به ياد بهاران وطن
از : امام عبادی از : امام عبادی

در تبعيدگاه،

غربت سرا

آوارگي

و بيچارگي

سرزمين کمترين آفتاب

کشور بي نور ماهتاب

بهاران ش

نم نم باران ش

سبزه و گل

پرستو و بلبلان ش

و چهچه زيبا پرندگان ش

چه منظری دارد؟

چه اثری دارد؟

برای دل تنگ ما

برای رُخ بيرنگ ما

همه اش خُلق تنگي

همه اش دلتنگي .

 

کو همزباني؟

کو عزيز مهماني؟

که در اين شب بهاری

نوروز،

و بازگشت قناری

سفره ای پر انتظار ما را

رنگين کند.

يا،

کو دوست يکرنگي

کو رفيق بي نيرنگي

که شراب کهنه ياد ها را

خاطره ها را

 

در اين شب بهاران،

دوستداران،

زنده داران،

قصه،قصه

پر در ساتگين کند .

 

يا ، در اين فصل طراوت

زندگي نو ،

عشق و محبت

دل جوان يار ميخواهد

بوسه ها،

قصه های عاشقانه،

زير چنار ميخواهد،

لب چشمه،

کنار جويبار

بوسه ها به تکرار ميخواهد .

 

اينجا،

يار سبز چشم فرنگي

عوض شراب بوسه ها

(!)هيروئين و چرس

در هر ديدار

در هر خمار ميخواهد .

کو آن يار سياه چشمان

           پاکيزه ای وطني؟

کو آن يار شيرين لبان

            دوشيزه ای ميهني؟

که با قصه هاش

که با بوسه هاش

دهن تلخ ما را پُر

         انگبين کند .

***

بخاطر همين نبودها

به علت همين کمبودها

در چنين بهاری

غربت روزگاری

ريشه اي دلتنگي ما

عمق خُلقتنگي ما

دنبال آن جانانه وطن است

خوشي های ما

شادی های ما

در گرو آن پُرترانه وطن است

 در آن گاه هاست

در آن زما ن هاست

که بهاران ش

بعد از نم نم باران ش

آفتاب طلائي داشت .

و هنوز ،

ابليس جنگ راهي نداشت

درون بوستان ش

و داخل رضوان ش

                  نشده بود

شيطان .

و جای سيب يا گندم

جام،جام خون

دريا،دريای کين

نه نوشانيده بود به آدم ما

و از نشهِ آن خون ها

و از مستي آن کين ها

بوستانها را تبر نزده بود

آن فريب خورده آدم ما

که کي طوفانها

رعد و برق آسما نها

باغ را

جنگل را

  پي چنين ننگين کند .

 

يعني پيش از غارت باغها

                  دزدی جنگلها

در هر بوستان ما

در هر گلستان ما

شگوفه،شگوفه ای نارنج

کُرد،کُردی نرگس

ياسمن و ارغوان زارش

دشت،دشت لاله

و چمن،چمن بنفشه ش

عطر خدائي داشت .

و در شبهای مهتابي

و در روزهای آفتابي

ايام بيغمي

و بي دردسری

در آن باغها

در آن دشت،دشت لاله ها

چمن،چمن بنفشه ها

عاشقان و دلبران

بهار،بهار دختران

رشيد،رشيد پسران

دست بدست

گاهي دور از چشم زاهدان

کمر بدست

چه عاشقانه

چه شاعرانه

عيش پادشاهي داشت .

و کجاست ؟

آن فريب خورده آدم ما

کاين قصه ها تمکين کند .

                    يقين کند .

***

و تا به آن بهاران

بهاران کشور جانان

دو باره نرسيم

و با توبه،

و با انابه،

و عفو تقصيرات،

آن صدپاره ميهن نبوسيم

اين بهاران تبعيدی

اين بهاران بيوطني

با هزار گل و رنگ ش

با هزار ساز و چنگ ش

همانا دلتنگ است به ما

همانا خُلقتنگ است به ما .

 

 

اشاره :

(1) در کشور هالند کشيدن هيروئين و چرس آزاد است .

 

 

 

 

 


March 28th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان