نهضت اصلاح دینی و جنبش اخوان المسلمین
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 

قسمت اول

قبل از آن که به جنبش اخوان المسلمین پرداخته شود، بیرابطه نخواهد بود تا پیرامون نهضت  های سیاسی و مذهبی در اسلام بعد از دوران خلفای راشدین  اندکی اشاره شود . پس از خلفای راشدین و سقوط نظام خلافت اسلامی به دامن ملوکیت شیرازۀ نظام خلافت اسلامی از هم پاشید؛ گرچه پیش از آن هم رخداد ثقیفۀ بنی ساعده و امتناع حضرت علی تا شش ماه از بیعت به خلیفۀ اول مسلمین و جهت گیری عبدالرحمان بن عوف خلاف وصیت حضرت عمر به نفع حضرت عثمان و قیام کوفیان در برابر خلیفۀ سوم و به شهادت رسیدن او حوادث دلخراشی در جهان اسلام بعد از رحلت پیامبر اسلام  بود که در تمامی رویداد های بعدی در جهان اسلام به نحوی تاثیر گذاشته است . این حوادث در واقع جریان های خاموشی بود که حرکت آن نسل به نسل در جامعۀ اسلامی ادامه یافت تا زمانیکه مردان مدبری چون علی در قید حیات بود . اشد تلاش کرد تا بخاطر جلوگیری از شکستن شیرازۀ جامعۀ نو پای اسلامی به صبر و استقامت تن داده و به قول علی شریعتی بیست سال سکوت کند و رنج های بی پایان خود را با فریاد زدن در چاههای نخلستان های مدینه و بغداد اندکی التیام ببخشد . نباید اشتباه کرد که رنج علی رنج قدرت و رسیدن به مقام و منزلت نبود؛ بلکه رنج او رنج اسلام بود و ناروایی های شماری بود که با استفاده از خلافت اسلامی و نام خلیفۀ مسلمین دست به تخلف و استفاده جویی میزدند و نرمش خلیفه در برابر این عوامل فساد در جامعۀ نوپای اسلامی سخت او را میدرداند . این همه رنج ها را باز هم بخاطر از هم نپاشی نظام اسلامی ناگزیرانه پذیرا گردید . او بود که باز هم بخاطر جلوگیری از آشوب در زمان قیام کوفیان فرزند خودش و فرزند عمر را برای حفاظت خلیفه توظیف کرد و اما آشوب چنان بزرگ بود که این دو کاری را از پیش برده نتوانستند .  عواقب ناگوار این رخداد ها در جنگ جمل به کلی آشکار گردید و برای اولین بار میان صحابۀ پیامبر رویا رویی دست داد . این حادثه در واقع انشعاب بزرگی را در میان مسلمانان بوجود آورد و معاویه توانست از این حادثه به نفع خود استفاده کند . معاویه با استفاده از اشتباۀ اشعری موکل حضرت علی که گفت علی را خلع کردم و نمایندۀ معاویه خلاف تعهد به عوض اعلام خلع معاویه، اعلان نمود که نمایندۀ علی کناره گیری او را  از خلافت ابراز کرد و پس معاویه خلیفۀ مسلمین است . معاویه با این ترفند قدرت خود را در شام حفظ کرد و نظام یک پارچۀ اسلامی تجزیه گردید . شام مرکز پادشاهی معاویه  و کوفه مرکز خلافت علی گردید ؛ اما بعد از معاویه به اساس وصیت معاویه فرزندش یزید به قدرت رسید و دست به جنایت زد و قیام امام حسین را به فجیع ترین حالت سرکوب نمود. پس از حادثۀ کربلا برای خون خواهی حسین محمد حنیفه برادرش بر ضد یزید قیام کرد و بعد از شهادت یا مفقودی او جنبش هایی به نام کیسانیه و مختاریه به طرفداری او بر ضد اموی ها قیام کردند .

پس از آن قیام های وخونینی بصورت پیهم برای خون خواهی حسین بوسیلۀ بازمانده گان حسین بر ضد شاهان اموی قیام کردند که در تاریخ به نام قیام های خانوادۀ ابوطالبی یاد شده است . این قیام ها چنان بوسیلۀ ملوک اموی بصورت بیرحمانه سرکوب شدند که تفصیل هر یک موی بر اندام آدمی راست میگردد . اموی ها چنان در برابر خانوادۀ حضرت علی از در خصومت پیش آمدند که حتا برای ملا امامان دستور داده بودند تا از مقابر و منابر بر ضد علی و خانواده  اش تبلیغ کنند. این حالت تا زمان عمر ابن عبدالعزیز معروف به عمر ثانی ادامه داشت و بالاخره بعد از دهۀ نود هجری بر این تبلیغات خصمانه پایان داد .

پس از آن هم قیام های زیادی بر ضد اموی ها بوقوع پیوست تا آنکه آخرین شاۀ اموی مروان حمار بوسیلۀ عباسی ها سرنگون گردید و عباسی ها بر تعهدات خود پا نهاده و به عوض انتقال قدرت به امام علوی ها منصور عباسی پس از برادر خود قدرت را غضب نمود . پس از آن تمام هواخواهان  علوی ها را کشت . قتل جنایتکارانه و نامردانۀ ابومسلم خراسانی یکی از حامیان مهم علوی ها در خراسان ریشه در همین کشتار های بیرحمانه دارد . این گونه قیام ها یکی پی دیگر بر ضد عباسی ها ادامه یافت و از جنبش هایی به رهبری بابک خرم دین، ابن مقفع و جنبش راوندیه می توان یاد آورد شد؛ اما این حرکت ها بیشتر رنگ صرف سیاسی داشتند و بعد رنگ  مذهبی را به خود گرفتند . فاطمی ها که خود را منسوب به خانوادۀ علی و فاطمه میدانستند، در مصر قدرت رسیدند و برای گسترش حاکمیت خود به دعوت گری رو آوردند . چنانچه ناصر  خسرو بلخی را بحیث داعی خود به خراسان فرستادند و در تبعیدگاۀ خود در یمگان بدخشان وفات نمود . پس از آنهم جنبش هایی در خراسان و عراق بر ضد عباسی ها سر بیرون کردند . چنانچه جنبش معروف اسماعیلی ها در حصار های الموت در  ایران میتوان یاد آور شد و انگیزههای مذهبی سبب شد تا نصیر  الدین طوسی هلا کو را برای سوختاندن و تخریب بغداد ترغیب نمود . به همین سلسله جنبش هایی به نام زنگی در نهاوند و درویشیه در خراسان بر ضد حکام بغداد بوجود آمدند که حافظ هم در آثار خود از این جنبش یاد آوری کرده است . صفوی های ایران 907-1335 هجری که موسس آنان صفی الدین اردبیلی بود، تحت چتر همین جنبش بوجود آمدند و اما بعد از به قدرت رسیدن شیعۀ راستین را قربانی سلطۀ خود نمودند . جنبش های یاد شده بصورت عموم سیاسی و مذهبی بوده و هر کدام از داشتن برنامه های مدون اصلاحی رنج می بردند . هدف اصلی آنان مبارزه بر ضد حکام مستبد بغداد و حکام مستبد محلی برای کسب استقلال بود .

در میان این رخداد های سیاسی شماری فقها کم توجه به جریان های سیاسی بیشتر مصروف ارایۀ فتوا در بخش های عبادی و فقۀ معاملات بودند که این تلاش های آنان نوعی فرقه  گرایی را در اسلام  دامن زد . این بدان معنان نیست که امامان و پیشوایان دین نسبت به اوضاع جهان اسلام بی تفاوت بودند؛ بلکه در این رابطه توجۀ جدی داشتند . چنانچه امام اعظم از لحاظ سیاسی تمایل به جنبش علوی داشت و خواهان انتقال خلافت از خاندان اموی به خانواۀ علوی بود. در این میان بودند، گروههاییکه از این رخداد ها بر ضد اسلام استفاده کرده و به بهانه های مختلف اختلافات میان مسلمانان را دامن میزدند . زیر پوشش اسلام و مذهب اهداف ضد اسلامی و مذهبی خود را به پیش می بردند؛ گرچه در آنزمان از فرقه های  مذهبی به نام اسلام خبری نبود و گروههایی به نام های خوارج و غیر خوارج عرض اندام کردند و بعد ها گروههایی به نام رافضی و ناصبی در جهان بوجود آمدند که از آن به بعد در تبانی با استفاده جویان و قدرت طلبان و دشمنان اسلام بذر نفاق را در جهان اسلام کاشتند که تا امروز ادامه دارد . این اختلافات در یک مرحله سبب شد که گروههاایی با استفاده از نام امامانی مانند امام احمد حنبل، امام شافی، امام مالک و امام اعظم دست به فرقه سازی در اسلام زدند و شاهان اموی هم که بقای خود را در بستر همچو اختلافات میدیدند . بر این فرقه گرایی ها نفت افگندند و آنرا تندتر گردانیدند . در حالیکه هدف امامان تشکیل فرقه های اسلامی و ایجاد نفاق میان مسلمانان نبود . آنان بنا بر متون اصلی دین که قرآن کریم و سنت پیامبر است، دست به یک سلسله فتوا ها زده وهدف آنان حل دشواری های مسلمانان بود و نه ایجاد فرقه ها و نفاق میان آنان . بعد از وفات امامان شاگردان آنان آثار امامان را جمع آوری کرده و در تبانی با نظام های مستبد نام مذاهب مختلف را بر آنها نهادند . در حالیکه هدف امامان تکامل دین بود، نه نفاق در دین . آنان خواستند تا بدین  وسیله نوعی قشریگری و انجماد گرایی در دین را از میان برداشته و باب آزادی های فکری را برای پویایی شریعت در حوزههای لازم بگشایند .  به همت این ها و سایر فقها و دانشمندان مسلمان بود که دروازۀ اجتهاد در قلمرو اسلام تا قرن هفتم هجری ادامه یافت که بنا بر عواملی مختلف که دلیلش هم روشن نیست، این روند روشنگرانه و پویا متوقف گردید  و چراغ حراست از آزادی های فکری در جهان اسلام به خاموشی گرایید که دخالت شماری فقها را بخاطر هراس از پراگنده گی در اسلام و استفادۀ ابزاری از دین نمی توان انکار  کرد . این ها هراس داشتند که مبادا این روند به فرقه گرایی هایی در اسلام بینجامد که شیرازۀ وحدت  اسلامی را نابود بسازد . چنانچه اکنون ما شاهد اضافه تر از 300 فرقه های کلامی و بیشتر از آن فرقه های عرفانی و تصوفی در جهان اسلام موجود است که درد سر عجیبی را برای جهان اسلام ایجاد کرده و روند نظام سازی در اسلام را به چالش برده اند .  تفقه و اجتهاد بیشتر در دایرههای تنگ بویژه در حوزههای عبادی و بخشی هم پیرامون فقه معاملات صورت میگرفت که در این زمینه کارهای فقهی امام اعظم خیلی شایان تقدیر است . چنانچه او در مورد نماز جمعه نظر سخت گیرانه یی دارد . به باور او امام جمعه خلیفۀ راستین و امام واقعی مسلمانان بوده که شخص مومن، صادق، پرهیزگار و آگاه بوده و مجری شریعت در جامعه باشد . به همین ترتیب امام جمعه ها در سطح ولایت ها، ولسوالی ها و علاقداری ها از چنین مواصفاتی برخوردار باشند . هر گاه این  گونه اندیشه ها در موارد مهم حکومتی و تعیین چهارچوبه های سیاسی و اقتصادی نظام اسلامی صورت میگرفت  . در حالیکه از اندیشیدن در محور های مهم اسلامی از قبیل طرحریزی اساسات نطام اسلامی و طرح مسایل مهم وکلان سیاسی واقتصادی بدور بودند . هر گاه در آنزمان کاری در عرصۀ چگونگی نظام اسلامی صورت میگرفت و پیرامون نظام شورایی در اسلام کار میشد . بعید نبود که امروز مسلمانان احتیاج غرب نمی بودند و ناگزیر به پذیرش دموکراسی غرب نمی بودند . کوچگ نگری فقها و مجتهدان در رابطه به طرح اساسات واقعی نظام اسلامی سبب شد که طی چندین قرن شاهان مستبد و عیاش بر سرنوت مسلمانان حکومت کردند که داستان های کتاب « هزار و یک شب » گواۀ روشنی از زنده گی ننگین شاهان عباسی است . دلیل این خود داری ها در کنار یک سلسله مسایلی که نمی توان از آن چشم پوشید، هراس فقها و اندیشمندان مسلمان از زمامداران حاکم بود؛ زیرا آنان هرگز موقع نمیدادند که فقها زیر نام اسلام پیرامون نحوۀ نظام اسلامی و بویژه ساختار شورایی در آن دست به اجتهاد بزنند و صرف در ساحاتی اجازه میدادند که منافع سیاسی شاهان را به خطر تهدید نمیکرد .

از گفته های بالا فهمیده می شود که پس از خلفای راشدین تا قرن هفتم دو جریان در جهان اسلام بیشتر پررنگ بود، یکی سیاسی و دیگری فقهی بود . جریان سیاسی به تدریج فقهایی را به محور خود کشاندند و بالاخره رنگ مذهب را به خود گرفتند که تحول شکل گیری مذهب تشیع نمادی از این گونه  حرکت سیاسی است؛ یعنی در زمان قیام ها بر ضد شاهان اموی وعباسی چیزی به نام شیعی وجود نداشت  و هرگز این قیام ها رنگ مذهبی نداشت؛ بلکه بیشتر رنگ سیاسی داشت که بخاطر خون خواهی حسین و صورت میگرفت و این قیام ها برحق بود؛ زیرا تمام این قیام ها برضد حکام مستبد و غاصب صورت میگرفت و اما کسانی آمدند که این قیام ها را رنگ مذهبی داده و در چهارچوب امامت بسیجش نمودند . درکنار این حرکت جریان فقهی با قوت خود به راه اش ادامه داد که به تدریج جانشین مذاهب گوناگون شدند. افزایش مذاهب خود به خود تضاد های مذهبی را دامن زد و مسلمانان را بیشتر متفرق گردانید. فرقه گرایی ها به اندازه یی به مخاصمت انجامید که حتا زنده گی مسالمت آمیز میان فرقه های مختلف را بهم زد .

این سبب شد که گروهها و فرقه های متعصب تبلیغات غلطی را راه اندازی کرده و اسلام یک پارچه را در گام اول به نام تشیع و تسنن دو پارچه کردند . در این راه چنان افراط نمودند که حتا تسنن را به یک قلم غاصب خلافت خواندند .  در حالیکه ملیون ها مسلمان که پیروی امامان اهل سنت بودند، خود در موجی از استبداد زمامداران فاسد ناکزیرانه زنده گی داشتند و حتا برضد نظام های حاکم آنزمان قیام ها نمودند . نه  تنها این که فرقه های تسنن هم قربانی اختلافات مذهبی هستند، چنانچه تضاد فرقۀ وهابی با سایر فرقه های تسنن و  تشیع به همگان آشکار است و به همین گونه به نحوی از انحا پیروان مذاهب چهارگانه با یکدیگر اختلافاتی دارند که گزینش مذهب بجای تکامل راۀ اسلام را به سوی  تفرقه و رکود کشانده است . در حالیکه اختلافات میان آنها جزیی و فرعی بوده و نه اصولی و اساسی . این اختلافات فرعی سبب شده که افرادی از آن بحیث ابزار استفاده کرده و از آنان بحیث ابزار سیاسی استفاده کنند .

سیر و صعود مذهب از گذشته تا کنون به گونه های مختلفی راۀ خود را پیموده است . دیروز گرایش ها و تمایلات سیاسی سبب شد تا این تمایلات به نحوی از انحا جاگزین مذهب شدند و امروز می بینیم که عکس موضوع جریان داشته و در حال تکامل است . امروز می بینیم که گروههای سیاسی چه در تشیع  و چه در تسنن می خواهد مذاهب را به سوی سیاست کشانده و از باورمندان به مذهب تشیع و تسنن استفادۀ ابزاری کرده و آنان را به سوی اهداف سیاسی خود توجیه مینمایند . در این گروههای مذهبی و فرقه های فقهی هر گز نتوانستند به مثابه متفکران احیاگر در جهان اسلام عرض اندام کرده و روند احیا  گری های فکری را در جهان اسلام باز نمایند  .

برای اولین بار در قرن هشتم جنبش اصلاحی سلفی به همت امام ابن تیمیه ۱۲۶۳۱۳۲۸ میلادی و ابن قیمیه در جهان اسلام بوجود آمدند . ابن تییمه  پیرو بدون چون و چرای نقل  و حدیث و مخالف با تمام مذاهب اسلامی تا سرحد تکفیر بود . وی پیرو امام حنبل بود، با عقلانیت سازگار نبوده و گرایش های ضد عقلی داشت . هر چیزی را که در سنت نمی یافت با آن مخالفت میکرد . او افکار فراموش شدهٔ امام حنبل را در قرن هشتم هجری دوباره احیا کرد . با آنکه این امامان برای پیشبرد اهداف خود متحمل دشواری های زیادی شدند و اما حرکت شان به یک جنبش مبدل نگردید . از همین رو بعد از وفات آنان حرکت شان به باد فراموشی نهاده شد تا آنکه در محمد ابن عبدالوهاب نجدی  در نجد قیام کرد  . عبدالوهاب نجدی در قرن هژدهم افکار ابن تیمیه را سر و صورت داده و تحرک بخشید . افکار او در قرن ۱۲ه ق در منطقهٔ نجد هواخواهانی پیدا کرد  .جنبش وهابی در واقع ادامهٔ همان جنبش سلفی گذشته است که تحت سلطهٔ عثمانی ها  به رهبری محمد ابن عبدالوهاب نجدی ۱۷۰۳- ۱۷۹۳ زیر شعار مبارزه با شرک و خرافات آغاز شد . این اسلام گرای رادیکال گفتمان دینی – سیاسی و حرکت شبه نظامی خود را با شعار مبارزه با خرافات آغاز کردو مدعی بود که حکومت ها و جوامع اسلامی انحراف کرده اند . این افکار در عصر حاضر یکی از جلوه های بنیاد گرایی به شمار میرود که با وجود شعار های اصلاح طلبانه و احیا گرانهٔ خود به خاطر ماهیت واپسگرایانه گذشته نگرانهٔ از اندیشه های اجتهادی و انتقادی دوری گزیده  و به جمود٬ رکود وقشری گری دامن زده و خشونت های فرقه یی را  ترویج کرده است .

بین آرا و اندیشه های وهابیون ٬ حنبلی ها  ابن تیمیه و خوارج شباهت هایی وجود دارد؛ این ها سایر فرقه های اسلامی را مشرک می خوانند، بنا به برداشت خاص شان از توحید بسیاری آداب و  رسوم اسلامی را شرک می گویند، اعمالی را گناهٔ‌ کبیره می خوانند که هیچ یک از فرقه های اسلامی آنها را گناهٔ‌ کبیره نداسنته و موجب کفر نمی دانند . جمود در فهم دین و تعصب جاهلانه نسبت به آموزه های دینی از دیگر ویژه گی های آنان است . این ها یدون در نظر گیری پایه های عقلی و اصول دینی به ظاهر روایات  و منقولات باور داشته و به عقل وادراک بها نمیدهند . مشارکت ملی ٬ شمارهٔ   ٬ ۲۴ نوومبر

از گفته های بالا بر می آید که سابقۀ جنبش اصلاحی و نهضت دینی به سه یا دو قرن پیشتر میرسد که تاکنون در چندین الگوی مختلف گاهی هم متضاد٬ در عمل و عکس العمل متقابل با یکدیگر تجلی کرده اند . این ها خواستند، فکر اصلاحی خود را از اندیشه های فلسفی غنا ببخشند و کوشیدند تا با  تمیز فساد از اصلاح؛ اصلاح دینی را یگانه بدیل برای محو فساد در بستر اندیشه های فلسفی تیوریزه  بسازند .  این ها می گویند که

فلاسفه در گذشته باور داشتند که جهان از هیولا  و صورت تشکیل شده است . هیولامادهٔ خالص٬ مجرد  و بدون ( تغییر ) است و صورت همه ویژه گی های مانند رنگ٬ وزن٬  حجم و شکل میباشد یا هر صفتی که  ماده  بر آن تعلق بگیرد٬ تنها صورت است که تفاوت میان اشیا را از یکدیگر آشکار میسازد و گرنه هیولا حالت ثابت ماده است که ظرفیت پذیرش هر نوع تغییر را داشته و قالیت پذیرش صورت ها و اشکال مختلف را دارد . د رحالیکه هیولا در همهٔ آنها یکسان و ثابت بوده و در ماهیت های مختلف جلوه مینمایند که  ماهیت اشیا تابع صورت  آن ها است . زمانیکه شی از یک حالت به حالت دیگر تغییر می یابد٬ در واقع ماهیت آن خود را از دست میدهد . این ها مدعی اند، زمانیکه

  یک شی از صورت اولی خود جدا شده و با از دست دادن شکل اولی خود در واقع  ماهیت خود را از دست میدهد که از  این نظر دستخوش فساد میگردد . از این نظر صورت و شکل حالات متغیر ماده است . نظر اصلاح گرایان دینی ریشه درا ین تعبیر دارد .

به نخستین جنبش اصلاحی در جهان اسلام سلفیت می گویند که شاخهٔ عربی آن به نام وهابیت به رهبری نجدی معروف بوده و ( عباس محمود عقاد:  اسلام در قرن بیستم ) شاخهٔ هندی آن مشمول تلاش های فقهی و فکری شاه ولی الله دهلوی ۱۷۵۳۱۸۱۵- ۱۱۱۴۱۱۷۶ است  که با وهابیت عربی درعرض یکدیگر قرار داشتند . هر چند تلاش های دهلوی به  یک جنبش فکری نینجامید و اما منبع الهامگیری افکار تازه یی گردید که به تاثیر پذیری از آن جنبش جهادی سید احمد بن عرفان ۱۷۸۱۱۸۳۱۱۲۰۱۱۲۴۶ ق ٬ جریان سلفی صدیق حسن خان ۱۳۰۷۱۲۴۸۱۸۳۲۱۸۹۰ و تاسیس دارالعلوم سنتی دیوبند ۱۲۸۳۱۸۶۶ بوجود آمدند .   (‌ ابوالحسن ندوی ٬ جنبش اسلامی درهند)

در این زمان اوضاع عمومی جهان اسلام رو به خرابی بود . درگیری های دوامدار میان عثمانی های ترکیه  و صفوی های ایران مایۀ نگرانی جهان اسلام را فراهم کرده بود . کشور سعودی در تب و تاب  نابسامانی های شدید  و درگیری ها میان امارت نشینی های مختلف به سر میبرد . اوضاع اجتماعی چنان در این کشور تیره و تار بود که نجدی نمادی از جامعۀ جاهلیت را در آن مشاهده کرد . از همین رو بود که نجدی سخن از بازگشت به صدر اسلام و حاکم بودن عصر جاهلیت در سعودی فراوان سخن زد .

در این شکی نیست که تمامی مصلحین و متفکران جهان اسلام پس از نجدی بویژه اقبال لاهوری و علی شریعتی از نوعی بازگشت به خویشتن سخن ها گفته اند . و این ها را در بستر آمیختگی هایی ممکن میداند که از زیرکی های فهم غربی و عشق و معنویت شرقی ریشه گرفته باشد . در حالیکه خرد ورزی٬ آزادی خواهی٬ اتکا به خویشتن٬٫ مذهب گرایی روشنفکررانه با آمیزه یی از اندیشهٔ جهان وطنی اسلامی از ویژه گی ها بارز اقبال بوده وعناصر مهمی در اقمار فکری او هستند . بعید نیست که تفکر منیع الهام سید قطب در یک سلسله توری های او مانند  « اسلام در قلمرو آیندهٔ جهان  » نیز بوده باشد .  وی این اندیشه های خود را در احیای فکر دینی در اسلام انعکاس داده و علی شریعتی به تاثیر پذیری از او کتاب بازگشت به خویشتن خود را تدوین نمود . این ها در این آثار بصورت مکرر از نوعی بازگشت به خویشتن سخن گفته اند که هدف آنان از این بازگشت٬ بازگشت به انجماد و رکود و انحطاط فکری نیست؛ بلکه هدف از این بازگشت رسیدن به چشمه های زلال آگاهی اصیل بوده که تا هنوز دست نخورده باقی مانده است .  شاید هم به قول داکتر سروش به صدا در آوردن زگنال های صامت آیات الهی باشد٬ نه افتادن در چاهٔ انجماد و رکود که طبعیت دین از آن بیزار است؛ زیرا آگاهی٬ آزادی و عدالت در بستر نگاهٔ توحیدی در تاریخ٬ جامعه و انسان تنها در قلمرو اسلام به شفافیت رسیده است . بازگشت به خویشتن یعنی سیر و صعود به منابع اصلی فکری سچه که تا کنون در زیر بار مسخ باقی مانده و زنگار تحریف سیمای  واقعی آن را پنهان نگاهداشته است که همانا ادامه کاوش های دقیق گذشتگان برای رسیدن به زیبایی های صاف و بی آلایش عناصر گوناگون در هستی و جامعه است ؛ اما میان این بازگشت و بازگشت نجدی فرسنگ ها فاصله است ؛ زیرا بازگشت نجدی حالت ایستایی بر متون گذشته را داشته و پیام رکود و تحجر فکری را میرساند . در حالیکه بازگشت به خویشتن حالت دینامیک را داشته٬ از ایستایی منزجر است و ادامهٔ همه چیز را در بستر سیال اندیشه متحول می بیند .

به همین گونه اوضاع در هند تحت امپراطوری اسلامی مغلی فروپاشید و حکومت های محلی در ایالت های مختلف هند حاکم شد . وضعیت سیاسی و بحران اجتماعی در نیم قاره به حدی خراب شد که شاه ولی الله  وادار گردید تا طی نامه یی اوضاع آشفتهٔ این دیار را برای احمد شاه ابدالی ۱۷۲۳۱۷۷۳توضیح  داده و از وی خواهان کمک شد . اوضاع آشفتۀ نیم قاره دهلوی را در فکر چاره جویی افگند و مجموعه یی از تلاش های خود را برای نجات مردم نیم قاره به خرج داد . وی با توجه به آشفتگی های مذهبی و اجتماعی و موجودیت عنعنه های خرافی در هند را یگانه عامل بدبختی های مسلمانان هند را خرافات پرستی و شرک دانست و دعوت سلفیت را یگانه بدیل برای زدودن خرافات و شرک در نیم قاره تلقی نمود؛ زیرا هند از نگاۀ ساختار اجتماعی متفاوت، ادیان، مذاهب و ملیت ها یکی از پیچیده ترین کشور های جهان است . 

از نظر پیشگامان سلفیت آنچه اسلام را از اصل دور گردانیده و به جاهلیت نزدیک گردانیده ٬ بازگشت خرافات به عرصه های پاک دینی بوده و خرافات در اشکال گوناگون بصورت عناصر دینی جلوه گر می شوند . در حالیکه این ها ماهیت های فساد آلود اند که رنگ دین بر روی آنان کشیده شده است  . به باور سلفی ها زیارت قبور و کمک خواستن از ارواح٬ درگیری میان فقها و ایجاد درز ها میان مسلمانان همه جلوههای نادرست و فساد گستری در جامعه اند که از گرایش های ناسالم ٬ در نتیجۀ گسترش تصوف عامیانه و آمیخته با بدعت های اعتقادی و عبادی بوجود آمده است . سلفی ها کاهش ارتباطات مستقیم مسلمانان با منابع درجه اول دین مانند قرآن و سنت و روی آوردن آنان را با احادیث ضعیف و ساختگی عامل اصلی این انحراف میدانند که گویا  این گرایش ها آنان را از دسترسی به منابع اول شریعت دور و به عکس به منابع درجه دوم و سوم که بصورت سلیقه یی بوسیلهٔ شماری علما بوجود آمده است، نزدیک ساخته است  .  

جنبش وهابی بیشتر دنبال محو خرافات و شرک بود و اما از ارایۀ بدیل جانشین سالم و موثر عاجز بوده و از نشان دادن راۀ حل ها و جستجوی راۀ حل های بدیل و ارایۀ اندیشه های پویا ناتوانتر از آن بود .  وی بیشتر برای کار فرهنگی آنهم در حوزههای محدود علاقمند بود که نمی توانست، به حال مسلمانان چندان پاسخگو باشد .

در این میان دیدگاۀ دهلوی برای جستجو راه حل ها و اندیشه های بدیل به خواست شرایط و اوضاع جهان دیدگاهٔ جامع تری نسبت به نجدی بود که نسبت به او اندکی به راهٔ بیرون رفت از بحران جهان اسلام عقلانی تر برخورد کرده است . نگاهٔ او برای نجات مسلمانان از بحران فراگیر و گسترده یی که به آن رو به رو بودند، به مراتب خوبتر و رهگشاتر از نجدی بود  و اما با این هم نمی تواند از کاستی ها و ناتمامی ها مبرا بوده و دست انتقاد به آن نرسد . (   مودودی : احیای تفکر دینی )

از همین رو بود که سلفیت دهلوی در نیم قاره تاثیر دوگانه داشته و منبع الهام جنبش های سلفی مانند جنبش صدیق حسن خان و مدرسۀ دیوبند و غیر سلفی مانند جنبش جهادی تیپ اخوانی سید احمد گردید . بعد ها این سلفیت منبع الهام تمامی گروههای تبلیغی و سلفی در شاخه های مختلف در نیم قاره گردید که دیوبند به  مثابۀ مرکز تولید سلفی ها شاگردان زیادی را در سطح منطقه و حتا فرامنطقه صادر نمود . پس از جدایی پاکستان مدرسۀ پنجپیر واقع در پنجپیری مردان به ریاست مولوی محمد طاهر مشهور به پنجپیری به مثابۀ مرکز معنوی سلفی ها جایگاۀ دیوبند را در پاکستان گرفت . این مدرسه مورد اعتماد مولانا مفتی محمود پدر مولانا فضل رحمان رهبر جمعیت العلمای پاکستان نیز بود . در میان دهها دانش آموزی که از این مدرسه فارغ شده ، یکی از آن مولوی جمیل الرحمان با انشعاب از حزب اسلامی به رهبری حکمتیار شاخۀ  سلفی های افغانستان را تاسیس کرد که مرکز فعالیت هایش بیشتر ولایت کنر بود . جمیت العلمای پاکستان بعد از مفتی محمود دچار انشعاب گردید و به سه گروه تجزیه گردید که یکی به رهبری مولانا سمع الحق، دیگری به رهبری مولانا فضل رحمان و دیگری هم به رهبری مولوی نورانی بصورت مستقل وارد فعالیت های سیاسی شدند . این گروهها با حفظ افکار سلفی خلاف سلف خود به فعالیت های سیاسی نیز رو آوردند. چنانچه اکنون مولوی فضل  رحمان یکی از موتلفین حزب مردم پاکستان است .

سلفیت وهابی با پیوستن به آل سعود که رییس یکی از فرقه های وهابی بود، رنگ درباری را به خود گرفته و از این ناحیه خیلی ضربه خورد و آسیب پذیر گردید . پسان ها از متن سلفی عربی القاعده به رهبری اسامه در کنار عبدالله عزام شاخۀ اصلاحی اخوان در پاکستان به فعالیت آغاز کرد و با آغاز فعالیت های القاعده درپاکستان در واقع دو جریان  سلفی عربی و سلفی عجمی با یکدیگر تلفیق گردیدند . اکنون طالبان افغانستان و پاکستان و القاعده در ساختار اضافه تر از 30 گروۀ جهادی سلفی در پاکستان فعال هستند که ساحات مانور شان فراتر از پاکستان بوده و محور فعالیت های شان افغانستان و هند به نفع استخبارات پاکستان است ؛ اما آنچه مسلم است، اینکه گروههای سلفی در نقطه پیوند مشترک پیدا میکنند که همانا عقل ستیزی و نقل گرایی اآنها است که آنها را از تحلیل واقعیت های موجود در جهان اسلام فرسنگ ها دور نگاه کرده است و از برقراری رابطه میان عین و ذهن یا واقعیت های موجود در جوامع بشری با ایده آل های خود عاجز اند . در آخرین تحلیل برای گشودن بن بست موجود در جهان اسلام پیام روشنی نداشته و هر گز نمی توانند، پاسخگوی نیاز های پیرامونی شان باشند . نیازی که مسؤولیت و رسالت جنبش های اصیل اسلامی را محک میزند .

 

 


July 22nd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي