعلان و قضایا را سریع و به موقع پیگیری نمایند. همینطور به ادامه تشکیل څارنوالی اختصاصی، محکمه اختصاصی نیز غرض بررسی عاجل قضایای خشونت علیه زنان تشکیل گردد. څارنوالی و محکمه مکلف گردند تا قضایای خشونت را در اولویت قرار داده و به اسرع وقت بررسی نمایند.

- به افراد محدودی که مبنی برمعیارهای مشخص، حایز صلاحیت عقد نکاح باشند در هر شهر، ناحیه و ولسوالی جواز داده شود تا پروسه نکاح و تعیین سرنوشت ازدواجها تحت کنترول قانون قرار گیرد. حالا هرکس برمسند عقد نکاح زانو میزند، بدون توجه به شریعت و قانون، زیر بار عرف و عنعنات ناپسند میرود، طفل صغیر را نکاح میکند و زن بیوه را جبراً نکاح میکند.

- امنیت روسای امور زنان ولایات که در مهارساختن خشونت علیه زنان نقش سازنده دارند، توسط ارگانهای وزارت امور داخله تأمین گردد. دوماه قبل معلم فهیمه در ولسوالی بغلانها طرف اذیت و آزار گروپ سه نفری قرار گرفت، یک تن آنها دستگیر و دوتن دیگر فرار نمودند. خانواده های مظنونین به رحیمه ظریفی رئیس امور زنان ولایت بغلان اخطار دادند که باعث آبروریزی آنها نشوند، ورنه با خانوادۀ خویش منتظر پاداش تلخ باشند.

پیشنهاد اشد مجازات برای مرتکبین، پایان کار نیست. تا که درز برای فانه زدن تثبیت نشود، چوب بلوط نشکند. تشخیص ملامت و سلامت قضایا به پندارما چنین آسان نباشد. همچو مسایل قبل از همه نیازمند تحلیل و تشخیص همه جانبه است. رویدادها باید در محیط و شرایط آن، تحلیل و تفسیر گردد. ایکاش ادارات ذیعلاقه گروپی از افراد پژوهشگر را به محل بفرستندتا قضایا، همه جانبه تحلیل و علل و عوامل آن تثبیت گردد. ریشه یابی این علل، ساحات وسیع جامعه را دربرمیگیرد. همچو رویدادها پیامدهای ناگوار تعاملات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه سنتی ماست.


January 5th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي