نیشخند مروت
سهیلا حسرت نظیمی سهیلا حسرت نظیمی

«اشک و دردخند» آقای مروت را من از همان روز نشر آن در صفحه ی فردا و فیس بوک خواندم. آن ګاهی بود که هنوز برنامه در تلویزیون به نمایش ګذاشته نشده بود. منتظر ماندم تا دوستان نظراتی ارایه کنند.

در حیرتم با آنهمه سروری که از دیدار با دوستانش نصیب مروت ګردیده بود، ګزارش ګونه اش را چرا چنین نام نهاده است.

همایون مروت ګزارشش را بعد از یک مقدمه، با جملات قابل عطفی آغاز کرده است. من نیز از همین جملات می آغازم.

هنوز سه ماه قبل از برګزاری برنامه، مروت و دوستانش در باره ی برنامه ی نوروزی هامبورګ ګپ میزدند... آیا پیشنهاد همکاری با عثمان علیم، از جانب دایرکتر معظم ما و یا دیګر همکارانش، صورت ګرفته بود. چنان که میدانستند، او نه دایرکتر سینما بود و نه برنامه ساز تلویزیون. همه، و خاصتاً همکاران اسبق رادیو تلویزیون و افغانفلم میدانند که تلویزیون ملی افغانستان، در هیچ نقطه ای از دنیا کدام نمایندګی یی ندارد. و منحیث رسانه ی دولتی، مانند خود دولت افغانستان بنیه مالی اش ضعیف است. عثمان علیم با همان عشقی که به مؤسسه ی قبلی کارش (افغانفلم و رادیو تلویزیون) دارد، بعضاً ویدیو هایی به به این رسانه میفرستد و از دو سال بدینسو ابتکار برنامه نوروزی را بدوش ګرفته است و تمام مصارف مالی آنرا از کیسه ی خودش پرداخته است. علیم  این عشق رابه پسران نازنینش نیز انتقال داده و از تخصص و تحصیل تخنیکی آنها در  ثبت برنامه استفاده میکند. او با تنهایی برنامه را تنظیم و راه اندازی کرد، از امریکا و اروپا همکارانش را با محبت دعوت کرد و در دعوت آوازخوانان من نیز با او معاونت کردم. 

دیکور ستیژ را خود به عهده داشت. از تنظیم سالون ګرفته تا تهیه و ارسال کارت های دعوت توسط ای میل و پست، پذیرایی و آوردن مهمانان نابلد به سالون، تنظیم وآماده ساختن وسایل تخنیکی همه و همه را به تنهایی انجام داد. 

 سال پار نیز برنامه یی تهیه و فرستاده شد، مشکلات آن کمتر از امسال بود. از همان ګام، وقتی آقای علیم از من تقاضای همکاری کرد با خوشی تمام و بیشانی ګشاده آنرا پذیرفتم و تا حد امکان و توان با وی همکاری کردم. با تأسف که ما افغانها زمانی به مهمانی یی و یا عروسی یی و یا حتی ختمی دعوت شویم، در برګشت هرچه ناسزا و بد است دنبالش می بندیم: ګوشتش سخت بود، برنجش کم روغن بود، قورمه صحیح تند نبود، و....

همین خصلت را در دیار غربت، تیت و پاشان بودن هموطنان، کمبود و یا دور بودن همکاران مسلکی نیز فراموش نکرده ایم. ما این کلتور را ازین جوامع ګرفته ایم که انتقاد کنیم، ولی نه آموخته ایم که همکاری و تشویق کنیم.

در «اشک و دردخند» مروت واقعاً «کمانکشی» دیده میشود که با نوازش دادن آقای علیم همراه است. در «اشک و درخند» یک نوع عقده بیرون آوردن احساس میشود، که از کجا سرچشمه ګرفته، نمیدانم.

مروت در «اشک و دردخند» خود غیر مستقیم آورده است که خود وهمکاران معزز خودرا در جریان ثبت برنامه سیاهی لشکر احساس کرده است. متأسفم کسی که با اینهمه محبت (که خود ازان یاد آوری میکند) دعوت شده است، احساس و محبت مهماندارش را چنین پاسخ ګوید. مهمانان برنامه اساساً دعوت شده ها بودند. تعداد تکت های که برای فروش هم ګذاشته شده بود، (۳۰، ۵۰ و ۷۰ ایرو)  فقط برای تکمیل مصارف بود که بنابر تبلیغات و اشتهار ناکافی، فروش آن اندک بود.

مروت در دوام «اشک و دردخند» سیلی نوازشش را محکمتر میکوبد و مسؤلیت خود را به عنوان یک فرهنګی در نظر دادن خلاصه میکند. او اګر جانبدار توصیف غیابی و تخریب حضوری میبود، باید همین «غیبت نامه» اش را نیز حضوری میساخت و رو در روی دوست و همکارش ازان سخن میراند. در حالیکه آقای علیم که تا هنوز است، «اشک و دردخند» را مطالعه نکرده است.

مروت در ګزارش ګونه اش یاد آوری کرده که از تبریکی نوروز در تعجب افتیده است. آقای مروت آیا ګاهی در ثبت کدام برنامه ی تلویزیونی حضور داشته است؟ برنا مه ای که برای شب نوروز در نظر ګرفته شده باشد، باید تبریکی آن از قبل ثبت ګردد.

من قبل از آغاز ثبت برنامه صحبت کوتاهی با مهمانان داشتم. درین صحبت همه مهمانان را چنانچه در یک برنامه ی آدینس دار تلویزیونی (شوی تلویزیونی) معمول است، به همکاری دعوت کردم و اینرا نیز یاد آور شدم که برنامه برای شب نوروز در نظر ګرفته شده است. چنانچه ریس تلویزیون ملی به من در صحبت تیلیفونی ګفته بود، بعد از نیمه ی شب به وقت افغانستان برای نشر برنامه در نظر ګرفته شده بود. لهذا باید نوروز تبریک ګفته میشد.

آقای مروت نمیدانم در سویدن چه زود از کلتورش بیګانه شده است که یاد دهانی از هنرمند بزرګ فقید و ذکر خالی بودن جایش برایش آزار دهنده بود؟ سال پار در همچنین برنامه ی نوروزی اورا با خود داشتیم. اګر یادی ازو، زمانیکه پرستو همسفر هنری و زندګی اش به روی ستیژ می آمد، نمیکردیم، ملامت خدمت ګذاری هنری اش نبودیم؟ ګذشته ازان خانم پرستو اولین آواز خوان برنامه نبود.

همانګونه که ګفته آمدم، برنامه برنامه ی تلویزیونی بود و اینرا آقای مروت و همه مهمانان به خوبی میدانستند و کسی از ین ناحیه ناراحتی یی احساس نمیکرد، چون همه دوستان بار بار در ثبت برنامه های تلویزیونی حضور داشته اند و این رسم قبول شده در یک

برنامه ی تماشاچی دار (شوی تلویزیونی) است. من بار اول نبود که چنین برنامه ای را ګردانندګی میکردم و دانش وتجربه ی ژورنالیستیک و ګردانندګی ام ناکافی نیست.  چنانچه مروت برای اولین بار در ثبت چنین برنامه ای اشتراک ورزیده بود، این نزاکت را ندانسته است. باید دانست که تهیه ی یک برنامه ی تلویزیونی با تهیه ی یک فلم هنری در تفاوت است، چنانچه تهیه ی یک ګزارش با یک فلم مستند.

در مورد لبسینګ آهنګها همان دلیل بی خبری آقای مروت از برنامه های تلویزیونی کفایت میکند.

من احساس میکنم که آقای مروت دعوتش را وارونه فهمیده بود و فکر کرده بود که به خاطر «سیبی از بهشت» قدردانی میشود و کنسرت زنده ای به افتخارش برپا میشود. لهذا چون چیز خلاف انتظارش دید، دردش تا استخوان دوید و آه از جګر برآورد و نامش را ګزارش «اشک و دردخند» ګذاشت.

یاد آوری ممثلین مؤفق ما از نبود تمرین، شکسته نفسی آنها بود. پارچه ی تهیه شده از جانب هنرمندان آبدیده و مؤفق ستوری منګل، حمیده عبداله، خورشید، شکور شمشاد و حیدر اختر بسیار زیبا و استادانه اجرأ شد. از نظر اجرأ هیچ نوع کمی یی دران دیده نمیشد، برخلاف، ابتکارات هنرمندانه ی آنان نیز هویدا بود. که قابل تقدیر و ستایش است. نارسایی تخنیکی همان کمبود پرسونال بود که در آغاز یاد آوری کردم.

تقدیر بدون تفکیک بر آقای مروت  ناپسند آمده است. در حالیکه این یک تقدیر بدون تفکیک هم بود، از کار کردهای ګذشته ی همکاران افغانفلم و همکاران رادیو تلویزیون و هنرمندان شرکت کننده در برنامه.

چند تقدیر نامه زمانی در پایین ستیژ توزیع شد که ستیژ باید برای موسیقی زنده ی محلی آماده میشد. آقای مروت یکی از آنانی بود که تقدیر نامه اش را در پایین ستیژ ګرفت و اینرا کسر شان برای خودش دانست.

 

پسندیده میدانستم اګر یک ژورنالیست تلویزیون برنامه را نقد و بررسی میکرد و یا ګزارشکر مطبوعاتی یی که با کار تلویزیون آشنایی داشت. نه آنیکه سروکارش فقط با فلم بوده است. شاید آن یکی نیشخندی با اشک و دردخند اضافه نمیکرد و با لبخندی نظرش را با تشویق همنوا میساخت.

 

و اما بار دیګر هموطنان هنرمند ما، دوستی صمیمیت و عشق شانرا به مردم، و طن  و فرهنګ ګشن بیخ و بسیار شاخ ما  ثابت کردند. اشتراک و سهم وسیع آوازخوانان محبوب کشور در برنامه ی نوروزی تلویزیون ملی افغانستان، که فرسنګها دور از مرزهای خاک ما ولی نزدیک به قلب هموطنان ما در دیار بیګانه به سر میبرند، نشان داد که هنرمندان ما در خدمت مردم رنجدیده ی ما بوده اند و برای کاهش رنجهای شان، برای لحظه  ای هم اګر بوده، جانفشانی میکنند.

 

این برنامه که قرار بود شبِ نوروز بیننده های تلویزیون ملی را رنګینتر سازد، نسبت معاذیر تخنیکی و ترانسپورتی به زمان موعود به کابل رسیده نتوانست. سرعت پایین انترنیت در افغانستان مارا مجبور ساخت که برنامه را از طریق پرواز فضایی ارسال داریم که مجبوراً دران تأخیر رونما ګردید.

برنامه در دوبخش از طریق تلویزیون ملی افغانستان نشر ګردید و طبعاً که کمی و کاستی های ناشی از امکانات مالی ـ تخنیکی دران هویدا بود. اما به ګونه یی نیز اظهار عشق و محبت هنرمندان ما را انعکاس داد.

درخشش هنرمندانی چون:

خانم افسانه، یما ابوی، خانم پرستو، محبوب اله محبوب، اکبر نیکزاد،

خوشحال سدوزی، الیاس شهنا، لطیف ننګرهاری، یار محمد، استاد ارمان، آشیل همت

خالد ارمان، سیر هاشمی، واسع ناله، شریف غزل، کریم روهینا، فرشته سما،

همایون نویدی، حشمت احسانمند، مسعود امید، ستوری منګل، حمیده عبداله،

بصیر اختر، شکور شمشاد، عبدالوهاب مددی، ولی حجازی، شمس مایل،            نعیم امیری، نجیب امیری، حمید تابان و اشتراک دایرکتران فلمهای افغانی مانند جلال پیروز، همایون مروت، نصیر القاس و دیګر سینماګران، به زیبایی و رونق برنامه افزونی بخشید. 

من درینجا از همه ی هنرمندان ګرامی ایکه برای اشتراک در این برنامه دعوتم را لبیک ګفتند، صمیمانه اظهار سپاس و امتنان مینمایم و برای هریک در راستای زندګی هنری و شخصی، پیروزی و بهروزی طلب میکنم.


May 5th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها