اسطوره ها و باورها
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

مقدمه.  اسطوره تاریخی است افسانه ای یا افسانه ای است تاریخی در باره مناسبات بشر اولیه با یکدیگر و با طبیعت که از طریق روایت شفاهی به نسلهای متاخر منتقل شده است. به این ترتیب اسطوره بخشی از فرهنگ باستانی یک ملت است که در دوره های خاصی از حیات تاریخی اش ساخته / پرداخته شده است. اهمیت اساطیر، سوای زیبایی تخیلی آنها، در اثراتی است که در تعیین پندار و کردار افراد جامعه ای که بدان تعلق دارند می گذارد.  آفرینش و روایت اساطیر در بازه ای از هزاره های بعدی ادامه داشته؛ ولی آنها تحت لوای عناوین دیگر بسته بندی میشوند. نمونه: دیدار سیاحان کرات دیگر از زمین در سده 20م، ادبیات/فیلمهای تخیلی/ فانتزی، خانه های جنی مثلن در اسکاتلند، هری پاتر در بریتانیا، پیتر پان در آمریکا، احضار ارواح مردگان در جهان امروزی.

 

اسطوره را باید نه تنها چون داستانی درخود مطالعه کرد؛ بلکه باید آنرا از نظر تاریخی، وانشناسی، جامعه شناسی با دیگر اساطیر مقایسه کرد. نیز باید تطور / دگردیسی این اسطوره را در مسیر تکاملی جامعه مولد آن تبیین کرد. هر اسطوره را باید از 3 زاویه کارکردی، زمانی، مکانی تررسی کرد. کارکردی شامل اجزای تشکیلی درونی یا محیط مولد آن می شود. در زمانی باید دید که بسر اسطوره آمده؛ آیا بخشی از آن در دینی بازسازی شده؛ آیا در دیگر هنرها مانند سفالگری، شعر، نقاشی، نمایش/پرده داری، آداب و رسوم رایج استحاله پیدا کرده.  ایا در رفتار مردم منطقه بجا مانده.  نمونه: دخیل بر درخت کهن بستن در تهران و برخی نقاط دیگر اروپای مدیترانه ای، وجود امامزاده های بیشمار برای استراحت مسافران. جمعآوری اساطیر خاور ایران در کتاب فردوسی و تعمیم آن به سراسر فلات ایران.  در حالیکه اسطوره های میترایی، زروانی، ایلامی، مادی/کردی در آن دیده نمی شوند. یا در 2 کتاب هومر اساطیر شرق اروپا بنام یونان آورده شده اند. این اساطیر گاهی داردی ورودی / خروجی به فرهنگهای مجاور نیز می باشد.

 

در سده 20م بررسی اساطیر بصورت کلان در جامعه مولد و قیاس آنها با دیگر جوامع دیده می شود.  در سده 21م بررسی اساطیر بطور ریز یعنی در مغز آفریننده و پذیرنده اساطیر با آزمونهای علمی گروهی در کودکان و  fMRI در میانسالان انجام شده. عارضه های روحی، ارثی، اختلالات ذهنی نیز در خالقان اساطیر دیده می شوند.  در ادبیات مدرن گوگول، ادگار الن پو نمونه های مستندند از تاثیر حالت نامتعادل روانی ادیب بر آثارش. شبکه های عصب در کورتکس مغز برای وجدان، شخصیت، اعتقادات، زبان، خرد/منطق، محرکات، احساسات، خلاقیت، ایمان و دیگر کارکردهای مغزی از طریق تصویرسازی رایانه ای و آزمونهای کلامی ردیابی شده اند.  تمام نقل قولها از مقاله آخر در لیست منابع با کمی ویرایش آمده. در این مقاله، مایکل بروکس چه خود و چه با نقل قول از بلوم، بارت، بویر، کلمن،پتروویچ و دیگران مینویسد:

 

انسان‌ها داری گرایش طبیعی برای باورهای دینی هستند، به ویژه طی دوره‌ی سختی‌ها و گرفتاری‌های بزرگ. مغزهای ما به سهولت برایمان جهانی پندارین از ارواح، خدایان و هیولاها می‌سازند. هرقدر ما احساس ناامنی بیشتری داشته باشیم، مقاومت در برابر کشش این جهان فراطبیعی برایمان دشوارتر است.

 

دین نوعی انطباق و سازگاری تکاملی است که باعث گردیده تا احتمال بقای انسان‌ها افزایش یافته؛ آنها ژنهای خود را به نسلهای بعدی منتقل کنند. در چنین نگرشی باورهای دینی مشترک میان انسان‌ها به اجداد ما کمک کرده است تا موفق به ایجاد گروه‌هایی شوند که اعضایش کاملاً به یکدیگر نزدیک و وفادار بوده؛ در عملیات شکار، جستجوی خوراک و نگهداری از کودکان با هم همکاری نزدیک داشته باشند تا به این ترتیب بتوانند با گروه‌های دیگر غیرخودی به رقابت بپردازند؛ از آنها پیشی گیرند.  {این نظریه نیاز به پژوهش بیشتر دارد؛ زیرا در دید گلوبال/ فراقومی/ ورای منطقه همین اعتقادات منجر به خونریزیها و خرایبهای فراوان شده.}

 

کودکان در سرتاسر جهان دارای قوه‌ی پذیرندگی بسیار شدید و ذاتی برای باور به .. {ماورای طبیعت} هستند که علت آن نیز شیوه‌ی کارکرد ذهن {غیرعلمی/بدوی} آنها است. این توان پذیرندگی کودکی و بلوغ آنها همچنان در سرتاسر عمر انسان به تثبیت کردن شیوه‌ی تفکر شهودی (intuitive) خود ادامه می‌دهد.

 

مغزهای ما دارای نظام‌های شناختاری جداگانه برای درآویختن با چیزهای زنده ـ چیزهای دارای ذهن یا حداقل دارای اراده و اختیار ـ و چیزهای غیرجاندار هستند.  نوزادان پنج ماهه می‌توانند چیزهای بی جان را از انسان‌ها تمیز دهند. هنگامی که به آنها جعبه‌ای نشان داده می‌شود که بعد از کمی حرکت متوقف شده؛ دوباره به حرکت ادامه می‌دهد، باعث شگفتنی آنها می‌شود. اما چنانچه انسانی به همان شیوه حرکت و توقف کند موجب تعجب آنها نمی‌شود. برای نوزادان اشیاء زیر سلطه‌ی قوانین فیزیک هستند؛ در مسیری قابل پیش بینی حرکت می‌کنند، اما انسان‌ها دارای مقاصد و اهداف خود هستند؛ به نحوی حرکت می‌کنند که خود می‌خواهند.

 

دو نظام {ذهن و ماده} از هم مستقل هستند؛ در ما دو نوع دیدگاه در باره‌ی جهان به جای گذارده اند: یکی از آنها به ذهن‌ها می‌پردازد؛ دیگری به جنبه‌های مادی / فیزیکی جهان. ما به طور کاملاً طبیعی این را می‌پذیریم که شما می‌توانید در رویا، یا به کمک جفت ستاره‌ای خود، یا با نوعی جادو بدن خود را ترک کنید. این‌ {2 نظام ذهنی و مادی در مغز} نگرش‌های جهانشمولی هستند. {از اینرو در تمام فرهنگها این ثنویت ذهنی و مادی در ایدا آلیزم و علم تجلی کرده.}

 

نشانه‌های بسیاری وجود دارد که اندیشیدن در باره‌ی ذهن‌های بدون بدن منشأ طبیعی دارند. مردم به سهولت با دیگرانی که وجود خارجی ندارند نوعی دوستی ایجاد می‌کنند: تقریباً نیمی از کودکان ۴ ساله برای خودشان یک دوست خیالی دارند. افراد بالغ اغلب با خویشان متوفی خود یا با شخصیت‌ها و دوستهای [جنسی] تخیلی نوعی رابطه برقرار کرده؛ آن را همچنان حفظ می‌کنند.

 

باور انسان به بعضی شکل‌های زندگی جدا از آنچه در بدن {است طبیعی بوده}.. آموزش و تحصیلات و تجربیات به ما می‌آموزند که آن را نادیده بگیریم، اما این اندیشه همچنان در ما باقی می‌ماند.. از اینجا تا مجسم کردن ارواح، اجداد متوفی و البته خدایان فاصله‌ی کوتاهی باقی مانده است.. مردم انتظار دارند که ذهن خدایانشان بسیار شبیه به ذهن خود آنها کار کند. {پس این اعتقادات} از همان نظام عقلی و مغزی برخاسته است که ما انسان‌ها را قادر به فکر کردن در باره‌ی کسانی که غایب‌اند یا وجود خارجی ندارند می‌سازند.

 

ذهن انسان یک ویژگی اساسی دیگر نیز دارد: پنداری بیش از حد رشد کرده برای دیدن علت و معلول که ما را وا می دارد به هر جایی که می‌نگریم منظوری و نیتی مشاهده کنیم؛ حتی جایی که چنین چیزی به هیچ وجه وجود ندارد.. وقتی خش خش شاخه‌ها را می‌شنوید، این را فرض میگیرید که کسی یا چیزی در آنجاست.

 

کودکانی که فقط 3 سال سن داشتند به سهولت منظور و نیت را به اشیاء بی جان نسبت می‌دادند.. کودکان ۷ و ۸ ساله در باره‌ی اشیاء بی جان و حیوانات مورد پرسش قرار گرفتند. بیشتر آنها بر این تصور بودند که آنها برای مقاصد بخصوصی بوجود آمده‌اند. صخره‌های نوک تیز برای این آفریده شده بودند تا حیوانات خود را با آنها بخارانند. پرندگان برای ایجاد صداهای زیبا بوجود آمده بودند. رودخانه‌ها برای آنکه قایق‌ها بتوانند در آنها حرکت کنند.. به باور کودکان چیزهایی مانند کوه و ابر برای مقصودهای بخصوصی بوجود آمده‌اند؛ آنهم در حالی که به هیچ وجه حاضر نبودند اتفاقی بودن آنها را بپذیرند.

 

در آزمایشی مشابه .. از کودکان پیش دبستانی در باره‌ی منشأ چیزهای طبیعی مانند گیاهان و حیوانات پرسش‌هایی شد. احتمال پاسخ کودکستانیها دال براینکه تمامی آنها را خدا و نه انسان آفریده هفت بار بیشتر است.  این پیش داوری‌های شناختاری .. چنان قدرتمند هستند که کودکان به طور خودانگیخته گرایش به ابداع مفهوم خدا و آنهم بدون دخالت بزرگترهای خود دارند.

 

محتوا. اسطوره ها بیشتر در باره جنگ خدایان، افسانه آفرنیش، قهرمانان باستانی، زندگی پس از مرگ، آغاز جشنها، تضاد بد و خوب، و  موجودات تخیلی در رابطه با انسان اند. آنچه که افسانه را از اسطوره  متمایز می نماید، امکان کاربرد اسطوره در کتابها و روایات مذهبی است. اجزای ترکیبی اساطیر، روایات مربوط به انتساب خدایان به نیروهای ناشناخته طبیعت مانند زلزله، حوادث بزرگ طبیعی و تاریخی- اجتماعی، برخوردهای قهرمانان و زنده پنداشتن اشیای محیطی می باشند. به عقیده باجلان فرخی، در سلسله مقالات خود بنام "اساطیر و واقعیت"، این روایات کوششی است در جهت توجیه حرکت اجسام سماوی، تشریح رویدادهای بزرگ اجتماعی (چون پیدایش/ فروپاشی دودمانهای پادشاهی) و تاثیر انسان بر محیط خود. در دوران اولیه شناخت انسان باستانی از جهان، شرایط مادی-اجتماعی خود را بر طبیعت تعمیم میداد؛ چون عضو قبیله ای اجزای جهان را زنده و مشمول تقسیم کار اجتماعی خود قلمداد میکرد. هینلز در کتاب شناخت اساطیر ایران می نویسد:"هیچ میتولوژی یا مذهب کشوری را نمی توان جدا از بستر تاریخی آن فهمید.. در اساطیر دقت تاریخی روایتها مهم نمی باشد.. اینها بطور رمزآلودی درک انسان را در باره هستی نشان داده؛ قدرت او را در زندگی اجتماعی از طریق خواندن اوراد و پرستش موجودات غیرواقعی بروز میدهند. از طریق اساطیر و پرستش است که وجود و حضور مقدسات تضمین می شود. مثلا اسطوره آفرینش، بیشتر درک تخیلی/محلی انسان اولیه را از جهان، خودش و خدایش نشان میدهد؛ زیرا زمان تدوین روایت میلیونها سال پس از پیدایش حیات در سیاره زمین بوده. دیگر این که نظام رسمی جامعه، قدرت نهایی خود را در نظرات اسطوره ای عیان می کند تا از این طریق رفتار اجتماعی و اعتقادات انسانها را کنترل کند."

 

این اساطیر خود را در شرایط نوین اجتماعی هر ملتی دوباره زنده کرده تا جاییکه در سده 21م هم هنوز شناخت عوام از جهان و خویش براساس جهانبینی اسطوره ای می باشد. دلایل بقای اسطوره را باید نخست در ثابت ماندن بسیاری از اشکال کهن زندگی مانند معیشت سخت و ناتوانی در برابر امراض؛ سپس در عدم عدالت اجتماعی دید. علت دیگر طرق آموزشی می باشد که هنوز هم میراث اسطوره ای را در هنرهای امروزی با زیبایی و افسون افسانه ای و رویاآلود گذشته بازسازی می کنند.  این امر از داستانهای کودکان که سرشار از پریان، جنها، غولان، فرشتگان، دیوان، شیاطین و نیروهای سحرآمیز است آغاز می شود؛ تداوم دارد تا حضور در معابد برای پرستش موجودات و بتهای اسطوره ای، سوگند خوردن، نفرین و آق کردن، پذیرش محرمات، طلسم و دخیل بستن، سرکتاب باز کردن، فدیه و نذری دادن، زیارت معابد و قبور متبرک، پذیرش جادو، فال، دعا، استخاره، قربانی 4پایان، طالع بینی از بروج/ اسطرلاب..

 

تاریخ. اقوام سامی حدود 5 هزار سال پیش از مصر به فلسطین، سواحل مدیترانه، آسیای صغیر و بین النهرین کوچ کردند.  البته بومیان از 10 ها هزار سال پیش از راه اروپای جنوبی به خاور میانه پیشروی کرده بودند. تغییرات زبانی سامیها کمتر از آریاییها بود- شاید بدلیل عدم پراکندگی نسبی آنها.  زبانهای آنها عمدتا عربی، عبری، حبشی، مالتی، یمنی، آشوری می باشد.  برخی زبانهای مرده چون بابلی، اکدی، آرامی که در سده 5 ق.م. منشاء زبان عربی قرار گرفت، جزو این گروه زبانی اند. قبیله هاییکه در نواحی بین النهرین اسکان گزیدند دولتشهرهای بابل – از 3 هزار سال تا 538 ق.م. که بوسیله کوروش هخامنشی فتح شد- و آشور – از 1800 تا 606 ق.م. که بوسیله مادهای آریایی فتح شد- را بنیان گذاشتند. در مصر، تمدن ممفیس از 7 هزار سال پیش آغاز شد؛ در 1400 ق.م.  بوسیله کاسیهای آریایی/ کردها فتح شد. شاید بین خدای مصری هور و خور{شید} آریایی رابطه ای باشد.

 

در این مناطق، بعد از مرگ فرمانروایان، حاکم جدید برای حل مشکلات از طریق تفال با مردگان مشورت میکرد. این عمل تعمیم زندگی قبیله ای و مشورت با ریش/گیس سفیدان قبیله بود؛ با این فرض که سن مردگان برگزیده از سن پیران قوم بیشتر است پس دانش و تجربه آنها نیز بیشتر است. بتدریج این مردگان بلندپایه به خدایان بیمرگ تبدیل شدند؛ نمونه اسطوره گیل گمش است. پس از اختراع خط میخی در 4-5 هزار سال پیش که نخست میان اکدیان، سپس در آشور، بابل و ایلام/ایران مرسوم شد؛ بمرور اساطیر این ملل در کتیبه ها، الواح گلی /سنگی و مُهرهای شخصی/تجاری نبشته شدند.  از این نبشته ها چنیین برمی اید که کاربرد خط در رابطه با تدوین آثار هنری- مذهبی نبوده؛ بلکه در رابطه با ثبت مالکیت، امور تجاری و اثار سیاسی مانند بیانیه های فاتحان در تملک کشورهای مفتوحه بوده است.

 

علل. هر اسطوره ای بطریقی با دوره ای خاص از حیات یک ملت، محل زندگی، کیفیت معیشت، ارتباط با دیگر ملل و تحرک آن ارتباط دارد. لذا از عناصر هر اسطوره می توان دوره آفریده شدن آنرا بازشناخت.نمونه: هنگامیکه انسان با کشاورزی آشنا شد، آفرنیش انسان را در منشائ نباتی دیده، زمانیکه در عصر مفرغ به سفالگری و سیستم آب رسانی از طریق سد و چاه، منشائ انسان را از خاک دانسته و اسطوره طغیان محلی آب و توفان بزرگ را آفرید؛ وقتی که ارابه چرخداز را ساخت، خورشید و ماه را گردونه-سوار انگاشت. در این دوره است که عروسکهای گلی استعاره ای برای خلقت انسان در اسطوره های عبری شد. در دولتشهرهای فوق الذکر بود که در دوره کشورگشایی و آوردن ملل مختلف زیر سیطره یک دولت مرکزی تکخدایی، با دستگاه حکومتی خراج/مالیات/حسابرسی شبیه بیک امپراتوری زمینی، برای تبلیغ عبودیت عوام رواج یافت.  نمونه: در اسطوره بابلی-آشوری آمده است که "انسان برای خدمت به خدایان آفریده شده و بره خدا نام گرفت." در این شهرها کاهن-شاه قدرتمند با دیوانیان مطیع و اردوی بیشمار بردگان با زندگی بدتر از جانوران اهلی، ظاهر شد.

تجمع وسیع بردگان در این مراکز شهری و زندگی رقت بار آنها منجر به عصیان، آگاهی و سازماندهی برضد نیروهای جبار حاکمه گردند. مبارزه یردگان، طغیان بضد کاهن-شاهان را امکان بخشید؛ در این مقطع بود که اعتقادات به دو حکومت زمینی و آسمانی تجزیه شدند.  در اسطوره های این زمان عصیان ملتها برهبری مصلحین با رسالت برای یک حکومت ابدی آسمانی بر ضد طاغوتهای فانی تجلی می یابد.  تبیین این تجربه را می توان در این اسطوره مصری دید که می گوید: "از آن زمان ببعد قلمرو فرمانروایی رع، خدای اکبر، آسمان است و نه در زمین."

با ابداع خط الفبایی، خط و "سواد" که مختص کاهنان و نجبای قدرتمند بود، در نظر عوام نیروی جادویی پیدا کرد.  کلام مندرج در الواح، کتیبه ها، سفالینه ها، پاپیروس و چوب نشان از طلسم برای تسلط بر طبیعت و صیانت نفس پیدا کرد که نزد عوام به دعانویسی و طومارنویسی بضد نظرزدگی منجر شد. باجلان فرخی می نویسد: "در اسطوره ممفیس مصری خدایی بنام تپاچ جهان را با اندیشیدن به چیزها می آفریند؛ بدین معنا که اندیشه به کلام و کلام به ماده مبدل می شود تا اشیائ طبیعی آفریده شوند.  سپس به استراحت می پردازد." این اسطوره، با مقایسه با روایت "سفر تکوین تورات، از تسلط فرعون بر مصر و ایجاد نظم و وحدت از طریق فرامین (کلام) او سخن می گوید.  قدرت این شاهان باعث شد که عدم تغییر سرنوشت عوام بصورت اسطوره مصری زیر تجلی کند: "شای، یعنی آنچه مقدر است، خدای سرنوشت نیک و پاسدار فرشتگانی که با تولد هر نوزاد بمحافظت او گمارده می شوند.  شای تعیین کننده طول عمر و کیفیت مرگ هر فرد گاهی راقم سرنوشت بد نیز هست." او را شهر مشکنت (خدا-بانوی زایش و تعیین کننده سرنوشت انسانها بهنگام تولد) می دانستند؛ از اینجهت خدای تولد و قضاوت بعد از رگ نی هست.  همزمان، این نظریه نضج گرفت که هر چیز یک نام خقیقی دارد؛ با دانستن آن می توان آن چیز را بفرمان خود در آورد.  این را می شود در این اسطوره مصری دید: ایزیس جادوگر بزرگ برآن بود تا با دانستن اسم اعظم به برترین قدرت جادویی دست یابد.

 

اگرچه اساطیر مصر بخاطر شرایط مرحله ی اجتماعی مشابه با سومر و اکد رابطه دارند، ولی ناهمانندیهای اقلیمی و تفاوت گردش رود نیل شامل 2 قسمت سری علیا (افریقایی) و سفلی (مدیترانه ای) با دجله و فرات موازی سبب پیدایش اساطیر دیگری در بین النهرین گشته است.  جنگهای حور و ست انعکاس نبردهای مصر علیا و سفلی است که تاثیر عوامل 3 گانه سیاسی، معیشتی و آیینی را در اسطوره نشان میدهد.  با اختراع سفالگری عامل معیشتی را در این اسطوره می توان دید.  خدایی بنام خنوم انسان را از لجن کناره نیل بر چرخ کوزه گری خود ساخت. در حالی که در مصر شاه بهنگام زنده بودن همانا خدای حور است؛ پس از مرگ سرور مردگان بوده؛ روحش به غرب کوچ می کند.  در اینجا افول خورشید، نماد جهان مردگان و تاریکی است؛ شاهان برگزیدگان آسمانند که گاهی پس از مرگ بمقام خدایی می رسند.

 

اساطیر سومزی مانند آفرینش، توفان بزرگ، سفر مردگان، بهشت، کشاورزی مندرج در گیل گمش در اعتقادات بابلی-آشوری با تفاوتهایی که ناشی از تحول زندگی و رویدادهای تاریخی چون تثبیت سلطه سیاسی اقوام غالب است بازتولید شده اند. تاجاییکه با گذشت زمان و باتاثیر از واقعیتهای زندگی و نیروی خیال کمال یافتند.  نمونه: اسطوره توفان بزرگ سومری، به روایت بابلی –آشوری و سپس بروایت هیتایی و سرانجام توفان نوح عبری تکامل می یابد.  جرج اسمیت در 1876 با ترجمه الواح بابلی-آشوری نینوا (متغلق به موزه بریتانیای لندن) در مورد آفرینش این نتیجه را گرفت: اسطوره آفرینش عبری ماخوذ از الواح اول و هفتم می باشد.  هم در اسطوره سومری و هم در اسطوره بابلی- آشوری توفان بزرگ بترتیب بصورت عناد خدایان با انسان و ایجاد توفان، ساختن کشتی بوسیله مرد پرهیزگاری و نهادن جفتی از همه موجودات درشت بچشم آ در این کشتی، چندین شبانه روز باران و سیل و سپر نجات از تباهی کشتی توصیف شده است. این اسطوره تصویر مبهمی از گذشته های دور (بارانهای سیل آسا و طغیان رودها و دریا در پایان دوره چهارم زمین شناسی) و امید به بقای انسان در مقابله با قدرتهای قهار طبیعی می باشد. بهرجهت این سیل محلی بوده ربطی به 4 قاره اروپا، آفریقا، آمریکاو اقیانوسیه ندارد.  معمولن در اساطیر اسم خاص (شخص یا جانور) اسم نوع (نژاد) می شود.  نمونه: "مار" تبدیل به تمام مارها می شود که بخاطر حرکات مشکوک، خزیدن به انزوا، نیش و پوست اندازی سالانه جاودانه و افسونگر قلمداد می شود.  اسطوره آداپای بابلی که در الواح کتابخانه آشور بانیپال ( 626-668 ق.م.) بجای مانده، شبیه نمونه مصری متعلق به 1400 ق.م. از تل العمران است:  "آدم" اساطیر عبری همان "آداپا" است.  خدای دانایی، آبها و زمین، آداپا را به هیات انسان-پرنده با عمر جاودانی آفرید تا با خدایان همانند باشد.  از یک عمل خلاف او، خدا خشمگین شده؛ می خواهد او را میرا کند.  اگرچه از خوردن نان و آبی (گندم یا سیب در اسطوره عبری) که برای خستگان راه فراهم می کنند، دوری می جوید، ولی سرانجام از عدن/ بهشت اخراج می شود؛ زندگی جاودانی را از دست می دهد.  این اسطوره استعاره بلوغ فرزند و جدایی از اولیایش نیز است.

 

نتیجه. اسطوره هم مانند هر پدیده زنده مشمول تغییر و تحول بوده؛ سرچشمه مادی – زمینی داشته؛ زیبایش مرهون قوه تخیل و رویای انسانی می باشد.  آن قسمت از اساطیر که در مذاهب نیامده اند، افسانه نامیده می شوند؛ بصورت ادبیات یک ملت بجا می مانند.  نمونه: ایلیاد و اودیسه هومر.

 

در جریان رشد جوامع انسانی، نظرات اسطوره ای به عقاید مذهبی با 2 عنصر ادراکی-فلسفی و اخلاقی-اجتماعی تبدیل می شوند.  سپس عنصر اول مبداء علوم طبیعی قرار گرفته؛ در تکوین شهریت تدقیق می یابد. عامل دوم در عین حال اعتقادات و اعمال انسانها را تحت کنترل می گیرد.  این اساطیر بیشتر در رابطه بشر اولیه با طبیعت و اجتماع بوده که نسبت مستقیم با شرایط اقلیمی، معشیتی و آیینی او داشته؛ در کتب اعتقادی بصورت مبارزه انسانها با نیروهای ناشناخته طبیعت، از جمله نفس اماره و عملکردهای ارثی مغزی، حوادث بزرگ طبیعی، تاریخی-اجتماعی، برخوردهای مصلحین اجتماعی، بیانیه های حکام جابر بازسازی شده اند.  در دوره های کشورگشایی و آوردن ملل مختلف تحت تسلط، با تمرکز شهرها و رشد کشاورزی و صنعت و بهبود وضع معیشت، در خاور میانه تک خدایی در تشابه با امپراتوری بوجود آمد.  سیستمی از سلسله مراتب اجرایی و جزا با الگوی این دنیایی برای آخرت تدوین و پذیرفته شد.

 

تمام "طایفه خدایان" بطور افسانه ای با مقیاس با جامعه عشیره ای توصیف می شوند. آنها خود را با زیورآلات طلایی مانا می آرایند، سوار ارابه های اسبی می شوند، منزل مسکونی دارند.  آنان بر ضد دیوان و شیاطین مانند ساکنین یک منطقه بضد مهاجمین در نبردند.  آنها شاهان با عظمت و دارای ذات ملکوتی مخصوص خویشند.  "تقسیم کار" در بین خدایان وجود داشته؛ هر خدا مسئول وجهی از نیروهای طبیعی یا تجریدی از آن است.  آنها همچون اعضای یک طایفه همدیگر را کمک میکنند.  چون طبیعت یک جهان واحد و کل منظم است، خدایان هم بمثابه یک کل منظم کار می کنند.  در اساطیر سرور  مبداء هستی، غیرمادی، و روحدار بوده؛ نقشه کائنات و برنامه روزانه کار را در سرداشته، بازوی اجرایی و واسطه با انسانها دارد؛ صاحب مکانیزم تغییرات جهان با خصوصیات انسانگونگی اندیشیدن، تکلم، دیدن، محرکات، استراحت می باشد.  تکلم محلی بوده؛ زیرا زبان واحد جهانی مانند انگلیسی را دربر نمی گیرد.

 

جنبه دیگر از اساطیر مسئله هویت یافتن فرد در اجتماع می باشد.  با پذیرش اعتقادات جمعی، فرد از انزوای خود خارج شده؛ در مراسم گروهی پرستش موجودات ماورای طبیعت، بیک هویت اجتماعی همگن دست می بابد.  اعتقادات کمک به تحکیم اخلاق گروهی برای حاکمان کرده؛ ثبات شرایط موجود جامعه را تضمین میکنند.  همچنین اعتقادات اسطوره ای 2 قدرت اعتقادی و دولتی را پشتوانه دارند، رشد نظرات علمی را بشدت تعدیل می کنند. در سده 21م در لایه بیرونی مغز انسان شبکه ای یافت شده که اعتقادات را بصورت سیمکشی سخت/ اتصال ثابت عصبها با fMRI اف ام آر آی نشان میدهد. انسان بجای فعال کردن شبکه کورتیکال خرد/منطق گرایش به کاربرد شبکه اعتقادی دارد؛ فعال شدن این شبکه مغز را اتصال کوتاه می کند تا فرد از پذیرش دلیل، برهان، منطق، فاکت، حقیقت رویگردان شده آنها را بلوکه و طرد کند.  در این وضع عواطف و محرکات فرد هم برانگخته می شوند؛ فرد را بسوی نابخردی، ترک عقل سلیم، رفتار خطرناک سوق میدهند.

 

یادداشت.  این جستار نخست در مجله پر بسردبیری مرحوم محمود گودرزی، ش 4، سال 1، اوایل دهه 80، سده گذشته، در واشنگتن با حروف چینی رایج بچاپ رسید.  در قرون وسطا، کاتبان با قلم و دوات و کاغذ می نگاشنتد؛ اگر غلطی در نویسش می کردند آنرا زیر سبیلی رد می کردند.  چون نمی شد مرکب را از کاغذ زدود.  البته آنها تجربه ممتد و مهارت در ناسخ بودن داشتند. از اینرو از یک مقاله/شعر نسخه های متفاوتی بجا مانده.  در صنعت چاپ وجود اغلاط و تغییرات در متن به چاپهای بعدی موکول می شد.  با ورود رایانه و نسخه نرم از یک مقاله امکان تغییر در متن ساختاری شد.  از اینرو دانشنامه ویکی پیشرفته تر از بریتانیکا/ ایرانیکاست.  زیرا متن ویکی روزانه از طرف نویسندگان و خوانندگان در سراسر جهان تدقیق می شود.  درحالیکه متن در دانشنامه های کاغذی/سخت در تقابل با الکترونیک/ نرم در زمان محبوس است.  اکنون این جستار با کمی پیرایش با تحریر رایانه ای که در بطن خود تعییر را ساختاری کرده ارایه می گردد.  تصویرها از جستار اصلی بریده شده اند.

 

توجه شود که در این جستار دانش سده 20م در مورد شبکه های کورتیکال حافظه فرد با خواص ثابت ژنی و اکتسابی محیطی شامل تغذیه از قلم افتاده اند. در آثار سده گذشته، فرهنگ که اسطوره بخشی از آنست بطور کلان macro در سطح "انسان" نوعی و قبیله طبقه بندی می شد. گاهی از رابطه فرد با فرهنگ قوم گفتگو می شد.  ولی فرد تجریدی بیش نبود.  در سده 18م تاریخ جوامع تبیین شد. در سده 19م صفارایی طبفات/ اقشار جامعه در مناسبات تولیدی تعریف شدند. در سده 20م فرد در جامعه مطرح شد. در سده 21م عملکردهای مغزی ارایه میشوند: باورها، وجدان، شخصیت، فرهنگ، محرکه های جهانشمول خشم/ عشق/ شگفتی، احساسها. با fMRI حتی گرایش پیشرو/ ارتجاعی اجتماعی در شبکه های لایه بیرونی مغز نقشه بندی شده اند. اکنون میتوان فرد را با بیشاز 100 کارکرد مغزی بطور ریز micro مساوی دانسته که در مراحل حیات تکامل می یابد. مغز او با عوامل ارثی و اکتسابی چه نرمال و چه با اختلالات روحی/شخصیتی نقشه بندی می شود. پس اکنون میسر شده که جامعه، تاریخ، فرهنگ در تمام تجلیات و مقوله بندیهایش مانند قدرت، ستم، قتل، غارت، استبداد، شکنجه، تخیل، استعداد، حیرت، عاطفه، وجدان، خرد، و هزاران مقوله فردی/ اجتماعی دیگر تبیین گردد. در فرهنگ گذشته ساعت روز با سربلند کردن برای دیدن آفتاب و ستارگان تعیین می شد.  در فرهنگ امروزی با سرپایین داشتن و دیدن ساعت وقت تعیین می شود.

 

منابع.

اساطير هند، از ورونيكا ايونس، ترجمه باجلان فرخي، انتشارات اساطير، چاپ اول 1373.

اساطير مصر، از ورونيكا ايونس، ترجمه باجلان فرخي، انتشارت اساطير، چاپ اول 1375.

رسالة در تاريخ اديان، از مير چاالياده، ترجمه جلال ستاري، انتشارات سروش 1373.

اسطوره هاي ايراني، از وستا سرخوش كوتيس، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، چاپ اول 1373.

شناخت اساطير ايران از جان هينلز، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلي،‌ نشر آوشيق، 1373.

پژوهشى در اساطير ايران، مهرداد بهار، انتشارات آگاه، 1375.

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/17767/  مایکل بروکس.  

 

سپاس. نویسنده از آقای علی محمد طباطبایی برای برگردان و نشر جستارهای شناختاری مایکل بروکس و جامعه شناسی ادام کیرش کمال امتنان را دارد.  امیدوارست که این گونه کارهای علمی بیشتر در سایتها ترویج یابند. تکامل هر فرهنگی از طریق پیوند عامل بیرون از مرزهای آن سریعتر و موثرتر است. 


April 19th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي