مروري برقتل احمد ظاهر، مرگ يوسف قا سمي وشها دت نصرت پارسا
استاد صباح استاد صباح



"مشعل" مراتب تاثرات عميق و قلبي خويش را به مناسبت شهادت نصرت پارسا هنرمند محبوب و چيره دست کشورما به خانواده، دوستداران و جامعه هنری کشور ما ابراز داشته ، و نبود او را يک ضايعه بزرگ هنری پنداشته ، ر وح وی را شاد مي خواهد .


موسيقي تحقیقات دانشمندان نشان داده است هنگامی که به موسیقی گوش می دهید اگر بطور ناخودآگاه پاها و دستهای شما شروع به انجام حرکات منظم کنند و بقولی با ریتم موسیقی همنوازی کنند، پیام های عصبی خاصی به مغز انسان ارسال می شود که باعث تحریک مغز می شود. محققان همچنین امیدوار هستند که از این روش بتوانند برای دوباره زنده کردن فعالیت مغزی بیماراني که دچار نارسایي یا حتا مرگ مغزی شده اند استفاده کنند. آزمایشهایی که راجع به تاثیرات عصبی موسیقی انجام شده است ثابت کرده است که هنگام گوش دادن به موسیقی قسمتهای خاصی از مغز که در آنجا مسئولیتهایی مانند حافظه، کنترل، زمانبندی و گفتا ر را بعهده دارند توسط موسیقی بشدت تحریک می شوند . انجمن علوم عصبی شهر لا س آنجلس در تحقیقاتی که راجع به موسیقی انجام می دهد سعی دارد علاوه بر بدست آوردن اطلاعات بیشتر در این باره به روشی برای درک یکسان از موسیقی، این زبان بین المللی بیان احساسات، دست پیدا کند. يکي از دانشمندا ن دا نشگاه ها روا رد بنام مارک جود تارموکه در زمینه فعالیت می کند معتقد است که : هیچ شاهدی وجود ندارد که در مغز انسان قسمت خاصی برای پردازش موسیقی وجود داشته باشد. موسیقی قسمتی از طبیعت و ذات همه سلولهای بدن انسان است و انسان با تمام وجود خود موسیقی را درک می کند و مغز با درک موسیقی تحریک می شود. تحقیقات دانشمندان نشان داده است که کافی است 45 دقیقه به موسیقی Jazz ملایم، قبل از خوابیدن گوش کنید تا با آرامش بسیار به خواب شیرین فرو روید. محققین تایوانی در مطالعاتی که در رفتار خواب 60 نفر انسان بالغ که مشکل خواب داشته اند، در مصاحبه با مجله Advanced Nursing بیان داشته اند که چگونه توانسته اند با استفاده از موسیقی روشی ابداع کنند که مشکلات مربوط به خواب در انسان را رفع کنند. آنها در تحقیقات خود به گروه های مختلف امکان انتخاب سبک های مختلف موسیقی را دادند که در این میان افرادی که به موسیقی هایی با سبک Jazz و با تمپوی حدود 60-80 نزدیک به ضربان قلب انسان گوش می دادند بسیار ساده تر به خواب می رفتند. آنها همچنین متوجه این مطلب شدند که این موسیقی ضربان قلب افراد را هنگام خواب پایین تر آورده و باعث آن می شود که انسان در حین خواب راحت تر و بهتر تنفس کند. از دیگر نتایجی که در این تحقیق حاصل شد آن بود که از افراد فوق حدود 35 درصد اعلام کردند که خواب آنها عمیق تر و طولانی تر نیز بوده است و همچنین در طی روز آنها کمتر مشکل کسل بودن داشتند. استاد دانشگاه تایوان Hui-Ling Lai که مدیر این پروژه تحقیقاتی می باشد گفته است که : \"این افراد در هفته اول با 26% بهبود کیفی و کمی در خواب مواجه شدند و با یادگیری هرچه بیشتر تکنیک های گوش دادن به موسیقی در هفته های بعدی میزان بهبودی آنها بیشتر شده است\". پروفيسور Jim Horne از تیم تحقیق در خواب ، دا نشگاه Loughborough انگلستان معتقد است که : \"اگر شخصی قبل از خوابیدن ذره ای آشفتگی روحی دارد در چیزی که می تواند اورا به آرامش برساند برای داشتن یک خواب خوب می تواند مفید باشد و موسیقی یکی از آنها می باشد\".
موسـيقي افغانســتان : دهـه هـفـتاد براي موسـيقي افغانســتان دهـه بسـيار ناگواري بود. با وقـوع جـنگ هاي داخلي بعـد از سـقـوط دولت نجيب الله ، عـده اي از هـنرمندان ا فغانســتان به كشـورهاي دور و نزديك مهـاجرت كردند. با تسـلط طالبان بر اين كشـور در ســال 1375 و ممنوعــيت كامــل موســيقي ، روند مهاجرت تشــد يد شــد و نهادهاي آ موزشي نيز به حال ركود درآ مد، بعضي از هــنرمندان در خـارج از كشــور توانســتـند به فـعاليت هاي هــنري خويـش ادامه دهــند و چراغ موســـيقي اين كشــور را روشـن نگه دارند . ممنوعيت موسيقي از سوي حكومت طالبان ومجاهدين و برخورد خشونت آميز با نوازندگان و خوانندگان افغان، خود يك فاجعه بزرگ براي موسيقي اصيل افغانستان بود. گرچه برخي صاحب‌نظران موسيقي معتقدند\" اخيرا براي احياي موسيقي افغانستان كارهاي زيادي انجام شده است\" ولي آنچه مشهود است هنوز موسيقي افغانستان بر لبه‌ي پرتگاه قرار دارد و توان لازم را براي رشد به دست نياورده است. بايد توجه كرد كه موسيقي اصيل افغانستان به صورت عملي به شاگردان آ موزش داده ‌شود و نبود مراكزي براي علمي كردن اين نوع موسيقي كه بر روي نوت ‌نويسي كار كند مي‌تواند در آينده يك تراژدي بزرگ را براي موسيقي افعانستان رقم بزند. زند گي چيست ؟ زند گي چيست خون دل خوردن زير د يوا ري آ ر ز و مر د ن همه از زيسن معنايي دارند و در آن راهي را دنبال مي کنند، هر کس به مقتضاي عقلش و فهمش.از نخل هاي درهم و غمگين پرسيدم: زندگي چيست؟ شاخه اي خشک و شکسته با دهان باد پاسخم داد که همين! رود آرام و نرم، مي خراميد و پيش مي تاخت. پرسيدم زندگي را چگونه تفسير مي کني؟ رود گفت: دريا زندگي است. دريا گفت: نه، ابرها زندگي اند. پرواز در بيکرانه ي آسمان. ابرها را پرسيدم. گفتند: پرنده ها آزادترند. آنها خود با بالهايشان پرواز مي کنند . از پرنده اي که سبکبال در ا فق پر مي گشود پرسيدم از زندگي چه مي فهمي؟ او گفت: بي حضور صياد هميشه زندگي هست. آسمان گسترده و آ بي بزرگتر از آن بود ه که پاسخي کوتاه اکتفا کند. او گفت: زندگي درخشش ستاره هاست، فلق است، شفق است و خوني که در طلوع و غروب جاري است. خورشيد که از زندان خاکستري ابرها مي گريخت پاسخم داد: زندگي نيمروز داغ تابستاني است که آفتاب، دشت ها را مي گدازد و چهره ها را مي سوزاند. زندگي مرگ شب است و تولد من. من خود زندگيم. خاک نمناک بوي باران مي داد و در ازدحام شاخه ها و برگ ها گم شده بود. صدايش زدم و زندگي را معنا پرسيدم. شکوفه ي کوچکي را که تازه رستن آغاز کرده بود و تن به نسيم سپرده بود نشانم داد و گفت: زندگي همين شکوفه است. شکوفه کوچک بود و ظريف. تازه مجال آن را يافته بود که از سينه ي خاک سر کشيد. پرسيدم تو از زندگي چه مي فهمي؟ آرام و ساکت لبخندي زد. شايد زندگي را همان لبخند کودکانه مي دا نست. گفتم بهتر است زيستن را از آدم ها بپرسم. آنها که بخاطرش همديگر را مي کشند و غارت مي کنند و در راهش جان مي سپارند. بهتر ديدم که از گداي کنار خيابان که از همه چيز جز نفس کشيدن بي بهره بود بپرسم. او گفت: زندگي گنج بزرگي است پنهان در زمين هاي ناشناخته. گفتم اينک که زندگي سراسر گنج است، پس بگذار از گنج داران بپرسم. گفتند: زندگي نبود مرگ است، زند گي «هميشه بودن» است. عمر بي پايان و بي مردن زندگي است. به ياد کودک غمگين روستا افتادم که با نگاهي لبريز از اشک شرمسارانه و رنگ پريده گفت: زندگي همان گوسفند ما بود که مرد. زندگي همان خواهر کوچکم بود که از بي شيري مرد. گفتند از ديوانه هم بپرس. گفتم او که از نعمت عقل بي نصيب است. گفتند آرزو را چه به عقل؟ آنها راست مي گفتند. ديوانه با حرکات خشکش فهماند که زندگي سراسر آرزوست و در رؤيا جاودانه بودن.
احمد ظا هر هنرمند وجدان بيدار زمان ست و حضورش ، خاري در چشم ستمگران .... هنرمند با چراغي در دست و چراغي در برابر ، به جنگ سياهي مي رود و به ظلم ، گردن نمي نهد. ماه امشب بی قراری مي کند می نشيند گريه زاری مي کند مثل طفلی مانده ازمادر به دور سيل اشک از چهره جاری می کند موج اشک گريه همچون چشمه ها چهره ا ش را آ بياری می کند ماه امشب مثل محکومی به مرگ لحظه ها را سرشماری می کند شا يد ا وخواب پريشا ن ديده است که چنين شب زنده دا ری می کند. احمدظاهر در بیست چهارم جوزای سال 1325 هجری خورشیدی در کابل تولد شد. پدرش داکتر عبدالظاهر که زمانی صدراعظم کشور وزمانی هم رئيس ولسی جرگه افغانستان بود. احمد ظاهر هنرمندی بود با استعداد خوش ذوق وپرکار او هیچ گاه در موسیقی رسمآ شاگرد کسی نشد بلکه ذوق سرشارواستعداد بی نظیر خود او هادی ورهنمایش بود. او سیزده ساله بود که انگشتانش با پرده های هارمونیه آشنا گشت بعد به آموختن فلوت و اکوردیون پرداخت و هنوز شاگرد لیسه حبیبه بود که به لقب بلبل حبیبیه مشهور شد . در سال 1340هجری خورشیدی به تشکیل یک گروه هنری از شاگردان آن لیسه پرداخت وهمراه با گروه که رهبری آن را تا آخر به عهده داشت به اجرای برنامه های منظم هنری خویش در رادیو آفغانستان آدامه داد.آحمدظاهرپس از فراغت از صنف دوازه لیسه حبیبه دروسش را در دارلمعلمین کابل به پایان رسانید مدتی در رشته تعلیم و تربیه در کشور هند تحصیل کرد وپس از ختم تحصیل ، درروزنامه ء کابل تايمز و زمانی هم درریاست آفغان فلم به کار پرداخت، احمد ظاهر که در سال 1351 هجری خورشیدی لقب بهترین آواز خوان سال را کمایی نمود جمعأ سه بار تن به ادواج داد که ثمره این ازدواجها پسری بود بنام احمد رشاد از همسر اولش و دختری از همسر سومی اش که آرزو داشت که نامش را شبنم بگذارد. دریغ که شبنم یک روز پس از مرگ پدر به دنیا آمد و چشمان پر انتظار احمد ظاهر او را ندید. احمد ظاهر به تاریخ 23 جوزای 1358 به شها دت رسيد و چهره در نقاب خاک پوشید . او نخسـتين كسي بود كه در آهــنك هايـش از وسـايل موسـيقي برقي اروپايي اســتـفاده كــرد و بـديـن لحاظ ، مي توان او را از پيشـگامان موســيقي پاپ در كشــور دا نســت . احمد ظاهر مشهورترین و محبوب ترین خواننده کشور ما بود. در دوران حکومت حفیظ الله امین او را در يک صحنه سازی تصادف به قتل رساندند.
آقاي کشتمند در اثرخويش ( يا د داشتهاي سياسي ورويداد هاي تاريخي ) به این توطئه اشاره می کند. جرم احمد ظاهر این بود که با تصفیه های خونین حفیظ الله امین مخالفت کرده بود. پس از سقوط دولت حفیظ الله امین، پخش صدا و تصویر او که از تلویزیون ممنوع شده بود، بار دیگر آغاز شد، اما دریغ که دیگر خود او در حیات نبود تا بقول افغان ها\" نو\" بخواند. احمدظاهر در ایران و تاجیکستان نیز کنسرت اجرا کرده و چند ترانه و آهنگ او را گوگوش نیز خوا نده است. احمد ظاهر از دیده ها رفت ، اما هرگز ار دلها نرفت . هنوز طنین پر شکوه صدای او موجی از شادمانی را به هدیه می آورد. احمد ظاهر از همان سالهای اولين در مکتب حبیبیه که با گروه جوانان آما تور بر ستیژ های معارف بلند شد و با گرمی و حرارت ترانه های \" بلبل شوریده \" و \" زلف پریشان \" را سرود ، چنان شور ووجد آفرید که صدایش همه جا را تسخیر کرد و به \" بلبل حبیبیه \" مشهور گردید و بعد به رادیو آ مد و آهنگ زیبای \" آخر ای دریا \" را که خودش ساخته بود خواند، و همینطور دوسه آهنگ دیگر را اجرا کرد احمد ظاهرازهما ن آغازچنان غوغایی را بر انگیخت که دیگر همه گان از هنرمندی سخن میگفتند که چون کا جی بلند در بیشه های نیلی آواز روییده و قامت برافراشته بود.... احمد ظاهر در سا یان پسین زندگی که افق دیدش گسترده تروپیوندش به هنر ژرف تر شده بود با زمزمه ترانه های دلپذیر و آهنگ های دلنشین ، شیفته گی و جان باختگی را در جان های خفته دمید... او از آن سرود های پر هیاهوی به اصطلاح \" مود روز \" و تصانیف ساده و سطحی و کم عمق به سوی ترانه های اصیل و تصنیف های محکم و استوار و اشعار جاویدان و ماند گار ره گشود. غزل های سعدی ، حافظ ، مولوی ، و دیگر نام آوران سخن را زمزمه کرد و نغز سرود . احمد ظاهر راهش را در رهگذر موسیقی معاصر ، هنر مندانه دریافته بود ، ولی دریغ که داس مرگ خرمن زنده گیش را درو کرد. اما نه ، احمد ظاهر نمرده است زیرا در پهنه \" هنر "/مرگ نقطه آغاز است و \" داور \" کسی جز \" زمان \" نیست. وداع شاعر: فروغ فرخزاد خواننده: احمد ظا هر ميروم خسته و ا فسرده و زا ر سوی منزلگه ويرانه خويش بخدا می برم از شهر شما دل شوريده و ديوانه خويش می برم تا که در آن نقطه دور شستشويش دهم از زنگ گناه شستشويش دهم از لکه عشق زين همه خواهش بی جا و تباه می برم تا زتو دورش سازم ز تو ای جلوه اميد محال می برم زنده به گورش سازم تا از اين پس نکند ياد وصال ناله ميلرزد، ميرقصد اشک آه بگذار که بگريزم من از تو ای چشمه ی جوشان گناه شايد آن به که بپرهيزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد شعله آه شدم صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسيد عاقبت بند سفر پايم بست ميروم خنده به لب خونين دل ميروم از دل من دست بدار ای اميد عبث بی حاصل . شخصی که احمد ظاهر را با هزار حيله ونيرنگ از خانه کشيده وروانه کشتار گاه ساخت رفيق وی بنام محبوب الله پاچا بود که در بدل اين خيانت وجنايت خود پاسپورت وچندهزار دالر دريافت کرده وروانه خارج گرديد. قاتل احمد ظاهر شهيد بنا به افواهات کسي بود که سنگر تخلص ميکرد ومعاون نساجی گلبهار بود.
يوسف قا سمي پریشان شد درخت از حمله باد.. . گلی پرپر شد واز شاخه افتاد... در آن آشفتگی مرغ چمن گفت .. . هزارا ن دا دوبيدا د داد وبيدا د... يوسف قا سمي درخرابا ت کابل به دنيا آ مد وا زايام طفوليت با سازوآوا زوبا نواي دل انگيزموسيقي آشنا شد ، وي ازکودکي بخاطرآموزش بهترواکا دميک نزد استا دبزرگ موسيقي کشورما ا ستا د قا سمي زا نوزد تا ا زاندوخته ها وتجارب فراوان وي فيض ببرد که واقعآ موسیقي غزل وکلا سیک را هوشمندانه ا زاستا دش فراگرفت وبه پا س اين آموزش ا زجا نب استا د ش مفتخربه تخلص قا سمي گرديد . وي هيچگونه قرابت فاميلي وخانوا ده گي با استا د قا سم نداشت . يوسف قا سمي بعد ا زمد تي با خانواده اش رهسپاربلخ با ستا ن گرديد تا درآنجا شا دي آفرين بزم وطرب هموطنا نش با شد . واقعآ قاسمي درشهرمولا علي خوب درخشيد و چراغ روشني شدکه شعله افگن محا فل ومجالس مرد م بلخ ، جوزجا ن ، سرپل ، سمنگا ن ؛ شهرپل خمري وکند زبود . روزي يکي ا زهنرمندا ن مشهورراديوتلويزيون کشور\" رسول زمري\" که روابط خيلي صميما نه با يوسف قا سمي داشت برايم گفت: ( درشمال کشوريوسف قاسمي ا زشهرت ومحبوبيت فراواني برخوردا راست ) . يوسف قاسمي دراند ک زماني بخاطرخد مت به مردم وتربيه جوانا ن علا قمند به هنرموسيقي \" گروپ موسیقي بلخ باستا ن \" راتهداب گذ اشت و ا زاين طريق تعداد زيادي ازجوانا ن را باهنرآوازخواني ونوازندگي آشنا سا خت . يوسف قاسمي دراوج شورومستي وخدمتگذاري به هموطنا نش قرار داشت که دوره سياه وشو م طالبا ن وحشي وقا تل به کشوروبه مرد م هنرپروربلخ باستا ن سايه افگند . يوسف قاسمي مشکلا ت زيادي ا زطالبا ن ديد وناگذيرشد تا با خانواده وفاميلش راه ديارغربت را درپیش بگيرد ورهسپا رپاکستا ن شود وي محيط پشاوررا نيزمناسب حا ل خويش نديد وتعدادی ازخانوا ده اش به شهرپشاورمسکن گزيدند وخود با فا ميل خويش رهسپارشهربندري کراچي گرديد . برا درش - شا ه رسول درهنرنوازندگي وآوا زخواني درشهرپشاوروقاسمي درشهرکراچي با ايجا د مجد د( گروپ موسيقي بلخ باستا ن ) يکبارديگربه اوج شهرت رسيد ند . يوسف قاسمي تا آنجا پِيش رفت که مها جرين افغا ن د رعربستان سعودي ا زوي دعوت به عمل آو رد که غرض کنسرت به سعودي بيايد وحسب تقا ضاي هموطنا نش را ه عربستا ن را درپیش گرفت ودرين سفربود که هم خرما شد وهم ثواب يعني هم قلب هموطنا نش را شا د گردانيد وهم فرضيه حج بيت الله شريف را درسا ل 2000بجا آورد . سرانجا م يوسف قاسمي د رسا ل 1381خورشيدي عين برگشت ا زيک کنسرتي د رولا يت کندزبا پسروتعدا دی ا زخانواده اش دريک حا دثه دلخراش ترافيکي د ردوراهي حيرتا ن درفاصله بين خلم وشهرمزارشريف به شها د ت رسيد . روحش شا دوجايش بهشت برين با د .
قد آ يينه ها خم شد د و با ر ه همه ا قيا نو س غم شد د و با ر ه به مرگ يوسف و آ ن نو جوا نش بها ر ا ن غر ق ما تم شد د و باره آهنگهاي يوسف قاسمي گرم و صميمی بود ، آنقدر گرم بود كه او با اميدواری زمستان های سرد غربت و پاييزی‌های غم انگيز را به سوی واژگانی گرم می‌كشاند. مثلا ً درآهنگ ( کابل) هنگامی كه تما م آهنگ در احاطه‌ی تركيباتی از قبيل مرگ تابستان ، پاييز غم انگيز وطن ، مرغزارهای مرده ي زا دگا هش ...آدم هاي قاتل وتفنگ بدست کشورش ... را به خوبي می نماياند . يوسف قاسمي هنرمندی بود با احساس ، صميمی ، مهربان با زندگی ، مسلط به صحنه و بسيار جسور. او عا شق پاك باخته‌ی کشورش بود به مجرد سرنگوني بنيادگرايا ن وتروريستان بين المللي براي رفتن به وطنش لحظه شماري ميکرد ، روزي با صدای گرم وصميمانه يي که داشت گفت : (ديگرتحمل طعنه شنيدن وزيستن به غربت را ندارم بايد برگردم به مزا رشريف ) من گفتم يوسف جا ن هنوزشرايط براي بازگشت مسا عد نگرديده وهنوزسلا ح وسلا حدار طالب وملا درکشوروجوددارند . با خنده هميشگي افزود: ( مرگ درآغوش وطن ودرقبرستا ن ميهن نسبت به زند گي د رپاکستا ن يکهزاربارشرف دارد و ...) يوسف قا سمي در اين راه حتا از به ود يعه گذاشتن اعتبار خويش نيز پروايی نداشت. صحنه‌ی برنامه‌های او هميشه ميدان شنيد ن و لذ ت برد ن بود . آهنگهاي يوسف قاسمي ساده و سرشار ازسوزو گدازبود انگار كه هر كدام از آ نها درنگی است در لحظه‌های خالص عاطفی و ثبت نگاه صادقانه‌ی او به زندگی . زندگی كوتاه يوسف قاسمي برخلاف ظاهر شاد و پر حرارتش غمنامه‌ای بود كه بيشتر در تنهايی‌ها و غربت گذشت و مرگ ناجوانمردانه و غريب ‌وارش هم اين غمنامه را كامل كرد. خوشبختا نه يا دگارايا م فعا ليت هاي هنري يوسف قا سمي ( بيش ا زده کست ويد يويي و سی دي) ا ست که ا زطريق موزيک سنترها به بازا رعرضه گرديده و تعد ادی ا زکست هاي ويد يوي ونوارهای موصو ف نيزنزد علا قمند ا ن آوا زش بصورت خصوصي وجو د دارد . نويسند ه د رزما ن مها جرت د رشهرکراچي د رتهيه اشعا روآهنگها ي فلکولر( حدو د پنجاه پارچه اشعا رنويسند ه وسيله قا سمي آهنگ سا خته شد ه ا ست ) با يو سف قا سمي همکاري هاي دا شته ا ند . اکنون دراثرتشويق وترغيب نويسند ه ودوستا ن هنري زند ه يا ديو سف قا سمي ، برا در ش شا ه رسو ل ا دا مه دهند ه راه وي بوده و درشهرمولا علي ا زمحبو بيت زيا دي بر خوردا را ست . ز ا بر ي تیر ه خو ن میبا ر د اي دوست بها ر ا ن د ر د و غم می آ ر د اي دو ست ز مز ا ر تا به خلم ، بر مر گ يو سف به جا ی گل ا لم میکا ر د اي دوست .
نصرت پارسا یک عمری با ر غر بت را کشید ن به د شت نا مرا دی ها د و ید ن میا ن گر یه ها د ر خوا ب رفتن ز خوا ب غر بت یکد م پر ید ن به نا کا می ا زا ین د نیا گذ شتن ز مر گ نو جوا ني لب گز ید ن بسی سخت ا ست و زینها جا نگداز تر صد ا ی گر یه ي ما د ر شنید ن . در كوچه هاي سردوتاريك شهرغربت،هزاران صداي لرزان زنده باهزاران گام خسته وبرهنه ميگذرد ودرآنجا صدايي منتظراست . خاطره هابه خواب رفته اند، ومن پشت پنجره ي بسته به انتظارنشسته ام. بايدهمچون باد گذشت وچون ستاره مرد،بايد فريادكردوخالي شد. فضا دلگير و ابري تيره برسر صداي گريه مي آيد زهر د ر گل سرخ بها ر مو سيقي را ميا ن حجله خون گشته بستر



گويي مقرر و مقدر نيست هيچگاه خبري خوش بشنويم و بپراكنيم. از آسمان مردم ما هموا ره غم مي‌بارد. از دل غمي، اندوه ديگر مي‌زايد و اين زنجيره طوماروار مي‌رود. با تاسف وتاثرزیاد اطلاع حاصل کردیم که آواز خوان با استعداد و جوا ن نصرت پارسا دار فانی را وداع گفت و دل دوستدارانش را داغدار ساخت . مرگ نابهنگام این هنرمند عزیز نصرت پارسا توسط چند جوان اوباش وجنايت پيشه به شکل نامردانه که در شهر ونکوور کانادا به قتل رسید. مرگ نصرت پارسا یک ضایعه بزرگ هنری بوده و از خداوند متعال برایش جنت برین ارزو میکنیم. بر اساس گزارشهای رسيده آقای پارسا پس از کنسرت خود در سا لن \"کوئين اليزابت\" ونکووور کانادا که به خاطر روز \"مادر\" برگزار می شد مورد حمله عده ای قرار گرفت و کشته شد . در طول مرا سم کنسرت عده ای پيوسته از اين خواننده درخواست آهنگهای شاد می کردند. گزارشها می گويند که آقای پارسا در پاسخ به اين درخواستها گفته بود که عده ای نيز خواهان آهنگهای آرامتر هستند. به گفته پليس پس از کنسرت عده ای به پارسا حمله کرده و او را به قتل رسانيدند. پارسا از سنين کودکی موسيقی را فرا گرفت و بعدها برای فراگيری هنر آوازخوانی و موسيقی نزد استادان هندی به هند سفر کرد . وی مدتی در آلمان زندگی کرد . پارسا به هنگام مرگ 35 سال سن داشت ، پارسا را که با لبان شاد رفته بود در سفری تا برای مادران غمدیده بسراید و بدل های تشنه آوازش آرا مش بخشد بی خبر از آنکه د ستان جنايت آلوده وخونين برای مادر ش جسد ي را که آغوشته بخون وشقايق پرپرشده اي است به منا سبت روزمادرتخفه میدهند ( نمونه محبت، مادر است. کسى که هيچ وقت ذره‌اى از خوبى هايش را نمى شود جبران كرد، مادر است. مظهر وفا و از جان گذشتگى، مادر است. رمز زنده گى، مادر است. و بهشت، زير پاى مادر است. ) چه بی رحم ا ند این می گساران وحشی که به خاطر مستی خویش گلی را در عین شگوفایي اش میشکنند ومادري را د رسوگ جگرگوشه ا ش مي نشانند . دلم مي خواهد آتش گيرد اين دل ز دنيا سنگ غم برچيند اين دل به مرگت (پارسا) د رشهرغربت نشسته اشک غم مي چيند اين دل.
پي نوشت ها : بی بی سی ، شا هدا ن ، مشعل و...
May 13th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها