• از سياهي گذشته شد فرا
• آریان پور در این حکم، مفاهیم «سیاه» و «سرخ» را از سوئی به معنی سمبولیک آنها ـ ارتجاعی و انقلابی ـ به خدمت می گیرد و از سوی دیگر مفاهیم زمانی «امروز» و «دیروز» را.
• سرخی توفانی زمان حال در جهان بینی آریان پور منشاء خود را در سیاهی دیروز دارد.
• آریان پور به نحوی از انحا ـ احتمالا بدون اینکه خود متوجه شود و بخواهد ـ میان سیاهی دیروز و سرخی توفانی امروز، رابطه علی برقرار می کند.
• اشکال اصلی اشاعه شعور در فرم شعر درست به خاطر همین قید و بندهای فرمال است:
• سیاهی بدین طریق علت سرخی تلقی می شود.
• درست اندیشی کاری بسیار دشوار است و این دشواری استثناء نمی شناسد.
• چه بسا حتی غولان تفکر مفهومی تحت تأثیر سنت و عادت، خطه درست اندیشی را ترک می کنند و به داوری ها شتابزده و نادرست دست می زنند.
• آریان پور بهتر از هرکسی می داند که توفان اجتماعی علت دیگری دارد، بسان توفان دریا که قبل از اینکه خارجی شود و فرم نمودین کسب کند، در اعماق هزاران کیلومتری دریا، در ظلمات دریا، دور از دیدرس بنی بشر نطفه می بندد.
• توفان های اجتماعی ریشه خود را در تضاد بنیادی میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی هر جامعه و همبود دارند.
• تشدید تضاد میان دو قطب این دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی است که دیر و یا زود برونی می شود و در فرم های گونه گون جنبش های اجتماعی نمایان می گردد.
• شعور، ریشه در وجود دارد، ایدئولوژی اجتماعی ریشه در ساختار جامعه و همبود.
• میان دو قطب دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی همان رابطه دیالک تیکی ئی برقرار است که میان دو قطب دیالک تیک محتوا و فرم.
• تشدید تضاد و انفجار وحدت فی مابین قطب های دیالک تیک محتوا و فرم، نتیجه ناگزیر توسعه روزافزون محتوا ست که برای اندام ورزیده و تنومند خویش چارچوب فراختری می طلبد، میدان توسعه پهناورتری می طلبد.
• دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی بسط و تعمیم همین دیالک تیک محتوا و فرم است.
• رشد بی امان نیروهای مولده (محتوا) روزی ناگزیر با مناسبات تولیدی تنگ خویش در تضاد لاینحل قرار می گیرد و برای کسب میدان فراخ رشد، فرم کهنه را منفجر می کند، بسان انسان بالغگشته ای که کت و شلوار ایام کودکی را به وقت پوشیدن جر می دهد.
• شاید منظور آریان پور هم همین باشد:
• در سیاهی دیروز است که سرخی توفانی امروز نطفه بسته است:
• آنتی تز در رحم تز رشد و نمو کرده است، تا روزی با نفی تز و لاجرم با نفی خویشتن خویش، به صورت سنتزی برون آید.
• از دل سرخ كنون آيد پديد
• سبزي آينده نو آفريد
• به همان سان که از دل سیاهی دیروز، سرخی توفانی امروز پدید آمده، سبزی فردا نیز از دل سرخی توفانی امروز پدید خواهد آمد.
• ایراد این جهان بینی آریان پور و مولوی و غیره در کشیدن دیوار میان عناصر متشکله تریاد ماده ـ مکان ـ زمان است.
• خواننده ـ بی آنکه به خود آید ـ برای زمان، وجودی مستقل از ماده و مکان تصور خواهد کرد.
• اما در واقع، هیچکدام از عناصر یاد شده به تنهائی نمی توانند وجود داشته باشند:
• نه ماده بدون مکان و زمان و حرکت وجود دارد و نه بقیه بدون ماده و گسسته از یکدیگر می توانند وجود داشته باشند.
• ماده در زمان و مکان (به مثابه فرم وجودی اش) در حرکت و جنبش است.
• این حکم آریان پور در بهترین حالت می تواند به مثابه تریاد هگلی تز ـ آنتی تز ـ سنتز تفسیر شود.
حکم سوم
• بين درون غنچه نوزاده اي• تخم فردا، نوگل نازاده ای
• آریان پور در این حکم، مقوله پیوند را به تشریح می نشیند:
• میان غنچه و تخم و نوگل، پیوند دیالک تیکی برقرار می کند:
• تخم بمثابه آنتی تز در درون غنچه بمثابه تز، پس از تشدید تضاد فی مابین به صورت نوگلی بمثابه سنتز بیرون می آید.
• این توضیحی استه تیکی برای تئوری توسعه است:
• توسعه سمت مند بالنده.
• مراجعه کنید به تئوری توسعه
حکم چهارم
• هر چه را تو بنگري، آن يك، دو است• هم پيام كهنه، هم پيك نو است
• آریان پور در این حکم به توضیح تضادمندی همه چیز هستی کمر می بندد:
• هر یگانه واحد و یکپارچه حاوی ضد خویش است:
• دیالک تیکی از تز و آنتی تز است، تضادمند است، میدان وحدت و تضاد اضداد است:
• به سبب وحدت اضدادش، چیزی معین است، یگانه است، به قول آریان پور.
• به سبب ستیز همزمان اضدادش در حرکت و جنبش مدام است، آبستن نو است، نوئی دشمن خو و نافی و منکر.
• هرچه هست دیالک تیک نو و کهنه است.
• هیچ چیز آن نیست که می نماید، هیچ چیز ابدی و همیشه همان نیست.
• ایستائی و چیستائی چیزها گذرا ست، نسبی است.
• تغییر و تحول چیزها اما مطلق است.
• در دیالک تیک حرکت و سکون نقش تعیین کننده از آن حرکت است و حرکت مطلق است.
حکم پنجم
• كهنه و نو در ستيز بي درنگ• قلب هر چيز است يك ميدان جنگ
• مقولات کهنه و نو از مهمترین مقولات فلسفی اند:
• آریان پور با همین مقولات کهنه و نو از دیالک تیک تز و آنتی تز پرده برمی دارد:
• هر چیز دیالک تیک کهنه و نو است، قلب هر چیز میدان وحدت و ستیز کهنه و نو است.
• آنچه آریان پور ناگفته می گذارد و می گذرد، دیالک تیک وحدت و تضاد است، دیالک تیک همبائی و ستیز است.
• یا به سبب فرم دست و پاگیر شعر، وحدت کهنه و نو مورد صرفنظر قرار می گیرد و یا آریان پور وقوف روشن و تسلط راستین به دیالک تیک ماتریالیستی ندارد.
• خیلی از آدم ها مارکسیسم ـ لنینیسم را به مثابه مجموعه ای از آیات و احادیث و روایات تلقی می کنند و تنها هنر چندش آوری که دارند، تکرار اوتوماتیک بجا و نابجای این آیات چه بسا بی جان و مرده است.
• قلب هر چیز میدان وحدت و «مبارزه» اضداد است.
حکم ششم
• نو فرو كوبد رقيب كهنه را• زو بپالايد حريم خانه را
• در جهان بینی آریان پور، نو بسان سردار سلحشوری کهنه را می کوبد و از خانه می تاراند:
• حریم خانه را از لوث وجود کهنه تطهیر می کند.
• خدا کند، که او فقط به دلیل فرم تبیین خویش، یعنی به دلیل فرم شعر، مجبور به ترسیم مکانیکی، مثله و مخدوش غلبه نو بر کهنه است.
• و گرنه ماجرای غلبه نو بر کهنه از قراری بکلی دیگر است:
• هرکس سری به مکتب مارکس و انگلس و لنین زده باشد، می داند که از «پالایش حریم خانه از لوث وجود کهنه» خبری نیست.
• امر غلبه نو بر کهنه از معبر دیالک تیک پیوست و گسست می گذرد:
• نو همه جنبه های بالنده و حیات مند کهنه را از آن خود می کند، توسعه بیشتر می دهد و بر اساس آنها آینده را می سازد.
• لنین در این زمینه صراحت خارق العاده داشته است، مثلا در اثر خود تحت عنوان «دولت و انقلاب»
• تخریب و نابودسازی کهنه به معنی مکانیکی اش نه کردوکار کمونیست های علمی، بلکه آنارشیست ها و چپ های غارنشین است.
• نیروهای نو جامعه را بر پایه هیچ نمی سازند:
• بر اساس هیچ نمی توان چیزی ساخت.
• انسان ها جامعه خود را بر اساس چیزهای مادی و معنوی که از نسل های پیشین به میراث می برند، می سازند.
• یعنی همه چیزهای مثبت و حیات مند جامعه کهنه حفظ می شود و توسعه داده می شود.
• آریان پور به احتمال قوی بهتر از ما می داند.
حکم هفتم
• زين كشاكش، خويش هم ديگر شود• آن چه نو بوده است، خود نوتر شود
• در جهان بینی اریان پور غلبه نو بر کهنه به نوتر شدن نو منجر می شود.
• او احتمالا به سبب فرم شعر خطای چنین فاحشی مرتکب می شود:
• و گرنه، نو پس از غلبه بر کهنه، خود به کهنه بدل می شود و در بطن کهنه جدید، نو جدیدی نطفه می بندد و وحدت و ستیز اضداد، ساز خود را از سر می گیرد.
• آنتی تز، در روند غلبه بر تز، نه فقط تز را، بلکه خویشتن خویش را نیز نفی می کند:
• تبر بر ریشه خویشتن خویش نیز فرود می آورد.
• نتیجه این نفی تز و آنتی تز، چیز جدیدی است که سنتز نام دارد و پس از تشکیل به تز بدل می شود و در بطنش آنتی تز شروع به رشد می کند.
پرولتاریا با نفی بورژوازی، خود را نیز به مثابه پرولتاریا، به مثابه طبقه فاقد مالکیت بر وسایل تولید نفی می کند، تا جامعه انسان های آزاد تشکیل شود.
ادامه دارد.