روشنفکر
ارسالي عزيزيکدش ارسالي عزيزيکدش


هر انسانی تصورات و نظراتی دربارهٌ خود، انسان‌های دیگر، جامعه و طبیعت دارد، تصورات و نظراتی که گفته شده است در آغاز سبب پیدایی مذهب و سپس فلسفه (جهان‌بینی فلسفی) نیز شده است. گفته‌اند مذهب و فلسفه پدیده‌هایی درهم تنیده و یگانه می‌نمودند که بتدریج همراه با تطور، تکامل و گسترش جوامع انسانی با ارائه تصاویر کلی‌يی متفاوت از انسان، جامعه و جهان از هم جدا شده‌اند و هرکدام به راه خود می‌روند.


فیلسوفان با تصورات، پیش‌انگاشت‌ها، نظرات و تجارب‌شان به دنبال پاسخگویی به چرا‌ها و چگونگی‌های شکل‌گیری انسان، شعور و کردار او، جامعه و طبیعت بودند. با پیچیده‌ترشدنِ جامعه‌ی انسانی و کشف‌های علمی متعدد، پیشرفت‌های اقتصادی و نیز تجارب منفی‌ای که مذاهب برجای می‌گذاشتند برای پاسخگویی به این چرا‌ها و چگونگی‌ها تقسیم کاری فکری و عملی پدید آمد و شاخه‌های مختلفه‌ی علوم طبیعی و اجتماعی صاحب صلاحیت و وظیفه در حوزه‌های مختلف برای این پاسخگویی شدند.و بدین گونه بسیاری از اهالی فلسفه، حوزه و صلاحیت فلسفه شناخت نظری و ارائه رهنمودهای عملی در رابطه با مفاهیم کلی‌ای مانند عقل (خرد)، حقیقت، آزادی، زیبایی، عدالت، توسعه و... شد. تا به اینجا، تراش و صیقلِ این پیکره‌ی تنومند و پیچیده امّا کار و رنجی هزاران ساله برده است، تاریخی که (تاریخ پیدایی فلسفه، تاریخ پیدایی‌ی تفکر فلسفی، تاریخ معرفت فلسفی جهان) می‌باید عمری حدود عمر انسان داشته باشد. از اشکال جنینی تفکر فلسفی، یا به قولی اشکال اولیه (ساده‌لوحانه، خودبخودی و...) در این تاریخ سخن‌ها گفته شده، و اینکه در آغاز درآمیخته با مذهب (خیال‌و رؤیا و ترس و پندار و تعبد و...) بود و با تغییر شرایط اجتماعی و معرفتی به سوی شکل‌دهی جهان‌بینی فلسفی رشد یافته است، رشد و نیز دگرگونی‌هایی که پایانی بر آن متصور نیست.


برخی بر این عقیده‌اند که در جامعه‌ی برده‌داری اشکال ابتدایی‌ جهان‌بینی فلسفی پدیدار شد و یونان باستان و روم مرکزیت تفکر فلسفی در جهان بودند، اگرچه به چین و هند نیز اشاراتی می‌کنند. از همان هنگام دیدگاه‌های مختلف فلسفی پدید آمد و بتدریج در قرون وسطی، یا به عبارتی در دوران فئودالی، و سپس‌تر در دوران سرمایه‌داری رشد یافته و متعددتر شد، به ویژه در قرن‌های ۱۷ و ۱۸.در طول این تاریخ چندهزارساله است که سرانجام «جامعِ کلِ معارف بشری» و «علم‌العلوم» بتدریج حوزه و صلاحیت‌اش در بسیاری از عرصه‌ها محدودتر می‌شود، بی‌اینکه از نقش و اهمیتِ بنیادین‌اش در زندگی انسان کاسته شود. ظهور تاریخ فلسفه، و تاریخ تفکر فلسفی به چیزی حدود ۳ هزار سال قبل ارجاع داده می‌شود. برخی نیز این تاریخ را به سه دوره‌ی پیش از اسلام، بعد از اسلام، و دوران کنونی تقسیم‌بندی کرده‌اند، «تاریخی پُر فراز و نشیب در حیات مادی و معنوی سیر تفکر فلسفی».بهرگونه، از همان آغاز هسته‌ی اولیه‌یي تفکر فلسفی چند تکه شد، و اهل فلسفه روایت‌ها، تصورات و نظرات متفاوتی دربارهٌ انسان، جامعه و طبیعت ابراز کردند. اصلی‌ترین و بزرگترینِ این تکه‌پاره‌ها ماده‌گرایی (ماتریالیسم، ماده‌باوری) و ذهن‌گرایی (ایدآلیسم) شدند، و پاره‌هایی نیز با بهره‌ گیری از ماده ‌گرایی و ذهن‌گرایی نقش تلفیقی و میانی ایفا کردند.


هرکدام از این دیدگاه‌ها فهرستی بلندبالا از نام‌های فلاسفه و متفکرین شکل داده‌اند، که در کنارشان ده‌ها مکتب فلسفی و ده‌ها روایت و نظر درباره‌ یي مفاهیم و مقوله‌های فلسفی جای گرفته‌اند. گونه‌های متفاوت و متعدد ماده‌ گرایی و ذهن‌گرایی ـ ماتریالیسم و ایدآلیسم ذهنی و عینی و... ـ، اسکولاستیسم، نومینالیسم، امپریوکریتیسیسم، پوزیتیویسم کهنه و نو، پراگماتیسم، مدرنیسم، مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم (مذهبی و آته‌ئیستی)، پست‌مدرنیسم و... فقط نمونه‌هایی از مکاتب فلسفی‌اند. (نیز این گونه‌ها در بیشتر موارد درآمیخته با فلسفه دینی (به ویژه فلسفه‌یي اسلا می) و دگرگونه شده وجود داشته و دارند). و نیز انواع و اقسامِ روایت‌ها، نظرات و تصورات دربارهٌ عام‌ترین قوانین و منظره ‌یي کلی جهان هستی، شناخت و معرفتِ انسانی و رابطه‌یي ماده و شعور، هستی و فکر، عقل، خرد، زبان، ذهن، عین و مفاهیم و مقولاتی چون حقیقت (انواع و اقسام‌اش)، واقعیت، عدالت، آزادی و... حتی عام‌ترین روابط و مناسبات اشیاء و پدیده‌های انسانی و اجتماعی، و اعتبار شناخت و معرفت، و عقل انسان و... گوشه‌هایی دیگر از این فهرست‌اند. و اکثر اصحاب دیده‌گاه‌های مختلف نیز مدعی بوده و هستند که صاحبان درست‌ترین نظرات و خلاق‌ترینِ دیدگاه‌ها هستند و...


روشنفکری و روشنگری فلسفی: در اين باره نیز شاید بتوان دو نظرگاهِ اصلی‌ای که در مورد روشنفکری و روشنگری سیاسی و «فرهنگی و هنری» طرح شده است را مطرح کرد؛ اینکه آغاز و ظهور تاریخ تفکر فلسفی را پیدایی روشنفکری و روشنگری فلسفی تلقی کرد، و یا رنسانس و عصر روشنگری را تاریخ پیدایی روشنفکری و روشنگری فلسفی دانست. بسیاری از اهل نظر بر این باورند که فلسفه و فیلسوفان از هنگامی که گام در راه شناخت نظری و پی‌بردن به اهمیت و نقش عقل (خرد)، عدالت، آزادی، لائیسیته و... نیز تلاش در راه تحققِ عملی و کاربردی این مفاهیم و مقوله‌ها در جامعه گذاشتند، پای به عرصه ‌یي روشنفکری و روشنگری نهاده‌اند.دربارهٌ روشنفکری و روشنگری فلسفی نیز برخی آغاز پیدایی این پدیده را، ظهور تفکر فلسفی، یعنی چندین هزارسال قبل ذکر می‌کنند، و به نام‌ها، روایت‌ها، نظرات و حتی جنبش‌های فکری ـ فلسفی متعدد در طول این تاریخ اشاره دارند. امّا هستند کسانی که آغاز گفتمان‌های مدرن و متجددانه، آغاز شکل‌گیری جنبش فکری و سپس‌تر جنبش سیاسی مشروطه را سرفصلِ روشنفکری و روشنگری فلسفی می‌دانند.در این میان امّا علی الرغم طرح و بالیدن به اینکه تاریخ تفکر فلسفی در سرزمين ماعمری چندهزارساله دارد، و تفکر فلسفی از حوزه ما بر تفکر فلسفی یونان باستان و روُم و سایر کشورها تأثیرگذار بوده است.


اینان به جای بهره‌وری خردمندانه از تفکر فلسفی غرب، شرق، اسلامی و... به پذیرش مطلق وجزم‌گرایانه‌ی یکی از نحله‌های فلسفی درغلطیدند و بدینگونه مانع رشد و تحول تفکر فلسفی در جامعه شدند.در حیطه‌ی روشنفکری و روشنگری «چپ» اکثر «فیلسوفان» مارکسیست ادعا و به راحتی اثبات می‌کردند که فلسفه‌ی مورد نظر آنان در مقایسه با مکاتب فلسفی دیگر «در یک مرحله‌ی کیفی نوین» قرار دارد و «عالی‌ترین مرحله در تفکر فلسفه‌ی انسانی»ست. ادعا می‌شد و می‌شود که این فلسفه خودِ «حقیقت» است و «با خاصیت پیگير علمی»اش تنها فلسفه‌ایست که از «علوم برمی‌خیزد و به علوم مدد می‌رساند» و روشنگر تمامی زوایای ناروشنِ رابطه‌ی ماده و شعور، قوانین و تحولات دیالکتیک، تئوری شناخت، قوانین رشد و تحول جامعه‌ی انسانی و... است.روشنفکران و روشنگرانِ فلسفی‌ای که «فلسفه‌ی بورژوازی» ـ انواع قدیم و جدید و نحله‌های مختلف آن ـ را پذیرفته‌اند این فلسفه را راهگشای جامعه‌ی انسانی و تطور و تکامل انسان می‌دانسته و می‌دانند. روشنفکران و روشنگرانِ مذهبی نیز با تلاش بر اینکه بر جزم‌گرایی و دگماتیسم فاصله بگیرند برآنند تا با تفسیرهای متفاوت و «مدرن» از مذاهب و با تغییر اتی در فلسفه‌ی دینی‌شان، این فلسفه را تنها راه «رستگاری انسان و جامعه‌ی انسانی» بنمایانند، البته با زبانی پیچیده و مغلق ، که شاید برای پوشاندن ضعف‌های استدلالی ضروری باشد!


هرکدام از این مکاتب و نحله‌های فلسفی، مکتب و نحله‌ی دیگر را «عقب‌مانده»، «ارتجاعی»، «غیرعلمی» و... خوانده است.بسیاری از فیلسوفان بجای تلاش روشنفکرانه و روشنگرانه برای شناخت بهتر واقعیت،‌یافتنِ حقیقت، و هرآنچه که از متن و بطن جامعه‌ بتواند زندگی مردم را بهتر، و دچار تطور و تحول کند، خود و رهروان خود را صاحب «فلسفه حق» دانستند،‌و در نفی ـ نه، در حذف ـ سیاسی و فرهنگی و اخلاقی طبقه دیگر و یا گروه‌های اجتماعی متفاوت گام زدند، امری که با ذاتِ روشنفکری و روشنگری فلسفی نمی‌خواند و چیزی که در بهترین حالت حز نشانِ کج‌فهمی، نادقیق بودن، بی‌ تعادلی و راحت‌طلبی فکری نیست.بسیاری از روشنفکران و روشنگران فلسفی ، به جای تلاشِ فیلسوفانه برای یافتن و نشان‌دادنِ راه برای دستیابی مردم به آزادی، عدالت و... فلسفه را به جانبداری طبقاتی، گروهی و «ایدئولوژیکِ» صرف آلوده‌اند و چنان غریقِ بحث و جدل‌های حذفی شده‌اند که وظیفه و حوزهٌ صلاحیت فلسفه، و روشنفکری و روشنگری در این عرصه پاک به فراموشی سپرده شده است.پاره‌ای از بحث و جدل‌های میان پیروان انواع فلسفه‌های مارکسیستی، انواع «فلسفه‌های بورژوازی»، انواع فلسفه‌های دینی، و نیز انواع «مدرنیست‌ها و پست‌مدرنیست‌ها نمونه‌هایی از این دست‌اند،‌که بازتاب‌های سیاسی و فرهنگی و اخلاقی آن در جامعه فرا روی همگان است.
هرکدام از این «مکاتب»، مکتب دیگر را عاجز و ناتوان از تحلیل و شناختِ کلی تاریخ بشری، جامعه‌ی انسانی و مفاهیم کلی ذکرشده می‌داند، و در خدمت فلان و بهمان طبقه یا گروه اجتماعی. با آنکه ادعا می‌کنند همه‌ی حقیقت در چنگِ هیچکدام‌شان نیست امّا «دم خروس» از کلمه به کلمه‌ی نوشته‌ها و گفتارها‌یشان بیرون می‌زند، به این نشان که هرکدام کاشف و صاحب حقیقت‌اند همه‌ی گونه‌های روشنفکری و روشنگری فلسفی ما از فکر دیگران بهره گرفته‌اند، یعنی در واقع دیگران به جای آن‌ها فکر کرده‌اند، و روشنفکر و روشنگری فلسفی ما مبلغ و مروج افکار دیگران بوده است، آنهم بیشتر مواقع با بدفهمی و کج‌اندیشی و تفرعن و... روشنفکران و روشنگران فلسفی، به عنوان جویندگان و یابندگان حقیقت، پایه‌ریزانِ تفکر، اندیشه و کرداری که باید در رفتار سیاسی، فرهنگی، حقوقی، اخلاقی‌ی سایر روشنفکران و روشنگران، و مردم، تجلی بیابد، تلاش فکری و کرداری‌شان می‌بایست راهگشای زندگی مردم به سوی آرامش، صلح، دوستی، خلاقیت و تفاهم باشد و انگیزه‌ها و خوا ست‌های متضاد و متفاوت آن‌ها را هماهنگ کند.


روشنفکران و روشنگران فلسفی آن‌گونه که ادعا می‌کنند نهایت جویندگی و تلاش‌شان دستیابی به نتیجه عملی و اجتماعی‌ایست که زندگی‌ای بهتر برای همگان تأمین کند، زندگی‌ای عادلانه و رها از ستمگری که همراه با حفظ و گسترش عناصر انسانی و مترقی جامعه، طبیعت و زیبایی‌هایش باشد. آیا با راحت‌طلبی‌ فکری، بی‌تعادلی، جانبداری کور و تعصب‌آمیز از نوع اندیشگی و رفتار و نفی مطلقِ دگراندیشی و دگررفتاری می‌توان به خواست‌های مورد نظر رسید، و بر فقر فلسفی موجود غلبه کرد.
September 23rd, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي