مارکس جمعبندی فلسفه و تاریخ بود
نصرت شاد نصرت شاد

 

       کمونیسم ،-  فلسفه و فیلسوفانش .

 

در اینجا نگاهی تاریخی به فلسفه چپ میشود . پنج فیلسوف مهم کلاسیک آن ، مارکس ، مائو ، انگلس ، استالین ، و لنین هستند .انتقاد مارکس به هگل  زیر تائیر فویرباخ بود و او حتی خود را یک هگلی زمین خورده  نامید . کمونیسم ایده جدیدی نبود ، در دوره باستان افلاتون و در آغاز عصر نو ، توماس مورس پیرامون دولت کمونیستی خود بحثی را آغاز کردند . دولت ایده آل افلاتون دولتی کمونیستی در زمان باستان بود .

در فرانسه سوسیالیستهای اولیه مانند فوریه که هوادار روسو بود ، و بابف در جستجوی یک اتوپی عدالت خواه بودند . در انگلیس روبرت آون  کوشید تا بدون سرنگونی دولت مرکزی بورژوازی کمون های سوسیالیستی برقرار کند .

موقعیکه مارکس به فرانسه فرار نمود ، از طریق بحث های آنزمان روزنامه راین در آلمان ، کمونیست شده بود . او در فرانسه با سوسیالیستهای فرانسوی مانند پرودن آشنا شد و از او مفاهیم و مقوله های " سوسیالیسم علمی " و " مالکیت دزدی است " را به امانت گرفت . زندگی و مبارزه 35 ساله مارکس در لندن  همراه بود با فعالیتهای علمی ، تئوریک و ژورنالیستی .

اگر برای هگل ، روح مطلق موتور تاریخ بود ، برای مارکس و فویرباخ ، انسان مشخص ، که خود را در تاریخ موجودی اجتماعی میدانست ، مهم بود . مارکس در آغاز با آنارشیستهایی مانند پرودن و باکونین تفاهم و دوستی داشت ولی بعد ها از آنان جدا شد و به انتقاد از نظراتشان پرداخت .

مارکس در باره ماتریالیسم تاریخی به تقلید از هگل میگفت که تاریخ هدف و معنی دارد ، گرچه برای مارکس ، خدا موتور پروسه جهان نبود بلکه انسان شاغل و کارگر که آگاهی اجتماعی را می آفریند ، سرنوشت ساز بود .

مارکس در سال 1845 در کتاب " یازده تز " به فویرباخ پرداخت و بجای انسان ، موجودی دینی ، مقوله موجودی انسانی و اجتماعی را قرار داد . مارکس نظریه تاریخ خود را ماتریالیسم تاریخی نامید که بخشی از ماتریالیسم دیالکتیکی است . او مدعی بود که با کمک این دو بحث انسان میتواند زمان و شرایط زمان حال و آینده را بفهمد ، چون تاریخ بعنوان تکامل تضادی دیالکتیکی ، در آینده اجبارا به جامعه بی طبقه کمونیستی منتهی میشود .

ماتریالیسم زمان مارکس بر اثر آغاز ترقی علوم تجربی و فن و صنعت و دستیابی به سود کالا ، بسوی طبقاتی شدن پیش میرفت .  سرمایه داران دنبال پول بودند و کارگران آرزوی نان و سوسیالیسم میکردند . جنبش کارگری را آنزمان در ابتدا کمونیسم و سپس سوسیالیسم علمی و  مارکسیسم نامیدند .

مارکس میگفت که در جریان تولید کالا کارگر نه تنها از خود بیگانه میشود بلکه آنان با همدیگر نیز بیگانه میشوند ، چون او کاراش را نافی خود می بیند و کاراش آزاد و دلخواه نیست بلکه در خدمت سود و سرمایه و اجباری است .

در نظرا و کمونیسم یعنی حذف مثبت مالکیت خصوصی و حذف مطلق از خودبیگانگی انسانی . در سال 1847 زمانیکه مارکس عضو اتحادیه کمونیستی شد ، از او خواستند که برنامه اعلان مرام کمونیستی یعنی مانیفست کمونیست را بنویسد و منتشر نماید .

مارکس همچون روسو مالکیت خصوصی را دلیل همه بدبختی های زحمتکشان میدانست . او میگفت که در کمونیسم آینده چنانچه لازم باشد باید یک دولت مرکزی مانع هرج و مرج اجتماعی گردد . مارکس در سال 1867 نخستین جلد کتاب سرمایه را منتشر نمود . موضوع اصلی این کتاب نظریه ارزش یک کالا بود .

برای مارکس حتی انتقاد صوری از دین یک انتقاد اجتماعی و دعوت برای انقلاب است . امروزه  نظریه پردازان بورژوازی مدعی هستند که تمام طرح مارکس اتوپیستی و غیر علمی است چون نه تاریخ هدفمند است و نه تحول آنرا میتوان پیش بینی نمود . مارکس ولی حداقل خالق نظریه اراده سیاسی است و آنچه از مارکس و مارکسیسم می ماند کوشش او برای حضور وجدان اجتماعی است که آگاهی را تکان  داد  .

مارکس خواهان وحدتی میان فلسفه و پرولتاریا بود چون طبقه کارگر برای مبارزاتش نیاز به یک فلسفه انقلابی آینده نگر دارد . فلسفه کمونیستی " ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی "  نام دارد که فلسفه حزب و طبقه کارگر است .

جهانبینی علمی کمونیستها در جستجوی رابطه ماده و آگاهی است یعنی پرسشهای بنیادی علم فلسفه . این  جهانبینی ماتریالیسم را با دیالکتیک بشکل عینی و عملی آن متحد میکند و در جستجوی قانونمندی در جامعه ، تفکر انسان ، و طبیعت است . آن روش شناخت ترقی خواهانه و تغییر واقعیات است .

فلسفه چپ متکی به فلسفه کلاسیک آلمانی ، اقتصاد سیاسی انگلیسی ، و سوسیالیسم تخیلی فرانسوی بود . این اندیشه موجب نجات فلسفه زحمتکشان از عرفان و متافیزیک ، سفسطه گرایی و حرافی خرافاتی و بورژوایی بود .

فلسفه کمونیستی برای نخستین بار در تاریخ سیر اندیشه بشر موجب وحدت نظریه و عمل شد . فلسفه  " ماتریالیسم دیالکتیکی تاریخی "  غیردگماتیک کمونیستها وحدت مادی جهان را می آموزد  که خلاق و مخالف هرنوع ایدئولوژی  غیرعلمی و علیه طبقه استثمارگر است .

در این فلسفه مقوله های زمان و مکان اشکالی از هستی هستند . از جمله دیگر مفاهیم فلسفه چپ ، تضاد ، مبارزه ، کمیت و کیفیت ، انکار نفی ، قانون علیت ، ضرورت ، احتمال و امکان ، واقعیت ، فرم و محتوا ، هستند . آنان به تکمیل یک سیستم بسته جهان نگری می پردازند .

نظریه شناخت این فلسفه قابل شناخت بودن جهان را قبول دارد  چون شناخت انعکاس واقعیت عینی در آگاهی انسان است . در فلسفه کمونیستی حقیقت عینی در مقابل حقیقت نسبی و حقیقت مطلق بورژوایی و ایده آلیستی قرار میگیر د .

چپگرایان مدعی هستند که استفاده درست از فلسفه " ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی "  موجب حفاظت و نظافت کمونیسم و احزاب کارگری در شناخت از ذهن گرایی ، فردگرایی ، دگماتیسم ، تجدید نظر طلبی ، فرصت طلبی چپ و راست میشود و قادر است انسان را بسوی کمونیسم یعنی عدالت ، آزادی ، رفاه ، سعادت و صلح هدایت کند .

Karl Marx 1818 – 1883


February 18th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي