نقش ادبيات درجامعه انساني
پژوهش  -زيميرواسکاري پژوهش -زيميرواسکاري

بخش ششم

ادبيات كلاسيك

 

آلكساندر هرتسن،نويسنده،فيلسوف و مبارز اجتماعيي روسيه زمان تزار، همچون تروتسكي و كروپتكين، نشان داد كه روسها در ژانر خاطره و اتوبيوگرافي نويسي،درجهان بي همتا هستند. بعد از شكست آزاديخواهي جنبش دكابريست ها، هرتسن جوان، همراه رفيقي، در روي تپه اي،معروف به تپه گنجشكها در اطراف شهر مسكو، قسم ياد كرد تا در راه عملي نمودن آزادي، هيچگاه دست از مبارزه اجتمايي برندارد. ازبدشانسي هاي تاريخي زمان هرتسن اين بود كه هر روشنفكري يا مبلغ ناسيوناليسم پان اسلاويستي روسي ويا جانبدار فرهنگ و ارزشهاي اروپاي غربي مي بود.يعني انتخاب موضع گيري بين؛ بدتر و بد درميان ترقيخواهان. در دايرت المعارف هاي امروزي، هرتسن را با القابي مانند: مبارز سياسي اجتمايي، دمكرات انقلابي، فيلسوف، و از پيشگامان مبارزه براي تبليغ ايدههاي سوسياليستي، مفتخر ميكنند. غير از آنها، هرتسن يكي از روزنامه نگاران و ناشرين مشهور مهاجر نيمه دوم قرن 19 روسيه نيز بود. به نقل از لنين ،او يكي از پايه گذاران مطبوعات آزاد و مستقل تاريخ روسيه نيز بود.  هرتسن از نظر فلسفي زير تاثير هگل و فوئرباخ بود.لنين درباره او مينويسد: او تنگاتنگ دركنار ماترياليسم ديالكتيك مبارزه نمود، ولي در مرز ماترياليسم تاريخي توقف نمود.متاسفانه اوقانونمندي تاريخ را درك ننمود و در بند اوتوپي باقي ماند.

هرتسن و اسكندر ازجمله نامهاي مستعار او بودند. نام واقعي هرتسن، يعقوب لوف بود.هرتسن درسال 1812 در مسكو بدنيا آمد و درسال 1870 در تبعيد در پاريس درگذشت.پدرش يك ژنرال اشرافي و مادرش يك زن خدمتكار آلماني بود.هواداران با تكيه بر واژه آلماني هرتسن، اورا “فرزند قلب“ ناميدند. او در جواني باكمك رفيقي بنام اوگارت، محفلي ضد تزار،براي لغو نظام مالك الرعيتي تشكيل داد.وبعدها باكمك مبارز ديگري بنام بلينسكي ،نيز راديكال ترين شاخه روشنفكران انقلابي روسيه را پايه گذاشت.هرتسن سالها به افشاي ناسيوناليسم اسلاويست ها و جناح راست جهان وطنان بورژوا ليبرال غرب گرا پرداخت. اودرجواني به جرم آزادانديشي چندسالي درنقاط بد آب و هواي روسيه تزاري در تبعيد بود.و سرانجام درسال 1847 به خارج فرار و مهاجرت نمود و در سوييس پاسپورت و مليت سوييسي را قبول كرد.

ثروت و ارث پدري موجب شد كه خلاف ساير مهاجرين،اودرخارج دچار فقر و تنگدستي نباشد. هرتسن درحين انقلاب فرانسه درسال 1848 درآنجا حضورداشت و در اين رابطه كتاب “ نامه هايي از ايتاليا و فرانسه“ را منتشر كرد كه خوانندگان بيشماري يافت.درباره آگاهي او گفته ميشود كه گرچه هرتسن ژورناليست سياسي بود ولي او پيچيده تر از آن فكر ميكرد كه بتواند رهبر انقلابي تودهها شود.آثار هرتسن در زمينه : ادبيات، فلسفه، تحقيقات اجتمايي وتاريخي، و ژورناليسم، فناناپذير هستند.از نظر عملي، وي از سال 1869 در انترناسيونال اول نيز شركت نمود.  هرتسن درجواني دوستدار آثار شيلر،مخصوصا نمايشنامه“ دزدهاي“ او بود و به مطالعه آثار: روسو، ولتر، فوريه، سن سيمون،بايرون، شلينگ، وآثار ممنوعه پوشكين و دكابريست ها پرداخت. او در دوران دانشجويي خود را با فلسفه طبيعي و علوم طبيعي مشغول كرد.

هرتسن در دهه 40-50 قرن 19 با تكيه برهگل و فلسفه ماترياليستي اروپايي و عقايد سن سيمون، تئوري جنبش دمكراتيك انقلابي را پايه گذاري نمود.اوبا مبارزين و هنرمندان زمان خود از جمله با : لويز بلانك، پرودن، گاريبالدي، شخصا ملاقات نمود.  هرتسن،مبارز مهاجري بود كه بين : ادبيات،فلسفه، و ژورناليسم ،مدام سنگر عوض ميكرد.اودر دوران دانشجويي كتابي با عنوان “ تجزيه و تحليل سيستم خورشيدي كپرنيك “ نوشت.هرتسن درسال 1842 دو اثر فلسفي خوديعني: “ سطحي گري درعلم“ و “ نامه هايي پيرامون تحقيق در طبيعت“را بپايان رساند.اين دو كتاب ،برآورد اشتغال او با علوم طبيعي و فلسفه هگل بودند.وي به انتقاد از ذهني و الهامي بودن فلسفه رمانتيك هاي آندوره نيز پرداخت. هرتسن بر اساس علوم تجربي،خواهان شناخت عيني شد.موضع ماترياليستي او ريشه در فلسفه طبيعي داشت. وي ميگفت كه طبيعت عيني است و ذهن و آگاهي،محصول شرايط عيني هستند.اوآنزمان اين نظريه خودرا “رئاليسم“ ناميد.

بعداز اقامت دركشورهاي گوناگون،هرتسن درسال 1852 به لندن رسيد ودرآنجا مجلات و گاهنامه هاي: ستاره قطبي، ناقوس، وصداهاي روسيه، را منتشر كرد.اودرمجله ناقوس،خواهان حذف سانسور، تنبيه بدني، و نظام مالك الرعيتي شد. طبق اسناد،بعداز مرگ نيكولاي اول، گزارشهاي متنوعي مخفيانه از روسيه بدست او ميرسيد كه وي در مجله “ ستاره قطبي“ منشر مي نمود. مجله ناقوس سالها مخفيانه و بطور غيرقانوني وارد روسيه ميشد و حتا آلكساندر دوم نيز يكي از خوانندگان علاقمند آن بود. دو كتاب : “ازساحلي ديگر“ و“نامه هايي ازايتاليا و فرانسه“ درباره تحول و پيشرفت ايدههاي انقلاب در روسيه هستند.وي دركتاب “ پيشرفت ايدههاي روسيه“ به تجزيه و تحليل روسيه از زمان پطر كبير تا ميانه قرن 19 پرداخت.

 يكي از مشهورترين آثار اوكتاب : “مشاهدات وخيالات“،يك وقايع نگاري بين سالهاي 1852-1868 روسيه و اروپا،ازجنبش دكابريستي تا كمون پاريس است.آن كتاب مانند كتاب “خاطرات انقلاب“ كروپتكين، زندگي اجتمايي روسيه رادرزمان حكومت نيكولاي اول نشان ميدهد. دركتاب “واقعيات و تخيلات“ او به شكست انقلاب فرانسه،آلمان، ايتاليا، و زندگينامه مهاجرين انقلابي ميپردازد. وي در اين كتاب به تنفر خود از صفات بورژوايي مانند: فردگرايي، خودخواهي، بزدلي، سودجويي،تنگ نظري، چوخ بختياري!، سطحي گري، و ناسيوناليسم كور، اعتراف ميكند. هرتسن در زمينه ادبيات،درسال 1842 كتاب “يادداشتهاي يك جوان“ را منتشر كرد.وي در رابطه با اين كتاب و به جرم آزادانديشي،سالها در نقاط مختلف روسيه در تبعيد بود.وي قبل از مهاجرت بخارج،كتاب “دكتر پروپوف“ را در رابطه با تضاد هنر نمايشي با نظام مالك الرعايتي نشان داد. وي در كتاب “ از ساحلي ديگر“ به روانشناسي زندگي اجتمايي پرداخت. اين كتاب حاوي هنر ادبي و ژورناليسم اجتمايي است. كتاب “زاغ دزد“،يكي از داستانهاي بلند او است.

مهمترين كتاب او رمان “ مقصر كيست؟ “، داستاني است پيرامون فلسفه اجتمايي.آن كتاب را نيز اولين رمان پيرامون موضوع زنان در تاريخ ادبيات روسيه ميدانند. در اين كتاب او به محكوم كردن جبرهاي اجتمايي مي پردازد كه به اختلافات خانوادگي مي كشند. در اين كتاب نشان داده ميشود، چگونه عشق،روابط زناشويي و همبستگي خانوادگي بدليل فشار اجتمايي و فقر از هم مي پاشند. هرتسن با بجا گذاشتن آثار بيشمار ادبي-هنري ، راهي براي رئاليسم انتقادي در ادبيات روسيه باز نمود.

دمكراسی و ادبيا ت

 

در آلمان ، ادبيّات داستانی مشغله‌ی اقليّت‌ها باقی مانده است. رمان Martin Walser (هواپيمايی برفراز مسكن) كه به دريافت جايزه‌ی ادبی «گروه‌ 47»  نايل گرديد ، در نخستين سال انتشارش فقط 509 نسخه فروخته شد. سال‌هاست كه سليقه‌ی اكثريت كتابخوان‌ها رمان‌های سرگرم كننده و پيش پاافتاده را ترجيح می‌دهد. موفقّيت سه موٍلف آلمانی دراين قرن موٍيد آن است: رمان (نبايد هميشه خاويار باشد) نوشته‌یJ.M.Semmel ، 64 ميليون نسخه ، رمان (پزشك استالينگراد) نوشته‌ی H.G.Konsalik ، 54 ميليون نسخه و رمان (استلا ترموگن) نوشته‌ی U.Danella ، 49 ميليون نسخه به فروش رسيده‌اند.
با اينكه توليد كتاب - از جمله ادبيّات داستانی - پيوسته افزايش می‌يابد، با اين وجود ، آلمانی‌ها كمتر كتاب می‌خوانند: افرادی كه مدعی اند كتابخوانند ، در سال 1993، روزانه يك ساعت وقت خود را صرف كتاب خواندن كرده اند و 89 در صد آنان ادبيّات سرگرم كننده را ترجيح داده‌اند. درشهر‌های شرق آلمان كه ‌«جمهوری كتابخوان‌ها‌» ناميده می‌شد و شعار صرفاً تبليغاتی نبود ، هنوزهم مردم بيش از اهالی استان‌های غربی آلمان كتاب می‌خوانند. اگر چه می‌گويند كه ديگر مانند گذشته وقت كافی برای خواندن كتاب ندارند.
نقش مولفين آلمانی و مقام ادبيات داستانی در آلمان را نمی‌توان با سنجه‌های كمّی ارزيابی كرد. پيوسته كتابهای بيشتری منتشر می‌شوند با خوانندگان كمتر. علتش چيست و چه معنايی دارد؟
مجموعه‌های آثار به اصطلاح نويسندگان بزرگ آلمان كه بسيار زيبا چاپ و صحافی شده اند در قفسه‌های كتاب آپارتمان‌های آلمانی چيده شده ولی خوانده نشده‌اند. اين بدان معنی است كه مردم خودرا نه با آثار، بلكه با نام و شهرت موٍلفين تزيين می‌كنند.
سالهاست كه عده ای از نويسندگان ، ‌«گروه واكنش سريع‌» بخش‌های ادبی مجّلات و روزنامه‌های آلمان را تشكيل می‌دهند. بيانيّه‌های سياسی آنان مردم پسنداند:
Martin Walser در دهكده‌ی مجاور درياچه ای در باير به مناسبات سياسی ـ اقتصادی اروپا و آمريكا می‌پردازد. Gunther Grass  در‌هامبورگ ، مداخلات ارتش آلمان در سومالی را بررسی می‌كند و Enzensberger درجنگل‌های سوئد ن، آمار بيكاری در آلمان را كه در نورنبرگ منتشر شده تفسير می‌كند. عكس العمل‌ها بيشتر در اثر شهرت مولفين آثار ادبی است تا صلاحيت آنان در اين موارد. مقالات آنان وزنه ای شده است ، زيرا در جهان پيچيده و غير شفاف كنونی ملاك ارزيابی محتوای وقايع وجود ندارد. ما در مقابله با ابتذال گرايی رسانه‌های جمعی به زيباگرايی در چاپ كتاب می‌پردازيم ولی بطور آشكار اين امر پاسخ مردم با سواد است به بی سوادی ساختاری جامعه. اما گرايش به زيباپرستی ، محتوای سياسی را از بين می‌برد. ما نويسنده را به معرض نمايش عموم قرار می‌دهيم. كلام به پشت تصوير رانده می‌شود. چند جمله‌ی دهان پركن و حتی الامكان مختصر كه چشمگير باشد كافی است. مطلب طولانی و سنگين به هيچ وجه جايز نيست ، زيرا توده‌های مردم آن را نمی‌فهمند. سريع و مختصر ، همچون خوراكی پخته در درون قوطی‌های كنسرو. ما به آن عارت كرده ايم در حالی كه در ديگر كشورها نويسندگان كانديدای رياست جمهوری می‌شوند.
جلب توجه كردن به هر قيمت: همواره ، هنگامی كه نويسندگان بزرگ از حوزه‌ی صلاحيت شان خارج می‌شوند، تاثير شگرفی برجای می‌گذارند. كيست كه مجله‌های كم تيراژ ادبی و فرهنگی را بخواند؟ مقالات سياسی و اظهارات جسور در مجله‌ها و روزنامه‌های پر تيراژ (همراه با درآمد مالی برای نويسنده) تاثير مطلوب را برجای می‌گذارند. محل انتشار بر همه چيز تقدم دارد. كيست كه كتاب
Peter Handke تحت عنوان ‌«عدالت برای صربستان‌» را بخواند، در حالی كه خلاصه ای از آن و تحت همين عنوان در روزنامه به چاپ رسيده است.  نقد آثار ادبی يا شنيدن و خواندن از دست دوم: مدتهاست كه ديگر خود ادبيّات نيست كه ديدگاه ما را در مورد ادبيّات تعيين می‌كند ، بلكه نقد ادبی جای آن را گرفته است. تلويزيون با اشكال گزارش گونه اش راه‌ مستقل خود را در پيش گرفته است. شتاب زدگی و شهرت طلبی ارزش بازار را تعيين می‌كند، نه كيفّيت نقد. پيش از آنكه كتاب به كتابفروشی ارسال شود بايد از نظر جناب منقّد در مورد آن اطلاع يافت. علاوه برآن ، برای بازاريابی نيز جلسات سخنرانی برگزار می‌شوند. ما درباره‌ی كتاب‌ها سخن می‌گوييم ، بی آنكه آنها را خوانده باشيم. سخنان ما در مورد كتاب غالباً همان چيزهايی است كه از رسانه‌ها جسته گريخته شنيده و يا درجايی خوانده ايم ، به جای آنكه خود متن كتاب را خوانده باشيم. منّقد، در تلويزيون ، در مورد آنچه كه در باره‌ی اثر گفته شده است سخن می‌گويد ، نه در مورد كلمات نوشته شده.

 او نويسنده نيست بلكه ستاره‌ی فيلم سرگرم كننده است. او از نويسنده ای كه ممكن است چيزكی هم در چنته داشته باشد، ستاره‌ی جديد فيلم تلويزيونی می‌سازد و بالعكس. اينهاست قواعد مناظرات تلويزيونی در مورد ادبيات داستاني.  مجادله‌های پی در پی و نمايش آنهاست كه مردم را تحت تاثير قرار می‌دهند ، نه موضوع اثر. اظهارات زننده و اهانت آميز يك روشنفكر سرشناس ، پس از اشاره‌ی جسته گريخته به موضوع مورد مشاجره ، به عنوان نشانه ای از بروز گرايشات نگران كننده‌ی روح زمان تلقی و برجسته می‌شود. و هنگامی كه دوست هم مسلكی از آن جانبداری كند ، اين نگرانی و برآشفتگی تشديد می‌يابد. اگر چه اين شيوه همان چشم و همچشمی رايج روشنفكران است ، با اين وجود در مرحله‌ی دگرگونی ، به سال 1989، مجادله‌هايی كه شدت يافتند خصلت سازش ناپذيری به خود گرفتند. كتاب گونتر گراس، «ميدانی فراخ» ، نمونه‌ی خوبی دراين مورد است: مجادله در پی مجادله ، نه در مورد محتوای كتاب و نه اصولاً در مورد جنبه‌های زيبايی شناسانه‌ی اثر. چند هفته ای تصوير آلمان را در داخل و خارج همين بالاگرفتن مجادله‌ها تشكيل می‌داد. در اين ميان بارديگر سخن از راه‌ ويژه‌ی آلمانی در نقد ادبی و نوعی ارزيابی به ميان آمد. و در آنجا كه به عصر سخيف آلمان در دوران نازی‌ها ارتباط می‌يافت صف آرايی و برآشفتگی شدت گرفت.
تقسيم آلمان ، به نويسندگان نقش و موضوعی واگذار كرد كه پس از وحدت هر دو را از دست دادند. موضع آنان به مثابه‌ی نمايندگان نقّاد و وجدان بيدار هويت جمهوری با امر وحدت از دست رفت.
در آلمان انقلابی بوقوع پيوست. نويسندگان می‌توانند بگويند كه در آن شركت نداشتند. البته بايد تفاوتی نيز قايل شد: برخی از نويسندگان جمهوری دمكراتيك آلمان ، دست كم در مراحل اوليه‌ی اين تحول تا دسامبر 1989 ، ناگهان به عنوان انقلابی در صحنه ظاهر شدند. ولی درگيری آنان بيشتر معطوف به آزادی بود تا به وحدت دو بخش آلمان. اينان نيز دوش به دوش همكارانشان در آلمان غربی آشكارا وحدت دو كشور را رد می‌كردند. سرانجام خودخواسته به حاشيه رانده شدند. نويسندگان ، همانند ديگر مخالفين نظام ، تصميم نادرستی گرفتند و گرايش و خواست عمومی را درك نكردند. اگر تا آن موقع در جمهوری دمكراتيك آلمان تضاد و تقابل آشكار با نظام و تشويق و ترغيب به مخالفت عليه سيستم موجود، برای خوانندگان در كشور كتابخوان‌ها ، اهميت حياتی داشت و در غرب آلمان بدانها بيش از ارزش ادبی بها داده می‌شد، در جريان تحول و پس از آن ، موقعيت و مقام نوشتار دگرگونه شد.

‌«آن چه باقی می‌ماند»، اثر Christa Wolf ، نمونه‌ی برجسته ای از اوج مشاجرات ادبی سال 1990 و ارزشگذاری ادبيّات جمهوری دمكراتيك آلمان و نويسندگانش از ديدگاه آلمان غربی بود.  در شعور و آگاهی خوانندگان ، نويسندگان جمهوری دمكراتيك آلمان همواره تجسّم ضّد نخبگانی بودند عليه‌ رژيم حزب واحد سوسياليستی آلمان. از اينرو ، اين نويسندگان هم در غرب و هم در شرق آلمان از امتياز مضاعفی برخوردار بودند. دراين رهگذر، به هنگامی كه منّقدين آلمان غربی در جريان مشاجرات نويسندگان به سال 1990، مقام و منزلت آنان را مورد سئـوال قراردادند ، خواه ناخواه ، از جايگاه‌ برتر فرو افتادند. ادبّيات جمهوری دمكراتيك آلمان سابق ـ همچون جنبش مدنی ـ در بازار سياسی از ارزش والايی برخوردار است. اما عمدتاً ارزش تاريخی دارد. از آنجا كه در مشاجرات در مورد سمتگيری قاعدتاً اكثريت تعيين كننده است نه اقليت ، پس از تحوّل، نويسندگان جمهوری دمكراتيك آلمان نيز همچون همه‌ی اهالی آلمان شرقی ، از ديدگاه‌ آلمان غربی‌ها منزلت و مقام ويژه‌ی خود را از دست دادند.


اما نفوذ نويسندگان جمهوری فدرال آلمان نيز در نتيجه‌ی وحدت آلمان بازهم كاهش يافت. اينان نيز در ابتدا ، همانند اغلب ديگر مفسّرين فرهنگی ، به عنوان متخصصين سمتگيری ، چيزی برای گفتن نداشتند. لحظات تحّول، قاعدتاً حضور ذهن و تيز هوشی سريع روشنفكرانه می‌طلبد. اما با تحّول سياسی ، نه تنها تحوّل زبانی انجام نگرفت ، بلكه خاموشی و رخوت فكری جايگزين شد.  رمان‌ها، گزارشات حسّاس درمورد وضعيّت ملت است. نويسندگان به مثابه‌ی ناظرين بر روح زمان ، لحظات را تشخيص می‌دهند و به تصوير می‌كشند.
ادبيات داستانی در مورد كشور آلمان جايگاه‌ مهمی احراز كرده است. ولی نبايد به جستجوی رمان‌هايی كه عصری را در برگيرند پرداخت. رمانی كه عصر تحّول و وحدت آلمان را در برگيرد نمی‌توانست پديد آيد و اگر هم پديد می‌آمد ، دست كم دو رمان می‌بايست باشد: يكی از ديدگاه‌ غرب و ديگری از ديدگاه شرق آلمان. بنابراين ، رمانی كه ناظر بر مجموعه‌ی جريانات اجتماعی ـ سياسی باشد ، با توجه به واقعيت چندجانبه ، نمی‌توانست پديد آيد. و عدم شفافيت نوين نيز مانع بازتاب جامعه در كليت خود شد. در دهه‌ی پنجاه و اوايل دهه‌ی شصت اين امر به گونه‌ی ديگری بود. از اينرو در آن مقطع ، رمان‌های بزرگ مقطعی‌هانريش بل ، گونتر گراس ، يانسون و لنتس می‌توانستند پديد آيند. برعكس ، ادبيّاتی كه در برگيرنده‌ی مجموعه‌ی اوضاع سياسی و سمت گيری سياسی نيز باشد در عصر پسامدرن كه فردگرايی ، كثرت گرايی و نيز زيباگرايی و اخلاق گرايی ، پرسپكتيو‌های جهانشمول تفكّر را محدود می‌كنند نمی‌توانستند پديد آيند.
خواندن ادبيّات شاهراه‌ كسب دانش است. ادبيّات انتقال سرگذشت واقعيت به ساحت زبان است. سرگذشتی كه ازطريق ادبيّات خوانده می‌شود، سپری است در مقابله با ادعاهای تماميّت خواه و تجهيزاتی است برای هويّت‌های پيچيده و تودرتو.
 سرآغاز ، كلام بود ، نه تصوير. فقر زبان ، محتوای پوچ مناظره‌ها و اعتياد به تصوير ، مشخصه‌ی عصر كنونی ماست. تاثير حضور و جلوه‌ی دايمی تصاوير ، اغلب بی بازگشت است. آنجا كه تصاوير موثرند ، قدرتی پديد می‌آورند كه به دشواری می‌توان با كلام مانع آن شد و يا آن را تصحيح كرد. به ديگر سخن ، تفكيك كرد و تميز داد. ادبيّات داستانی ، با توجه به اين قدرت فزاينده‌ی تصاوير ، در عصر رسانه‌های كامپيوتری نقش وقوف به دمكراسی را ايفا می‌كنند. تفّكر شكّاك ، پرسنده و استدلال‌گر مطلع ، از طريق ادبيّات داستانی ، از پس اطلاعات استاندارد شده بر می‌آيد. هر فرد خود به تنهايی می‌تواند رفلكس ادراك و تلقين‌های وسوسه برانگيز تلويزيون را به هيچ گيرد و تصاوير كاذب و يا تصاويری را كه با تردستی ظاهر می‌شوند افشا كند. اما ، فقط كسب اطلاعات از طريق خواندن ، شهروند را چنان مجهز می‌كند كه بين دانش و اطلاعات تمايز قايل شود.  از نظر افلاطون ، دانش. شناخت آن چيزی است كه هست.

 «آن چيز» ، هميشه به معنای ‌«به چه منظور به كارمی آيد‌» نيز هست. فقط كاربرد تخصصی اطلاعات، كه روند خواندن كارساز آن است، تجهيزات دانش واقعی را تشكيل می‌دهد و توانايی‌های روشنفكرانه همچون قدرت تخيّل، خلاقّيت و انتزاع، امكاناتش را فراهم می‌آورد. ادبيات ، اصطلاح متضادی با اطلاعات نيست ولی رجوع به منبع را پيوسته گوشزد می‌كند.  نقش اجتماعی ـ سياسی ادبيّات داستاني: نوشتن ، به نام ناميدن واقعيت است. چه، نشانه‌های زبانی ، رسانه و وسايل ارتباطی ساختمان اجتماعی واقعيت است. به هنگام نوشتن ، ابلاغ و عكس العمل آن همنوايی دارند. نويسندگان ، همچون سياستمداران ، تمايلات مشابهی به ‌«انتشار» دارند. نويسندگان ، با انتشار آثارشان پيوسته تصاوير زبانی ابداع می‌كنند كه خود واقعيت‌هايی را بوجود می‌آورند. بنابراين ادبيّات مناسبات ما را با جهان دگرگون می‌كند ، بی آنكه مدعی شود، به وسيله‌ی ادبيات ، مناسبات دگرگون می‌شوند.
ادبيّات داستانی ، علاوه براين جهت گيری انتقادی وضع كنونی و سرگرمی ـ كه بی ترديد حائز اهميت است ـ نقش‌های ديگری را نيز ايفا می‌كند. ادبيّات نه تنها نقش وقوف به دمكراسی بلكه نقش محافظه كاری را نيز ايفا می‌كند. ادبّيات ، مانع فراموشكاری و جايگاه‌ی حفظ سرگذشت‌هاست. استيلای جمهوری فدرال آلمان بر بخش شرقی (جمهوری دمكراتيك آلمان) دست كم در ادبيّات داستانی ، فضايی بوجود آورد كه در آن ، سرگذشت‌ها حفظ و مورد تامل و تفحّص قرار گيرند. ادبيّات داستانی يگانه شيوه‌ی گرد آوری و گنجينه‌ی جستجوی سرگذشت‌ها و تفكّرات است.
ادبّيات می‌تواند به سرعت پير شود و در عين حال روشن بين بماند ، از اينرو كار برد درست و بجای ادبيّات، گاهی از داوری‌های نادرست و وقايع غافلگيركننده جلوگيری می‌كند. نمونه ای ذكر كنيم: در رمان ‌«سالروز‌» اثر Uwe Jahnson ، از وجود اردوگاه‌ مرگ در جمهوری دمكراتيك آلمان سابق گزارش داده شده است كه در سال 1990 بر همگان آشكار گرديد. او در آن موقع اردوگاه مرگ Fünfeichen در براندنبورگ (برلين) را با فهرست اسامی قربانيان و شيوه‌های رفتارخشن نگهبانان آن دقيقاً توصيف كرده است. احساس گنهكاری و ناكامی آلمانی‌ها در دو دوره‌ی ديكتاتوری سبب شد كه او به شيوه ای موٍثر و كارآ ، آنهم بيست و دو سال پيش اين رمان را بنويسد.

نويسندگان ، بمثابه‌ی پاسداران ناظر بر روح زمان، با آثارشان ، پيشروان تفاهم نوين اجتماعی محسوب می‌شوند. اگر چه اغلب پيش بينی‌های نادرستی هم كرده‌اند. ادبيّات می‌تواند با هدف مشخصّی به كارگرفته شود ، اما حتما نبايد چنين باشد. ادبيّات داستانی آلمان در مجموع ، واقعيت سياسی را بطور ضمنی به تصوير كشيده است و فقط در موارد استثنايی دستورالعمل سياسی را مطرح كرده است. به هر حال ، ادبيّات پيوسته تمايل دارد كه توجه را از ما به من معطوف دارد. نويسندگان مشوّقين قوام اراده‌ی دمكراتيك نيستند. ولی در عين خلوت حضور غالباً سياست نهفته است. مادام كه سردمداران دراين سيستم سياسی دست اندركارند ، می‌توان نثر را به منظور تحليل سيستم سياسی به كار گرفت.  رمان‌ها به مثابه‌ی منابع تاريخ معاصر نيز از ارزش علمی مهمّی برخوردارند. و بايد همطراز با تاثير اجتماعی و سياسی شان ارزيابی شود: مجموعه‌ی همه‌ی كتاب‌ها پيوسته ادبيّات باقی می‌ماند. جوامع سوسياليستی كاذب نيز در اثر كتاب‌هايشان نابود نشدند، ولی «بدون قدرت مرموز نوشتار، كه گاه جهان را تكان می‌دهد ، تاريخ بشرّيت غير قابل تصّور است».


July 8th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي