غرب و فلسفه فرهنگ های دیگر
نصرت شاد نصرت شاد

اروپا و جغرافیای فلسفی جهان .

 

فیلسوفان بورژوازی بدون اینکه نامی از فلسفه مارکسیستی ببرند ، مدتی است به فلسفه فرهنگ ها اشاره میکنند که اشتغال به فلسفه غیر اروپایی و غیر آمریکایی یعنی فلسفه در نقاط دیگر جهان است . آنها مدعی هستند که فلسفه فرهنگ ها نمی خواهد رشته جدیدی در کنارشاخه های فلسفی دیگر از جمله تاریخ فلسفه ، علم منطق ، تئوری شناخت ، علم زیبایی شناسی ، علم اخلاق ، انسانشناسی فلسفی ، نظریه علم ، فلسفه حقوق ، فلسفه سیاسی اجتماعی ، و فلسفه فرهنگ باشد .

در جهان گلوبال  با رشد چند فرهنگی ، فلسفه فرهنگ ها اهمیت تازه ای یافته . اروپا مرکز بینی و اروپا مرکز گرایی بورژوایی فلسفه، از دوران روشنگری در غرب شروع شد . یکی از ارثیه های دوران  کلنیالیسم این بود که فلسفه محصول افکار غربی است .آنها در غرب قرنها به نفی فلسفه های دیگر مانند فلسفه هندی ، فلسفه چینی و فلسفه مصری پرداختند .

متفکران غرب اکنون خواهان دیالوگ فلسفه غرب با فلسفه های دیگر مانند فلسفه آسیای شرقی ، فلسفه آمریکای لاتین ، فلسفه آفریقایی ، فلسفه اسلام ، فلسفه بودیسم و غیره هستند . هایدگر فیلسوفان آسیایی را در زمان خود متفکر می نامید و نه فیلسوف .

با این وجود در فلسفه غرب هنوز یک اروپا مرکز بینی وجود دارد یعنی فلسفه غربی ، اروپا مرکز گرا است . بر اثر قرنها دوره استعمار ، اروپا مرکز بینی رشد شدیدی نمود . آنها میگفتند که در خارج از اروپا، دین بجای فلسفه رشد نموده است . اروپا مرکز گرایان میگفتند که فرهنگ اروپایی نقطه اوج تمام تحولات تاریخی روی کره زمین است و جهان باید واحدی باشد که از نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی  زیر سلطه اروپا قرار داشته باشد .

اکنون اعتراف میشود که به هر فرهنگی یک فرم خاص فلسفه تعلق دارد و هر نوع فرهنگ انسانی دارای فرم خاص فلسفه خود است، از آنجمله فلسفه در هند ، فلسفه در چین ، فلسفه در مصر ، فلسفه در یونان ، فلسفه در اسلام ، فلسفه در مسیحیت ، و فلسفه در دین یهود .

قدیمی ترین اثر فلسفه هند حدود 4000سال قدمت دارد یعنی 1500 سال پیش از آثار فلسفی یونان باستان . در رابطه با فلسفه غیرغربی امروزه اشاره میشود که فلسفه میتواند اسطوره ای ، ادبی شاعرانه ، هنری و یا دینی باشد .  اعتراف دیگر طرفداران فلسفه فرهنگ ها اینست که میگویند فرق بین انسانهای مختلف دلیل فرهنگی دارد و نه علت نژادی .

از زمان عصر روشنگری اشاره میشود که فرهنگ گذشته، فرهنگی تاریک و فرهنگ زمان حال فرهنگی نورافشان است . فیلسوفان غرب مدعی هستند که از طریق فلسفه میخواهند جهان و انسان و عمل ، رفتار  و جایش را عقلگرایانه بشناسند . نیچه و شوپنهاور میگفتند که فلسفه هند خلاف فلسفه مسیحی اروپا، خواهان انسان بشاش و سرزنده بود .

پیرامون کانت و فلسفه اش امروزه اشاره میشود که عقلگرایی ، حقوق بشر ، و آزادی خواهی مورد نظر او، در رابطه با آزادی اقتصادی مردهای بورژوایی مطرح شده اند . کانت حتی در مورد برده شدن سیاهان آفریقایی نظری راسیستی داشت و میگفت که برده داری در آفریقا متکی به مناسب بودن سیاهان برای برده شدن اتفاق افتاد و برده گی معلول جرم آنها بود که نوعی تنبیه و وسیله ای برای تربیت آنان بحساب می آمد .

برای هگل ، نیچه ، هایدگر ، وایتهد ، و راسل ، فلسفه در یونان قبل از سقراط یا از زمان افلاتون و ارسطو شروع میشود . هگل با خود خواهی ، تاریخ فلسفه از زمان افلاتون و ارسطو تا زمان خود را ، خط درونی تاریخ جهان نامید . امروزه اشاره میشود که فلسفه فرهنگ ها از زملن بعد از هگل و

 

 

 هومبولت ، شروع شد و وارد دیالوگ با فلسفه غرب گردید ،و خود را بسوی فلسفه های دیگر باز نمود. هایدگر گرچه فلسفه را متافیزیک  می نامید ولی آنرا محصول تفکر اروپایی بشمار می آورد .

امروزه حداقل به 3 سیستم فلسفی ممکن در جهان اشاره میشود – فلسفه راسیونالیستی غرب ، فلسفه عرفانی هند ، و فلسفه ناتورالیستی چین . گروه دیگری اشاره میکنند که فلسفه یونانی ریشه در فلسفه شرق دارد . آنها زردشت را در کنار هراکلیت ، هندیها را کنار الئایی ها ، مصری ها را کنار امپدوکلس ، چینی ها را کنار فیثاغورث ، و یهودی ها را کنار آناکساگوراس قرار میدهند . در سده های میانه ، ابن رشد ، فارابی ، و ابوعلی سینا ، نقش مهمی در فلسفه غرب و الهیات مسیحی داشتند .

    بخشی از مورخین فلسفه در غرب امروزه اشاره میکنند که چنانچه به فلسفه فرهنگ ها توجه نشود ، علم فلسفه یک سرگرمی دانشگاهی بدون اهمیت اجتماعی خواهند بود . از نظر متد و روش، این فلسفه مجموعه ای از دیالوگ ها میان فلسفه فرهنگ ها است و دیالوگ فرهنگ ها به اهمیت دیالوگ ادیان در جهان گلوبال امروزی است . ولی سیاست در درجه اول خواهان گلوبال اقتصادی است و نه گلوبال فرهنگی ، هنری و یا فلسفی .

هنر غیر اروپایی باید مانند فلسفه غیراروپایی نیز دیالوگی باشد . امروزه اشاره میشود که خارج از اروپا و آمریکا متاسفانه بجای حضور احزاب سیاسی ، گروههای قومی دولت را تشکیل میدهند و معمولادر اینگونه مناطق از آزادی فرهنگی ، فلسفی و هنری خبری نیست .

Interkulturelle Philosophie


May 3rd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي