مدرسه های دینی خاستگاۀ اصلی طالبان، ابزاری در دست آی اسی آی
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 

قسمت هشتم

 گروههای دانشجویی که پایگاههای شان مدرسه های دینی پاکستان بود، در زمان  جهاد مردم افغانستان باشوروی سابق بوجود آمدند . بیشتر ار طبقات محروم جامعۀ افغانستان و پاکستان بودند که بیشترین شان به فامیل های تعلق داشتند که در سطح پایین فرهنگی قرارداشته و حتی کمتر به خانوادههای متوسط تعلق داشتند . از سویی دیگر این دانشجویان که بیشتر از روستا های افغانستان و پاکستان به این مدارس بسیج شده بودند  ،  در بستر فرهنگی روستایی و خیلی سنتی دیده به جهان گشوده بودند و دانش های ابتدایی شان از دین فراتر از قصه های دیو و پری در موجی از دین گرایی نبوده و چنان ظاهر گرا بودند که در عمقی از نا آگاهی ها از قربانی کردن اصول های دینی در پای فروعات هیچ باکی نداشتند . در ذهن این ها مفاهیم دینی چنان بصورت خشیت های ناشکننده رسوب کرده بود که بنا بر نا آگاهی شان از آگاهی تازۀ دینی و مفاهیم جدید در حوزههای فرهنگی پیشرفته که حتی اندکترین مخالفت با فروع دین را به بهای قربانی کردن اصول های پایدار دینی در موجی از احساسات قربانی میکردند ؛ زیرا در محیط فامیلی و بیرون از خانوادۀ این ها اضافه تر از این چیزی موجود نبود . واضح است که در نبود آگاهی های اصلی دینی آگاهی های احساساتی جای آگاهی های واقعی دینی را پر مینماید . در روشنایی یک مطالعۀ اندک  انسان شناسی ، مردم شناسی و روانشناسی به زودی می توان درک کرد که این دانشجویان به چه دشواری های فکری و دینی مواجه بودند ؛ زیرا این ها از یکسو با دانش جدید دینی آگاهی نداشتند و از سویی هم در موجی از ا حساسات در بستر جنگ با شوروی در مدارس دینی جذب شدند که  محیط مهاجرت  در فضای جنگیی بر روح و روان آنها سایه داشت . در چنین حالتی در زنجیر آموزههای دینی یی افتادند که جز تحجر و تقشر چیزی دیگری از آن بیرون نمیشد و تحت تاثیر این گونه  آموزش ها چنان درلاک های فکری خود فرو رفتند که مخالف هر گونه تحول فکری بالنده بوده و حتی با ارزش های فرهنگی و مدنی جدید مخالفت می ورزیدند . چنانکه این دانشجویان گاهی در پشاور به تحریک شماری از بنیاد گرایان نا آگاه از واقعیت های پویا و پیشروندۀ دین دست به تظاهرات میزدند و دوکان های فروش فلم های ویدویی را آماج قرارداده و تلویزیون ها و حتی کمپیوتر ها را می شکستاندند ؛ در حالیکه میدند ، چگونه در دوکانها و مراکز دیگر فلم هایی از طریق همین تلویزیون ها به نمایش گذاشته میشد که حماسه ها و شهامت های مجاهدین را به نمایش میگذاشتند . بدون تردید در مراکز فروش این نوار های ویدویی شماری فلم های خیلی مبتذل هم به فروش میرسید ؛ اما برخورد این ها با این مراکز طوری متحجرانه بود که حتی جهات ارزشی آنها را هم نادیده می گرفتند .

عوامل زیادی در این رویکرد دانشجویان دینی وجود داشت که در کنار عوامل سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ، عوامل فرهنگی قویتر از دیگران در آن اثر گذار بود . در این گونه حادثه آفرینی ها شماری ها اهداف خاص سیاسی را دنبال میکردند که در اصل با دین رابطه یی نداشت که با توجه به شرایط بد اجتماعی  از فقر روز افزون و تنگدستی های آنان استفادۀ غلط و ناروا میگردید ؛ اما در این میان عوامل فرهنگی نقش کارا تر را داشت ، زیرا این دانشجویان در سطح فرهنگی ضعیفی نگهداری شده بودند و از دانش های جدید معاصر به دور مانده شده بودند و اگر با شماری از مظاهر تمدن جدید آگاهانیده  میشدند ، خیلی محدود و استفاده جویانه بود که فرصت بالنده گی های فکری را از این دانشجویان می گرفت  ؛ گرچه در آنزمان هم اندیشه های جدید دینی زیر نام روند نوزایی دینی و اصلاح گرایی دینی به نحوی بر فضای این مدارس سایه داشت و شمار انگشت شماری از استادان این مدارس آشنایی های ابتدایی با این گونه افکار داشتند ؛ اما حضور فشریون همراه با فشار چنان در این مدارس گسترده بود که این استادان کار موثر و چشمگیر را انجام داده نمی توانستند و حتی می ترسیدن که متهم به شرک  و حتی کفر نشوند . در حالیکه در آن شرایط بیرون شدن از زیر بار چنین اتهام خیلی دشوار و حتی ناممکن بود که با شخصیت ترین انسانی به مجردی که از این طغرهها بر پیشانی اش زده میشد ، نه تنها از مظان اتهام بیرون شده نمی توانست ؛ بلکه به زود ترین فرصت از صف موحدین و خدا پرستان جدا میشد و با طرد وظیفه به دشواری های زیادی نیز مواجه میگردید . از این رو فریاد بلند کردن در آن فضای تیره برای هر شخصی امری ناممکن بود ؛ بویژه این که همه از نفوذ اشتخبارات پاکستان در این مدارس آگاهی داشتند و میدانستند که چگونه استخبارات پاکستان با استفاده از تنظیم های مزدور جهادی خود دهها افغان بیگناه و مسلمان آزاده را قربانی اهداف  استخباراتی خود نموده   بود . از همین رو بود که روش های آموزشی در این مدارس در همکاری و مشورههای نزدیک استخبارات پاکستان صورت میگرفت تا این شاگردان در دایرۀ افکار قشری و کهنه به نام دین چنان به محاصره در آورده شوند که حتی از دورترین فاصله ها هم نور روشنگرایی دینی و آگاهی های فرهنگی جدید در ذهن شان ندرخشد .

علت این سخت گیری های استخبارات پاکستان به گونۀ غیر مستقیم به کمک گروههای اسلامی کوردل و سنگین فکر آشکار بود ؛ زیرا نظامیان پاکستان از این ها جز انتظار سربازان نا آگاه مانند "ارتش سرخ شوروی " که تحت اوامر آنان هر چه بخواهند انجام دهند ، از این بیش توقع دیگری نداشتند . از طریق همین دانشجویان بود که بخشی از ساختار های حیاتی اقتصادی افغانستان در زمان جهاد بوسیلۀ همین دانشجویان از میان رفت و افغانستان را بعد از خروج شوروی به جنگ داخلی سوق دادند ؛  گرچه رهبران جهاد که هر کدام به نحوی مزدو دستگاههای استخباراتی  پاکستان ، ایران و روسیه بودند ، عامل اصلی جنگ های داخلی در افغانستان هستند ؛ اما هرچه باشد این گون دانشجویان هیزم اهداف شوم آنان در تبانی با استخبارات منطقه بود که فاجعۀ آن تا کنون ادامه دارد .

این مدارس چنان تحت تاثیر استخبارات پاکستان و در سایۀ رهبری گروههای اسلامی افغانستان و پاکستان عمل میکردند که کمترین مجرای تحرک فکری و رشد ذهنی را به روی دانشجویان بسته بودند . چانکه در بالا اشاره شد که به نجوی بر فضای این مدارس جریان های فکری دینی زیر نام نوزایی و اصلاحی سایه و روشنی مینمود ؛ اما این جریان ها نتوانست به شکل واقعی اش در این مراکز آموزشی نهادینه شود ؛ گرچه جریان سلفی به روش نوزایی آن در این مدارس بیشتر از  جریان اصلاحی حاکم بود ،  البته به این دلیل که بیشترین مصارف این مدارس بوسیلۀ کشور های عربی بویژه سعودی پرداخته میشد که گرایش سلفی داشته و با جریان نوزایی سر سازش داشتند و این گرایش به مزاح نظامیان اکستان هم برابر بود . از این رو نظامیان پاکستان در رشد و توسعۀ  آن کوشیدند و تنها به توسعۀ بخش های فکری این جریان توجه کردند که برآورندۀ  اهداف استراتیژیک پاکستان بود و بیشتر جنبۀ سیاسی داشت ؛ در حالیکه این جریان بیشتر جنبۀ فرهنگی داشت و هدفش تقویۀ ارزش های فرهنگی اسلامی و کشف عناصر جدید فرهنگی برای غنای کل فرهنگ اسلامی بود . این جریان تحت تاثیر استخبارات پاکستان و زیر چتر کمک های مالی و حمایت های آموزشی کشورسعودی نه تنها از روند زایش های فرهنگی ماند و اندک ترین زایشی در فرهنگ اسلامی بوجود نیاورد ؛ بلکه پویایی و بالنده گی فرهنگ اسلامی را هم تا سرحد نابودی محدود نمودند .

این جریان بالاخره به یک جریان فرهنگی نظامی در آمد که ارزش های نوزایی آن در زیر ساطور استخبارات پاکستان و استبداد فکری سعودی ها از میان رفت . نظامیان پاکستانی  توانستند که با استفاده از این  جریان فکری هزاران دانش آموز را به مراکز نظامی از وزیرستان تا خیبر ایجنسی بسیج نمایند و در مرحلۀ بعدی که آفتاب قدرت گروههای جهادی رو به غروب نهاد و تنظیم های جهادی پشاور شاخۀ افغانستان آن به کایل آمدند . این برای پاکستان فرصت داد که مانور دیگر نظامی و سیاسی را بر ضد مردم افغانستان به اجرا بگذارد . لشکری را به نام "تحریک طالبان" به حمایت سعودی و امریکا در کویتۀ پاکستان بوجود آوردند ، شخص گمنامی را به نام ملاعمر رهبر آن بسازند و زیر ریش او نظامیان پاکستانی ساز و برگ نظامی این گروه را ترتیب کردند و بعد ازسر  و سامان دادن از راۀ کویته و چمن به قندهار سوق  نمودند . 

در رهبری این گروه در واقع  جمعی از طلبایی دست داشتند و دارند که در مدارس پاکستان درس خوانده و تحت رهبری گروههای اسلامی افغانستان و پاکستان زیر نام "تنظیم اطلبه" در پشاور فعال بودند . استخبارات پاکستان دست به  مانور شگفت آوری زد و با انحلال این گروهها "تجریک طالبان" را بوجود آورد ؛ گرچه در ظاهر این گروه به نام طالبان بودند ؛ اما در رهبری وصفوف آنان اشخاص زیادی دست داشت که طالب نبوده و حتی به جناح های حزب خلف و پرچم رابطه داشتند . گفته می شود که شاهنواز تنی هم به استشارۀ نظامیان پاکستان یک حلقۀ فعال در میان این گروه بود که حتی قتل نجیب را بوسیلۀ  استخبارات پاکستان به وی نسبت میدهند ؛ گرچه اغاز فعالیت این گروه به زمانی بر میگردد که در سال 1368 یا 1369 شخصی به نام ارغندیوال که ادعای حقوق مهاجرین افغان در ایران را داشت ،  از این کشور اخراج گردید و لقمۀ چربی در دستان استخبارات پاکستان قرار گرفت . این شخص بود که به حمایت مالی و تخنیکی نظامیان پاکستان دست به جلب و جذب نظامیان افغان در پشاور زد و شمار زیادی از نظامیان افغان را به دور خود تنظیم نمود . بعد ها یکی از شاخه های فعال در تحریک طالبان اعضای این گروه بود .  این گروه توانسته بود که جمعی از هواخواهان ظاهر شاه را نیز به دور خود بکشاند . بعد ها کویته مرکز فعالیت های این گروه نیز قرار گرفت ؛ زیرا کویته در تیر رس کمتر گروههای جهادی افغان قرار داشت و آی اس آی می توانست که با بازی های دوپهلو گروههای ضد مجاهدین را هم در آنجا تنظیم و بسیج نماید .  از همین رو بود که در دوران جهاد کویته بیشتر مرکز فعالیت های گزوههای مائوویستی مانند "راوا "و شاه طلبان بود که زیر پوشش های گوناگون فعالیت های سیاسی مینمودند .  شماری از اعضای این گروهها زیر نام  بازسازی و تعلیم و تربیه به فعالیت های سیاسی خود را تحت پوشش میگرفتند . خانم سیما ثمر هم یکی از این دلباختگان است که بعد ها به گروۀ مزاری پیوست و در نشست های مهم این گروه مقام منشی را کسب نمود .

گفتنی است که حزب اسلامی به رهبری حکمیتاز یکی از مخالفین سرسخت این گروهها بود . چنانکه گفته میشود که چنزایی یکی از حامیان ظاهرشاه و ناشر جریدۀ "فریاد" در پشاور به نفع او ،  بوسیلۀ حزب اسلامی کشته شد و هم قتل داکتر فیض  رهبر سازمان مائوویستی  "راوا"  را درپشاور به این حزب نسبت میدهند ؛ اما از سوی این حزب تایید نشده است .  هم  چنین این حزب بار بار فعالیت های این گروهها را به دشواری مواجه کرده است که باری محفل عزیزالله واصفی یکی از حامیان ظاهرشاه را در کویتۀ پاکستان نیز بهم زد .

در مراحل بعدی این گروهها به نحوی در  تحولات سیاسی و نظامی افغانستان سهم گرفتند که نقش گزوۀ حامی ظاهر شاه در تحریک طالبان در اوایل بارز تر بود  . قرار بود امریکا دولت ملی را زیر نام فعالیت طالبان به رهبری و پزعامت ظاهرشاه در فغانستان بوجود آورد که بعد از به پیروزی رسیدن طالبان و با کشته شدن ملا بور جان یک تن از فرماندهان برجستۀ طالبان توسط استخبتارات پاکستان این سناریو ناکام ماند . طالبان هم در این رابطه برخورد سیاسی نموده و در شروع پیروزی از ورود ظاهر شاه  بحیث یک افغان استقبال کردند ؛ اما دیری نگذشت که مخالفت خود را با او اعلام نمودند .

یاد داشت ها :

 

1 -  رادیو آزادی ، اخبار صبح ، 8 جنوری

 






August 4th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي