از مدرنیسم و اسلام گرایی تا پسامدرنیسم و پسااسلام گرایی
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 

 

قسمت چهارم

-          

-         ژان بودریا به فرهنگ نشانه ها باور داشته و می گوید که نشانه ها و دلالت ها واقعیت عینی ندارند بلکه خود برداشتی است که ما از واقعیت ها داریم؛ یعنی نشانه ها فقط واقعیت ها را توضیح می دهند و تصاویری را ارایه می کنند که هرکس از آن برداشت خاصی می نماید. او به نسبی بودن نشانه ها باورمند است. بودریارجهانی سازی را پدیده یی میداند که همه ارزش ها را به کالا های قابل داد و ستد تبدیل میکند و این فرایند پرخاشگری وحشتناکی را دامن میزند. چرا که غایت اش تک ساختی کردن همه آرمان ها و ارزش ها است . (7) او می گوید که واقعیت اجتماعی بوسیلۀ وانموده ها یا نشانه ها، رو به زوال رفته و تصورات و مدل ها جانشین انسان ها و اشیا شده و واقعیت جای خود را به نشانه های محصول تکنولوژی و تصاویر داده است. (8) وی نشانه ها را بازتاب و پژواک واقعیت ها دانسته که در نیتجه استنتاج جز به جز چنان کوچک میگردند که بالاخره نشانۀ واقعیت بنیادین را پس، پرده یی از ابهام قرار میدهد. دراین حالت نشانه امر واقعیتی را پنهان می سازد و در مرحلۀ چهارم دیگر بین نشانه و امر واقعی ارتباط از  میان می رود. (9)

ریچارد روتی  (10) اندیشۀ، فرهنگ فرافلسفی را مطرح کرد  وباورمند است که برای نجات از پرسش های فلسفی باید به فرهنگ فرافلسفی ایمان آورد. پست مدرنیسمی که روتی به آن باور دارد کلیت نگر و ایده ئولوژی ساختار بوده و گویا وضعیت آن از پیش تعین یافته است.

دانیل بل به قدرت دانش و فرهنگ در جامعۀ معاصر تمکین کرده و آنرا فزاینده و در حال رشد توصیف میکند. تداوم مدرنیزم را در بال های سریع السیر آن چنان گسترده و ژرف به تصویر کشیده است که بر هر نوع مطلق انگاری در این حصه خطلان کشیده است. (11)؛ اما فردریک جیمسون،  پست مدرنیسم را به منزلۀ منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر تعریف می کند.

فلسفۀ اصلی  اسکات لش (12) در پست مدرن  را تفاوت زدایی تشکیل می دهد. به باور او پست مدرنیزم پذیده ها را به سوی یگانگی سمت وسو داده و هر ان تفاوت میان پدیده ها را می زداید.

فوکو به حقایق  اخلاقی باور مند است و می گوید که حقایق اخلاقی وجود دارد که انسان باید آن ها را کشف کند. اما از نظر او  "حقیقت هرآن چیزی است که در خدمت قدرت است.وحقیقت را در واقع قدرت می سازد."(13)فوکو با این تعریف حقیقت را از سکوی برتر و فراقدرت به زیر افگنده است و در پای قدرت به قربانی گرفته است .  فوکو تمامی  فراروایت ها چون (عدالت، مردم، خیرمشترک .و بصورت عموم ارزش های کلان اعتقادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را  رد کرده و مانند لیوتار آنها را شکننده بررسی میکند. بنا بر منطق نسبی گرایی فرهنگی پست مدرن که فوکو یکی از سرآمدترین نمایندگان آن است. این منطق حتا حق تقبیح از فرهنگ آدمخواری را هم از انسان می گیرد .

انتقاد از پست مدرنیسم

تا کنون انتقادات فراوانى به پست مدرنیسم صورت گرفته است . محافظه کاران نیوکانتی مانند راولز و پیروانش نیز بر پست مدرنیست ها انتقادات سخت کرده اند و آنان را متهم به حمله بر ارزش های لیبرال نموده اند. راولز و  پیروانش می گویند،  حق دارند تا از ارزش های لیبرال چون حقوق بشر و دموکراسی دفاع کنند محافظه کاران نیز خود را مکلف به دفاع از اارزش های شان دانسته و  می گویند که باید مجذوب سنت های خود باید بود و به تاریخ گذشته رجوع نمود .

 اما انتقاد های یورگن هابرماس از پست مدررنیسم صریح تر  است. هابرماس (14) در سال 1981 حملات سختى را به پست مدرینسسم به کار برد و تیورى شان را نیز تئورى ماقبل مدرن ( Premodern) خواند. او حملات خود را متوجه طرفداران فرامدرنیته بخصوص لیوتار و فوکو نمود؛ البته انتقادات هابرماس فقط متوجه پست مدرنیست ها نیست. او همچنین مناظراتى با کارل پوپروهانس آلبرت درباره پوزیتیویسم، با نیکلاس لوهمان درباره نظریه سیستم ها ، با هانس گیورگ گادامر درباره هرمنوتیک و با کارل آتوآپل درباره اخلاق داشته است. هابرماس یکى از کسانى است که دلبستگى شدیدى به پروژه مدرنیته داشته و نمى خواهد آنرا کنار بگذارد، او حملات سختى بر روشنفکران فرانسه نمود  و خودش را به عنوان محافظ پروژه مدرنیته معرفى مى نماید. او میشل فوکو را ضد عقلگرا (irrationalist) و بادریلارد را محافظه کار نو (neo - conservatism) معرفى مى نماید.

هابرماس یکی مشهورترین چهره هایی است که مدرنیته را یک پروژۀ ناتمام می خواند. او بااین که مانند پست مدرنیست ها با علم پوزیتیوستی (اثباتی) مخالف است لیکن در مسألۀ نسبیت گرایی با پست مدرنیست ها نیز مخالفت می ورزد." وی نقد از عقلانیت را همچون کشف وتوجه به ظرفیت های دیگر عقل مورد توجه قرار می دهد و به این اعتبار، نقد عقلانیت را برای تحقق آن چه نقشۀ نا تمام مدرنیته می نامد مورد استفاده قرار می دهد. هابرماس در نظریۀ عقل ارتباطی معتقد است که می توان طرح نا تمام مدرنیته را به یک گفتمان معتبر و فراگیر تبدیل ساخت؛ یعنی همان چیزی که مورد انکار اندیشمندان پست مدرن است."(15)

هابر ماس(16) معتقد است،  مدرنیته به  طور کامل اجرا نشده و به عبارتی پروژة مدرنیته ناتمام است. راهکار او کنش ارتباطی است که آن رادر مقابل کنش های راهبردی طرح می کند. در کنش ارتباطی، کنش هاي افراد درگ یر نه ازطریق حسابگری هاي خودخواهانۀ موفقیت، بلکه از طریق کنش های تفاهم آمیز هماهنگ می شود. افراد دخیل در کنش ارتباطی اساساً در بند موفقیت شخصی شان نیستند؛ بلکه هدف های شان را در شرایط  تعقیب می کنند که بتوانند برنامه هاي کنشی شان ر ا بر مبنای تعریف هایی از موقعیت مشترك، هماهنگ سازند.  درحالی که هدف کنش معقولانه و هدفدار دستیابی به یک هدف است، هدف غایت کنش ارتباطی، دستیابی به تفاهم ارتباطی است. هابرماس در سرمایه داري متأخر نشان می دهد که چگونه حوز ة سیستم بر زیست جهان غلبه می کند و آن را تحت سیطرة خود درمی آورد.

عقلانيت يكي از عناصر اصلي مدرنيته به شمار مي رود. هابرماس ازجمله متفكران حلقة انتقادي فرانكفورت است كه درواقع، عقلانيت انتقادي را سوار بر عقلانيت ارتباطي مي داند. راهكاري كه او براي رهايي از تنگناهاي مدرنيته ارائه مي دهد، عقلانيت ارتباطي است؛ اما معيار رهايي و ارتباط آزاد او در عقلانيت ارتباطي بنابر محدوديت هاي معرفتي او نمي تواند، چيزي جز فرهنگ عمومي يا عقل عرفي باشد؛ چراكه دست او از معيارهاي عقل قدسي كه بالاترين مراتب عقل است، خالي است و نمي تواند براساس عقل عملي معيارهاي ارزشي و هنجاري براساس بالاترين ارزش ها و آرمان هاي انساني ارائه دهد.

عباس پویا (17) استاد دانشگاه فرایبورگ می گوید،پسامدرن بودن به معنای عبور از مرحلۀ تاریخی مدرن به مرحلۀ بعدی نیست، بلکه به معنای خودآگاهی به چند تکه بودن هویت انسانی و فرهنگ انسانی و خودآگاهی به اسطوره بودن "روایت های کلان"، ایدئولوژی های فراتاریخی و باورهای یکدست و جهانشمول است.

آنچه مسلم است، این که دردورۀ پسامدرن بر پیکر نیم جان دین روح تازه دمید. در حالیکه پیش از آن مارکس نقد دین را در صدر همه نقد‌ها قرار داد ، ولتر‌ها و دیدرو‌ها پیکر دین را به تیر‌های طعن و طنز کوبیدند و خسته نمودند. با این همه دین جان سختی کرد و چراغ کلیسا‌ها روشن ماند و تا آنکه پیکر نیم جانش، بر خلاف انتظار سکولار‌ها، در دوران پسامدرن جان دوباره گرفت و ابراز هویت نمود و انقلاب‌های فوق العاده را آفرید، خرد ورزانی چون هابرماس سکولار بر آن شدند تا از جامعه پسا سکولار سخن بگویند و "دیالوگ" میان مؤمنان و مخالفان را پیشنهاد و توصیه کنند. تا بدین وسیله بصورت همدلانه ، کجی‌های اندیشه آنان را به غربال نقد و منطق بپالایند وبه دیالوگی متقارن روی خوش نشان دهند و خودرا آماده شنیدن نقد و نظر کنند؛ زیرا نقد علمی صورت و سیرتی دیگری دارد و با کورچشمی ها فرسنگ ها فاصله دارد. ازاین رو تفاوت های فاحشی میان نقد موقر و طعن موذی وجود دارد. 

البته باید توجه کرد که پسامدرن به مثابه دورۀ انتقاد از عقل را نباید  با دورۀ پیشامدرن به اشتباه گرفت؛ زیرا دورۀ پیشامدرن زمان عقل زدایی بود و با  عقل به کلی بدرود گفته بود. دشمنی با عقل بجایی رسید که حتا عقل به کابوسی مبدل گردید؛ اما عقل در دورۀ پسامدرن جایگاۀ دیگری پیدا کرد، نه خود عقل؛ بلکه پدیده های عقلی تحت عنوان تظریه ییکه نتواند، آزمایشی را به اثبات برساند، خود باطل است، مورد انتقاد قرار داد . در این دوره دیگر عقل معبودای دورۀ مدرن نیست که انسان را مطیع خود بگرداند تا کورکورانه از آن اطاعت کند .

جهان پسا مدرن،  جهان تکه تکه است که هر یک در فرهنگ پسامدرن هویت مستقل پیدا میکند؛ اما این هویت های پارچه پارچه با هویت های جداگانه جهان را به سوی وحدت و یک پارچگی نه؛ بلکه به سوی پارچه پارچه شدن و هویت های متضاد و ناهمگون می برد. آشتی ناپذیری پسامدرن با فراروایت ها و روایت های کلان جهان را هرچه بیشتر به سوی از هم گسیختگی ها می برد و نسبی گرایی های فرهنگی برآن مسلط است که روایت هایی چون عدالت، خیر و نیکی در آن قدرت کارایی و سازنده گی شان را از دست می دهند. نسبیت چنان بر آن غلبه دارد که فرهنگ آدم خواری را نمی توان تقبیح نمود. با این حال پسا مدرن جهان را برای رفتن به سوی جهان یگانگی ها یاری نمی رساند؛ بلکه به عکس با طرد ورایت های کلان یگانگی های بزرگ را هرچه بیشتر می شکند و از هم پارچه میسازد. در نماد پارچه های آن حقایق اخلاقی را به جستجو میگیرد که تنها قدرت می تواند، به آنها تجسم عینی ببخشد؛  اما این که این حقایق را چه قدرتی به نمایش میگذارد، چیستی ها و چگونگی های آن به گونۀ روشن تشخیص نگردیده است؛ زیرا با رد روایت های کلان مانند عدالت، خیر، حق و... حقایق پسامدرن را نوعی سرخورده گی ها و بی هدفی ها تهدید میکند که پست مدرن از عهدۀ پاسخدهی آن عاجز است. دراین شکی نیست که پست مدرن با تکه و تجزیه کردن های پیهم سر  و کار دارد و هر باری ارزش تازه یی از متن ارزش های کلان، ارزش های تازه می آفریند و اما از توانایی بسیج و هماهنگی این ارزش ها کوتاه آمده است . این در حالی است که ظرفیت هماهنگی و توحید بخشیدن ارزش نامبرده را روایت های کلان دارا است که پست مدرن منکر آنها است . پست مدرن بخاطر رهایی از کابوس ماندن در روایت های کلان، ناگزیر به روایت شکنی گردیده است؛ چنان با روایت ها پشت داده است که حتا راۀ دوباره بازگشت بر آن را برای سمت و سودهی حقایق و ارزش های تازه را از دست داده است. از سویی هم بخاطر پست مدرن بخاطر پشت دادن  به روایت های کلان از تعمیم بخشیدن حقایق وارزش ها موفقانه بدر نیامده است .

در دورۀ پسا مدرن، اسلام گرایی وارد فصل تازه یی گردید و با توجه به تجربه های دردناک و شکست های خطرناک دورۀ اسلام گرایی، یک گام به پیش گذاشت و وارد پسا اسلام گرایی گردید. هرجند این گذار برای اسلام گرایان کلاسیک چندان خوش آیند نیست؛ زیرا آنان به چیزی کمتر از اسلام ایده ئولوژیک باورمند نیستند. اشتباۀ ایده ئولوژیک اسلام گرایی کلاسیک، اسلام را به اسارت گروه های افراطی افگند و در نتیجۀ اشتباهات اسلام گرایان،  حرکت های طالبانی را با خون اسلام گرایی بعد از قرن نوزدهم آبیاری نمود. در این دوره اسلام گرایان بیشتر به عقل توسل جستند و عقلانیت دینی را به قصد رسیدن به ارزش های فربه تر دینی برگزیدند. اسلام گرایان پسا مدرن عقل دینی دورۀ اسلام گرایی را مورد انتقاد شدید قرار داده و از جهات گونه گونی از پسامدرن متاثر گردیدند؛ البته این تاثیر پذیری اسلام گرایی را وارد مرحلۀ تازه نمود که شلاق تکفیر و ارتداد را از دست آنان افگند و نوعی تعامل دینی و سیاسی را برای آنان به ارمغان آورد . این تعامل سبب شد که اسلام گرایان پسامدرن شعار های تند و تیز جهان وطنی ادینی را کنار گذارده و تلاش دارند تا نه در شعار؛ بلکه در عمل زمینه را برای رفتن به سوی جهان وطنی فرادینی نیز فراهم کنند . برای رسیدن به چنین مامول ناگزیر به تنازل منطقی شده و با تاثیر پذیری از نسبیت نگری ها و تکه تکه نگری های دورۀ پسامدرن از خواست های شان برای رسیدن به جغرافیای بزرگ اسلامی تنازل کردند. این تنازل سبب شد تا هر واحد جعرافیایی اسلامی را واحد مستقل و متکی به خود پذیرا شوند. مخالفت شماری اسلام گرایان پسامدرن با روایت های کلان همچون ولایت فقیه، ام القرا، خلافت  اسلامی و ... از همین جان منشا گرفته است. اما باید توجه کرد که نباید روایت های کلان ارزشی دین برخاسته از بستر فربۀ دین را و به بهانۀ انسان موجودی تاریخی که در هر عصری و نسلی متناسب به آگاهی هایش نسبت به انسان، تاریخ و جامعه تغییر می کند، قربانی معنای تاریخیت آن کرد و بدین بهانه

اصل  توحید در سراسر هستی را به معنای واقعی اش که تجلی آشکار آن در انسان ، تاریخ و جامعه دیدنی است، اآنچه در  این روند تغییر میکند، همه چیز تغییر کردنی است و اما آنچه در این روند پایدار و تغییز ناپذیر باقی می ماند، توحید و عدالت است که گویا خود متحول فعال و اما در اصل تحول ناپذیر ماندنی است. از این رو اسلام گرایی پسامدرن نباید قربانی روایت های کلان پسامدرن شود و در بستر روایت شکنی های هولناک بیفتد. نفی این ها در اصل به معنای نفی روایت های کلان اسلامی نیست؛ بلکه این ها زیر نام روایت های کلان بر گردن اسلام آویخته و تحمیل شده اند.

اسلام گرایی جدید تلاش دارند تا رسیدن به جامعۀ امت را در نماد عملی اش به نمایش بگذارند. آرزو دارند تا از طریق مصالحه و تعامل با روایت های کوچک به روایت های کلان دست یاب شوند؛ لبته این رویکرد با اصل اسلام خود شناسی و بعد خداشناسی چندان بیگانه هم نیست . در این رویکرد ملت های گونه گون مجال می بابند تا اول تر از همه در میان خود به تفاهم برسند و بعد در سایۀ تفاهم مشترک ملی به تفاهم جهانی برسند .دز این تفاهم فرهنگ های با تحمل و با تعامل دست بالاتری دارند . از این رو اسلام گرایی پسامدرن تعامل را سرمشق کارنامه های فکری و سیاسی شان قرار داده اند. در بستر این تعامل، اسلام خشن طالبانی به شفافیت رسیده وزمینۀ  جامعه سازی دینی در فضای تفاهم فرهنگی به گونۀ مسالمت آمیز آن میسر می گردد. اصل تعامل با روح آموزش های پیامبر اسلام همخوانی و سازگاری کامل دارد؛ زیرا پیامبر اسلام را دربه نحوی در بستر تعامل پیاده نمود و توسعه داد. رویکرد او برای تغییر پدیده های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمانش گواۀ روشنی از نوعی تعامل و تفاهم است. چنانکه او توانست با حفظ ظاهر پدیده ها، به تغییر درونی آنها پرداخت و موفق شد تا ناشکسته ترین سنت های جاهلی عرب را خیلی مدبرانه و  ساده  بشکند.

 اسلام گرایی پسامدرن فرصت خوب تری می یابد تا با توسل به نشانه شناختی دورۀ پسامدرن به معنا های ها  و تعبیر نمادین دین و با تمسک جستن به هرمنوتیک پسامدرن به زویای تاریک معنایی دین فراتر از فهم نایل آید. با توجه به تحول فلسفۀ هرمنوتیک و تفاو ت میان هماهنگی  افق فهم میان مولف و متن و هماهنگی افق معنا میان مولف و متن دگرگونی های جدی در تاویل بوجود آمده است. این دگرگونی ها نمی توانند، بویزه در حوزۀ شریعت صامت تاثیر گذار نباشند؛ اما با تفاوت این که در حوزۀ دین بویژه در حوزۀ قرآنی مرگ مولف مصداق معنایی  پیدا نمی کند؛ زیرا تاویل در حوزۀ قرآنی به گونه یی هماهنگی میان افق فهم و افق معنا را در پی دارد که برداشت های دینی را با حفظ روایتهای کلان دینی شفافیت بیشتر می بخشد.  در نتیجه عقلانیت دینی توانایی رهایی از بن بست چوبین استدلال را پیدا میکند. بن بستی که عرفا را به تجربۀ درون کشاند و با دست یازی به روش های عملی به کشف و شهود نایل آیند و اما دانشمندان در کوچۀ بن بست آن در ورطۀ اضطراب و شک افتادند . تجربۀ باطنی عرفا پاسخی برای رهایی از این بن بست است و اما اگر این شک در متفکران به یقین نرسد. چنان فاجعه بار است که دانشمند را به نحوی به سوی از خود بیگانگی های عقلی می کشاند. این از خود بیگانگی نه تنها عقل را یقین نزدیک نمی سازد؛ بلکه به عکس او را در گرداب عقلانیت بیشتر غوطه ور میگرداند. بویژه زمانیکه روشنفکر در گرداب چنین عقلی پا درگل بماند. در این صورت درگیر وهم شده و نه تنها به یقین نمی رسد؛ بلکه از رسیدن به حقیقت هم فرسنگ ها بدور می ماند.

 

 

منابع و رویکرد ها :

 

http://www.parsine.com/fa/news/62094 - 2

3 - http://httpwww.ensani.ir/fa/content/61009/default.aspx.....

www.aftabir.com/articles/view/religion/philosophy/c7c1195132279_postmodernism-4

jafarimahmood.blogfa.com/post-205.aspx--5 5 - 

www.bashgah.net/fa/content/print.../36954-6  

7 -  بودریار، جهانی سازی مولد و مبدا تروریزم  ص 49 -  488

8 -  بودریار، واقعیت های مجازی یا شبه ساازی ، ص 59

9 -  بودریار، واقعیت های مجازی یا شبه ساازی ، ص 24 -  26

http://bardsila_dashtak1390.loxblog.com/cat/3/0/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87%20%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C%20%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C.htm

jafarimahmood.blogfa.com/post-205.aspx-10  

groheaejtamai.blogfa.com/category/- 11

jafarimahmood.blogfa.com/post-205.aspx-12

13 - بشيريه، حسين، هابرماس: نگرش انتقادى و نظريه تكاملى، اطلاعات سياسى - اقتصادى، شماره 74-73

http://www.postmodir.blogsky.com/1387/03/13/post-27 -14  

15 - گيدنز، آنتونى، مدرنيته و هويت فردى، ترجمه امير قاسمى، مشرق، دوره اول، شماره اول، دى 1373

http://jafarimahmood.blogfa.com/post-205.aspx1- 15   

http://marefatefarhangi.nashriyat.ir/sites/marefatefarhangi.nashriyat.ir/files/2.pdf-16

.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2009/12/091231_dn_jadi_poia_article_lift.shtml-17

« - *پست» در فارسی به معنای: مابعد، فرا، پس و پسا می باشد. و پست مدرنیسم، به مفهوم فرا تجددگرایی، فرانوگرایی و پسانوگرایی است. اصطلاح پست مدرن (postmodern)، پست مدرنیسم (postmodernism) و پست مدرنیته (post modernity) تفاوت چندانی با هم ندارند. [۳]

-  رادیوآزادی، اخبار صبح ، 9 اگست 2012


February 3rd, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي