برگردان شین میم شین برگردان شین میم شین

هانس شولتسه

 

جنگ[2]

عبارت است از ستیز مسلحانه

·      میان دولت ها (و یا گروهی از دولت ها)،

·      میان ملت ها (مبارزات رهائی بخش ملی و جنگ های ضد استعماری) و یا

·      میان طبقات اجتماعی (جنگ داخلی)

 

·      «جنگ عبارت است از ادامه سیاست این و یا آن طبقه اجتماعی.

·      در جامعه طبقاتی ـ یعنی در جوامع برده داری، فئودالی و سرمایه داری ـ جنگ های بیشماری رخ داده اند که ادامه سیاست طبقات ستمگر بوده اند.

·      اما جنگ هائی هم بوده اند که ادامه سیاست طبقات تحت ستم بوده اند»، لنین می گوید. [3]

 

·      جنگ یک پدیده تاریخی است که در طول عمر جوامع طبقاتی آنتاگونیستی رخ داده است.

·      عناصر جنگ ـ البته ـ در جامعه اولیه رشد کرده اند.

·      اما برخوردهای قهرآمیز میان طوایف خصلت تصادفی صرف داشته است.

·      زیرا این برخوردها از ساختار درونی طوایف ـ بالضروره ـ نشئت نمی گرفتند.

 

·      (اینجا سخن از دیالک تیک ضرورت و تصادف است. مترجم)

 

·      اما با پیدایش جامعه طبقاتی مبتنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، جنگ بمثابه وسیله ادامه سیاست، بمثابه فرمی برای زورگوئی غیر اقتصادی ـ بالضروره ـ  نمودار شد.

·      طبقات حاکمه بوسیله جنگ به تصاحب زورگویانه نعمات مادی، وسایل تولید و همچنین خود مولدین بیواسطه ـ یعنی برده ها، رعایا و کارگران ـ می پردازند.

·      بدین طریق، برده داران ـ قبل از همه ـ به قصد دستیابی به برده های جدید، فئودال ها برای دستیابی به اراضی و رعایا و تبدیل اربابان کشور دیگر به دست نشانده های خود دست به جنگ افروزی می زدند.

·      در مرحله ما قبل انحصاری سرمایه داری، طبقات حاکمه به قصد دستیابی زورگویانه به بازار مناسب برای کالاهای خود، منابع مواد خام، به قصد تسخیر مستعمرات و از سر راه برداشتن رقبای تجاری مزاحم دست به جنگ افروزی می زدند.

·      بورژوازی انحصاری در مرحله امپریالیستی سرمایه داری به نیات زیر دست به جنگ افروزی می زند:

 

1

 

 

·      برای تجدید تقسیم جهان بر طبق تناسب جدید قوا میان دولت های امپریالیستی.

·      علت تغییر مداوم تناسب قوا عبارت است از توسعه ناهمگون اقتصادی و سیاسی سرمایه داری.

 

2

 

 

·      برای زیر یوغ کشیدن خلق هائی که خود را از وابستگی به امپریالیسم آزاد ساخته اند و راه رشد ملی مستقلی در پیش گرفته اند.

 

·      بدترین جنگ ها که در قرن بیستم شعله ور شده اند، جنگ های اول و دوم جهانی بوده اند که بوسیله امپریالیسم آلمان برای تجدید تقسیم جهان صورت گرفته اند و به قتل بیش از 65 میلیون انسان انجامیده اند.

 

·      سرچشمه جنگ ها را آنتاگونیسم هائی تشکیل می دهند که خاص فرماسیون های مبتنی بر استثمار انسان بوسیله انسان و استثمار ملتی بوسیله ملت دیگرند.

 

I

انواع جنگ ها

 

·      بر خلاف درک های دگماتیکی از جنگ که جنگ را بطور کلی بمثابه آفت محض تلقی می کنند، مارکسیسم ـ لنینیسم  میان جنگ های عادلانه و جنگ های ظالمانه، جنگ های انقلابی و جنگ های ارتجاعی فرق می گذارد:

 

1

جنگ های ظالمانه و ارتجاعی

 

·      جنگ های ظالمانه، جنگ هائی اند که طبقات حاکمه کشوری سیاست مبتنی بر ستم و سرکوب و استثمار خلق خودی و خلق های بیگانه را با توسل به سلاح ادامه می دهند، تا خطه تحت حاکمیت خود را وسعت بخشند و به حفظ زورگویانه قدرت نیروهای ارتجاعی نایل آیند.

 

2

جنگ های عادلانه و انقلابی

 

·      جنگ های عادلانه به جنگ هائی اطلاق می شود که خلق ها برای رهائی خود از ستم ملی و استعماری و طبقات ستمکش و تحت استثمار و ستم و سرکوب برای رهائی خود از یوغ طبقات ارتجاعی حاکم شعله ور می سازند.

·      «جنگ های داخلی هم جنگ محسوب می شوند.

·      کسی که مبارزه طبقاتی را برسمیت می شناسد، نمی تواند جنگ های داخلی را برسمیت نشناسد که در هر جامعه طبقاتی ادامه، توسعه و تشدید طبیعی و در شرایط معینی اجتناب ناپذیر مبارزه طبقاتی اند»، لنین می گوید. [4]

 

·      خصلت هر جنگ معین می تواند در طول توسعه جنگ تغییر یابد:

·      جنگ عادلانه می تواند تغییر خصلت دهد و به جنگ ظالمانه بدل شود و برعکس.

·      این تغییر زمانی صورت می گیرد که منافع طبقات و گروه های اجتماعی معینی در جریان جنگ در مقابل منافع مورد نظر طبقات و گروه های اجتماعی دیگر در مرحله اول جنگ جامه عمل می پوشند.

 

·      برای شناخت ماهیت هر جنگ باید محتوای سیاسی آن را مورد بررسی قرار داد.

·      باید این مسئله را روشن کرد که جنگ مورد بحث ادامه کدام سیاست است، ادامه سیاست کدامین طبقات اجتماعی است.

·      طبقه کارگر و متحدین آن با حرکت از این نقطه آغازین است که می توانند به تحلیل سیاست طبقات حاکم در دولت های امپریالیستی نایل آیند و بموقع، مبارزه مؤثر بر ضد تدارک جنگ جهانی جدید و یا جنگ های منطقه ای و محدود امپریالیستی را سازمان دهند.

 

·      در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم ـ بر خلاف دوران امپریالیسم ـ جنگ های امپریالیستی دیگر اجاناب ناپذیر نیستند.

·      اگرچه در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، خصلت امپریالیسم تغییر نکرده و حتی متجاوزتر و هارتر و درنده تر شده، ولی به سبب وجود دولت های سوسیالیستی، به سبب پشتیبانی دولت های ملی جوان از سیاست صلح طلبانه آنها و به برکت مبارزات نیروهای اجتماعی طرفدار صلح در کشورهای سرمایه داری امکان عینی برای جلوگیری از جنگ جهانی و یا جنگ های منطقه ای محدود امپریالیستی وجود دارد.

·      با پیروزی سوسیالیسم در مقیاس جهانی، بشریت برای همیشه از خطر جنگ نجات خواهد یافت.

·      زیرا در جامعه سوسیالیستی، نیروهای (طبقات و اقشار) اجتماعی ئی که در ستم و سرکوب و استثمار خلق های دیگر و در نتیجه در جنگ ذینفع باشند، وجود نخواهند داشت.

 

II

تئوری های امپریالیستی توجیه جنگ

 

·      ایدئولوگ های ارتجاعی بورژوائی می کوشند تا بکمک تئوری های مختلف، ماهیت جنگ را از چشم توده های خلق پنهان کنند، آنها را به انفعال بکشند و یا فعالیت شان را در مسیری مناسب با منافع بورژوازی امپریالیستی سوق دهند.

 

1

 مالتوسیانیسم و ژئوپولیتیک [5]

 

·      در این میان مالتوسیانیسم و ژئوپولیتیک نقش تئوریکی بسیار مهمی بازی می کنند.

·      بکمک این تئوری ها بود که فاشیست های ژاپنی، ایتالیائی و آلمانی تسخیر «فضای حیاتی نوین» را بمثابه منافع تماماجتماعی به خورد توده های زحمتکش دادند.

·      بنا بر این تئوری ها، جنگ های امپریالیستی پی آمد طبیعی افزایش جمعیت جهان است و جنگ به بهبود وضع زندگی مردم منجر می شود. 

 

2

 تئوری های خادم  روانشیسم آلمان[6]

 

·      تئوری های همانندی نیز در عصر حاضر برای اثبات حقانیت روانشیسم امپریالیسم آلمان به خدمت گرفته می شوند.

·      از آنجمله اند تئوری های ایدئولوگ های آلمانی:

·      فوگل، گریم، فرید، گباور.[7]

 

3

 تئوری های خادم امپریالیسم آمریکا[8]

 

·      تئوری های همانندی نیز برای اثبات حقانیت سیاست تجاوزگرانه امپریالیسم آمریکا از طرف ایدئولوگ های امپریالیستی زیر تنظیم شده اند:

·      پرسون، هارپر، تومپسون، هاوزر، جیمز و غیره. [9]

 

4

 تئوری حرکت دایره وار و تئوری جامعه صنعتی[10]

 

·      بویژه پس از جنگ جهانی دوم، از طرف متفاوت ترین جریانات فلسفه تاریخ، این ایده ترویج داده می شود که گویا علت جنگ ها اسقلال طلبی خلق ها ست.

·      در این زمینه تئوری حرکت دایره وار توینبی و تئوری جامعه صنعتی روستوف نقش مهمی به عهده دارند. [11]

·      بنا بر این تئوری ها، گویا دولت های جوان استقلال طلب به سبب ماهیت «پویای» خود موجب جنگ می شوند.

·      با توسل به دلایل من در آوردی از این قبیل و با اشاره به گرایش ناشی از توسعه نیروهای مولده مبتنی بر همپیوندی فراملی اقتصادی و سیاسی دولت های سرمایه داری از بین بردن استقلال ملی و استقرار دولت جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا طلب می شود و جنگ برای تسخیر اقتصاد جهانی  و برای از بین بردن استقلال ملی کلیه دولت های جهان بمثابه تنها راه چاره قلمداد می شود.

·      بدین طریق جنگ طلبی مدام امپریالیسم توجیه و تمجید می شود.

·      مراجعه کنید به مالتوسیانیسم، نئومالتوسیانیسم، ژئوپولیتیک، تئوری حرکت دایره وار در سایت دایرة المعارف روشنگری.

 

5

مکاتب روانشناسی روانتحلیلی[12]

 

·      مکاتب روانشناسی روانتحلیلی که به تحلیل علل جنگ می پردازند، برای جنگ علل روانی می تراشند.

·      آنها ادعا می کنند که تجاوزگری و جنگ نتیجه «سرخوردگی»[13]  و بحران روحی افراد و جامعه است.

·      از آن جمله اند:

·      مک نایل، برکودیتس، فلوگل، اتسیونی و امثالهم. [14]

 

·      آنها این سرخوردگی را پیآمد عدم ارضای نیازهای خلق ها و یا نتیجه عدم موفقیت در رقابت اقتصادی و یا کیهانی تلقی می کنند.

·      بدین طریق، شروع جنگ های امپریالیستی از روان خلق ها توضیح داده می شود، خلق هائی که در حقیقت طرفدار صلح و خواستار حل صلح آمیز اختلافات بین المللی و علاقه مند توقف مسابقه تسلیحاتی هستند و در دولت های امپریالیستی به مبارزه ای دشوار و سرسختانه ای بر ضد طبقات استثمارگر مشغولند.

 

6

آنتی کمونیسم[15]

 

·      شایع ترین متد برای توجیه جنگ های امپریالیستی آنتی کمونیسم است.

·      ایدئولوگ ها و سیاستمداران تجاوزگر بورژوائی به بهانه خطر کمونیسم برای بشریت، حق و وظیفه و تکلیف اخلاقی دولت های امپریالیستی می دانند که در امور داخلی همه دولت های غیر سوسیالیستی مداخله کنند، به سرکوب خونین هر جنبش مترقی و دموکراتیک بپردازند و حتی در کشورهای سوسیالیستی به احیای زورگویانه سیستم سرمایه داری مبادرت ورزند.

·      با دلایل دروغینی از این قبیل است که امپریالیسم آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم نقش ژاندارم جهانی را به عهده گرفته و جنگ های امپریالیستی مختلفی را بطور مستقیم و یا غیرمستقیم (بواسطه دول ثالث) به راه انداخته، تا از این طریق سیطره جهانی خود را گام به گام بر قرار سازد.

·      مراجعه کنید به صلح، همزیستی مسالمت آمیز. [16]

 

پایان

  

 


[1] Walt Whitman Rostow

[2]Krieg   

[3] LENIN 26, 149  

[4]  LENIN 23, 74

[5]Malthusianismus und die Geopolitik   

[6]  Revanchismus

[7]A. VOGL, H. GRIMM, F. FRIED, K. GEBAUER   

[8]  Revanchismus

[9]F. PEARSON, F. HARPBR, W. THOMPSON, Ph. HAUSER, P. JAMES   

[10]  Revanchismus

[11] Kreislauftheorie: A. J. TOYNBEE, Industriegesellschaftstheorie: W. W. ROSTOW u. a.  

[12]   Schulen der psychoanalytischen Psychologie

[13]«Frustration»    

[14]  E. B. McNEIL., L. BERKOWITZ, J. C. FLUGEL, A. ETZIONI u. a.

[15]   Antikommunismus

[16]  Frieden à  friedliche Koexistenz


October 25th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي