ما و مردان ریشوی غرب
نصرت شاد نصرت شاد

                                                    فقر و فلسفه ، دلیل انقلابی شدن 

 

سرهاتان را بالا بگیرید

تا ما آگاهی طبقاتی را

درون آن کنیم ! .

آندو چنان شبیه هم بودند

که حضور همدیگر را

در سنگر

احساس نکردند .

 

در این نوشته کوتاه یادی از باکونین ، مارکس ، تروتسکی ، لنین و استالین خواهد شد . باکونین ، انقلابی روس ، یکی از نخستین منقدین نظریه مارکس و انگلس ، میان سالهای 1876-1814 زندگی نمود . او در مسکو و برلین حوالی سالهای 1840 فلسفه تخصیل کرد و از طریق هگلی های چپ با سه فیلسوف آلمانی یعنی هگل ، فیشته و فویرباخ آشنا گردید .

وی از سال 1861 بعنوان انقلابی فداکار، یک زندگی پر فراز و نشیبی را آغاز کرد . او یکی از پدران نظریه جنبش آنارشیسم است . چون پدرش یکی از زمین داران کلان روسیه تزاری بود ، در 30 سال اول عمرش با فقر دهقانان نظام مالک الرعیتی آشنا گردید ، و تحت تاثیر فلسفه کلاسیک ایده آلیسم آلمانی یعنی آثار فیشته ، شلینگ و هگل به طرح یک نظام اتوپیستی کمونیستی پرداخت .

در آغاز از بین هگلی های جوان احترام خاصی برای مارکس و انگلس قائل بود . وی در سال 1844 در پاریس با پرودن و مارکس دیدار کرد و در سال 1850-1851 در زندان اطریش به دو بار حکم اعدام محکوم شد و در سال 1857-1851 در زندان روسیه  توبه نامه ای به تزار نوشت و تقاضای عفو نمود .

باکونین در سال 1867 در انترناسیونال اول به مارکس و انگلس پیوست و پیام " به برادران روس ام " را نوشت . در آن پیام زیر تاثیر نچایف به تبلیغ و ترویج عملیات مستقیم تروریستی و انقلاب پرداخت . وی مدتی تحت تاثیر ناسیونالیسم روس خود را نماینده فرهنگ اسلاو میدانست .

او در سال 1871 در شورش  کمون پاریس شرکت نمود و بعد به سویس فرار نمود و درآ نجا کتاب  " خدا و دولت "  را منتشر کرد . مورخین سیر اندیشه مدعی هستند که باکونین در مقوله آزادی شاگرد هگل است چون در نظر او آزادی یک پروسه است و از طریق مبارزه سیاسی به تنهایی قابل دسترسی نیست .

او به مخالفت با مارکس و تئوری سازماندهی طبقه کاگر از طریق حزب کمونیست پرداخت و مارکس را متهم به قدرت طلبی نمود .باکونین به دو اشتباه مارکس اشاره میکند ؛ نخست اینکه تئوری او دکترینی است چون به آن صد در صد باور دارد و مخالفانش را دشمن می بیند و خود را در سوسیالیسم و کمونیسم ، ولی فقیه (پاپ) میداند . دوم اینکه  او غیر از بورژوازی ، سوسیالیستهای مخالف خود را همانقدر دشمن بشمار می آورد .

در رابطه با گفتار مارکس که طبقه کارگر سازماندهی شده  ، نوک نیزه و آوانگارد انقلاب است ، باکونین قیم پرولتاریا شدن مارکس را مورد انتقاد قرار میدهد . چون باکونین در پایان عمر خود هنوز شدیدا خواهان خشونت و عملیات مستقیم انقلابی علیه سازمانهای دولتی سیستم سرمایه داری بود ، منزوی شد و در تنهایی در شهر برن در سوئیس درگذشت . امروزه نظرات او هنوز در میان اتحادیه های کارگری پاره ای از کشورهای اروپای جنوبی مانند ایتالیا ، اسپانیا ، و فرانسه هوادارانی دارد .

 

         تروتسکی ، یکی از نظریه پردازان انقلاب اکتبر روسیه ، فرزند یک دهقان مرفه یهودی در ایالت خرسون در کشور اوکرائین در جنوب روسیه آنزمان بود . وی بین سالهای 1940-1879 زندگی نمود . او در دانشگاه اودسا در کشور اوکرائین در رشته ریاضیات درس خوانده بود . وی در زندان روسیه تزاری از طریق هگلی های چپ و آنتونیو لابریولا با نظریه مارکسیسم غیر دگماتیک آشنا شد .

     وی به مطالعه عمیق آثار پلخانف ، کائوتسکی ، مارکس و انگلس نیز پرداخت . تروتسکی رشته های فلسفه ، هنر و دین را از جمله فرمهای آگاهی میدانست و میگفت که فلسفه همیشه یک فلسفه اجتماعی نیز بوده است .

جامعه شناسی مارکسیستی متکی به نظرات آگوست کنت ، شاگرد سن سیمون ، یکی از سوسیالیستهای ابتدایی و تخیلی است . تروتسکی در جوانی معمولا نقل قولهایی را از فردیناند لاسال ، مبارز آلمانی ، می آورد . تروتسکی  درشرق روسیه مدتی مقالات و گزارشات اجتماعی خود را با اسم مستعار آنتید آوتو منتشر میکرد .

تروتسکی یک ادیب انقلابی بود که غیر از ادبیات روس ؛ بالمونت ، هرتسن ، بردیف ، سولویف ، دبرودیبف ، گوگول ، اوسپنسکی ، و آندریف ، - به ادبیات غرب ملنند آثار هاپتمن ، نیچه ، ایبسن ، و شنیزلر نیز عشق میورزید .

در نظر او ادبیات کلاسیک میتواند نقش توصیف تاریخی داشته باشد . او با زبان و سبک گوگول و تولستوی همانقدر آشنا بود که با نثر اسحاق بال و اشعار پاسترناک و یسنینس . تروتسکی یک متفکر امکانات  و یک جامعه شناس خیالپرداز بود . وی غیبگو نبود بلکه پیشگو بود . به او لقب قلم داده بودند.

مجموعه آثار و نامه های تروتسکی احتمالا به 80 جلد میرسند . او در تمام عمر خود به تشکیل مجلات فرهنگی-اجتماعی  پرداخت ؛ از آنجمله – پراودا در وین ، کلام ما در پاریس ، بولتن مخالفین در برلین بودند . مجموعه سالهایی که تروتسکی در قدرت و اداره شوروی بعد از انقلاب شرکت داشت بین سالهای 1923-1918 هستند .

تروتسکی در تبلیغ و ترویج و بحث نظراتش ، فرم ادبی را ترجیح میداد . وی میگفت که آنطور که هیتلر طبقه کارگر آلمان را نابود کرد ، استالین نیز طبقه کارگر روسیه را نابود خواهد کرد و به نقل از ماخایسکی آنارشیست مینویسد که یکروز روشنفکران سازمانهای سوسیال دمکرات از طریق بوروکراتیک بر طبقه کارگر حاکم خواهند شد .

تروتسکی در مخالفت با سنترالیسم بوروکراتیک لنین ، شعار سنترالیسم دمکراتیک را مطرح نمود . لنین در سال 1904 نوشت که انقلابیون حرفه ای روس باید مانند زمان یعقوبی های انقلاب فرانسه رادیکال شوند . تروتسکی لنین را از جمله عارفان فرم های سازمانی مبارزه میدانست .

همزمان با تروتسکی ، روزا لوکزمبورگ به انتقاد از حزب و دیکتاتوری پرولتاریای لنین پرداخت . امروزه اشاره میشود که آنان چنان  شبیه هم بودند که وجود همدیگر را متوجه نشدند . تروتسکی در مقابل دولت یعقوبی مرکزی تروریستی استالین ، دیکتاتوری پرولتاریا را پیشنهاد نمود .

نظزیه انقلاب مداوم تروتسکی بین سالهای 1906-1904 تحت تاثیر نظریه اقتصاد مارکسیستی  آلکساندر پاروس-هلپهند بوجود آمد . در زمان انقلاب اکتبر، روسیه کشوری دهقانی با 100میلیون دهقان و 5 میلیون کارگر کارخانه  بود .

امروزه اشاره میشود که جنگ داخلی روسیه بعد از انقلاب بتدریج موجب  لغو مطبوعات  آزاد ، ممنوعیت احزاب غیرکمونیستی ،ممنوعیت شوراها ، و نابودی دمکراسی حزبی شد . و حزب بلشویک در جنگ داخلی بصورت یک سازمان توده ای نظامی بیرون آمد چون کادرهایش بدون کنترل روی دولت و بخش اقتصاد ، پلیس مخفی چکا ، و سازمان امنیت ، غالب شدند و اردوگاههای کاراجباری براه انداختند و تمایلات اصلاح طلبی را با خشونت پاسخ دادند و چون بلشویکها شبیه یعقوبی های  انقلاب فرانسه شدند ، حزب کار دیگر قادر نبود جامعه و دولت را کنترل کند .

 

شلیاپنیکف ، رهبر کارگران مخالف ، حزب بلشویک را در سال 1922 ، آوانگارد یک طبقه غایب ، نامید . امروزه اشاره میشود که گرچه جنبش انقلابی 1918-1917 در اروپا به حکومت غالب شاهان پایان داد و جنگ داخلی را تمام کرد ، ولی دیکتاتوری های جدیدی مانند فاشیسم و استنالینیسم روی کار آمدند .

لنین پیش از استالین بارها در مورد بی ریشه گی بوروکراتیک حزبی هشدار داده بود . سولژنیسین 40 سال بعد کاراجباری در اردوگاههای نابودی را در رمان گولاک به نثر کشید . در زمان استالین هرچه اختلاف میان ظاهر و واقعیت بیشتر میشد ، رهبری دولت کمتر توانست از ترور در جامعه دست بردارد .

دهها سال بعد از مرگ استالین ، اسحاق دویچ از تروتسکی واقعی در یک بیوگرافی بزرگ اعاده حیثیت نمود . با ترور تروتسکی توسط استالین ، هدف این بود که نام او را از تاریخ جنبش کارگری سوسیالیستی پاک کنند .

آنهایی که منافعی در نظام استالینیستی داشتند ، تروتسکی را دشمن خود میدانستند ، از آنجمله هواداران نظریه سوسیالیسم در یک کشور و دیکتاتوری بوروکراتیک حاکم بر کارگران و دهقانان .طی دهها سال هزاران مبارز تروتسکیست توسط جنایتکاران استالینیستی در کشورهای شوروی ، اسپانیا ، فرانسه ، چین ، و ویتنام کشته شدند .

پیش از ترور تروتسکی ،ماموران استالین ، منشی و پسر او را نیز بقتل رساندند . ارستگرایان آلمانی قبلا رهبران جنبش کمونیستی اسپارتاکوس یعنی روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت را نیز بقتل رساندند . آلفرد دوبلین در رمان " نوامبر 1918 " این جنایت را در ادبیات ابدی نمود . یورگ سمپرون نیز در یک رمان جاسوسی به توصیف قتل تروتسکی پرداخت . تروتسکی که یک ادیب انقلابی جنبش کمو نیستی بود ، استالین را پیش از مرگ ، گورکن انقلاب نامیده بود .


September 26th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي