رادیو
نصیراحمد« مهمند » نصیراحمد« مهمند »

                                               

ګزارشی از یک دیدار دوستانه

روز رخصبی پایان هفته یا به اصطلاح انګلیس ها «weekend» بود پس ازسررشته واتمام سلسله کارهای خانوادګی طهارت ونظافت را برابرولباسهای پاک وتمیزپوشیده وبه سراغ دوست صمیمی ودیرین، نکته دان نازک خیالم شاه آغا جان رفتم. واردمنزلش شدم، حیاط حویلی راخوب پاک جاروب کرده ، درختها وګل بته ها راآب داده بود که این بوی مطبوع وعطرآګین روان انسان را شاد ی و فرحت می بخشید . فواره وسط  ګلخانه یا «green huse» ګویی چون حیات وزندګی انسانها در صعودونزول یا نشیب و فرازتمام نشدنی دیده می شد . خودش درکنج صفه حویلی بالای چوکی نشسته ، آفتاب جمع نموده وویتامین دی «d» وجودش را پوره میکرد و ضمنا رادیو ګګ پینه یی وپتره یی عمرخورده اش با آنتن شکسته دردستش ګاهی آنرا نزدیک ګوشش میرساند و زمانی به هواچرخک وتکانش میداد، که چشمش به من افتا د ، رادیو دردست به استقبال وبغل کشی با من ازجا برخاست، با سیما ولحن آګنده ازخوشی وسرور به احوال پرسی پرداخت وبداخل خانه دعوت ورهنمایی نمود .

درجریان تبادله تعارفات معمول ، احوالپرسی خیریت وسلامتی یکدیګروفامیلها متوجه شدم که رادیویش روشن است ، ګفتم شاه آغا جان رادیوروشن مانده بطری مصرف میشه مثلیکه کدام خبریا پروګرام دلچسپ وجالب را می شنیدی ، مه مزاحم نشده باشم ؟ بی خبروناچاپی «بدون اپاینتمنت » آمد یم . درحالیکه دفعتا زهرخند درلبانش متجسم و لحظه ء کوتاهی به من خیره ، ساکت وآرام میدید « ګویی چرخه تارهای دماغش جروبهم خورده با شد میخواهد آنرا صاف ومرتب کند وسرکلاوه را بیابد وازان چیزی بیرون آرد» آه دردناکی کشیدو بالحن حزین وکوتاه ګفت نی ، نی ،اینرا همه ما خوب میفهمیم که« بی ، بی ، سی bbc»خانه خراب ما مردمه خراب کده ، درلابلای چالکیت های شرین وپرزرق وبرقش یکمی زهرماروافیون می پیچانه وبه خورد مردم ساده لوح میته که ازبالا وحلقوم بسیاربا مزه وعطش فراوان تیرمیشه ولی در پاپان کاروتاثیرشه بادل وجګرخودت میفهمی که چه میکنه . پیشر یک بی، بی ، سی بود حالی صدها بی ، بی، سی دیګر پیدا شده ، فقط  منحیث یک عادت همیشګی ای کاره میکنم، معتادش شدیم قصه درازاست ، میترسم خسته نشوی وخوابت نبره .

برای اینکه اقلا همرایش همسویی نشان داده وازتا ثرواندوه درد ناکش چیزی کاسته باشم وتکلف و تشریفات را از میان بردارم تا از ین مخزن اسرار وګنح نهان چیزی بیرون آورده بتوانم ، خودرا به باورش شریک ساختم وګفتم نخیر! دل مه هم ازدست این رادیو ها ومطبوعات بی پرسان ومطبوعات چیان بی مسوولیت سوراخ ، سوراخ و پردرد اس ، با بی انصافی ودیده درایی هاازراست دروغ واز ګاه کوه میسازند و با ګسترش پرده های ترپالی درګوشهاوچشمهای خویش وباپخش ونشراکاذیب دراستتاروپنهان سازی ووارونه جلوه دادن حقایق وواقعیت ها ودردهای جامعه به انواع خاطرخواهی های مادی ، فردی وګروهی و ملاحظه کاری ها ی مصیبت زا میپردازند ؛ دلم پردرد است و به اضطراب و«دپریشن dipretioh» دچارشدیم .خوبست که لحظه ای درد دل کنیم وغم را بیرون بکشیم ، چرا که میګویند« احوال دل غمزده را غمزده داند». دیدم که کمی سکون وتسلیت در سیمایش پدیدارشد وسرګنج نهان ودکمه های واسکت دل را باز کرد ولب به سخن کشود :

«لالا جان حالیکه چار زانو زدی واز رادیو ومطبوعات ګفتی ، ایی ګپه هیچکس انکار نمیکنه که برای روشن شدن افکارواذهان مردم، برای بلند بردن سویه دانش علمی ، اطلاع وباخبری ازاوضاع واحوال دور وپیش و دنیا، خوشبختی و سیه روزی های افراد وجوامع، رادیو ، تلویزیون و دیګر وسایل ارتباط همګانی نقش بسیار بارز و ارزنده دارد و همین ها هستند که به اصطلاح جهان پهناور را به یک دهکده تبدیل نموده اند، به شرط آنکه به اصالت ومسوولیت های شان پی برده متوجه باشند و درراستای تنویراذهان وافکار، انعکاس حقایق وواقیت ها واشاعه مطالب ومضامین علمی وسودمند وموردنیاز ورفع نا بسامانیهای جامعه حرکت وفعالیت نمایند نه اینکه زیر کلیشه « هرچه از دل تنګت ۰۰۰» هرچرندیات وناسزاودروغ های شاخداروفتنه انګیز را از هرکجا دمریز و روی صفحه کاغذ سفید را مثل ذهن مکدر خود سیاه کنند . ازهمین خاطر است که آین مطلب ورد زبانم شده وهمیشه آنرا به حیث تکراراحسن تاکید میکنم که :« بجای است که اساس وسایل ارتباط همګانی به آیینه تمام نمای جامعه تشبیه شود .بنابرین ما که با آیینه های زیاد سروکار داریم تا خود راببینیم ،سروضع خودرا مرتب واصلاح کنیم .لذا خاصیت آیینه های اصیل درآنست که تصاویر را آنچه هست مینمایاند که درینصورت مامیګوییم که این آیینه راستګو ی ‏است، ولی هستند آیینه هاییکه در ترکیب وساختار آن کذب ، غش ودروغ بکار رقته وتصاویرراغیرآن چیزیکه هست مینماند و نشان میدهد که چتین آیینه ها دربین جامعه رسوا و بی مقدار وبی اعتبارګردیده  وبنام آیینه های قلب یا درغګو مشهوراند» .

بیاد دارم زمانی که در خورد سالی قرار داشتم پدرمرحومم قصه میکرد ؛ در ملک ما بیشتر اطلاعات و اخبار مرګ ومیر، حوادث واتفاقات ،خوشی وغیره مسایل بوسیله « تواچی ها» زیردستان یا به اصطلاح امروزی منشی یا سکرترها ی ملکان ،، خانها ومتفذین منطقه نشروپخش می شد  وبه مردم رسانده میشدوهمینطوراز یک منطقه به منطقه دیګر ویا ازیک ولایت ویک کشور به ولایات یا کشور های دیګر ذریعه « ایلچی» ها انتقال میګردید .

جای این اشخاص ومراجع وسیستم رادرزمان اعلیحضرت شاه امان الله غازی در شهر کابل وحومه آن دو  دستګاه ګوچک رادیوګرفت ودر ساالهای  بعدی این دستګاهها تقویت شدو فواصل دورترهم ازان مستفید می شدند. در سالهای اخیرسلطنت اعلیحضرت محمدظاهر شاه فیصله کردند که رادیوملکیت تمام مردم وطن است ، باید همه ازان مستتفید شوند . دست وآستین برزدندوپولش ازین طرف وآنطرف بدون آنکه کسی یا چیزی ګرو یا فروخته شود برابر ګردیدوتعمیرموجوده رادیوتلویزیون فعلی به شکل عصری ساخته شدونامش را از  رادیو کابل که در تعمیر محقریک منزله در پل باغ عمومی موقعیت داشت به رادیو افغانستان تغییر دادندو در صدد تهیه دستګاههای  قوی مرسله ها و آخذه ها شدند که رادیوهای جدید وارد و بدسترس استفاده مردم قرار ګیرد .

عطاجان دوست آګاه و ظریف طبعم به غناو تکمیل این قصه چینن کمک مینماید : دراثنا ییکه تعمیر تکمیل وآماده بهره برداری شد داکتر نورعلی خان که سمت وزارت تجارت را داشت به جرمنی سفر کردویکتعدادرادیوهای بطری خشک را ازکمپنی ها مشهورآنوقت زیمنس و فلپس خریداری وبه کشورانتقال ګردید .برای اینکه رادیو های توریدی بفروش برسد ومردم به مفاد آن آشنا شوند نورعلی خان مذکوربه نیابت از مسوول رادیو به سفرهایی به ولایات پرداخت ، سیدعبدالله خان پدر سیدعبداله شهید معاون رییس جمهور سردار محمد داودخان که درانوقت به حیث حاکم اعلی میمنه کارمیکرد به پدرم قصه میکرد که « نورعلی خان به میمنه عزیمت نمود و مردم دعوت شد و محفلی باین مناسبت درصالون حکومتی اعلی دایرشده بود ، نورعلی خان  پس  ازآنکه سلام ها وتمنیات نیک ذات اشرف ملوکانه را به رعایای وفا شعارش !!؟ رسانید . پیرامون اهداف رفاهی دولت وازجمله فواید رادیو را غرض آګاهی مردم ازاوضاع واجوال منطقه، ولایت وبه طورکل از وطن وجهان صحبت کرد ومردم زا تشویق نمود که رادیوها را بخرند وازان بهره ګیرند .

طبق معمول سخنرانان ومدیحه سرایانی چند  لب به سخن کشودندو زبان شور دادند خوش باش و شاد باش  ګفتند. دراخیروختم محفل یکی ازدهاقین بیسواد مالدار محل برخواست و به نمایندګی ازمردم آنجا سخن ګفت   واز وزیر تجارت و حاکم اعلی تقاضا کرد که شکران، سپاس ودعای مردم را هم به حضور ذات همایونی تقدیم نمایندوضمنا بعرض حضور اعلیحضرت برسانند که:

« من یک مالدار هستم ، فرقه هایی از مواشی اسپ ،شتر ګاو ، انواع بز وګوسفندوغیره دارم که همه ساله در پرورش ، تربیه وآسودګی آنها پول های هنګفتی را صرف میکنم تا دور دست به چرا ونشخوار میفرستم شان تاا صحت وسالم وفربه شوند ، سود ومنفعت برای من ووطن بیاورند.

مګر زمانیکه  یک حیوان درنده جمله میکند وداخل ګله میشود ومتفرق شان میسازدلاغر ورنجور میشوند ، ګوشت میتکانندوهر کدام به هرسو چنګ می اندازودر صدد نجات وپناه ،رفاه و غذایخود دست وپا زنندو به اصطلاح میادن خالی وشغالی میشود. ولی  دربین ههمه آنها چندتایی اند که هم از ګوش کر اند وهم از چشم نا بینا در کار خود وچرا مشغول اندواز همه چیز بی خبر و بالای شان چیزی تاثیر نداردوجالب ومهم تر ازهمه اینکه بادرندګان وخزندګان زود محشور و ایل وغیل میشوند ، اشتهای نهایت غالب دارند استحقاق دیګران نیز بلع میکنند ؛ درحالیکه منطقه ما ازچهارسمتدر هیاهوی وزوزه وطمع ګرګان و درندګان ، چرندګان وخزندګان وحوش وطیور قرارداریم ، صدای رادیوما را بیشترغافل ومصرف نګه میدارد.

هرګاه باالطاف ذات اشرف ملوکانه ما مردم ازین امر معاف ګردیم و کما فیالسابق به دعاګویی طول عمر پادشاه رعیت پرور و دوام و بقای سلطنت مصروف باشند ، کمال سعادت ملت وفا شعار بوده وموجبات خرسندی وطمانیت خاطر اعلیحضرتبیشر فراهم خواهدشدو برای جلوګیری ازحملات وحوش دوپا وچهار پابجای رادیو موانع وسیم های خار دارتدارک دیده شود، انشاالله که هیچکسی وچیزی بطرف مال وملک ما چپ سیل کرده نمیتواند وما باخاطر آسوده به زتدګی خود ودعای سر شما پدر معنوی خویش مصروف خواهیم ماند » .

ازآن زمان که دولت بنام توسعه وانکشاف پلانها و پروګرامهای کاپی شده وتقلیدی غیرموثررا باچشم وګوش های بسته رویدست ګرفت، پشم وپنبه وګازومیوه جات وپیدا وار ما  را دادند وبه عوض آن هزارها قلم پوقانه وجرنګانه ورادیوهای بطری  خشک وتازه وغیر کارآمد را با صد ها نفرخارجی جاسوس ومخبر به نام متخصص و کار فهم آوردند. درنشرات وپروګرامها زن وشوهر واولاد ها ی خانواده هاواقوام بهم انداخته شد ، ودرست این فرصت وزمانی بود برای شروع بدبختی های افغانهاوتباهی کشور وهم چانس طلایی برای ددمنشان ، ګرګان ووحوش سرخ وسیاه کمرشکسته وآزمند پرعقده مردم ووطن مساعد ساخت که همین اکنون منحیث زبان تفنګ سالاران وبیګانګان وپهلوبندی وهمنوایی باآنها اوضاع واحوال مردم وکشوررا پیچیده ومغلق جلوه میدهند. این شمه ای از قصه رادیو که مرا سخت معتاد ساخته ونمیتوانم رهایش کنم وسریال دنباله دار شانرا نشنوم  به قولی :

نی زیینن رشته سر میتوان تافتن           نی سر رشته را میتوان یافتن


September 12th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي