شخصیت ، رهبر و کیش شخصیت
محمد عوض محمد عوض

 مسكو

شخصیت به کسی گفته میشود که نقش آن بالای وسایل تولید محسوس ودر تولید سهیم باشد ودر قسمت سیاست و اجتماع جای ومقامی داشته باشد.
شخصیت به هر صورت آن ، به کسی اطلاق میگردد که در چنین موارد محصولی داشته باشد.به هر انسان شخصیت گفته نمی شود.
رهبر شخصی است در جامعه که بین مردم در نقش خویش اولتر ، بالا تر ، موفق ، پیشگام وبرای دیگران بحیث رهنماو دیگران ویرا از خود بالا تر تلقی کرده. کمبود ونواقص کم داشته باشد. یعنی اینکه گفتار وی با عملش توافق نزدیک وروابطه نسبی داشته باشد . رهبران اکثراً خود بخودی طوریکه در حالات معین از مراحل تاریخی وجو سیاسی واجتماعی وتاریخی مربوط به یک زمان در محل معین ویا در حدود از کرهء زمین که تاثیرات آن بمثابه ء تاربخ در جغرافیه خورد و بزرگی جای و مقامی میداشته باشد بوجود می آید. داشته های رهبرران بعضآ در شرایط معین برای یک جامعه بحیث حکم مطلق مفید وسازنده بوده میتواند ولی با تغیر زمان ممکن است تغیر نماید . چسپ هر گفته در همان زمان و مکان تقدیر میشود.
رهبران بعضاً ساخته میشود ؛ بخصوص در عرصه های مختلفی که مربوط به منافع و یا بنیاد های اقتصادي در آن مطرح باشد.آن چگونهءکه میدانیم سیاست فشرده و یا زائیدهء اقتصاد است؛ اقتصاد سیاست را و سیاست اجتماعیات را رهبری مینمایند.و هر کدام تاثیرات متقابل بالای همدیگر دارند.
در سطح جهانی، منطقه و کشورهای کوچکی حتی در حدود یک ولایت، ولسوالی و یک قریه هر گاه نظر اندازیم مثال های زندهء آنرامیتوانیم دید.
هر رئیس دولت،وزیر، والی و ولسوال نمیتواند خویشراشخصیت و رهبر بگویند.بخاطر اینکه شخصیت و رهبر دارای خصوصیات بویژهء ذکر شده میباشد. افراد بی شخصیت هم شده میتواند رهبر بخود بگویند ولی رهبرشده نمیتواند چرا که یکبار نا گزیر شخصیت شوند وبعد رهبر.
رهبر چه وقت بی شخصیت میشود؟ زمانیکه خود کامه شود ویا هم صفات رهبر را کم و صرف در موردخود باندیشد.
تجارب به اثبات رسانیده هر آنکه برای مقام و جای خود در جامعه فکر کردند، از شخصیت انها کاسته شده رفته.
رهبر ورهبران خود کامه،جاه و مقام طلب که کیش شخصیت انها را احاطه مینمایند میکوشند همیشه مطرح باشند. نقش دارند و یاخیر ، شخصیت هستند ویاخیر ، مقام شان باید بحیث حکم مطلق بصورت دایمی حفظ باشد- و در غیران باعث ایجاد موانع ، شور و شر – غالمغال، سروصدا ها و انواع بی نظمی ها را باید بوجود بیاورند. و از اینکه مخصوصاً اگر کدام وقتی در زیر چتری دیگران ویا رهبران کدام کاره یی ویاکاری را انجام داده باشد؛ بمعنی اینکه برای چنین افراد خویشتن بمفهوم همه و هر کاره و در تمام شئون و حیات سیاسی و اجتماعی و جامعه بحیث حكم مطلق و دیگران هیج وجود ندارد. میگویند یا من ویا هیچ کس. چنین است که حاصل به ثمر نمی رسد.هر گاه به مثابهء انسانهای دارای سجایای عالی و دارای خطوط فکری سالم بخصوص آنجه می اندیشیم به آن وفادار باشیم نباید چنانکه در ماجرا بزرگ شدیم و آنرا تا دم مرگ تعقیب نمائیم. یک بار سر خویش رابر شانه مانده فکر نمائیم که من اهمیت دارم؟ ونفع شخصی من باید حتمی مطرح باشد؟ ویا اینکه اندیشه، خطوط فکری- مردم ، خلق، وطن،منافع علیای که ارزش های مادی ومعنوی ما راتشکیل مینمایند بالای آن بیاندیشیم؟ همیشه در اینجا و اانجا می شنویم ومیخوانیم سلیقه ها بالا تر از اندیشه ارزش خویشرا بالامیبرد.چرا؟ خود خواهی آنقدر غلبه میکند تا از هر وسیله برای رسیدن به اهداف منم و تلوار؛ سپه سالار، بادار، شخصیت، رهبرلایق ، سزاوار و القاب موجود در ادبیات زبان های ملی ما باید به تجمل انسانهای نا شایسته ادا و کسانی از خود راضی ویا هم کسانی بسیارانتقادی که هیچ چیزی بغیر از نظر آنها درست نیست بر میخوریم.
ایا این چنین کسان بخاطریکه از خود شخصیت بسازند همیشه بر تاریکی ها و اشتباهات خود ودوستان خود مصروف وبه شاخی باد میکنند. بیائید بدانیم که بخاطر نشر آگاهی و خطوط فکری و اندیشوی خویش اهداف ووظایف خویش بیاندیشیم و یکی بدیگری کمک ومساعدت نمائیم تا جنبش مترقی در وطن و بخاطر وطن ما قوت بگیرد و وطن ما را نجات بدهیم- سرودن ترانهء دشمن - ریختن آب در آسیاب دشمن است و به نابودی ما تمام خواهد شد.
فراموشم نشود سخنان من متوجه دشمنان قسم خورده نیست انهاباید در پی تخریب ما بر اید چونکه انها مربوط به ملت افغان، مردم رنجدیده و زحمتکش افغانستان نبوده و میکوشند نیات و اهداف بیگانگان را در وطن ما تاًمین نمایند تا در مقابل مزد خویش خدمت کنند.
هر گاه خرد و منطق چند قدم پیشتر نسبت به احساسات حرکت نماید میدانیم که شخصیت شدن ورهبر شدن کسب اعتماد بوسیلهء صداقت، راستی- پیشقدمی- پاک بازی- در بین مردم بودن- خود را برتر نه شمردن نسبت به دیگران. خود گذری کار دارد. از خود راضی بودن؛ دیگران را کم زدن وکم حساب کردن ؛ دیگر هم از حیثیت واتوریتهء فردی می کاهد.
احترام متقابل وبرخورد صمیمانه ، مساعدت به کاروان صلح و دوستی ،همدلی ووطندوستی ، داد خواهی وعدالت اجتماعی ، ترقی و دموکراسی ، وحدت ملی و برابری حقوق انسانی برای رسیدن به اهداف والا وانسانی از سجایای شخصیت ها و رهبران بوده است!
در جوامع سرمایه داری شخصیت به کسی گفته میشود که دارای سرمایهء بزرگ ، دارای نوکران و غلامان و آرگاه و بارگاه باشد وبتواند سر نوشت عدهء را تعین نماید – هر چه خواسته باشد همانطور عمل نماید.
کیش شخصیت : عبارت از تشریح عوام فریبانه و غیر حقیقی آنجه در وجود کسی چنانکه گفته میشود موجود نباشد.هواخواهان، طرفداران وکسانیکه در موجودیت آن نفع میبرند وتاسرحد اغراق و غلو در وصف آن یاوه سرایی میکند واز هیچ میخواهند چیزی بسازند- اینست که به وی کیش دادند. این معلومیکه روشن و هویدا است در وصف آن هنوز هم بر شخصیت فرد تآثیر منفی میگذارد ویک روز نه یک روز این هوا از این ببر کاغذی بیرون میشود و دیده میشود که دانهء چارمغز یک مغز هم نداشت-باز چه خواهد شد؟
اینست که معتقد میشویم شخصیت را مردم میسازند؛ رهبر در بین شخصیت ها بوجود می آید
و هیچ کسی به کیش دادن دیگران شخصیت نمیشود تا خود چیزی نداشته باشد.
 
 


July 4th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي