پيام به مناسبت فراخوان شورای نهضت فراگيردرکشورکانادا
ب.ص ب.ص

زمان قرعه ی نو می زند به نام شما
 خوشا که جهان می رود به کام شما
 درین هوا چه نفس ها پر آتش است و خوش است
که بوی خود دل ماست در مشام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
 کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شما
 ز صدق اینه کردار صبح خیزان بود
 که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
 زمان به دست شما می دهد زمام مراد
 از آن که هست به دست خرد زمام شما
 همای اوج سعادت که می گریخت ز خاک
 شد از امان زمین دانه چین دام شما
به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد
 که چون سمند زمین شد سپهر رام شما
 به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پر نوش باده جام شما.

مبارزه  در زمانی مطرح می شود که یک انسان یا گروهی از انسان ها نمی توانند شرایط موجود را بپذیرند و در صدد تغییر آن بر می آیند. این تغییر به سمت یک شرایط مطلوبتر است که می توان از آن به عنوان آرمان نام ببریم.

مبارزه  يعني تلاش براي رفع ظلم اين امر متعلق به مظلومين يك جامعه است كه دست به هر كوششي ميزنند تا ظلم و بي عدالتي را از سرراه خود بردارند. مبارزه تلاشي است برای کاهش فاصله میان واقعیت و آرمان.  هرچه این آرمان از واقعیت موجود دورتر باشد مبارزه دشوارتر می شود. اگر آرمان پردازی یک مبارز سیاسی یا یک تشکیلات سیاسی بر اساس ذهنیات و رویابافی باشد فاصله ی آرمان از واقعیت آنقدر زیاد می شود که امکان کاهش آن برای دستیابی به آرمان یا بسیار دشوار و یا حتی ناممکن می شود. مبارزه با شکست مواجه می شود.

اما اگر آرمان پردازی بر اساس عینی گرایی و فهم روشمند باشد آرمان پردازی به شکلی واقع گرا انجام شده و فاصله ی میان آرمان و واقعیت موجود به میزانی خواهد بود که مبارزه می تواند این فاصله را در عمل و در دنیای بیرون از ذهن کاهش دهد و به موفقیت دست یابد. مبارزه ی سیاسی نیزمانند هرروند پویای دیگری قانونمندی های خود را دارد. شناخت این قانونمندی ها اجازه می دهد که با بکارگیری هوشمندانه ی آنها شانس موفقیت در دستیابی به هدف را افزایش دهیم. به همان صورت که نبود شناخت این قانونمندی ها موجب می شود تا فعالیت سیاسی به حالتی مکانیکی درآمده و خصلت های مثبت ذاتی خود را از دست دهد.

حزب دموکراتيک خلق افغانستان پيش آهنگ طبقه کارگروهمه زحمتکشان کشوربعدازسقوط حاکميت دريک رکودي فاجعه باري بسربرد وباوجوتلاشهاي متواترودوامدارتعدادازرفقا تحرک چشمگيري به مشاهده نميرسيد .که اين براي يک جريان سياسي وآنهم جرياني که ازتوده هاي رنجديده واززحمتکشان درد ديده نمايندگي ميکند ،سخت جانکاه است.

همانطوريکه ميدانيم  حزب يك پديده‌ي اجتماعي و تاريخي است و مانند هر پديده‌ي اجتماعي - تاريخي ديگر، معنا و مفهومش تابع زمان و مكان است. حزب در بديهي‌ترين تعريف خود عبارت است از يكجا‌كردن نيروهاي سياسي به‌منظور افزايش قدرت براي دستيابي به هدفي معين. به‌نظر مي‌رسد هدف يك حزب که يک دوره سکوت وسردرگمي راسپري نموده باشد ، زمانيکه درتکاپوي جديد قرارميگيرد وتصميم دارد تاصادقترين ، وفادارترين وپاکترين اعضاي خودرا منسجم نموده وبراي تشکل قشرمحکوم ومظلوم جامعه بايد اول تا حد ممكن، روشن ، قابل‌تعريف و منسجم کننده باشد.

دوم بايستي زمانمند باشد. سوم بايد با هيچ‌يك از اهداف استراتژيك عناصر تشكيل‌دهنده در تضاد نباشد.

فقدان ساختارهای مستحکم و قوی حزبی که بطور قاطع ومصميم کارشان را انجام بدهند وبااصل سنتراليزم دموکراتيک به پيش برود.

متاسفانه همين اکنون حزب ما فاقد ساختارهای قوی و قوام یافته درون حزبی است. باید این ساختارها را هر چه سریعتر ایجاد کرد.  طرح حوزه های حزبی که قرار است آرایشی به وضعیت اعضا در خارج کشور بدهد وهمه مطالب رابايد بدون درنظرداشت شخصيت پرستي ، فاصله ازامراض کهنه وفرسوده گذشته ، دوري جستن ازسرسري هاي منطقوي ، زباني ولساني وامتناء ازنظريات فرمايشي وفرسايشي که باعث دلسردي ودوري ميگردد اجتناب گردد. تئوری حزبیت ما باکسب تجارب گذشته وبا درنظرداشت تئوریهای چپ سنتی جامعه ما که بر پایه تحليل مشخص ازاوضاع مشخص گره خورده است .

زنده ياد ببرک کارمل ميگفت: (هرعضوحزب ما مکلف است تا به مقدسات مذهبي پابند بوده وبه عنعنات پسنديده خلق افغانستان احترام گذاشته ودرين راه باوظيفه انقلابي عمل نمايد. )

بلي رفقاي عزيز!

انسان‌هاي هدفمند و موفق همواره دنبال راه هايي مي‌گردند تا با سرعت و كيفيت بيشتري اهدافشان را محقق و زندگي زيبايي را براي خود و اطرافيانشان مهيا نمايند. هدف‌گذاري و تصميم قاطع ورفقانه لازم يك راه هدفمند ويک مبارزه دوامد ار است و افرادي كه به دنبال خوشبختي و سعادت مي‌گردند قطعاً بايد براي رسيدن به اين نعمت بيكران، هدفمند و باانگيزه حركت كنند.

مصميم بودن وايمان داشتن به باورهاي انقلابي از اهداف متعالي يك مبارز موفق است كه براي رسيدن به آن مي‌بايست تاكتيك‌ها و تکنيک هاي معيني را تدوين و براساس آن يك فضاي برابرو با نشاط را ايجاد نمود.  انسان‌هايي در صحنه زندگي و كار موفق و پيروز خواهند شد كه در ابتدا اين موفقيت و پيروزي را در ذهن خود ترسيم كرده و با تصويري كاملاً روشن و شفاف به سمت تحقق اهدافشان حركت نمايند و اطمينان داشته باشند كه پيروز خواهند شد.

آنچه را كه ذهن بتواند تصور و باور كند قابل دستيابي است به شرطي كه با ذهنيتي همواره مثبت توأم باشد و افكار منفي آن را مخدوش نكند. پس بياييم مسير مبارزه هدفمند  خود را بر مبناي باورهاي مثبت و يك روحيه عالي طراحي كرده و با اميد پيروزي وبهروزي، مصميم ، باحوصله مندي ، ايجادفضاي رفقانه ، اعتمادواعتباربه يکديگرمتحدانه ويکپارچه به پيش برويم .

از مشكلات استقبال كنيم . مشكلات، سازه‌هاي يك مسير موفق است به شرطي كه نحوه برخورد ما به آن نگرش حل مسئله باشد و در مقابل مسائل و مشكلاتي كه در راه ما پيش مي‌آيد همواره اين سؤال را مطرح نماييم كه - اين رويداد براي ما چه پيام منفي ويامثبتي داشته است؟-  با چنين نگرشي، مبارزه هدفمند با مسائل و مشكلاتش معناي زيبايي پيدا مي‌كند و در واقع موفقيت و پيروزي راخودبه خود تضمين وضمانت مينمايد.

بعضي از انسان‌ها در هر فرصتي به دنبال مشكل مي‌گردند، ولي انسان‌هاي موفق در هر مشكلي به دنبال فرصت مي‌گردند و به قول دانشمندي اگر مبارزه در مسير آنها يك جام زهر هم قرارداد ، از آن شيرين‌ترين ره توشه سفر را تهيه مي‌كنند. بلي ! مشكلات دامنه ذهن را وسعت مي‌بخشد و توانايي‌ها را براي رسيدن به پيروزي‌هاي بزرگتر افزايش مي‌دهد.

اخيرآدراطلاعيه ي که ازجانب شورای کانادا نهضت فراگير پيرامون تبادل افکارونظريات رفيقانه دروب سايت پرخواننده وسخنگويي جريان سياسي ومترقي درکشورما (مشعل)، به نشررسيده است ،ميخوانيم:

... تجارب حاصله ثابت میسازد که راه دیگر انسانی و وطنپرستانه و بشردوستانه بجز تحقق اصول آزادی، دموکراسی و ترقی اجتماعی برای نجات مردم ما از عقب مانده گی قرون متمادی وجود ندارد، ولی تحقق اصول هیچگاه امر سهل نبوده و نخواهد بود.

باید در نظر گرفت که در شرایط کنونی، رشد و پیشرفت انقلاب ملی و دموکراتیک در افغانستان بطور عینی یک پروسه و مرحله طولانی و مشکل تاریخی میباشد. این امر بنوبه اول ناشی از این حقیقت است که نظام جدید دموکراتیک در افغانستان، اقتصاد عقبمانده، بیسوادی، جهالت پرستی، فقر و گرسنگی، بیکاری، بیماری و عقبمانده گی اجتماعی اکثریت مطلق مردم، مناسبات اجتماعی عقب مانده فیودالی و ماقبل فیودالی قرون وسطایی، پراگنده گی نیروهای دموکراتیک و تفرقه ملی را از رژیم های گذشته به ارث برده است، بدین جهت نیل به ترقیات مادی و معنوی در کشور ما کار طولانی، پیگیر و با حوصله را ایجاب میکند...

اين فراخوان تاجاييکه ديده ميشود درحرف سخنان قابل قبول وعام فهم ود لگرم کنند ه دارد که بايد درين مسيربيشترکارکرد وصاف وساده مسايل وموضوعات رامطرح کرد تا منجربه يک رستاخيزسياسي وکارهدفمند حزبي گردد.

مامعتقديم که استوارانه ، جسورانه  ورفيقانه به پيش برويم وازخودگويي وخودستايي که بااندوه دراينجا وآنجا به چشم ميخورد اجتناب نماييم وهمديگررابپذيريم وبه تلاش وخلاقيت هاي سازنده احترام بگذاريم وزمينه خدمات هدفمند ، ابتکارات انقلابي ووطنپرستانه جوانان باانرژي را تقديروتمجيد نماييم وفضاي مناسبي رابه اشخاص پرکار، باايمان ، انقلابي ووفادارمساعد بسازيم.

اين جوانان ورسالتمندان است که نميگذ ارند پرچم مبارزه هدفمند به زمين بي افتد .

شادروان کارمل ميگفت: (جوانان ذخيره مطمين حزب وانقلاب است .)

تقاضا ميگردد تابا اين اصل ازکوچک نوازي ، ازتشويق وترغيب رفقاي نوخواسته ويانسل دوم جريان سياسي چپ دموکراتيک کشوردريغ ننموده وآنانرابه دورمرکزيت حزب متشکل نموده وبه آنان راه مبارزه ، ايمانداري انقلابي ، فداکاري سياسي ، مبارزه هدفمند ، خدمت به انسان زحمتکش ، همياري حزبي وهمکاري ر فيقانه رابياموزانيم وبه ارث بگذاريم.

زمانيکه ما بااراده تسليم ناپذيري وباديانت رفيقانه ومصميم بودن به هدف سترگ ما به پيش ميرويم وبه هيچ عنواني به مخالفين ، عقيده ، ايمان ، باورها وايديالوژي ما تسليم نميشويم سازش نمي کنيم ، طوريکه  جه گواراي انقلابي ميفرمود:

(واگر خفه ام كنند سازش نخواهم كرد و ايمانم را قرباني مصلحت نميكنم .)

همچنان ميگفت: « مردم را دریاب! هرگز سازش نکن! آری کسانی که سازش نمی کنند٬ می میرند٬ اما مرگ شان عین حیات و زندگی ست. آری اگراينطوربي تفاوت باشي تو نیز می میری٬ اما در چهره ات نشانی از مرگ نخواهد بود.از گلوله نترس! تو روح گلوله ای. گلوله از زبان  تو سخن خواهد گفت و از عمل تو فير خواهد شد . آه٬ تو نمی دانی که تا چه اندازه کمک هایت به مردم مفید است.مردمی که تو را قربانی خواهند کرد.»

نورستگان جوان وانقلابي حزب ما باالهام ازين رويش ، آماده هرگونه فداکاري وجانثاري ميشوند. رفيق کارمل بزرگ درين مورد چه زيبا ميفرمايد:

حزب دموکراتیک خلق افغانستان طی مبارزات خویش از مراحل گوناگونی گذشته و تجارب فراوانی در عرصه های مختلف مبارزات اجتماعی و سیاسی، سازمانی و ایدیولوژیک کسب کرده است...

 اعضای حزب ما امتیازی جز امتیاز رزمیدن در صف مقدم مبارزان از جان گذشته، راه ترقی و سعادت خلق وطن و اعمار افغانستان نوین و دموکراتیک را ندارند...

مانيزطي اين مدتي که درين غربت سراشب ورزميگزارانيم وزندگي دورازآغوش پرعطوفت مادروطن رامايوسانه وبه اساس جبرزمان سپري مينمايم ، بارها وبارها بامراجع به دوستان ديروزي يعني اعضاي قبلي حزب دموکراتيک خلق افغانستان زمينه يک تشکل رفقانه رادرجريان گذاشتيم اما سوگمندانه تعدادازين رفقا بابهانه هاي گوناگون ازجمله :

من ديگرپس رفتني نيستم وتابعيت اينجاراگرفته ام .

حوصله مبارزه نمانده است.

زندگي اجازه مبارزه جديد رانميدهد.

مصروف خانه وخانواده ام هستم .

ميخواهم کارکنم وزندگي نمايم .

مصروف تهيه لقمه نان براي فاميلم هستم وازين قبيل سخنان.

همينجابودکه مرابه ياد سخنان انقلابي ترين وآشتي ناپذيرترين مرددنيا بادشمنان طبقاتي اش ، چه گوارا انداخت که ميگفت:

(به اعتقاد من نياز آدمي تنها شكم نيست ، بلكه انسان بيشتر از هر چيز تشنه‌ي شرف و بزرگي آست.)

وي همچنان تاکيد مينمود: {.....زیرا ازادتریم.اسکلت ازادی ما قبلا شکل گرفته است.هنوز گوشت و لباس به این اسکلت نیامده است. ولی ما انها را خواهیم ساخت.و بهای ازادی خود و حفاظت و آن را با خون و ایثار پرداخت می کنیم.

ایثار و فداکاری ما اگاهانه است. مسیر ازادی طولانی و در بعضی از قسمت ها ناشناخته است.ما محدودیت های خود را درک میکنیم. ما انسان قرن بیست و یک را می سازیم.}

چه ميتوانستم به جواب اين انقلابيون بگويم .

آيا پناهندگي وزندگي درکشورهاي غربي آخرين آرزووخواست آنان بود ؟

آيابه اين زودي مادروطن ، رسالت ميهني رابه بادفراموشي داده وخدمت به انسان نيازمند کشورراديگروظيفه انساني اش نميپندارند؟

آيابرداشت سياسي آنان ازيک حزب مردمي وازمبارزه سياسي تاهمين حدودبود؟

آيا وفاداري وصداقتمندي به جهان بيني انقلابي تااينجا ميرسيد؟

ايمان وشرافت حزبي ووطني که سالها باآن افتخارمينموديم چه شد؟  

زمانيکه آگاهانه وداوطلبانه وباقبول اساسنامه وبرنامه عمل حزب وبادرخواست تحريري عضويت حزب راکسب نموده بودند وبه يکبارگي همه را فراموش کرده اند؟ ...

چه توجيه پذيري دارد که مبارزه را، ديگروظيفه ونيازمبرم وطن وجامعه درد ديده خويش نمي بينند.

ولي تعدادازرفقا باآمادگي عام وتام وباسربلندي وافتخارتاکيد دارند که مبارزه پايان ندارد وتنها راه نجات ستمديدگان مبارزه طبقاتي ودسته جمعي ما است.

اين رفقا بايد بدانند که مبارزه مشترک ودوامداربرعليه همه پديده هاي منفي وظيفه مبرم ، عمل انقلابي ، مشت آهنين ، اتحادهميشگي ووفاداري به آرمان که آنراهدف سترگ خويش قرارداده ايم، است .

به هرصورت ملاحظات ديگري نيزوجوددارد که باتفاهم وگفتگويي رفقانه وانديشمندانه حل خواهدشد.

درفرجام ازرفقاي دست اندرکارباجديت وشرافت تمناداريم که بادرنظرداشت گفته هاي بالا ، نهاد فراگيري که بتواند تمام ا نسانهاي دردمند جامعه مارادرکشورکاناد ا دورهم متحد بسازد ورستاخيزبزرگ حزبي راپي ريزي نمايند، باتمام صداقت وشهامت وشرافت آماده ارج گزاري به اهداف رفقانه ورفقاي که درين راستا پيشتازباشند ، هستيم .

پيروزي وبهروزي مادرتشکيل سراسري حزبي مااست .

نفرين ابدي نثاردشمنان قسم خورده ملت ستم ديده افغانستان.

نابودباد دستهاي که درپي ريختن خون انسان مظلوم وطن درازميشود.

افغانستان خانه مشترک تمام مليتهاي باهم برادروبرابراست.

مرگ به دسيسه کاران ،اوباشان وستم پيشگان .

گفتني هايم راباشعري ازشاعرعزيزودوست داشتي ( سايه ) به پايان ميبرم وباعرض پوزش ازين مرد خردمند که جند پاراگراف اشعارش راروي بعضي ناگزيري ها برداشتم . ( ب - ص ، ازکانادا )

 نه هراسی نیست
 من هزاران بار
تیرباران شده ام
و هزاران بار
دل زیبای مرا از دار آویخته اند
و هزاران بار
با شهیدان تمام تاریخ
خون جوشان مرا
 به زمین ریخته اند
 سرگذشت دل من
 زندگی نامه انسان است
که لبش دوخته اند
زنده اش سوخته اند
 و به دارش زده اند
آه ای بابک خرم دین
 تو لومومبا را می دیدی
و لومومبا می دید
 مرگ خونین مرا در بولیوی
راز سرسبزی حلاج این است
 ریشه در خون شستن
باز از خون رستن
 در ویتنام هزاران بار
زیر تیغ جلاد
زخم برداشته ام
وندر ‌آن آتش و خون
باز چون پرچم فتح
قامت افراشته ام
آه ای آزادی
 دیرگاهی ست که از اندونزیا تاشیلی
خاک این دشت جگر سوخته با خون تو می آمیزد
دیرگاهی ست که از پیکر مجروح فلسطین شب و روز
خون فرو می ریزد
و هنوز از لبنان
 دود برمیخیزد ...
...  نه هراسی نیست
 خون ما راه دراز بشریت را گلگون کرده ست
دست تاریخ ظفرنامه انسان را
 زیب دیباچه خون کرده ست
آری از مرگ هراسی نیست ...
... نه هراسی نیست
 پیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
 مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است
 من به این باغ می اندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده ست
 دوستان گوش کنید
 مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
 در شما کشته شوم.


January 25th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها