تجارت برده و نژادپرستى بعنوان خاستگاه سرمايه دارى
مترجم: پيام پرتوى مترجم: پيام پرتوى

تاريخ تجارت برده از آفريقا به اروپا

از دهه هاى ۱٤٤۱ تا ۱٩٥۰

 

http://www.mariosousa.se/Slavhandeln_och_rasisem_som_kapitalismens_vagga.html

نويسنده Mario Sousa

 

 

چند کلامى از نويسنده

در آغاز دهه هاى ٦۰ از جانب نويسنده گانى از قاره هاى مختلف جهان انتشار کتابهايى در مورد تاريخ آفريقا و رابطه ميان اروپا- آفريقا آغاز شد. آنها بر پيش داروريهاى قديمى نژاد پرستى غلبه نمودند و تصوير جديدى را از قاره بزرگ آفريقا و مردم آن ارائه نمودند. نويسنده گانى مانند باسيل ديويدسون٬ چارکز آر. باکستر٬ والتر رونى٬ خوزه کاپلا و ديگران در آنزمان براى اولين بار توانستند حقيقت پنهان در پشت تجارت برده و کلنياليسم را در اختيار عموم قرار دهند. با اينحال٬ دستکم ٢۰ سال پيش اغلب اين کتابها منتشر شد٬ دانش در مورد اين موضوع با گذشت زمان تحليل رفته است.     

تجارت برده و نژاد پرستى بعنوان خواستگاه سرمايه دارى  بر آنست که از اين کتابها و شمارى از تحقيقات ديگر توضيحاتى را در مورد تجارت برده در آفريقا٬ بزرگترين مهاجرت دسته جمعى در تاريخ بشرى٬ ارائه دهد و خواننده گان را به کسب دانش بيشتر در اين باب ترغيب نمايد. 

برخوردارى از چنين دانشى براى آنکسى مهم است که ميخواهد خود را با رويدادهاى سياسى در جهانى که ما در آن زندگى ميکنيم٬ و بخصوص زمانيکه مبارزه بر عليه نژاد پرستى است٬ آشنا سازد. 

شايد اينگونه انگاشته شود که بخشى از اين مجموعه خود را بر روى اقدامات پرتقال در آفريقا  متمرکز نموده است. دليل آن اينست که پرتقاليها اولين اروپاييهايى بودند که به آفريقا٬ جنوب جزاير قنارى٬ آمدند و براى مدتى به تنهايى مناطق ساحلى را استٽمار نمودند.

Mario Sousa

mario.sousa@telia.com

تجارت برده و نژادپرستى بعنوان خاستگاه سرمايه دارى

-       آنها مانند يک حيوان شکار٬ بصورتى ميليونى به اسارت گرفته و نشانه گذارى ميشدند٬ در بازار فروخته و از روى اقيانوس با کشتى براى برده داران در معادن و مزارع حمل ميشدند.

-       ما از٥۰ ميليون آفريقايى صحبت ميکنيم که در خلال دوره اى از ٤٥۰ سال٬ از اواسط دهه هاى ۱٤۰۰ تا اواخر دهه هاى ۱٨۰۰ ٬ قربانى تجارت برده اروپاى شدند.

-       در نشريه کارگر (ارگان رسمى حزب کمونيست سوئد)٬ ۱٩٩٧ ٬ Mario Sousa در مورد تاريخ تجارت برده٬ اينکه چگونه اساس ٽروت و توسعه سرمايه دارى را در اروپا بنيان نهاد و اينکه چگونه تمدن بزرگ و فرهنگ والاى آفريقا را متلاشى نمود صحبت ميکند.

-       اين داستانيست شگفت انگيز و نفرت انگيز٬ با قربانيانى بيشمار و شمار فراوانى خائن. در اين رابطه مسيحيت نقشى ويژه و ناخوشايندى را ايفاء مينمايد.  

کليساى مسيحيى تجارت برده را مورد ستايش قرار داد. " به هر کسى که در اين جنگ شرکت ميکند بايد بخشش کامل براى تمام گناهانش اعطاء گردد"٬ در فتواى پاپ اينچنين آمده بود. اما نه فقط اين. کليسا بصورتى کاملا فعال در تجارت برده شرکت کرد.

-       اما نه تنها کليسا. تمام شاهزاده گان در اروپا از تجارت برده کسب درآمد مينمودند. 

سوئد نيز به همين ترتيب. حقيقت اينست که خانواده سلطنتى سوئد٬ سلسله برنادوت٬ از طريق جدش کارل چهاردهم يوهان درآمد سرشارى از تجارت برده در درياى کارائيب بدست آورد.

 " به هر کسى که در اين جنگ شرکت ميکند بايد بخشش کامل براى تمام گناهانش اعطاء گردد..."

پاپ Eugenius IV٬ ۱٤٤۱

هنريک دريانورد و کشتيها

همه چيز با سال ۱٤٤۱ آغاز شد. قبل از آن٬ در قاره اروپا طى سالها٬ تجارت برده يقينا يک تجارت پر منفعت بوده است. ٽروتمندان در اروپا از تاجران برده در آفريقاى شمالى برده٬ سفيد و سياه٬ جهت استفاده از آنها در انجام کارهاى خانه و مزارع٬ خريدارى مينمودند. اروپاييها به نوبه خودشان٬ از جمله در ونيز و جنوا٬ برده گان مسيحى را به پادشاهان در مصر و ديگر کشورها در شمال آفريقا ميفروختند. هيچکس نه قدرت و نه تمايلى داشت به اينکه به تجارت با انسان پايان دهد. حتى با برده گان مسيحى.    

 

 پاپها٬ کلمنت V  و مارتين  V٬ با اعمال تکفير تهديد نمودند – تکفير کليساى مسيحى و پادشاهى خدا – چرا که آنها برده گان مسيحى را به "کافران" ميفروختند. اما تهديد آنها نتيجه اى نداد.  

سال ۱٤٤۱ حادٽه اى رخ داد که جريان تاريخ را براى تمام قاره تغيير داد. شاهزاده هنريک – ه دريانورد پرتقالى قايقى را تحت رهبرى فرمانده جوان Antão Gonçalves٬ با اين فرمان که در امتداد ساحل اقيانوس اطلس کشتيرانى کن٬ از کانال Bojador عبور و انبار کشتى را با چرم و روغن شير دريايى پر کن٬ ارسال نمود. ماموريت به خوبى و به موقع توسط Antão Gonçalves انجام شد.   

اما Gonçalves  خود را تنها با اين امر خشنود ننمود. او مدتها سعى کرده بود که خدمتى را در حق ارباب خود انجام دهد و ميخواست به پرتقال چيز مخصوصى را بعنوان هديه به ارباب خود بهمراه ببرد.او برآنشد که بدنبال شکار انسان به خشکى برود. Gonçalves  با ٩ تن از مردان خود پهلو گرفت و جستجو را آغاز نمود. آنها در خشکى گشتند و گشتند اما بدون نتيجه.

بالاخره٬ خسته و نااميد در راه بازگشت به قايق٬ چشمشان به مردى افتاد. او با شتر در امتداد تپه ها ميامد. آن مرد بسرعت توسط ده مرد ديگر محاصره شد اما در ابتدا تسليم نشد. او از خود شجاعانه و با نيزه دفاع کرد و دقيقا پس از اينکه در جنگ با پرتقاليها آسيب ديده بود به اسارت گرفته و به کشتى برده شد. 

اولين تماس ميان اروپاييها و آفريقاييها در جنوب صحرا اينچنين برقرار شد. نيزه در مقابل نيزه در مبارزه اى براى آزادى. قبل از اينکه به قايق بازگردند او و همراهانش زنى را نيز که در آن نزديکى پيدا کرده بودند به اسارت گرفتند. 

اما سفر غارت براى آن بار به پايان نرسيد. در دريا Antão Gonçalves با پرتقالى ديگرى٬ Nuno Tristão٬ فرمانده يک کشتى ى به خوبى مسلح و بزرگ٬ برخورد نمود. Tristão از هنريک دريانور فرمان گرفته بود که با هر چه امکان داشت انسانهايى را که در ساحل آفريقا ميبيند به اسارت گرفته و بهمراه خود به پرتقال بياورد. Gonçalves و Tristão کارى مشترک را آغاز نمودند. آنها شبانه با نيرويى عظيم به خشکى آمدند و از روى خوش اقبالى با دو اردوگاه که ماهيگيران در آن خوابيده بودند برخورد نمودند. پرتقاليها با تمام نيرو حمله کردند. شمارى از آنها موفق به فرار شدند٬ پرتقاليها چهار نفر را کشتند و ده تن ديگر٬مرد٬ زن و کودک٬ را به اسارت گرفتند.   

اين اولين تجارت غارتگرانه٬ هنگاميکه به پرتقال بازگشتند٬ سر و صداى زيادى را در قصر هنريک بپا کرد. مقام  Antão Gonçalves بخاطر شاهکارش تا حد شواليه ارتقاء يافت و نشان افتخار مسيح به او اهدا شد. هنريک دريانورد بلافاصله سفير ويژه اى را به  نزد پاپ Eugenius IV به منظور بازگو نمودن دستگيريها و طرحهاى گسترده براى فتوحات جديد و تجارت شکار برده ارسال نمود. او براى ادامه طرحهاى خود براى آفريقا خواهان دريافت موافقت و دعاى خير پاپ بود. او از پاپ بيش ازآنچه که خواسته بود دريافت نمود.     

پاپ همچنين اعلام نمود " به هر کسى که در اين جنگ شرکت ميکند بايد بخشش کامل براى تمام گناهانش اعطاء گردد". بد نيست٬ هنگاميکه در جنگ – ه  آغاز شده گناهان٬ دزدى٬ برده گيرى٬ و افراط و تفريطهاى عظيم در کشتار کودکان٬ زنان و مردان به ميزانى که از آن پيشى گرفتن دشوار است در نظر گرفته ميشود. کسانى که از "قبل" مورد بخشش قرار گرفته اند٬ که شمار فراوانى از آنها از عقب مانده ترين بخش جامعه آمده اند٬ محکومين با شنيعترين جرائم بعنوان سابقه٬ جهت حمله به انسانهاى بى دفاع٬ چپاول٬ به بردگى کشيدن و قتل عام نيازى به دريافت تشويق نداشتند.       

ستايش پاپ Eugenius IV و آمرزش گناه کاران از جانب او تاٽير نابود کننده اى بر روى آفريقا٬ براى هميشه٬ داشت. حتى پاپهايى جانشين او نيز مٽال او را دنبال نمودند. قبل از هر جنگ و تجارت غارتگرانه در قاره آفريقا پاپها بخشش گناه کاران را براى مسيحيان اعلام نموده اند!

شکار برده بعنوان کسب و کار تجارى

سفرهاى دريايى کشتيهاى پرتقالى به آفريقا و ساحل سنگال٬ جهت شکار و آدم ربايى براى فروش بعنوان برده٬ افزايش يافت. آنها بخوبى مسلح بودند و بصورت گروه اى و با قايقهاى فراوان به آنجا ميرفتند. 

پرتقاليها معمولا شبانه به خشکى ميرفتند٬ به روستاهاى ماهيگيرى بى دفاع يورش ميبردند و مردمشان به بردگى ميکشيدند. شکارچيان  برده هر چه بيشتر در خشکى نفوذ مينمودند و مردم را به اسارت ميگرفتند اما نشان داده شد که اين کار ميتوانست برابر با به خطرانداختن جانشان باشد. شکارچيان برده به همين دليل حضور خود را به جوامع ساحلى محدود نمودند.

به مرور زمان شمار آفريقاييهاى به بند کشيده شده افزايش يافت و ارزشى بزرگ و مهم را نشان داد. در سال ۱٤٤٤ يک ماموريت سازماندهى و تامين مالى شده٬ متشکل از ٦ کشتى٬ از لاگوس در ساحل Algarve در جنوب پرتقال آغاز شد٬ اولين ماموريت از نوع خود. هدف به اسارت گرفتن سياه پوستان در مقياسى وسيع براى فروش مجدد بود. چند ماه بعد هنگاميکه کشتيها بعد به لاگوس بازگشتند ٢٣٥ نفر را در ميان محموله هاى خود داشتند. ماموريت از جمله جنگ کوچکى را عامل شده بود و شمار فراوانى از آفريقاييها در جريان تلاش براى دفاع از خود در مقابل حملات پرتقاليها کشته شده بودند. شکاربرده بر روى درياها بعنوان يک کسب و کار تجارى محقق شده يک واقعيت بود. از ۱٤٤۱ تا ۱٤٤٨ پرتقاليها بيش از ۱۰۰۰ برده را از ساحل آفريقا به اسارت گرفتند. از آغاز دهه هاى ۱٤٥۰ شمار برده گان فروخته شده در بنادر لاگوس و ليسبون تا ٧۰۰-٨۰۰ در سال افزايش يافت. با اينحال اين بخشى کوچک بود از آنچه که قرار بود رخ بدهد.

(در حال حاضر خواننده اى که از شهر لاگوس عبور ميکند ميتواند محل بازار فروش برده گان را ببيند. محل به خوبى نگاهدارى شده و در کنار Praça da República در مقابل کليساى سانتا ماريا قرار دارد) 

بازار فروش برده در لاگوس

واتيکان و طلا از تجارت برده

با رشد تجارت برده علاقه کليساى مسيحى به دستبردهاى پرتقاليها افزايش يافت. قراردادى دال بر وجود ارتباطات اقتصادى ميان پرتقال و واتيکان رديابى نشده است٬ همانطور که ميدانيد تحقيقات در بايگانى واتيکان مجاز نيست٬ اما اسناد تاريخى مهم نشان ميدهند که چنين توافقاتى بايد رخ داده باشند. 

از دوران حکومت پاپ Nikolaus V و به درخواست پادشاه پرتقال٬ شمارى از فتواهاى پاپ٬ احکامى مهم به کليه مسيحيان٬ که مداوما حقوق خانواده سلطنتى را در بهره بردارى از آفريقا برميشمرد و به اقدامات آنها مشروعيت ميبخشيد٬ اعلام شده اند.    

سه فتواى مهم پاپ اهميت بسزايى براى تمام روابط آينده ميان اروپا و آفريقا داشت. اولين٬ Dum Diversus٬ صادر شده در ۱٨ ژوئن ۱٤٥٢ ٬ ٩ سال پس از اينکه Gonçalves و Tristão اولين آفريقاييان را به بردگى کشيدند٬ صادر شد. فتواى پاپ Dum Diversus به پادشاه پرتقال اين حق را ميداد که "حمله کند٬ فتح کند و کليه مسلمانان٬ مشرکان و ديگر کافران و دشمنان مسيحيت را مورد ظلم و ستم خود قرار دهد٬ اموال و سرزمين آنان را مصادره نمايد٬ آنان را به بردگى ابدى محکوم و اموال و سرزمين آنان را به پادشاه پرتقال منتقل و در اختيار جانشين او قرار دهد". روشنتر از اين نميتوان سخن گفت·     

با همين دليل خوب اين سوال مطرح ميشود که چرا واتيکان و بالاترين مرجع کليساى مسيحيت يکچنين قدرتى را به کشورى نسبتا عقب مانده از نظر فرهنگى و اقتصادى٬ پرتقال – ه آنزمان٬ اعطاء نمود. توضيح اينست٬ بنا بر اعتقاد من٬ طلا. هدف پاپ٬ ميتوان در متنى که خود را بر روى "اموال٬ سرزمين و بردگى ابدى" متمرکز مينمايد" خواند٬ دست گذاردن بر روى درآمد – ه پديدار شده ى گسترده بود. حتى فتواهاى زير نيز با همان اهداف ادامه پيدا ميکنند.

فتواى پاپ٬ Romanus Pontifex از ٨ ژانويه ۱٤٥٥ شرح تاريخى و ستايش از امپرياليسم پرتقال است. در اين فتوا انحصار حمل و نقل دريايى٬ تجارت و ماهيگيرى در آفريقا٬ و براى هميشه فتوحات در جنوب Kap Bojador تا هندوستان٬ به پرتقال داده ميشود. اين انحصار که پادشاهان پرتقال درآنزمان صاحب آنشدند امتياز عظيمى بود. هر دو بخاطر وسعت مناطق و براى اينکه اين امر براى خود ممنوعيتى بود براى ديگر کشورها که براى آمدن به آفريقا تلاش مينمودند. يکبار ديگر٬ يکچنين اقدامى از جانب پاپ طرح سوال ديگرى را مشروع ميسازد. به عبارت ديگر٬ پاپ در ازاى آن چه چيزى دريافت نمود؟

در سومين فتواى پاپ٬ Inter Caetera از ۱٣ مارس ۱٤٥٦ پاپ Calisto III يکبار ديگر همان انحصار را که پادشاه پرتقال با Romanus Pontifex دريافت نموده بود پيشنهاد کرد. علاوه بر اين فتواى پاپ نشان افتخار مسيح را نيز اراٸه داد٬ که بالاترين رئيس او هنريک دريانورد بود٬ حق انحصارى به شفاى روح٬ و معاملات مالى در ارتباط با در نتيجه٬ در مناطق فتح شده و در فتوحات آينده "از Kap Bojador و تا هندوستان".    

در اروپاى آنزمان فتواهاى پاپ اهميت عظيمى داشتند. آنها اقتدار بزرگ اخلاقى پاپ را٬ مستقيما از جانب خدا٬ تحقق ميبخشيدند٬ که نفوذ فراوانى بر روى اخلاق و ارزشهاى انسانى داشت. در مورد مسائل اقتصادى٬ ميتوان گفت که پاپها اينبار نيز بر روى اسب برنده سرمايه گذارى نموده بودند. در خلال ٥۰ سال اول٬ تجارت برده از آفريقا به اروپا سه برابر شد. 

هنريک٬ دريانورد يا شکارچى برده؟

هنريک – ه دريانورد در سال ۱٤٦۰ درگذشت. شخصيت تاريخى او٬ بخوبى شناخته شده در کتابهاى تاريخى٬ اغلب بعنوان نوعى دورانديش٬ يک کاشف تشريح ميشود. شاهزاده هنريک يقينا يک دورانديش بود٬ اما انديشه هاى او با قدرت پول سر و کار داشت.

او از همان دوران جوانى زندگى خود را بعنوان فاتح از اين که طريق طرح ريزى کند و چندين لشگرکشى را به مراکش و جزاير قنارى به اجرا بگذارد آغاز نمود. او در نظر داشت که جبل الطارق را نيز از چنگ پادشاه اسپانيا بيرون بياورد. بنا بر ادعاى کتب تاريخى دليل بزرگ هنريک تمايل به انتشار مسيحيت انگيزه اصلى بود. اما توجه داشته باشيد که جبل الطارق و جزاير قنارى متعلق به اسپانيا بودند و در نتيجه مانند پرتقال به يک ميزان مسيحى بودند٬ نه "مسيحيت"٬ فقط غارت کن.    

يک ماموريت شناخته شده٬ فراموش شده توسط بسيارى٬ بطرف طنجه در مراکش٬ ۱٤٣٧ ٬ شخصيت اين شاهزاده را بخوبى نشان ميدهد. يک ارتش پرتقالى تحت فرمان مستقيم هنريک – ه  دريانورد در ساحل مراکش در نزديکى طنجه با هدف فتح شهر به خشکى وارد شد. پس از زد و خوردهاى شديد با سربازان مراکشى ارتش پرتقال شکست خورد و بدون داشتن امکان بازگشت به کشتيهايشان به محاصره درآمد.

پايان کار هنريک و تعداد ديگرى از اشراف – ه بسيار خوب نزديک بود. مراکشيها وعده آزادى به آنها دادند به اين شرط که پرتقاليها شهر سئوتا٬ که چند سال قبل آنرا به تصرف خود در آورده بودند٬ را به مراکش باز پس ميدادند. بعنوان وٽيقه براى اين قرار داد مراکشيها ميخواستند که پرتقاليها فرمانده هنريک را بعنوان اسير باقى بگذارند. اين پيشنهادى بود که پرتفاليها ناگزير به قبول آن بودند. جايگزين خطر نابودى بود.   

 

 

اما هنريک قصد اين نداشت که در زندان بنشيند. با سخن گفتن در مورد بهترين آرزوها براى امپراطورى و وعده در مورد آزادى زود هنگام٬ هنريک برادر جوانتر خود٬ فرناندو٬ که تحت فرمان او قرار داشت٬ را متقاعد نمود که جاى او را بعنوان اسير بگيرد. فرناندو جوان آخرين روزهاى زندگى خود را در زندان فز٬ که از آنجا چندين درخواست و استدعا براى برادر خود فرستاد٬ هنريک هيچ پاسخى نداد٬ گذراند.    

هنريک – ه دريانورد افکار ديگرى در سر داشت. آرزوى او اين بود که افرادى را از راه دريا براى ايجاد تماس مستقيم با قاره ى بزرگ که او در مورد آن شنيده بود به شمال آفريقا بفرستد٬ اينکه سرورى خود را بر روى معادن طلا اعمال نمايد و رهبرى تجارت برده از آفريقاى شمالى به اروپا را بدست بگيرد.

ديدگاههاى هنريک – ه دريانورد ديدگاههايى بودند در مورد طلا و برده. يقينا بجاى دريانورد شکارچى برده – و طلا ميتوانست نام بهترى براى هنريک باشد. هنگامى که همه عوامل در نظر گرفته ميشود٬ علاقه هنريک به دريانوردى٬ در مقايسه با شکار برده و مبارزه براى معادن طلا در آفريقا٬ يک محصول جانبى بود.    

جوامع برده در آفريقا

در خلال نيمه دوم دهه هاى ۱٤۰۰ تجارت پرتقاليها با برده گان آفريقايى در اروپا تجارت بسيار پر رونقى شد. اولين سال – ه شکار انسان نشان داده بود که  تجارتى باشد خطرناک با تعداد زيادى قربانى در جنگ و بيماريها در ميان شکارچيان برده ى پرتقالى. (يکى از اولين شکارچيان انسان٬ Nuno Tristão که در بالا نام او رفت٬ در سال ۱٤٤٦ همراه با ۱٨ تن ديگر در کنار رودخانه گامبيا در جريان چهارمين تجارت غارتگرانه کشته شد).    

براى موفقيت تجارى شيوه اى آسانتر مطالبه ميشد. پرتقاليها با پادشاهان و صاحبان قدرت در مناطق ساحلى تماس گرفتند و بتدريج شرکاى تجارى٬ که در ازاى پارچه٬ اسب٬ طلا و پوست بز کوهى و اينکه حتى برده بفروشند٬ پيدا کردند. 

"تجارت با برده گان تجارتيست براى پادشاهان٬ مردان ٽروتمند و تاجران موفق" شرايط بدرستى توسط يکى از شرکت کننده گان در تجارت اينچنين توصيف شد.

اينکه آفريقاييها٬ آفريقاييهاى ديگر را به افراد بيگانه از بخشهاى ديگر جهان ميفروختند توهين آميز است. اما جهت درک اينکه چرا اينچنين شد مهم است که سيستم اجتماعى آفريقا را در دهه هاى ۱٤۰۰ هر چه عميقتر بشناسيم.

زماينکه پرتقاليها٬ و پس از آنها اروپاييهاى ديگر٬ از طريق دريا اولين تماسهاى مستقيم را با آفريقا برقرار نمودند٬ مردم در اروپا و آفريقا تحت سيستمى بسيار مشابه زندگى ميکردند اما تفاوتهاى بزرگى نيز وجود داشت. فئوداليسم در اروپا مشابه نظم اجتماعى حاکم بر آفريقا٬ که معمولا بعنوان "فئوداليسم آفريقايى" از آن ياد ميشود٬ نبود.

تحت سيستم برده دارى در اروپا برده گان از داشتن حقوق انسانى و اموال محروم بودند. با انتقال به فئوداليسم برده دارى تدريجا به سرواژ و ارباب و رعيتى مبدل شد٬ سيستمى وحشتناک براى کارگران که صدها سال ادامه يافت و تا حد زيادى نزديک به برده دارى بود. (تا اواخر ۱٧٧٥ Katarina II سرواژ را در روسيه تشديد و به مالکان زمين حق فروش دهقانانشان بعنوان برده داده شد).

در آفريقا "فئوداليسم" معناى ديگرى داشت. ساختار برابر- ه قبيله اى با گذشت زمان جاى خود را به سيستمى داد که در آن دولتهاى رشد کرده ى قويتر٬ اقوام ضعيف ديگر را تحت ستم قرار ميدادند. اين امر سرواژ يا ارباب و رعيتى را براى شکست خورده گان٬ که بسيارى از مورخان بطور کلى مايلند آنرا "بردگى خانگى" بنامند٬ موجب شد.

شرايط زندگى اين برده گان آفريقايى تا حد زيادى ميتوانست٬ وابسته به زمان و مکان٬ متفاوت باشد٬ اما با اينحال توضيح يک الگوى واقعى هنوز هم٬ بدون تخطى از واقعيت٬ ممکن است.

برده گان در آفريقا بطور معمول قطعه زمينى٬ اجازه ترک آنرا نداشتند٬ دريافت مينمودند. آنها ناگزير بودند که با محصولات و خدمات خود به بردگى تن در داده و بدين ترتيب٬ بتدريج٬ آزادى عمل بيشترى بدست آورند. بخشى به کشاورز و بخشى به صنعتگر مبدل ميشدند و در نزد مردم پيروز با گذشت زمان تفاوت ميان اين برده گان و مردان آزاد کاهش ميافت. يک برده آفريقايى ميتوانست صاحب اموال٬ بعنوان عضوى از خانواه ارباب پذيرفته و حتى وارٽ اموال ارباب خود نيز باشد.    

مٽالهايى در مورد برده گانى که تاجران موفقى٬ ٽروتمند و به برده دار مبدل شدند٬ افراد مهمى در جامعه و حتى به بعنوان پادشاه انتخاب شدند٬ وجود دارد. اين تذکر جهت درک وضعيت برده گان و امکانات جامعه آفريقا ارائه شد. 

البته در زندگى يک برده همه چيز لذتبخش نبود . او٬ براى مٽال٬ ممکن بود که بخاطر روز بخصوصى بعنوان هديه داده و يا به منظور برآوردن نيازهاى اقتصادى ارباب فروخته شود.     

در اين رابطه مهمترين مسئله درک وضعيت بردگان آفريقايى است٬ زمانيکه اروپاييها در دهه هاى ۱٤۰۰ به آفريقا آمدند٬ و اينکه از بسيارى جهات با سيستم ارباب ورعيتى حاکم بر اروپا که در آنزمان بر تعداد زيادى از زنان و مردان حکومت مينمود مقايسه شود. وضعيت برده گان آفريقايى در آنزمان هيچ وجه مشترکى با برده دارى بعدى اروپاييها مبنى بر نياز به نيروى کار ارزان در مستعمرات آمريکايى٬ زمانيکه با انسانها در کشتيهاى حامل برده٬ در زمينهاى کشاورزى و معادن همانند گله احشام رفتار ميشد٬ نداشت.     

باتوجه به اين پيشينه ميتوان به شيوه انديشيدن برده دار آفريقايى٬ زمانيکه همزمان با طلا٬ عاج و پوست حيوانات برده گان را نيز به اروپاييها ميفروخت٬ آگاهى يافت. براى برده دار آفريقايى فروش برده به تاجران آفريقايى عجيبتر از فروش آنها به تاجران اروپايى نبود. او از وضعيت برده گان در کشور جديد اطلاعى نداشت و تصور مينمود که اوضاع و احوال آنجا تقريبا مشابه آفريقا باشد. براى او٬ به سادگى٬ اينچنين بود که برده گان اجازه ميافتند که به املاک ارباب جديد منتقل و در آنجا به زندگى عادى خود ادامه بدهند٬ کارى را که در آن مهارت دارند انجام و از نردبان ترقى جامعه٬ در تلاش به منظور دستيابى به آزادى نهايى٬ بالا بروند.       

در حقيقت حدسيات برده فروش آفريقايى چندان هم بدور از واقعيات نبود. در آنزمان٬ در نيمه دوم دهه هاى ۱٤۰۰ ٬ با برده گان در اروپا با همان روش آفريقا برخورد ميشد. برده موجودى بطور کامل بدون حقوق نبود بلکه در سيستمى با تعهدات متقابل٬ ميان برده گان و جامعه برده دارى٬ جايگاهى معينى داشت.     

با اينحال بايد به منظور درک توسعه مناسبات ميان اروپا و آفريقا بر روى برخى از حقايق مهم و تعيين کننده تاکيد ورزيد. پادشاهان يا رئوساى قبايل آفريقايى که به اروپا برده ميفروختند هرگز نميتوانستند پيش بينى کنند که اين اولين٬ تقريبا بسيار محدود٬ تجارت برده در آينده چنان ابعادى گسترده اى بخود بگيرد که ٽبات جامعه را در کشورشان به لرزه درآورد. براى آنها اينکه اين بى ٽباتى ميتوانست در آينده به شرايطى منجر بشود که مغلوب اروپاييان بشوند قابل پيش بينى نبود. فعالتر بودن اروپاييها٬ در جستجو و تجارت برده٬ و قويتر بودن٬ از جمله به دليل برتريت بى چون چراى نظامى٬ همواره ميتوانست بزرگترين منافع و مزايا را براى آنها بدنبال داشته باشد. بخاطر سپردن اين امر نيز مهم است که طى اين سالها تجارت برده تنها بخشى از معاملات ميان آفريقا و اروپا را تشکيل ميداد٬ اگر چه براى پرتقال و بعدها همچنين براى اسپانيا تجارت برده معرف بزرگترين بخش معاملات بود.         

تجارت برده توسعه ميابد

تجارت برده در خلال نيمه دوم دهه هاى ۱٤۰۰ برطرف نمودن نياز بازار داخلى در ميان ٽروتمندان پرتقالى و اسپانيايى و صادرات محدودى به ايتاليا و فرانسه را مد نظر داشت. اين بازار بزرگ نبود و به کاهش سرعت تمايل نشان ميداد. براى مٽال در آغاز دهه هاى ۱٥۰۰ دو تن از فرمانروايان بزرگ آنزمان٬ انگليس و فرانسه٬ عمدتا تجارت برده نميکردند٬ اما معاملات کالاهايى مانند عاج٬ فلفل و طلا را با آفريقا توسعه دادند.

تا نيمه دهه هاى ۱٥۰۰ تجارت برده در مورد چندين هزار برده ى آفريقايى بود که با کشتى به کشورهايى در اروپا برده شدند و اين عمل ميتوانست بعنوان رويدادى قابل سرزنش اما محدود به يک دوره خاص مورد سرزنش قرار گيرد. همانطور که گفته شد يک تجارت با ارزشتر ديگر در حال توسعه و از نظر اهميت در حال غلبه نمودن بود. با اينحال اينچنين نشد. سفر کلمب به جزاير آنتيل٬ ۱٩٤٢ ٬ و پدور آلوارز کابرالز- ه پرتقالى به برزيل٬ ۱٥۰۰ ٬ همه چيز را تغيير داد. پس از اين تاريخ کشيتهاى پرتقالى و اسپانيايى هر چه بيشتر بسمت غرب٬ بسوى قاره به تازگى کشف شده آمريکا٬ حرکت نمودند. آنها به تدريج با شمار فراوانى از سربازان مسلح٬ جنگ و حيله گرى٬ کارائيب و مناطق بزرگى را در آمريکاى جنوبى به تصرف خود درآوردند. جمعيت اين مناطق را به بردگى کشيده و ناگزير نمودند که در معادن و مزارع شکر کار کنند. فاتحان در تلاش خود بدنبال ٽروت سرخپوستانى را که به برده مبدل نموده بودند بصورتى ظالمانه مورد بهره بردارى قرار ميداند.     

در جريان اين بردگى جمعيت سرخ پوست نابود شدند. در برخى مناطق٬ بصورتى کامل از ميان رفتند. در ٢٧ اکتبر ۱٤٩٢ کريستوفر کلمبوس در کوبا پياده شد٬ طى کمتر از ٥۰ سال بيش از صد هزار سرخ پوست ناپديد شدند. در اينجا تشريح وضعيت وحشتناک سرخ پوستان آمريکايى در اين بهره بردارى استعمارى امکانپذير نيست. اين امر مستلزم نگارش مقاله تخصيص داده شده ى ويژه اى است که در سطحى گسترده و شيوه اى عادلانه به بيان اين رويداد دلخراش بپردازد. من در اينجا تنها ناگزيرم که بصورتى خلاصه بر روى اين واقعيت وحشتناک در آمريکا تاکيد و در ادامه به تشريح تجارت برده از اروپا به آفريقا ادامه بدهم.  

 

دستبند

تقاضاى نيروى کار٬ که در مستعمرات جديد در آمريکا ميتوانست جاى سرخپوستان قتل عام شده را بگيرد٬ با سرعتى بى سابقه آغاز شد. فاتحان صدور برده از اسپانيا٬ پرتقال و آفريقاى شمالى را آغاز نمودند. اين برده گان هر دو٬ سفيد و سياه و بسيارى از آنان مسيحى بودند.    

شايد دانستن اين مسٸله که صدور برده گان مسيحى تا پايان دهه هاى ۱٦۰۰ ادامه يافت جالب باشد. سندى از ۱٩٦٢ وجود دارد مبنى اينکه خانواده سلطنتى اسپانيا (آنهايى که از جانب پاپ لقب پادشاهى کاتوليکها را دريافت نموده بود) اجازه صدور زنان سفيد پوست را از اسپانيا به مکزيک صادر نمود٬ آنها در آنجا در عشرتکده هاى ٽروتمندان جاى داده شدند.   

۱٥۱٥ اسپانيا اولين محموله کشتى شکر را که توسط برده گان آفريقايى در کارائيب کشت شده بود دريافت نمود. اين برده گان در آفريقا به اسارت گرفته٬ به اسپانيا آورده و از آنجا به مزارع کشاورزى در کارائيب فروخته شده بودند. اما کمبود نيروى کار که کشتار سرخپوستان و معادن جديد بوجود آورده بود راه حل ديگرى٬ گسترده تر از آوردن برده از اروپا٬ را مطالبه مينمود.

از همان آغاز پرتقاليها و اسپانياييها تمايلى به آوردن برده گان آفريقايى نداشتند. اين امر نشان داد که فتنه جويانه باشد و در کشيتهاى حامل برده و در کارائيب حمام خون بپا کرده بود.  

اما روند وقايع بدان سوى توسعه يافت. اسپانياييها و پرتقاليها از نظر اقتصادى کاملا وابسته به تجارت برده بودند و سود پول سرمايه گذارى شده را مطالبه مينمودند. همزمان اين تنها آفريقا بود که ميتوانست نيازشديد به شمار فراوان برده براى کار در مزارع کشاورزى و معادن را برآورده نمايد. 

در سال ۱٥۱٨ اولين محموله کشتى با برده گان٬ مستقيما از آفريقا به کارائيب رفت. اين رويداد عصر جديدى را٬ زمانيکه خانواده سلطنتى در اروپا به تاجران برده مجوز خريد برده از برخى از مناطق آفريقا را به منظور صدور به کلنيها در قاره آمريکا فروختند٬ رقم زد. 

ميليونها و ميليونها انسان شکار٬ به اسارت گرفته و به عنوان برده فروخته شدند. آنها از هيچ حقوقى برخوردار نبودند٬ با آنها بدتر از حيوانات رفتار ميشد و ميليونها تن از آنها جانسپردند. خانواده هاى سلطنتى اروپايى٬ کليساى مسيحى و اشراف ديگر با بکارگيرى اين شيوه نفرت انگيز صاحب ٽروتهاى عظيمى شدند.

تجارت برده به آمريکا توسط پرتقال و اسپانيا آغاز شد. اما اين کشورها توسط انگليس٬ فرانسه٬ هلند٬ پروس٬ دانمارک٬ سوئد و بعدها دوکشور جديد در قاره آمريکا٬ برزيل و آمريکا٬ همراهى شدند.  

مناسبات ميان اين کشورها در ساحل آفريقا تقريبا مشابه شرايط جنگى بود٬ همگى آنها بر آن بودند که تمام طعمه را٬ بدون اينکه آنرا با کسى تقسيم کنند٬ بدست آورند. جنگ ابتدا ميان پرتقال و اسپانيا آغاز شد. خانواده سلطنتى پرتقال انحصار تمام معاملات در ساحل آفريقا را بدست آورده بود! خانواده سلطنتى اسپانيا با قبول اين خطر که مورد تکفير پاپ قرار گرفته و به جهنم فرستاده شود کشتيهاى خود در ساحل آفريقا جلوتر و جلوتر فرستاد.    

پادشاه پرتقال João II کاملا مراقب اوضاع بود. بدستور او کاپيتانهايش ميتوانستد٬ که در آفريقا با "کشتيهاى حامل اسپانياييها يا کشور ديگرى٬ رخ داده بود٬ فقط به گرفتن اسير اکتفا نکنند٬ بلکه آنها را به دليل اينکه انجام کارى ممنوع شده را انتخاب نموده بودند و بخاطر دادن اخطار به ديگران٬ بعنوان مجازات به دريا پرتاب کنند".    

اما حفظ انحصار کسب و کارى چنين سودآور آنچنان آسان نبود. چندان طول نکشيد که تعداد زيادى از کشتيهاى اسپانيايى و کشورهاى ديگر در ساحل آفريقا ازدحام نمودند.     

يکى از مشهورترين قاچاقچيان برده که نامش در تاريخ ٽبت شد جان هاوکينز – ه انگليسى بود. او٬ تامين مالى شده توسط تجار لندن٬ در سال ۱٥٦٢ سه کشتى تهيه کرد و بهمراه ۱۰۰ نفر خدمه از انگليس به سواحل گينه رفت و پس از مدتى از طريق جنگ و غارت در کنار ساحل ٣۰۰ نفر را به اسارت گرفت. جان هاوکينز پس از آن بسوى جزاير کاراٸيب حرکت کرد و اسرا را بعنوان برده فروخت و به جاى آن کالا٬ براى فروش در انگلستان٬ خريد.      

در آغاز پادشاهى انگيس تمايلى به کسب اطلاع از ماجراجوييهاى هاوکينز نداشت و از انجام تجارت برده امتناع ورزيد. اما ملکه اليزابت اول با ديدن حساب سود و زيان او٬ پس از اولين سفرش٬ نظر خود را بسرعت تغيير داد و سرمايه گذارى در شکار برده ى هاوکينز را آغاز نمود.   

هاوکينز براي انجام ماموريت دوم خود در آفريقا از ملکه اليزابت اول کشتى ويژه ى حمل برده "عيسى مسيح"! را گرفت. او بعدها بخاطر خدمات خود براى انگليس مورد ستايش قرار گرفت و لقب شواليه را دريافت کرد و خودش سپرى را با نقش برده سياه پوستى با دستبند بر روى آن انتخاب نمود! 

در خلال دهه هاى ۱٥۰۰ و ۱٦۰۰ گسترش تجارت برده با سرعت هر چه بيشتر ادامه يافت. انحصار پرتقال زمانيکه کشور ميان ۱٥٨۰ و ۱٦٤۰ فاقد پادشاه شد و پادشاه اسپانيا٬ نزديکترين وارٽ٬ به تاج و تخت پرتقال دست يافت٬ از بين رفت. تا ۱٦٤۰ ٬ که شورش در ليسبون آغاز و پادشاه جديدى در پرتقال بر سر کار آمد٬ کشور همانند استانى از اسپانيا و مغلوب به عنوان يک قدرت دريايى باقى ماند.    

 

سر جان هاوکينز

از آغاز دهه هاى ۱٦۰۰ کشورهاى بسيار ديگرى هدايت بخش بزرگى  از تجارت برده را بدست گرفتند٬ امرى که در آنزمان بزرگترين معامله بر روى تمام درياها بود. شرايط جنگى ميان اين کشورها بر روى اقيانوس رابطه اى بود عادى. طمعکارى و حسادت بخاطر سود حاصله از تجارت برده مرزى نميشناخت.

با گذشت زمان قدرت دريايى انگليس افزايش يافت. کشور٬ بعنوان تاجر برده در مقام دوم٬ ناگزير به تهيه کالا جهت ارائه به اسپانيا و پرتقال٬ بمنظور بدست آوردن طلا و نقره از تجارت برده و مستعمرات در آمريکا٬ شده بود. اين صنعتى شدن را تحميل٬ که طى زمانى دراز انگليس را به يکى از نيرومندترين قدرتها در اروپا مبدل کرده بود٬ نمود.    

تصميم گيرى در مورد اينکه چه کسى رهبرى تجارت با آفريقا را بدست ميگرفت٬ در آنزمان تنها از طريق برده گان٬ با جنگ بر سر جانشينى پادشاهى اسپانيا٬ ۱٧۰٢-۱٧۱٤ ٬ پس از مرگ Carlos II٬ رخ داد. امپراطورى اسپانيا در آنزمان بزرگترين فرمانروايى جهان٬ با متصرفات در هلند٬ ايتاليا٬ آمريکا٬ آفريقا و آسيا٬ بود. با ارزشترين در اين امپراطورى "assiento" بود٬ قراردادى که بصورتى کامل به صاحبش حق تجارت برده به متصرفات آمريکايى اسپانيا را ميداد. پولهاى بزرگ از آنجا ميامدند.  

دوک فرانسوى٬ Filip Anjou انتخاب شده توسط  Carlos II٬ با دريافت حمايت از پدر بزرگش پادشاه فرانسه Ludvig XIV٬ پادشاه Filip V از اسپانيا شد. پس از تاجگذارى Filip V حقوق assiento را به Ludvig XIV٬ که او مطالبه نموده بود٬ داد. خانواده سلطنتى انگليس خود را فريب خورده احساس نمود و جنگ بزرگ يک واقعيت بود. آنها٬ طى ۱٢ سال٬ در اروپا و در هر جايى که با يکديگر مواجه شدند٬ يکديگر را قتل عام نمودند. در آوريل ۱٧۱٣ اولين قرارداد صلح با معاهده ى "صلح در Utrecht" ميان اسپانيا و انگليس ومتحدانش بدست آمد.   

امر تعيين کننده براى امضاى اين قرارداد صلح معاهده تجارت برده معاهده Assiento بود که يک ماه قبل از آن ميان انگليس و اسپانيا به امضاء رسيده بود٬ قراردادى که انحصار صدور برده از آفريقا به آمريکاى اسپانيا را به خانوده سلطنتى انگليس اعطاء مينمود.  

٥۰ ميليون نفر از آفريقا ناپديد شدند

شمار افرادى که از آفريقا٬ به دليل تجارت برده ميان دهه هاى ۱٤۰۰ و ۱٩۰۰ ٬ ناپديد شدند چه ميزان بود؟ اين سوال موضوع بسيارى از مطالعات بوده است اما به آن نميتوان به صراحت پاسخ داد. آمار دقيقى٬ فقط ارزيابيهايى بنا شده بر روى اطلاعات ناقص٬ هرگز وجود نداشته است.  

ارقام موجود بخصوص به دليل قاچاق گسترده نادرست ميشوند. تجارت برده توسط خانواده هاى سلطنتى اروپا و کليسا که از طريق مديريت آن ارتزاق مينمودند مشمول ماليات شديدى ميشد. 

تاجران برده همواره در تلاش بودند که اين گمرکيها را دور بزنند. به همين دليل پرداخت رشوه به کارمندان گمرک توسط تاجران برده در بازار برده امرى بود بسيار عادى. تاجران برده ناگزير شدند که از علامتهاى تجارى کمپانيهاى مختلف برده که با آنها برده گان را علامت گذارى مينمودند بهره بردارى نموده و با استفاده از اين روش بدون پرداخت ماليات يا هزينه گمرگى٬ از گمرک عبور نمايند. تخمين زده ميشود که قاچاق زندانيان يک سوم محموله را شامل ميشد.

  

 

غلاده گردن

اما آنها در مجموع چه تعدادى بودند؟ در ميان افرادى که وقت خود را صرف مطالعه تاريخ قاره آفريقا نموده اند٬ رقم ۱٥ ميليون بعنوان حداقلى مطلق و ٥۰ ميليون بعنوان به احتمال زياد٬ رقميست مورد قبول واقع شده از شمار برده گانى که زنده به آمريکا آمدند.

(تنها در کوبا طى پنجاه سال٬ ميان ۱٧٩۱ و ۱٨٤۰ ٬ يک ميليون برده در ساحل پياده شدند!).   

 دستکم ٥۰ ميليون برده

اما اين ارزيابيها از تعداد برده گانى که زنده به آمريکا آمدند البته شامل همان رقمى نميشود که به کشتى برده گان برده شدند. در جريان سفر بسيارى از آنها٬ کمترين مقدار تخمين زده شده ٢۰ درصد٬ کشته شدند. گاهى ممکن بود که اين رقم بالاتر باشد.    

به اين ارقام غم انگيز بايد انسانهايى را که در جريان حمله و جنگ در شکار برده کشته شدند٬ که در خلال صدها سال بخش بزرگى از قاره آفريقا را شامل شد٬ اضافه نمود.  

نتيجه گرفته ميشود که تجارت برده٬ کمترين مقدار تخمين زده شده٬ بايد به قيمت جان ٥۰ ميليون (برخى محققان ۱۰۰ ميليون اعلام نموده اند)٬ که معادل است با يک چهارم از جمعيت آفريقاى سياه در ميانه دهه هاى ۱٩۰۰ ٬ زمانيکه اين تحقيقات انجام شد٬ تمام شده باشد.

 

 تولد نظام صنعتى از دل تجارت برده 

تجارت برده ساختار جامعه در آفريقا را نابود ميکند

در اواسط دهه هاى ۱٦۰۰ مستعمرات اروپا در قاره ى جديدا کشف شده ى آمريکا توسعه اى جديد و بسيار گسترده را مشاهده نمودند. شمار زيادى از برده گان آفريقايى به آنجا٬ به منظور کار در معادن طلا و نقره و مزارع شکر٬ تنباکو و پنبه٬ غيرو و غيرو٬ آورده شدند.

بخصوص بصورتى مداوم به برده گان جدىد نياز بود چرا که از توان کارى برده گان بصورتى وحشيانه٬ با مرگ و مير شمار فراوانى از آنها بعنوان نتيجه٬ بهره بردارى ميشد. براى مٽال شمار قربانيان در مستعمره هلندى٬ سورينام٬ در کارائيب٬ چنان عظيم بود که تمام جمعيت سالم برده٬ حدود ٥۰۰۰۰ نفر٬ هر ٢۰ سال يکبار٬ کاملا نابود ميشدند!

همراه با افزايش تقاضا براى دريافت برده در آمريکا٬ شکار انسان توسط تاجران برده در قاره آفريقا نيز افزايش ميافت. تاجران اروپايى برده گان را به سه روش مختلف٬ دزدى دريايى٬ پيمانهاى جنگى و همکاريهاى مسالمت آميز تهيه مينمودند. دزدى دريايى از غارت و جنگ که شکارچيان برده پايگاه خود را در قايقها داشتند تشکيل ميشد. اين شيوه بسرعت به مشارکت در جنگ مبدل شد. در اين حالت اروپاييها با گروههاى مسلح سرباز٬ به منظور حمايت از يک پادشاه آفريقايى در مقابل رقبايش٬ به ساحل ميرفتند. تجار برده ى اروپايى معمولا٬ بعنوان طعمه جنگى٬ اجازه ميافتند که اسرا در ميان شکست خورده گان را٬ که بعنوان برده به آمريکا برده ميشدند٬ بخرند.     

گفته ميشود که جان هاوکينز انگليسى اولين شريک تاجر برده بوده باشد. در جريان اولين سفرش٬ پس از سپرى نمودن مدت زمانى در سواحل گينه و به اسارت گرفتن ۱٥۰ زندانى٬ حادٽه اى رخ داد که آينده تجارت انسان را رقم زد. در ساحل سيرالئون٬ رئيس قبيله اى که به حمايت هاوکينز در جنگ بر عليه ديگر پادشاهان منطقه نياز داشت با او تماس گرفت. هاوکينز بعنوان دستمزد صاحب تمام افرادى ميشد که در جنگ به اسارت گرفته ميشدند. هاوکينز با ٣۰۰ سرباز انگليسى و همراه با رئيس و افراد او به نبرد دشمنان رئيس قبيله رفت. جنايات و خرابکارييهايى که افراد هاوکينز با آتش سلاحهاى خود در آن مشارکت نمودند غير قابل توصيف است. اما همه چيز به نفع هاوکينز تمام شد. او ٣۰۰ زندانى را٬ که با فروش و سود بزرگى در کارائيب به پايان رسيد٬ با خود برد.      

اروپاييها با گذشت زمان آموختند که به منظور بدست آوردن برده گان بيشتر از عداوت ميان اقوام مختلف و بهره بردارى از دشمنى ميان آنها٬ جهت بوجود آوردن شرايط جنگى٬ بهره بردارى نمايند. در اين موارد اروپاييها٬ براى مٽال يک طرف را به منظور بدست آوردن حق خريد برده در ميان اسرا٬ مسلح مينمودند. با اين روش٬ و اغوا شده توسط کالاهاى اروپايى که همچنين تجار برده پرداخت مينمودند٬ به تدريج برخى از پادشاهان آفريقايى در تجارت برده اروپاييها شريک شدند. 

اما اين مشارکت٬ در اغلب موارد٬ پادشاهان آفريقايى را به تجار برده وابسته نمود. براى اين پادشاهان٬ جهت بدست آوردن کالاهايى که تجار برده اروپايى ارائه مينمودند٬ تنها يک راه وجود داشت و آن اينکه برده گان بيشترى را تحويل بدهند. شکار برده به مناطق بزرگترى گسترش و هر چه بيشتر و بيشتر به قلب قاره نفوذ نمود.      

در آغاز تجار برده اروپا عمدتا با اسبها٬ کالاهاى مسى و پارچه ميپرداختند٬ اما به تدريج٬ تقريبا٬ تنها به سلاح گرم و الکل روى آوردند. براى قبايلى که در آفريقا مايل به حفظ آزادى خود بودند سلاح گرم٬ تفنگ فيتله اى٬ به ضرورتى مطلق مبدل شد. بدون سلاح گرم٬ که ميتوانست در ازاى برده دريافت شود٬ امپراطوريهاى نيرومند براى ملتهايى از جهات ديگر ضعيفتر در شکار برده٬ طعمه آسانى شدند.       

سرانجام روند توسعه وقايع سبب شد که بخش عمده اى از مردم در قاره آفريقا ناگزير به فراهم آوردن سلاح روى آوردند. در خلال صدها سال٬ از ابتداى دهه هاى ۱۸۰۰ ٬ عدم امنيت و عدم ٽبات گسترده اى بخش بزرگى از آفريقا را در بر گرفت· تقريبا در همه جا خطر ربوده و فروخته شدن به تجار برده اروپايى قريب الوقوع بود· ساختار جامعه فرو ريخت و به نابودى کشيده شد٬ انسانها تحقير شدند و توسط مديريت ظالمانه مورد تعرض قرار گرفتند·

اين امر از جمله در جريان توسعه هنر٬ از اشکال بسيار پيچيده در دهه هاى ۱۴۰۰ تا توصيفات شديدتر تا پايان دهه هاى ۱۸۰۰ ٬ قابل رويت است·

در بسيارى از نقاط آفريقا و امپراطوريهاى کهن توسعه اجتماعى باز ايستاد و فرهنگ به نابودى کشيده شد· قدرت سنتى پادشاهان٬ شديدا محدود شده توسط سيستمى از وزارى کابينه و سلسله مراتب٬ به فرايندى ظالمانه و نامحدود مبدل شد· اين امر به اينکه مخالفان سياسى و شورشيان با فروش به تاجران برده از سر راه برداشته شوند منجر شد· عدم امنيت در جامعه تا حداقل کاهش يافت٬ در مناطق بزرگ کشاورزى به نابودى کشيده شد٬ بله٬ کدام کشاورز زمينى را ميخواهد که نميداند ميتواند آنرا درو کند؟

تجارت انسان

تجارت برده شکارى بود شديد و بيرحم که تا عمق آفريقا گسترش يافت· آنها انسانها را مى ربودند و انسانهاى به اسارت گرفته شده توسط رباينده گان خود به ساحل٬ بازارها و قايقهاى برده هدايت ميشدند· اين ميتوانست به معناى چندين هفته و يا ماه پياده روى همراه با کمبود غذا و آب باشد· زندانيان ابتدا از غرب آفريقا ميامدند٬ از سنگال در شمال تا آنگولا در جنوب· در خلال دهه هاى ۱۸۰۰ از شرق آفريقا نيز تعداد زيادى برده آمدند· 

اسرا به محض ورود به بازار برده در اماکنى امن و يا زندانها به بند کشيده ميشدند· آنها٬ تا زمانى که سران قبايل و اروپاييها در مورد قيمت طبيعى يک pièce de Inde (بهاى يک فرد نيرومند٬ سالم ۲۰ ساله) به توافق برسند٬ ناگزير بودند که در آنجا بمانند· بطور معمول دو فرد ۳۰ ساله معادل با يک pièce٬ به اندازه دو پسر-ه ده تا ۱۵ ساله يا دو زن٬ بودند·

اسرا معمولا پس از هفته ها راه پيمايى در غل و زنجير فرسوده بودند· به اين امر بايد مساٸلى از قبيل زمانيکه براى نجات جان خود مبارزه مينمودند و اينکه شايد شاهد قتل عام عزيزان و به آتش کشيدن خانه هايشان توسط شکارچيان برده بودند را نيز اضافه کرد· به همين دليل ميزان مرگ و مير در زندانهاى بازارهاى برده فروشى بسيار بالا بود·

روزى که قرار بود اسرا به اروپاييها فروخته بشوند٬ مردان٬ زنان و کودکان٬ کاملا برهنه٬ به محلى باز آورده ميشدند· آنها درآنجا توسط دکتر کشتى دقيقا مورد معاينه قرار ميگرفتند· افرادى که بيش از ۵۰ سال٬ يا موهاى خاکسترى٬ داشتند و يا به دليلى نشانى از بيمارى از خود نشان ميدادند٬ کنار گذاشته ميشدند· تنها آنهايى که وضعيت خوبى داشتند خريدارى ميشدند·     

علامت گذارى برده با آهن داغ 

کليه زندانيان خريدارى شده با آهن گداخته٬ بر روى سينه هايشان يا بازوهايشان٬ علامت گذارى ميشدند· علامت کمپانى انگليسى آفريقا DY بود٬ Duke of York٬ دوک York٬ نام رسمى پادشاه انگليس· خانواده سلطنتى پرتقال از صليب مسيح استفاده ميکرد· انجمن کليساى آنگليکان٬ The Society for the Propagation of the Gospel٬ برده گان خود را با حروف SPG علامتگذارى مينمود·

پس از علامت گذاريها اسرا در انتظار حمل به کشتيهاى باقى ميماندند· در هر صورت اين سفر به يکى از قلعه ها٬ انبار هاى برده٬ که کشورهاى اروپايى در امتداد سواحل آفريقا٬ مستقيما به آمريکا٬ ساخته بودند ختم ميشد· 

اولين قلعه در سواحل آفريقا S. Jorge da Mina٬ بعدها Elmina٬ قرار داشت· قلعه توسط پرتقاليها در سال ۱۴۸۱-۱۴۸۹ تقريبا ۵۰ کيلومترى جنوب Cape Coast i dagens Ghana ساخته شد· پادشاه پرتقال João II که تصميم به ساخت قلعه گرفته بود قايقهايى را همراه با ۵۰۰ سرباز٬ ۱۰۰ کارگر ساختمانى و کليه مصالح مورد نياز ساختمانى ارسال نمود· قلعه با برجهاى بلند٬ دو خندق بزرگ تراشيده شده از سنگ بدور آن و ۴۰۰ توپ مجهز شد· آن قلعه به منظور نگاهدارى از ۱۰۰۰ برده ساخته شده بود! وضعيت و اندازه آن به خوبى نشان ميدهد که چه حجمى از تجارت برده پيش بينى شده بود· پادشاه João II از پاپ Xisto IV بخاطر کليه مسيحيانى که در S. Jorge da Mina جان داده بودند بخشش کامل گناهان دريافت نموده بود·    

سفر به آمريکا براى آن انسانهاى زندانى برابر بود با آمدن به محلى ناشناس· هيچيک از برده گان نميدانستند که چه روى خواهد داد و اغلب آنها هرگز دريا را نديده بودند·

زندگى  جهمنى در کشتى ى حامل برده گان غير قابل توصيف بود· برده گان را غل و زنجير ميکردند و در انبار کشتيها محبوس مينمودند· در آنجا آنها را در فضايى بسيار محدود٬ نه بيشتر از فضايى که عرض بدن به آن نياز داشت٬ در هم ميفشردند· انبار به طبقاتى به ارتفاع٬ بطور کلى٬ ۸۰ سانتيمتر٬ اما هرگز نه بيشتر از يک متر٬ تقسيم شده بود· در آنجا برده گان ميخوابيدند و يا جهت نشستن تلاش مينمودند· در کشتى انگليسى حامل برده گان ٬ Brooks ٬ ارتفاع طبقات ۷۸ سانتيمتر بود· در اين کشتى فضا براى هر برده ى مرد ۴۰×۱۸۳ سانتيمتر٬ براى زنان ۴۰×۱۷۵ سانتيمتر٬ براى پسران ۳۵×۱۵۲ سانتيمتر و دختران ۳۰×۱۳۷ سانتيمتر بود· در بسيارى از کشتيهاى حامل برده٬ برده گان با غلاده گردن نيز مورد ضرب و شتم قرار ميگرفتند·      

هنگاميکه انبار٬ معمولا با ۳۰۰-۵۰۰ برده٬ پر بود کشتى در آنچه که بعنوان گذرگاه ميانى معروف شد به آمريکا ميرفت· اين سفر معمولا پنج هفته طول ميکشيد· پنج هفته از گرسنگى و تشنگى· پنج هفته که در خلال آن صدها انسان ناگزير بودند نيازهاى خود را برطرف نموده و در محلى استفراغ کنند که ميخوابيدند· با کيلومترها فاصله بوى تعفن در کشتى حامل برده قابل استنشاق بود· برده گانى که جان ميدادند و يا دچار بيمارى ميشدند بلافاصله به دريا پرتاب ميشدند·

نمودار بارگيرى براى کشتى حامل برده Brookes از ليورپول

 

 

 

 

ميزان مرگ و مير در کشتى حامل برده غير قابل توصيف بود٬ ۲۰-۳۰ درصد در خلال گذرگاه ميانى جان ميباختند· برده گان گاهى بر عليه آن سرنوشت وحشتناک سر به شورش برميداشتند و رخ داد که گاهى کنترل کشتى را بدست ميگرفتند· تجار برده در اغلب موارد موفق به سرکوب شورش ميشدند و آنها را با براه انداختن حمام خون ديوانه وار تنبيه مينمودند· 

مٽلٽ تجارت

هنگاميکه براى لحظه اى تامل کرده و بشمار تقريبى افرادى که بعنوان برده فروخته شدند فکر ميکنيم٬ عمدتا در خلال ۱۶۵۰-۱۸۵۰ ٬ درميابيم که اين مسٸله بايد بخشى از يک فرايند بسيار گسترده باشد·

ميليونها نفر در آفريقا بعنوان برده در ازاى کالاهاى اروپايى٬ اسلحه گرم٬ پارچه٬ کالاهاى مسى و مشروبات الکلى خريده شدند· اين افراد به آمريکا برده شدند٬ در آنجا آنها را ناگزير نمودند که بصورتى رايگان براى صاحبان مزارع شکر و معادن کار کنند و در قاره آمريکا ٽروتهاى عظيمى را بصورت کالا٬ شکر٬ تنباکو٬ پنبه٬ نيشکر٬ طلا٬ نقره و سنگهاى قيمتى٬ توليد نمايند· اين کالاها به نوبه خود به اروپا٬ در آنجا سودهاى فراوانى را ايجاد نمود٬ آورده شدند· بخشى از سودهاى بدست آمده از اين معاملات بر روى کالاهاى جديد اروپايى سرمايه گذارى شد٬ کالاهايى که به آفريقا جهت خريد برده گان بيشتر سرمايه گذارى شدند· اين چرخش تجارى معمولا مٽلٽ تجارت يا دايره تجارت ناميده ميشود·   

نقش برده گان را در ايجاد اين ٽروت عظيم نبايد فراموش نمود· برده گان افرادى نادان و بطور کلى سياهانى تنبل٬ تنها جهت استفاده بعنوان وسيله اى ساده٬ که برخى از مورخان نژاد پرست خواهان آنند که به ما بقبولانند٬ نبودند· برده گان در واقع افراد شاغل٬ کشاوزران و صنعتگران – ه دزديده شده٬ با طيف گسترده اى از مهارتها٬ بودند· دانش آنها٬ در بسيارى از حوزه ها٬ براى موفقيت در معادن و مزارع شکر اساسى و بسيار ضرورى بود· آنها بعنوان نجار کارهاى ساختمانى٬ بنا٬ کشاورز٬ سنگ کار٬ آهنگر٬ نقاش٬ نجار٬ سازنده گان طلا و نقره٬ هنرمند و غيرو کار ميکردند· آنها توانايى و دانش کارى را از کشورهاى خود به همراه آورده بودند·

در پشت مٽلٽ تجارت خانواده هاى سلطنتى و شمارى از سرمايه داران ديگر اروپايى قرار داشتند· خانواده هاى سلطنتى يا مجوز تجارت با برده گان را ميفروختند و يا با سرمايه شخصى خود در اين تجارت شرکت ميکردند· شمار ديگرى از اعضاء طبقه مرفه٬ اشراف و بورژوازى٬ شرکتهايى را با اجازه خانواده هاى سلطنتى ايجاد نمودند٬ مجوزش را خريدند و تجارت برده را آغاز کردند· بسيارى از آنها مالکان کشتى و کارخانجات کشتى سازى٬ کارخانه هاى اسلحه سازى و پارچه در اروپا و صاحبان مزارع شکر – و معادن در آمريکا٬ بودند    

مٽلٽ تجارت معامله اى بسيار پر منفعت٬ معامله اى با يک سود سه برابر٬ بود· در آمد انگلستان از تجارت در کاراٸيب٬ در پايان دهه هاى ۱۷۰۰ چهار برابر بيشتر از درآمد حاصله از تجارت با همه جهان بود· منافع بدست آمده وسيع بودند و آن تجارت بسرعت توسعه يافت· در خلال دورانى نسبتا کوتاه شمار کشتيهايى فعال بر روى اقيانوسها افزايش يافت· در بندر ليورپول٬ ۱۷۱۹ ٬ ۱۸۳۷۱ کشتى ٽبت شده وجود داشتند· ۱۷۹۲ بر شمار کشتيها تا ۲۶۰۳۸۲ افزوده شده بود· اين افزايش ضرورى بود چرا که حمل و نقل کالا در خلال آن ۷۰ سال شديدا افزايش يافته بود· بعنوان مٽال ميتوان ارقام مربوط به واردات شکر به انگليس و صدور کالاهاى پنبه اى از بريتانيا مورد استفاده قرار گيرند· در سال ۱۷۲۰ انگلستان نيم ميليون تن شکر وارد کرد· در پايان دهه هاى ۱۷۰۰ واردات سالانه پنج برابر بزرگتر بود· ۱۷۰۱ انگلستان کالاهاى پنبه اى٬ ۲۳۰۰۰ پوند٬ صادر نمود· سال ۱۸۰۰ ارزش صادرات برابر با ۵٬۵  ميليون پوند بود·

"مٽلٽ تجارت"

ليورپول با کشتى سازى٬ منچستر و لانکشاير با توليد پارچه هاى پنبه اى ارزان قيمت براى خريد برده و بيرمنگام با صدور سلاح فيتله اى به آفريقا رشد کردند· توسعه سريع اقتصادى در مٽلٽ تجارت شرايط را براى انقلاب صنعتى در انگلستان فراهم آورد· نياز رو به رشد به کالاهاى مصرفى ارزان منجر به اختراعات در صنعت٬ که به نوبه خود منجر به گسترش و تجديد حيات٬ شد٬ گرديد· اين امر بخصوص در صنعت پارچه بافى٬ در پايان دهه هاى ۱۷۰۰ نوآوريها و ماشينهاى جديد بدنبال هم ميامدند٬ مشاهده ميشد·   

انقلاب صنعتى با مٽلٽ تجارت زاده شد· با آن طبقه جديدى متشکل از تجار بزرگ و صاحبان صنايع در راس جامعه ظاهر شدند· آنها فوق العاده ٽروتمند بودند٬ با پولهاى خود اسراف مينمودند و قدرت سياسى براى خود ميخريدند٬ براى مٽال در پارلمان انگليس٬ از جايى که ميتوانستند بر روى معاملات کشور و شرايط تجارت مٽلٽ نفوذ داشته باشند·

اما کليه اين ٽروتها که توسط مٽلٽ تجارت ساخته شده بود روى ديگرى٬ يک روى بسيار کٽيف٬ داشت· در آفريقا٬ بجز تمام بدبختيها و تلاشى کشور و فرهنگ که تجارت برده بوجود آورده بود٬ بخش بزرگى از توليد کالاى سنتى و دستى براى اينکه به تدريج کاهش و بخشا نابود شود٬ کاملا راکد شد· يک مٽال· توليد پارچه هاى آفريقاىى٬ شناخته شده بخاطر کيفيت خوبش و اينکه کشورهاى اروپايى در واقع قبل از تجارت برده وارد ميکردند معاملات ديگر را کاملا تحت الشعاع خود قرار داد٬ راکد و هنگاميکه پارچه ارزان از اروپا به کشورهاى آفرىقايى حمله کردند ناپديد شد· با ادامه سرکوب و افزايش قدرت کشورهاى اروپايى وضعيت بدتر شد· سلطه گران اروپايى به منظور حفظ قدرت و بازارهاى خود توقفى عمدى را براى توليدات و توسعه جامعه در آفريقا اعمال نمودند· انتقال تکنيک جديد اروپايى به کشورها در آفريقا کاملا غيرممکن بود٬ اگر چه اين امر از جانب پادشاهان و تجار اروپايى بارها و بارها وعده داده شده بود و عليرغم اينکه پادشاهان آفريقايى بارها و بارها بخاطر دريافت پزشک٬ نجار کارهاى ساختمانى٬ معلم مدرسه٬ کشيش٬ سازنده قايق و چيزهاى ديگرى که آنها به منظور باز نمودن راههاى جديد براى آينده آفريقا ضرورى ميديدند طلب يارى نموده بودند·

 نوزاد مٽلٽ تجارت٬ صنعت٬ در اروپا نيز فقر و فاقه بيسابقه اى را ايجاد و زندگى براى توده هاى عظيم کارگران رنجى واقعى نموده بود· روزهاى کارى براى بزرگسالان و کودکان تقريبا پايان ناپذير بود٬ تا ۱۶ ساعت٬ دستمزدها بشدت ناچيز و شرايط کار غير قابل تصور بودند· فقر در شهرهاى صنعتى اروپا وخيمتر از هر زمان ديگر بود· فقط ٽروتمندان از ٽروتهاى حاصل از مٽلٽ تجارت بهره ميبردند· براى فقيران - ه اروپا تغييرات جامعه که نتيجه مٽلٽ تجارت بود نوع جديدى از بردگى شد· در کتاب "وضعيت طبقه کارگر در انگلستان"٬ اٽر فردريک انگلس٬ ميتوان تصويرى از وضعيت کارگران در سال ۱۸۴۵ ٬ يک مطالعه حقيقى باور نکردنى٬ بدست آورد·   

سوٸد و تجارت برده

منابع عظيم ٽروت در آفريقا سوٸد را نيز به خود جلب نمود· در اواسط دهه هاى ۱۶۰۰ در ساحل برده (يا ساحل طلا)٬ بيرون از غنا-ى فعلى٬ مبارزه بخاطر مستعمرات به منظور پر کردن صندوق پول اشراف سوٸدى با طلا از تجارت در آفريقا آغاز شد·

همه چيز از ۱۶۴۷ ٬ هنگاميکه Louis de Geer بر امکانات اقتصادى که ترافيک آفريقا قادر به  اراٸه آن بود آگاهى يافت٬ آغاز شد· او از ملکه کريستينا اجازه عبور دريايى پادشاهى با حق اياب و ذهاب به آفريقا را خريد و دو کشتى را به دنبال شکار برده٬ طلا و عاج فيل فرستاد·  

او بعنوان تاديه از کالاهاى برنجى٬ قلابهاى ماهى و مشروبات الکلى استفاده ميکرد·

اولين محموله هاى کشتى سود فراوانى را اراٸه دادند٬ امرى که به برداشتن قدم بعدى منجر شد· سال ۱۶۴۹ کمپانى سوٸدى آفريقايى با Louis de Geer بعنوان مالک اصلى تاسيس شد· اينبار هدف نهايى معاوضات ساده تجارى نبود· شرکت به دليل تحقق بخشيدن به روياى مستعمره تاسيس شده بود·

يک ماجراجوى آلمانى٬ Hendrik Carlof٬ با تجربه از ساحل طلا٬ جايى که او تحت فرمان هلنديها انجام وظيفه نموده بود٬ بعنوان رهبر براى اولين ماموريت کمپانى ٬ انتخاب شد· سال ۱۶۵۰ Carlof به ساحل٬ بيرون از غنا٬ آمد· در آنجا او بعنوان رهبر ماموريت سوٸدى قراردادى را با پادشاه Fetu٬ کشورى واقع در ساحل امضاء نمود· آنها در مورد ساخت و ساز دو قلعه و تعدادى ايستگاههاى تجارتى به توافق رسيدند· ساخت و ساز قلعه Carlsborg٬ و به همان ترتيب ايستگاههاى تجارتى در امتداد ساحل و سنگر Christiansborg در Accra٬ غناى فعلى٬ آغاز شد·

زندگى در تصرفات سوٸدى عارى از دردسر نبود٬ بلکه سرشار بود از مبارزات بر عليه هلنديها و انگليسيها که به دنبال همان طعمه بودند· اين امر زيانهايى را براى تجارت و منافع کمپانى به همراه داشت·

در سال ۱۶۴۵ پس از مرگ Louis de Geer کمپانى سوٸدى آفريقايى تحت رهبرى پسران de Geer قرار گرفت· درآنزمان نقطه عطفى در زندگى کمپانى پديدار شد· Carlof با رهبرى کمپانى٬ پسران Geer٬ که تلاش نموده بودند که از او سوء استفاده مالى کنند٬ در تضاد افتاد· او فرار کرد و به دانمارک پناهنده شد· در آنجا او با هدف تصرف متصرفات سوٸد در ساحل گينه حکم دانمارک را بدست آورد

در سال ۱۶۵۸ Carlof دوباره در ساحل گينه پياده شد· او با کمک يکى از رٸوساى قبايل آفريقا فرمانده سوٸدى٬ von Krusenstierna٬ را در Carlsborg شکست داد و قلعه٬ ايستگاههاى تجارتى و Christiansborg را به تصرف خود درآورد· به دنبال آن کپمانى سوٸدى آفريقايى هيچ تصرفاتى نداشت و تاريخ در مورد قدرت استعمارگر٬ سوٸد٬ بايد تمام شده محسوب ميشد·

اما هنوز راه حلى وجود داشت· رٸيس قبيله آفريقايى که به Carlof  در مقابل سوٸديها کمک کرده بود به Carlsborg٬ که دانمارکيها با اينحال به هلنديها فروخته بودند٬ حمله کرد و پيشنهاد فروش قلعه را به کمپانى سوٸدى اراٸه نمود· کمپانى Carlsborg يکبار ديگر با پرداخت مبالغ هنگفتى از طلا خريد و گردش معاملات آغاز شد· اما شادى حاصل از زندگى استعمارى کمپانى چندان به درازا نکشيد· هلنديها به Carlsborg حمله کردند و بسرعت پس از آن قلعه پس از ۱۳ ماه محاصره سقوط نمود· بدين ترتيب ماجراجويى استعمارى سوٸديها در شمال آفريقا براى هميشه به پايان رسيد·   

اما تجارت برده چه؟ آيا سوٸد مشارکتى داشت؟ در اينجا تشريحات تاريخى از هم جدا ميشوند· برخى از مورخين مدعيند که سوٸد هرگز برده اى نخريد·

اين٬ با اينحال٬ درست نيست· در جريان تحقيقات از کتابهاى کمپانى سوٸدى آفريقايى ميتوان تاييد نمود که کمپانى در قلعه ها و ايستگاههاى تجارى برده گانى را بعنوان نيروى کار دراختيار داشت· بديهيست که کمپانى اين برده گان را خريده بود· در ضمن بخشى از برده گان آفريقايى با کشتى سوٸدى به سوٸد آورده ميشدند و در آنجا بر روى زمينهاى اشراف کار ميکردند· امرى که در مورد تجارت برده به آمريکا صادق است اين است که اين کار توسط کشتيهاى دانمارکى و سوٸدى از ساحل غربى آفريقا تا کاراٸيب به ابتکار صاحبان شرکتهاى دانمارکى و سوٸدى انجام ميشد· اما دستيابى به موفقيت واقعى در تجارت برده ابتدا در دهه هاى ۱۷۰۰ بدست آمد· سال ۱۷۵۵ دانمارک سه جزيره را در درياى کاراٸيب٬ موسوم به جزاير باکره Saint Croix٬ Saint Thomas و Saint Jan٬ خريدارى نمود· دانمارکيها در اين جزاير از برده گان در مستعمرات خود در آفريقا استفاده ميکردند· سوٸد مايل نبود که بدتر از ديگر کشورهاى جهان باشد و از همين رو به دنبال مستعمره اى در کاراٸيب بود· در ژوٸن ۱۷۸۴ پادشاه گوستاو III جزيره Saint Barthélemy را از فرانسه در ازاى امتيازات تجارى در گاتنبرگ خريد· در مارس ۱۷۸۵ فرمانده Salomon von Rajalin رهبرى جزيره Saint Barthélemy را بدست گرفت· همزمان در سوٸد کمپانى کاراٸيب غربى تاسيس شد٬ که حقوق تجارت و قدرت در Saint Barthélemy را بدست آورد·  

 گوستاو  III تجارت برده در سوٸد را مرسوم نمود

گوستاو III جزيره پورتو فرانکو را براى همه کشتيهاى جهان  بندرى آزاد اعلام نمود· اين امر نشان داد که حرکت پرمنفعتى باشد· پايان دهه هاى ۱۷۰۰ دوران پرآشوبى٬ با جنگهاى مداوم ميان انگليس٬ فرانسه٬ هلند و آمريکاى شمالى٬ در کاراٸيب بود· با اينحال جنگ نياز به ارتباطات تجارى ميان سرمايه داران - ه کشورهاى برپا کننده جنگ را کاهش نداد· برعکس نياز به تجارت بيشتر شد· سياست بيطرفانه سوٸد همراه با بندر آزاد-ه اعلام شده توسط گوستاو III٬ Saint Barthélemy را٬ عمدتا پايتخت Gustavia٬ به محل تجمع تجار و معاملات تجارى در کاراٸيب مبدل نمود· تغييرات در قانون٬ به منظور قانونى نمودن تجارت برده٬ عامل ديگرى بود که در کاميابيهاى اقتصادى نقش تعيين کننده اى را ايفا نمود· به پيشنهاد فرمانده Rajalin شوراى دولت و پادشاه گوستاو III در سال ۱۷۸۵ بر آنشدند که تجارت برده را در Saint Barthélemy٬ به ترتيبى که به ساکنان جزيره امکان مشارکت در تجارت برده داده ميشد٬ مجاز اعلام نمايند· "يک راه حل ضرورى براى کشت و گسترش مزارع" اينچنين گفته شد·   

نام گوستاو III بعنوان پادشاهى که تجارت برده را در کشورى که ۵۰۰ سال قبل از آن برده دارى را لغو نموده بود در تاريخ ٽبت ميشود· توسط حق انحصار کمپانى کاراٸيب٬ از اکتبر ۱۷۸۶ ٬ کمپانى در نتيجه حق تجارت برده در سواحل آفريقا را بدست آورد· در واقع تجارت برده بصورتى رسمى بدون اينکه کسى در شوراى دولت اعتراضى کند تحريم شد· 

دانستن اينکه اين اتحاد کامل ميان نماينده گان طبقه اشراف حاکم از حمايت اندکى برخوردار بود جالب است· در آنزمان رشد شديد افکار عمومى در سراسر جهان بر عليه تجارت برده آغاز و اين تغييرات در سوٸد گسترش يافته بود و بخش اعظم مردم سوٸد از آن حمايت مينمودند· قانون جديد در Saint Barthélemy چنان وضعيتى را بوجود آورده بود که تجارت برده در آن جزيره سوٸدى به يکى از بزرگترين تجارتها مبدل شده بود· معامله انسان در کشتى سوٸدى  از غرب آفريقا٬ گينه و آنگولا تا از جمله Saint Barthélemy و جزاير باکره دانمارک انجام ميشد· آفريقاييهايى که فروش آنها به مزارع شکر آنجا غيرممکن بود٬ در Saint Barthélemy٬ به منظور فروش به ديگر مزارع٬ در کاراٸيب نگاهدارى ميشدند· براى اين هدف در شرق خيابان ساحل در گوستاويا يک مغازه برده وجود داشت٬ که يکى از موفقترين شرکتداران Saint Barthélemys٬ نماينده کمپانى کاراٸيب در جزيره٬ آدولف هانسون٬ مالک آن بود· او کشتيهاى برده خود را نيز مورد تاييد قرار ميداد·   

کارل يوهان چهاردهم درآمد هاى حاصله از تجارت برده را براى خودش برميداشت

گفته شده است که کمپانى کاراٸيب رسما به تجارت برده پيوست· گاهى غلبه يافتن بر تشريفات قانونى دشوار است· اما بجز اين حقيقت که نماينده گان کمپانى در جزيره از جمله فعالترين افراد در تجارت برده بودند مطلب ديگرى نيز به اٽبات رسيده است· يکى از بزرگترين سهامداران کمپانى (بزرگترين شاهزاده گوستاو آدولف بود)٬ مدير اجرايى Lars Rejmers P- ه پسر٬ تجارت برده را در Saint Barthélemy و به جزاير ديگر در کاراٸيب از جمله به هاوانا اداره ميکرد· Rejmers با بسيارى از صاحبان موسسات در جزيره همکارى کرد و از دستگاه ادارى کمپانى کاراٸيب براى انجام معاملات اقتصادى٬ در رابطه با تجارت برده٬ بهره برداى نمود· در چنين مکانى انجام چنين معاملاتى براى تمام قاچاقچيان جهان و کشورهاى جنگ طلب  بسيار موفقيت آميز بودند· در خلال اين دوران که در اين منطقه جنگ بود گوستاويا موفقيتى غير قابل توصيف را تجربه نمود· از اينکه٬ ۱۷۸۵ ٬ سوراخى غير قابل سکونت باشد٬ با بيش از ۵۰۰۰ نفر جمعيت در سال ۱۸۰۰ در سوٸد به يکى از بزرگترين شهرها پس از استکهلم٬ گاتنبرگ٬ کارلسکرونا و نورشوپينگ (در مقايسه با يوله با ۵۴۱۰ نفر جمعيت يا اوپسالا با ۵۱۰۵) مبدل شد· همانطور که گفته شد شريک برجسته معاملاتى در جزيره٬ کمپانى کاراٸيب سوٸد٬ تاسيس شده در سال ۱۷۸۶ ٬ بود· در سال ۱۸۰۶انجام معاملات توسط دولت سوٸد براى اينکه تنها شش سال بعد٬ ۱۸۱۲ ٬ سرانجام توسط خانواده سلطنتى سوٸد اداره شود انجام ميشد·   

 

دو آگهى براى مردان سياه٬ ريچارد کرامپ و جوزف رافاٸل٬ که به نمايندگى از طرف خانواده سلطنتى سوٸد فروخته ميشوند·

پس از ۱۸۱۲ درآمدهاى حاصله از Saint Barthélemy به صندوق  Barthélemyfonden٬ متعلق به پادشاه کارل يوهان چهاردهم٬ منتقل شدند· درآمدها از گمرک – و هزينه هاى بندر٬ يک بخش بزرگ از کشتيهاى برده و مالياتها از تجارت برده نيز بدست ميامدند· حتى در آمد حاصل از فروش برده گان فرارى از جزاير ديگر يا سياه پوستان و دو رگه هاى بدون کارت شناسايى٬ که به فرمان فرماندار به اسارت گرفته شده و به حراج گذاشته ميشدند٬ به صندوق Barthélemy کارل چهاردهم ريخته ميشد!    

اما از شادى و شعفى بگوييد که ابدى باشد· زمان سپرى شد و اغلب جنگها در منطقه بتدريج پايان گرفتند· ارزش Saint Barthélemy و گوستاويا٬ بعنوان بندر٬ براى انجام معاملات کٽيف کاهش يافت· در ضمن عمر تجارت برده در حال افول بود· فرانسه تجارت برده را در سال ۱۷۹۴ و انگليس در سال ۱۸۰۷ لغو نمودند٬ که همچنين منجر به اين شد که نيروى دريايى انگليسى کشتيهاى حامل برده را ربوده و به تصرف خود درمياورد· خانواده سلطنتى دانمارک نيز ناگزير به اتخاذ موضع در مورد تجارت برده و لغو آنشد·

از عجايب اينکه اين امر براى مدت زمانى تجارت برده سوٸد و دانمارک را از خطرات محفوظ نگاه داشت· تصميم دولت دانمارک٬ در مارس ۱۷۹۲ ٬ مبنى بر ممنوعيت تجارت برده از ۱ ژانويه ۱۸۰۳ ٬ به ايجاد شورش در ميان زمينداران در جزاير دانمارک منجر شد· پادشاه دانمارک تصميم گرفت که٬ سخاوتمندانه٬ وامهاى موسوم به وام سياه را به مالکان مزارع به ترتيبى که آنها ميتوانستند خود را بدرستى با برده گان قبل از به اجرا درآمدن قانون جديد مجهز نمايند٬ اعطاء نمايد· نتيجه احتکار برده گان و افزايشى موقتى براى تجارت برده٬ امرى که عمدتا توسط تاجران برده دانمارکى و سوٸدى مورد بهره بردارى قرار گرفت٬ شد· عليرغم اين استٽنا معاملات در Saint Barthélemy بصورت ناميدانه اى کاهش يافت·     

ضربه نهايى در سال ۱۸۳۱ ٬ هنگاميکه انگيس بصورتى داٸمى بنادر خود در کاراٸيب را به روى دريانوردان آمريکايى باز کرد٬ وارد شد· کاهش درآمدها پادشاه سوٸد را ناگزير نمود که خود را از شر Saint Barthélemy خلاص کند· ارتباطات با مالک قبلى٬ فرانسه٬ برقرار و قراردادى در مورد تملک Saint Barthélemy آماده شد· قبل از آماده نموده شرايط دست اندرکاران خواهان دانستن نظر مردم بودند و انتخاباتى در مورد مالکيت سوٸد يا فرانسه بر روى Saint Barthélemy برگزار شد· نتيجه اين همه پرسى بايد به بعنوان نتيجه اى بى نظير در تاريخ ٽبت شده باشد· تمام جمعيت به استٽناى يک نفر به فرانسه راى دادند! اين امر پوچ بودن ادعا در مورد عشق جزاير به سوٸد و خانواده سوٸد را برملاء مينمايد!

همه پرسى به معناى پايان تاريخ امپراطورى استعمارى سوٸد در کاراٸيب بود· در ۱۶ مارس ۱۸۷۸ ٬ ۹۴ سال پس از حاکميت سوٸد ٬ Saint Barthélemy به مالکيت فرانسه بازگشت·

تجارت برده و نژاد پرستى

اٽرات تجارت برده و مٽلٽ تجارت بر روى کشورهاى اروپايى و آفريقايى و بعدها کشورها در قاره آمريکا چند سوال مهم را در مورد ارتباطات ميان مردم مطرح مينمايد· شيوه نگاه مردم به يکديگر در بخشهاى مختلف جهان چگونه بود؟ ارتباطات ميان سياه پوستان و سفيد پوستان و بعدها حتى ميان اينها و سرخپوستان در قاره آمريکا چگونه بود؟ با اينحال بدون وارد شدن به عمق مطلب که توضيحاتى طولانى٬ خارج از امکانات ما را٬ مطالبه مينمايد٬ هنوز هم اظهارات قطعى در مورد يافته هاى تاريخى امکان پذير است· 

اولين ارتباطات ميان اروپاييها و آفريقاييها٬ که توسط پرتقاليها انجام شد٬ قبل از هر چيز شکار انسان بود٬ شکار بدنبال برده· تمايل به جمع آورى ٽروت انگيزه شکارچيان برده را تشکيل ميداد·

پرتقاليها با غارت و چپاول آغاز نمودند٬ اما هنگاميکه پادشاهان پرتقالى طبقه برادر خود را در آفريقا پيدا کردند با اين پادشاهان آفريقايى معامله اى پاياپاى انجام دادند· طبقه اشراف سياه و سفيد به يکديگر به يک شيوه نگاه ميکردند· مجموعه اى از کنجکاوى و هراس٬ امکانى براى انجام معاملات خوب و افزايش ٽروت· در چشمان آنها طبقه پايينى در هر دو قاره همان بودند که همواره بودند٬ وسيله اى براى کار· نژاد پرستى از ابتدا تفکرى ناشناخته بود·

با گذشت زمان اين نگرش تغيير کرد· اگر ارتباطات ميان اروپاييها و آفريقاييها از ابتدا عارى از پيش داوريهاى نژادپرستانه بود٬ پس از گذشت چند سالى از تجارت برده ديدگاه اروپاييها در مورد آفريقاييها تغيير کرد· ذهنيت نژادپرستانه در ميان سفيدها غالب و پس از آن با جمعيت سياه پوست همانند انسان رفتار نشد· تجارت برده زمينه اين تغيير را فراهم آورد·   

از سويى شکار انسان در آفريقا جايى که برده ها به اسارت گرفته ميشدند٬ از سويى ديگر منافع تجارى اروپاييها و تمايل به کسب سود·

به ما اجازه بدهيد با شرايط در آفريقا آغاز کنيم· اغلب پادشاهان سياه پوست و رٸوساى قبايل که در ازاى کالاهاى اروپايى فروش برده را به آنها٬ از ابتدا بخاطر ٽبات جوامع شان آقايان مغرورى بودند٬ آغاز نمودند از جمله مرفه ترين بودند· اما به منظور حفظ و افزايش شکوه٬  جلال و زندگى مرفه که کالاهاى اروپايى اراٸه ميدادند بايد شمار بيشترى برده به اروپاييها فروخته و با کشتى حمل ميشدند·   

اين فروش برده ى بدون مرز جوامع آفريقا را بى ٽبات و پادشاهان و رٸوساى قبيله را بصورت فزاينده اى وابسته به اروپاييها نمود·

اين روند هنگاميکه اروپاييها فروش تفنگهاى فيتله اى را آغاز نمودند هر چه بيشتر تشديد شد· براى رٸوساى قبايل آفريقا و پادشاهان دستيابى به سلاح٬ بخاطر شکار برده و دفاع از خود٬ به ضرورتى مطلق مبدل شد· بخصوص براى اينکه اروپاييها سياستى فعال را در ميان پادشاهان آفريقايى٬ به منظور به جريان انداختن جنگهاى جديد که ميتوانست شرايط را براى آنها که چندين بار برده بخرند مهيا سازد٬ دنبال مينمودند· در اين تبليغات جنگى -ه فعال کليساى مسيحى با پشتکار تمام شرکت داشت و مانند هميشه تکيه گاه اصلى براى خانواده هاى سلطنتى اروپايى بود· جاى دارد که با دو مٽال چگونگى اين فرايند را مشخص نماييم·

ما با پادشاهى کنگو آغاز ميکنيم· ۱۴۸۲ caravel  هاى (نوعی کَشتیِ سبک‌ وزنِ دو یا سه دکله با بادبان‌هایی مثلثی‌شکل) پرتقالى به دهانه رودخانه کنگو آمدند و با پادشاهى آنجا٬ با تقريبا به همان اندازه ى پرتقال٬ ارتباط بر قرار نمودند· کنگو پس از سال ۱۵۰۶ توسط پادشاهى بى نظير٬ mani-kongo Nzinga Mbemba٬ اداره ميشد که پس از اولين تماسها با پرتقاليها در دهه هاى ۱۴۹۰ به مسحيت گرويده و نام Dom Afonso را گرفته بود· او ۴۰ سال حکومت کرد·

مکاتبات ميان پادشاهان پرتقالى و پادشاه Dom Afonso در پرتقال بخوبى محافظت شده و روابط ميان آنها شناخته شده هستند· همه چيز با تجارت٬ يارى پرتقاليها در جنگ و بازپرداخت Dom Afonso با کالاهاى آفريقايى و شمار محدودى از برده گان٬ آغاز شد· اينکه پادشاهى بزرگى مانند mani- کنگو به يک پادشاه همتراز ديگر تعدادى برده هديه بدهد چيز عجيبى نبود٬ اين بخشى از سنت بود·

مبادله نامه ميان پادشاهان بديهيست هنگاميکه مساوات ميان "سلطنت برادر در پرتقال" و نيرومندترين و برجسته ترين پادشاه mani-congo" مورد نظر است· اما پادشاه Afonso نميتوانست نتايج حاصله از تجارت برده را که آغاز نموده بود پيش بينى نمايد· آن امر فرايندى را آغاز کرد که بر اٽر آن تجارت برده مداوما افزايش يافت و بتدريج به پديده اى غير قابل کنترل مبدل شد· باورهاى مسيحيان پرتقالى براى برادران مسيحى اشان در کنگو سودى نداشت·

به نامه Dom Afonsos در مورد کمک به پايان دادن تجارت برده و توسعه کشور با فن آورى اروپايى پاسخى داده نشد· او حتى ناچار شد که از کشيشان و مبلغان بخواهد که تجديد نظر نموده  و بيش از اندازه برده نخرند و "در هر صورت نه زنان را٬ که قضيه بشدت آشکار و روشن شده و پادشاه بعنوان رياکار در مقابل مردم قرار ميگيرد" (توجه داشته باشيد به جنايات کشيشان بر عليه قانون شرف و پاکدامنى)· کشيشان عمل منافى عفت انجام داده و برخلاف گفته خدا که Afonso  به مردم خود آموخته بودند عمل مينمودند· اما کشيشان نميخواستند که شيوه زندگى خود را تغيير بدهند· آنها در عوض٬ به منظور پرهيز از برملاء شدن٬ تمام کسانى که کلمه اى در مورد عمل آنها ادا مينمودند با تکفير٬ با طرد از کليسا و سرزمين خدا تهديد مينمودند·       

با اينحال تجار برده پرتقالى به اسير نمودن کليه افرادى که در کنگو بدستشان ميامد ادامه دادند· حتى اعضاى جوان در ميان نجباى کنگويى٬ که به منظور ادامه تحصيلات در زمينه کشيشى و يا افسرى به پرتقال ميرفتند٬ بعنوان برده فروخته شدند· از جانب پرتقال از کمک فنى هرگز سخنى به ميان نيامد٬ کنگويها تنها کالاهاى مصرفى دريافت مينمودند که بسرعت استفاده ميشد٬ که به اين معنا بود که بايد کالاهاى جديدى در ازاى شمار بيشترى از برده گان خريده ميشد·

در سال ۱۵۲۶ Dom Afonso تلاشى در جهت کنترل تجارت برده به منظور متوقف نمودن کامل آن بعمل آورد· در اين مورد او نامه بسيار شديد الحنى را به پادشاه پرتقال نوشت که در آن تاجران پرتقالى بعنوان دزدان و افراد بى وجدان که جوانان کشور را به اسارت گرفته و ميفروختند به نحوى که "کشور ما کاملا در حال خالى شدن از سکنه است" معرفى شده بودند نوشت: 

و Afonso ادامه داد:

"ما از عاليجناب پادشاه تقاضاى ديگرى بجز کشيشان و مردمى که بتوانند در مدارس تدريس نمايند٬ و هيچ کالايى بجز نان و شراب براى عشاى ربانى٬ نداريم· به همين خاطر ما از عاليجناب خواهشمنديم که ما را در اين زمينه٬ از طريق دادن فرمان به نماينده گان خود که نه تاجر و نه کالايى به اينجا ارسال کنند٬ کمک و يارى نمايد٬ چرا که تمايلمان بر اينست که در سرزمين پادشاهى ما هيچگونه تجارت و يا بازارى براى برده گان وجود نداشته باشد·"

تلاش Afonso در جهت متوقف نمودن تجارت برده به جايى نرسيد٬ تجارت برده که بخش مهمى از امرار و معاش پادشاه پرتقال را تشکيل ميداد افزايش يافت و در جريان مرگ Afonso در پايان دهه هاى ۱۵۴۰ کنگو جامعه اى بود در حال سقوط و بحران· در اينزمان بود که پرتقاليها براى اولين بار آزمايش طرحهاى به اشغال درآوردن کامل منطقه را از طريق حمله نظامى آغاز نمودند· مهم اين بود که بتوان سيستم ملوک الطوايقى و اتحاد ميان کشورهاى حول کنگو را ميان برداشت· در اين رابطه بخصوص مهم بود که کنگو را از متحدانش در جنوب٬ پادشاه دونگو٬ که لقب ngola٬ که نام آنگولا از آنجا ميايد٬ را با خود حمل مينمود٬ جدا کرد·

از ميان برداشتن اين اتحاد سنتى – ه منسجم آسان نبود· وظيفه بر عهده کسانى که براى انجام آن مناسبترين بودند٬ به عبارت ديگر تجار برده و کشيشان يسوعى در جزيره São Tomé٬ که در تجارت برده مشارکت داشتند٬ گذاشته شد· در اين جزيره مزارع بزرگ شکر وجود داشت که توسط برده گان از سراسر جهان اداره ميشد٬ همزمان جزيره بزرگترين انبار برده در سواحل غرب آفريقا بود· به همين دليل کشيشان يسوعى و تجار برده در São Tomé٬ بخاطر بدست آوردن منافع بيشتردر جهت خريد برده گان بيشتر و بدست آوردن سود بيشتر اقدام نمودند· آنها٬ ۱۵۵۶ ٬ با توسل به حيله و نيرنگ ngola در Dongo را ناگزير به قطع رابطه با mani-kongo نمودند· mani-kongo در پاسخ ارتشى را به منظور به زانو درآوردن ngola فرستاد· اما کنگو جامعه اى در حال فروپاشى بود٬ ارتشش تضعيف شده و ديگر آنچيزى نبود که زمانى بود· ارتش ngola با پيروزى عقب نشينى نمود· بدين ترتيب حکومت کنگو نابود شد و پرتقاليها براى اولين بار توانستند خود را با نيروى نظامى در قاره مستقر نمايند· پرتقاليها ۹ سال بعد آنچه را که از ارتش کنگو- مانى باقى مانده بود شکست دادند و اشغال ساحل واقع در جنوب آفريقا را آغاز نمودند· اين به جنگى دراز مدت و کٽيف٬ که در آن توپها و سلاحهاى مدرن  در کنار کشيشان و مبلغان که عامل قدرت براى دسيسه و ايجاد بى ٽباتى و فتح بودند٬ مبدل شد· Mani-kongo و بسيارى از پادشاهان مغلوب و رٸوساى قبايل در پستهاى خود باقى ماندند اما اينبار بعنوان عروسک دست نشانده پرتقاليها·

پيامد فتح پرتقاليها نابود کننده بود· به نظر ميايد که غارت و کشت و کشتار مرزى نميشناخت· در سال ۱۵۷۶ کشيش يسوعى٬ Garcia Simões٬ او نيز يک تاجر برده٬ که از mani-kongo آنزمان Dom Álvaro برده ميخريد٬ در نامه اى از شمار مرگ و مير فراوان در ميان برده گان٬ بيش از ۳۰ درصد٬ شکايت ميکند· با اينحال از اين منطقه درخلال ۱۲۰ سال پس از آن٬ تا ۱۶۸۰ ٬ کمتر از ۱٬۵ ميليون برده صادر شد! رقم نهايى٬ در مجموع٬ براى برده گان زنده ى گرفته شده از اين منطقه تا بيش از ۵ ميليون نفر تخمين زده ميشود٬ کمى بالاتر از تعداد جمعيت موجود در انگولاى فعلى· يک خشونت و توهين به سياهان بيدفاع به بعدى و بعدى منجر شد· در اين شرايط٬ همراه با گذشت زمان٬ اين نظريه که مردم سفيد خدا هستند پديدار شد·

ساحل شرق آفريقا و پرتقاليها

تقريبا همزمان با آن حوادٽ حيرت آور که به نابودى کنگو انجاميد٬ پرتقاليها از طريق دريا ارتباط با هندوستان را ايجاد نمودند· اولين سفر واسکو دا گاما در سال ۱۴۹۷ آغاز شد· او در دسامبر ۱۴۹۷ از دماغه آفريقا عبور کرد٬ در آغاز ۱۴۹۸ ساحل شرقى آفريقا و در ۲۰ مى ۱۴۹۸ به کلکته وارد شد· (خانواده سلطنتى از طرىق فتواى پاپ انحصار راه دريايى به هندوستان را بدست آورده بود٬ فقط بايد پرسيد که چرا) واسکو دا گاما با دريافت ماموريت از جانب خانواده سلطنتى پرتقال از منطقه بازديد کرد· او در سواحل شرقى با بسيارى از شهرهاى ساخته شده از سنگ با بنادر و دريانوردى پر جنب و جوش که توسعه و رفاه آنها بهتر از شهرهاى آنزمان – ه اروپا بود برخورد نمود· اين شهرها٬ کيلوا٬ مومباسا٬ زنزيبار٬ براوا٬ Quelimane و بسيار ديگرى آنها حاصل سالهاى طولانى از رابطه ميان آفريقاييها٬ اعراب٬ هنديها و حتى مسافران از راه دور آمده ى چينى٬ بودند·

واسکو دا گاما در سال ۱۵۰۲به ساحل شرقى آفريقا و اقيانوس هند بازگشت٬ اما اينبار با فرمان از جانب خانواده سلطنتى پرتقال براى بدست گيرى کنترل تجارت – ه تمام منطقه · هيچکس اجازخريد کالاهاى هندى٬ عربى و يا آفريقايى را نداشت٬ در ادامه تنها انحصار پرتقالى اعتبار داشت· پادشاه پرتقال اجازه انجام اين کار را از پاپ دريافت نموده بود!    

پادشاه پرتقال قبل از هر چيز خواهان بدست آوردن ادويه جات و ديگر کالاهاى هندى بود· واسکو دا گاما اين ماموريت٬ را که تمام شهرها٬ مراکز تمدن در ساحل آفريقا را تسخير و قدرت خود را بر سراسر هندوستان اعمال نمايد٬ دريافت نمود·      

پرتقاليها تحت فرمان واسکو دا گاما بيرحم بودند· آنها داراى قدرت نظامى پيشرفته ترى بودند و از توپها و آتش سلاح خود به منظور نابود نمودن کامل و به زانو درآوردن شهرها در شرق آفريقا و ساحل هندوستان استفاده کردند·

واسکو دا گاما هنگاميکه در سفر دوم خود به هندوستان آمد هشدارى مبنى متوقف نمودن روابط تجارى با اعراب را به شاهزاده کلکته ابلاغ نمود· "تمام اعراب را اخراج کن"٬ گاما خواستار شده بود· 

شاهزاده هندى به منظور انجام مذاکره تلاش نمود٬ اما واسکو داگاما خواهان اطاعت کامل بود· او تاجران  و هر کس ديگرى را که به چنگش افتاد به اسارت گرفت٬ دستها٬ پاها و سرهاى آنها را بريد و قسمتهاى بريده شده را به تير و بادبان کشتى آويزان کرد· او بخشى از آن قستمهاى جدا شده را٬ با اين خبر که او ميتوانست با آنها خورشت زردچوبه درست کند٬ براى شاهزاده ارسال نمود· در خلال سال ۱۴۰۰ اعراب و هنديها با يکديگر به روشى متمدنانه معامله نموده و هيچيک از آنها٬ هيچگاه٬ اين چنين خشونتى را تجربه ننموده بودند· پرتقاليها در عرض ده سال با استفاده از خشونتى بيرحمانه و خونين شهرهايى که ساخت و ساز آنها صدها سال بطول انجاميده بود نابود نمودند· 

فتح کيلوا٬ اين مرواريد آفريقا در اقيانوس هند٬ ميتواند بعنوان مٽال با ارزشى جهت تشريح مسٸله مورد استفاده قرار گيرد·افتخار حمله خونين به کيلوا بر عهده شاگرد گامز٬ درياسالار فرانسيکسو آلميدا٬ گذاشته شد· او اسکادران خود را در بندر کيلوا مستقر و با ارتش خود به خشکى رفت· آلمديا با مقاومتى از جانب مردم شگفت زده مواجه نشد· پس از آلميدا و سربازان معاون کليسا و راهبان فرانسيسکو آمدند· آنها دو صليب را با خود حمل ميکردند و در حال خواندن Te Deum در تشيع جنازه شرکت کردند· آنها در کنار پادشاه کيلوا صليبها را بر روى زمين گذاشتند و درياسالار آلميدا دعايى براى تمام حاضران٬ سربازان و راهبه ها٬ خواند·        

هنگاميکه نماز تمام شد پرتقاليها غارت تمام منابع و مواد غذايى – ه کيلوا را آغاز نمودند· افرادى که نتوانستند فرار کنند در معرض خشونت بيرحمانه اى قرار گرفتند· پرتقاليها هر گونه تلاش براى مقاومت را با زدن گردن متوقف نمودند· دو روز بعد آنها شهر را به آتش کشيدند· براى آن پرتقاليهاى غارتگر اين حمله٬ در تشابه با بقيه غارتها و کشتارها٬ کاملا قانونى بود· آنها اجازه پاپ را دريافت نموده و از پيش بخاطر گناهانشان مورد بخشش قرار گرفته بودند!     

پرتقاليها جنگ و انحصار تجارت بر روى اقيانوس هند را برنده شدند اما جنگ تلاشى و ناپديد شدن تجارت با خود به همراه آورد· پس از آن پرتقاليها قادر به راه اندازى دوباره ى تجارت نشدند٬ شهرهاى آفريقايى و تمدنها در ساحل شرقى آفريقا سقوط کردند و مردم آن در تجارت برده هلاک شدند· نسل بعدى اروپايى که به اين مناطق آمدند فقط توانستند چيزى را ببينند که انسانهاى غيرمتمدن پست تر ناميدند

اشراف اروپا و نژاد پرستى

اولين خانواده سلطنتى در اروپا که به دنبال شکار برده در درياها براه افتاد خانواده سلطنتى برىقال بود· اما بقيه بسرعت آنها را دنبال نمودند· اسپانيا٬ هلند٬ انگليس٬ فرانسه٬ پروس٬ دانمارک و سوٸد نيز بشدت بر روى تجارت در آفريقا که در اغلب موارد فقط شامل تجارت با برده ميشد سرمايه گذارى نمودند·

خانواده هاى سلطنتى اروپا و ديگر سلاطين اقتصادى از جمله کليساى مسيحى٬ سود حاصله از پول سرمايه گذارى شده را درخواست مينمودند٬ درخواستى که مطلقا به معناى افزايش مداوم تجارت برده بود·

کشتيهاى بيشترى بر روى درياها و بعدها٬ حتى٬ اقيانوس هند براه افتادند· شکار انسان در آفريقا بصورت فوق العاده اى٬ با نتايج فاجعه بار براى جوامع آن٬ افزايش يافت٬ اما سرمايه گذاران ٽروتمند شدند·

ميتوان اينگونه تصور نمود که همه اينها براى حکومتهاى امرى بديهى بود· ميتوان اينگونه تصور نمود که اشراف اروپايى مقاومتى را در ميان مردم اروپا بر عليه آن تجارت کٽيف احساس نکردند· اما اينچنين نبود·    

اين تصور که سفيدها٬ بعنوان يک گروه٬ با يکديگر برعليه سياهان متحد بودند٬ که هيچ مخالفتى بر عليه تجارت برده وجود نداشت٬ بصورت گسترده اى رايج شده است· اين به اطلاعاتى بازميگردد که ما از کتابهاى تاريخى مدارس آموخته ايم·

کدام کتاب تاريخى٬ در کشورهايى که در گذشته به تجارت برده مشغول بودند٬ تاريخ تجارت برده را بصورتى تقريبا منطقى مطرح نموده است؟ چه زمانى به تجارت برده ارزشى اساسى داده خواهد شد٬ ارزشى که آن در دهه هاى ۱۵۰۰ تا دهه هاى پايانى ۱۸۰۰ ٬ در خلال توسعه جامعه سرمايه دارى که ما در حاضر تحت آن زندگى ميکنيم٬ داشت؟ بطور معمول در جوامع امروزى اينچنين است که از تجارت برده تنها بصورتى گذرا٬ بعنوان پديده اى ناچيز٬ سخن به ميان آورده ميشود·  

بياييد به مٽالى کاملا جديد از پرتقال نگاهى بکنيم· در حال حاضر در پرتقال مراسم جشنى بخاطر پانصدمين سالگرد – ه به اصطلاح "اکتشافات" پرتقال در جريان است· مراسم از پذيراييها٬ کنفرانسها٬ نمايشگاهها٬ چاپ و نشر کتاب غيرو غيرو تشکيل ميشود· کشيشان٬ پزشکان و پروفسورها سخنرانى٬ بحٽ و گفتگو ميکنند و مينويسند٬ البته با دريافت دستمزدى بسيار خوب· اما از تجارت برده٬ تقريبا٬ هيچ سخنى به ميان نميايد و هنگاميکه٬ زمانى بايد با اينحال بيايد٬ تنها بعنوان پديده اى بى اهميت و بدون پيامد ميايد· مردم پرتقال چه دانش و برداشتى را از حوادٽ آفريقا در خلال اين ۵۰۰ سال بدست مياورند؟ تصويرى کاملا کاذب!

همان نوع از رابطه با تجارت برده در ميان رهبران در هر کشور اروپايى وجود دارد· طبقه اشراف فعلى وارٽ تاجران اشراف برده آنزمان هستند و بهترين تلاشهاى خود را به منظور پنهان نمودن حقيقت براى شهروندان خود٬ براى ما٬ بکار خواهند گرفت· اين ما هستيم که بايد به بلندگوهاى طبقه اشراف توجه کرده و به حقايق در مورد گذشته ها پى ببريم· اين ما هستيم که بايد به کسانى که ميخواهند اىن باور را به ما تلقين نمايند که تمام مردم اروپا داراى موضع واحدى در مورد تجارت برده بودند توجه داشته باشيم٬ اينکه مردم اروپا در تجارت برده منافع مشترکى داشتند٬ که همگى به يک ميزان در اين جنايت بر عليه مردم آفريقا گناهکارند·  

 اروپا در قرون وسطى نيز يک جامعه طبقاتى بود· در جامعه نظرات مختلف٬ محدود به طبقات مختلف٬ در مورد توسعه جامعه مورد علاقه٬ وجود داشت· اينکه ما در حال حاضر تقريبا فقط اجازه داريم که از نظرات اشراف آنزمان با خبر شويم٬ همچنين هنگاميکه مسٸله به تجارت برده ارتباط دارد٬ به اين مربوط ميشود که طبقه اشراف داراى ابزارى بودند که براى انتشار نظراتشان و معتبر جلوه دادن آنها مورد نياز بود· آنها پليس٬ کشيش٬ ارتش٬ زندان٬ قاضى و مبلغانى از انواع مختلف داشتند٬ هر چيزى که بخشى از دولت بود· تمام اينها جامعه را تحت سلطه داشتند و جاى پايى از خود باقى گذاشته اند· 

اما بودند افرادى که مخالف تجارت برده و ستم جارى در اروپا بودند· اين انسانها اين  امکان را بدست آورده بودند که نظرات خود را بيان نموده و بسيارى از آنها فصول و زمينه هاى ناشناخته اى هستند براى عموم مردم· حتى در ميان طبقه اشراف٬ صاحب منصبان و کشيشان٬ چنين موارد استٽنايى که ضوابط را مورد تاييد قرار ميدهند وجود داشت٬ که با جنگ و تجارت برده در آفريقا مخالف بودند و بر خلاف منافع طبقاتى خود عمل مينمودند·   

برخلاف مردم٬ که سواد خواندن و نوشتن نداشتند و جاى پايى بجز خلاصه اى از داستنهاى طبقه اشراف از خود باقى نگذاشتند٬ مخالفان در ميان طبقه اشراف داراى اين امکان بودند که به فردى ديگرى به منظور نوشتن نظرات خود فرمان بدهند· بدين طريق ما از آنها با خبر شده ايم· در اينجا بايد مٽالى اراٸه شود٬ يقينا يکى از اولين مخالفان سلاخى طبقه اشراف اروپا در آفريقا· نام او João٬ برادر هنريک-ه دريانورد٬ بود· نويسنده Rui de Pina ديدگاه João را نسبت به جنگ در آفريقا که پرتقال بر عليه مورها٬ به عبارت ديگر مردم آفريقاى شمالى٬ براه انداخته بود٬ مينويسد· به آنجا نجبا بر خلاف مردم٬ که نميخواستند خانه و باغهاى خود را رها کنند٬ داوطلبانه ميرفتند·

João بر اين عقيده بود که اگر جنگ قرار است در خدمت خدا عمل نمايد "آنهايى که به جنگ ميروند نبايد چنين نياتى داشته باشند٬ برخى بخاطر کسب افتخار و برخى براى بخاطر ٽروت و مزايا٬ سربازان و ديگران به باور آنها خيانت ميکنند٬ اين غم انگيز است٬ گناه آنکسى که مادران را با چنين نيتى ميکشد کمتر از گناه آنکسى نيست که يک مسيحى را ميکشد٬ چگونه فردى ميتواند در خدمت خدا عمل نمايد در حاليکه تعداد زيادى روح را به شيطان ميدهد؟ اين بيش از اينکه خدمت باشد عدم خدمت است٬ مطمٸنا اينچنين است

مدرک و دليلى جالب٬ فقط جاى تاسف است که ما نفهميديم که مردمى که نميخواستند خانه هاى خود را ترک کنند در مورد جنگ چه نظرى داشتند·

به منظور تقابل با اين افراد مخالف و جريانات در جامعه و رايج نمودن نقطه نظرات خود طبقه اشراف هر چه را که در دستگاه دولتى در اختيار داشتند بکار گرفتند· در اين زمينه مسٸله مبلغان – ه طبقه اشراف٬ براى درک ظهور نژاد پرستى٬ بسيار جالب است· اين مبلغان٬ از جمله در ميان دانشمندان٬ نماينده گان حکومتى در مدارس و دانشگاه و کليساى مسيحى وجود داشتند٬ تحت کنترل خانواده هاى سلطنتى اروپا و دفاتر مرکزى مالى قرار داشتند٬ پيش داوريها را گسترش داده و اساسى "علمى" و "اخلاقى" به آنها ميدادند ·   

 با گفتن آنها ما ميتوانيم علل ظهور نژاد پرستى بر عليه مردم سياه را هر چه بهتر درک کنيم· به ما اجازه چند مٽالى را در نظر بگيريم·

کليساى مسيحى نژاد پرستى را گسترش ميدهد

يکى از اولين منابع که توسط عبارات  و تصاوير زندگى و سنن آفريقايى را توصيف مينمايد نوشته ايست از پدر کاووازى٬ يک مبلغ ايتاليايى – ه اهل Kapucinorden٬ منتشر شده در سال ۱۶۸۷·

کاووازى در داستان خود به توهمات و پيش داروريهايى که مدت زمانى دراز در اروپا در مورد قاره آفريقا وجود داشته است حقانيت بخشيده و آنها را هر چه بيشتر توسعه ميدهد· او براى مٽال با شرح جزييات در مورد آفريقاييها ميگويد٬ مردمى با اشتهاى خوب براى گوشت انسان که با تصاويرى از همجنس خوارى که در آن آفريقاييها انسانها را قطعه قطعه کرده و وعده غذايى را از قسمتهاى بدن انسان آماده ميسازند همراه است·   

پدر کاووازى- ه بيگناه آفريقاييها را بعنوان انسانهايى بطور مداوم در حال جنگ با شمار فراوانى قربانى توصيف مينمايد· او نوشت: "اين مردم بيش از آنچه که تصور ميکنيم شبيه حيوان هستند تا انسان· در ميان اين بربرها رقص اين وظيفه را ندارد که مهارت شخص هنرمند را در حرکات بدن يا حرکات سريع نشان بدهد٬ بلکه هدف تنها ارضاء تمايلات شهوانى است"· تنها ميتوان تصور کرد که چنين کتابى در آنزمان – ه اروپا چه تاٽيرى داشت·

اما پدر کاووازى تنها فردى نبود که براى چنين عقايدى تبليغ ميکرد· واقعيت اينست که مبلغان اصلى در واقع پاپهاى واتيکان بودند· 

همانطور که در گذشته گفتيم اين پاپها بودند که با نفوذ اخلاقى بزرگ و توسط فتواهاى خود اين حق را به طبقه اشراف سفيد در اروپا دادند که در آفريقا "حمله و تسخير کنند٬ مسلمانان٬ مشرکان و ديگر کافران و دشمنان مسيح را مورد ستم خود قرار داده٬ اموال و سرزمين آنان را مصادر و آنها را به بردگى ابدى محکوم نمايند"· پاپها در ضمن به آنها که در جنگ و فتوحات آفريقا شرکت کردند "بخشش کامل براى تمام گناهانشان اعطاء نمودند 

ميتوان اينها را بعنوان اظهارات شخصى٬ اراٸه شده توسط پاپها در دهه هاى ۱۴۰۰ ٬ تصور نمود· اما اينچنين نبود! در جريان هر جنگى و فتحى پاپها پيشاپيش بيانيه ى "بخشش کامل براى تمام گناهان" را توزيع مينمودند· اينها مشخصه اعمال کشيشان٬ راهبه ها و سربازان طى صدها سال بوده است· در واقع هيچيک از ۵۶ پاپ٬ از ۱۴۴۷ تا به امروز٬ هيچگاه٬ نه فتواهاى صادر شده که سياه پوستان آفريقايى را به جانورانى وحشى مبدل نمود٬ که تنها براى کشتن و يا محکوم شدن به بردگى ابدى ساخته شده اند٬ نه غير قانونى اعلام کرده اند و نه از آنها فاصله گرفته اند· اگر بخواهيم تشريفات کليسا را جدى بگيريم در واقع اين فتواهاى کٽيف همچنان اعتبار دارند·    

اقدامات پاپها اهميت فراوانى براى مردم اروپا و جهان بينيشان داشت· اما براى اقدامات کشيشها در آفريقا و نقطه نظر آنها نسبت به آفريقاييها اهميت پاپها بيش از اينها بود·

آنکسى که ميخواهد به عمق مطلب پى برده و تاريخ آفريقا را مطالعه نمايد٬ تصوير کاملا متفاوتى را از فعاليتهاى کليساها٬ چيزى بجز آنچه که کليساها مايل به نشان دادن آن هستند٬ بدست خواهد آورد·

کشيشان و مبلغان همواره با فاتحان همکارى نموده و آن پيش داوريهايى را که آنها نسبت به انسانها با رنگ پوست ديگرى داشتند مورد ستايش قرار ميدادند· در ميان روحانيون در آفريقا٬ از همان اوايل دهه هاى ۱۵۰۰ ٬ درک عمومى اين بود که "تبليغات مذهبى بايد توسط شمشير و ميله آهنى انجام ميشد"·

کشيش يسوعيون٬ Anchieta (مقدس اعلام شده در سال ۱۹۸۰ توسط پاپ جان پل دوم) در نامه اى متعلق به ۱۵۶۳ روشى را که دوستان او در برزيل بر عليه سرخپوستان استفاده کردند اينچنين تشريح مينمايد· Anchieta مقدس نوشت که "براى اين نوع از مردم تبليغاتى بهتر از شمشير و ميله آهنى وجود ندارد٬ به دليل اينکه در مورد مردم٬ بيش از هر چيز ديگرى٬ compelle eos intrare بايد مورد استفاده قرار گيرد· Anchieta در اينجا از کتاب مقدس نقل قول مياورد٬ لوکاس چهاردهم ۲۳- compelle eos intrare به معناى اينستکه مردم را ناگزير به پذيرفتن کنيم٬ که آنها را ناگزير نمايىم که کليساى مسيحى را بپذيرند·

 

"تبليغات کليساهاى مسيحى در آفريقا"

کشيش يسوعيون Garcia Simões در اکتبر ۱۵۷۵ به رٸيس خود در پرتقال نوشت که در آنگولا "تقريبا همه اين درک را دارند که گرايش اين بربرها نميتواند از طريق عشق٬ بلکه تنها توسط سرکوب و مبدل نمودن آنها به زير دستى براى خدايايمان بدست ميايد

کشيش ديگرى از ميان کشيشان يسوعى٬ Francisco de Gouveia٬ نوشت که "اين بربرهاى وحشى نميتوانند از طريق استفاده از اقناع مسالمت آميز به کيش تازه اى درآيند· مسحيت در آنگولا بايد با استفاده از خشونت قطعى بشود"·

در حاشيه بايد گفته شود که اين ديدگاه مبلغان مسيحى در سراسر جهان٬ به استٽناى آن دسته از کشورهايى که از نظر نظامى برترى نداشتند٬ بود· در هند٬ براى مٽال٬ کشيشان جهت متقاعد نمودن مردم براى پذيرفتن مسيحيت از همان شيوه هاى خشونتبار در آفريقا بهره بردارى مينمودند· سرکوب مذهبى هنديها٬ بوداييها و مسلمانها توسط کليساى مسيحى٬ هنگاميکه مسيحيان يکبار در هندوستان به برترى نظامى دست يافتند٬ داستان بى نظيريست از خشونت٬ استبداد و نژاد پرستى· يکى از خوبترين مسيحيان٬ Francisco Xavier مقدس٬ که آرامگاه با شکوهش در کليساى Bom Jesu در گوآ٬ هنوز هم بخوبى نگهدارى شده است٬ جهت متقاعد نمودن ماهيگيران به دين مسيح٬ از روش بخصوصى که کار مورد علاقه او بود استفاده ميکرد· او هر که را مايل به پذيرفتن کليساى مسيحى نبود به اعمال خشونت و مصادره حق ماهيگيرى و تجارت تهديد مينمود٬ به عبارت ديگر از امرار و معاش محروم ميشد·

اين ديدگاه کشيشان به انسانهاى سياه پوست در آفريقا مشخصه تمام دوران تجارت برده و حتى دوران استعمار پس از آن است· نظرات نژاد پرستانه و رفتار مشمٸز کننده مردم سياه پوست گسترش و همراه با در هم شکسته شدن ساختار جامعه بخاطر تجارت برده تشديد شد و انسانها بطور فزاينده اى بى دفاع شدند·   

در کنگو اين امر نتايج غير قابل پيش بينى را داشت· در آغاز-ه هجوم پرتقاليها به کنگو و آنگولا مبلغان و کشيشان از mani-kongo٬ پادشاه کنگو٬ دستمزد دريافت مينمودند٬ پاداشى بسيار خوب· با گذشت زمان و تلاشى جامعه پرتقاليها کنگو را ناگزير به پذيرفتن تعداد زيادى مبلغ مذهبى نمودند· در پايان دهه هاى ۱۷۰۰ پولى که براى پارازيتهاى مبلغ کافى باشد وجود نداشت· اما کشيشان تسليم نشدند· آنها سيستمى را که در آن از طريق تجارت برده مستقيما پول دريافت ميکردند بنيان نهادند· تمام تاجران برده براى هر زندانى که به کشتى حامل برده سوار ميشدند ناگزير به پرداخت "dopskatt" (ماليات غسل تعميد – مترجم) به کشيشان شدند· اسقف – ه لوآندا براى هر زندانى يک ماليات غسل تعميد شخصى دريافت مينمود!    

در نتيجه کشيشان در افزايش تجارت برده منافع شخصى خودشان را دنبال مينمودند· هر چه شمار برده گان فروخته شده بيشتر٬ دستمزد کشيشان بيشتر!· در اينجا ما تصويرى حقيقى را از ماموريت مسيحيان داريم· البته تمام اين پارازيتها در جريان تماس خود با اروپا٬ همواره از حق مشروع خود دفاع نمودند· آنها توسط صحبت کردن در مورد آفريقاييها بعنوان موجوداتى پست تر به يکى از منابع مهم طبقه اشراف براى گسترش نظريات نژادپرستانه مبدل شدند· 

تا به اينجا ما در مورد کليساى مسيحى بدون اينکه تفاوتى ميان کاتوليکها و پروتستانها قاٸل شده باشىم صحبت کرديم· در واقع ما عمدتا به حوادٽى اشاره کرديم که در ارتباط با بخش کاتوليکها قرار دارد· اينچنين بوده است چرا که اين کاتوليکهاى پرتقالى بودند که ابتدا به آفريقا آمدند و اولين شکارچيان انسان هستند که ما خود را بر روى توصيف آنها متمرکز نموده ايم·

در واقع تفاوتى ميان اين دو بخش از کليساى مسيحى٬ زمانيکه در مورد نظرات نژادپرستانه٬ کشيشان و رفتار مبلغان نسبت به آفريقاييها صحبت ميکنيم٬ وجود ندارد· مسٸله روح اختلاف عمده ميان کاتوليکها و پروتستانها بود· بطور خلاصه اينچنين بود که کاتوليکها به مردم سياه بعنوان يک انسان عقب افتاده٬ به دليل دلايل بيولوژيکى٬ نميتوانستند مانند يک انسان "واقعى"٬ يک انسان سفيد٬ بشوند نگاه ميکردند· از طرف ديگر پروتستانها تصور ميکردند که سياه پوستان روحى نداشتند و اينکه در واقع بيشتر شبيه حيواناتى بودند که به انسان ميماندند·  

در عمل ميان اين دو تفاوت چندانى وجود نداشت٬ کاتوليکها و پروتستانها با سياه پوستان به شيوه اى بدتر از حيوانات خود رفتار مينمودند· 

اما سرمايه دارى گاهى به منافع مختلف جامعه تا جايى که مسٸله روح يا عدم روح به يک هدف تعيين کننده در اقتصاد مبدل ميشد تن در ميداد· اين چنين بود مسٸله هنگاميکه برده گان زنده را از کشتيهاى حامل برده (گاهى صدها تن) به دليل بيمارى و يا سبک کردن کشتى به دريا پرتاب ميکردند· در پرونده هاى حقوقى در مورد مخارج بيمه براى "بار" مسٸله وجود روح ميتوانست تعيين کننده باشد·

مسٸله تقريبا٬ بر اساس قرارداد بيمه٬ به شرح زير بود·

اگر برده گان روحى نداشتند ميتوانستند بعنوان هر نوع کالايى قلمداد شوند· زنده يا مرده اگر به دريا ريخته ميشدند تفاوتى نميکرد تحمل ضرر و زيان بر عهده صاحب کشتى بود· اما اگر برده گانى داراى روح بودند بعنوان انسان قلمداد ميشدند· اگر سوار بر کشتى ميمردند در اينصورت ارزش انسانى آنها بسر رسيده و خسارتى از طرف بيمه پرداخت نميشد· اما اگر زنده به دريا پرتاب ميشدند اين انسانها بودند که از دست رفته بودند و شامل دريافت خسارت از بيمه ميشدند· دومى البته قتل بود اما با اينحال قانونى·  

بطور خلاصه٬ اينچنين شد که هر دو٬ کاتوليکها و پروتستانهاى سرمايه دار صاحب کشتى٬ به منظور ناگزير نمودن دادگاه به پذىرفتن شيوه نگاه کاتوليکها به سياه پوستان بعنوان يک انسان "واقعى" با روح مبارزه مينمودند· اگر دادگاه موضع آنها را مىپذيرفت صاحبان کشتى بخاطر سياهانى که به قتل رسانده بودند بيمه دريافت ميکردند· از طرف ديگر سرمايه داران صاحب شرکتهاى بيمه٬ کاتوليک و پروتستان٬ در جهت متقاعد نمودن دادگاه که موضعى مبنى بر اينکه سياه پوستان "حيواناتى شبيه انسان"٬ بدون روح٬ بودند تلاش ميکردند چرا که در اين صورت آنها از پرداخت بيمه معاف ميشدند!   

کسى به آفريقاييهايى که به قتل رسيده بودند فکر نميکرد٬ نه کاتوليکها و نه پروتستانهاى سرمايه دار-ه  صاحب کشتى و نه سرمايه داران صاحب شرکتهاى بيمه و يا دستگاه قضايى در اروپاى متمدن! 

توجه داشته باشيد که اين حوادٽ در دهه هاى ۱۸۰۰ – ه اروپا رخ ميداد! وضعيت آفريقاييان به اسارت و به بردگى کشيده شده که بدست نوکران اشراف اروپايى ميفتادند اينچنين بود·

با اينحال اين امور مانع از اين نشد که کشيشان تجارت برده را ستايش نکنند· در سال ۱۷۷۸ کشيش پروتستان٬ توماس تامپسون٬ در اين مورد در جزوه اى با عنوان "تجارت برده براى برده گان سياه نشان داده است که با اصول انسانى و قوانين مذهب و حيانى مطابق است" نوشت· پامپسون يکى از اولين معلمان اروپاييهايى در ساحل طلا و از آنچه که ميگذشت بخوبى آگاه بود· اينکه چه منافعى داشت٬ هر کسى ميتواند تصور نمايد·   

دانستن مٽالى در مورد اقدامات پروتستانهاى مسيحى در آفريقا در دهه هاى ۱۶۰۰ با پى آمدهاى ناشى از وضعيت آنزمان خالى از لطف نيست·

سال ۱۶۵۲ کمپانى شرق آسيا-ى هلندى به منظور تاسيس يک ايستگاه بازيابى در مسير شرق دور تعدادى را در خليج Godahopp در خشکى پياده کرد· هدف آنها کشت سبزيجات و تهيه گوشت براى سرنشينان هلندى در آن مسير بود· استعمارگران جديد همواره وارد ميشدند و آن مستعمره کوچک در کنار کيپ تاون به تدريج به مستعمره اى از کشاورزان – ه خودکفاى در حال - گسترش مبدل شد· آنها که نام خود را از هلندى به بوٸر تغيير دادند بشدت مذهبى٬ تندرو و بخشى از کليساى پروتستان هلند بودند· 

بوٸرها مسٸله نيروى کار را از طريق به اسارت گرفتن قبايل آفريقايى بوشمان٬ ناما و ديگران٬ که آنها در جريان گسترش کلنى با آنها برخورد نموده بودن حل کردند· بوٸرها داراى تسليحات مدرن٬ تفنگ و توپ بودند و در مورد استفاده از آنها جهت به زانو درآوردن آفريقاييها ترديدى به دل راه نميدادند·

بوٸرها حق به اسارت گرفتن مردم ديگر را از کتاب مقدس گرفته بودند· در داستانهاى کتاب مقدس در مورد پسرهاى حام٬ به گفته کشاورزان٬ همه بوٸرها از جانب خدا براى داشتن برده بعنوان نيروى کار انتخاب شده بودند! 

روايت در مورد پسرهاى حام در اولين کتاب موسى٬ فصل ۹ ٬ ۱۸ و پس از آن وجود دارد· حام که پسر نوح بود از روى اتفاق پدر خود را ديد که مست و برهنه در چادرش خوابيده بود· نوح پس از بيدار شدن از خواب مستى از آنچه که رخ داده بود با خبر شد· او حام را توسط اين  آرزو که  پسرانش به بردگى کشيده شوند نفرين کرد·   

اين روايت توسط بسيارى از مسيحيان در شرايط مختلف تاريخى به منظور تشريح وجود بردگى يا بسادگى به منظور تشريح وجود توده هاى انسانى که ناگزير به تحمل يک زندگى پر از درد و رنج شدند استفاده شده است· آنها پسران حام بودند!

براى ما که به حقه بازيهاى مذهبى اعتقادى نداريم روايت فوق غير قابل قبول است· اما براى بوٸرها با اعتقادت مذهبيشان اين بديهى بود که سياهپوستان ارزش کمى داشتند و اينکه آنها از جانب خدا در آفريقا جاى شده بودند براى اينکه به سفيدها هنگاميکه به آنجا وارد شدند خدمت کنند·

از مدتها قبل در نماد پردازى رنگ کليساى مسيحى سياه به معناى (و هنوز باقى است) جهنم٬ مرگ٬ شرور٬ خطا٬ نجاست٬ نابودى٬ زشتى و بسيارى از چيزهاى منفى ديگر بود·

نگرش بوٸرها نسبت به انسانها در مناطقى که با توپها و تفنگها تسخير نموده بودند بدين طريق مشخص ميشود· آنها بردگى را با اينکه "ما به مردم اجازه ميدهيم که براى ما بعنوان جبران خسارات کار کنند به دليل اينکه ما به آنها اجازه ميدهيم در کشور ما زندگى کنند" توضيح دادند· اين نگرش با گذشت زمان در آفريقاى جنوبى که اروپاييها در آنجا قدرت داشتند و در حال حاضر نيز در بسيارى از اماکن وجود دارند گسترش يافت·  

در اواسط دهه هاى ۱۸۰۰ انگليسيها بردگى را در مستعمره کيپ ممنوع اعلام نمودند و بوٸرها بخاطر شرايط ناگزير بودند که رفتار خود را نسبت به سياه پوستان تغيير بدهند· داشتن آنها بعنوان برده ديگر امکان پذير نبود اما استٽمار آنها ادامه يافت· در آنزمان به تٸوريهاى جديدى که ميتوانست شکل جدىدى از بهره کشى را مشروع جلوه دهد مورد نياز بود·

بوٸرها در کليساى پروتستان هلندى به منظور جدا کردن افراد سفيد و سياه از هم تبليغ ميکردند· آنها ميگفتند که خداوند انسانهاى سياه و سفيد جداگانه درست کرد به دليل اينکه آنها جداگانه نگاهدارى شوند· اگر خدا ميخواست که همه با هم زندگى کنند٬ آنها را از يک رنگ درست ميکرد·

در جامعه سفيد – ه آفريقاى جنوبى از نظريه بوٸرها حمايت شد و سرانجام به يکى از اصول به منظور تقسيم کشور به يک بخش سفيد و يک بخش سياه جدا از هم منجر شد· بخش سياه کشور مانند اردوگاه بزرگ که در آن جمعيت سياه بعنوان انبار نيروى کار که توسط جامعه سفيد استفاده ميشد عمل مينمود· تعصب مسيحى قرون وسطى در خلال سالها تاٽير نابود کننده اى را بر روى زندگى ميليونها و ميليونها انسان گذارد·  

 شيطان مرد و شيطان زن در Amarante

زمانيکه تصور ميکنيم که همه چيز را ديده ايم٬ چيز جديدى ظاهر ميشود· صحت اين ادعا چندين سال بعد در Amarante٬ يک شهر کوچک زيبا در شمال پرتقال٬ با فاصله کمى از پورتو٬ به من ٽابت شد· ما به آنجا توسط يک کتاب راهنماى توريستى که يک جفت مجسمه شيطان را که در موزه شهر٬ صعومه سابق S Gonçalo٬ در مجاورت کليسايى با همان نام٬ نمايش داده ميشود٬ جلب شديم·    

بخصوص٬ اين واقعيت که "شيطان زنى" وجود داشت٬ به نظر هيجان انگيز ميامد· ما فکر کرديم که تا  بحال يک شيطان زن را نديده ايم٬ اينبار پرتقاليها قصد سوار کردن چه کلکى را دارند؟   

بنا بر ادعاى کتاب راهنماى توريستى مجسمه ها در دهه هاى ۱۷۰۰ ساخته شده بودند· شيطان زن و مرد در ميان فرشته ها و قديسان٬ مطمٸنا براى اينکه تضاد ميان خوب و بد را نشان بدهند و باورهاى مومنان را تقويت نمايند٬ جاى داده شده بودند· اما دقيقا اينچنين نشد٬ بلکه با گذشت زمان در عوض اين شکلکها محبوب خاص و عام شدند· مسٸله چنان جدى شد که ۲۴ اوت – ه هر سال به روز مقدس مبدل شد٬ روزى براى جشن پايکوبى بخاطر شياطين·    

در آنروز هيچکس در شهر کار نميکرد٬ و به منظور دادن هديه قربانى به ··· شياطين بسيارى به کليسا ميرفتند! مردم شياطين را با پارچه ها و گلها مياراستند و به آنها غذا و پول ميدادند·

۱۸۷۰ اسقف محله به اين کار پايان داد· او بخاطر محبوبيت شياطين نگران بود و به اين بهانه که شيطان مرد آلت تناسلى بزرگى داشت فرمان داد که مجسمه را بسوزانند٬ چنين چيزى را نميتوان در کليسا٬ در ميان قديسن و فرشتگان داشت! در چنين وضعيتى پيدا کردن "فردى علاقمند به آتش افرزى عمدى" از ميان مردم شهر چندان آسان نبود· کسانى که انجام ماموريت بر عهده آنان محول شد بر آنشدند که ويژگى شيطان مرد را قطع کنند و مجسمه ها بسرعت به کليسا عودت داده شدند·    

 

 

اما کشيشان تصميم گرفته بودند که خود را از شر شىاطين خلاص نموده و چند سال بعد  شياطين را به انگليس فروخته شدند· آنها نبايد اين کار را ميکردند· کشيشان در واقع ناگزير به خريد دوباره آنها٬ به دليل فشار افکار عمومى٬ شدند· با آگاهى بر چنين پيشينه اى٬ چاره اى جز رفتن نبود٬ جهت ديدن شياطين سر ماشين را بسمت Amarante کج کرديم·   

ما با ديدن شياطين شوکه شديم! مجسمه ها٬ ساخته شده از چوب سياه٬ تقريبا يک متر ارتفاع٬ يک جفت آفريقايي سياه پوست را٬ با شاخ و پاى پرنده که مشخصه شياطين در کليساى کاتوليک پرتقال است٬ به تصوير ميکشيدند· در کتاب راهنماى توريستى اينکه مجسمه هاى شياطين سياهان آفريقا را به تصوير ميکشيدند ذکر نشده بود!

 

 

 

ظاهر مجسمه ها ارزش فکر کردن را دارد· مجسمه هاى آفريقايى بجز نشان ويژه شياطين بخاطر انتشار شادى٬ با لبخندى بزرگ بر روى لبها٬ در تضاد با مجسمه هاى قديسين که همواره در و رنج و جديت را نشان ميدهند٬ متمايز ميشوند· علاوه بر اين همانطور که گفته شد مردهاى آفريقايى آلتهاى تناسلى بسيار بزرگى داشتند·  

تمام اينها به افسانه هاى نژادپرستانه اى که تجار اشراف برده در مورد آفريقاييهاى سياه پوست منتشر مينمودند اشاره دارند· شادى به افسانه کودکى آفريقاييها و عقب افتادگى مادرزداى و دستگاه تناسلى به افسانه تمايلات پايان ناپذير جنسى٬ تنها چيزى که آنها بخاطر آن زندگى ميکردند٬ اشاره ميکنند· شياطين زن و مرد در Amarante به روشنى کليساى کاتوليک را بعنوان يکى از مبلغان نژادپرستى نشان ميدهند·   

اما تاريخ شياطين همچنين نشان ميدهد که براى طبقه اشراف همواره آسان نبوده است که مردم را به قبول تبليغات نژادپرستانه وادار نمايند اگر چه کشيشان و اسقفها تلاش فراوانى را در جهت تحقق آن بکار گرفتند· در Amarante در واقع بر عکس شد!

 نژادپرستى – ه "علمى" پروفسورها

به اندازه کافى در مورد روحانيت نژاد پرست صحبت کرديم· اکنون به ما اجازه بدهيد که نگاهى هم به دانشمندان٬ پروفسورها و مسافران انداخته و ببينيم که در مورد آفريقا و آفريقاييها چه چيزى براى عرضه دارند·   

يک روش خوب براى کسب اطلاعات در مورد اينکه در خلال دهه هاى ۱۶۰۰ و ۱۷۰۰ چه تصوراتى در مورد آفريقا منتشر ميشد اينست که نقشه هاى آنزمانه مربوط به قاره را مطالعه کنيم· اروپاييها چيزى در مورد مساٸل آفريقا نميدانستند به دليل اينکه در اواسط دهه هاى ۱۸۰۰ هيچ اروپايى در آنجا زندگى نميکرد· بجز نوار ساحلى بايد نقشه ها کاملا خالى بنظر بيايند· اما اينچنين نبود· به تخيلات دانشمندان اجازه داده شد که آزادانه جارى و بصورتى تصادفى رودخانه ها و رشته کوه ها٬ جنگلهاى عميق و دشتها را٬ همه آميخته شده با هيولاهايى از انواع مختلف٬ جانوران شبيه به فيل٬ مخلوقات خطرناک در جهان غير متمدن و شرور٬ پر کنند·   

در اين دوران کتابها و متونى نيز در اين زمينه منتشر شدند· يکى از اولين کتابهاى منتشر شده در مورد آفريقا٬ که براى گفتگوهاى عملى و براى شکل دادن به درک ما در مورد قاره تعيين کننده شد٬ کتاب دانيل دفو "کاپيتان سينگلتون" منتشر شده در ۱۷۲۰ ٬ بود· کتاب٬ که يک رمان است٬ تشريح ميکند که چگونه يک گروه از کشتى شکسته گان به ماداگاسکار٬ از ميان تمام قاره تا ساحل غربى٬ رفتند· گروه با حوادٽ وحشتناکى که هر صفحه از کتاب با صفحه قبلى در مورد دهشتناکترين جنايات که قوم بيشعور بر عهده گرفت مسابقه ميدهند٬ دست و پنجه نرم کرد· گروه توسط زبان تفنگهاى فيتله اى٬ "تنها چيزى که اين بوميان وحشى به آن احترام ميگذاردند" نجات داده شدند·    

از اينجا و از روايتهاى مشابه آن يکى از بزرگترين اسطوره ها در تبليغ براى برده دارى زاده شد· تاجران برده اعلام نمودند که اروپاييها در واقع به مردم سياه خدمتى٬ زمانيکه او بعنوان برده فروخته و در نهايت از بربريت افريقايى نقل مکان نمود٬ کردند·   

همان موضوع با برخى تفاوتها در تعدادى از کتابهاى ديگر و بروشورها که در ميان طبقه تحصيلکرده در مدارس و دانشگاهها به گردش در آمدند مطرح شد· بروشورى منتشر شده در ليورپول٬ ۱۷۹۲ ٬ ميگويد که "آفريقاييها شهوت پرستترين مخلوقات انسانى هستند و به همين دليل بعيد نيست که فرياد و فغان آنها هنگاميکه از زنانشان جدايشان ميکنند وابسته به اين امر باشد که آنها ديگر امکان خشنود نمودن اميال جنسيشان را در کشورى که به آن حمل ميشوند پيدا نخواهند کرد؟"·

تصميم گرفته شد که مردم اروپا مردم آفريقا را که براى هميشه از خانواده شان دزديده شدند اينچنين درک کنند· 

تقريبا صد سال بعد٬ ۱۸۹۶ ٬ وضعيت بهتر نبود· برعکس لحن و صداى "علمى" بدون مانع رشد کرد· پروفسور کين براى مٽال نوشت که "حقارت روانى آفريقاييها٬ که تقريبا از خواص فيزيکى آنها مشخصتر است٬ دلايل فيزيولوژيکى دارد

توجه کنيد که چنين نظرياتى٬ بعنوان حقايقى مطلقا ٽابت شده٬ نسلهايى از اروپاييها را آموزش داد·

سجده روشنفکران اروپايى در مقابل طبقه اشراف تا آنجايى پيش رفت که کسانى وجود داشتند که آماده بودند دانش و تجربيات خود را براى اينکه در الگوى کلى نژاد پرستانه مناسب باشند انکار نمايند· بخاطر سپردن قطعه زير که توسط کنسول انگليسى٬ سر هنرى جانستون٬ در مورد پادشاهى کنگو نوشته شد ارزش دارد:

"نفوذ پرتقاليها با خود تغييرات شگفت انگيزى را در مناطق ساحلى غرب آفريقا و در بخش جنوبى حوضه کنگو به همراه آورد٬ تغييراتى که از طريق آن پادشاهى کنگو که معاملات تجارى را ايجاد و رونق بخشيد و تاٽير آن احتمالا  و در مجموع بر روى انسانيت٬ در مقايسه با هرج و مرج آدمخواران وحشى٬ کمتر وحشتناک و غم انگيز بود٬ ظاهر شد·" 

حتى يک گرم حقيقت در اين ادعاى جانستون وجود ندارد· پادشاهى کنگو مدتها قبل از ورود پرتقاليها بوجود آمده بود و جامعه اى با ٽبات و ٽروتمند بود· پرتقاليها کنگو و بقيه مناطق ساحلى را به اردوگاه مرگ بردگى مبدل نمودند٬ فقر و بدبختى انسانى که براى صدها برجاى مانده است· 

اما سر هنرى جانستون خود را با اعلاميه "علمى" فوق الذکر خشنود ننمود٬ او در ادامه نوشت:

"چيزى که به بدبختى بزرگ انسانى در آفريقا مربوط ميشود احتمالا اين نبود که به شيوه اى تجارت با برده ميان اين قاره و آمريکا افزايش يافت٬ چرا که وقتى اين تجارت آغاز شده بود و فروش يک مخلوق انسانى به صرفه بود٬ تاجران برده تعداد زيادى زن و مرد و کودک را خريدند٬ که در غير اينصورت از بلهوسى محض و يا براى اينکه کسى مايل به ديدن جارى شدن خون بود يا ميخواست که غذاى لذيذى را در يک مهمانى بزرگ اراٸه دهد ميمردند 

به عبارت ديگر٬ سر جانستون براى تجارت برده بعنوان روشى براى اروپاييها که با آدمخوارى مبارزه نمايند٬ تجارت برده بعنوان راهى براى آفريقاييها که خود را از خورده شدن توسط ديگر آفريقاييها نجات دهند٬ تبليغ ميکرد!

کتابهاى سر جانستون از جمله مهمترين آٽارى بودند که در مدارس و دانشگاهها مورد بحٽ ميگرفتند· اظهارات جانستون و رفقاى او تا چه ميزانى به تغذيه٬ قدرت و گسترش نژادپرستى يارى نرسانده است؟ و بنابراين سوالى اجتناب ناپذير· جانستون و همپالگيهايش براى تحريف تاريخ چه مبلغى دريافت کردند؟

مٽالى ديگر در مورد يک نظريه بشدت بى ارزش ديگر از جانب يک روشنفکر ديگر همراه با نقل قولى از کتاب راهنماى اصولى انگليسى در تاريخ شرق آفريقا· کتاب در اواخر سال ۱۹۲۸ توسط  Coupland٬ يک دانشمند در اين زمينه نوشته شد· او در کتاب خود نوشت: 

" آفريقا با ديويد ليوينگستون فصل جديدى در تاريخ آغاز ميشود· ميتوان گفت که آفريقا تا آنزمان  تاريخى نداشت· بخش بزرگى از آفريقاييها طى قرنهاى متمادى در بربريت غرق بودند· اينچنين بنظر ميايد که اين تقريبا قانونى طبيعى بوده است٬ آن راکد مانده بود بدون اينکه پيشرفت کند و يا به عقب برود٬ قلب آفريقا تقريبا از طپش افتاده بود

تصور کنيد٬ که تاريخ آفريقا با ورود اروپاييها آغاز ميشد!

اينچنين شيوه تفکرى٬ که در اواخر ۱۹۲۹ "علمى" و معتبر بود٬ تنها ميتواند از يک شيوه تفکر نژادپرستانه که تحقيقات علمى را کاملا تحت الشعاع و ناديده ميگيرد سرچشمه گرفته باشد· انکار تاريخ آفريقا يکى از بزرگترين جناياتيست که طبقه اشراف اروپا مرتکب آن شده است· هدف اين بود که بصورتى قطعى آفريقاييان را به مخلوقاتى در پايينترين درجه ارزش انسانى مبدل نموده و بدين ترتيب تجارت برده جارى در کلنيانيسم – ه دهه هاى ۱۹۰۰ را قابل قبول و قانونى جلوه داده شود·   

تبليغات نژاد پرستانه سرمايه دارى و امپرياليستى با جامعه مدرنى که ما در آن زندگى ميکنيم پايان نميپذيرد· طبقه حاکم فعلى به دفاع از آن جناياتى که سرمايه دارى بر عليه انسانيت انجام داده است ادامه خواهد داد و استدلالت قديمى را٬ که هزاران بار متضاد آن ٽابت شده است٬ دوباره تکرار خواهد نمود·

جيمز آ· ويليامسون نويسنده ايست متعلق به دهه هاى ۱۹۰۰ که خود را بخاطر مجموعه اى از آٽار (بيش از ده کتاب) در مورد روزهاى طلايى امپرياليسم انگليس متمايز نموده است· او از جمله دو کتاب در مورد تاجر برده دهه هاى ۱۵۰۰ سر جان هاوکينز٬ او که مرد سياهى در زنجير بعنوان نمادى بر روى سپر خود انتخاب کرد٬ نوشته است·

ويليامسون يکى از ستايش کننده گان هاوکينز است و ميخواهد مشارکت قهرمان خود را در تجارت برده تشريح نمايد· او در سال ۱۹۴۹ در کتاب خود " Hawkins of Plymouth" در مورد هاوکينز و زمان خودش مينويسد·

"کسى ايرادى در تجارت برده نميديد· جان هاوکينز که مراقب شهرت خود بود٬ از اين کار خجالت نميکشيد٬ در غير اينصورت او سپرى با مردى در زنجير بر روى آن انتخاب نميکرد· او ستمگران خونين و نافرمان را که سياهان تحت آن زندگى ميکردند ديده بود٬ او ميدانست که بخشى از سياهان به منظور فرار خود را داوطلبانه به تاجران برده تسليم نموده بودند٬ و او همچنين ميدانست که ارزش بالاى آن سياهان در کشورهاى غربى تضمينى بود بر اينکه به شيوه اى خوب٬ شيوه اى که آن مخلوقات بينوا بايد بعنوان معقول درک ميشدند٬ مورد رفتار صاحبان خود قرار ميگرفتند      

چه آش شله قلمکارى از تحريفات تاريخى! در تشريح ويليامسون از وضعيت آفريقا در دهه هاى ۱۵۰۰ ذره اى حقيقت وجود ندارد· اما با اينحال نوآوريهاى ارتجاعى ويليامسون به گسترش خود در ميان نسلهاى جديد ادامه پيدا ميدهد٬ اين را سرمايه داران ضمانت مينمايند· کتاب در مورد قهرمان هاوکينز در چاپ جديدى در اواخر ۱۹۶۹ منتىشر شد و به يک اٽر با ارزش نسبت داده ميشود٬ يکى از آٽار آموزشى سرمايه دارى٬ مانند دائرة المعارف بریتانیکا·  

 اين دائرة المعارف بریتانیکا نيز مورديست ناخوشايند از حافظه از دست رفته· در مٽالها از ۱۹۱۰ ميتوان خواند که تاجر برده٬ هاوکينز٬ بعنوان سلاح٬ سپرى را با مردى سياه در زنجير بر روى آن انتخاب کرده بود (he was granted a coat of arms with a demi-Moor or negro chained, as his crest)· اين اطلاعات در نسخه هاى اخير بریتانیکا (۱۹۹۵) ناپديد شده اند· در دوران آزاد فعلى حقايق در مورد قهرمانان طبقه سرمايه دارى بوضوح ناراحت کننده هستند٬ چيزى که بايد فراموش شود٬ به اين تظاهر کنيم که باران ميايد·    

پرتقال پادشاه خود را بدينگونه از دست داد

در پرانتزى کوتاه بايد چند عبارتى در مورد پيشينه ناپديد شدن ناگهانى خانواده سلطنتى پرتقال٬ ۱۵۸۰ ٬ گفته شود·

تاريخ ساده است· ۱۵۵۷ تاج پادشاهى توسط سباستيانو-ه سه ساله به ارٽ برده شد· آن پسر کوچک در يک محيط بسيار سخت مذهبى توسط کشيشان يسوعى٬ تحت رهبرى پدربزرگ برادرش کاردينال د· هنريک٬ اسقف اعظم ليسبون و بالاترين رٸيس تفتيش عقايد تربيت شد·

پادشاه سباستيانو يک متعصب مذهبى شد· او از اين نظريه که ازدواج کند و کشور را به يک وارٽ بدهد متنفر بود· عفاف خلوص بود· هدف – ه تربيت يسوعى اين بود که٬ وقتى آن پسر کوچک  يک مرد ميشد٬ جنگ صليبى را بر عليه کفار در آفريقاى شمالى براه انداخته و با سلاح در دست پيروزى در جنگ بزرگ را براى مسيحيت به ارمغان بياورد·

هنگاميکه پسرک ۱۴ ساله شد تاج را بر سر گذاشت و آن رويا بايد به واقعيت مبدل ميشد· تمام دوران حکومت او با فعاليتهاى مذهبى و تمام اوقاتش صرف آماده نمودن جنگ صليبى –ه سرنوشت ساز بر عليه کفار در مراکش٬ مشخص شد·

۱۵۷۸ شرايط آماده بود· پادشاه سباستيانو از تمام شواليه ها و صاحب منصبان را جهت گرفتن جايى در جنگ صليبى جديد دعوت بعمل آورد· شمشيرها جلا داده و قايقها تدارک ديده شدند·

پادشاه خودش از پيش جنگ را٬ جنگى همراه با ٽروتهاى بيشمار که صليبيون با خود آنچه را که خداوند و کشيشان يسوعى وعده داده بود به خانه مياوردند٬ برنده شده ميديد· بدين ترتيب صاحب منصبان به معناى واقعى به پشتيبانى برخاستند٬ معشوقه ها و نوکران خود را به همراه بردند و با لوکس ترين و بهترين قاشق و چنگالها براى انجام اين پياده روى زيبا هنگاميکه مسيحيان پرتقالى منتخب خدا ميخواستند که کشور کفار به تصرف خود درآورند براه افتادند· هنگاميکه ميخواستند چمدانهاى صاحب منصبان را به قايقها حمل کنند بيش از هزار واگن به خدمت گرفته شد· شمار نوکران٬ مستخدمين آشپزخانه٬ برده گان و فواحش بالغ بر ۱۳ هزار شد· اين را با ارتشى معادل ۱۷۰۰۰ هزار نفر مقايسه کنيد!

از سوى ديگر چيزى بغير از يک پياده روى ساده در انتظار بود· در آنجا Mulei Abdelmalek – ه معروف سمت فرماندهى را بعهده داشت· ارتش عرب به خوبى تدارک ديده شده بود و تفرجگاه پرتقالى پايانى غم انگيز بخود گرفت· در El-Ksar-el-Kebir٬ (Alcácer Quibir)٬ ارتش پرتقال کاملا نابود شد· در طول چند ساعت نيمى از٬ تقريبا ۷۰۰۰ نفر ٬ ارتش سلاخى و کمتر از ۱۰۰ نفر موفق به فرار شدند· 

پس از آن تخريب و غارت چنان عظيم بود که يافتن جسد پادشاه سباستيانو روزها بطول انجاميد! شمار اندکى موفق به خريد آزادى خود و بازگشت به پرتقال شدند٬ تقريبا فقط نجيب زاده گان· اغلب آنها به بردگى کشيده شدند·

بنيادگرايى مذهبى شرايط دشوارى را براى مردم پرتقال بوجود آورده بود٬ آنها ناگزير بودند که مبالغ هنگفتى را براى آن اسيران که توسط پادشاهان پرتقال مورد بهره بردارى قرار ميگرفتند بپردازند· 

"سفيدها فقط جنگ و فقر را به ما داده اند"

در خلال اولين سال دهه هاى ۱۸۰۰ رشد شديد افکار عمومى و جنشهاى سازمان داده شده بر عليه تجارت برده و بردگى آغاز شد و در چندين کشور اروپايى نفوذ سياسى بدست آورد· آغاز رشد افکار عمومى ريشه در اين حقيقت داشت که دامنه واقعى توسعه تجارت برده و شرايط تهوع آور آن براى قشرهاى بزرگى از مردم اروپا روشن شده بود· اين امر عمدتا در انگليس رخ داد که از آغاز ده هاى ۱۷۰۰ تجارت برده را تحت سلطه خود داشت· زنان و مردان شجاع٬ به تجار برده حمله ميکردند٬ اعمال آنها را برملاء مينمودند و بر اٽر فعاليت آنها مسٸله برده به بخشى از مبارزه سياسى در آنزمان مبدل شد·    

۱۸۰۷ انگلستان سرانجام تجارت برده را در کشتيهاى انگليسى ممنوع اعلام نمود· نيروى دريايى انگليس فرمان گرفته بود کشتيهاى حامل برده را مصادره و در صورت برخورد به برده اى در کشتيهاى انگليسى٬ که معمولا به مستعمره انگليس سيرالٸون برده ميشدند٬ تمام آنها را آزاد نمايد· نيروى دريايى انگليس به کشتيهاى ديگر کشورها نيز حمله ميکرد· اين چرخش مهمى بود در تجارت با انسانها· در خلال دهه هاى ۱۸۰۰ تجارت برده در آنسوى اقيانوسها بشدت کاهش٬ اگر چه قاچاق آن کاملا قبل از آغاز دهه هاى ۱۹۰۰ متوقف نشد٬ يافت·   

البته لغو برده دارى با توسعه جامعه همراه شد· از سويى فعاليت مخالفان برده دارى ابزار مهمى بود براى براه انداختن ممنوعيت بر عليه برده دارى· از سويى ديگر تغييرات در فرايند توليد در اغلب کشورهاى اروپايى شيوه ديگرى از نظم و ترتيب را مطالبه مينمود·

اين امر عمدتا در مورد بزرگترين کشور امپرياليستى صادق بود· کشور به يک جامعه صنعتى با نياز به مواد خام و بازارهاى بزرگ مبدل شده بود· تجارت مٽلٽى٬ مالکان مزارع آن و برده گان براى صنعت انگليس بى اهميتر شدند· دزديدن انسانها٬ حمل آنها از روى اقىانوس و فروش آنها اهميت خود را براى صاحبان سرمايه از دست داده بود· مهم تهيه کالاى خام براى صنايع و توليد کالاهاى ارزان جهت فروش به سراسر جهان بود· اما کالاهاى خام کجا وجود داشتند؟

پاسخ به اين سوال مهم براى توسعه جامعه اروپايى از قبل مشخص نبود· ما ميدانيم که مهمترين کالاهاى خام در سطحى گسترده در آفريقا وجود داشت و دارد· اما اين سوال پاسخ مشخصى را در آغاز دهه هاى ۱۸۰۰ دريافت ننموده بود·

ابتدا در آغاز دهه هاى ۱۷۰۰ اکتشاف از آفريقا آغاز شد· انجمن بريتانيايى آفريقايى در سال ۱۷۸۸ با هدف بدست آوردن اطلاعات در مورد اينکه قاره اروپا چگونه به نظر ميامد و ترويج مسيحيت و تجارت تاسيس شد· فعاليتهاى مبلغان مسيحى نيز در آغاز دهه هاى ۱۸۰۰ سرعت گرفت· ۱۸۰۴ جامعه مبلغان کليساى بريتانيايى فعاليت خود را در آفريقا آغاز نمود· هر دو کاتوليکها و پروتستانها مبلغان خود را به سراسر آفريقا فرستادند· آنها در کنار سواحل آغاز نمودند و در پايان دهه هاى ۱۸۰۰ کمتر جايى بود که براى مبلغان مسيحى ناشناخته مانده باشد·   

در واقع بزرگترين دانش در مورد وضعيت داخلى آفريقا: مردم ٬ منابع و مواد خام آنجا در نزد مبلغان مسيحى وجود داشت· آنها توسط بيان تجربيات آفريقايى خود در اروپا دانش خود را به سرمايه داران اروپايى اهدا نمودند· چنين اطلاعاتى بسيار با ارزش بودند· در اواسط دهه هاى ۱۸۰۰ ايجاد طرحهاى امپرياليستى براى اشغال مناطق آفريقا در پايتخت تمام کشور اروپايى آغاز شد· برخى از کشورهاى اروپايى از در همکارى با هم درآمدند و برخى از در دشمنى· همه اينها بخاطر بدست آوردن قطعه اى از آفريقا!  

 

" لئوپولد دوم کنگو را تصرف کرد و بهره کشى بيرحمانه اى را آغاز نمود

نفوذ در آفريقا در پايان دهه هاى ۱۸۰۰ با شرکت بسيارى از کشورهاى اروپايى و اشغال مناطق بزرگى آغاز شد· همه آنها مشتاق بودند که بزرگترين و بهترين قطعه را بدست بياورند امرى که احتمال جنگ ميان کشورهاى اروپايى را به خطرى بر عليه تمام سرمايه گذاريهاى امپرياليستى مبدل نمود· اقدام پادشاه لئوپولد دوم از بلژيک تعيين کننده شد·

لئوپولد دوم در کنار رودخانه کنگو تعدادى ايستگاه تجارى تهيه کرده بود· درآنزمان او منطقه بزرگى از آفريقاى مرکزى٬ کنگو فعلى٬ منطقه اى ۷۵ برابر بزرگتر از کشور خودش بلژيک را بعنوان املاک شخصى خود مصادره کرده بود! او آنرا ايالت کنگو آزاد ناميد٬ کشورى آزاد از گمرکيها براى تمام حکومتهاى علاقمند اروپايى·

اشغال ايالت آزاد کنگو توسط لئوپولد دوم ديگر کشورهاى امپرياليستى را منقلب نمود٬ بايد کارى در جهت ايجاد نوعى از نظم و ترتيب انجام ميشد· به همين دليل ميان سالهاى ۱۸۸۴-۸۵ صدر اعظم آلمان٬ بيسمارک٬ دولتهاى اروپايى را به کنفرانسى در برلن فراخواند· شرکت کننده گان انگيس٬ فرانسه٬ آلمان٬ ايتاليا٬ پرتقال٬ اسپانيا و پادشاه بلژيک لئوپولد دوم بودند·   

در جريان کنفرانس لئوپولد دوم اجازه يافت که ايالت آزاد کنگو را بعنوان ملک شخصى حفظ کند٬ اين عليرغم اينکه آقايان – ه بسيار قدرتمندترى به منطقه علاقه داشتند· کنفرانس همچنين برآنشد که در مورد تقسيم آفريقا ميان دولتهاى آنزمانه اروپا تصميم گيرى کند· اين امر توسط استفاده از خط کش و اعلام طول و عرض جغرافيايى٬ بدون کمترين توجه به نژاد٬ مليت٬ تابعيت و يا روابط جغرافيايى انجام شد· حتى امروز مرزهاى بسيارى از کشورهاى آفريقايى اين "سياست خط کشى" از کنفرانس برلن را نشان ميدهند·

علاوه بر اين کنفرانس به توافق رسيد که هيچ دولت اروپايى اجازه تصرف کشور جديدى را بدون اطلاع و تايىد ديگران نداشته باشد·

در نتيجه اشغال آفريقا از همه طرف آغاز شد· ارتشهاى بزرگ٬ مدرن و مسلح به همه جا نفوذ کردند و بيرحمانه هر گونه مقاومتى را در هم شکستند· پس از چهار صد سال تجارت برده ساختار جامعه در بسيارى نقاط ضعيف بود و انسانها در آفريقا امکانات چندانى براى دفاعى موفقيت آميز از کشورهايشان نداشتند· تجارت برده تنها تحليل بزرگى از افراد جوان٬ توسعه و اميد بزرگ آينده نبود· تجارت برده به معناى توقف روابط توليدى٬ به دليل اينکه از ميزان تجارت با کالاهاى آفريقايى همواره کاسته ميشد٬ نيز بود· تنها کالاى قابل تعويض در معاملات تجارى انسانها بودند·     

در آنزمان طبقه اشراف اروپا مردم اروپا را در معرض بيرحمانه ترين بهره برداريها و استبدادها قرار دادند· در نقاط بسيارى شنيعتر از دوران تجارت برده· استعمارگران تمام ملل اروپايى در اين وحشيگرى بدون هيچ زحمتى شرکت کردند· همه٬ از پيره زنهاى مو سفيد بلژيکى٬ مهندسان با هوش انگليسى٬ افسران جذاب و خوش عطر و بوى فرانسوى٬ محققان زبان شناس آلمانى با جاه طلبيهاى فرهنگى٬ دهقانان مرد سالار پرتقالى٬ تا سربازان٬ پليسها٬ کشيشان و مبلغان از سراسر کشورهاى اروپايى·

براى اينکه خواننده قادر به دريافت درک و بينشى کلى در مورد روابط در دوران استعمار آفريقا باشد من ميخواهم در اينجا شهادتى را اراٸه بدهم· اين مبلغ مذهبى سوٸدى E V Sjöblom است که در مورد اقامت خود در ايالت آزاد کنگو سخن ميگويد· اين روايتى طولانيست اما کاملا ضرورى براى اراٸه· به موضع Sjöbloms  نيز توجه کنيد·  

"من به سفر خود ادامه و محترمانه به تمام بوميان سلام دادم٬ مانند هميشه موفق شدم که بر هراس آنها غالب و دستکم٬ بخشا٬ اعتماد آنها را بخود جلب کنم· برخى از جوانان به دنبال من آمدند٬ و هنگاميکه ما به اردوگاه رسيديم تعداد زيادى مردم از قبل در آنجا گرد آمده بودند· تعداد بيشترى از بوميان از جستجو به دنبال لاستيک در جنگل بازگشتند· بزودى من در مقابلم جمعيتى بالغ بر بيش از صد نفر را در مقابل خود داشتم·    

ناگهان يکى از سربازان – خود بومى اما از روستايى ديگر – پير مردى را گرفت و او را بست· سرباز رو به من کرد و گفت: 

­ من قصد دارم که اين مرد را به دليل اينکه لاستيکى با خود ندارد بکشم·

پاسخ دادم: در اساس اين قضيه به من ارتباطى ندارد و حق ندارم که مانع تو بشوم· اما آرزوى من اينست که تو اينکار را در مقابل چشمان بکنى و بخصوص اکنون که جمعيت زيادى در اينجا جهت شنيدن سخنان خدا گرد هم آمده اند·

پاسخ داد: اگر ما آنکسانى را که بدون لاستيک ميايند نکشيم٬ افسر ايالت آزاد ما را ميکشد٬ بجاى اينکه خودمان بميريم٬ ديگران را ميکشيم·

زمانيکه او اين را گفت٬ مانند ببرى خشمگين بطرف مرد پير هجوم برد٬ چند قدمى او را بطرفى کشيد واسلحه را بر روى گيجگاه او گذاشت· او بسرعت پس از آن فشنگ جديدى در سلاح خود گذاشت و لوله آنرا بطرف جمعيت حاضر٬ که البته مانند کاه در مقابل باد متفرق شدند٬ گرفت·   

طى چند دقيقه همه چيز ساکت شد· جمعيت فرار کرده بود٬ و افراد من مانند خودم ساکت ايستاده بودند· سرباز به يک پسر کوچک٬ تقريبا ۹ ساله٬ فرمان داد که دست راست مرده را قطع کند· 

اين مانند تعدادى از دستهاى ديگر٬ که در گذشته به همان روش بريده شده بودند٬ به کميساريا بعنوان نشانه اى از پيروزى داده ميشد·"

پس زمينه جمع آورى دستهاى بريده شده اين است که سربازان در ازاى هر فشنگ استفاده شده بايد يک دست راست را به افسر ايالت آزاد تحويل ميدادند· هيچ پوکه فشنگى نبايد بهدر ميرفت٬ همه آنها بايد گزارش ميشدند· گاهى سربازان از فشنگها جهت شکار استفاده ميکردند٬ پس از آن دست راست انسان زنده اى را ميبريدند· بصورتى منظم دهها هزار پوکه فشنگ خالى همراه با همان مقدار دست راست از بدن مرده ها يا انسانهاى معيوب به افسر ايالت آزاد تحويل ميشدند·

اما شمار کشته شده گان با اينحال بيش از اينها بودند· چرا که سربازان عادت داشتند کودکان را با پيستون تفنگ بکشند· سال ۱۹۱۹ يک کميسيون رسمى بلژيکى اين نتيجه را گرفت که جمعيت در ايالت آزاد کنگو- کنگو ى بلژيک پس از اشغال اروپا٬ ۱۸۸۴ ٬ به نصف کاهش يافت· کاهش يافته تا نصف در عرض ۳۵ سال! چيزى که ما از آن صحبت ميکنيم دستکم ۱۰ ميليون کشته است!  

سربازانى که اين کار را ميکردند نيرويى بود بالغ بر ۲۵۰۰۰ مزدور سياه تحت فرمان يک گروه از افسران بلژيکى با ژنرال Emile Janssens بعنوان فرمانده· Janssens از بزرگان قبايل ميخواست که "خشنترين مردان" را براى او را بفرستند٬ مردانى که تحت "نظم و انضباتى دقيق و مطلق" قرار ميگرفتند و طى يک دوره ۷ ساله٬ تحت نام " Boula Matari٬ به عبارت ديگر پادشاه ما٬ که بر بلژيک و کنگو٬ دو کشور براى هميشه متحد٬ فرمان ميراند" شست و شوى مغزى داده ميشدند·

به گفته ژنرال Janssens هدف اين بود که اين مردان را به مردانى مطلقا وفادار به پادشاه و حکومت استعمارگر مبدل نمايند· بر اساس اظهارات او "جهت دستيابى به اين منظور از همه گونه وسيله اى استفاده ميشد: تحصيل٬ فشار٬ راديو٬ فعاليتهاى اجتماعى٬ کنترلهاى امنيتى G2٬ ماموران اطلاعاتى٬ ارتباطات بسيار موٽر- ه نزديک با سازمان جاسوسى کشور"·

در خلال جنگ جهانى دوم ظلم و ستم استعمارى و بهره کشى از مردم کنگو٬ که ناگزير به پرداخت فعاليتهاى جنگى بلژيک شد٬ افزايش يافت· ما از آقاى گودين که در خلال جنگ جهانى دوم وزير استعمارى در دولت – ه در تبعيد بلژيک در لندن بود نقل قول ميکنيم· آقاى گودين ميگويد: "در خلال جنگ٬ کنگو توانست تمام هزينه هاى دولت بلژيک را در لندن٬ از جمله خدمات دپيلماتيک و هزينه نيروهاى نظاميان در اروپا و آفريقا٬ در جمع مبلغى بالغ بر ۴۰ ميليون پوند را تامين نمايد· به لطف امکانات کنگو دولت در تبعيد – ه بلژيک در لندن در واقع هرگز  نيازى به دريافت يک شلينگ يا يک دلار نداشت٬ و ذخاٸر طلاى بلژيک بدون دستبرد باقى ماند"·  

حوادٽ در ايالت آزاد کنگو پديده اى مجزد نيست٬ آنها معادل خود را در ديگر تصرفات استعمارى٬ بدون در نظر گرفتن اينکه کدام کشور اروپايى قدرت را در دست داشت٬ دارند· مواضع استعمارگران ميتواند با اظهارات ژنرال آلمانى von Trotha در مورد به زانو در آوردن مردم herero- و ناما در جنوب غربى آفريقا٬ که او با دريافت ماموريت از سرمايه گذار آلمانى Lüderitz انجام داد خلاصه شود· 

von Trotha در مورد جنگ بنيان برانداز بر عليه herero و ناما نوشت:

"من با قبايل آفريقايى آشنايى دارم· آنها همه شبيه به هم هستند· آنها به چيزى بجز قدرت احترام نميگذارند· نشان دادن اين نيرو با ترور وحشيانه و حتى با خشونت وظيفه من بوده و هست· من قبايل شورشى را با موجى از خون و پول نابود ميکنم· تنها توسط اين روش چيز جديدى٬ چيزى که ماندنيست٬ رشد ميکند·"

پس از ۵۰۰ سال!

۱۴۴۱ اولين اروپايى با قايق به قاره آفريقا جنوب صحراى بزرگ آفريقا آمد· پس از آن قاره آفريقا در معرض تغييراتى قرار گرفت که مردم آن قادر به اتخاذ تصميم در مورد آن و يا کنترل آن نبوده اند· مردم پنده٬ مردمى در اصل از سواحل آنگولا٬ در دهه هاى ۱۵۰۰ ناگزير شدند که از پرتقاليها به خشکى در کنار رودخانه کاسايى٬ در سنت داستان سرايى خود خاطره فتح پرتقاليها را حفظ نموده است٬ فرار کنند· "سفيدها از آن دوران تا دوران ما تنها فقر و جنگ را به ما اراٸه داده اند"· قضاوتى ساده و عادلانه در مورد بهره کشى اروپا از آفريقا·

اما در حال حاضر شرايط بصورت حيرت انگيزى تغيير کرده است· پس از ۵۰۰ سال بهره کشى و ظلم و ستم شرايط براى آفريقاييها که مبارزه اى سرنوشت ساز را براى اينکه در مورد قاره خود اتخاذ تصميم نمايند مهيا گشته است! سرمايه داران جهانى مايل به از دست دادن آفريقا نيستند و هر چه را که در توان دارند به منظور مانعت از اين توسعه اجتماعى بکار خواهند گرفت· اما دگرگونيها نيرومند هستند· ديگر نميتوان مبارزه آزاديبخش آفريقا را بر عليه استعمار و استعمار نو متوقف نمود·

Mario Sousa

mario.sousa@telia.com

 


March 28th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي